انس و لذت
اللهم انك آنس الانسين لاوليائك و احضرهم بالكفايه للمتوكلين عليك تشاهدهم فى سرائرهم و تطلع عليهم فى ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهمفاسرارهم لك مكشوفه و قلوبهم اليك ملهوفه , ان اوحشتهم الغربه آن سهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجاوا الى الاستجاره بك
:
پروردگارا تو از هر انيسى براى دوستانت انيسترى , و از همه آنها براىكسانى كه به تو اعتماد كنند براى كارگزارى آماده ترى , آنان را در باطندل شان مشاهده مى كنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى و ميزانبصيرت و معرفتشان را مى دانى , رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دلهاىآنها در فراق تو بيتاب است اگر تنهائى سبب وحشت آنان گردد ياد تو مونس شان است و اگر سختيها بر آنان فرو ريزد به تو پناه مى برند .
( و ان للذكر لاهلا اخذوه عن الدنيا بدلا )
.
همانا ياد خدا افراد شايسته اى دارد كه آن را به جاى همه نعمتهاى دنياانتخاب كرده اند .
در خطبه ١٥٠ اشاره اى به مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف دارد ,و در آخر سخن , گروهى را در آخرالزمان ياد مى كند كه شجاعت و حكمت وعبادت تواما در آنها گرد آمده است , مى فرمايد :
ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل تجلى بالتنزيل ابصارهم , ويرمى بالتفسير فى مسامعهم , و يغبقون كاس الحكمه بعد الصبوح !
-----------------------
6 نهج البلاغه و مساله حكومت حكومت و عدالت
نهج البلاغه و مساله حكومت
از جمله مسائلى كه در نهج البلاغه فراوان درباره آنها بحث شده است مسائل مربوط به حكومت و عدالت است .
هر كسى كه يك دوره نهج البلاغه را مطالعه كند مى بيند على (ع ) دربارهحكومت و عدالت حساسيت خاصى دارد , اهميت و ارزش فراوانى براى آنهاقائل است قطعا براى كسانى كه با اسلام آشنائى ندارند و برعكس باتعليمات ساير اديان جهانى آشنا مى باشند باعث تعجب است كه چرا يك پيشواى دينى اينقدر به اينگونه مسائل مى پردازد ؟ مگر اينها مربوط به دنياو زندگى دنيا نيست ؟ آخر يك پيشواى دينى را با دنيا و زندگى و مسائلاجتماعى چه كار ؟
و بر عكس , كسى كه با تعليمات اسلامى آشنا است و سوابق على ( ع ) رامى داند كه در دامان مقدس پيغمبر مكرم اسلام پرورش يافته است , پيغمبراو را در كودكى از پدرش گرفته در خانه خود و روى دامان خود بزرگ كرده است و با تعليمو تربيت مخصوص خود او را پرورش داده , رموز اسلام را به او آموخته ,اصول و فروع اسلام را در جان او ريخته است دچار هيچگونه تعجبى نمى شودبلكه براى او اگر جز اين بود جاى تعجب بود .
مگر قرآن كريم نمى فرمايد :
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقومالناس بالقسط
.
سوگند كه ما پيامبران خويشرا با دلائل روشن فرستاديم و با آنان كتاب وتراز و فرود آورديم كه در ميان مردم به عدالت قيام كنند .
در اين آيه كريمه , برقرارى عدالت به عنوان هدف بعثت همه انبيامعرفى شده است مقام قداست عدالت تا آنجا بالا رفته كه پيامبران الهىبه خاطر آن مبعوث شده اند عليهذا چگونه ممكن است كسى مانند على كهشارح و مفسر قرآن و توضيح دهنده اصول و فروع اسلام است درباره اين مساله سكوت كند و يا در درجه كمترى از اهميت آنرا قرار دهد ؟
آنان كه در تعليمات خود توجهى به اين مسائل ندارند و يا خيال مى كننداين مسائل در حاشيه است و تنها مسائلى از قبيل طهارت و نجاست در متندين است , لازم است در افكار و عقايد خود تجديد نظر نمايند .
