خاطرات كینیاز دالگوروكی را چه كسی در ایران منتشر كرد؟
.در اوایل قرن جاری شمسی، كتابی به عنوان ترجمهی یادداشتها (یا خاطرات و اعترافات) كینیاز دالگوروكی، جاسوس روسیه تزاری در ایران، در كشورمان نشر یافت كه نویسندهی آن، اشعار میدارد: در ژانویه ۱۸۳۴ برابر شعبان ۱۲۴۹ (حدودا دو ماه پس از وفات عباس میرزا)، به عنوان مترجم و نایب دوم سفارت روسیه وارد تهران شد و با حسینعلی نوری بهاء و برادران وی در تهران پیوند یافت و از آنها برای جاسوسی و نیز نابودی برخی از رجال وطنخواه و ضد روسی پایتخت بهره گرفت. چندی بعد به روسیه بازگشت و از آنجا با مأموریتی جدید (تفرقهی مذهبی بین شیعیان) به كربلا رفت و در درس سید كاظم رشتی، با علی محمد باب شیرازی آشنا و دوست شد و به تدریج او را به ادعای بابیت و مهدویت تشویق و تحریك كرد. سپس بار دیگر، و این بار به عنوان وزیر مختار روسیه در ایران (یعنی همان پرنس دالگوروكی، سفیر مشهور روسیه در ایران زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه قاجار) به ایران بازگشت و هم خویش را مصروف نشر و ترویج مسلك باب و بهاء ساخت. ناشران خاطرات، در مقدمهی كتاب، اظهار میدارند كه یادداشتهای مزبور در سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ م، با عنوان یك نفر سیاسی و روحانی، در مجله شرق (ارگان كمیسر خارجی شوروی) به چاپ رسیده است. این كتاب، كه تاكنون بارها و بارها توسط ناشران گوناگون ایرانی چاپ و منتشر شده است و بسیاری از علاقهمندان به پژوهش دربارهی بابیت و بهاییت، با آن آشنایی دارند، به شدت مورد مخالفت بهاییان قرار دارد و آنان به عللی كه كاملا قابل درك است
، اصرار دارند كه خاطرات مزبور را یكسره مجعول قلمداد كنند.
این گروه، رسالهای نیز در ۸۲ صفحه در رد این كتاب نوشتهاند كه از طرف محفل ملی روحانی بهاییان در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ منتشر شده است. افزون بر بهاییان، برخی از نویسندگان غیر بهایی نیز، همچون مجتبی مینوی، احمد كسروی، عباس اقبال آشتیانی و فریدون آدمیت، اصالت كتاب خاطرات را زیر سئوال بردهاند.
متقابلا، جمعی از پژوهشگران و محققان ایرانی و غیر ایرانی، قرائنی در تأیید مندرجات این خاطرات ذكر كرده، نفی و انكار مطلق آن را بیوجه دانستهاند. آقایان مرتضی احمد. در كتاب پرنس دالگوروكی و ضیاءالدین روحانی در مزدوران استعمار در لباس مذهب، طی بحثی مستدل و متكی به شواهد و قرائن متعدد موجود در كتب معتبر بابی و بهایی (دال بر حمایت اعضای سفارت روسیه در ایران - از جمله: پرنس دالگوروكی - از باب و بهاء)، نشان دادهاند كه خاطرات منسوب به كینیاز دالگوروكی مؤیدات قابل ملاحظهای در تاریخ داشته، بنابراین واجد صحت و اصالت است.
افزون بر این دو تن، آقایان محمدعلی خادمی (شیرازی) در بهاییان دیگر چه میگویند؟...، علیاكبر هاشمی رفسنجانی در امیركبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، و عباس كاظم مراد در البابیه و البهائیه و مصادر دراستهما، یادداشتهای كینیاز دالگوروكی را مورد بحث قرار داده، قرائن و شواهدی از تاریخ در تأیید مندرجات این یادداشتها ارائه كردهاند.
نیز باید از استناد آقای نورالدین چهاردهی (پژوهشگر و مورخ مطلع و آشنا با تاریخچه باب و بهاء) در كتاب خویش، به خاطرات كینیاز دالگوروكی یاد كرد.
