ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد (براى مهلت خواستن از پيامبر) نگوييد(ر اعِنا)(زيرا اين كلمه در نزد يهود، نوعى دشنام تلقى مى شد) بلكه بگوييد(
اُنْظُرْنا
)
(يعنى به ما مهلت بده ). اين توصيه را بشنويد و بدانيد كه براى كافران عذابى دردناك است
مسلمانان صدر اسلام ، هنگامى كه پيامبر مشغول سخنرانى و يا خواندن آيات الهى بر آنان بود، براى آنكه سخنان پيامبر را بهتر درك كنند، درخواست مى كردند كه آن حضرت با تاءنى و رعايت حال آنان سخن بگويد.
آنها اين تقاضاى خود را با كلمه(راعِنا)مطرح مى كردند كه در زبان عربى ، يعنى(مراعاتمان كن)، اما اين كلمه در زبانِ عِبرى به معناى حماقت و كودنى است و يهود، مسلمانان را مسخره مى كردند كه شما از پيامبرتان مى خواهيد تا شما را احمق كند.
لذا آيه نازل شد كه بجاى(
راعِنا
)
بگوييد(
اُنْظُرْنا
)
، تا دشمن سوءاستفاده نكند و آنرا دستاويز براى تمسخر شما و پيامبر قرار ندهد و اصولاً از هر كارى كه بهانه بدست دشمن مى دهد چه در سخن باشد و چه در رفتار، اجتناب كنيد.
اين آيه نشان مى دهد كه اسلام به انتخاب واژه هاى مناسب و رعايت ادب و احترام در سخن گفتن با بزرگان و معلمان توجه دارد و مسلمانان را از هر كارى كه موجب تمسخر يا توهين به مقدسات و سوءاستفاده دشمن گردد نهى مى نمايد.
اكنون به آيه ١٠٥ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ اءَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِّنْ رَبِّكُمْ وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَآءُ واللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
)
ترجمه :
كافران از اهل كتاب و همچنين مشركان ، هيچكدام دوست ندارند كه خير و بركتى از طرف پرودگارتان بر شما نازل شود. در حاليكه خداوند رحمت خود را به هر كس كه بخواهد اختصاص مى دهد و خداوند صاحب فضل بزرگى است
اين آيه ، اوج كينه توزى و دشمنىِ كافران و مشركان را با مؤ منان بيان مى دارد، تا آنجا كه آنان از شدتِ حسادت و كينه ، حاضر نيستند ببينند كه مسلمانان ، صاحب كتاب و پيامبرى مستقل باشند و با تحريف ها و خرافاتِ اهلِ كتاب مبارزه كنند.
خداوند در اين آيه مى فرمايد: او بر اساس لطف و رحمتش ، هر كس را به مصلحت بداند و بخواهد، به پيامبرى مى رساند و كارى به ميل اين و آن ندارد كه از اين نژاد باشد يا آن نژاد، از اين قبيله يا آن قبيله
اكنون به آيه ١٠٦ بقره گوش مى سپاريم :
(
مَا نَنْسَخْ مِنْ ءَايَةٍ اءَوْ نُنْسِهَا نَاءْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَآ اءَوْ مِثْلِهَا اءَلَمْ تَعْلَمْ اءَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَي ءٍ قَدِيْرٌ
)
ترجمه :
هر (حكم يا) آيه اى را كه نسخ كنيم و يا (نزول آن را) به تاءخير اندازيم ، بهتر از آن يا مثل آنرا مى آوريم ، آيا نمى دانى كه خداوند بر هر چيزى قادر است ؟
قبله مسلمانان ابتدا رو به بيت المقدس بود، اما چون يهود آنرا دستاويز قرار داده و مى گفتند شما مسلمانان دين مستقل نداريد و لذا رو به قبله ما مى ايستيد، بدستور خداوند قبله از بيت المقدس به مكّه تغيير يافت
اين بار يهوديان ، ايراد ديگرى را مطرح كردند كه اگر قبله اول درست بود پس چرا قبله را عوض كرديد و اگر قبله دوم درست است پس اعمال قبلى شما همه باطل است
قرآن در پاسخ اين ايرادها مى فرمايد ما هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم و يا آنرا به تاءخير نمى اندازيم مگر آنكه بهتر يا مثل آنرا، جانشين آن مى سازيم تغيير قبله و همچنين تاءخير اعلام كعبه به عنوان قبله مسلمانان ، دلايل و اهداف مختلفى دارد كه شما از آن غافل هستيد.
از آنجا كه احكام اسلامى ، تابع مصلحت و حكمت است ، لذا با تغيير زمان يا مكان يا شرايط، ممكن است مصلحتِ امور نيز تغيير كند و حكم قبلى نسخ و حكم ديگرى جايگزين شود. البته اصول احكام الهى ثابت و لاتغيّير است ولى در جزييات و خصوصاً امور حكومتى چنين امرى قابل پذيرش است
اين آيه نشان مى دهد كه اسلام بن بست ندارد چون يك دين جهانى و جاودانى است ، در كنار احكام ثابت ، مى تواند به اقتضاى مصلحت اسلام ، قوانين متغير نيز داشته باشد.