ارزش و اعتبار
اولين مساله اى كه بايد بحث شود همين است كه ارزش و اهميت اين مسائل از نظر نهج البلاغه در چه درجه است , بلكه اساس ا اسلام چه اهميتى به مسائل مربوط به حكومت و عدالت مى دهد بحث مفصل از حدود اين مقالات خارجاست اما اشاره به آنها لازم است .
قرآن كريم آنجا كه رسول اكرم را فرمان مى دهد كه خلافت و ولايت و زعامت على عليه السلام را بعد از خودش به مردم ابلاغ كند , مى فرمايد :
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته
اى فرستاده ! اين فرمان را كه از ناحيه پروردگارت فرود آمده به مردمبرسان , اگر نكنى رسالت الهى را ابلاغ نكرده اى .
به كدام موضوع اسلامى اين اندازه اهميت داده شده است , كدام موضوعديگر است كه ابلاغ نكردن آن با عدم ابلاغ رسالت مساوى باشد ؟
در جريان جنگ احد كه مسلمين شكست خوردند و خبر كشته شدن پيغمبر اكرمپخش شد و گروهى از مسلمين پشت به جبهه كرده فرار كردند , قرآن كريمچنين مى فرمايد :
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ا فان مات او قتل انقلبتمعلى اعقابكم؟
محمد جز پيامبرى كه پيش از او نيز پيامبرانى آمده اند نيست , آيا اگر او بميرد و يا در جنگ كشته شودشما فرار مى كنيد و ديگر كار از كار گذشته است ؟ !
حضرت استاد علامه طباطبائى روحى فداه در مقاله ( ولايت و حكومت( ازاين آيه چنين استنباط فرموده اند كه كشته شدن پيغمبر اكرم در جنگ نبايد هيچ گونه وقفه اى در كار شما ايجاد كند , شما فورا بايد تحت لواى آن كس كه پس از پيغمبر زعيم شما است به كار خود ادامه دهيد به عبارت ديگر فرضاپيغمبر كشته شود يا بميرد , نظام اجتماعى و جنگى مسلمين نبايد از همبپاشد .
در حديث است كه پيغمبر اكرم فرمود : اگر سه نفر ( حداقل ) همسفر شديد حتما يكى از سه نفر را امير و رئيس خود قرار دهيد از اينجا مى توان فهميد كه از نظر رسول اكرم هرج و مرج و فقدان يك قوه حاكم بر اجتماع كه منشا حل اختلافات و پيوند دهنده افراد اجتماع با يكديگر باشد چه اندازهزيان آور است .
مسائل مربوط به حكومت و عدالت كه در نهج البلاغه مطرح شده است فراواناست و ما به حول و قوه الهى برخى از آنها را طرح مى كنيم :
اولين مساله كه لازم است بحث شود ارزش و لزوم حكومت است على عليه السلام مكرر لزوم يك حكومت مقتدر را تصريح كرده است و با فكر خوارج كهدر آغاز امر مدعى بودند با وجود قرآن از حكومت بى نيازيم , مبارزه كردهاست خوارج , همچنانكه مى دانيم , شعارشان لاحكم الا لله بود , اين شعار از قرآن مجيد اقتباس شده است ومفادش اينست كه فرمان ( قانون ) تنها از ناحيه خداوند و يا از ناحيهكسانى كه خداوند به آنان اجازه قانونگذارى داده است بايد وضع شود , ولىخوارج اين جمله را در ابتدا طور ديگر تعبير مى كردند و به تعبير اميرالمؤمنين , از اين كلمه حق معنى باطلى را در نظر مى گرفتند , حاصل تعبير آن اين بود كه بشر حق حكومت ندارد , حكومت منحصرا از آن خداست .
