داستان باریافتگان سفرنامه حج

داستان باریافتگان  سفرنامه حج 0%

داستان باریافتگان  سفرنامه حج نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستان باریافتگان  سفرنامه حج

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: احمد هدایتی
گروه: مشاهدات: 12703
دانلود: 3182

توضیحات:

داستان باریافتگان سفرنامه حج
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 245 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12703 / دانلود: 3182
اندازه اندازه اندازه
داستان باریافتگان  سفرنامه حج

داستان باریافتگان سفرنامه حج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب المندب‌

باب اسکندر «تنگه بغازی» است که «بحر احمر»، یعنی «دریای جده» را به «خلیج عدن» و «اقیانوس هند» اتصال می‌دهد، و شمالًا محصور به کوهستانهای «یمن» است، که جزو آسیا است، و جنوباً محدود به اراضی «سومالی» است که قسمتی از «آفریقا» می‌باشد، و وجه تسمیه این «بغاز»، به باب اسکندر چنانچه در این حدود مشهور است نمی‌دانم چیست، لکن در اصطلاح اهل جغرافی، «بغاز» مزبور، معروف به «باب‌المندب» است و مناسبت آن را چنین نوشته‌اند که: در ازمنه قدیمه که هنوز کشتی‌های بخار اختراع نشده بود، و کشتی‌های بادی جرأت نداشتند از سواحل زیاد دور شده در وسط دریاها عبور کنند، مسافرین عرب همین که از دریای آرام «جده» خارج، و وارد «خلیج عدن» و «اقیانوس هند» می‌شدند یک دریای متلاطم و منقلب و موّاجی مشاهده کرده، بنای شیون و فغان و زاری می‌گذاشتند، متدرجاً «بغاز» مزبور، معروف به «باب‌المندب» گردید «ای باب الندبة و البکاء»(۱) . شب حالت دریا آرام گرفت و هوا قدری خنک شد و با کمال راحتی خوابیدیم.

امروز شنبه دوم ربیع‌الاول مطابق «بیست و یکم عقرب»، تا غروب کشتی در «خلیج عدن»، مابین دو قاره آسیا و آفریقا حرکت می‌کرد و از شمال و جنوب، کوه‌های عظیمه دو قاره مزبور همه‌جا مشهود بود، نزدیک غروب در ساحل یسار ما، چراغ‌های برق شهر کوهستانی «عدن»، با یک شکوه و منظره جالب توجهی نمودار گردید، و نیز یک چراغ ساحل‌نمای چشمک‌زن، از مسافات بعیده نمایان بود.

از ساعت حرکت از «جده» تا وصول به «عدن»، درست سه شبانه‌روز طول کشید و در این سه‌روزه، ده پانزده کشتی به اشکال مختلفه دیدیم که از طرف «هندوستان» به جانب «اروپا» می‌رفتند، و تقویم‌های عربی و هندی، امروز را اول ماه گرفته‌اند.

_______________________

۱- ۱- درِ گریه و اشک.

تلف شدن حاجیان‌

امروز یکشنبه سوم ربیع‌الاول، مطابق «بیست و دوم عقرب»، صبح کوه‌های جنوب از نظر غایب شدند، و تا غروب کشتی می‌رفت و کوه‌های شمالی متعلقه به «یمن» همه‌جا نمایان بود، دریا هم نسبتاً آرام و هوا خنک‌تر از روزهای گذشته شده بود، معذلک این چندروزه روزی دو سه نفر از «حجاج هندی» و «جاوه‌ای» تلف می‌شدند، و جنازه آنها طعمه ماهیان دریا می‌گردید، ولی مسافرین عجم بحمداللَّه همگی سالم بودند، جهتش ظاهراً سابقه مریضی دسته اولی بود که عموماً خیلی به کثافت و عفونت زندگی می‌کنند.امشب دریا در نهایت آرامی بود و به راحتی خوابیدیم.

امروز دوشنبه چهارم ربیع‌الاول مطابق «بیست و سوم عقرب»، تا شام کشتی در حرکت و دریا آرام و هوا خنک و لطیف و سلسله کوه‌های شمالی همه‌جا مشهود بود.

گم کردن راه‌

امروز سه‌شنبه پنجم ربیع‌الاول مطابق «بیست و چهارم عقرب»، طرف غروب کوه‌های شمالی از نظر غایب شد، و کشتی به وسط اقیانوس افتاد، و خط سیر آن به طرف شمال شرقی متمایل گردید، و معلوم شد که مستقیماً به «بمبئی» نمی‌رود، بلکه مقصد اولیه آن شهر «کراچی» می‌باشد.

امشب برای دو سه ساعت از شب گذشته، کشتی در حال سرعت حرکت خود، یک‌دفعه حرکت خیلی عنیفی(۱) به عقب نمود، و فوراً از حرکت افتاد و صدای صوت مهیب آن بلند شد، مثل آن که به یک کوه تحت‌البحری(۲) برخورده و شکسته شده، و مسافرین تماماً در نهایت

_______________________

۱- ۱- خشن و سخت.

۲- ۲- زیر دریا.

وحشت و اضطراب افتادند، و پس از یک ربع ساعتی مجدداً کشتی به حرکت افتاد، گفته می‌شد که ناخدا راه را گم کرده و دفعةً ملتفت اشتباه خود شده بوده است.

