تفسير قرآن براى جوانان جلد ۱

تفسير قرآن براى جوانان0%

تفسير قرآن براى جوانان نویسنده:
گروه: کتابخانه قرآن کریم

تفسير قرآن براى جوانان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمود متوسّل
گروه: مشاهدات: 8920
دانلود: 3136

توضیحات:

جلد 1
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8920 / دانلود: 3136
اندازه اندازه اندازه
تفسير قرآن براى جوانان

تفسير قرآن براى جوانان جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

درس یازدهم : ويژگى هاى يهود

(٩٢) وَلَقَدْ جَآءَكُمْ مُّوسَى بِالْبَيِّنَتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَاءَنْتُمْ ظَلِمُونَ

ترجمه : همانا موسى ، معجزات (بسيارى ) را براى شما آورد ولى شما پس از غياب او، گوساله را (به خدايى ) گرفتيد در حالى كه ستمكار بوديد.

بعضى از يهوديان ، به اين بهانه كه پيامبر اسلام از نژاد عرب است ، به او ايمان نمى آوردند، اين آيه به آنان مى گويد: موسى كه از نژاد خودتان بود و آنهمه معجزات روشن براى شما آورده بود، چرا در غياب او گوساله پرست شديد و تمام زحماتِ او را بر باد داده و در حقيقت هم به خود، و هم به رهبر خود ستم كرديد؟

(٩٣) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَيْنَكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاءُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَاءْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَنُكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ

ترجمه : و به ياد آريد آن هنگام را كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (و گفتيم ) آنچه را (از تورات و دستورات آن ) به شما داده ايم محكم بگيريد و گوش دهيد. (امّا آنان ) گفتند شنيديم و نافرمانى كرديم و در دل هايشان به سبب كفرشان ، گوساله را جاى داده اند. (اى پيامبر به آنان ) بگو چه بد است آنچه كه ايمانتان شما را به آن فرمان مى دهد، اگر ايمان داريد.

بنى اسرائيل مى گفتند: ما فقط به پيامبرى ايمان مى آوريم كه از خودمان باشد و فقط به كتاب او، عمل مى كنيم

قرآن در آيات قبل ، چند نمونه را بيان كرد تا نشان دهد كه آنان حتى به پيامبر خود موسى ، و كتاب او تورات ، ايمان ندارند و برخلاف آن عمل مى كنند. اين آيه نيز يكى ديگر از آن موارد را يادآورى مى كند.

خداوند، در كوه طور امورى را از بنى اسرائيل پيمان گرفت و از آنان خواست كه بر انجام آن پاى بند باشند. امّا آنان با آنكه شنيدند ولى نافرمانى كردند.

زيرا عشق به گوساله طلايى سامرى ، چنان در اعماقِ قلبشان ريشه دوانده بود، كه جايى براى تفكر و ايمان باقى نگذاشته بود و جالب آنكه با همه اين نافرمانى ، باز هم ادعاى ايمان داشتند!

قرآن ، در پاسخ آنها مى گويد: آيا ايمانتان ، به شما دستور مى دهد پيمان خدا را بشكنيد؟، گوساله را بپرستيد و پيامبران الهى را بكشيد؟، اگر چنين است ، پس ايمانتان دستوراتِ بدى به شما مى دهد.

از اين آيه مى آموزيم كه :

عشق و علاقه افراطى به غير خدا، هر چه و هر كه باشد، خطرناك است ، زيرا انسان را از ديدن حقايق كور مى سازد.

(٩٤) قُلْ إِنْ كَانَت لَكُمْ الدَّارُ الاَخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّواْ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقينَ

(٩٥) وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ اءَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّلِمِينَ

ترجمه : (اى پيامبر، به يهوديان ) بگو اگر سراى آخرت در نزد خداوند، مخصوص شماست نه ساير مردم ، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد.

البته آنان به سببِ اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد و خداوند به كارهاى ستمگران آگاه است

يهود در طول تاريخ خود را نژاد برتر دانسته ، و معتقد بودند بهشت براى آنها آفريده شده ، و آتش جهنم ، جز چند روزى ، با آنها كارى ندارد و آنها فرزندان و دوستان خدا هستند.

اين پندارهاى باطل باعث شد تا از يكسو، آزادانه دست به هرگونه ظلم و جنايت ، و گناه و طغيان بزنند و از سوى ديگر، دچار كبر و خودپسندى و خودبرتربينى شوند.

