اظهارات و خاطرات

اظهارات و خاطرات0%

اظهارات و خاطرات نویسنده:
گروه: سایر کتابها

اظهارات و خاطرات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی ابوالحسنی
گروه: مشاهدات: 8301
دانلود: 2887

توضیحات:

اظهارات و خاطرات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8301 / دانلود: 2887
اندازه اندازه اندازه
اظهارات و خاطرات

اظهارات و خاطرات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مبارزه‌ی لنكرانی با مشرق الاذكار

مرحوم لنكرانی بارها می‌فرمود: «نقشه و برنامه بهاییها در «مشرق الاذكار» عشق‌آباد را من برهم زدم!»، اما متأسفانه هیچ‌گاه پیش نیامد كه از ایشان بپرسیم قضیه چه بوده و چگونه آن را برهم زده‌اند. همین قدر می‌دانیم كه وی (به جرم مبارزه‌ی بی‌پروا با رضاخان، و جمهوری ساختگی و فرمایشی او) از سوی دیكتاتور نوظهور همراه آیت ‌الله حاج سید رضا فیروزآبادی و چند تن دیگر در شب ۳۰ تیر ۱۳۰۳ / ۱۸ ذی‌حجه‌ی ۱۳۴۲ به كلات نادی (در مرز خراسان) سپس شهر مشهد تبعید شد و در پاییز همان سال به وساطت آیت الله شیخ مرتضی آشتیانی از تبعید آزاد گردید. او از طریق قفقاز به تهران بازگشت و در آن میان، با مقامات روس كمونیست به گفتگو نشسته، آنان را در جریان مسائل «واقعی» ایران قرار داد و با افشای ماهیت «استعماری / انگلیسی» رضاخان، اشتباه «استراتژیك» سفیر وقت شوروی در ایران (شومیاتسكی) و عناصر چپ مرتبط با او (به ویژه سلیمان میرزا و یاران او در حزب سوسیالیست) در كمك به رضاخان (به عنوان افسری «خلقی» و آزادیخواه) را برملا ساخت و ثابت كرد كه با این اشتباه، چه كلاه بزرگی بر سر كرملین رفته است. این گفتگوها مؤثر واقع شد و زمینه‌ساز عزل شومیاتسكی، و محاكمه و مجازات او در روسیه شد. دولت اتحاد جماهیر شوروی (زمان ریاست استالین) از سال ۱۳۰۷ ش / ۱۹۲۸ م به بعد (بویژه در آستانه جنگ جهانی دوم (سالهای ۱۳۱۴ و ۱۳۱۷ / ۱۹۳۵ و ۱۹۳۸) دست به تصرف مشرق الاذكار عشق‌آباد زد و آن را تبدیل به موزه كرد. همچنین، در سطحی وسیعی، به دستگیری و تبعید بهاییان به نقاط مختلف روسیه (نظیر سیبری) و بعضا ایران پرداخت، اموال و كتب ایشان را ضبط و محافل و مدارس ایشان را تعطیل كرد و فعالیتهای اجتماعی و تبلیغاتی آنها را در عشق‌آباد و دیگر نقاط روسیه (از تركستان تا قفقاز) ممنوع ساخت.[۱۰۸] خان ملك ساسانی (مورخ پراطلاع معاصر، و سفیر ایران در پایتخت عثمانی پس از جنگ جهانی اول) در تحلیل برخورد تند بلشویكها با بهاییان، ضمن اشاره به پیوند اعضای این فرقه با سفارت انگلیس و سازمان اینتلیجنت سرویس بریتانیا در دوران قاجار، می‌نویسد: بعد از جنگ بین‌المللی اول كه حكومت شوروی در روسیه برقرار شد، در عشق‌آباد كه مركز اجتماع و عملیات بهاییها بود. بالشویكها درون مشرق الاذكار شبكه جاسوسی به نفع انگلیسها كشف كرده، قریب یكصد نفر از وجوه بهاییهای آنجا را معدوم ساختند. همچنین جاسوسانی كه در جنگ بین‌المللی اول عربها را در سوریه و حجاز و نجد و شرق اردن برای جدا شدن از عثمانیها و به دست آوردن استقلال تبلیغ می‌كردند، همه از بهاییها [بوده] و به دستور انگلیسها این تبلیغات را انجام می‌دادند. از جمله آنها، یكی حسین روحی بود كه پدرش اهل آذربایجان، و گویا در مصر متولد شده بود و در سفارت انگلیس مقیم قاهره منشی بود و در جنگ بین‌الملل اول پولهایی كه بایستی میان عربها تقسیم شود او می‌برد و می‌رساند و بعد هم مطابق آخرین اطلاعی كه به من رسید در فلسطین وزیر فرهنگ شده بود. و نیز برادران افنان كه خود را از خویشاوندان میرزا علی محمد باب می‌دانستند در وقت تشكیل دولت عراق دست‌اندركار كلیه‌ی امور عراق بودند...[۱۰۹]