امروز چهارشنبه ششم ربیع‌الاول مطابق «بیست و پنجم عقرب»، دریا کمال آرامی داشت، و هوا خنک‌تر شده بود و امر تازه نداشتیم.

امروز پنجشنبه هفتم ربیع‌الاول مطابق «بیست و ششم عقرب»، از صبح تا شام باد تندی می‌وزید، و دریا متلاطم بود و مسافرین مبتلا به سرگیجه شدند، اما بحمداللَّه اثری از «داءالبحر»(۱) معروف، و برسات که وقت رفتن داشتیم ظاهر نبود، و معلوم می‌شود چنانچه می‌گویند، آن آثار و آن برسات مخصوص سه ماه تابستان است، و فقط تلاطم و انقلاب دریا علت آن نیست.

امشب هوا آن‌قدر خنک شده بود، که تمام مسافرین برای خوابیدن محتاج به لحاف و بالا پوش شدند.

بی‌عاری عکام‌ها

امروز جمعه هشتم ربیع‌الاول مطابق «بیست و هفتم عقرب»، حالت دریا و هوا آرام و معتدل بود، و امشب که شب نهم ربیع‌الاول بود اغلب رفقا در جایگاه ما آمده، و به مزاح و شوخی و أنس و صرف چای برگزار نمودند، و آقای «حاج سید احمد واعظ کاظمینی» مدتی منبر رفته، حاضرین را محظوظ فرمودند. لکن عکام‌ها که لباس‌های مسخره پوشیده بودند، آنقدر بیعاری و شوخی‌های غیرمعقولانه کردند، که موجب

_______________________

۱- ۱- درد دریا.

اوقات‌تلخی ما شد، و برای مراعات مقام و احترام حجاج هندی و کابلی و غیرهم که در کشتی بودند مجلس را منحل، و اشخاص را متفرق نموده ساعت هشت از شب گذشته خوابیدیم.

کراچی‌

امروز شنبه نهم ربیع‌الاول مطابق «بیست و هشتم عقرب»، صبح کشتی به ساحل «کراچی» رسید و توقف کرد، جمعی از مسافرین که بالغ به هفتصد هشتصد نفر می‌شدند پیاده شدند که از «کراچی» به «بصره» بروند، و یا از خط «دزداب» به «مشهد مقدس» رهسپار شوند.

در تمام محوطه اسکله از طرف «حاج عبدالغنی» تاجر شیعی، سفره نهار گسترده بودند که تمام حجاج صرف نمودند، خود «حاج عبدالغنی» هم با بعضی از محترمین به استقبال حجاج آمده بود، و از آنها پذیرائی می‌کرد باقیماندگان حجاج که ما نیز از جمله آنها بودیم، پیاده نشده عازم «بمبئی» بودند، و چون بنای حرکت کشتی به عصر بود، بعضی به شهر رفته آذوقه و میوه‌جات خریدند، برای ما هم سیب و انار بسیار خوب، و سبزیجات لطیف و یخ مصنوعی زیاد آوردند، و با آن‌که هوا خیلی خنک و احتیاجی به یخ نبود، برای کسانی که سه ماه تابستان را بدون یخ، آن هم در مملکت گرم «حجاز» و مناطق حاره گذرانیده بودند، این یخ خیلی مطلوب و دلچسب بود، و از آن به حد افراط صرف کردیم، و به اصطلاح دلی از عزا درآوردیم.

طرف عصر کشتی را ضدعفونی کرده و شستشوی کاملی کردند، و به واسطه خلوت بودن آن گردش مفصلی در آن کردیم، سپس کشتی به حرکت افتاد و «حاج محمّدجعفر ماهوتچی طهرانی» رفیق ما، که به شهر

رفته و برگشته بود، هرچه سعی کرد توسط قایق به کشتی برسد ممکن نشد، البته از «کراچی» توسط خط آهن به «بمبئی» خواهد آمد.مجموع مدت سیر ما از «جده» به «کراچی» نه روز و ده شب طول کشید، با آن که موقع رفتن به «مکه»، حجاج دیگر همین مسافت را چهارده پانزده روزه پیموده بودند، علتش وجود برسات در آن وقت و آرامی دریا در این فصل می‌باشد.

شب ماهتاب قشنگی داشته، و مدتی در سطحه و عرشه کشتی قدم‌زنان گردش کرده بعد استراحت نمودیم.

سواحل هندوستان‌

امروز یکشنبه دهم ربیع‌الاول مطابق «بیست و نهم عقرب»، تا شام هوا قدری مرطوبی و گرم و حبس شده بود، و کشتی به سرعت می‌رفت و همه‌جا در طرف یسار، کوهها و جنگل‌های سواحل «هندوستان» نمودار می‌بود، طرف شب یکی دو دفعه آثار روشنائی و چراغ هم از جانب ساحل دیدیم.

ورود به بمبئی‌

امروز دوشنبه یازدهم ربیع‌الاول مطابق «سی‌ام عقرب»، برای دو ساعت به غروب مانده، کشتی به ساحل «بمبئی» رسیده لنگر انداخت، و به واسطه تعطیل گمرک‌خانه، شب را در کشتی ماندنی شدیم و هر چند اوقاتمان از این جهت تلخ شد، لکن منظره شهر «بمبئی»، با کرورها چراغ برق و منظره سطح دریا، با هزاران کشتی که در آن لنگر انداخته، و از هرکدام یک نوع صداهائی بلند و یا یک قسم چراغ‌هائی روشن بودبی ‌تماشا نبود، و مدت مسافرت ما از «جده» تا «بمبئی» سیزده شبانه‌روز درست طول کشید.

