داستان باریافتگان سفرنامه حج

داستان باریافتگان  سفرنامه حج 0%

داستان باریافتگان  سفرنامه حج نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستان باریافتگان  سفرنامه حج

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: احمد هدایتی
گروه: مشاهدات: 12704
دانلود: 3182

توضیحات:

داستان باریافتگان سفرنامه حج
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 245 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12704 / دانلود: 3182
اندازه اندازه اندازه
داستان باریافتگان  سفرنامه حج

داستان باریافتگان سفرنامه حج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

دسته‌های لشکر مخالف، از همان تنگه سرازیر شده و بر قشون اسلام تاختند، و چنان شکست و لطمه فاحشی را بر مسلمین وارد آوردند.

باری پس از دو سه ساعت سوار شده به شهر مراجعت کردیم. طرف عصر جمال‌ها آمدند نفری یک مجیدی خرج علوفه شترها را گرفتند، امروز عصر که در حرم «ائمه بقیع» مشرف و مشغول زیارت و عزاداری بودیم، مقارن غروب، خدام‌ها خواستند مردم را مثل روزهای گذشته بیرون کنند و درب حرم را ببندند، و در نتیجه تعجیل و خشونت آنها، کار به مشاجره و منازعه کشید، و جمعی به منزل «قائم‌مقام» رفته، شکایت از کج‌رفتاری‌ها و سوء سلوک خدام کردند، باقی شب به زیارت «مسجد نبوی» و صرف طعام و خواب گذشت.

کتابخانه مدینه‌

امروز پنجشنبه بیست و سوم محرم، مطابق «شانزدهم میزان»، پس از زیارت حرم مطهر، به تماشای کتابخانه عمومی که در خارج «مسجد نبوی» و متصل به آن است رفتیم، کتابخانه بسیار مفصل و بزرگی است و مشتمل بر یک صحن و چند اطاق بزرگ تو در تو است، و دارای چند صد هزار، کتاب‌های کوچک و بزرگ خطی و چاپی در فنون مختلفه از فقه و حدیث و تفسیر و تاریخ و ادبیات و غیره است، کتب فارسی و ترکی و هندی نیز دارد، و یک نفر مدیر و سه چهار نفر کتابدار مراقب آن، و مواظب پذیرایی واردین و انجام حاجت آنها هستند.

در وسط اطاق بزرگ، یک میز کوتاه و عریض و طویلی گذاشته شده است، هر کس وارد می‌شود تعارف می‌کنند کنار آن میز می‌نشینند، و فهرست‌های کتب را که به روی میز است برداشته مطالعه می‌کنند، و هر کتاب را که خواست می‌طلبد و کتابدار مطابق نمره فوراً حاضر می‌کند.

من چندین کتاب را یکی یکی خواستم و پس از نظر مختصری رد کردم، کتابدار ابداً اظهار کراهت نمی‌کرد، بلکه در جواب عذرخواهی من گفت: اگر تمام کتابها را بخواهید، ما در ساعاتی که این‌جا هستیم مکلفیم آورده به شما ارائه بدهیم، بعد مدتی از پشت شیشه‌های قفسه‌ها، که دور تا دور کتابخانه بود تماشای کتابها یعنی اسامی آنها را که به روی جلد نوشته شده بود می‌کردم، و غالب کتب اهل تشیع را نیز دیدم، و حتی دیوان‌های «سعدی» و «نظامی» و «حافظ» هم در آنجا بود، و تمام این کتاب‌ها با جلدهای قشنگ و در کمال نظافت و پاکی نگاهداشته شده است، و حتی یک جلد کتاب پاره یا چرک و کثیف ندیدم، درها و دیوارهای کتابخانه هم به قدری پاک و تمیز بود که انسان میل می‌کرد همان‌جا بماند، مدتی هم با مدیر و کتابدارها مشغول صحبت بودیم و خیلی اظهار محبت و حسن خلق نمودند مقارن ظهر به منزل برگشتیم.

این خانه که ما منزل کرده‌ایم متعلق است به «عطیةاللَّه نخاوله‌ای»، که بسیار آدم نجیب و عفیف و خوش‌خلقی است، در این مدت خود و عیالش «مریم» و دخترش «زینب» و پسرش «علی»، منتهای محبت و حسن خدمت نسبت به ما بجا آوردند، مخصوصاً چون دو سه روز است «حاج ابوالحسن طباخ»، از ما قهر کرده و رفته، «مریم» غذاهای خیلی مطبوع و لذیذ برای ما تهیه می‌کند.

ساختمان شهر مدینه‌

ساختمان شهر «مدینه» خیلی شبیه به شهرهای «کربلا» و «نجف» و «کاظمین» است، یعنی دارای کوچه‌های تنگ و پرپیچ و خم، و عمارات دو سه طبقه است که به کوچه نگاه می‌کند، و مشابهتی با ساختمان شهر «مکه» و «جده» ندارد، لکن حجاج شیعه عموماً در محله «اعراب نخاوله» که خارج شهر است منزل می‌کنند، و منازل در این محله بر دو قسم است:

یک قسم میدان‌های وسیعی است شبیه کاروان‌سرا که دور تا دور آن منزل ساخته است، یعنی یک محوطه سطح‌الارض، شبیه سرپوشیده‌های ما که مخصوص موقع گرما است، و یک بالاخانه به روی آن که محل استراحت و گذاشتن اسباب و اثاثیه است، و هر یک از این محوطه‌ها در عقب ساختمان، دارای یک چاه آب و یک حوض کوچک و مطبخ و مستراح است.

