چاپ و انتشار «كشف الحیل» آیتی (مرداد ۱۳۰۶)
زمانی كه كتاب مبلغ بهایی در محضر... آیت الله خالصی، برای دومین بار در حدود بهار ۱۳۰۶ ش از سوی ادارهی جریدهی اتحاد اسلام (به مدیریت لنكرانی) منتشر شد، خوانندگان در پایان آن كتاب (ص ۳۲) تحت عنوان «كشف الحیل» با آگهی زیر روبهرو شدند: اخیرا كتابی به نام فوق از طرف آقای میرزا عبدالحسین آیتی (آوارهی سابق) كه از مبلغین مبرز بهاییه بلكه معلم اول دایره تبیلغ آنان شناخته میشده تهیه و در تحت طبع است، قریبا منتشر میشود. خصوصیات این كتاب آنكه: آواره مدت هجده سال در میان بهاییان بوده، حتی در حل و عقد امور آنها تصرف مینموده و پس از هجده سال به واسطهی شنایع اعمال آنان، آن حوزهی پر از فساد را وداع گفته و چنین كتابی نگاشته. البته چنین شخصی بهتر و به طریق اكمل میتواند پردهی تزویر از روی شنایع و حیل این شیاطین اجتماعی برداشته و دسایس آنان مكشوف و به معرض افكار عمومی بگذارد. برای اینكه در توصیف این كتاب مهم قصوری نشده باشد، برادران خود را به مطالعهی مضامین مهمهی آن دعوت نموده و تصور میكنیم افكار مطالعهكنندگان میزان اهمیت كتاب را به خوبی تشخیص دهد. به هر حال ما این حسن تصادف یا استفاده از ذخیرهی چندین ساله را به برادران دینی خود تبریك میگوییم. (محمدحسین الحسینی الشهشهانی) عبدالحسین آیتی تفتی، ادیب، مورخ، نویسنده، مترجم، روزنامهنگار و شاعر زبردست معاصر (فرزند حاج شیخ محمد موسوم به حاج آخوند تفتی) در تفت از توابع یزد به دنیا آمد. بر پایهی زندگینامهی خود نوشت وی
، در جوانی لباس روحانیت پوشید و به آموزش علوم حوزوی پرداخت و پس از مرگ پدر وارث محراب و منبر وی شد. بهاییان برای فریب وی دام گسترده، برخی از كتب خویش را به وسایل عدیده به وی دادند تا مطالعه كند و این امر، سبب شد كه برخی از روحانیون و متنفذین محل، وی را متهم به گرایش به بهاییت كنند. با شیوع این اتهام، مردم از وی كناره جستند و او ناگزیر به ترك زادگاه خویش شد. متقابلا بهاییان آغوش گشودند و او را به خود جلب كردند. بدین گونه، آیتی به جرگه بهاییان وارد (یا بهتر بگوییم: سوق داده) شد و به علت بهرهمندی از قدرت بیان و قلم، بزودی در جرگهی مبلغان مهم آنان قرار گرفت و ۲۲ سال با لقب «آواره» (كه عباس افندی، به وی داده بود)
به ایشان خدمت كرد و مورد تحسین و تقدیم كمنظیرشان پیشوایان فرقه (عباس و شوقی افندی) قرار گرفت.
نگارش الكواكب الدریه، تاریخ مشهور و معتبر بهاییان، یكی از خدمات آیتی به فرقهی مزبور است. به نوشتهی او در این كتاب، وی تا ۱۳۴۲ ق (یعنی تا واپسین ایام حضور در میان بهاییان)، به مدت ۲۲ سال دائما در سفر بوده برای تبلیغ مسلك بهاییت به این سو و آن سوی جهان مسافرت كرده است. چندین بار در ایران و قفقاز، یك بار به تركستان، سه بار به عثمانی و سوریه و فلسطین و شامات، یك بار به مصر و اكثر بلاد عرب و نیز سفری به اروپا رفت و تقریبا ۱۵۰ شهر و قریه و قصبه از مراكز بهاییان و پنجاه مركز از مراكز بهاییان خارجه را سیر كرده است. طی این سفرها، با تعداد زیادی از بهاییان قدیم و جدید از نزدیك اختلاط و آمیزش داشت و اصل یا رونوشت بسیاری از كتب و الواح این فرقه را مشاهده و مطالعه كرده است، چندان كه در مجموع، «كمتر امری از امور تاریخی و غیرتاریخی» در موضوع بهاییت بر وی «پوشیده مانده باشد».