امروز سه‌شنبه دوازدهم ربیع‌الاول مطابق «اول قوس»،(۱) صبح کشتی به کنار اسکله آمد، و توسط پلکان چوبی که از ساحل بلند کردند، با کمال راحتی پیاده شدیم، جمعی از اهالی شهر به استقبال مسافرین خود آمده بودند، و جمعی از آشنایان طهرانی ما که از «جده» توسط «کشتی همایون» قبل ما آمده بودند، کنار اسکله انتظار ورود ما را داشتند، از دیدار یکدیگر خوشوقت شدیم، و پس از گذشتن از گمرک‌ خانه که دقت و تفتیشات کاملی نمی‌کردند، توسط درشکه رفتیم به مسافرخانه «جعفر سلیمانی» در محله «واری بندر»، که موقع عزیمت به «مکه» هم، در آنجا منزل کرده بودیم و شرح آن داده شده است، و نهار را مهمان «حاج محمّدتقی» بلورفروش بودیم، که قبل از ما با «جهاز همایون» وارد شده بودند، و شب را به استراحت گذرانیدیم.

تلگراف به تهران‌

امروز چهارشنبه سیزدهم ربیع‌الاول مطابق «دوم قوس»، صورت تلگراف‌هائی تهیه و به «طهران» مخابره کردیم، و هر کدام کاغذی هم توسط پست ارسال نمودیم، هوای «بمبئی» در این ایام، بسیار لطیف و معتدل بود، روز با لباس مختصری حرکت، و شب در ایوان عمارت مسافرخانه بدون روپوش می‌خوابیم. میوه‌جات از هر قبیل موجود بود، به‌علاوه چندین قسم میوه‌ها دیدیم که در ممالک ما یافت نمی‌شود.

________________________

1- 1- نهمین ماه فلکی مطابق با آذرماه.

مغول محله‌

امروز پنجشنبه چهاردهم ربیع‌الاول مطابق «سوم قوس»، صبح رفتیم به «حمام مغول» که در «مغول محله» واقع، و مخصوص جماعت شیعه است، واقعاً حمام خیلی تمیز و پاکیزه و دل‌چسبی بود، کارگران آن چند نفر یزدی بودند، و با صمیمیت خدمت می‌کردند، این حمام در تمام شب هم باز است و تمام خزانه‌ها و پلکان‌ها و دالان‌ها و سایر ملحقات آن، با چراغ برق روشن می‌شود، و روز که سربینه حمام نشسته لباس می‌پوشد، از هر طرف در پشت جام‌های شیشه گل‌کاری و سبزه و باغ می‌بیند. طرف عصر تا دو سه ساعت از شب، در خیابانهای عریض و قشنگ شهر گردش کرده، به منزل مراجعت و استراحت نمودیم.

باغ وحش‌

امروز جمعه پانزدهم ربیع‌الاول مطابق «چهارم قوس»، صبح زود توسط واگون الکتریک رفتیم به تماشای باغ وحش معروف «بمبئی»، که در این‌جا «باغ‌رانی» می‌گویند، و به کلی خارج از شهر است، و پس از تماشای یک قسمت آن، و مشاهده چندین هزار قسم حیوانات عجیب و غریب که در قفس‌های آهنی جا دارد، و ملاحظه هزاران نوع طیور و حیوانات آبی، که در دریاچه‌های مصنوعی زندگی می‌کنند، ظهر شد و از گردش در خیابانهای طولانی باغ مزبور خسته شده بودیم، و در مراجعت نزدیک همین باغ، یکی دو ساعت هم صرف تماشای موزه نمودیم، و از جمله چیزهای قابل ذکر که دیدیم، مسکوکات تمام ممالک عالم قدیماً و جدیداً، مجسمه تمام ملل دنیا اناثاً و ذکوراً، با لباس‌های مخصوص هر کدام و نمونه‌هائی از چراغ‌های قدیم و جدید، از پیه‌سوزها گرفته تاچراغ‌های الکتریک، و نمونه‌هائی از تمام آلات و ادوات دفاعیه، که نوع بشر از اول خلقت تا به امروز به کار برده و می‌برد، و تیپ حرکات نماز و عبادات تمام مذاهب عالم، که توسط مجسمه‌های کوچکی ارائه و نمایش داده می‌شود، و هزاران نمونه از صنایع قدیمه «چین» و «هندوستان» و غیره.

طرف عصر در منزل صرف نهار کرده، شب را به گردش در کنار دریا و خیابان‌ها و استراحت گذرانیدیم.