اكنون به آيه ١٠٧ بقره گوش مى كنيم :
(
اءَلَمْ تَعْلَم اءَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوتِ وَالاَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِير
)
ترجمه :
آيا نمى دانى كه حكومت آسمانها و زمين از آنِ خداست ؟ و جز خداوند براى شما هيچ يار و سرپرستى نيست
بدنبال آيه قبل كه در مورد نسخِ بعضى احكام الهى بود، اين آيه مى فرمايد آنها كه بر تغييرِ دستورات ، اعتراض مى كنند مگر به حاكميت مطلق خداوند توجه ندارند.
مگر نمى دانند كه خداوند بر همه هستى و از جمله انسانها، حاكميت دارد و حق دارد هرگونه تغيير و تبديلى را به مقتضاى حكمتِ خود در قوانين و احكام بوجود آورد.
متاءسفانه بنى اسرائيل ، تصور نادرستى از حاكميت الهى داشتند و دستِ خدا را نسبت به اِعمال حاكميتش بسته مى دانستند، در حاليكه دستِ خداوند چه در آفرينش و چه در وضع احكام و قوانين يا تغيير آنها باز است
اكنون درسهايى را كه از اين چند آيه آموخته ايم مرور مى كنيم :
١ - ايمان به تنهايى كافى نيست بلكه تقوى و مراقبت لازم است تا درختِ ايمان را از هرگونه آفت و خطرى ، محافظت كند.
٢ - دشمن تمام حركات و حتى كلماتِ ما را زير نظر دارد، پس بايد از انجام هر كار يا گفتن هر سخنى كه بهانه به دست دشمن مى دهد و از آن عليه اسلام و مسلمانان سوءاستفاده مى كند، اجتناب كنيم
٣ - دشمنانِ اسلام مى خواهند هرگونه رشد و پيشرفتى در انحصار آنان باشد و دوست ندارند كه خير و بركتى به شما مسلمانان برسد، پس به آنها دل نبنديد و تمايل پيدا نكنيد و تنها بر خداوند توكل نماييد.
٤ - جعل احكام و همچنين تغيير و يا تاءخير آنها بدست خداست و او براساس نيازهاى ثابت و متغير بشرى ، مطابق حكمت و مصلحت ، قانونى را وضع يا آنرا تغيير مى دهد.
ابتدا به آيه ١٠٨ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
اءَمْ تُرِيدُونَ اءَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الكُفْرَ بِالا يمَنِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ الْسَّبِيلِ
)
ترجمه :
آيا مى خواهيد از پيامبرتان ، سؤ الات (و درخواست هاى نابجا) بكنيد، آن گونه كه موسى ، پيش از اين مورد سؤ الِ (بنى اسرائيل ) قرار گرفت (بدانيد كه ) هر كس (با اين بهانه جويى ها از ايمان سرباز زند و) كفر را با ايمان مبادله كند پس قطعاً از راه مستقيم ، گمراه شده است
برخى مسلمانانِ ضعيف الايمان ، دوست داشتند تا هرگونه معجزه اى را از پيامبر بخواهند، پيامبر انجام دهد، مثلاً تقاضا مى كردند كه براى ما نامه اى از جانب خداوند بياور، همانطور كه بنى اسرائيل از موسى خواستند كه خداوند را آشكارا به ما نشان بده تا به چشم خود او را ببينيم و به او ايمان آوريم
اصولاً آوردن معجزه براى اثباتِ نبوت و اتمام حجّت است ، نه آنكه پيامبر موظف باشد هر كس طيق ميل و هوسش هر چه را خواست ، انجام دهد چنانكه يك مهندس ساختمان براى اثباتِ ادعاى خود، چند نمونه كار ارائه مى دهد نه آنكه براى هر كس كه تقاضا كرد يك خانه بسازد.
اكنون به آيه ١٠٩ بقره گوش مى سپاريم :
َّ(
كَثِيرٌ مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِّنْ بَعْدِ إ يمَنِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِنْدِ اءَنْفُسِهِمْ مِّنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الحَقُّ فاَعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَاءْتِيَ اللّهُ بِاءَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَي ءٍ قَدِيرٌ
)
١٠٩
ترجمه :
بسيارى از اهل كتاب (نه تنها خودشان اسلام نمى آوردند بلكه ) از روى حسدى كه در وجودشان هست دوست دارند شما را بعد از ايمانتان ، به كفر باز گردانند، با آنكه حق براى آنها روشن شده است اما شما آنها را عفو كنيد و از آنها درگذريد تا خداوند، فرمانش را بفرستند، همانا خداوند بر هر كارى قادر است يهوديان ساكن در مدينه ، دائما تلاش مى كردند تا مسلمانان را از دينشان برگردانند و يا لااقل ايمان آنها را تضعيف كنند. قرآن به مسلمانان مى فرمايد: گمان نكنيد كه آنان چون خود را بر حق مى دانند، چنين مى كنند بلكه حق بودن اسلام و قرآن را فهميده اند لكن حسادت و كينه باعث اين كار آنهاست
از آنجا كه نيرو و قدرت مسلمانان در آن زمان اندك بود خداوند دستور مى دهد فعلاً در برابر فشار شديد دشمن ، از سلاح عفو و گذشت استفاده كنند و به ساختن خويشتن بپردازند تا فرمان خداوند يعنى جهاد با كفار نازل شود.