روتشتاین، هژیر و پارك اتابك

تئودور روتشتاین، اولین وزیر مختار رسمی شوروی در ایران است كه در روز ۶ اردیبهشت ۲۶) ۱۳۰۰ آوریل ۱۹۲۱) وارد تهران شد و پس از دیدار با احمد شاه قاجار، ولیعهد (محمدحسن میرزا) و نیز نخست‌وزیر وقت (سید ضیاءالدین طباطبایی) در ۸ اردیبهشت كار خویش را آغاز كرد.[۱۱۰] وی با سید ضیاء رهبر سیاسی كودتای انگلیسی ۱۲۹۹ میانه‌ی گرمی نداشت و حتی دو منشی ایرانی سفارت (به نامهای میرزا یوسف خان و میرزا عبدالله خان) را كه دریافته بود جاسوسهای سید در سفارت‌اند اخراج كرد. او با احمد شاه (كه دل پری از نخست‌وزیر اجباری و انگلوفیل خود داشت) بر ضد سید وارد گفتگو و مذاكره شد و به عزل وی از نخست‌وزیری كمك كرد.[۱۱۱] متقابلا كوشید با عناصر و مطبوعات مبارز (بویژه چپ) تماس گرفته، آنان را در مبارزه با رقیب لندنی خویش مدد رساند و در این راه نیز توفیقاتی كسب كرده و توانست به زودی روابط گرمی با ایشان به هم زند.[۱۱۲] البته از رضاخان نیز (كه كانون قدرت نظامی بود) غافل نبود. چنان كه رضاخان هم با او بازی می‌كرد و در نهایت كارشان به رویارویی كشید.[۱۱۳] باری، روتشتاین در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۰۰ با صدور اعلامیه‌ای در تهران اشعار داشت كه باغ بزرگ سفارت روسیه (پارك اتابك سابق) به روی عموم برای گردش و هواخوری در روزهای جمعه باز می‌باشد. اعلامیه یاد شده با استقبال مردم روبه‌رو شد.

امیركبیر؛ نقش بی بدیل در سركوب فتنه باب

قتل باب و قلع و قمع آشوب بابیان در دوران قاجار، توسط شادروان میرزا تقی خان امیركبیر (صدراعظم ناصرالدین شاه) صورت گرفته است. مرحوم لنكرانی در مقدمه خاطرات مستر همفر، صص ۵ -۶، با اشاره به این نكته كه «علی محمد باب پس از باز شدن مشت رسوایی‌اش، با كفایت و درایت بزرگمرد تاریخ ایران مرحوم میرزا تقی خان امیركبیر اعدام شد» می‌نویسد: مرحوم میرزا تقی خان امیركبیر زمان واقعه علی محمد باب، عنوان امیر نظام داشت و این فرقه مخلوق اجانب و جاسوس آنها، برای اینكه از عظمت و شرافت و نام نیك بلند آوازه آن بزرگمرد ضرر نبرده باشند كشتن او [باب] را پای ناصرالدین شاه حساب كرده‌اند ولی در نظر عامه نام مرحوم امیر را كه اصیل در قتل او بوده مسكوت گذارده اند، ولی در كتابهای خصوصی آنها كه در دست هست مرحوم امیر را كه اصیل در [از] بین بردن علی محمد جاسوس مخلوق خارجیها بوده صراحتا به باد فحش گرفته‌اند. لازم است ملت ایران متوجه این نكته باشد كه امیركبیر بیدار دل تا چه حد عاقبت‌اندیش بوده است و قضیه قرة العین راجع به ناصرالدین شاه معروف است كه به چه تدبیری قبل از مواجهه آن فتانه با شاه، ناصرالدین شاه را در مقابل امر واقع شده قرار داده و آن زن اباهی عاری از هر قید و بند را سر به نیست كرده است.