آواره، یك نوبت نیز به حیفا رفت و با عباس افندی، پیشوای وقت فرقه، دیدار كرد، و در آنجا بود كه به قول خود «به بطلان دعوی او و پدرش» حسینعلی بهاء «از جنبه مذهبی آگاه» گشت و دانست كه این فرقه، جز برخی شعارهای تقلیدی روز، متاعی برای عرضه ندارد. اطلاع بعدیش از مفاسد احوال شوقی (نوادهی دختری عباس افندی، و جانشین وی) و آگاهی به فقدان نفوذ بهاییت در مغرب زمین (به رغم تبلیغات پرآب و تاب سران آن) نیز همین دریافت را تأیید و بیبنیادی اساس این مسلك را (به لحاظ دینی و آسمانی) بر وی روشنتر ساخت و «یقین» كرد «كه این دروغ هم عطف بر دروغهای مذهبی شده، نفوذی در جهان غرب نداشتهاند و اگر گاهی عدهی قلیلی توجهی نمودهاند از اثر خیانت حضرات و نتیجهی سیاست بیگانگان است نه چیز دیگر». از این رو خود را در برابر خداوند و وجدان خویش، مسئول و موظف به مبارزه با این فرقه استعماری دید و در طریق ایفای این رسالت، به نگارش كشف الحیل در افشای دسایس و مفاسد و خیانتهای آنان پرداخت: و چون عبدالبهاء را خائن ایران، هم از حیث مذهب و هم از حیث استقلال و سیاست شناختم، دل از مهرشان بپرداختم و خود را در زحمت و خطر دیگری انداخته، چند هزار نفر بهایی متعصب را دشمن خود گردانیدم، برای اینكه وجدانم نگذاشت كه مؤلفات سابقهی خود را الغاء نكرده بگذرم و مانند میرزا ابوالفضل گلپایگانی به سكوت بگذرانم، لذا با الغاء كتب سابقه كه در تاریخ ایشان به نام كواكب الدریه نگاشته بودم و آن هم از تصرفات خودشان مصون نمانده بود بپرداختم و حقایق بیشبههای را كه در مدت بیست سال یافته بودم در دو جلد كتاب كشف الحیل منتشر ساختم.
او در كشف الحیل، در شرح چگونگی گام نهادن خویش در «وادی مخوف بهاییت»، مینویسد، بهاییان كرارا به من اعتراض كردهاند كه «چرا آمدهای و چرا رفتی؟» آنگاه با ارجاع خوانندگان به پاسخ مفصلی كه قبلا به این سئوال در مجله نمكدان داده، اجمال قصه را با این بیان خطاب به بهاییان مطرح میسازد كه: آنچه شما را یقین بود مرا گمان افتاد، لذا آمدم؛ و هر چه بیشتر را گمان نیست مرا یقین شد، لذا رفتم. یا: بر اثر دیدهها آمدم و بر اثر دیدهها رفتم!
وی روی جلد كشف الحیل (مجلد دوم، چاپ فروردین ۱۳۰۷) این سروده خویش را درج كرده است:
گر روشنی از باب بها جویی و باب
|
|
زین باب نه روشنی برآید نه جواب
|
بیخانه اگر بمانی ای خانه خراب
|
|
زآن به كه به سیل خانهسازی و بر آب
|
عبدالحسین تفتی، پس از بازگشت به اسلام، نام خود را از آواره به آیتی برگرداند و هم زمان با نگارش كشف الحیل، به تدریس ادبیات در دبیرستانهای تهران
و انتشار مجلدات نمكدان در نظم و نثر پرداخت.
عدول وی از بهاییت، بویژه افشاگریهای صریح و مستندش بر ضد این مسلك و بانیان و عاملان، خشم سران و فعالان این فرقه را به شدت برانگیخت و مایهی كینهتوزی، تهمت پراكنی و فحاشی آنان به او شد كه نمونهاش را در كلام شوقی افندی (جانشین عباس افندی، و مادح پیشین آیتی) درباره وی میبینیم.
