برای ریحانه

برای ریحانه0%

برای ریحانه نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

برای ریحانه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمود اكبرى
گروه: مشاهدات: 11232
دانلود: 3801

توضیحات:

برای ریحانه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 153 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11232 / دانلود: 3801
اندازه اندازه اندازه
برای ریحانه

برای ریحانه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سبک گری

یکی از رفتارهای نامناسبی که زمینه سقوط و انحراف دختران را فراهم می کند، سبک گری است که به صورت های مختلفی نمود پیدا می کند؛ گاه با عشوه و ناز راه رفتن و همچون عروسکی در کوچه و خیابان پرسه زدن و گاه با نازک زبانی با نامحرمان حرف زدن و بیهوده خندیدن و گاه با لباس های نامناسب و جذاب در جامعه ظاهر شدن و...

راننده ای گفت: در چند سالی که کارم مسافر کشی است و با مسافران مختلفی سر و کار دارم به این نتیجه رسیده ام که درصد دختران سبک به مراتب بیشتر از پسران آلوده و فاسد است و اصولاً یکی از زمینه های فساد جوانان همین دختران، بی بند و بار و سبک هستند. خانمی می گفت: در اتوبوس خط واحد متوجه دختران محصلی شدم که بلند بلند می خندیدند و همه مسافران را جذب حرکات خود کرده بودند. بسیاری از مسافران از حرکات آنها به تنگ آمده بودند. ولی کسی جرئت نمی کرد با آن ها برخورد نماید تا این که من به عنوان اعتراض به آنها گفتم: اگر شما رعایت حال خود را نمی کنید رعایت زنان دیگر را بکنید و حیا داشته باشید. آنها در پاسخ با مسخره و نیش خند گفتند: «حیا دیگر چه صیغه ای است؟ ما دلمون می خواهد بخندیم و به کسی مربوط نیست، دیگر زمان امل بازی گذشته است.» و من که غرق خجالت شده بودم، بی اختیار به زمین نشستم.

راستی آیا چنین دخترانی را می توان شایسته نامید و آیا چنین حرکاتی افراد آلوده و هرزه را به دنبال خودنمی کشد؟ چنین دخترانی باید بدانند گرچه ممکن است در ظاهر مورد توجه جوان های آلوده قرار گیرند، اما در واقع هیچ ارزش و قیمتی ندارند، حتی جوانان فاسد هم آنها را برای همسری انتخاب نمی کنند. بنابراین، آنها با حرکات سبک خود در حقیقت زمینه انحراف و نابودی شخصیت خود را فراهم می کنند و به علاوه در گناه جوانانی که به وسیله این دختران فاقد تربیت اسلامی و فضائل اخلاقی دچار شده اند شریک هستند.

زود باوری

گرچه در جامعه سالم و صالح، اعتماد و خوش باوری به افراد آن یک ارزش است ـ همچون جامعه ایده ال زمان ظهور حضرت مهدیعليه‌السلام اما در این زمان که نیرنگ و فریب و خیانت یک اصل عمومی و فراگیر در تمامی جوامع است و حتی درون بسیاری از خانواده ها مصون از خیانت و فریب نیست و فراوانند کسانی که در سایه ی خویش باوری مال و سرمایه و آبرو و حیثیت خود را به راحتی از دست داده اند و چه سرمایه ای برتر از سرمایه عفت و پاکدامنی است، آیا می توان به سادگی به هر کسی اعتماد کرد؟!

زود باور بودن دوشیزگان

با اکاذیب پسرهای جوان

عامل دهها فیضحت می شود

مانع کسب فضیلت می شود

علی نظامی

محرم راز

یکی از نیازهای هر دختر و پسر، داشتن همراز است که بتواند دردل خود را برای او باز گوید و در مشکلات زندگی از او یاری بخواهد، اما باید در این نیاز به چند نکته توجه کرد:

الف) تا میتوانید پرده از رازهای خود برندارید جز در موارد ضروری؛ زیرا آن که راز شما را می شنود یا دوست است یا دشمن. اگر دوست باشد، در برابر غم های شما غمگین می شود و دوست واقعی کسی است که دوست خود را غمگین نسازد، یا دشمن است که از گرفتاری و مشکلات شما لذت می برد و از طرفی رازی را که خود نتوانستید نگه بدارید، بی شک دیگران نیز نگه نمی دارند و رازتان فاش می شود. حضرت علیعليه‌السلام فرمود:

رضی بالذّل من کشف عن ضره؛۱

راضی به ذلت خود شده کسی که پرده از رازها و گرفتاری های خود بردارد.