و قسم دیگر از منازل، خانه‌های خود «نخاوله» است، که تقریباً ساختمان آنها با تفاوت کوچکی و بزرگی یک شکل و متشابه است، از درب خانه که وارد می‌شوی یک قسم سرپوشیده می‌بینی که دو طبقه را فرش می‌کنند، و محل نشستن روز و پذیرائی واردین است، در صفه دیگر، یک حوض کوچک و یک چاه است، که هر روز از چاه آب کشیده و حوض را لبالب می‌کنند، و یک چهارپایه بزرگی است که روی آن دو سه حُبّ سفالی، یعنی ظرف آب گلی گذاشته و همه روزه سقّاها آنرا از آب «عین‌الزرقا» پر می‌کنند، و بالای چهارپایه چندین شربه که قلقلک‌های(۱) دهان‌گشاد است، با چند ظرف کوچک آب‌خوری گذاشته شده است و بالای این سرپوشیده عمارت فوقانی نیست، بلکه پشت بام است که برای خوابیدن شب به درد می‌خورد، و سایر قسمت‌های محتاج‌الیها،(۲) در عقب

_____________________

۱- ۱- کاسه‌های کوزه‌ای شکل.

۲- ۲- مورد نیاز.

سر پوشیده است. روی‌هم‌رفته با آن که این منزل تماماً خشت و گلی است، لکن برای زندگانی خیلی راحت است، اما خانه‌های داخل شهر با آن که با گچ و آجر و مصالح قیمتی ساخته شده است چندان خوش ‌بنا نیست.

بقیع تا صبح باز است‌

امروز عصر خبر رسید که درب ائمه بقیع، از امشب به بعد تا هر وقت حجاج آنجا باشند باز خواهد بود، معلوم شد «قائم‌مقام» برای استرضاء(۱) و استمالت(۲) از حجاج شیعه، در نتیجه واقعه روز گذشته این حکم را کرده است، ما هم به یکدیگر اطلاع داده شب را به زیارت «ائمه بقیع» و اقامه عزا در آن‌جا اختصاص دادیم.

از درب «مسجد نبوی» تا «دروازه بقیع»، در تمام کوچه‌ها چراغ نصب کرده بودند، و بیرون دروازه هم تا بقعه ائمهعليهم‌السلام ، چند مشعل و دو دستگاه چراغ بلند زنبوری گذاشته بودند، که تمام محوطه روشن بود و فاصله به فاصله، پلیس جهت محافظت مردم ایستاده بود، واقعاً شب جمعه خوشی داشتیم و تا ساعت چهار از شب مشغول به روضه‌خوانی و عزاداری بودیم، در حالتی که روزهای سابق و همچنین سنوات سابقه، معمولًا اول غروب درب «بقعه مطهره» و درب «دروازه بقیع» را می‌بستند، و دیگر احدی جرأت رفت و آمد در آن‌جا نداشت.

از این اقدام و مساعدت «قائم‌مقام» و «شریف‌الشخاص» که در نتیجه

_____________________

۱- ۱- طلب رضایت کردن.

۲- ۲- دلجویی.

اتحاد و جدیت‌های خودمان به عمل آمد، نهایت تشکر و امتنان دست داد، ساعت چهار از شب مأمورین پلیس ما را دسته دسته با مشعل به منازل خودمان رسانیدند.

تیراندازی و فرار مردم‌

امروز جمعه بیست و چهارم محرم، مطابق «هفدهم میزان»، صبح صدای چند تیر تفنگ در شهر بلند شد، و یک‌دفعه شهر به‌هم خورد و مردم رو به منازل خود فرار کردند، بعد از دو سه ساعت، معلوم شد خبری نبوده فقط دو نفر با هم نزاع کرده، و به طرف هوا شلیک نموده است. دو سه دفعه دیگر هم روزهای گذشته این قبیل اتفاق افتاد، معلوم می‌شود معمولٌ‌به و متداول است، و جهت آن این است که تمام مردم با اسلحه حرکت می‌کنند، و حکومت قدرت ندارد از همه خلع سلاح بکند، و هر منازعه جزئی منجر به شلیک می‌شود، در شهر که این‌طور باشد از ناامنی «راه احد» که نیم فرسخی شهر است نباید متعجب بود.

چند روز متوالی است که ما عزم تشرف به «مسجد قبا» و امکنه متبرکه اطراف مدینه، و همچنین تماشای «فدک» را داشتیم، لکن با هرکس صحبت می‌کنیم می‌گویند راهها ناامن است، و عربانه‌چی‌ها و خرکچی‌ها هم جرأت رفتن ندارند.

عزاداری در منزل قائم‌مقام‌

طرف عصر از طرف «قائم‌مقام» پیغام آوردند که هرچند دیشب خودم در «بقیع» بودم، و در عزاداری با شما شرکت داشتم و خیلی مستفیض شدم، لکن برای توسل به «حضرت سیدالشهدا» و فیض‌مندی کامل، امشب و دو شب دیگر مجلس عزاداری در خانه شخصی خودم تهیه دیده‌ام، خواهشمندم این سه شب را زودتر از «بقیع» مراجعت نمائید، در خانه مشترکاً عزاداری کنیم.