اعتراف مورخان به نقش كلیدی امیر در پایان دادن به آشوب بابیان

مورخان (اعم از مسلمان و غیرمسلمان) همگی اتفاق‌نظر دارند كه عامل اصلی سركوب فتنه‌ی بابیان، و اعدام پیشوای آنان (باب)، شخص امیركبیر بوده است. مهدی بامداد، یكی از اقدامات امیر در زمان صدارت را، در كنار «اصلاح امور مالیاتی، ارتش، تنظیم بودجه و تعدیل جمع و خرج مملكتی»، «قلع و قمع فتنه‌ی» تجزیه‌طلبانه «حسن خان سالار در خراسان»، «برافراشتن بیرق ایران در ممالك خارجه»، «تأسیس دارالفنون» و «ایجاد روزنامه‌ی وقایع اتفاقیه»، «فرونشاندن انقلاب بابیان» می‌داند[۱۱۴] و با اشاره به «شورشها و انقلابات خونین» پیروان باب در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه در نقاط مختلف كشور می‌نویسد: «اگر عرضه، كفایت، درایت، لیاقت و مدیریت میرزا تقی خان امیركبیر در امور نبود غائله و دامنه شورشها به این زودیها خاموش نمی‌شد و در این صورت حتمی بود كه وضع دولت و ملت ایران دگرگون می‌گردید.»[۱۱۵] دكتر عبدالحسین نوایی نیز، نقش امیر در قلع و قمع بابیه را بسیار تعیین كننده می‌داند و می‌نویسد: «میرزا تقی خان.... با قتل باب در تبریز و سركوب كردن فتنه‌ی زنجان و نیریز بساط باب را در ایران واژگون ساخت و نگذاشت كه ریشه‌ی فساد بیش از این در این سرزمین جای‌گیر گردد.»[۱۱۶] نورالدین چهاردهی، شخصیت پراطلاع از بابیت و بهاییت، نیز می‌نویسد: «این ناچیز از بزرگان ازلیها و بهاییها شنیده است كه باب و افراد حروف حی [مساوی یاران برجسته‌ی باب] همگی در صدد تغییر رژیم قاجاریه بوده و به جای آن، تمامی قوای خود را مصروف برپا شدن حكومت بیان [نموده] بودند و اگر میرزا تقی خان امیركبیر نبود مسلما به مقصود خود می‌رسیدند.»[۱۱۷] بهاییان سخنان چهاردهی را تأیید كرده‌اند.[۱۱۸] به قول ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، نویسندگان كتاب دیانت بهایی آیین فراگیر جهانی: «میرزا تقی خان صدراعظم ایران... مقتدرترین دشمن امر بدیع [مساوی بهاییت] شمرده می‌شود.»[۱۱۹] امیركبیر، حسینعلی بهاء را نیز در ۱۲۶۷ به كربلا تبعید كرد[۱۲۰] و دایی باب (حاجی سید علی تاجر شیرازی) را نیز كه در توطئه ترور امیر با بابیان همدست بود دستگیر و به علت عدم اظهار توبه، به مجازات رساند.[۱۲۱] افزون بر آن، حواریون و یاران باوفا و پابرجای امیركبیر نظیر آیت ‌الله العظمی حاج شیخ عبدالحسین تهرانی (وصی امیركبیر)، حاج میرزا محمدهاشم طباطبایی (منشی مخصوص و محرم راز امیر)، عزیز خان مكری سردار كل (داماد امیركبیر) و میرزا سعید خان مؤتمن الملك (كاتب سر امیر و وزیر امور خارجه ناصرالدین شاه به سفارش امیر در سالهای پس از قتل وی) سخت با بابیه و بهاییه مخالف بودند و در قلع و قمع ریشه‌های آن در ایران و عراق اهتمام شایان داشتند. بی‌جهت نیست كه، با عزل و قتل امیركبیر، راه برای تاخت و تاز مجدد بابیان باز شد و میدان را تا آنجا برای پیشبرد اهداف خود فراهم دیدند كه تا مرز ترور (نافرجام) شاه نیز پیش رفتند. عباس امانت می‌نویسد: «بابیان، پس از شكستهای فجیع در مبارزات قلعه‌ی طبرسی و در شهرهای نی ریز و زنجان، و متعاقبا اعدام باب در شعبان ۱۲۶۶ در تبریز، سخت روحیه‌ی خود را باخته بودند، ولی پس از سقوط دولت امیركبیر مجال یافتند تجدید سازمان یابند و بخشهایی از شبكه خود را بازسازی كنند.»[۱۲۲] با این حال، نه تنها با اخراج امیر از صحنه، میدان برای تنفس مجدد بابیان باز شد، كه جانشین امیر، میرزا آقاخان نوری (كه تحت الحمایه‌ی انگلیسیها بود) از دوستان صمیمی حسینعلی بهاء بود و از بهاء كه توسط امیركبیر به عراق تبعید شده بود رسما دعوت كرد كه به تهران برگردد و پس از بازگشت نیز او را وسیله برادرش مورد پذیرایی گرم قرار داد و حتی پس از ترور نافرجام شاه، و دستگیری افراد، در مقام مخفی كردن بهاء (كه متهم به همدستی با تروریستها بود) برآمد، كه البته بهاء با احساس خطر شدید، پیشنهاد میرزا آقاخان را نپذیرفت و خود را به خانه فامیل نزدیكش، میرزا مجید آهی، منشی سفارت روسیه، رساند[۱۲۳] و سفیر روسیه (پرنس دالگوروكی) نیز بهاء را مورد حمایت آشكار و پی‌گیر خویش قرار داد. مرحوم امیر، با اقدام به سركوبی قاطع فتنه‌ی بابیان و اعدام و تبعید سران باب و بهاء همراه با انجام برخی اصلاحات سیاسی اجتماعی در كشور در چند سال نخست سلطنت ناصرالدین شاه، برای همیشه راه را بر پیشرفت این گروه در تاریخ ایران سد كرد. این نقش بی‌بدیل، از چشم بابیان و بهاییان مخفی نماند و او را آماج كینه‌توزی و فحاشی خود ساختند به قول نورالدین چهاردهی «بابیها و بهاییان سرسخت دشمن آشتی‌ناپذیرند و میرزا تقی خان امیركبیر و ناصرالدین شاه را لعن فرستند و این دو تن را مانند یزید و شمر می‌نگرند.»[۱۲۴] برای نمونه، عباس افندی در كتاب مقاله‌ی شخصی سیاح...، می‌نویسد: «میرزا تقی خان امیر نظام... سمند همت را در میدان خودسری و استبداد بتاخت. این وزیر شخصی بود بی‌تجربه و از ملاحظه‌ی عواقب امور آزاده. سفاك و بی‌باك و در خونریزی چابك و چالاك. حكمت حكومت را شدت سیاست دانست و مدار ترقی سلطنت را تشدید و تضییق و تهدید و تخویف جمهوری می‌شمرد و چون اعلی حضرت شهریاری [ناصرالدین شاه] در سن عنفوان شباب بودند، وزیر به اوهامات غریبه افتاد، و... بی‌مشورت وزرای دوراندیش، امر به تعرض بابیان كرد...»[۱۲۵] شوقی افندی (نواده و جانشین عباس افندی) در هتاكی به امیركبیر، راه جد خویش را پیمود و در لوح قرن از امیر با عناوینی چون «اتابك سفاك بی‌باك» و «امیر سفاك» یاد كرده[۱۲۶] می‌نویسد: «اتابك اعظم، تقی سفاك و بی‌باك كه حكم اعدام سید عالم را صادر نمود و جمعی از اصحاب را در مازندران و نیریز و زنجان و تهران شربت شهادت بنوشانید دو سال بعد از آن واقعه‌ی هائله به سخط شهریار پر كین مبتلا گشت و در حمام فین به اسفل السافلین راجع شد. برادرش كه در این عمل فظیع شریك و سهم گشت در همان ایام به دار البوار راجع شد.»[۱۲۷] نیز در كتاب قرن بدیع، از مرحوم امیر با تعبیر «وزیر بی‌تدبیر» یاد كرده، پس از شرح اعدام باب به اهتمام او و برادرش (وزیر نظام)، می‌نویسد: «امیر نظام سفاك و بی‌باك، محرك اصلی شهادت حضرت اعلی [مساوی باب]... دو سال پس از این واقعه هائله با برادرش [وزیر نظام] كه همدست و معاضد او بود به هلاكت رسید و جزای اعمال سیئه‌ی خویش را به رأی العین مشاهده نمود.»[۱۲۸]