اين آيه نشان مى دهد كه در برابر دشمن ، خشونت نخستين برنامه نيست ، بلكه اخلاق اسلامى ايجاب مى كند تا با عفو و گذشت زمينه را براى اصلاح آنان فراهم ساخت و سپس اگر اصلاح نشدند با او مقابله كرد.
اكنون به آيه ١١٠ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَاءَقِيمُواْ الْصَّلوةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لاَنْفُسِكُمْ مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
)
١١٠
ترجمه :
و نماز به پا داريد و زكات بپردازيد و (بدانيد كه ) هر خيرى كه از پيش براى خود مى فرستيد، آن را (در قيامت ) نزد خداوند خواهيد يافت همانا خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست
در برابر خواست دشمن كه تضعيف ايمان مسلمانان است ، خداوند براى حفظ ايمان آنها دستور مى دهد تا رابطه خودشان را با خداوند از طريق نماز، و با ديگر مسلمانان و خصوصاً محرومان از طريق زكات ، تقويت نمايند.
معمولاً دستور به نماز، همراه با زكات ، در قرآن آمده است شايد از آنجهت كه عبادتِ خداوند بدون خدمت به مردم ، كافى نيست و از طرف ديگر، كمك به محرومان اگر در كنار بندگى خدا نباشد سر از غرور و تكبّر و منّت گذاردن و برده كردنِ محرومان در خواهد آورد.
يكى از نگرانى هاى انسان آن است كه مردم ، از زحمات و خدمات او، يا اطلاع پيدا نمى كنند و يا اگر فهميدند قدردانى نمى كنند، لذا در انجام كار خير سست مى شود. اين آيه مى فرمايد: نگران نباشيد زيرا خداوند آنچه را انجام مى دهيد مى بيند و پاداش شما نزد خداوند محفوظ است .اكنون به آيات ١١١ و ١١٢ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَقَالُواْ لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كَانَ هُوداً اءَوْ نَصَرَى تِلْكَ اءَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ بَلَى مَنْ اءَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ اءَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
)
ترجمه :
و گفتند هرگز كسى به بهشت داخل نشود مگر آنكه يهودى يا نصرانى باشد. اين آرزوهاى آنهاست بگو اگر راست مى گوييد دليل خود را بياوريد.
بلكه هر كس روى خود را تسليم خداوند كند، در حاليكه نيكوكارست ، پس پاداش او نزد پرودگار اوست و نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد.
يكى ديگر از شيوه هاى اهل كتاب براى تضيف روحيه مسلمانان اين بود كه مى گفتند بهشت در انحصار ماست ، پس اگر مى خواهيد به بهشت برويد بايد به دين يهود يا مسيحيت باز گرديد.
قرآن در پاسخ آنها مى فرمايد: اين حرفِ شما، خيال و آرزويى بيش نيست و دليل و برهانى بر آن نداريد، زيرا بهشت در انحصار هيچ قوم و نژادى نمى باشد و ميزان و معيارى دارد كه هر كس دارا باشد به بهشت وارد مى شود.
كليد ورود به بهشت ، تسليم بودن در برابر خداست كه انسان تنها به سوى او روى آورد و در راه او بدنبال كار نيك برود. بنابراين تبعيض در احكام الهى كه هر دستورى موافق ميل و خواسته ام بود بپذيرم و هر چه مخالف بود پشت سراندازم با تسليم محض بودن سازگار نيست
اصولاً انحصارطلبى و نژادپرستى ، با تسليم بودن در برابر دستورات الهى نمى سازد و آنها كه حقانيت اسلام را فهميدند ولى بخاطر تعصب حاضر نشدند ايمان بياورند به بهشت نمى روند گرچه اهل كتاب باشند.
اين آيه در پايان مى فرمايد: كسى كه تسليم محض خدا باشد از هيچ كس و هيچ چيز نمى هراسد و هميشه خدا را با خود احساس مى كند و خود را در پناه او مى يابد.
اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم مرور مى كنيم :
١ - بعضى انتظارات و توقعات نابجايى كه انسان از اولياء دين دارد، زمينه ساز كفر است ، زيرا آنها تحت تاءثير اين درخواست هاى نابجا قرار نمى گيرند و انجام نمى دهند، در نتيجه شخص در ايمان خود سسست و متزلزل مى شود.
٢ - عفو و ملاطفت ، مقدم بر خشونت و برخورد با كفّار و مشركان است و اين عفو نشانه ضعف نيست بلكه زمينه اى براى جذب و اصلاح آنان است
٣ - به مردم خدمت كنيم كه اگر آنها هم متوجه نشوند يا تشكر نكنند، خداوند بيناست و آن كار نيك در نزد او محفوظ است تا در قيامت ، پاداش آنرا عطا نمايد.