برگشت آواره از بهاییت، و شورش بر ضد آن، جلوهای بارز از بحران عظیمی بود كه با مرگ عباس افندی (۱۳۴۲ ق) و وقوع اختلافات و كشمكشهای تازه (افزون بر اختلافات پیشین) بر سر جانشینی وی میان بزرگان بهاییت، همچون دملی چركین سرباز كرد و به سرعت فرصتی برای پارهای از بهاییان یا بهایی نمایان فراهم آورد تا از این مسلك فاصله گیرند یا حتی به جنگ با تباهیهای آن برآیند. نكتهای كه به جا است در مورد آواره (آیتی بعدی) اشاره كرد «گرایش نسبی وی به حقگویی»، و شجاعت در بیان حقایق است كه در جای جای همان تاریخ فرمایشی و رتوش شدهی وی در زمان همكاری با بهاییان یعنی الكواكب الدریه آشكار است و در نهایت نیز همین گرایش نیك و پسندیده بود كه، در فرصت مناسب، وی را به عدول از مسلك خرافی و استعماری بهاییت، و افشاگری بر ضد سران آن واداشت. نمونهای از این گرایش در الكواكب الدریه، اظهارات او در بخش مربوط به قرة العین است كه ضمن برخی از غزلهای منسوب به قرة العین (مثل «جذبات شوقك الجمت» و «گر به تو افتدم نظر»)
مینویسد: اما غزل معروفی كه مطلع آن این است «لعمات وجهك اشرقت بشعاع طلعتك اعتلا» هر چند در السنه و افواه مشهور و به جناب طاهر، منسوب گشته، ولی محققا از او نیست، بلكه از صحبت لاری است و او یكی از شعرای خوش قریحهی این قرن است كه كتاب دیوان او جدیدا به طبع رسیده.
آیتی، مطالب مربوط به ماجرای بدشت در الكواكب الدریه را نیز حاوی نكاتی روشنگر از نارواییها و تباهیهای فرقه میداند. البته كتاب الكواكب، همچون دیگر تواریخ و آثار فرمایشی باب و بهاییه، آكنده از جعل و تحریف واقعیات است، اما باید توجه داشت كه اولا به گفته خود آیتی خیلی از مطالب كتاب وی را بهاییان (عباس افندی و...) هنگام چاپ، از صورت نخستین آن تغییر داده یا حذف كردهاند. ثانیا همین مقدار گرایش به حقگویی در یك كتاب كاملا باسمهای و فرمایشی، قابل توجه بوده، كشف از صراحت لهجه و گرایش نسبی نویسنده به بیان حقایق میكند. خود وی، در كشف الحیل خاطرنشان میسازد: بدیهی است در آن موقع اگر بیعقیده به بهاییت هم میشدم، ممكن نمیشد كه لكههای تاریخی برایشان در كتاب بگذارم و اگر میگذارم ناچار آنها به شستشوی آن مبادرت میكردند، چنان كه كردند، یعنی هزاران قضیهی مسلمه تاریخی را كه محل تردید نبود از تألیف من (كواكب الدریه) برداشتند به عنوان اینكه صلاح امر نیست، و صدها دروغ به جایش گذاشتند به عنوان اینكه حكمت اقتضا دارد كه اینها نوشته شود، مع ذلك كله اینك با مراجعه و نظر میبینیم باز حقایقی از قلم جاری شده و در همان كتاب ثبت گشته و عباس افندی هم با همه زرنگیهایش و با اینكه چندین دفعه آن كتاب را خواند و قلم اصلاح در آن نهاد با آن برخورد نكرده و آن مسائل برای استدلال كنونی ما باقی مانده، و اینجا است كه باید گفت یا آواره در نگارش آن كتاب بیدار بوده یا خدای بهاییان در آن موقع خوابش برده بوده است. و ان هذا لشیء عجاب، و از جملهی آنها قضیه بدشت است كه اینك عینا از كواكب الدریه نقل میشود...