خبر حمله به رشت‌

امروز شنبه شانزدهم ربیع‌الاول مطابق «پنجم قوس»، توسط «حاج علی» نامی‌که دلال خریداری بلیط کشتی جهت مسافرین است، بلیط کشتی پستی جهت «بصره»، به قیمت هر بلیطی سی و یک روپیه گرفتیم، و بنا هست‌ان‌شاءاللَّه روز سه‌شنبه حرکت کنیم، طرف صبح «حسین آقای دانش» پسر «حاج علی‌اکبر بزاز» که از «طهران» آمده و عازم «اروپا» است به دیدن ما آمده، وشرح رقت‌آوری از قضیه مهاجمه «بالشویکها» به شهر «رشت»، و فرار قاطبه اهالی آن‌جا به «قزوین» و «طهران» بیان کرد، و نهار را در منزل «حاج شیخ محمّد شوشتری» که از تجار درجه اول «بمبئی» است، و به مناسبت سابقه دوستی با «حاج شیخ جمال کتاب‌فروش» ما را هم دعوت کرده بود صرف نمودیم، ضیافت خیلی عالی، مرکب از اغذیه ایرانی و هندی تهیه نموده بود، طرف عصر به تماشای استاسیون خطوط آهن، و اسکله کشتی‌رانی رفته، برای چهار از شب گذشته به منزل برگشته خوابیدیم.

کلیسا، مسجد و بتکده‌

امروز یکشنبه هفدهم ربیع‌الاول مطابق «ششم قوس» را، تماماً صرف گردش خیابان‌ها و تماشای مغازه‌های عالی و باشکوه شهر نموده، ضمناً چندین کلیساهای نصاری و صدها مساجد مسلمین، و هزاران بتکده هندوها را تماشا کردیم، الحق مساجد مسلمین اعم از شیعه و سنی، خیلی عالی و قشنگ و پاکیزه و باشکوه است، و مثل مساجد مخروبه ایران، مایه سرشکستگی و انفعال مسلمانها در نظر خارجی‌ها نیست.

«حاج محمّدحسین یراقچی» همسفر ما، که دو روز بود برای تماشا به شهر «پونه» رفته بود، امروز معاودت کرد و شرحی از جنگل‌ها و کوهستانها و ییلاقات و آبشارها، که در طریق خط آهن دیده بود نقل می‌کرد. امشب را هم به گردش و سپس به استراحت برگزار کردیم.

میتینگ استقلال‌طلبان‌

امروز دوشنبه هیجدهم ربیع‌الاول مطابق «هفتم قوس»، دسته‌جات شورشیان و استقلال‌طلبان «هند»، در چندین نقطه شهر میتینگ می‌دادند، و بر ضد مداخلات و عملیات «دولت انگلیس»، خطابه‌ها خوانده نطق‌ها می‌دادند که به واسطه ندانستن زبان «هندی» ما چیزی نمی‌فهمیدیم، و به حالت اجتماع در خیابانها گردش می‌کردند، و قوای پلیس و نظام ابداً از آنها جلوگیری نمی‌کردند.

در موقع رفتن به «مکه معظمه» کوهی در وسط شهر «بمبئی» دیدیم، که دور تا دور آن دامنه خانه‌ها و ساختمانها بود، و چون مانع از اتصال خیابانها و خطوط واگون برق به یکدیگر بوده، یک عده عمله‌جات مشغول کندن آن بودند، و سنگ‌های آن را توسط ماشین مخصوص خورد کرده، جهت شوسه کردن خیابانهای آخر شهر، و سد بستن در جلو دریا حمل و نقل می‌کردند، و امروز که قریب چهار ماه از آن تاریخ می‌گذرد، تمام آن کوه از جای برداشته شده، و در جای آن طرح خیابانها و خانه‌ها و عماراتی ریخته، مشغول ساختمان آنها هستند، ضرب‌المثل معروف «همم الرجال تقلع الجبال»،(۱)

درست در این مورد به حقیقت رسیده است.

از قرار تحقیقاتی که شد، اغلب عمارات و خانه‌های شهر «بمبئی» متعلق به بلدیه(۲) است، که خود ساخته و اجاره می‌دهد، و از خانه‌های ملکی اهالی، دو دوازدهم مال‌الاجاره تقریبی یک‌ساله آن را، برای حق آب و روشنائی برق می‌گیرد.

در شهر «بمبئی» علاوه بر واگونهای برق که لاینقطع در حرکت هستند، آن قدر درشکه کرایه و اتومبیل و گاری بارکش رفت و آمد می‌کنند، که رفتن از قسمت پیاده‌رو یک طرف خیابان به طرف دیگر بسیار خطرناک است، و کمال احتیاط و مواظبت لازم دارد، از درشکه‌ها تا نمره دوازده هزار، و از اتومبیلها تا نمره بیست هزار، و از گاری‌ها تا نمره چهل هزار را ما دیدیم.

حرکت به طرف بصره‌

امروز سه‌شنبه نوزدهم ربیع‌الاول مطابق «هشتم قوس» چنانچه ذکر شد، موعد حرکت به «بصره» بود، لهذا صبح زود با درشکه به طرف اسکله «نمبر ۱۵»(۳) رفتیم، «حاج ابوالحسن خادم» هم با اثاثیه توسط گاری رسید،

_______________________

۱- ۱- همّت‌های مردان کوهها را از جای برمی‌دارد.

۲- ۲- شهرداری.

۳- ۳- شماره ۱۵.

و بعد از معطلی زیاد، سوار کشتی پستی موسوم به «بارودا» شدیم، که بلیط آن را به قیمت سی و یک روپیه گرفته بودیم.

نزدیک ظهر جهاز حرکت کرد، ساعت به ساعت، روز بروز هوا سردتر می‌شد. بادهای شدید و سردی هم از جانب شمال که سواحل مملکت «ایران» مااست می‌وزید. متدرجاً آن‌قدر سردشد که شب‌ها با تمام لباس‌ها و بالاپوشها خوابمان نمی‌برد.