اين آيه وجدان آنها را به قضاوت طلبيده و مى فرمايد: اگر واقعاً چنين است كه شما ادعا مى كنيد، و بهشت مخصوص شماست ، پس چرا آرزوى مرگ نمى كنيد تا زودتر به اين بهشت وارد شويد؟ چرا از مرگ مى ترسيد و از آن فرار مى كنيد؟

البته بيشتر مردم كه از مرگ مى ترسند، ريشه اش يكى از دو چيز است ، يا مرگ را، نيستى و نابودى مى دانند كه طبيعتاً هر موجودى از نابودى خود وحشت دارد و نگران است

و يا به قيامت اعتقاد دارند ولى بخاطر كارهاى بد و خلافِ خود از مرگ مى ترسند، زيرا مرگ را آغاز محاسبه و كيفرِ اعمال مى دانند و لذا مى خواهند كه مرگ آنان به تاءخير بيفتد.

ترس از مرگ ، مانند ترسِ راننده از سفر است راننده اى مى ترسد كه يا راه را نمى شناسد، يا بنزين ندارد، يا تخلفى نموده ، يا جنس قاچاق حمل مى كند و يا در مقصد، محلِ سكونت ندارد.

در حاليكه مؤ من ، هم راه را مى داند، هم با عمل صالح ، سوختِ راه را تهيه كرده ، هم تخلفاتش را با توبه جبران نموده ، هم جنس قاچاق يعنى گناه و ظلم ، همراه ندارد و هم در قيامت محل سكونتى دارد كه بهشت است

پيامبران و اولياى خدا كه مرگ را آغاز زندگى ديگر مى دانند و جز پاكى در فكر و عمل ، چيز ديگرى از آنان صادر نشده ، نه تنها ار مرگ نمى ترسند، بلكه به آن اشتياق دارند.

چنانكه اميرمؤ منان علىعليه‌السلام درباره خود مى فرمايد: بخدا قسم ، اشتياقِ فرزندِ ابى طالب به مرگ ، از اشتياق نوزاد به سينه مادرش بيشتر است

از اين آيه مى آموزيم كه :

انسان بايد به گونه اى زندگى كند كه هر لحظه ، براى مرگ آمادگى داشته باشد. هم به وظايفش عمل كرده ، و هم گناهان را با توبه جبران نموده باشد، كه در اين صورت دليلى براى ترس از مرگ وجود ندارد.

(٩٦) وَلَتَجِدَنَّهُمْ اءَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَوةٍ وَمِنَ الَّذِينَ اءَشْرَكُواْ يَوَدُّ اءَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ اءَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِه مِنَ العَذَابِ اءَنْ يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ

ترجمه : (اى پيامبر) همانا يهود را حريص ترين مردم ، و حتى حريص تر از مشركان بر زندگى (دنيا) خواهى يافت ، (تا آنجا كه ) هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، با آنكه اگر اين عمر هم به او داده شود او را از عذاب باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينااست

اين آيه خطاب به پيامبر مى فرمايد: يهوديانى كه ادعا مى كردند بهشت در انحصار آنان است ، نه تنها آرزوى مرگ نمى كنند، تا زودتر به بهشت در آيند، بلكه از ساير مردم و حتى از مشركانى كه قيامت را قبول نداشته ، و مرگ را پايان زندگى خود مى دانند، بر زندگى اين دنيا حريص ترند.

آنها چنان به زندگى دنيا دل بسته اند، كه دوست دارند هزارسال در اين دنيا زندگى كنند، و حتى پست ترين نوع زندگى را داشته باشند، اما از مجازات الهى نجات يابند.

امّا خداوند مى فرمايد: بر فرض كه اين عمر هزار ساله به آنان داده شود، ولى سبب نجات آنان از كيفر الهى نمى گردد، زيرا تمام اعمال آنان زير نظر است و اين آرزوهاى كودكانه سودى نمى بخشد.

از اين آيه مى آموزيم كه :

(طول)عمر مهم نيست ،(عرض)آن مهم است ، كه بدانيم در عرضِ عمر چه بكنيم امام سجّادعليه‌السلام در دعايى مى فرمايند: خدايا اگر عمر من وسيله اى در راه طاعت تو مى باشد آنرا طولانى كن ، ولى اگر چراگاه شيطان خواهد بود آنرا قطع نما.