٤ - گمان نكنيم كه بهشت در انحصار قوم يا نژاد خاصى است و بر اين خيال باشيم كه ما چون مسلمانيم پس بهشت مخصوص ماست زيرا ايمان و عمل صالح معيار بهشت است نه عنوانِ مسلمانى
٥ - آرامش واقعى در دنيا و آخرت ، در سايه ايمان ، اخلاص و كار نيك است كسى كه تسليم خدا باشد و به او توكل كند، از غير او، هر كس و هر چه كه باشد هراسى ندارد و همواره خود را در پناه او مى بيند.
ابتدا به آيه ١١٣ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَرَى عَلَى شَى ءٍ وقَالَتِ النَّصَرَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَي ءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَبَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمةِ فِيَما كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
)
ترجمه :
و يهود گويند: مسيحيان بر حق نيستند و مسيحيان گويند: يهود بر حق نيستند، در حالى كه (هر دو گروه ) كتابِ آسمانى را تلاوت مى كنند. همچنين ، (مشركان و بت پرستان و) كسانى كه (از كتابِ خدا) چيزى نمى دانند، همانند سخنِ آنها را گويند اما خداوند در روز قيامت ، ميان آنان ، در آنچه اختلاف دارند، داورى خواهد كرد.
در برنامه قبل گفتيم كه يهود و نصارى ، هر يك بهشت را از آن خود مى دانست و براى ديگران حقى قائل نبود. اين آيه درباره منشاء اين تفكر باطل مى فرمايد: تعصّبِ نابجا باعث شده كه هيچيك ، ديگرى را بر حق نداند، با آنكه هر دو گروه اهل كتاب و پيرو پيامبران بر حق الهى هستند.
جالب آنكه مشركان و بت پرستان هم كه اهل كتاب نيستند، درباره آنها همين سخن را مى گويند زيرا تعصّب و انحصارطلبىِ بى دليل ، چشم انسان را از پذيرش حق كور مى كند به گونه اى كه فقط خود را بر حق مى بينند و ديگران را هر كه باشند باطل
اين آيه به روشنى بيان مى دارد كه در فضاىِ آميخته به تعصّب بى جا، عالم و جاهل ، همانند هم فكر مى كنند. اهل كتابِ آگاه به تورات و انجيل ، همان حرفى را مى زدند كه مشركان جاهل مى گفتند و هر يك بدون دليل ، ديگرى را بر باطل مى دانست
اكنون به آيه ١١٤ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنْ مَّنَعَ مَسَجِدَ اللّهِ اءَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فى خَرَابِهَا اُؤ لَئِكَ مَا كَانَ لَهُمُ اءَنْ يَدْخُلُوهَآ إ لاَّ خَآئِفِينَ لَهُمْ فِى الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
)
ترجمه :
و كيست ستمكارتر از آن كس كه نگذاشت نام خدا در مساجد الهى برده شود و در خرابى آنها سعى نمود؟ آنان جز با ترس و خوف ، حق ورود به مساجد را ندارند، بهره آنان در دنيا، خوارى و رسوايى و در آخرت ، عذابى بزرگ است
در طول تاريخ ، همواره مساجد الهى در معرض بسته شدن و يا تخريب و نابودى قرار داشته است زيرا مساجد و معابد، پايگاههاى حكومتِ اديان الهى و محلّ اجتماع و همبستگى پيروان آنها بوده است
لذا حاكمان ستمگر و يا منحرفانِ فكرى همواره در صددِ تخريب بناى ظاهرى و معنوى مساجد بر آمده اند. چنانكه مشركان مكّه سالها از ورود مسلمانان به مسجدالحرام ممانعت مى كردند.
امروزه نيز دشمنان اسلام در صدد تخريبِ مسجدالاقصى در بيت المقدس بر آمده اند و مسجد تاريخىِ بابرى در هند را ويران مى سازند.
البته تخريب مساجد، تنها به خرابى بناى ظاهرى آنها نيست چنانكه عمرانِ مساجد نيز تنها به بناى زيباى آنها نيست ، بلكه هر عملى كه از رونق مساجد بكاهد و باعث شود مردم از ياد خدا غافل شوند و از مساجد باز بمانند موجب خرابى مساجد است
ترويج فيلمهاى ضد اخلاقى ويديوئى و يا سينمايى ، از مهم ترين برنامه هاى دشمن براى بيگانه ساختنِ جوانان كشورهاى اسلامى با مساجد و محافلِ مذهبى است
اكنون به آيه ١١٥ سوره بقره گوش مى دهيم :
(
وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَاءَيْنََما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَسِعٌ عَليمٌ
)
ترجمه :
مشرق و مغرب از آن خداست ، پس به هر سوى رو كنيد، آنجا روى خداست همانا خداوند گشايشگر داناست
بعد از آنكه به دستور خداوند قبله مسلمانان ، از بيت المقدس به مكّه ، تغيير يافت ، يهود شبهه اى را مطرح كردند كه در برنامه هاى قبل گفتيم و آن اين بود كه اگر قبله اول درست بود چرا آنرا تغيير داديد و اگر درست نبود پس اعمالِ قبلى شما چه مى شود؟
اين آيه در پاسخ اين شبهه يك حقيقت مهم را بيان مى دارد كه خداوند مكان و محّل خاصى ندارد بلكه مشرق و مغرب از آن اوست و به هر سو كه رو كنيد، خدا آنجاست
اگر كعبه و يا بيت المقدس ، به عنوان قبله قرار داده شده ، از آن جهت است كه نماز و عباداتِ جمعى بايد جهتى داشته باشد كه سبب وحدت و هماهنگى مسلمانان گردد و همواره توجه آنان را به خود جلب كند.