با این حال پژوهنده تاریخ، در نقد بهاییت، و اثبات پیوند آن با دولتهای استعماری، نیازی به این كتاب و امثال آن ندارد و در خود آثار این فرقه، به قدری اسناد و شواهد تاریخی دال بر روابط سران این فرقه با كانونهای استكباری (از روس و انگلیسی گرفته تا امریكا و صهیونیسم) یافت میشود كه ما را از استناد به كتبی نظیر خاطرات مستغنی میسازد. اما كتاب خاطرات دالگوروكی، نخست بار از چه طریقی و منبعی در اختیار جامعه ما قرار گرفته، توسط چه كسانی در ایران ترجمه و نشر یافته است؟ عبدالله مستوفی، دولتمرد و مورخ عصر مشروطه پهلوی، ترجمهی خاطرات دالگوروكی به فارسی را پس از استقرار دولت كمونیستی در روسیه میداند. وی در كتاب مشهورش شرح زندگانی من مینویسد: «... كتاب یادداشت پرنس دالگوروكی، سفیر روسیه در تهران،.... بعد از كمونیست شدن روسیه به فارسی ترجمه شده است.»
دكتر میمندینژاد نیز، تلویحا انتشار خاطرات مزبور را به روسهای بلشویك نسبت داده، انگیزه آن را انتقام از انگلیسیها میداند كه دسترنج سیاسی روسهای تزاری را ربوده، بهاییان را به طور انحصاری در اختیار گرفته بودند. وی با اشاره به حسینعلی بهاء، و با تعریض به فرزند وی (عباس میرزا) كه از ژنرال انگلیسی مدال و نشان گرفت، مینویسد: جانشینان وی [مساوی بهاء] در حالی كه خود را مظهر الوهیت میدانند از بندگان خدا كه انگلیسی هستند مدال و نشان میگیرند - البته در ازای خدماتی كه انجام داده و میدهند - این آقایان بزرگوار تحت حمایت انگلیسها در نزدیكی خاك ایران مسكن دارند و به فعالیت مشغولاند... نه تنها انگلیسها بلكه روسها هم در فكر بودند از این انتظار مذهبی ایرانیان استفاده كنند و آنها هم سعی نمودهاند مهدی موعود را برسانند و چون انگلیسها زرنگتر بودند لذا حنای مهدی موعود را كه روسها آورده بودند رنگ نداد. روسها هم كتبی انتشار دادند و این فتنهی سیاسی را علنی كردند.
لنكرانی، توضیحات دقیقتر و شفافتری میداد. وی میفرمود: متن این خاطرات را، اولین بار، نخستین سفیر دولت كمونیست روسیه پس از سرنگونی رژیم تزاری و پیروزی انقلاب اكتبر، در ایران ترجمه و نشر داد. پارك اتابك كه فعلا جایگاه سفارت روس در تهران است روزهای اولی كه جهت ایجاد سفارتخانه به بلشویكها واگذار شده بود، حالت پارك عمومی را داشت كه خانوادههای تهرانی به داخل آن رفته، به تفریج و تفرج میپرداختند. خاطرات دالگوروكی را، در همین زمان، سفیر روس كمونیست در ایران (روتشتاین) به دست عبدالحسین هژیر (نخستوزیر و وزیر دربار مشهور عصر محمدرضا پهلوی) ترجمه و منتشر كرد كه آن روزها مترجم و منشی سفارت شوروی در ایران بود. مرحوم لنكرانی از اینكه در بدو پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حزب توده (و یگر ایادی رسمی و غیررسمی روس كمونیست در ایران) ناجوانمردانه از آزادی به دست آمده توسط ملت مسلمان و مبارز ایران، سوءاستفاده كرده به جای هماهنگی و كمك به حل مشكلات تاریخی ملت، به صورتهای گوناگون، در عقاید و باورهای ملی و اسلامی این دیار اخلال مینمود و از جمله، جهت خدشه در اصل مسلم «مهدویت»، به حمایت از جریان استعماری بابیت میپرداخت، سخت ناراحت و غمگین بود. به همین علت، در همان ایام و چندی پیش از دستگیری و فروپاشی