ضمناً تقاضا نموده بود که روضه‌خوان هم از خودمان همراه ببریم، و شام هم در آنجا صرف کنیم، ما هم با تقدیم تشکرات از نظریات عالیه ایشان، که مبنی بر میهمان‌نوازی و ایجاد اتحاد بین فرق اسلام است، قبول نموده اول شب در «بقیع» عزاداری و سینه‌زنی مختصری کرده، به راهنمائی مشعل‌دارها به طرف خانه «قائم‌مقام» رفتیم.

یک باغچه مصفای قشنگی بود، که تمام آن را با چراغ‌های زنبوری و فانوس روشن کرده بودند، در یک طرف، ایوان خیلی بزرگی را با اطاق‌های مجاور آن مفروش کرده بودند، خود «قائم‌مقام» و پسرهایش و «شریف‌الشخاص» با چند نفر دیگر ایستاده، و با نهایت خوش‌روئی و تواضع، از واردین پذیرائی می‌کردند، و اشاره به جلوس در اطاق‌ها و ایوان می‌نمودند، و پیشخدمت‌ها برای هرکس یک فنجان قهوه می‌آوردند، دو ساعت از شب گذشته شروع به روضه توسط چهار نفر روضه‌خوان عرب و عجم که قبلًا معین کرده بودیم شد، و عزاداری و سینه‌زنی به عمل آمد و الحق جناب «حاج شیخ عباسعلی خراسانی» که ختم مجلس با او بود، داد سخن به مناسبت مجلس و مقام از حیث ذکر فضائل ائمه و مظلومیت آنها، و لزوم وحدت مسلمین عالم داد، و تمام مستندات کلام را آیات قرآنی و اخبار وارده از طریق اهل سنت قرار داد، و با این حال ابداً از نزاکت لازمه در چنین مجلس، که یک ثلث آن سنی مذهب‌اند خارج نشد، پس از ختم مجلس و صرف چای ما رفتیم و جمعی مانده صرف شام کردند.

کتابفروشی‌های مدینه‌

شنبه بیست و پنجم محرم، مطابق «هیجدهم میزان»، مدت یک هفته بود که من در دکان‌های کتابفروشی «مدینه» تجسس از بعضی کتب می‌نمودم و کتاب مهمی نیافتم، جز یک جلد کتاب موسوم به «وفاء الوفاء باخبار آل‌المصطفی» که در واقع تاریخ زندگانی «حضرت ختمی مرتبت» است، با تفصیل بنای «مسجد نبوی» و تغییراتی که توسط خلفای سلاطین، در ازمنه مختلفه در آن داده شده، و شرح تمام مقامات متبرکه و مساجد و «مشاهد» مدینه و اطراف آن. ضمناً با یک نفر کتابفروش موسوم به «سید حسن اولیازاده» آشنا و مأنوس شده بودم، و با مشارالیه در دکانش کراراً مباحثات مذهبی می‌کردم، و خیلی مستعد و متمایل به تشیع بود.

و امروز بر حسب وعده‌ای که با مشارالیه و «حاج شیخ عباس علی واعظ خراسانی» کرده بودیم در محضر «قاضی عبدالغنی کابلی‌الأصل» مجاور «مدینه» رفته، و مدت مدیدی با قاضی مزبور که مردی فاضل و عالم و مطلع از جمیع کتب شیعه و عقاید و فتاوای علما ما بود، و در فن محاوره و مجادله ید طولائی داشت مشغول مباحثه بودیم. موضوع صحبت از این بود، که حکم الهی در باب تعیین جانشنین برای رئیس مسلمین چیست؟ هرگاه عدم تعیین و تنصیص و یا تفویض به جماعت مسلمین بوده، چنان که می‌گویند «پیغمبر اکرم» کرده، پس «خلیفه اول» چرا برخلاف آن رفتار، و «خلیفه ثانی» را جانشین خود قرار داد؟ و اگر نصب جانشین لازم بوده چرا «پیغمبر» و «عثمان بن عفان» نکردند؟ و اگر رأی جماعت در انتخاب خلیفه لازم بوده، چرا خلیفه ثانی، امر را به نظر چند نفر احاله نمود، و این حق را از سایر مسلمین سلب کرده؟ و نیز مدتی صحبت از عدم اختصاص «آیه تطهیر» به «خمسه طیبه» چنانچه عامه قائل‌اند بود، با آن که ضمایر ما قبل و ما بعد آیه مبارکه، همه جمع مؤنث و راجع به «نساء نبی» است، و ضمایر این آیه جمع مذکراند، که مرجع آنها «اهل‌البیت» است، و به وضعیت همین آیه مبارکه و عدم مراعات ترتیب آیات «مکی» و «مدنی» در جمیع قرآن، استناد به تحریف وضعی آن می‌شد.

بالأخره مجلس بدون تسلیم احدالطرفین ختم، و «سید حسن اولیازاده» بر مراتب تمایل و اجتذاب‌اش به مذهب تشیع افزوده گردید، و می‌گفت ان‌شاءاللَّه از این شهر فوراً به «عراق» رفته مجاور خواهم شد.