روز چهارم حرکت، به ساحل «بندر عباس» رسیدیم، و روز ششم در ساحل شهر «بوشهر»، دو سه ساعت کشتی توقف کرد، محمولات پستی و چند نفر مسافر را پیاده کردند، روز هفتم در ساحل «آبادان» باز دو سه ساعت کشتی توقف کرد، انبارهای نفت شرکت «ایران» و «انگلیس» به خوبی نمودار بود.

روز هشتم سواحل «محمره» و آثار شهر مزبور ظاهر شد، و حجاج به واسطه خلاصی از آب‌های شور و تلخ دریا، و رسیدن به آب شیرین و گوارای «شط العرب»، امروز نهایت خوشحالی و وجد و شعف داشتند، بالأخره طرف عصر کشتی به ساحل شهر «عشار» رسیده لنگر انداخت، و چون وقت تنگ بود و لازم بود طبیب بلدیه، مسافرین را معاینه کند، شب را در کشتی ماندیم.

معاینه مسافرین‌

امروز چهارشنبه بیست و هفتم ربیع‌الاول مطابق «شانزدهم قوس»، پس از معاینه‌شدن توسط دکتر بلدیه، مسافرین شروع به پیاده شدن کردند و تا عصر دچار تفتیشات مأمورین گمرک بودند، ما هم نزدیک غروب خلاص شده با درشکه به شهر «عشار» آمدیم، و سرمای فوق‌العاده اقتضا می‌کرد که اطاق و منزلی بگیریم، لکن ممکن نشد و در همان مسافرخانه در قفسی که موقع عزیمت به «مکه» منزل داشتیم نزول نمودیم، و روز پنج‌شنبه مسافرین بلیط مرکب موسوم به «خلیفه»، یا مرکب موسوم به «سالمی» را گرفتند، و روز شنبه «مرکب خلیفه»، مسافرین خود را که غالباً رفقا و آشنایان طهرانی ما بودند حرکت داد، و ما که بلیط «مرکب سالمی» داشتیم ماندیم، و موافق آنچه شنیده می‌شد «مرکب سالمی» در یک فرسخی «بصره» معیوب و ناسالم شده، و تا آن را تعمیر نکنند نمی‌تواند حرکت کند.

شب در کشتی‌

امروز یکشنبه غره ربیع‌الثانی مطابق «بیستم قوس»، کشتی سالمی وارد شد و مسافرین با کمال عجله نقل اثاثیه نموده سوار آن شدند، ولی مرکب حرکت نکرد و شب را در آن به‌سر بردیم، این چندروزه توقف در «عشار»، تمام مسافرین ملول و دل‌تنگ بودند، و از صدمات و زحمات مسافرت و سرمای شدید به جان آمده بودند، میوه‌جات پائیزه از هندوانه و خربزه و مرکبات و سیب و انار و غیره به حد وفور بود.

امروزدوشنبه دوم ربیع‌الثانی مطابق «بیست و یکم قوس» و امشب را هم، «مرکب ‌سالمی» حرکت نکرد و مشغول بارگیری و تعمیرات بود، و معلوم گردید که از مرکب‌های بسیار مندرس و اسقاط است که ما دچار آن گردیده‌ایم.

ساحل عشار

امروز سه‌شنبه سوم ربیع‌الثانی مطابق «بیست و دوم قوس»، مرکب با هزاران صدا و فریادهای ناهنجار، از ساحل «عشار» با کمال تانی و خرامان خرامان حرکت کرد، و پس از یک ساعت حرکت، در کنار منبع نفت ایستاد و مشغول نفت‌گیری شد، و اول غروب دوباره به راه افتاد و بعد از دو سه ساعت مجدداً ایستاد و لنگر انداخت.

بقعه «عُزیرِ» پیغمبر

امروز چهارشنبه چهارم ربیع‌الثانی مطابق «بیست و سوم قوس»، صبح مرکب به راه افتاد، نزدیک ظهر در ساحل یسار دجله، بقعه «عزیر پیغمبر» و مساکن یهودی‌های مجاور آن نمودار شد، امشب باران زیادی آمد به ضمیمه تنگی مکان، و معطلی زیاد مرکب، و خشونت و وحشیگری عمله‌جات آن که عموماً اکراد اعراب ‌منش بودند، موجب مزید زحمت و اوقات تلخی گردید، در واقع ابتدای حرکت ما از «بصره» امروز بوده است، و این سه‌روزه بی‌جهت وقتمان در مرکب تلف شد.

شهر عماره‌

امروز پنجشنبه پنجم ربیع‌الثانی مطابق «بیست و چهارم قوس»، و امشب مرکب خرامان خرامان در حرکت، و در طرفین «دجله» همه‌جا کوخ‌های اعراب و آثار آبادانی نمایان بود، ساعت چهار از شب رسیدیم به شهر «عماره»، و مرکب توقف کرد.

قدری در خیابان مستطیل و قشنگ شهر، که با چراغ‌های برق روشن بودگردش‌کردیم، بعضی‌ازمسافرین، نواقص‌آذوقه‌خودرا خریداری کردند، مرکب هم پس از دو ساعت توقف و خالی کردنِ بارهای خود براه افتاد.