حزب توده در ایران، گفته بود: ۱. اجمالا مسلم است كه بابیت و بهاییت، از همان اوان پیدایش خود، پیوندهایی با استعمار روس تزاری داشته و از سوی سفیر آنان عصر ناصرالدین شاه (پرنس دالگوروكی مشهور) كمكها و حمایتهایی دریافت میكرده است، و در آثار خود بابیان و بهاییان، موارد متعددی دال بر این واقعیت وجود دارد. ۲. بعد از انفصال قفقاز شیعه از ایران، قسمتهایی از خراسان قدیم هم (مثل مرو و سرخس و بخارا) به اشغال روسهای تزاری درآمد، و از آنجا كه مهمترین وسیلهی اخلال در معتقدات شیعه، زمینهسازی در اخلال اصل مسلم «مهدویت» است، به همین جهت روسها در مقام حمایت آشكار از فتنهی بابیت برآمدند و بدین منظور، تحت حمایت آنها، اولین مركز تبلیغاتی مهم بهاییت در عشقآباد، مركز تركمنستان فعلی آنها
ساخته شد. علت انتخاب عشقآباد برای تأسیس این مركز هم (كه اولین كانون دستگاه جاسوسی بابیت در جهان است) آن بود كه اولا اكثریت جمعیت این منطقه از برادران اهل سنت تشكیل شده است كه میدانیم (در قیاس با شیعیان) نسبت به مبحث مهدویت، چندان انس و تعصبی ندارند، بنابراین از دسترس شیعیان، كه نوعا در مقام ضدیت با این گونه تشكیلات برآمده و مانع كار و فعالیت آن میشوند، دور بود. در ثانی، نزدیك خاك ایران قرار داشت و میشد در آنجا به مرور عناصری را پرورش داده و در پوششهای مختلف، به داخل این كشور (كه مهد تشیع) است نفوذ داد. ضمنا دامنهی نفوذ سیاست بابیگری در داخلهی روسیه میتوانست تا قفقاز شیعه گسترش یابد و در آنجا زمینه اخلال در عقیده و از بین بردن اصل مشترك آنها - تشیع - را فراهم سازد و طبعا از این طریق نیز ایران همسایه از آسیب اعتقادی و فرهنگی، بیسهم نمیماند. نام آن مركز را هم مخصوصا نامی عربی «مشرق الاذكار» دادند، كه خاطره عجیبی نسبت به آنجا دارم كه به خواست خدا افشا خواهم كرد.
۳. گذشته از آنكه قضیهی پرنس دالگوروكی (سفیر روسیه در ایران عهد ناصری) و مداخلات علنی او راجع به سران مسلك باب و بهاء، اجمالا از مسلمات تاریخ بوده و اشارهی به آن در كتب خود این فرقهی استعماری مورد تصدیق و مایهی افتخار آنها قرار گرفته است
، اینك مطلبی را رسما و خیلی صریح و قاطعانه اعلام میكنم كه برای محققین و پژوهشگران، بسیار مهم بوده و میتواند زمینهی مطالعات و تحقیقات بیشتر در این زمینه قرار گیرد: ما اولین دولتی در جهان بودیم كه رژیم انقلابی بلشویكی روسیه را به رسمیت شناخته و با آن (در زمان لنین) رابطه برقرار كردیم و پارك اتابك، یعنی همین محل كنونی سفارت روسیه، را با تن دادن سوابقی، به طور دوستانه، به عنوان سفارتخانه در اختیار آنها قرار دادیم. البته تسهیلاتی هم از آن طرف نسبت به ایران به عمل آمده بود. ۴. اولین سفیر رسمی دولت انقلاب بلشویكی روسیه در ایران (موسوم به روتشتاین) كه به همین محل وارد شد، درهای سفارت (یعنی پارك اتابك پیشین) را كه محیطی باصفا بود به عنوان (به اصطلاح) عملی مردم و خلقی، به روی مردم تهران گشود و رسما اعلان كرد كه مردم میتوانند روزهای جمعه، به طور رایگان و بدون قید و شرط، از محل سفارت به عنوان گردشگاه، و محل تفرج عمومی، بهره گیرند. پیرو این اعلام، مردم تهران نیز آنجا را تفریحگاه خود ساخته و با زن و فرزند خویش برای گردش