تا وقتى كه يهود از بيت المقدس به عنوان قبله خود، عليه مسلمانان سوءاستفاده نمى كردند مسلمانان نيز به آن سوى نماز مى خواندند اما وقتى اين قبله ، مايه تضعيف و تحقير مسلمانان گرديد، خداوند كعبه را كه يادگار ابراهيم بود قبله مسلمانان قرار داد.
اكنون به آيات ١١٦ و١١٧ از سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَنَهُ بَلْ لَّهُ مَا فِى السَّموتِ وَالاَرْضِ كُلُّ لَّهُ قَنِتُونَ بَدِيعُ السَّمَواتِ وَالاَرْضِ وَإِذَا قَضىَّ اءَمْراً فإِنّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
)
ترجمه :
(يهود، نصارى و مشركان ) گفتند خداوند براى خود فرزندى اختيار كرده است او منزه است ، بلكه آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ اوست و همه در برابر او فرمان بردارند.
او پديد آورنده آسمانها و زمين است و هرگاه كه فرمانى (براى وجود چيزى ) صادر كند، فقط مى گويد: موجود باش ، پس آن چيز فوراً موجود مى شود.
يكى ديگر از افكار و عقايد باطل اهل كتاب كه براى حق جلوه دادنِ دين خود مطرح مى كردند آن بود كه هر كدام پيامبر خود را فرزند خدا مى دانستند.
يهود مى گفتند(عُزير)فرزند خداست و مسيحيان مى گفتند(عيسى)پسر خداست جالب آنكه مشركان مكّه نيز فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند كه كارهاى او را انجام مى دهد.
اين آيه اين پندارهاى غلط و بدون دليل را كه در ميان عوام مردم رواج يافته بود ردّ مى كند و خدا را از هرگونه فرزندى پاك و مبّرا دانسته و مى فرمايد:
خدايى كه هم خالقِ آسمانها و زمين است و هم حاكم بر آنها، چه نياز و كمبودى دارد تا از طريق فرزند گرفتن ، آنرا جبران نمايد.
اصولاً مقايسه خود با خدا و تصورى انسان گونه از خدا داشتن ، تصورى غلط است كه باعث مى شود انسان محدوديت هاو خواسته هاى وجود خودش را براى خدا در نظر بگيرد. در حاليكه (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْء) هيچ چيز مثل و همانند او نيست
اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم مرور مى كنيم :
١ - تعصّب و گروه گرايى هاى نابجا، انسان را به كارها و سخنانِ جاهلانه مى كشاند. تنها خود را حق مى داند و حاضر به پذيرش حق ديگران نيست
٢ - مساجد، سنگر مبارزه با كفر و شرك است لذا دشمن سعى در خرابى بناى ظاهرى و معنوى آن دارد. پس بايد تلاش كنيم ، مساجد چنان پررونق و پرجمعيت باشد كه دشمن از نفوذ در آن بترسد.
٣ - والدين و مربيان و همچنين خادمان و متوليان مساجد، نه فقط نبايد مانع حضور كودكان و نوجوانان در مساجد شوند بلكه بايد همواره آنانرا به حضور در مجامع مذهبى تشويق كنند.
٤ - خداوند جهت و محّل خاصى ندارد. به هر سو رو كنيم خدا آنجاست اما حكمتِ قبله آن است كه اجتماعات بزرگِ عبادى هماهنگ و همسو، آنهم به سوى اولين مركز توحيد يعنى كعبه باشد.
٥ - خدا، انسان نيست كه نياز به فرزند و همسر داشته باشد. او خالقِ انسان و فرزند و همسر است چنانكه خالق و حاكم همه هستى است آنچه در ذهن از خدا تصور كنيم ، مخلوق ماست نه خالق ما.