قرة العین، امیر و ناصرالدین شاه

قرة العین (زرین تاج قزوینی) از پیشگامان بابیت در زمان ناصرالدین شاه است كه عملیات كشف حجاب و رفتن وی با چهره‌ی كاملا بزرگ شده و عریان به میان مردان بابی و همخوانی‌اش با سران بابیه (كه در تاریخ از آن، با عنوان رسوایی بدشت یاد می‌شود در تاریخ ثبت شده)[۱۲۹] است و حتی مورخین بابی و بهایی نیز بدان اشاره دارند.[۱۳۰] احمد كسروی می‌نویسد: «... داستان قرة العین شگفت‌آور است. ولی دلیل از آن به سود كیشهای بابی و بهایی نتوان درآورد. در كوششها نیز زیان قرةالعین كمتر از سودش نبوده، در جستن[۱۳۱] او از خانه‌ی شوهر و همراهی‌اش با مردان آن داستان بدشت كه خود بهاییان پوشیده نداشته‌اند، دستاویز دشمنان بیشتر گردیده تا دستاویز دوستان. این است در كتابها دیده می‌شود كه خواهر عبدالبهاء كه بهاییان او را [بلندمرتبه] می‌شمارند در نامه‌ی خود به بهاییان تهران چنین نوشته: «قرة العین یك دفعه بی‌حكمتی كرد و هنوز از كله‌ی مردم نمی‌توانیم به درآوریم.»[۱۳۲] مرحوم لنكرانی معتقد بود: خدمت بزرگ دیگری كه امیركبیر به اسلام و ایران كرد، تسریع در اعدام قرة العین، و از بین بردن زمینه‌ی دیدار آن زدن فتانه با ناصرالدین شاه جوان بود كه زمام نفس خویش را در دست نداشت و ممكن بود دلباخته‌ی نز و غمزه‌ی او شده و این امر (همراه با سوسه دوانیهای دول اجنبی ذی نفع در ماجرا) كار پایان دادن به غائله‌ی ایران سوز بابیان را دچار مشكل سازد. نورالدین چهاردهی، «از افراد ثقه‌ی ازلیها» شنیده است «كه طاهره در زمان زندانی بودن خود تقاضای ملاقات با ناصرالدین شاه نمود و شاه مایل به ازدواج با او بود. درباریان [بخوانید: امیركبیر] از ملاقات طاهره بیمناك شده و وهم داشتند كه شاه تحت سیطره‌ی طاهره قرار گیرد و زیبایی او موجب شود كه شاه مفتونش گردد، لذا مرگ او را جلو آوردند.»[۱۳۳]