و استراحت به آنجا میرفتند (بعدها، البته تدریجا ساعات گشایش سفارت به روی مردم تقلیل یافت و سپس به كلی درب سفارت خانه به روی مردم عادی بسته شد). راجع به اوایل آن سفارت، خاطراتی بامزه وجود دارد كه یك قلم رمانتیك باید آن را پیاده كند. علاوه بر این، از طرف روتشتاین، به منظور ابراز (عملی) نفرت رژیم انقلابی جدید روسیه از رژیم پیشین همان كشور، افشاگریهای عجیبی پیرامون سوابق عملكرد روسیه تزاری و خاندان رومانف و تزارها بر ضد ایران (یعنی مظالم و جنایاتی كه از سوی آنان نسبت به ایرانیان صورت گرفته بود) به عمل آمد، كه یكی از آن افشاگریها كه از آرشیوهای سری امپراتوری روس تزاری استخراج و در اختیار ایران قرار داده شد همین كتاب مشهور خاطرات كینیاز دالگوروكی بود كه نقش عمال تزاری را در تأسیس فرقهی بابیه و بهاییه شرح میدهد، و اولین بار، متن آن را مأموران خود رژیم انقلابی كمونیست روسیه در اختیار مردم ما گذاشتند. خاطرات مزبور از سوی سفارت خانه روسیه بلشویك (و به قلم عبدالحسین هژیر، منشی و مترجم وقت سفارت روس، و نخست وزیر و وزیر دربار مشهور و مقتول بعدی) ترجمه و منتشر شد و همان موقع، مقادیر زیادی از ترجمه فارسی آن همه جا را پر كرد و در داخله خود سفارت هم بین جماعت مردم (كه جهت تفرج بدانجا میرفتند) دست به دست میگشت.
در بین افشاگریهای سفارت، مطالب دیگری هم غیر از خاطرات دالگوروكی وجود داشت كه موضوع آن در خاطرم نمانده و این یكی هم چون از جهاتی، حساس تر بود و كرارا هم به چاپ رسیده و میشود به یادم مانده است. رژیم انقلابی روسیه چنان كه گفتم با این افشاگریها میخواست، ضمن اظهار تأسف از مظالم روسهای تزاری در ایران، به اصطلاح برساند كه ما از این گونه دسایس و مداخلههای استعماری در ایران متنفر و بیزار میباشیم و رویهی شیطانی اسلاف خود را تعقیب نمیكنیم. آن وقت اینها (مساوی تودهایها وابسته به روس كمونیست) از بابیه به عنوان یكی از جنبشهای انقلابی ایران و از قرة العین (با آن افتضاح بدشتاش) این گونه تعریف و دفاع میكنند! ۵. من نمیدانم چه علاقه و عشقی است كه این آقایان كمیتهی حزب توده به مؤنث و مذكر این انشعاب جاسوسی مخلوق دوران امپراتوری روسیه دارند؟! مثلا آقای تئوریسین حزب توده در فصلی از كتاب خود برخی بررسیها دربارهی جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، تیتر میزند: «جنبش بابیان، آخرین و بزرگترین جنبش قرون وسطایی كه بر آن، مهر و نشانی از عصر نوین است.»
در همان كتاب میگوید: جنبش بابیان «در تاریخ كشور ما دارای قدرتی است والا، و سزا نیست كه بر پایهی ذهنیات مذهبی و غیره آن را ناچیز گرفت...»!
و در جای دیگر ادعا میكند كه: قرة العین «بیشك از اعاظم زنان تاریخ كشور ما است»!
همچنین میافزاید: «بابیانی مانند باب الباب (مقصود، ملا حسین بشرویه است)، قدوس (ملا محمدعلی بارفروش)، حجت (ملا محمدعلی زنجانی)، دارابی (سید یحیی) و بویژه طاهره از سیماهای شگرف و تابناك جنبشهای انقلابی ایران هستند»!
. از مطالبی كه آقای تئوریسین حزب راجع به قضیهی بدشت در این كتاب آورده كاملا برمیآید كه منشأ عظمت و محبوبیت قرة العین پیش اینها آن است كه، گستاخانه، خود را «بیپرده» و «بیحجاب» به جمعیت عرضه داشته است.