حتی در موفقیت ها و کسب امتیازها نیز نباید برای بعضی افراد، موفقیت خود را گفت: زیرا گاه زمینه حسادت در آنها ایجاد می شود؛ همچون داستان حضرت یوسف که وقتی خواب خود را که نشان کمالات او بود برای پدر تعریف کرد، حضرت فرمود: «قصه خود را برای برادرانت تعریف نکن که مبادا برای تو توطئه بچینند». وقتی آنها پی به راز حضرت یوسف، بردند، او را به چاه انداختند. بنابراین، نباید رازهای خود را برای دیگران بازگویید، خصوصاً امروزه که مراکز مشاوره حضوری، تلفنی، مکاتبه ای وجود دارد و می توانید با آنها تماس حاصل کنید.

_________________________

۱ نهج البلاغه، حکمت ۵.

ب) در موارد خاصی که می خواهید رازی را بگویید، همرازی انتخاب نکید که رازدار و امین و از همه مهم تر راه گشا و سازنده باشد. صرف شنیدن درد، مشکلی را حل نمی کند. مهم رفع مشکل است که افراد با تجربه و کاردان می توانند راه مناسبی را در برابر مشکلات به انسان نشان دهند.

نشناخته را محرم هر راز مکن

قفل دل خود بر همه کس باز مکن

در قلک دل برای آینده خویش

جز عشق خدا و دین پس انداز مکن

جواد محدثی

هوسرانی

یکی از دام های خطرناکی که همگان به ویژه دختران و پسران را تهدید می کند پیروی از هوا و هوس است؛ زیرا شخصی که در مسیر هوا پرستی است، کم کم دیدگاهش عوض می شود و زشتی بدها را به خاطر شدت میل و علاقه ای که دارد، نمی تواند درک کند؛ همچون سیرخورده ای که بدی بوی سیر را نمی فهمد.

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ایاکم و الهوی فانّ الهوی یعمی ویصم؛۱

«بپرهیزید از هواپرستی، زیرا انسان را کور می کند.»

در چنین حالی، انسان حقایق را نمی تواند به درستی درک کند و کسی که ارزش ها را وارونه ببیند و نتواند واقعیت ها را درک کند، کم کم به پستی ها روی می آورد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

لا یدع النفس و هواها فانّ رداها؛۲

به دنبال نفس و هواهای نفسانی نروید؛ زیرا هواهای نفسانی انسان را به طور پستی می کشاند.

چه بسیارند افرادی که برای یک هوس آنی، عمری به زندان افتاده اند و چه بسیار افرادی که برای هوسرانی به ذلت و بدبختی گرفتار شده اند و چه بسیار زندگی هایی که از هم پاشیده است.

____________________________

۱ نهج الفصاحه، حدیث ۱۰۰۱.

۲ کافی، ج ۲، ص ۳۳۶.

آبرو

حتی کودکان هم گاهی به چیزهایی مقیدند، تا آبروهایشان نرود. این چه گوهری است که حفاظت از آن، تا این حد مهم است و از دست دادن آن، ضایعه ای جبران ناپذیر؟!

آنچه در طول سالیان دراز، در اثر دستکاری، صداقت، پاکی، امانت، خدا ترسی و... ذره ذره جمع می شود و در نظر دیگران، برای انسان چیزی به نام «آبرو» پدید می آورد، وقتی بر باد رود، دیگر به دست نمی آید و چون بکشند، دیگر جوش نمی خورد، این است رمز و راز حساسیت به «آبرو».

آبرو، چیزی نیست که بتوان آن را از مغازه خرید؛ مثل سهمیه یک کارخانه نیست؛ مثل سپرده بناک نیست، آبرو، میوه «درخت عمل» انسان است.

آنها که حیثیت و آبرویشان به خاطر وجهه و اعتبار پدر و مادر است. طبیعی است که قدر این گوهر را نشاسند و در حفاظتش دل نسوزانند، اما وقتی که گم شد، می فهمند چه از دست داده اند!

همه از آبروریزی می ترسند، و... اگر کسی به آن بی اعتنا باشد، نشان ضعف شعور عقب ماندگی ادراکی در تشخیص «گوهرها» است.

گاهی یک گناه، آبروی یک عمر را بر باد می دهد.

چرا گناه تهمت، بسیار بزرگ است؟ چون تهمت به گناه، چیزی را نابود می کند که قابل بازخرید و بازسازی نیست!

چرا بعضی از مجرمان و متخلفان، حاضرند ده ها میلیون بدهند، ولی یک شب به عنوان متهم با مجرم، در بازداشت نمانند؟ چون حیثیت اجتماعی و آبروی یک عمر را در معرض خطر می بینند و آن یک شب، مثل یک لکه سیاه در صفحه سفید کارنامه شان نمایان می شود.