امروز بعد از ظهر خبر آوردند، که پس فردا بنای حرکت است. و معلوم شد که همان روزهای اول «شریف‌الشخاص» برای جلب رضایت و انجام خواهش ما، یک ثلث کرایه را از جمالها که از اهالی «بین‌الحرمین» بودند گرفته، و آنها را مرخص کرده و با همان وجه از جمال‌های «یَنْبُعی» شتر به قدر کفایت کرایه کرده است، ضمناً مکشوف شد که این روزی یک مجیدی که از حجاج به عنوان خرج لنگ گرفته است بی‌اساس بوده، و حمله‌دارها و مقومین آن وجوهات را خودشان جمع کرده و خورده‌اند.

زیارت حضرت عبداللَّه‌

امروز طرف عصر به زیارت «حضرت عبداللَّه بن عبدالمطلب» پدر بزرگوار «حضرت سیدالمرسلین» رفتیم، که در جانب شمال غربی «حرم مطهر نبوی» در حدود اواخر شهر مدفون است، و بقعه و صحن قشنگی دارد. بعد در خارج دروازه باب‌السلام، قدری در خیابانها گردش کرده، در «مسجد علی» و «مسجد غمامه» و «مسجد ابی‌بکر» نماز بجا آورده تماشائی نمودیم، بعد به «حرم مطهر نبوی» مشرف شده به جانب «بقیع»رفتیم، ضمناً بار دیگر «حضرت اسماعیل بن جعفر الصادق» را زیارت نمودیم، و نیز «حضرت عقیل بن ابی‌طالب» را بار دیگر زیارت کردیم، شب را بعد از یکی دو ساعت زیارت و عزاداری، به طریق لیله ماضیه،(۱) مشعل‌چیان ما را به طرف خانه «قائم‌مقام» دلالت کردند، در آن‌جا هم به شرح شب گذشته عزاداری کامل به عمل آمد، و الحق «قائم‌مقام» و خانواده‌اش ولو بنا به مصلحت و صورت ظاهر بود، درست با ما شرکت در عزاداری و سوگواری کردند و نهایت احترامات و پذیرائی از ما نمودند، و باز «حاج شیخ عباسعلی خراسانی» مجلس را به بیانات جامع سودمند برای فریقین، و ذکر فضائل «اهل البیتعليهم‌السلام » مزین، و به دعای علما و امراء و پادشاهان اسلام، خاصه «پادشاه ایران» و «سلطان حجاز» ختم نمود امشب هم جمع کثیری را نگاهداشته اطعام نمودند.

راه‌آهن مدینه‌

امروز یکشنبه بیست و ششم محرم، مطابق «نوزدهم میزان»، پس از زیارت «حرم نبوی»، هرچه سعی کردیم مرکوبی جهت رفتن به «مسجد قبا» یا «فدک» تهیه کنیم فراهم نیامد، و می‌گفتند راهها امن نیست. بار دیگر به زیارت «حضرت عبداللَّه بن عبدالمطلب» رفتیم، بعد به تماشای گارد راه‌آهن «مدینه» به «شام» رفتیم که این ایام به واسطه انقلابات «شام»، و شورش‌های «ملیّون» آنجا بر ضد مداخلات دولت «فرانسه» و لنگ بودن، شمن‌دوفر(۲) به کلی خالی و غیر دائر است، مؤسس این شمن‌دوفر نزدیک

_______________________

۱- ۱- شب گذشته.

۲- ۲- لفظی فرانسوی است به معنی قطار و راه آهن.

گارد، یک مسجد خیلی قشنگ و باشکوهی ساخته است که قابل تماشا است، تمام در و دیوار و ایوان‌ها و سقف مسجد، از سنگ‌های سیاه تراشیده بنا شده است، و به قدری فواصل قطعات سنگها را تنگ گرفته‌اند، که تا شخص نزدیک نرود آن فواصل را نمی‌بیند، و از داخل و خارج گمان می‌کند که مسجد یک قطعه سنگ سیاه یک‌پارچه حجاری شده است.

در مراجعت از آن‌جا به «باب‌السلام»، تمام خیابانها و دکاکین آئین، و در چند موضع طاق نصرت جهت ورود «امیر عبداللَّه» پسر «سلطان حسین» بسته بودند. تاکنون چه در «مکه» و چه در «مدینه» هرجا اسم «سلطان حسین» را دیدیم، با القاب (جلالةالملک، یا مؤسس الحکومة العربیة، یا رئیس الدولة الهاشمیة) و جز آن تعبیر شده بود، امروز در طاق نصرت‌ها، به خط درشت او را به عنوان (خلیفة رسول‌اللَّه) اسم برده بودند، چون این تشریفات به دستور حکومت تدارک شده است، معلوم می‌شود که «سلطان حسین» داعیه خلافت مطلقه نیز دارد.

در مراجعت یک دفعه دیگر به تماشای کتابخانه «مسجد مطهر» که شرح آن داده شده است رفته به خانه برگشتیم، و بعد از آن که چند روز بود صحبت حرکت از «مدینه»، و اخبار بی‌اساس راجع به اغتشاش طریق «یَنْبُع» و غیره در بین بود.