ابتدا به آياتِ ١١٨ و ١١٩ از سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِمُنَا اللّهُ اءَوْ تَاءتِينَا آيَةٌ كَذَ لِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَيَتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ إِنَّآ اءَرْسَلْنَكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلاَ تُسْئَلُ عَنْ اءَصْحَبِ الْجَحِيمِ
)
ترجمه :
آنان كه نمى دانند (و نمى خواهند حق را بشناسند و بپذيرند) گويند: چرا خداوند (مستقيماً) با خود ما سخن نمى گويد، يا آيه و نشانه اى بر خود ما نمى آيد؟ همچنين گروهى كه پيش از آنان بودند مثل سخن آنها را مى گفتند. دلها و ادراكاتشان مشابه است ، همانا ما آيات و نشانه ها را (به اندازه كافى ) براى اهل يقين (و حقيقت جويان ) روشن ساخته ايم
(اى پيامبر) ما ترا به حق فرستاديم تا بشارت گر و بيم دهنده باشى و تو مسئولِ (گمراهى ) دوزخيان (و به جهنم رفتن آنها) نيستى
يكى از ايرادهايى كه افراد ناآگاه و يا مُغرض در برابر پيامبر اسلام مطرح مى كردند اين بود كه چه لزومى دارد خداوند شما پيامبران را واسطه ميان ما و خودش قرار دهد؟ چرا مستقيماً با خود ما سخن نمى گويد و آياتش را بر ما نازل نمى كند؟ كه در اين صورت ما كلام خدا را مى پذيرفتيم
قرآن در برابر اين سخنانِ و تقاضاهاى بى جا، پيامبر و مسلمانان را دلدارى مى دهد كه اين ايرادها، حرفِ تازه اى نيست و قبل از اينها نيز ديگران اين توقعات نابجا را داشته اند، زيرا دلهاى اين افرادِ لجوج همانند ديگر بيمار و حق ستيز است
اين افراد كه ظرفيت و لياقت دريافت آيات الهى را ندارند، بر فرض هم اگر آيات الهى بر خود اينها هم نازل مى شد نمى پذيرفتند، زيرا بدنبال بهانه اند نه پذيرش حق وگرنه انسان بايد حرفِ حق را بپذيرد گرچه از ديگران باشد.
معيار حقّ، آن نيست كه من بگويم يا من بفهمم اگر گفتيم چون آيات الهى بر من نازل نشده پس من نمى پذيرم ، معلوم مى شود آنچه كه در اين ميان مهم است ، من هستم نه حقّ.
روشن است كه پيامبران وظيفه اى جز ابلاغ آيات الهى و پند و اندرز مردم ندارند. آنها ماءمور انجام وظيفه اند نه ضامن نتيجه و لذا مردم را بر پذيرش حق ، مجبور نمى سازند، بنابراين كسانى كه گمراه شوند و به دوزخ روند، با انتخاب خود رفته اند و پيامبران در برابر آنها مسئوليتى ندارند.
اكنون به آيه ١٢٠ از سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودَ وَلاَ النَّصَرى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إ نَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الهُدَى وَلَئِنْ اتَّبَعْتَ اءَهْوَآءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَالَكَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِيّ وَلاَ نَصِيرٍ
)
ترجمه :
(اى پيامبر) هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا(آنكه تسليم خواسته آنان شوى و) از آيين آنان پيروى كنى بگو هدايت ، تنها هدايت الهى است و (بدان ) اگر از هوى و هوس آنان پيروى كنى بعد از آنكه علم و حقيقت به سوى تو آمده است ، هيچ سرپرستى و ياورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود.
بعد از ماجراى تغيير قبله ، ناراحتى يهود از مسلمانان بيشتر شد و بعضى از مسلمانان تمايل داشتند قبله همان بيت المقدس باشد تا بتوانند با يهوديان مدينه در دوستى و صميميت زندگى كنند.
غافل از آنكه تغيير قبله ، بهانه اى از سوى يهود براى مخالفت با مسلمانان بود و آنها نه تنها خود حاضر به پذيرش اسلام نبودند بلكه مى خواستند مسلمانان از دين خود دست برداشته و يهودى شوند.
اين آيه يك اصل كلّى را مطرح مى كند كه هر چه شما مسلمانان از مواضعِ به حق خود عقب نشينى كنيد، دشمن به همان ميزان در كفرِ باطل خود پيشروى مى كند. پس در مقامِ سازش با دشمنانِ دين برنياييد.
اكنون به آيه ١٢١ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
الَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَبَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ اءُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَاءُولئِكَ هُمُ الْخَسِرُونَ
)
ترجمه :
كسانى كه به آنها كتاب آسمانى داده ايم و چنان كه سزاوار آن است ، آنرا تلاوت مى كنند، آنان به (قرآن و پيامبر اسلام ) ايمان مى آورند و كسانى كه به او كافر شدند پس آنان زيانكارند.
از آنجا كه قرآن ، همواره در برخورد با مخالفان ، عدل و انصاف را رعايت مى كند، لذا اين آيه مى فرمايد گرچه اكثر اهل كتاب حاضر به پذيرش اسلام نشده اند، امّا آنان كه كتب آسمانى را با ديده حق پذيرى تلاوت مى كنند به پيامبر و قرآن ايمان مى آورند.
اين آيه به روشنى بيان مى دارد كه قرائت الفاظ قرآن گرچه با صوت خوش هم باشد، كافى نيست ، آنچه موجب هدايت و سعادت انسان مى شود تفكر و تدبر در مفاهيم قرآن است كه در اينصورتِ حقّ تلاوت ، ادا مى شود.
اكنون به آيات ١٢٢ و١٢٣ از سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
يَبَنِى إِسْرََّءِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِىَ الّتِىَّ اءَنْعَمَتُ عَلَيْكُمْ وَاءَنّىِ فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعاَ لَمِينَ وَاتَّقُواْ يَوْماً لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنْفَعُهَا شَفَعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ)
ترجمه :
اى بنى اسرائيل ، نعمت هايم را كه به شما ارزانى داشته ام و اينكه شما را بر جهانيان برترى بخشيدم ، ياد كنيد.