آن که مخفیانه گناه می کند، آن که از خلاف های خود ردّ پا و نشانی بر جای نمی گذارد، گرچه در ظاهر نزد مردم آبرومند است ولی نزد خدا و رسول او بی آبروست؛ چرا که خداوند از اعمال و کردارمان باخبر است. کسی که از علم الهی پروا ندارد و خود را زرنگ می شناسد، مثل همان کبکی است که سر در زیر برف می کند و می پندارد هیچ کس او را نمی بیند. آیا این جهالت و ساده انگاری و خامی نیست؟!

آنان که رسوای جماعت می شوند و گرفتار پشیمانی، اگر می دانستند به احتمال یک درصد، شاید خلاف و خیانت و گناهشان علنی می شود ودر نیتجه، سرمایه عظیمی چون «آبروی اجتماعی» نابود می گردد، هرگز سراغ فساد نمی رفتند.

اما چه کنند؟ شیطان، فریبکار و دروغ گوست. وعده بی اساس می دهد و کارها را به گونه ای دیگر آراسته و پرداخته می کند. صیادان مگر شیوه ای جز این دارند؟ شیطان هم شکارچی ساده لوحان و غافلان است. اگر چنان جلوه ندهد، کسی در پی او نمی رود!

افسوس ! انسان در مقابل دسیسه ها و نقشه های پیچیده و پنهان ابلیس، چه قدر ساده و سطحی است!

پیامبر الهی آمده اند تا بگویند: مواظب «کمین» راه سعادت خود باشید و راه را عوضی نروید.

به تابلوهای هشدار دهنده و سر راهمان نگاه کنیم!۱

_________________________

۱ جواد محدثی، از همدلی تا همراهی، ج ۴، ص ۹۲.

سرانجام یک هوس

گاهی یک هوس و بی عفتی، مانند جرقه ای آتش، خرمن وجود بشر را می سوزاند و برای همیشه، انسان را از سعادت زندگی و هستی ساقط می کند، داستان رقت بار و دردناک زیر این معنا را خوب روشن می سازد.

روزنامه اطلاعات داستان زندگی نز یار که برای هوس بی ارزش متلاشی شده است، چنین نقل می کند:

چند سال پیش در یکی از ییلاقات اطراف تهران، با جوان خوش سیمایی آشنا شدم. رفتار و ادب او کاملاً مورد توجه ام قرار گرفت تا حدی که پس از مدتی آشنایی، وقتی از من تقاضای ازدواج کرد، بدون درنگ پذیرفتم. یک سال بعد ازدواج دارای فرزند شدم و خود در اوج خوش بختی می دیدم. تا این که روزی با همسرم به یک مجلس میهمانی دعوت شدم، میزبان از من خواست تا با او برقصم، چون می دانستم شوهرم روی این موضوع حساسیت دارد خواستم تقاضای میزبان را رد کنم، ولی سکوت شوهری این گمان را برایم پیش آورد که چون میزبان از من تقاضا نموده، او به این امر راضی است، ولی بعد از این که رقص تمام شد، از آن روز به بعد شوهرم با من فرق کرد و دیگر نتوانست مرا تحمل کند و طلاقم داد. اگر می دانستم یک رقص تا این حد در سرنوشت من مؤثر خواهد بود، هرگز به مجلس میهمانی نمی رفتم و هوس رقصیدن نمی کردم.۲

_____________________________

۲ روزنامه اطلاعات، آبان ۱۳۴۹، ش ۱۳۳۴۴.

محدودیت

محدودیت؛ یعنی بی جواب ماندن برخی از نیازهای روحی و جسمی به دلیل شرایطی خاص که در هر جامعه برای همه افراد و گروه ها ـ زن و مرد، دختر و پسر ـ وجود دارد. نمی توان هر محدودیتی را بد دانست. بعضی محدودیت ها منطقی و صحیح و برخی غیر منطقی و غلط است. ما فقط باید با محدودیت های غیر منطقی مخالفت کنیم، ولی محدودیت های صحیح، به نفع انسان است. همه «قانون ها» نوعی محدودیتند و بدون رعایت این محدودیت ها زندگی امکان ندارد. به نظر شما پذیرفتن ضوابط و قوانین راهنمایی و رانندگی و عمل به آن، که نوعی محدودیت است ـ به سود انسان است یا به ضرر او؟

وقتی بزرگ تر ها کودک را از دست زدن به اشیای خطرناک منع می کند، یا مثلا چرخ گوشت را از دسترس او دور نگه می دارند، این گونه محدودیت ها گرچه خلاف میل کودک باشد، به صلاح اوست. قرار گرفتن در چهارچوب محدودیت هایی صحیح و منطقی، امری است که افراد عاقل آن را طبیعی و ضروری می دانند و به اختیار خود، آن را می پذیرند.

تنها دیوانگان و اطفال از کم ترین محدودیت برخودارند و معمولاً هر کاری که بخواهند می کنند. آنها از درک ملاحظات و محاسبات دوراندیشان و عاقلان عاجزند و نه تنها حدّ و مرز و محدودیتی برای رفتارشان قایل نیستند، بلکه ایجاد محدودیت را نمی پسندند. بنابراین، محدودیت، همگانی است و اگر محدودیت های برای دختران و زنان از طرف دین و نظام اسلامی و جامعه وجود دارد ـ همچون حجاب و حرمت ارتباط نامشروع با نامحرمان ـ همه و همه در جهت مصونیت و امنیت دختران است تا از گزند آفت ها و افراد فرصت طلب و گرگ صفت در امان بمانند.

.نقش لباس

لباس، دست کم پاسخگوی سه نیاز آدمی است:

۱.یکی این که او را از سرما و گرما و برف و باران حفظ می کند؛

۲.در حفظ عفت به او کمک می کند؛

۳.به او آراستگی و زیبایی و وقار می بخشد.

در این جا توجه به چند نکته ضروری است:

الف) لباس نازک نباشد.

حضرت علیعليه‌السلام فرمود:

من رقّ ثوبه رقّ دینه؛۱

کسی که لباسش نازک است، دینش کمرنگ است.

ب) نباید لباس وسیله فخرفروشی و خودنمایی باشد.

امام رضاعليه‌السلام فرمود:

هر کس لباس بپوشد تا مباهات و جلوه گری کند، خداوند رحمتش را از او باز می دارد.۲ لازم است لباس، متناسب با فرهنگ ملی و مذهبی جامعه و در فرهنگ جامعه اسلامی ایران، حجاب یکی از ارزش های بزرگ انقلاب و ضروریات اسلام است و به هیچ وجه نباید به آن بی حرمتی کرد و اجازه داد فرصت طلبان و عوامل استکبار، این سنگر محکم را تخریب کنند. بانوان و دختران ما باید پیوسته به یاد داشته باشند که وصیت و سفارش اکید اکثر شهدای عزیز و گران قدر ما حفظ حجاب و پوشش اسلامی بانوان این مرز و بوم بوده است، و مسئولیت سنگینی دارند.

_______________________________

۱ مستدرک، ج ۱۸، ص ۲۱۱.

۲ محسن قرائتی، همراه با نماز، ص ۳۰.

لباس های حرام

۱ - .پوشیدن لباس شهرت

و آن لباسی است که پارچه با رنگ و یا دوخت آن برای کسی که می خواهد بپوشد معمول نیست به طوری که با پوشیدن آن لباس، انگشت نما می شود.۱

۲ - لباس مختص

پوشیدن لباس مختص مردان برای زنان و پوشیدن لباس مختص زنان برای مردان، بنابر احتیاط واجب جایز نیست.۲

۳ - .لباس مهیج

پوشیدن هر گونه لباسی که عرفاً مهیج است و جلب توجه نامحرم می کند، حرام است چه برای زن و چه برای مرد.۳

۱ - .لباس غصبی

پوشیدن لباس غصبی جایز نیست و شرعاً حرام است و نماز در آن نیز باطل است.۴

در خاتمه به قسمت دیگر از خطرهایی که دختران را تهدید می کند به صورت فهرست وار اشاره می کنیم:

ـ کوتاهی در نماز

ـ دیر رفتن به منزل

ـ خنده به روی بیگانه

ـ پرسه زدن در کوچه و خیابان

ـ تنها سفر کردن

ـ شوخی های سبک و زننده

ـ تماشای فیلم های فاسد و مبتذل

ـ گفت و گو با نامحرمان بدون ضرورت

ـ بیگانه بودن با قرآن و مسائل مذهبی

ـ بی توجهی به نصایح و پندهای والدین و مبلغان دین.

___________________________

۱ رساله امام خمینی، مسئله ۸۴۵؛ احکام بانوان، ص ۳۶.

۲ همان، مسئله ۸۴۶.

۳ احکام بانوان، ص ۳۷.

۴ رساله حضرت امام خمینی، مسئله ۸۱۵.

داستان ها

۱ - .دختر فرعون

فرعون دختری داشت که پدرش را به شدت دوست می داشت و او را خدای خود می دانست.

روزی آرایشگر مخصوص دربار، هنگامی که او را آرایش می کرد، شانه از دستش افتاد و گفت: نفرین بر کسانی که به خداوند کفر می ورزند. دختر فرعون با تعجب گفت : آیا مگر غیر از پدر من، خدای دیگری نیز وجود دارد؟ گفت: آری، همان خدای من و خدای پدرت و خدای آسمان و ها و زمین است.