پیشگوییهای وارونه

در بین اوراق به جا مانده از آیت ‌الله لنكرانی، رونوشتی از نامه‌ی سرگشاده شخصی به نام «محمود والانژاد» خطاب به محمدرضا پهلوی (مورخ ۱۹ مرداد ۱۳۵۱) وجود دارد كه در پوشش اظهار احترام و ارادت به شاه، به طور مدبرانه، شاه را شدیدا بر ضد بهاییان (كه در آن روزگار، مقامات حساس و مهم كشوری و لشكری را در ایران قبضه كرده بودند) تحریك كرده است. در این نامه نكات در خور ملاحظه‌ای راجع به فرقه‌ی ضاله مطرح شده است كه اشاره به برخی از آنها خالی از لطف نیست: ۱. پیشوای بزرگ بهاییان، عباس افندی، پیشگویی كرده بود كه «امر الهی در خاندان ما منقرض نمی‌شود.» ولی به رغم این ادعا، شوقی افندی (نوه‌ی دختری و جانشین وی) مقطوع النسل مرد و ناگزیر اداره‌ی امور این فرقه استعماری به دست هیئتی نه نفره سپرده شد كه با عنوان «بیت العدل» در حیفای اسرائیل به سر می‌برد. ۲. در زمان جنگ جهانی دوم، شوقی افندی (جانشین عباس افندی) با مشاهده‌ی پیشرفت سریع آلمانها در خاك روسیه و نیز العلمین، برای آنكه فرصت از دست نرود لوحی به نفع هیتلر صادر كرد و بهاییهای ایران كه اصل آنها كلیمی نبود به اتكاء لوح مزبور به نفع آلمانها تبلیغات می‌كردند و یهودیان بهایی شده در اضطراب و تشویش به سر می‌بردند و لذا پس از اشغال ناجوانمردانه‌ی ایران به دست قوای روس و انگلیس، اولین پارتی ایرانیانی كه توسط انگلیسیها اسیر و زندانی گردیده، به كرمانشاه برده شدند، بهاییهای ایران بودند. پس از آن، با شكست هیتلر و پیروزی متفقین، شوقی ناچار شد لوحی دیگر، این بار به نفع انگلیس و زیان آلمان صادر كند و پیشگویی سران بهاییت برای چندمین بار غلط از آب درآمد![۱۳۴]

مبارزات سیاسی - فرهنگی لنكرانی با بهاییت

لنكرانی زمانی كه در هم‌تنیدگی دیرین بهاییت را با استعمار غرب (انگلیس و امریكا) و رژیم وابسته پهلوی می‌دید، نمی‌توانست بر اضلاع سه‌گانه این مثلث شوم (مساوی بهاییت، استبداد پهلوی و استعمار سام / ساكسون و صلیب / صهیون) چشم فروبندد و آن سه را به طور هم‌زمان هدف نگیرد. بی‌راه نیست كه در نطق كوبنده خود در مجلس شورای چهاردهم علیه دكتر میلسپو (مستشار امریكایی مشهور)، از اختلاط و همكاری میلسپو با بهاییان در پست ریاست دارایی به شدت انتقاد كرد و محفل بهاییت نیز طی نامه‌ای به مجلس، سریعا نسبت به لنكرانی واكنش خصمانه نشان داد.[۱۳۵] سابقه نبرد فرهنگی و سیاسی آیت ‌الله لنكرانی با بهاییت، به اوایل دوران كودتای رضاخانی می‌رسد، او در این راه، هیچ اقدامی از برگزاری جلسات بحث و مناظره‌ی آزاد شخصی و گروهی با بهاییان گرفته تا كمك به نشر كتب افشاگرانه درباره‌ی این فرقه، نطق در مجلس شورا بر ضد آنها، و بالاخره اقدامات سیاسی در داخل و خارج ایران برای محدود ساختن اقدامات مخرب ایشان دریغ نداشت. حاج هاشم لنكرانی (از معتمدین بازار تهران، و پسرعموی لنكرانی) در گفتگو با نگارنده (در ۱۲ دی ۸۰) اظهار داشت: یادم هست در سالهای نخست پس از شهریور ۱۳۲۰، یك بار آقای لنكرانی را (به خواهش خودشان) با ماشین خودم به جلسه بهاییها بردم كه با مبلغان آنها بحث كند. جلسه در خانه‌ای بود كه آدرس آن را اكنون در یاد ندارم. زمانی كه به آن خانه رسیدیم، گفت اسلحه‌ها نباید پیدا باشد. تشك ماشین را بلند كردیم و دو تا از اسلحه‌ها را در زیر آن جای دادیم. بعد با نشان دادن خانه‌ی مورد نظر، گفت: من می‌روم. چنانچه توقفم بیش از یك ساعت یا یك ساعت و نیم طول كشید تو بیا در خانه را بزن و سراغ من را بگیر. من در ماشین ماندم تا او رفت و برگشت. وقتی برگشت دیدم بسیار ناراحت است و غرغركنان می‌گوید: اینها، اصلا پای‌بند هیچ دین و مرامی نیستند و حتی خود عباس افندی را هم قبول ندارند. یك دكانی باز كرده‌اند برای خودشان؛ كلا همه‌اش بازی و بازیگری است...! از جمله اقدامات مهم مرحوم لنكرانی (و دوستانش) در مبارزه با بهاییت، ایجاد مجلس مناظره میان شیخ محمد خالصی‌زاده با یكی از مبلغان بهایی است كه در پاییز ۱۳۰۵ ش صورت گرفت و یكی از گردانندگان عمده آن مجلس، و تندنویسان گفتگوهای آن، شخص شیخ حسین لنكرانی بود كه به شكست مفتضحانه مبلغ مزبور انجامید و توضیح آن، موضوع گفتار بعدی ما است.