مطالعهی فصل مربوط به بابیت در كتاب آقای تئوریسین، مخصوصا قسمت مربوط به قضیهی بدشت در آن فصل، به خوبی گویای اسرار پیشبینی شدهی سران این فرقه (و رمز تعریف و تجلیل ماركسیستها از آنها) است، كه كیاست و سرعت عمل شهید میرزا تقی خان امیركبیر با از بین بردن سید علی محمد باب، فرصت تكمیل دیكتههای استعمار تزاری را از او گرفته است. میخواهیم بدانیم چرا همان فتنه بابیت (كه طبق اسناد منتشره توسط سفارت روسیهی بلشویكی، مخلوق دسایس پرنس دالگوروكی سفیر استعمار روسیهی تزاری بوده است)، مورد حمایت این روشنفكران روسوفیل بومی ما قرار گرفته؟! اگر این دین سازی و فتنهانگیزی تزارها به دست عوامل داخلیشان در ایران خوب و آزادی خواهانه بوده، چرا سران انقلاب اكتبر روسیه آنها را قتل عام و قلع ماده كردند كه حتی ادعای یك دختر كه ادعای نسبت خود را به خاندان سلطنتی از بین رفته روسیه (سلسله تزاری رومانوف) میكرد تا آخر هم ادعایش به جایی نرسید؟! و اگر بد بود این آقایان چرا كتابها و فصلها و نشریهها و خطابهها و تبلیغات و تجلیلها از آن دستگاه جاسوسی روس تزاری حمایت كرده و میكنند و كتابها در مدح و و دفاع از بابیت نوشته و منتشر میكنند و چه مبالغهها و تجلیلها از ماده و نركنیز و غلامهای روسیه تزاری (یعنی رؤسا و سردمدارهای فتنهی باب) كرده و میكنند و به حمایت آنها با مخالفین این دستگاه جاسوسی میجنگند... در اوایل دههی ۱۳۶۰ ش، خاطرات منسوب به كینیاز دالگوروكی را مطالعه كردم. روزی به خدمت لنكرانی رسیدم و در خلال صحبت، قسمتهایی از خاطرات مزبور را برای ایشان بازگو كردم. از جمله بخش مربوط به روابط دالگوروكی با یكی از روحانیون تهران، موسوم به شیخ محمد، كه طبق آنچه در خاطرات مزبور آمده، فردی بود مازندرانیالاصل و اصالتا اهل قریهی اسك (از توابع لاریجان) كه در كوچه وقفی نزدیك سفارت خانه وقت روسیه در تهران سكونت داشت. دالگوروكی وی را به عنوان معلم زبان عربی خود برگزید و با او ارتباطی وثیق به هم زد، نزد وی اظهار تشرف به اسلام كرد و حتی برادرزادهی وی (زیور) را به همسری گرفت.
مرحوم لنكرانی، كه قبلا این داستان را در كتاب خاطرات خوانده و از آن مسبوق بود، به طور مستند و نشان دار، مؤیدات تاریخی جالبی را برای وجود روحانیی با همین اسم و مشخصات در محل یاد شده بیان داشت. ایشان به نقل از یكی از پیرمردان تهران در دوران قاجاریه، در محضر پدرشان آیت الله حاج شیخ علی لنكرانی، از شیخی محمد نامی اسم میبرد كه از روحانیون تهران بود و در همان جا میزیست كه كتاب خاطرات ذكر میكند و خصوصیات و احوالش نیز تماما با «شیخ محمد» مذكور در كتاب خاطرات دالگوروكی انطباق داشت. مرحوم لنكرانی، با توجه به این گونه قرائن، و بویژه انتشار رسمی خاطرات از سوی سفارت خانه یك دولت معتبر، در كل، معتقد به اصالت تاریخی خاطرات منسوب به پرنس دالگوروكی بود و اعتبار آن را صریحا و كتبا تأیید مینمود. در همان جا، از آقای لنكرانی پرسیدم: چگونه و چرا كینیاز دالگوروكی طبق آنچه در یادداشتهای منسوب به او آمده خود را «لنكرانی» قلمداد كرده با نام «شیخ عیسی لنكرانی» در كربلا وارد عمل شده است؟ ایشان پاسخ داد: اینكه دالگوروكی خود را لنكرانی (و در واقع، جزء اهالی قفقاز و روسیه) جا زده، برای آن بوده كه شباهت خود به روسها را توجیه كند. و اما اینكه چرا از میان آن همه شهرها قفقاز، لنكران را برگزیده، علتش میتواند این باشد كه شهر لنكران در قفقاز آن روزگار (و حتی تا امروز) مركز عملی و دینی منطقه محسوب میشده و حكم «قم» در ایران امروز را داشته است، لذا است كه خود را به عنوان شیخ عیسی لنكرانی معرفی كرده است.