دختر فرعون بی درنگ برخاست و گریان پیش پدر رفت. پدر پرسید: چرا گریه می کنی؟ گفت: آرایشگر دربار می گوید: خدای جهان تو نیستی. فرعون او را خواست و تهدید کرد: چنانچه از این عقیده دست بر نداری و مرا به عنوان خدا و رب اعلا ندانی تو را هلاک می کنم.

آرایشگر دربار همان سخن را تکرار کرد. فرعون دستور داد چهار میخ آوردند و او را به وسیله آن میخ ها به زمین دوختند و برای شکنجه او مار و عقرب روی سینه اش قرار دادند. فرعون گفت: آن قدر تو را شکنجه می کنم تا کشته شوی و یا از عقیده ات بگردی. او گفت: هرگز از دین خود باز نمی گردم، هر چند هفتاد ماه در عذاب و شکنجه بمانم.

فرعون برای این که مقاومت او را بکشند، دستور داد دو دختر او را، که یکی بزرگ و دیگری شیرخوار بود، آوردند. دختر بزرگ را پیش مادرش سر بریدند تا مقاومت او شکسته شود ؛ ولی او هم چنان بر مقاومت خود ادامه داد و بر عقیده اش پابرجا ماند. فرعون برای این که بتواند مقاومت او را بشکند، دستور داد دختر کوچک را بیاورند و جلو چشم مادرش بکشند. مادر چون چشمش بر کودک شیر خواره اش افتاد گریه کرد و نزدیک بود که تحت تأثیر قرار بگیرد و در اراده اش تزلزل ایجاد شود؛ اما ناگهان آن دختر بچه به قدرت خداوند زبان باز کرد و گفت: ای مادر! گریه و زاری مکن؛ زیرا خداوند برای تو خانه بهشتی بنا کرده، صبر کن، اینک به رحمت و کرامت الهی نایل می شوی و به بهشت جاودان خواهی رفت.

لحظاتی بعد او به شهادت رسید، ولی هرگز دست از عقیده و ایمانش برنداشت. در این هنگام آسیه که سال ها ایمان خود را مخفی نگه داشته بود، سکوت را شکست و با صراحت و شهامت به فرعون گفت: ای فرعون! تو بدترین و خبیث ترین مردم هستی، چرا او را کشتی؟ مگر او چه جرمی داشت؟ آیا خداپرستی جرم است؟ آیا موحد بودن جرم است؟

فرعون گفت: آیا تو نیز عقیده او را داری؟ آسیه: آری. من نیز به خدای یگانه اعتقاد دارم؛ خدای من و خدای تو که همان خداوند هفت آسمان است.

فرعون او را نیز به بند کشید و دستور داد دست و پای او را با چند میخ بر زمین بکوبند و سنگی بزرگ بر روی سینه اش قرار دهند که از عقیده و آرمانش برگردد، اما او کمال ایستادگی را از خود نشان داد تا سرانجام مرغ جانش به آسمان ها پرواز کرد.

_______________________________

۱ میبدی، کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۴۸۶.

۲ - .امام حسینعليه‌السلام و دختر خدمتکار

انس ابن مالک حکایت می کند: روزی نزد امام حسینعليه‌السلام بودم. دختر خدمتکاری وارد شد. به امام سلام کرد و شاخه گلی به آن حضرت هدیه نمود.

امام حسینعليه‌السلام نیز در مقابل این نیکوکاری پاداش بزرگی به او داد. من از روی تعجب گفتم: دختری یک شاخه گل به شما هدیه کرده و شما در عوض چنین پاداشی به وی می دهد؟

حضرت فرمود: خداوند چنین به ما دستور داده و فرموده است:

( وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا .) ۲

چون بر شما درود گفته شد، شما به صورتی بهتر از آن درود گویید.

یا همان را در پاسخ برگردانید و بهتر از کاری که او کرده، پاداشی بود که من به وی دادم.

_____________________________

۲ نساء (۴) / آیه ۸۶.

۳ - .خواهر رضاعی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

امام صادقعليه‌السلام حکایت کرده است: روزی خواهر رضاعی رسول خدا پیش آن حضرت آمد. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون او را دید، شادمان گشت و روپوش خود را برای خواهرش گسترد و او را روی آن نشاند. سپس با او گرم گفت و گو شد و با لبخند و تبسم با خواهر خویش سخن می گفت تا برخاست و ر فت و برادرش آمد؛ اما حضرت رفتاری که با خواهرش داشت، نسبت به وی انجام نداد. گفتند: یا رسول الله! با خواهرش رفتاری داشتی که با برادرش ـ با آن که مرد است ـ نداشتی؟ فرمود: خواهر او با پدر و مادر خود نیکوکارتر بود.۳

___________________________

۳. ملامحمد تقی نراقی، جامع السعادات، ج ۲، ص ۳۵۴.