امروز طرف عصر خبر قطعی حرکت رسید، و حجاج که قسمتی از آنها خسته و نگران شده بودند، بنای حرکت و نقل مکان به خارج شهر، و بیرون دروازه «احد» گذاشتند، ما هم اسباب و اثاثیه را توسط «حاج علی عکام» و «حاج ابوالحسن طباخ» که دو سه روز بود آشتی کرده و پیش ‌مان آمده بود، حمل و نقل به خارج شهر نمودیم و خودمان در شهر توقف، و دستور پذیرائی به «عطیةاللَّه» صاحب خانه دادیم.

سادات مدینه‌

امروز و چند روز پیش، جمعی از «سادات حسنی» ساکنین قراء اطراف «مدینه»، دسته دسته به دیدن محترمین حجاج آمده، و هرکس به فراخور حال خود، به آنها اعانت و دستگیری می‌کرد، و مایه تعجب این بود که این جماعت، عربی را خیلی فصیح‌تر و شیرین‌تر از اهالی و ساکنین «مکه و مدینه» تکلم می‌کردند، «حاج سید خلیل» حمله‌دار می‌گفت، علتش این است که این‌ها عربی‌الاصل می‌باشند، و اغلب سکنه «مکه و مدینه» از مجاورین‌اند که اصل آنها «هندی» و «کابلی» و «ترک» و غیره است.

غروب در «مسجد نبوی» نماز خوانده، به زیارت «ائمه بقیع» مشرف شدیم، امشب هم مثل دو شب گذشته، چراغ‌های توری و مشعل‌ها به امر «قائم‌مقام» در «بقیع» روشن، و پلیس‌ها مراقب انتظام و امنیت بودند، افسوس که این تشریفات، همین چند شب برای احترامات ما بعمل آمده، و بعد از این باز اول غروب تمام «بقیع» تاریک و غیر قابل عبور و مرور خواهد گردید. باری پس از عزاداری به دستور دو شب قبل به خانه «قائم‌مقام» رفتیم، و پس از ختم روضه و سینه‌زنی به منزل برگشته صرف طعام و استراحت نمودیم.

زیارت وداع‌

امروز دوشنبه بیست و هفتم محرم، مطابق «بیستم میزان»، صبح زیارت وداع در «حرم نبوی» و «حرم ائمه بقیع» به‌جا آورده، رفتیم به خارج «دروازه احد» که خیام حجاج را در آنجا زده بودند، و معلوم شد که امروز و امشب هم لنگ است، و هزاران صحبت راجع به عدم امنیت راه

«یَنْبُع»، و احتمال مراجعت از طریق «غایر» و «رابُغ» به «جده» شنیده می‌شد، از این جهت و از جهت گرمای فوق‌العاده ما به شهر مراجعت کردیم، و ضمناً بار دیگر به مسجد و «حرم نبوی» مشرف شدیم.

وضعیت مسجد امروزه به شرح ذیل است:

یک محوطه که طول آن از شمال به جنوب است به دو قسمت شده:

اولًا: قسمت شمالی که سرگشوده و در حکم صحن مسجد است، در سه طرف غربی و شرقی و شمالی، شبستانهائی دارد که مسقف است، که عرض‌آن دو سه طاق است، و طاق‌ها به روی ستون‌های سنگی قرار گرفته.

ثانیاً: قسمت جنوبی که تماماً مسقف و در حکم چهل ستون‌های مصطلح ما است، که ستونها از سنگ مرمر یا سنگ معمولی است، و «ضریح مطهر» در این قسمت در جانب مشرق واقع شده، و این قسمت تماماً مفروش از سنگ‌های مرمر قدی است، که به روی آن همه‌جا حصیرهای بسیار لطیف و نازک و قیمتی پهن است، و در فواصل ستون‌ها چراغ‌های برق و چراغ‌های روغن زیتون در شب روشن است، سطح تمام مسجد و صحن شبستانها، متساوی و در منتهای نظافت و پاکیزگی است، و ابداً عبور و مرور جز برای نماز و زیارت نمی‌شود.

ویژگی‌های مسجد نبوی‌

مسجد شریف پنج در دارد، «باب مجیدی» در شمال، «باب‌الرحمن» و «باب‌السلام» در طرف مغرب، «باب‌النساء» و «باب فاطمه» که آن را «باب جبرئیل» هم می‌گویند در طرف مشرق، و در بیرون تمام پنج درب، کفش‌داران برای نگاهداری کفشها در همه وقت نشسته و حاضراند.

«مرقدمطهرنبوی» دوضریح دارد، و ضریح داخلی محفوف و ملفوف به پرده‌های ماهوت اعلی است، و به فاصله چند ذرع ضریح دیگری است

که از آهن و به طور مشبک ساخته شده، جزء قسمت جنوبی آن در طرف قبر «خلیفه اول و ثانی» است و از برنج ساخته شده، خانه «حضرت صدیقهعليها‌السلام » در محلی بوده که امروز قسمت شمالی و داخلی ضریح ثانی است.

مستخدمین حرم سه طبقه‌اند: اول کفشداران، دوم زیارتنامه‌خوان‌ها، سوم خادمین، این طبقه اخیره به نوبت در «صفه» معینی قرائت قرآن می‌کنند و حفظ انتظامات می‌نمایند و چراغ‌ها را روشن می‌کنند، و تمام یک پیراهن سفید و بلند در بر، و عمامه سفید بر سر دارند، و به قدری ظریف و پاک و پاکیزه‌اند که گویا همه‌روزه صابون می‌زنند و لباس عوض می‌کنند و مطلقاً اخاذی و طلب انعام نمی‌کنند.