امروز جمعه ششم ربیع‌الثانی مطابق «بیست و پنجم قوس»، طرف صبح چنان مه غلیظی تولید شد، که طرفین ساحل را شخص نمی‌دید، و پس از برطرف شدن مه، سرمای بسیار سختی حادث گردید.

سه ساعت از شب گذشته رسیدیم به قریه «علی شرجی»، به قدر نیم ساعت مرکب در آنجا توقف کرده دوباره به راه افتاد، مجدداً در کنار ساحل لنگ کرد و طرف سحر حرکت نمود، روز شنبه هم به این منوال گذشت، و هر چه پیش می‌رفتیم آب دجله کمتر می‌شد و پائین‌تر می‌افتاد و مرکب از سرعت خود می‌کاست.

بلده کوت‌

امروز یکشنبه هشتم ربیع‌الثانی مطابق «بیست و هفتم قوس»، صبح رسیدیم به «بلده کوت»، و چون خط آهن از آن‌جا به «بغداد» دایر و متصل بود، و چون اغلب مسافرین از سردی هوا و کندی و صدمات مرکب منحوس «سالمی»، به تنگ آمده بودند، اکثر آنها پیاده شدند که با ماشین بروند، من هم با «حاج سید ابوطالب» و «حاج آقا بزرگ» پیاده شدیم، و باقی رفقا در مرکب ماندند، و ما پس از طی یک ربع فرسخ مسافت از ساحل رسیدیم به ایستگاه شمن دوفر،(۱) ماشینِ صبح رفته بود، ماشینِ شب هم مملو از قشون بود، و جای مسافر نداشت و شب را بدبختانه بی‌سر و سامان در یک اطاق کوچک و کثیفی به‌سر بردیم.

________________________

۱- ۱- قطار.

بغداد

امروز دوشنبه نهم ربیع‌الثانی مطابق «بیست و هشتم قوس»، صبح ماشین رسیده، پس از اخذ بلیط سوار آن شدیم و قیمت هر بلیط را هفت روپیه چهار آنه کم گرفتند، و مطلقاً در این خط، قیمت بلیطها از قرار هر میلی یک آنه است، و از «کوت» تا «بغداد» یکصد و شصت میل می‌شود، که معادل سی و هشت فرسخ ما است، دو سه ساعت اول ماشین خیلی آهسته و خرامانه مثل «مرکب سالمی» می‌رفت، لکن از آن به بعد بر سرعت سیر خود افزود، و به جای آن که یک ساعت به غروب مانده در «بغداد» باشیم، یک ساعت از شب گذشته وارد شهر مزبور گردیدیم، و به عجله توسط درشکه به پای خط واگون «بغداد» به «کاظمین» رفتیم، بدبختانه واگون مزبور کار نمی‌کرد و درشکه‌ها هم، به علت نظامی بودن شهر از غروب به بعد ممنوع از حرکت به خارج شهر بودند، هر دسته مسافرین به طرفی رفتند، ما هم در قهوه‌خانه وارد شده شام خوردیم و استراحت کردیم، لکن به واسطه سرما و کثیفی قهوه‌خانه، خواب‌مان نبرد و نیمه شب برخاسته رفتیم به حمام شیعه‌های «کرخ» که خیلی گرم و مطلوب بود.

کاظمین‌

امروز سه‌شنبه دهم ربیع‌الثانی مطابق «بیست و نهم قوس»، پس از ادای فریضه در حمام، و صرف چای در قهوه‌خانه، به پای خط واگون آمده سوار شدیم، و به طرف «کاظمین» رهسپار گردیدیم، «شیخ عبدالکریم خادم» صاحب خانه ما به استقبال آمده بود، و ما را یک‌سره به خانه «آقا سید سلمان خادم» دلالت کرد، و بحمداللَّه پس از پنج ماه بی‌سر و سامانی و مسافرت برّ و بحر، بار دیگر خود را در جوار حضرت «موسی بن جعفر»عليه‌السلام دیده، و موفق به زیارت آن بزرگوار و ادای شکر الهی شدیم.

امروز و امشب و یوم چهارشنبه را صرف استراحت و زیارت‌های پی‌درپی نمودیم، از قراری که بعضی زوّارهای تازه‌وارد «کرمانشاهی» نقل کردند، در حدود غربی «ایران» تاکنون شش هفت برف سنگین باریده، و سرمای فوق‌العاده شده است، و می‌گفتند حرکت شما در این موقع به طرف «ایران» امکان ندارد، و تمام طرق و شوارع به واسطه برف‌های فوق‌العاده، مسدود شده است.

چله زمستان‌

امروز پنجشنبه دوازدهم ربیع‌الثانی مطابق «دوم جدی»،(۱) که روز دوم چله زمستان بود، هوای «عراق» خیلی معتدل و ملایم بود، طرف عصر «کشتی سالمی» به «بغداد» رسید، و رفقای عقب ‌مانده ما به ما ملحق شدند، و درک زیارت شب جمعه را نمودند.