برگزاری مجلس مناظره با مبلغ بهایی (آذر ۱۳۰۵)

عصر شنبه ۱۹ آذر ۱۳۰۵ / ۵ جمادی‌الثانی ۱۳۴۵ آقای شیخ محمد خالصی‌زاده در حضور جمعی از یاران و هم‌رزمان خویش در آن روزگار (از جمله آقای لنكرانی) در منزل خویش در تهران با یكی از مبلغان مشهور بهایی موسوم به میرزا عبدالله خان تحقیقی (احتمالا همان عبدالله مطلق، مبلغ مشهور بهایی) به مناظره‌ی مذهبی پرداخت. جریان از این قرار بود كه، جمعی از بهاییان درصدد نفوذ به ارتش وقت ایران برآمده، با بعضی از افسران نظیر مرحوم سرتیپ لطفعلی خان تماس گرفته بودند. افسران یاد شده، همراه چند نفر، نزد آقای خالصی‌زاده رفته، همراهان خود را مبلغ بهایی معرفی می‌كنند و می‌گویند: به اتفاق این آقایان، نزد شما آمده‌ایم كه شما با آنها مذاكره و مناظره كنید تا معلوم شود كه اینها چه می‌گویند و حق با كدام طرف است؟ و افزودند كه قرار گذاشته‌ایم مذاكرات نوشته شود و طبع و نشر گردد. با شروع مذاكره، مبلغ بهایی با ثبت و ضبط مطالب مخالفت می‌كنند. مرحوم لطفعلی خان و غلامحسین خان شهباز سلمانی اظهار می‌دارند كه بنای ما بر ثبت مذاكرات بوده است، و با اصرار خویش، مبلغان مزبور را ملزم می‌كنند كه تن به ثبت و ضبط حرفها بدهند. در نتیجه، مناظره‌ی مزبور فی المجلس توسط برخی از مسلمانان (مساوی آقایان شیخ حسین لنكرانی، شیخ حسین افصح المتكلمین و علی‌اكبر اعلم) و بهاییان حاضر در مجلس تندنویسی می‌شود[۱۳۶] و صورت مذاكرات در پایان جلسه به امضای خالصی‌زاده، تحقیقی، لنكرانی و دیگر حضار (بالغ بر بیش از چهل تن) می‌رسد.[۱۳۷] پس از آن خالصی‌زاده نطقی مطنطن در حقانیت توحید اسلامی و رد دعاوی بهاییت ایران می‌كند. صورت مذاكرات و نطق مزبور بزودی با عنوان مبلغ بهایی در محضر شریف حضرت آیت ‌الله خالصی دامت بركاته، با مقدمه‌ی لنكرانی «از طرف جریده‌ی اتحاد اسلام» به مدیریت لنكرانی در ۱۲ فروردین ۱۳۰۶ چاپ و انتشار می‌یابد. كتاب یاد شده بزودی به چاپ دوم می‌رسد و پس از آن نیز كرارا در تهران و شهرستانها (چاپ سوم در كرمانشاه و چاپ پنجم در یزد) طبع و نشر می‌گردد. در چاپهای نخستین، نام شیخ حسین لنكرانی در پایان مقدمه (برادرها!) ذكر نشده است، ولی به جان آن عنوان جریده‌ی اتحاد اسلام آمده كه مدیر آن، لنكرانی بود و بنابراین حكم امضای خود او را داشت. وانگهی، در پایان كتاب، آقای لنكرانی، ضمن وعده‌ی انتشار برخی از كتب در آینده‌ی نزدیك، و اعلام برگزاری «مجلس ارشاد و بیان فلسفه‌ی احكام» در شبهای یكشنبه، سه‌شنبه و پنجشنبه در منزل آقای خالصی، و اظهار تأسف از تعطیل شدن جریده‌ی اتحاد اسلام به عنوان «ش. حسین لنكرانی» امضا كرده است.[۱۳۸] در طبع مجدد كتاب مبلغ بهایی (كه در سال ۱۳۶۷ ق از سوی هواداران خالصی‌زاده و با مؤخره‌ی عبدالحسین آیتی در یزد انتشار یافته است) در صفحه ۴ با عبارت زیر تصریح شده كه مقدمه‌ی ابتدای كتاب با عنوان «برادرها!» به قلم فاضل محترم، دانشمند معظم، آقای آقا شیخ حسین لنكرانی طهرانی مدیر مكرم جریده‌ی شریفه اتحاد اسلام، دام فضله» می‌باشد. ضمنا پیش‌نویس مقدمه به خط لنكرانی موجود است كه تصویر آن را همراه با صورت هزینه طبع كتاب مبلغ بهایی... (مطبعه‌ی باقرزاده‌ی تهران، مورخ ۱۲ فروردین ۱۳۰۵، ارسالی برای لنكرانی) مقدمه‌ی لنكرانی بر كتاب چنین است: بسم الله الرحمن الرحیم برادرها! ما طرفدار وحدت كلمه و اتفاقیم و همیشه برای ایجاد و تصمیم این منظور سعی و مجاهدت كرده‌ایم. دول استعمار برای اجرای نقشه‌های ظالمانه‌ی خود القاء اختلاف كلمه و نفاق و دوئیت را بهترین وسیله می‌دانند و خوب هم فهمیده‌اند، چنانچه گفته‌اند (فرق تسد) جدایی بینداز آقایی كن. به همین منظور است كه هر جا به رنگی و هر نقطه به شكلی اسباب چینی كرده و از هیچ چیز هم فروگذار نمی‌نمایند. اینها همیشه سعی می‌كند كه جنگ داخلی ایجاد كنند. نقشه‌ی اساسی آنها قضیه‌ی شیعه و سنی بود كه بحمدالله در اثر توجه مسلمین مرتفع شده است ولی بعد از این همه خانه‌خرابیها و در هر یك از بلاد و ممالك اسلامی هم مناسب وضعیات آنجا یك چیزی ایجاد می‌كنند. مثلا در هند به عنوان هندو و مسلمان و عنوان اسماعیلی و اخیرا عنوان قادیانی و در ایران به عنوان حیدری و نعمتی، شیخی و متشرع و عنوان بابی و بهایی و امثال اینها، القاء اختلاف و ایجاد به بغضاء و نفاق می‌كنند. اینها تدبیری كه برای نیل به مقاصد استعماری خود اجرا می‌نمایند و دسائسی كه به عناوین ملی، وطنی، سیاسی و امثال اینها اجرا شده و می‌شود فعلا از موضوع بحث ما خارج و ان شاء الله در آتیه تعقیب خواهیم كرد. راستی خجلت‌آور است كه در قرن بیستم، عصر علم و اكتشافات، یك دسته از مردمانی كه بیانات یك نفر مبلغ مبرز آنها ترهانی است كه ذیلا می‌خوانید بتوانند در این دوره (آن هم در میان یك ملتی كه بزرگان عالم، خواهی نخواهی در مقابل حقایق دینی آنها تعظیم، و فلاسفه‌ی قرن بیستم به فهمیدن فلسفه دستورات عالیه‌ی دیانت آنها افتخار می‌كنند) موفق به اظهار این گونه مهملات و مزخرفات و دعوت به این گونه اوهام و خرافات شوند. ما برای اینكه بفهمانیم آن عبارات مسلسلی كه با لحن مخصوص از ماشینهای تدلیس این شیاطین اجتماعی و یا آلات سیاسی اجانب برای مشوش كردن فكر مردمان بی‌اطلاع خارج و در كمال عجله ردیف كرده و تحویل مردم می‌دهند وقتی كه به كاغذ آمده و تنظیم می‌شود چه حرفهای بی‌تركیب خنده‌آوری است و مطلب از چه قرار است، عین مذاكراتی را كه خود متكلم و عده‌ی كثیری از حضار آن را امضا كرده‌اند بدون تصرف به معرض افكار عمومی می‌گذاریم. تا بداند مؤمن و گبر و یهود كاندر این صندوق جز لعنت نبود بخوانید و بخندید، بخوانید و گریه كنید، بخوانید و عبرت بگیرید، بخوانید و اعتراف كنید كه بشر چقدر می‌تواند و آنهایی كه مسخر این مسخره‌ها می‌شوند چقدر بیچاره و بدبخت هستند. اینها عنوان عدم آزادی را بهانه‌ی مظلومیت خود قرار داده و در مقابل مردمان ساده قیافه‌ی حق به خود گرفته (ننه[۱۳۹] من غریبم) در می‌آورند. ولی خوشبختانه این مجلس كه در كمال آزادی مشروع و با نهایت اخلاق خاتمه یافت این عذر مجعول را هم از دست آقایان گرفت. معمول آقایان این است، همین كه كار به جای باریك می‌رسد یك دعوایی راه می‌اندازند كه مطلب از بین بروند، ولی بحمدالله در اثر توجه مردم دیگر موفق به این تدبیر نمی‌شوند. چنانچه ملاحظه می‌كنید و ان شاء الله آتیه هم در سایه‌ی متانت و بردباری كه ملت شعار خود قرار داده‌اند، راه