(٩٧) قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِيْلَ فإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدىً وَبُشْرى لِلْمُؤ مِنينَ

(٩٨) مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِلّهِ وَمَلَّئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَ لَفَإِنَّ اللّهَ عَدُوُّ لِلكَا فِرِينَ

ترجمه : (اى پيامبر به آنها كه مى گويند:(اگر جبرئيل بر تو نازل مى شود، ما به تو ايمان نمى آوريم ، چون با او دشمن هستيم)) بگو: كسى كه دشمن جبرئيل است (در حقيقت دشمن خداست ، زيرا) همانا او به فرمان خداوند، قرآن را بر قلب تو نازل كرده ، (قرآنى ) كه كُتب پيشين را تصديق مى كند و براى مؤ منان مايه هدايت و بشارت است

هر كس كه با خدا و فرشتگانش ، و پيامبران او، و جبرئيل و ميكائيل دشمن باشد، پس (بداند كه ) همانا خداوند دشمن كافران است

وقتى پيامبر اسلام به مدينه آمدند، جمعى از يهود به همراه يكى از علماى خود، نزد پيامبر آمده و سؤ الاتى مطرح كردند. از جمله پرسيدند: نامِ فرشته وحى تو چيست ؟ وقتى پيامبر فرمود: جبرئيل ، گفتند: اگر ميكائيل بود ما ايمان مى آورديم ، زيرا جبرئيل دشمن ماست و دستوراتِ سختى مثل جهاد مى آورد! وقتى انسان نخواهد حق را بپذيرد دنبال بهانه مى گردد، و حتى حاضر مى شود يكى از فرشتگان الهى را به سخت گيرىِ بى جا متهم كند، تا بلكه راهى براى فرار از قبول حق داشته باشد. درست ، مانند دانش آموزِ بازى گوشى كه معلم رياضى را بد و معلم ورزش را خوب مى داند!

اصولاً فرشتگان الهى ، چه جبرئيل و چه ميكائيل ، از جانب خود چيزى نمى آورند، تا مورد دوستى يا دشمنى قرار گيرند. آنها جز به امر خداوند كارى نمى كنند، و تنها واسطه وحى ميان خدا و پيامبرش هستند، بنابراين حرفِ يهود، تنها بهانه اى براى فرار از پذيرش اسلام بود، نه آنكه منطقى قابل پذيرش ، براى عدم قبول اسلام باشد.

از اين آيه مى آموزيم كه :

دين يك مجموعه است كه ايمان به همه آن لازم است نمى توان گفت به خدا ايمان دارم ، امّا اين فرشته را دشمن دارم ، و يا به آن پيامبر اعتقادى ندارم مؤ من واقعى به همه پيامبران و فرشتگان خدا ايمان دارد.

(٩٩) وَلَقَدْ اءَنْزَلْنَآ إ لَيْكَ ءَايَتٍ بَيِّنَتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّالْفَسِقُونَ

ترجمه : (اى پيامبر) همانا ما آيات روشنى را به سوى توفرستاديم ، كه جز فاسقان ، كسى به آنها كفر نمى ورزد.

يكى ديگر از بهانه هاى يهود آن بود، كه به پيامبر مى گفتند: ما از اين كتاب تو چيزى نمى فهميم و مطالب آن براى ما روشن و مفهوم نيست ، لذا به تو ايمان نمى آوريم و قرآن را به عنوان معجزه تو نمى پذيريم

خداوند در پاسخ آنها مى فرمايد: آياتى كه ما نازل كرده ايم ، روشن و گوياست ، ولى كسانى آن را درك مى كنند كه قلبشان بر اثر گناه تاريك نشده و زمينه پذيرش حق را دارا باشند.

از اين آيه مى آموزيم كه :

گناه ، باعث مى شود تا انسان آمادگى پذيرش حق را از دست بدهد، زيرا اگر بخواهد حق را بپذيرد، ديگر به راحتى نمى تواند گناه كند.

(١٠٠) اءَوَكُلَّمَا عَهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَيُؤْمِنُونَ

ترجمه : آيا چنين نبود كه هر بار آن يهوديان ، پيمانى بستند، جمعى از آنان ، آن را دور افكنده و مخالفت كردند؟ آرى بيشتر آنان ايمان نمى آورند.

آيه در مقام تسلّىِ خاطرِ مؤ منان است كه از ايمان نياوردن يهود، ناراحت نباشيد، زيرا اينها همان قومى هستند كه به پيامبر خود نيز وفادار نبوده ، و هرگاه پيمانى با موسى بستند آنرا شكستند، و در لجاجت و بهانه گيرى سابقه طولانى دارند.

يهودِ مدينه هنگام ورود پيامبر اسلام به آن شهر، با او پيمان بستند كه لااقل به دشمنانش كمك نكنند، ولى اين پيمان را شكسته ، و در جنگ احزاب با مشركان مكّه ، بر عليه مسلمانان همكارى كردند.