روز شنبه آقای «حاج سید عزیزاللَّه» با ما خداحافظی گفته، توسط عربانه به عزم تشرف به «نجف»، و رسیدن نزد اهل و عیال خود حرکت کردند، ما هم تلگرافاتی به «طهران» مخابره و تقاضای برات وجه کردیم، و پس از چند معطلی جواب نرسید، و چون بانک قیمت روپیه را تعیین نمی‌کرد، تجار هم در داد و ستدهای خود بلاتکلیف بودند، به کسی وجه نمی‌دادند، ضمناً هزار گونه اخبار وحشتناک راجع به هجوم «بالشویکها»(۲) به «گیلان» و انقلاب «طهران» و غیره مسموع می‌شد، که لذت و عیش و

_______________________

۱- ۱- دهمین ماه فلکی مطابق با دی ماه.

۲- ۲- بالشویک‌ها در انقلاب ۱۹۱۷ م، پس از برانداختن حکومت تزاری به رهبری لنین با استقرار دیکتاتوری پرولتاریا، زمام امور را به دست گرفته و حزب کمونیست را تشکیل داده و دولت اتّحاد جماهیر شوروی را به وجود آوردند.

زیارات ما را منقّص(۱) و کدر می‌نمود.

زیارت عسکریین‌

امروز جمعه بیستم ربیع‌الثانی مطابق «دهم جدی»، من و آقای «حاج سید احمد» به عزم زیارت «عسکریین»، به پای خط آهن «سامره» رفته، و بلیط را به قیمت چهار روپیه و پنج آنه گرفته سوار ماشین شدیم، و در ایستگاه‌های «مشاهده»، و «سمیکه» و «بلد»، ماشین هر کجا چند دقیقه توقف کرد و طرف عصر رسیدیم به ایستگاه «سامره» و از آن‌جا توسط عربانه به کنار «شط» رفته، و به وسیله قایق عبور نموده برای مغرب وارد شهر «سامره» شدیم، و یک‌سره به منزل آقای «آقا شیخ آقا بزرگ» که از علمای «سامره» و از دوستان و بستگان آقای «حاج سید احمد» بود وارد گردیدیم، و سه شب و دو روز در آنجا بوده به زیارت حضرات «عسکریین» موفق، و از مصاحبت و مذاکرات آقایان «آقا شیخ آقا بزرگ» و آقای «آقا میرزا محمد» محظوظ بودیم.

زیارت وداع‌

امروز دوشنبه بیست و سوم ربیع‌الثانی مطابق «سیزدهم جدی»، صبح زود پس از زیارت وداع، از «سامره» حرکت کرده کنار «شط» رفتیم، با آن‌که اول طلوع آفتاب بود مسافرین رفته بودند و دیگر عربانه نبود، گفتند نیم ساعت دیگر ماشین حرکت می‌کند، از کنار «شط» تا پای ایستگاه ماشین، پیاده و دوان دوان در اراضی پرگل و باتلاق شده طی طریق کرده،

________________________

۱- ۱- کوتاه و ناقص.

به محض رسیدن ما ماشین به راه افتاد، خستگی و زحمت دوندگی به تن ما ماند و معلوم شد تا دو روز دیگر ماشین به «کاظمین» نخواهد رفت، ناچار دوباره به شهر برگشتیم و چون عربانه موجود نبود در مراجعت به شهر هم پیاده بودیم، و بالجمله از راه توفیق اجباری دو روز دیگر هم در «سامره» به زیارت موفق بودیم، و عصر سه‌شنبه خبر رسید که ماشین از «موصل» آمده به «کاظمین» حرکت می‌کند.

در کاظمین‌

امروز چهارشنبه بیست و پنجم ربیع‌الثانی مطابق «پانزدهم جدی»، صبح یک ساعت زودتر جنبیده(۱) و به موقع در کنار خط آهن حاضر بودیم، و می‌خواستیم «بلیط بلد» گرفته به زیارت «حضرت سید محمد» برویم، لکن بارندگی و سرمای زیاد موجب انصراف خیال شد، و همان بلیط «کاظمین» را گرفته سوار شدیم، و پس از پنج ساعت رسیدیم به شهر «کاظمین»، و ده روز دیگر به حالت سرگردانی و حیرت و بلاتکلیفی در «کاظمین» گذرانیدیم، زیرا که دو سه روز بعد از رسیدن از «بصره» به «کاظمین»، تمام اسباب و لوازم سفر را که برای ما بار گرانی شده بود به ثمن بخسی(۲) فروخته، و هر یک از رفقا برای خود یک جامه‌دان مرتب تهیّه و خود را سبک‌بار و حاضر برای مراجعت به «ایران» به اقرب وسائل ممکنه نموده بودیم، و «حاج ابوالحسن طباخ» هم از خدمت مرخص شد به «کربلا» نزد خویشان خود رفت، «حاج محمدحسین یراقچی» هم‌سفر

______________________

۱- ۱- حرکت کرده.

۲- ۲- بهای ناچیزی.

ما هم، رفقای جدیدی گرفت، دو نفر رفیق و هم‌سفر دیگر ما «حاج آقا بزرگ لباسچی» و «حاج سید ابوطالب ماهوتچی» هم، مثل ما بلاتکلیف بودند، و ضمناً اوقات خود را به رفت و آمد «بغداد» جهت معاملات تجاری مشغول داشتند، و جواب تلگراف‌های ما و تمام مسافرین از «طهران» نمی‌رسید کسی کاغذ هم نداشت، بانک انگلیس تسعیر(۱) روپیه را تعیین نمی‌کرد و تجار در داد و ستد و معامله روپیه بلاتکلیف بودند، راه «کرمانشاهان» هم مسدود و غیر قابل عبور شده بود، هزاران گونه اخبار ناگوار و اراجیف از «رشت» و «طهران» و «قزوین» و هجوم «بالشویکها» و غیره مسموع می‌شد، خلاصه آن که از روز رسیدن به «کاظمین»، زندگی و احوال خوبی نداشتیم، و هر روز را به امید رسیدن اخبار «طهران» به فردا می‌رساندیم، و به همین جهات بود که من هم دیگر حال نوشتن روزنامه و تحریر تمام احوال و اوضاع مسافرت را نداشته، و به یادداشت‌های مختصر حرکت و ورود قناعت نمودم.