۴ - .ترک ازدواج

روزی دختری خدمت امام باقرعليه‌السلام آمدو عرض کرد: من از متبتّله هستم. امام پرسید: منظورت از تبتّل چیست؟

دختر: قصد کرده ام که هرگز ازدواج نکنم!

امام: برای چه؟

دختر: می خواهم از این طریق به فضل و برتری دست یابم.

امام: از این فکر منصرف شو. اگر در این کار فضیلتی می بود، فاطمه زهراعليه‌السلام برای رسیدن به آن شایسته تر بود؛ زیرا هیچ کس در فضیلت بر او پیشی نگرفته است.۱

__________________________

۱ - شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج ۳، ص ۵۱۵.

۵ - .نگاه حرام

در حجه الوداع، زنی برای پرسشی خدمت رسول خداعليه‌السلام آمد. فضل بن عباس پشت سر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر مرکب حضرت سوار بود. نگاه هایی بین زن و فضل ردّ و بدل شد. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متوجه شد که آن دو به هم خیره شده اند و زن جوان به جای این که توجهش به جواب پرسش باشد، به فضل است که جوانی نورس و زیبا بود. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست خود صورت فضل را چرخانید و فرمود: «زنی جوان و مردی جوان، می ترسم شیطان در میان ایشان پا نهد.»۲

______________________________

۲ صحیح بخاری، ج ۸، ص ۶۳؛ به نقل از مسئله حجاب، ص ۲۱۵.

۶ - .دختر یزید انصاری

اسماء دختر یزید انصاری، به نمایندگی از زنان عصر خود، خدمت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که میان اصحاب خود نشسته بودند، شرفیاب شد و پس از عرض سلام به نمایندگی از زنان گفت:

سخن من سخن تمام زنان، از شرق تا غرب عالم است، یعنی من درد دل آنها را باز می گویم علاوه براین، کسانی مرا خدمت شما فرستاده اند تا به محضر شما عرض کنم: با این که شما پیامبر مردان و زنان هستید و ویژگی خاصی در نبوت نسبت به مردان ندارید و ما زنان نیز چون مردان به شما ایمان آورده ایم و در تحمل بار زندگی به مردان کمک می نماییم، خانه داری می کنیم، غذا می پزیم، پارچه برای لباس مردان می بافیم، حافظ اموال آنها و تربیت کننده فرزندانشان هستیم، با رنج و ناراحتی، فرزند می آوریم و مسئولیت اداره داخل خانه برعهده ماست؛ در حالی که بیشترین فضیلت از آن مردان است! ما در فضایل اجتماعی، مانند تشییع جنازه و نماز جمعه سهم کمتری داریم.

پیامبر از سخنرانی این زن و فصاحت و بلاغتش در شگفت شدند. رو به اصحاب خود کردند و فرمود: «آیا تاکنون سخنرانی و بحث و مذاکره دینی بهتر از این شنیده اید؟» گفتند: نه. خیلی خوب صحبت کرد و استدلال محکمی داشت. سپس پیامبر در پاسخ اسماء بنت یزید انصاری فرمودند:

«شما نیز فضایل و کمالاتی دارید. تنها کافی است که خوب، شوهرداری کرده و شایسته تربیت کنید و با رضایت شوهر، رضایت خدا را جلب کنید. این کمال شما در مقابل تمام کارهای مردان و اجر و پاداش اصلاحات اجتماعی آنها کافی است.»۳

مرحوم علامه طباطبائی این روایت را در تفسیر المیزان نقل کرده و می گوید:

«از این روایت در می یابیم که پیامبر گرامی اسلام در سخنرانی های خود، ارزش خاصی برای زن قائل بوده است و از طرف دیگر، شرکت یک زن مسلمان به نمایندگی از خواهران دیگر در مجلسی که پیامبر در میان اصحاب خود نشسته و رساندن پیغام زنان دیگر و جواب دادن مستقیم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تبیین فضائل و مقامات زن، یک موضوع عادی بوده که در این روایت آمده است و پیامبر نیز این روش را تأیید و تمجید کرده و منطق و سخنرانی او را برای مردان حاضر در جلسه، تشریح نموده و از آنان درباره صحت استدلال آن زن و شیوایی کلمات وی اقرار گرفتند.»۱

_______________________________

۱ منزلت زن، ص ۱۸۹.