و بترسيد از روزى كه هيچكس چيزى (از عذاب خدا) را از ديگرى دفع نمى كند و هيچ بدل و عوضى از او پذيرفته نمى شود وهيچ شفاعتى او را سود نمى بخشد و يارى نمى شوند.
اگر شنوندگان گرامى به ياد داشته باشند اين دو آيه قبلاً در آياتِ ٤٧ و٤٨ همين سوره آمده بود كه مطالب مربوط به آنها را بيان كرديم و با توجه به فرصتِ كم برنامه ، امكانِ تكرار آن نمى باشد.
اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم مرور كنيم :
١ - حق را بپذيريم اگرچه از جانب ديگران باشد. گمان نكنيم كه هر چه را من يا حزب و گروه من مى گويد حق است و هر چه را ديگران مى گويند، باطل حق و باطل را معيار شناخت افراد قرار دهيم نه آنكه اشخاص براى ما ملاك حق و باطل باشند.
٢ - پيامبران الهى براى پند و اندرز و بشارت و انذار آمده اند نه اجبار و اكراه مردم به ايمان آوردن ، لذا منحرفان ، خود در برابر اعمال خود مسئولند كه با اختيار راه انحراف را در پيش گرفته اند.
٣ - دعوتِ ديگران به دين نبايد به قيمت صرف نظركردن از اصول باشد زيرا ما بايد بدنبال هدايتِ ديگران باشيم نه هوى و هوس و خواسته هاى آنان
٤ - رعايت انصاف لازم است حتى درباره مخالفان ، لذا آياتى كه از بنى اسرائيل انتقاد مى كند از كلماتى مثلِ (كثير) بمعناى(بيشتر)و (فريق ) به معناى(گروه)استفاده كرده است تا حق صالحان آنها از بين نرود.
ابتدا به آيه ١٢٤ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَإِذِ ابْتَلىَّ إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَا تٍ فَاءَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّا لِمِينَ
)
ترجمه :
و آنگاه كه ابراهيم را، پروردگارش با حوادث گوناگونى ، آزمايش كرد و او از عهده همه برآمد، خداوند فرمود همانا من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ابراهيم گفت : خدايا از نسل من نيز (امامانى قرار بده )، خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد.
حضرت ابراهيمعليهالسلام
در ميان پيامبران جايگاه و منزلت خاصى دارد. نام او ٦٩ مرتبه و در ٢٥ سوره قرآن آمده و از او همانند پيامبر اسلام به عنوان اسوه و نمونه ياد شده است
در اين سوره نيز از اين آيه به بعد، ضمن هجده آيه ، سخن از اين پيامبر بزرگ الهى ، قهرمان توحيد و معمار بناى كعبه است او كه با پيروزى در آزمايش هاى گوناگون الهى ، به مقام امامت رسيد.
آزمايش از سنت هاى حتمى الهى براى همه مردم است البته آزمايش هاى خداوند مثل آزمايش هاى بشرى نيست كه براى آگاه شدنِ باشد، زيرا او همه چيز را مى داند.
اين آزمايش ها براى بروز استعدادها و نيك و بد انسانهاست تا مشخص شود هر كس براساس اختيارى كه خداوند به او داده چه راهى را انتخاب مى كند، تا كيفر و پاداش آنرا دريافت دارد.
در اين آيه نيز منظور از(
كَلِمات
)
يك سلسله وظائف سنگينى است كه خداوند بر دوش ابراهيم گذارد و او از عهده انجام همه آنها برآمد، كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
ابراهيم در ميان اقوام و خويشان خود تنها موحّد بود اما عليه شرك و بت پرستى قيام كرد و به تنهايى وارد بتخانه شد و همه بتها را شكست با آنكه بت پرستان به جزاى اين كارش ، او را در آتش انداختند ولى او با خونسردى كامل و با ايمان و يقين به خدا وارد آتش گشت و به امر الهى ، آتش بر او سرد و ايمن شد.
با آنكه پس از عمرى عقيم بودن ، و در سنّ پيرى خداوند فرزندى نصيب آنها كرده بود، ولى چون امر الهى آمد، فرزندش اسماعيل را براى قربانى به قربانگاه برد.
ابراهيم ، مقام امامت را براى نسل و ذريه خود نيز طلب مى كند امّا خداوند در پاسخ مى فرمايد: اين مقام ، مورثى نيست بلكه هر كس كه لياقت داشته باشد آنرا دريافت مى كند.
مقام امامت بالاتر از مقام رسالت است .(رسول)ماءمور ابلاغ احكام الهى و بشارت و انذار مردم است اما(امام)مسئول تحقق بخشيدن به آن احكام و اجراى عدالت اجتماعى در ميان مردم است
اين آيه به روشنى بيان مى دارد كه امامت ، عهد و امانت الهى است كه به ظالمان و گنهكاران نمى رسد. بر اين اساس ما شيعيان معتقد هستيم كه امام نيز همچون پيامبر بايد معصوم باشد و كسى كه سابقه شرك و گناه داشته باشد لايق امامت نيست
اكنون به آيه ١٢٥ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابةً لِلنَّاسِ وَاءَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَهيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إ لَىَّ إِبْرَ هِيمَ وَإِسْمَا عِيلَ اءَنْ طَهِّرَا بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْعاَ كِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ
)
ترجمه :
و (به ياد آوريد) هنگامى كه خانه (كعبه ) را محل رجوع و اجتماع مردم و مركز امن قرار داديم (و گفتيم ) از مقام ابراهيم جايگاهى براى نماز اختيار كنيد. و ما با ابراهيم و اسماعيل عهد كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان و راكعان و ساجدان ، پاك و پاكيزه كنيد.