استفاده از هیاهوی جاهلانه بر اینها مسدود است. مقام منیع نابغه‌ی اسلام و شرق، آیت ‌الله العظمی آقا شیخ محمد خالصی دامت بركاته اجل و اوقات ذی قیمت ایشان اهم از این است كه صرف این‌گونه امور بی‌اهمیت و مباحثه با این‌گونه از مردم و مواجهه با این مهملات شود، ولی متأسفانه گاهی اضطرار و تنگی قافیه و وظیفه‌شناسی سایرین، اشخاص بزرگ را مجبور می‌كند كه این گونه زحمات را هم شخصا عهده‌دار شوند. آقای خالصی نظر به اینكه اهمیتی نمی‌دادند راضی به نشر آن نمی‌شدند، ولی ما بنا به مصلحتی اقدام به نشر آن كردیم. ای كاش ملل شرقی، خصوصا امت اسلام، بالاخص ملت ایران متوجه مصلحت شده به این مرگ تدریجی خاتمه داده و بیش از این فدای دسائس اجانب و بازیچه‌ی دست متمدنین (!) آدم‌خوار نشوند. (اتحاد اسلام) انجام مناظره و انتشار متن آن، در جامعه‌ی آن روز ایران تأثیری شایان (به زیان بهاییت) بر جای نهاد و یكی از آثار خجسته‌ی آن، جرئت دادن به كسانی از میان بهاییان (یا منسوب به آنان) بود تا از این فرقه روی گردانند؛ كسانی كه مدتها پیش از آن تاریخ به بی‌بنیادی این مسلك پی برده، اما شهامت یا مجال تبری از آن، و افشای ماهیت آن، را نداشتند. به گفته‌ی خالصی‌زاده انتشار مناظره‌ی مزبور، تأثیرات خوبی روی عناصر دانشمندی كه متهم به بهاییت بودند ولی در واقع، تنها با بهاییان محشور بوده «به خرافات آنها قایل نبودند» گذاشت و به آنها شجاعت تبری از بهاییت «و نشاط و جدیت كامل در اظهار خرافات» آنان بخشید؛ افرادی «مثل دانشمند محترم و فاضل معظم جناب آقای عبدالحسین آیتی یزدی تفتی كه سه مجلد كتاب كشف الحیل با ضمیمه‌ی آن در اظهار خرافات و شیادی و طراری بهاییان نوشته و مانند فاضل ارجمند و فیلسوف نیرومند آقای آقا میرزا حسن نیكوی بروجردی كه چهار جلد كتاب فلسفه نیكو در همین[۱۴۰] موضوع نوشته و مانند فاضل محترم آقای صبحی [فضل‌الله صبحی مهتدی] مشهور كه در خانه عباس افندی تقریبا تربیت شده و كتابی مبنی بر ناامیدی از آن خانواده به نام [خاطرات] صبحی نوشته و طبع و نشر كرد و مانند بانو قدسی ایران كه زن یاور رحمه‌الله علائی بوده و از شوهر خود جدا و مسلمان گشت و به دیگری ازدواج نموده و كتاب بارقه‌ی حقیقت درباره‌ی فجایع ناموسی بهاییان و اباحی بودن و پیروی از كمونیستها در اعراض و ناموس طبع و نشر نمود و هچنین جوان پاك نهاد آقای صالح اقتصاد كه از اعمده‌ی[۱۴۱] بهاییان بود كتاب ایقاظ را بر تأیید كشف الحیل تألیف و طبع نمود[۱۴۲] و مانند آنها خلق كثیری هستند كه از بهاییت منصرف شده اگر سواد داشتند و به نظم و نثر، فساد بهاییت را اعلام می‌نمودند....»[۱۴۳] و در ادامه نیز به برخی اقدامات دولت رضاخان به ایجاد تضییق برای مدارس بهاییان و بركناری برخی از آنها از دوایر حكومتی اشاره می‌كند. از نوشته‌ی آیتی در كشف الحیل برمی‌آید كه توسط او و طیف همبسته‌اش (خالصی‌زاده و لنكرانی) در آن زمان، تشكیلات گسترده‌ای در ایران درست شده بود كه در میان بهاییان نفوذ داشته، اسرار آنها را به دست می‌آورد: «چه كه الحمدلله در تمام نقاط، وسایلی در دست داریم و تشكیل [ات] ضد بهایی هم مثل تشكیلات خودشان یعنی دارای دو وجهه موجود است...»[۱۴۴] .