به هر روی، به دلیل دروغها و تحریفات بسیاری كه در كتاب الكواكب الدریه رخ داده، آیتی این كتاب را فاقد ارزش و اعتبار تاریخی شمرده، اعلام میدارد: «دو جلد كواكب الدریه كه انشاء بنده است و موارد تاریخی آن را با هزاران اختلاف و تصرف و تقلب رؤسای بهاییه دادهاند، لهذا خودم آن را معتبر نمیدانم و قطعا استفادهی تاریخی از آن نمیتوان كرد. چه، مسائل مسلمهای كه حتی مانند ادوارد براون در كتب خود نوشته و من هم كاملترش را نوشته بودم از كتابم در موقع طبع آن در مصر حذف كردهاند زیرا به ضررشان تمام میشده و تعبیرات جعلیه را جانشین آن قرار دادهاند.»
مرحوم لنكرانی در حفظ جان آیتی از دست تروریستهای بهایی نقش مؤثر داشت و به چاپ و انتشار كتاب مشهور او كشف الحیل، كمك اساسی داد. وی پس از جدایی و تبری از بهاییت، به علت كتابی كه علیه آنها در دست تألیف داشت، از سوی فرقه ضاله تهدید به قتل شده بود و به همین علت به آقای لنكرانی پناهنده شد. لنكرانی ماجرا را چنین تعریف میكرد: روزی، در اوایل دوران رضاخان، در خانهام نشسته بودم كه فرد ناشناسی وارد شد و پس از اظهار سلام و ادب گفت: من عبدالحسین آیتی، «آوارهی» مشهور سابقم كه سالیان دراز از مبلغان فرقه بهاییت بودم و اینك مدتی است از این مسلك برگشتهام. من كتابی بر ضد بهاییان به رشتهی تألیف درآوردهام كه مفاسد و جنایات آنها را كاملا برمیسازد به همین علت، آنان سخت در تعقیب من میباشند و حتی قصد جانم را دارند و شخصی به نام «افروخته» را مأمور ترور من كردهاند
سپس افزود: همهی تلاش آنها معطوف به ربودن و نابود ساختن كتابی است كه در رد آنها نوشتهام، تا در جامعهی ایران طبع و منتشر نشود و اسرارشان برملا نگردد. چنانچه آنها بدانند این كتاب از دست من خارج شده و در جایی امن و دور از دستبرد آنان قرار دارد. بویژه اگر متن آن چاپ و بین مردم منتشر گردد، قاعدتا دست از تعقیب من برمیدارند و دیگر خطری جانم را تهدید نخواهد كرد. لذا به محضر شما پناهنده شدهام كه این كتاب را از من گرفته به چاپ برسانید و جان مرا از دست آدمكشان این فرقه نجات دهید. مرحوم لنكرانی میافزاید:«كتاب را از او گرفتم و با وسایلی كه در اختیار داشتم، مقدمات چاپ و نشر آن رابرای اولین بار فراهم ساختم. ضمنا در همان روزها هنگام گذر از چهارراه گلوبندك تهران، افروختهی بهایی را (كه از سوی محفل بهایی، مأمور ترور آیتی شده بود) دیدم و در حالی كه غافل ایستاده بود جلو رفته، سینه به سینهی او ایستادم و در حالی كه از زیر عبا، دهانهی نوغان
را بر سینهی او گذاشته، فشار میدادم آرام به وی گفتم: «تو را مأمور كشتن آیتی كردهاند؟» دستپاچه شد و من من كرد. به او گفتم: بدون معطلی از تهران بیرون رفته كاملا گم و گور میشوی و تا سه ماه به هیچ وجه این طرفها پیدایت نمیشود. چنانچه در این مدت در تهران دیده شدی، هر چه دیدی از چشم خودت دیدهای! آیتی و كتابش نزد مناند و از این به بعد، با شخص من طرفید! گفت: چشم! و تا چند وقت كسی او را در تهران ندید. در این مدت ما جلد اول كشف الحیل را چاپ و منتشر ساختیم، و چون با انتشار كتاب، مرغ از قفس پریده بود و از آن پس، ترور آیتی، بهاییان را در مظابن اتهام به قتل میافكند، دیگر متعرض او نشدند و او از مرگ نجات یافت.»
چاپ كشف الحیل (جلد اول) در مرداد ۱۳۰۶ منتشر شد و تا پایان همان سال دو بار دیگر تجدید چاپ شد و در سال ۱۳۰۷ نیز چهارمین چاپ آن به بازار آمد. جلد دوم كشف الحیل هم در فروردین ۱۳۰۷ توسط مؤسسه خاور (ناشر معتبر و مشهور آن روز تهران) چاپ و انتشار یافت.