۳ مسئله حجاب، ص ۲۲۴؛ سیوطی، درالمنثور، ج ۲، ص ۵۳.

۷ - .زن و نمایندگی

در زمان حضرت علیعليه‌السلام زنی به نام «سوده» به نمایندگی از زنان و مردان قبیله همدان برای گزارشی از وضع اجتماعی منطقه خود خدمت آن حضرتعليه‌السلام شرفیاب شد. این زن، در این ملاقات، تخلف نماینده اقتصادی مالیاتی آن حضرت و رفتار ظالمانه وی را خدمت امیرمؤمنان و پیشوای عدالت گزارش داد و از حضرت تقاضای رسیدگی نمود.

امامعليه‌السلام فرمان عزل آن نماینده را نوشته، به دست زن داد و فرمود: «نماینده خوبی برایتان معین کردم که روش ظالمانه او را جبران نماید.» سوده، فرمان عزل وی را گرفت و به همدان برگشت و آن نماینده را بر کنار کرد. ناگفته نماند که قبیله همدان یکی از قبیله هایی بود که مورد عنایت خاص امیرمؤمنان علیعليه‌السلام بود. آن حضرت، بدین وسیله عمل و طرز تفکر قبیله همدان و نمایندگی سوده و شرکت زن در مسائل اجتماعی و سیاسی را امضا کرده و از قبیله همدان تمجید نموده است.

سوده، که شاعر و سخنور نامی عصر خویش بود ـ و اشعار وی در کتاب بالغات النساء آمده است ـ در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز قوی و نیرومند بود. هنگامی که شکست سپاه حضرت علیعليه‌السلام در جنگ با معاویه (صفین) نزدیک بود، با خواندن اشعاری شیرین و دلنشین، جوانان همدان را، که از جنگ با معاویه خسته شده بودند، نیرویی تازه بخشید و آنان را به جنگ تشویق و ترغیبت کرد. تشویق وی چنان اثری بخشید که سپاهیان امیرمؤمنانعليه‌السلام را تا مرز پیروزی پیش برد. در این هنگام، معاویه حیله گر، که شکست حتمی سپاه خود را احساس می نمود، از سر مکر، قرآن ها را بر نیزه کرد و حیله حکمیت قرآن را پیش کشید و بدین وسیله لشکریان ساده لوح حضرت علیعليه‌السلام را فریب داد، و شد آنچه نباید می شد.

معاویه پس از شهادت امیرمؤمنان علیعليه‌السلام «بسر بن ارطاه» را برای سرکوبی و اذیت و آزار مردم همدان، که از شیعیان با اخلاص علی، بودند، بدان جا فرستاد. سوده با شروع ظلم و جنایت «بسر بن ارطاه» به نمایندگی از مردم عراق به شام حرکت کرده، نزد معاویه آمد و شکایت مردم را مطرح نمود. معاویه، وقتی از نام سوده مطلع گردید، خطاب به وی گفت: «یادت هست آن روزی که پیروزی لشکریان من نزدیک بود، با سخنرانی و خواندن شعر تو، جوانان همدانی بر ضد من تحریک شدند و تو آتش جنگ را بر علیه من شعله ور ساختی؟ اکنون یا تو را همین جا خواهم کشت، یا با وضع اسفباری تو را به عراق بر می گردانم تا در بین راه کشته شوی». سوده در آن جلسه که شمار بسیاری از وزرا و کارگزاران حکومتی معاویه حضور داشتند، شعر زیر را درباره رهبری و عدالت از دست رفته امام علیعليه‌السلام خواند:

صلی الله علی جسم تضمنه

قبر فاصبح العدل فیه مدفوناً

قد حالف الحقّ لا یبغی به بدلا

فصار بالحقّ والایمان مقروناً

درود خدا بر آن آقایی که تا زنده بود، عدالت و قسط، همراه او بود و چون از دنیا رفت، عدالت نیز با او زیر خاک، مدفون شد.

معاویه گفت: این شعر را درباره چه کسی سروده ای؟

سوده گفت: درباره مولای متقیان، علی ابن ابی طالبعليه‌السلام

معاویه گفت: حال که این گونه مدافع ولایت و رهبری علی هستی، سزای تو مرگ است.

سوده، جریان عزل نماینده مالیاتی حضرت علیعليه‌السلام را به علت ظلم و بی عدالتی وی برای معاویه تشریح کرده و گفت: علیعليه‌السلام لیاقت دارد که چنین اشعاری درباره او سروده شود، در حالی که تو لیاقت نداری، در این حال، معاویه مجبور شد تا برای حفظ ظاهر اسلامی حکومت خود، از کشتن سوده صرف نظر کند.