امروزه نيز صهيونيست ها در اسرائيل ، به هيچ يك از معاهدات و پيمان هاى بين المللى پاى بند نبوده ، و اگر هم قراردادى را امضا كنند خيلى زود آنرا نقض مى كنند، زيرا قومى نژادپرست و امتيازطلب هستند.

از اين آيه مى آموزيم كه :

پيمان شكنى ، نشانه بى ايمانى است

اكنون به آيه ١٠١ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( وَلَمَّا جَآءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتَبَ كِتَبَ اللّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ كَاءَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ )

ترجمه :

هنگامى كه (پيامبر اسلام به عنوان ) فرستاده اى از سوى خدا براى آنان آمد و با نشانه هايى كه نزد آنان بود مطابقت داشت ، جمعى از آنان كه اهل كتاب بودند، كتاب خدا را پشت سر خود افكندند، به گونه اى كه گويا اصلاً از آن خبر ندارند.

قبل از ظهور پيامبر اسلام ، دانشمندان يهود مردم را به آمدنش بشارت مى دادند و نشانه هاى او را بر اساس آنچه در تورات آمده بود مى شمردند. اما هنگامى كه او را ديدند چنان انكارش كردند كه گويا چيزى درباره او نمى دانند.

آرى خطر مقام پرستى ، همه انسانها خصوصاً دانشمندان را تهديد مى كند. وقتى دانشمندان يهود احساس كردند اگر به حقانيت پيامبر اسلام اقرار كنند، مقام دنيوى خودشان را از دست مى دهند، نبوت او را انكار كردند.

البته قرآن كه بر اساس عدل و انصاف ، تاريخ را بيان مى دارد حقّ نيكان و پاكانِ يهود را محفوظ داشته و مى فرمايد اكثر آنان كافر شدند، يعنى گروهى از آنان حق را پذيرفتند، گرچه اندك بودند.

اكنون به آيه ١٠٢ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( واَتَّبَعُوا مَا تَتْلُواْ الْشّيَطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَنَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَنُ وَلَكِنَّ الشَّيَطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَآ اءُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَمَرُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ اءَحَدٍ وَمَا هُمْ بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ اءَحَدٍ إِلاَّ بِإِذِنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَريهُ مَالَهُ فِى الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ وَلَبِئسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ اءَنْفُسَهْمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ)

ترجمه :

يهود (بجاى پيروى از تورات )، آنچه را كه شياطين (از سحر و جادو) در عصر سليمان مى خواندند پيروى كردند، در حاليكه سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و) كافر نشد ولى شياطين كه به مردم سحر مى آموختند كافر شدند. و (يهود) از آنچه بر دو فرشته شهر بابل ، (به نام هاى ) هاروت و ماروت نازل شده بود پيروى نمودند (گرچه آنان براى آشنايى مردم به طرز ابطالِ سحر، آن را به مردم مى آموختند) و به هيچ كس چيزى ياد نمى دادند مگر آنكه قبلاً به او مى گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم (پس با استفاده نادرست از سحر) كافر نشويد. ولى آنان از آن دو فرشته ، فقط مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيندازند، گرچه بدون اِذن خداوند هيچكس نمى تواند به كسى ضرر برساند. آنها فقط قسمت هايى را مى آموختند كه براى آنان ضرر داشت و هيچ سودى به آنها نمى رساند. مسلما آنها مى دانستند كه هر كس خريدار اين كالا باشد بهره اى در آخرت نخواهد داشت و همانا نفس خويش را به بد چيزى فروخته بودند اگر مى دانستند.

در زمان حضرت سليمان بازار سحر و جادو رونق بسيار داشت لذا آن حضرت دستور داد تا اوراق ساحران را جمع آورى و نگهدارى كنند. ولى بعد از ايشان گروهى به آن نوشته ها دست يافته و مشغول تعليم و اشاعه سحر شدند.

اين آيه مى فرمايد: برخى از بنى اسرائيل نيز به جاى پيروى از تورات به سراغ همان كتاب هاى سحر و جادو رفته و براى توجيه كار خود چنين مطرح مى كردند كه اين كتاب ها مربوط به سليمان است و او ساحرى زبردست بوده است

قرآن در پاسخ مى فرمايد: سليمان هرگز اهل سحر و جادو نبوده ، بلكه پيامبر خداست و كارش معجزه بود و شما از شياطينى كه اين كارها را ترويج مى نمودند پيروى كرديد.