على مى فرمايد , بلى من هم مى گويم لا حكم الا لله اما به اين معنى كهاختيار وضع قانون با خدا است , لكن اينها مى گويند حكومت و زعامت هم باخدا است , و اين معقول نيست , قانون خدا بايست بوسيله افراد بشر اجراشود , مردم را از فرمانروائى ( نيك( يا (بد)
چاره اى نيست , در پرتو حكومت و در سايه حكومت است كه مومن براى خدا كار مى كند وكافر بهره دنياى خود را مى برد و كارها به پايان خود مى رسد به وسيلهحكومت است كه مالياتها جمع آورى , و با دشمن نبرد , و راهها امن , و حقضعيف از قوى باز ستانده مى شود , تا آنوقتى كه نيكان راحت گردند و از شربدان راحتى بدست آيد
على عليه السلام مانند هر مرد الهى و رجل ربانى ديگر , حكومت و زعامت را به عنوان يك پست و مقام دنيوى كه اشباعكننده حس جاه طلبى بشر است و به عنوان هدف و ايده آل زندگى سخت تحقيرمى كند و آنرا پشيزى نمى شمارد , آنرا مانند ساير مظاهر مادى دنيا ازاستخوان خوكى كه در دست انسان خورده دارى باشد بى مقدارتر مى شمارد , اماهمين حكومت و زعامت را در مسير اصلى و واقعيتش يعنى به عنوان وسيله اىبراى اجراء عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع فوق العاده مقدس مى شمارد و مانع دست يافتن حريف و رقيب فرصت طلب و استفاده جو مى گردد, از شمشير زدن براى حفظ و نگهداريش از دستبرد چپاولگران دريغ نمى ورزد .
ابن عباس در دوران خلافت على ( ع ) بر آن حضرت وارد شد , در حالى كهبا دست خودش كفش كهنه خويش را پينه مى زد , از ابن عباس پرسيد قيمت اين كفش چقدر است ؟ ابن عباس گفت هيچ , امام فرمود ارزش همين كفشكهنه در نظر من از حكومت و امارت بر شما بيشتر است , مگر آنكه بوسيلهآن عدالتى را اجرا كنم , حقى را به ذى حقى برسانم , يا باطلى را از ميانبردارم
در خطبه ٢١٤ بحثى كلى در مورد حقوق مى كند و مى فرمايد : حقوق همواره طرفينى است , مى فرمايد از جمله حقوق الهى حقوقى است كه براى مردم برمردم قرار داده است , آنها را چنان وضع كرده كه هر حقى در برابر حقى ديگر قرار مى گيرد , هر حقى به نفع يك فرد و يا يك جمعيت موجب حقى ديگر است كه آنها را متعهد مى كند , هر حقى آنگاه الزام آور مى گردد كه ديگرى هم وظيفه خود را در مورد حقوقى كه بر عهده داردانجام دهد .
پس از آن چنين به سخن ادامه مى دهد :
و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيه و حق الرعيه على الوالى , فريضه فرضها الله سبحانه لكل على كل , فجعلها نظاما لانفسهم و عزا لدينهم , فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه , فاذا ادت الرعيه الى الوالى حقه و ادى الوالى الى الرعيه حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل وجرت على اذلالها السنن فصلح بذلك الزمان و طمع فى بقاء الدوله و يئست مطامع الاعداء
. .
يعنى بزرگترين اين حقوق متقابل , حق حكومت بر مردم و حق مردم برحكومت است , فريضه الهى است , كه براى همه بر همه حقوقى مقرر فرموده ,اين حقوق را مايه انتظام روابط مردم و عزت دين آنان قرار داده است ,مردم هرگز روى صلاح و شايستگى نخواهند ديد مگر حكومتشان صالح باشد وحكومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر توده ملت استوار و با استقامت شوند هرگاه توده ملت به حقوق حكومت وفادار باشند و حكومت حقوق مردمرا ادا كند , آنوقت است كه (حق) در اجتماع محترم و حاكم خواهد شد ,آنوقت است كه اركان دين به پا خواهد خاست آن وقت است كه نشانه ها وعلائم عدل بدون هيچگونه انحرافى ظاهر خواهد شد و آن وقت است كه سنتها درمجراى خود قرار خواهد گرفت و محيط و زمانه محبوب و دوست داشتنى مى شود و دشمن از طمع بستن بهچنين اجتماع محكم و استوارى مايوس خواهد شد .