۸ - .احترام به خاله

از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است، مردی حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت: در زمان جاهلیت دارای دختری شدم، او را بزرگ کردم تا به حد بلوغ رسید، لباس و زیور بر تنش کردم و به کنار چاهی آوردم و درون چاه انداختم، و آخرین سخنی که از او شنیدم این بود: «یا ابتاه؛ ای پدر جان». ای رسول خدا! اکنون پشیمانم و از شما می خواهم بفرمایید که این گناه را چگونه جبران کنم؟

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «آیا مادرت زنده است؟» گفت: خیر. فرمود: «آیا خاله داری؟» گفت: آری.

فرمود:

فابررها فانّها بمنزله الام یکفّر عنک ما صنعت؛

به او نیکی کن؛ زیرا خاله همانند مادر است و نیکی به او گناهانت را جبران می کند.۱

______________________________

۱ محمد محمدی اشتهاردی، داستانهای اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۱.

۹ - .شطیطه

شطیطه نیشابوری از زنان فاضل، مؤمن و پرهیزکار شیعه است. علامه مجلسیرحمهم‌الله در بحارالانوار می نویسد: شیعیان نیشابور به عادت هر ساله، یکی از شیعیان را نزد امام می فرستادند تا مسائل شرعی خود را بپرسند و نیز خمس خویش را تقدیم امام کنند. در یک سال، ابوجعفر محمد بن ابراهیم نیشابوری را خدمت امام موسی بن جعفرعليه‌السلام فرستادند. شطیطه نیز یک درهم و یک پارچه که به دست خود رشته بود و چهار درهم بیشتر ارزش نداشت، آورد. ابوجفعر گفت: من خجالت می کشم که این ناقابل را به خدمت امام ببرم. شطیطه گفت: آنچه بر ذمه من هست، همین مقدار است و نباید در عمل به احکام خدا، حیا کرد. ابوجعفر در مدینه خدمت امام رسید. امام ضمن پاسخگویی به سؤالات، فرمود: «درهم شطیطه را بیاور». او کیسه را آورد و حضرت دست در کیسه کردند و درهم و پارچه شطیطه را برداشتند و فرمودند: «سلام مرا به شطیطه برسان و این چهل درهم و پارچه را به او بده و بگو پارچه را کفن خود قرار بدهد؛ زیرا از روز رسیدن ابوجعفر تا نوزده روز زنده خواهد بود. از آن چهل درهم، شانزده درهم خرج زندگی اش کند و ۲۴ درهم را برای مخارج کفن و دفن خود نگاه دارد.۱ بعد از رحلت آن زن امام موسی بن جعفرعليه‌السلام برای تشییع جنازه او آمد و بر او نماز گزارد و مقداری از تربت امام حسینعليه‌السلام را در قبر او ریخت و بعد مراسم دفن، بر مرکب خویش شد که برود. فرمود: من و همه امامان بر خود لازم می دانیم در تشییع جنازه شیعیان خود شرکت کنیم در هر شهری که باشند. پس شما سعی کنید تقوای الهی داشته باشید.۲

______________________________

۱ محمد حسن رجبی، مشاهیر زنان ایرانی، نقل از کتاب ریا حین الشریعه، ص ۱۶.

۲ سفینه البحار، ج ۱، ص ۶۹۸.

۱۰ - .ازدواج تحمیلی

روزی خنساء دختر ابن خالد انصاری نزد رسول خدا، آمد و گفت: از پدر خود شکایت کردم.

رسول خدا، از او احوال پرسی نمود و سپس موضوع را از دختر جویا شد. خنساء در پاسخ پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض کرد: پدرم به اجبار مرا به عقد پسر عمویم در آورده است.

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از این عمل پدر خنساء ناراحت شد و فرمود: «عقد پدرت درست نیست. برو با هر کس که میل داری ازدواج کن!»

سپس پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابن خالد انصاری، پدر آن دختر را خواست و به کار وی اعتراض و او را سرزنش کرد.

_____________________________

۳ ابن حجر، الاصابه، ج ۴، ص ۲۸۹.

۱۱ - .بانوی بداخلاق

در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بانوی مسلمانی همواره روزه می گرفت و به نماز اهمیت بسیار می داد. حتی شب را با عبادت و مناجات به سر می برد، ولی بد اخلاق بود و با زبان خود همسایگانش را می آزرد.

شخصی به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد: فلان بانو همواره روزه می گیرد و شب زنده داری می کند، ولی بد اخلاق است و با نیش زبانش همسایگان را می آزارد. رسول اکرم، فرمود:

لا خیر فیها هی من اهل النّار.۱

در چنین زنی خبر نیست، او اهل دوزخ است.

______________________________

۱ - بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۹۴.