جنایات انگلیسی‌ها

امروز شنبه پنجم جمادی‌الاولی مطابق «بیست و پنجم جدی» به عزم تشرف به «کربلای معلی»، من و آقای «حاج سید احمد»، از «کاظمین» به «بغداد» رفته، و بلیط عربانه فردا گرفته، شب را در مهمانخانه اسلامی که خیلی قشنگ و جدیدالبنا و پاکیزه بود استراحت کردیم، صبح یکشنبه قبل از اذان سحر، فراش کمپانی عربانه آمد و بیدارمان کرد، و بعد از ادای فریضه صبح، به اداره عربانه رفته سوار شدیم دو ساعت از آفتاب گذشته

_____________________

۱- ۱- قیمت‌گذاری.

رسیدیم به «محمودیه»، نهار در «مسیب» صرف شد و در حال حرکت خانه‌های بسیاری را که «انگلیسی‌ها» در جنگ با اعراب آتش زده و منهدم کرده بودند تماشا کردیم، و برای یک ساعت مانده به غروب به «کربلای معلی» رسیده و در منزل آقا «سید کاظم خادم» ورود نمودیم، و چهار شب در خدمت جد مظلوم «حضرت سیدالشهداء»عليه‌السلام مشغول زیارت و عتبه‌بوسی بودیم، من یک کاغذ از زاویه مقدسه داشتم که تاریخ آن دو ماه قبل بود، و رفع نگرانی و تشویشات راجعه به انقلابات «گیلان» و قضایای اخیر «طهران» را نمی‌کرد.

نجف‌

امروز چهارشنبه نهم جمادی‌الاولی مطابق «بیست و نهم جدی» به عزم تشرف به «نجف اشرف» صبح بسیار زود توسط عربانه کمپانی از «کربلای معلی» حرکت کردیم، در سه نقطه «خان نخیله» و «خان شور» و «خان مصلّی»، اسب‌های عربانه را عوض کردند، و برای یک ساعت به غروب مانده وارد «نجف اشرف» شده، در منزل هم‌سفر «مکه» خودمان آقای «حاج سید عزیزاللَّه نجفی» ورود نمودیم، و مدت پنج روز مهمان ایشان و موفق به عتبه‌بوسی «حضرت امیر مؤمنان»عليه‌السلام و متوسل به ذیل عنایت آن بزرگوار بودیم، ضمناً یک روز به «کوفه» رفته، درک اعمال مسجدین و زیارت «حضرت مسلم بن عقیل»عليه‌السلام نمودیم، آقای «آقا سید محمّدتقی نجفی حضرت عبدالعظیمی» را هم ملاقات، و من یک کاغذ دیگر از پدر بزرگوارم توسط ایشان داشتم، که تاریخ آن نیز قریب دو ماه پیش بود، و رفع تشویش و اضطراب و ایجاب تسلی و اطمینان از قضایای «طهران» نمی‌کرد.

ورود به کربلا

امروز یکشنبه سیزدهم جمادی‌الاولی مطابق «سوم دلو»،(۱) صبح زود توسط عربانه کمپانی از «نجف اشرف» حرکت، و طرف عصر به «کربلای معلی» ورود کرده، دو روز دیگر به زیارت و عتبه‌بوسی «حضرت سیدالشهداء»- ارواحنا فداه- مشرف و موفق بوده، در همان خانه «آقا سید کاظم خادم» پذیرائی شدیم.

پریشان‌خیالی‌

امروز چهارشنبه شانزدهم جمادی‌الاولی مطابق «ششم دلو»، توسط عربانه از «کربلای معلی» حرکت، و طرف عصر به «بغداد» ورود نموده و در حین شدت بارندگی، به وسیله واگون به «کاظمین» رسیدیم، هنوز جواب تلگرافات نیامده بود و اخبار راجع به جنگ «روس» و «ایران»، و انقلابات «طهران» در السنه و افواه شایع بود.

بالأخره در ضمن یک هفته، جواب‌های تلگرافات تمام حجاج و غیرهم متدرجاً رسید، و مسافرین متدرجاً بنای حرکت به اوطان خود گذاشتند، ما هم در روز سه‌شنبه ۲۲، جواب تلگراف و برات تلگرافی خود را وصول نموده، فوراً مهیّای حرکت شدیم لکن صحت و سقم اخبار مسموعه هنوز مجهول و بنابراین تشویش و پریشان‌خیالی ما برطرف نشده بود، و هر ساعت می‌خواستیم زود به راه بیفتیم.

خلاصه آن که از موقع مراجعت به «عراق» لذائذ مسافرت و روح فرح و انبساط در ما وجود نداشت.

_______________________

۱- ۱- یازدهمین ماه فلکی مطابق با بهمن‌ماه.