ضریح مطهر

ضریح مطهر چند درب دارد:

اول در طرف مشرق که غروب به غروب باز می‌شود و خدام با یک آداب و احترامات مخصوصی چراغ‌های شمعی را برده در ضریح می‌گذارند.

دوم در جانب شمال، که بالای آن در آهن نوشته شده است «أنشأ هذه المقصورة الشریفة السلطان الملک الأشرف أبو النصر قایتبای فی عام ثمان و ثمانین و ثما نمائة من الهجرة النبویة»

سوم در جانب مغرب که بالای سر محسوب است و بالای درب، عبارت سابقه نوشته شده است با جزئی تفاوت.

و در بالای «محراب تهجد نبوی» نوشته شده است( وَمِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مقاماً مَحْموداً ) (۱)

بالای محراب نبوی نوشته شده است( کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ ) (۱)

_________________________

۱- ۱- اسراء: ۷۹.

دست راست آن هذا مُصَلّی رسول‌اللَّه دست چپ آن قال رسول‌اللَّه: الصَّلاةُ عِمادُ الْدِّین(۲)

پشت محراب (بسم اللَّه الرحمن الرحیم و صلّی اللَّه علی سیّدنا محمّد، أمر بعمارة هذا المحراب الشریف النبوی العبد الفقیر المعرف بالتقصیر، مولانا السلطان الملک الأشرف أبوالنصر قایتبای خلّداللَّه ملکه، بتأریخ شهر ذی‌الحجة الحرام ثمان و ثمانین و ثمانمائة من الهجرة النبویة

بالای منبر نبوی چند شعر نوشته شده که اول آن این است:

أرسل السلطان مراد بن سلیم مستزیداً خیر زاد للمعاد

و به این شعر ختم می‌شود:

قال سعد ملهماً تأریخه (منبر عمّره سلطانْ مراد)

پشت محراب عثمان نوشته شده است: «أنشأ هذا المحراب المبارک، الملک المظفّر السلطان سلیمان شاه ابن السلطان سلیم خان ابن السلطان بایزید خان أعزّ اللَّه أنصاره بمحمد و آله، تأریخ شهر جماد الأول سنة ثمان وتسعمائة من الهجرة النبویة».

لفظ جماد الاول(۳) غلط و استعمال آن در چنین موضع و چنین شهری به غایت مایه تعجب است.

بالای درب «باب‌النساء» این دو آیه مبارکه مرقوم است:( لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ(۴) )

_____________________

۱- ۱- آل عمران: ۳۷.

۲- ۲- کنز العمال ح ۱۸۸۶۹.

۳- ۳- صحیح آن جمادی الأوّل است.

۴- ۴- نساء: ۳۲.

،( وَمَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ للَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ ) و علاوه بر کتیبه‌ها و آیات قرآنی و اسامی اصحاب پیغمبر، که دور تا دور به روی آهن و چوب، و به‌طور گچ‌بری به دیوارها نوشته شده است، قطعات و تابلوهائی به خطوط خیلی عالی همه طرف منصوب است، که در اغلب آنها اخبار وارده از طریق اهل سنت نوشته شده است از قبیل:

«إنّ حول العرش، ستّون ألف عالم یستغفرون لمحبّ أبی‌بکر و عمر، ویلعنون مبغض أبی‌بکر و عمر»، «شفاعتی لأهل الکبائر من أمتی»، «إنّ الإیمان لیأزر إلی المدینة کما أنّ الحیّة تأزر إلی جحرها»، «لکلّ نبیّ رفیق فی الجنّة ورفیقی فیها عثمان ابن عفّان».

ورود امیرعبداللَّه به مدینه‌

الحاصل پس از صرف نهار در خانه «عطیةاللَّه»، طرف عصر رفتیم به خارج شهر، برای تماشای ورود «امیر عبداللَّه» تمام خیابانها را آئین بسته بودند، و فاصله به فاصله طاق نصرت زده بودند، و همه‌جا بیرق‌های «حکومة العربیة الهاشمیة» در اهتزاز بود. شاگردان مدارس جدید، منظماً با لباسهای مخصوص، و اهالی شهر دسته به دسته به استقبال رفته بودند.

برای دو ساعت به غروب، غرش توپها ورود امیر را اخبار نمود و پس از نیم ساعت «امیر عبداللَّه» سواره آمد، در حالتی که تفنگداران و دسته‌جات نظامی جلو و عقب او پیاده می‌آمدند، و دسته شیپورچیان و موزیکیان، مقدم بر همه بودند، نزدیک دروازه، امیر با چند نفر همراهان و

_____________________

۱- ۱- احزاب: ۳۱.

مستقبلین سواره‌اش، از اسب‌ها پیاده شده و پیاده به زیارت «مسجد مطهر نبوی» شتافتند، و پس از طواف و زیارت، به منزلگاهی که برای پذیرائی «امیر» معین شده بود بازگشتند.

از قرار مذکور «سلطان حسین» چهار پسر دارد: اول «شریف زید» که اکبر از همه است، و از زمان تصدی پدرش به امر سلطنت، مشارالیه دارای منصب شرافت «مکه» و تولیت «مسجدالحرام» می‌باشد.

دوم «امیر عبداللَّه»

سوم «امیر فیصل»

چهارم «امیر علی».