البته يهود از طريق ديگرى نيز به سحر دست يافته بودند و آن مطالبى بود كه دو فرشته الهى به نام هاى هاروت و ماروت كه به صورت انسان ظاهر مى شدند به مردم شهر بابل مى آموختند تا مردم روش خنثى سازى و ابطالِ سحر را بياموزند.

با آنكه اين دو فرشته به مردم تذكر مى دادند كه از اين آموزش ، سوء استفاده نكنيد اما آنها با استفاده نادرست از اين علوم ، براى رسيدن به منافع مادى يا اغراضِ جنسى خود، ميان زنان و مردان جدايى مى انداختند.

به هر حال يهود از اين دو طريق به علم سحر آگاهى يافته بودند و از آن در جهت خواسته هاى نامشروع خود استفاده مى كردند با آنكه مى دانستند انجامِ سحر در رديف كفر است و موجب ضرر به خانواده و جامعه مى گردد.

اين آيه نشان مى دهد كه سحر و جادو واقعيت دارد و در زندگى انسان مؤ ثر است ولى از آنجا كه همه چيز بدست خداست مى توان با پناه بردن به خدا و توكّل به او و دعا و صدقه ، از شرّ آثار آن نجات يافت

همچنين روشن شد كه آموزش علوم همواره مفيد نيست بلكه اگر يادگيرنده ، فردى صالح و سالم نباشد بجاى استفاده از علم در جهت خدمت به مردم ، موجب فساد و تباهى جامعه مى گردد.

اكنون درسهايى را كه از اين آيات مى آموزيم مرور مى كنيم :

١ - اگر مى بينيم بسيارى از انسانها حاضر به ايمان آوردن نيستند در حقانيت اديان الهى شك نكنيم بلكه بدانيم گناه و خلاف چنان در روح انسان اثر مى گذارد كه شخص آمادگى پذيرش حق را از دست مى دهد.

٢ - علم به تنهايى كافى نيست بلكه حق پذيرى لازم است دانشمندان يهود بر اساس تورات به حقانيت پيامبر اسلام علم داشتند، امّا نه تنها خود به او ايمان نياوردند بلكه ديگران را نيز از ايمان آوردن نهى مى كردند.

٣ - علم ، هميشه مفيد نيست بلكه همچون چاقويى برنده است كه اگر بدست پزشك جراح باشد موجب نجات بيمار از مرگ مى گردد و اگر در اختيار قاتل قرار گيرد موجب مرگ انسان سالم مى گردد.

٤ - شياطين بدنبال تفرقه ميان زن و شوهر و ايجاد اختلاف در خانواده ها هستند ولى فرشتگان در پى اصلاح و آشتى ميان زن و شوهرند. انسانها نيز دو گروهند گروهى در خطّ شياطين و گروهى در خطّ فرشتگان

ابتدا به آيه ١٠٣ از سوره بقره گوش دل مى سپاريم :

( وَلَوْ اءَنَّهُمْ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِنْدِ اللّهِ خَيْرٌ لَّوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ )

ترجمه :

اگر آنها ايمان آورده و پرهيزگار شده بودند، قطعاً پاداشى كه نزد خداوند است براى آنان بهتر بود، اگر مى دانستند.

در برنامه قبل گفتيم كه قوم يهود بجاى تمسّك به تورات و ديگر كتابهاى آسمانى ، بدنبال كتبى كه مربوط به سحر و جادو بود رفتند و براى توجيه اين كار خود، منشاء سحر و جادو را حضرت سليمان مى دانستند، امّا قرآن حضرت سليمان را از اين نسبت ناروا، پاك و مبّرا دانست

اين آيه مى فرمايد اگر يهود، ايمان واقعى داشتند و از اين گونه كارهاى ناشايست و نسبت هاى نادرست ، دورى مى كردند براى آنها بهتر بود زيرا ايمان به تنهايى كافى نيست و تقوى و مراقبت لازم است

تقوا، تنها به معناى اجتناب و پرهيز از انجام كارهاى بد نيست بلكه يك حالت و نيروى درونى است كه هم انسان را از انجام كارهاى زشت مانند دروغ باز دارد و هم بر انجام كارهاى خوب مانند نماز، تحريك و تشويق نمايد.

اكنون به آيه ١٠٤ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( يَّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَ عِنَا وَقُولُواْ انْظُرْنَا وَاسْمَعُواْ وَلِلْكَا فِرِينَ عَذَابٌ اءَلِيمٌ )