دراین‌ایام که «شامات» و «عراق» از «دولت عثمانی» مُجزّی(۱) و منتزع شده است، «امیر فیصل» و «امیر عبداللَّه» هر کدام برای سلطنت یکی از این دو مملکت سعی و کوشش ‌می‌کنند. «تایارکه‌راخواهد و میلش به که باشد».

لیله سه‌شنبه بعد از زیارت و روضه‌خوانی به منزلگاه خود در خارج شهر رفته، و در چادر خودمان استراحت نمودیم. امشب در شهر به مناسبت «امیر» آتش ‌بازی مفصلی کردند.

وداع با حسرت‌

امروز سه‌شنبه بیست و هشتم محرم، مطابق «بیست و یکم میزان»، از اول صبح تمام قافله حاضر برای حرکت بودند، و هر ساعتی حمله‌دارها و جمال‌ها آمده، خبر می‌دادند که حاضر باشید نیم ساعت دیگر باید سوار شد، به این طریق تا ظهر معطل شدیم، و در ضمن هزاران اخبار صحیح یا سقیم گفته می‌شد.

_______________________

۱- ۱- جدا.

قبایلی که ما باید از قلمرو آنها بگذریم، خاوه و حق‌العبور را از مقومین نگرفته‌اند، و در کم و زیاد آن گفتگو دارند، و اعلام کرده‌اند که قافله را غارت خواهند کرد، بعد مسموع شد که «امیر عبداللَّه» مشایخ و رؤسای قبایل مزبوره را خواسته و به هر شکل بوده آنها را راضی و قانع نموده، بالأخره چهار ساعت به غروب مانده قافله بنای حرکت را گذارد، ما هم یک سلام وداع دیگری از همان‌جا خدمت «حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » و «ائمه بقیع» و «صدیقه طاهره»عليهم‌السلام داده، و با کمال حسرت و نگرانی، خواهی نخواهی سوار کجاوه شدیم، و تا غروب همه‌جا در اطراف خود آبادی‌ها و قراء و باغات سبز و خرم می‌دیدیم.

«مسجد شجره» یا «ذوالحلیفه» هم به فاصله نیم فرسخ از جاده دیده شد، در دو نقطه خط آهن شام را دیده و از عرض آن عبور کردیم، و از اوائل شب وارد اراضی واقعه بین کوهها، و مشجر به درختهای جنگلی و ام غیلان شده، تا صبح طی طریق می‌نمودیم.

تمام مدت اقامت ما در «مدینه منوره» چهارده روز شد و «بحمداللَّه والمنّه» به خوشی و خوبی و کمال خرسندی گذشت، و چنانچه حرکت از «مدینه» را مبداء مراجعت به وطن قرار دهیم، مسافت «طهران» تا امروز پنج ماه و دو روز شده، امید است که به فضل الهی و لطف «ائمه طاهرینعليهم‌السلام »، صحیحاً سالماً به زیارت «اعتاب مقدسه عراق» موفق، و سپس به دیدار خویشان و یاران در وطن عزیز نائل و خوشوقت گردیم.

بئر درویش‌

امروز چهارشنبه بیست و نهم محرم، مطابق «بیست و دوم میزان»، اول طلیعه فجر به منزل رسیده پیاده شدیم، این منزلگاه موسوم به «بئردرویش» است، به مناسبت چاهی که در این‌جا است، و کفایت از شرب و مصارف تمام قافله می‌نماید، علائم و آثار آبادانی دیده نشد، هوا نسبت به هوای «مدینه» خنک‌تر بود.

بعد از صرف نهار و ادای فریضتین، برای سه ساعت به غروب مانده قافله به حرکت افتاد، هوا ابر و خیلی خنک بود، آفتاب ابداً اذیت نمی‌کرد، از این که تمام آشنایان طهرانی و غیرهم را امروز در قافله دیدیم خوشوقت بودیم.

تا غروب درخت‌های جنگلی و کوه‌های مرتفع همه‌جا نمایان بود، ساعت شش از شب گذشته، صدای چند تیر تفنگ شنیده شد، قافله از حرکت افتاد، و بعد از یک ساعت مجدداً به راه افتادیم، گفته شد که جمعی از اعراب بدوی سر راه قافله را گرفته و پول می‌خواستند، مقومین به جلو رفته آنها را راضی کردند، تمام شب را تا صبح در حرکت بودیم.

بئر عباس‌

امروز یوم پنجشنبه غره صفر المظفر، مطابق «بیست و سوم میزان»، قبل از آفتاب رسیدیم به منزلگاه موسوم به «بئر عباس»، که جز یک چاه از آبادانی اثری دیگر ندارد، و چون بعضی اعراب خرما و گوشت آورده می‌فروختند، معلوم می‌شود در این نزدیکی‌ها مسکن و ماوائی دارند.

قافله برای پنج ساعت به غروب حرکت کرد، و چون آفتاب رو برو بود و از کوهستانهای ییلاقی هم خارج شده بودیم، گرما اذیت می‌کرد. دو باب قهوه‌خانه حصیری سر راه دیده، و همه جا زنهای عرب هندوانه و بادزنهای خیلی قشنگ در دست گرفته، همراه قافله می‌آمدند و التماس خریداری می‌کردند.

نزدیک غروب رسیدیم به یک قریه خیلی بزرگ و آبادی موسوم به «جُدَیْده» بالتصغیر، و در حال سواری، باغات سبز و خرم، و دکاکین معتبر و قهوه‌خانه‌های آن را تماشا کردیم. هوای بسیار لطیف و آبهای جاری فراوانی داشت، در دامنه کوه یک مقبره بزرگ عالی دیده شد، از جمال‌ها استعلام کردم گفتند، مدفن «عبدالرحیم البرعی الیمنی» است که از شعرای معروف بوده، و به مناسبت ناهمواری و پست و بلندی جاده، از اول شب به بعد در زحمت و خوف سقوط بوده، ساعت پنج از شب رسیدیم به منزل و استراحت نمودیم.

صفراء

امروز جمعه دوم صفر، مطابق «بیست و چهارم میزان»، منزلگاه ما در کنار قریه‌ای بود موسوم به «صفراء»، که دارای یک نهر بزرگ آب جاری است، و غالباً حجاج در آن آب‌تنی و شست‌وشو کردند، این آب را گفتند از یک چشمه در دامنه کوه بیرون می‌آید، و تمام باغات و مزارع «صفراء» را مشروب می‌کند.

محلی که چادرهای حجاج را زده بودند، یک دره است مابین دو کوه، و عبارت از یک قطعه دهستانی است که پا در آن فرو می‌رود، و در این‌جا بعض شکافهای عمیق در زمین، و چندین نخل‌ها و اشجار از کمر شکسته، یا در رمل فرو رفته دیدیم، و از جمال‌ها استفسار کردم گفتند:

سیل اینطور کرده و «عوان» نام جمال حکایت کرد که دو سال قبل یک قافله هزار نفری، از حجاج «جاوه» و «هند» و «مغاربه» در اینجا نزول کردند، که من نیز در آن قافله بودم. اول غروب صدای رعد و برق مهیبی بلند شد و باران سختی آمد، به فاصله یک ساعت سیل عظیمی از کوه

سرازیر شد و در قافله افتاد، و هرکس توانست در تاریکی شب خود را به دامنه کوه رسانید، من با چند نفر جمال دیگر، و بعضی حجاج نجات یافتیم صبح که پائین آمدیم دیدیم که تمام حجاج و شترها و شقدفها و اثاثیه و بارها را یا آب برده، و یا به زیر رمل‌ها مدفون کرده و فقط پنجاه شصت نفر باقی مانده بودند.

قبر حضرت ابی‌ذر

امروز جمعی از اعراب، نان و خرما و هندوانه و توتون و حنای فراوان و روغن بلیسان خیلی ارزان در دست گرفته و در قافله می‌گشتند و می‌فروختند، و از قرار نقل جمال‌ها، در این حدود سی چهل مزرعه و آبادی است، که جملگی آنها را «وادی‌الصفراء» می‌گویند، و نیز در این حدود آبادی‌های دیگر هست که آنها را «وادی‌الحمراء» می‌نامند و یکی از آنها موسوم به «حمراء» است، و نیز در یک‌فرسخی این‌محل، قبر «حضرت ابی‌ذرعليه‌السلام » است، که من از جمال‌ها خواهش کردم قافله را از آن‌جا عبور بدهند تا زیارت آن بزرگوار را بنمائیم، گفتند ممکن نیست و «آقا سید جعفر» حمله‌دار وعده کرد با قاطر سواری خودش مرا به زیارت ببرد، امروز و امشب تمام حمله‌دارها با حجاجی که در حمل آنها بودند، مشغول محاسبه تفریق حسابهای خودشان بودند و تمام نشد، و شب را لنگ کردند. حمله‌دارها گفتند ما همه‌ساله اینجا با حاجی‌های کم‌اعتبار تفریق حساب می‌کنیم، و مطالبات و حقوق خود را به هر سختی که باشد می‌گیریم، زیرا که دو روز مانده است به «یَنْبُع»، و همین که مسافر به کنار دریا رسید می‌تواند به هر وسیله خود را از چنگ ما خلاص کرده به یک طرفی برود، معلوم شد لنگ امشب به تقاضای حمله‌دارها بوده است.

مطالبات حمله‌داران‌

امروز شنبه سوم صفر، مطابق «بیست و پنجم میزان»، صبح زود به هر سختی و داد و فریادی بود، حمله‌دارها مطالبات خود را از ضعفای حجاج گرفتند، بعد مسموع شد که «شیخ محل» اجازه عبور به قافله نداده، مطالبه «خاوه» و حق‌العبور می‌کند! بعد از صحبت‌های زیاد، مقومین حمله‌دارها رفتند و پس از ساعتی برگشته، مابین خود پول جمع کرده و بردند، و تقدیم شیوخ محل نمودند و اجازه عبور گرفتند، این صورت ظاهر قضیه بود، ولی از باطن این‌گونه امور و این صورت‌سازی‌ها کسی سر در نمی‌برد.

در هر حال اشتغال «حاج سید جعفر» باعث محرومی ما از زیارت قبر «حضرت ابی‌ذر» گردید، و قافله برای سه ساعت به غروب مانده حرکت کرد، و مقارن غروب رسیدیم به یک قبرستان، که چهارطاقی بزرگی در آن بود، از قرار قول جمال‌ها قبر «ابوعبیدة بن الحارث» ابن «عم رسول‌اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » است.