آيه قبل به مقام والاى ابراهيم و امامت او اشاره كرد. اين آيه يادگار بزرگ ابراهيم يعنى كعبه را يادآور مى شود و مى فرمايد اين خانه ، خانه مردم و ميعادگاه موحدانِ تاريخ است ميعادگاهى امن و مقدس كه محل طواف و نماز است
حاجيان كه به مكّه مى روند، پس از طوافِ كعبه بايد دو ركعت نماز بگذارند، خداوند براى قدردانى از زحمات ابراهيم ، سنگى را كه او به هنگام بالا بردن ديوار كعبه بر روى آن مى ايستاده ، همچون محرابِ نماز در جلوى حاجيان قرار داده تا آنان جلوتر از مقام ابراهيم به نماز نايستند.
ابراهيم و اسماعيل نه فقط معمارِ بناى كعبه بلكه خادم آن بوده اند و به فرمان خداوند، مسجدالحرام را براى اهل عبادت و نماز، از هرگونه آلودگى و پليدى پاك مى ساخته اند.اصولاً مسجد كه خانه خداست بايد خادمش نيز از اولياء خدا و پاكان باشد و هر كسى حق تصّدى امور مسجد را ندارد.
اكنون به آيه ١٢٦ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً ءَامِناً وَارْزُقْ اءَهْلَهُ مِنَ الَّثمَرَتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَاءُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ اءضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
)
ترجمه :
و (به ياد آوريد) آن هنگام كه ابراهيم گفت : پروردگارا اين سرزمين را شهرى اَمن قرار ده و اهل آنرا، آنها كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند از بهره هاى گوناگون ، روزى ده خداوند (در پاسخ دعاى او) گفت : البته من كافران را نيز بهره اى اندك خواهم داد، ولى آنها را به (كيفر اعمالشان ) به سوى عذاب آتش مى كشانم كه چه سرانجامى است
حضرت ابراهيم كه كعبه را بنا نمود و آنرا براى عبادت مهيا ساخت از خداوند براى ساكنان شهر مكّه ، دو درخواست را مطرح نمود يكى امنيّت و آرامش و يكى رزق و نعمت ، و آسايش در معيشت
البته ابراهيم فقط در مورد مؤ منان دعا كرد ولى خداوند در پاسخ او مى فرمايد من رزق مادى را به همه مردم چه مؤ من و چه كافر، عطا مى كنم ، و كافران را بخاطر كفرشان از رزق دنيوى محروم نمى سازم گرچه در قيامت بخاطر اعمالشان ، در جهنم خواهند بود.
اين آيه دو مطلب را مى رساند يكى آنكه بهره مندى مؤ منان از نعمت هاى مادى و رفاه و آسايش دنيوى ، مطلوب است و لذا حضرت ابراهيم آنرا از خداوند مى خواهد.
دوم آنكه بهره مندى كافران از رفاه مادى ، نشانه حقانيت آنها نيست بلكه دليل بى ارزش بودن متاع دنيا در نزد خداوند است
اكنون به آيه ١٢٧ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَإ ذْ يَرْفَعُ إِبْرَهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمَعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّآ إِنّكَ اءَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ
)
ترجمه :
و (به ياد آوريد) آن هنگام را كه ابراهيم پايه هاى خانه (كعبه ) را با اسماعيل بالا مى برد (و چنين دعا مى كردند) پرودگارا (اين كار را) از ما بپذير كه همانا تو شنواى دانايى
خانه كعبه از زمان حضرت آدم بوده امّا بدست حضرت ابراهيم ، تجديد بنا شده است دليل اين مطلب آن است كه حضرت ابراهيم در موقع اسكان همسر و فرزندش در سرزمين مكه مى گويد:
(
رَبَّنا اِنِّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَتِى بِوادٍ غَيْرِ ذى زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم
)
ترجمه :
(پروردگارا، من خاندانم را در اين سرزمين خشك و بدون زراعت ، در كنار خانه تو ساكن كردم)
پس به هنگام ورود ابراهيم به مكّه ، خانه خدا يعنى كعبه وجود داشته است علاوه بر آنكه خداوند آيه ٩٦ آل عمران ، كعبه را اولين خانه مردم معرفى مى كند.
اين آيه مى رساند كه اگر كار براى خدا باشد، بناّيى و كارگرى نيز عبادت است و اصولاً نوع كار مهم نيست پذيرفته شدن آن به درگاه خداوند مهم است حتى اگر كعبه بسازيم ولى مورد قبول خدا قرار نگيرد ارزشى ندارد.
اكنون درسهايى را كه از اين آيات مى آموزيم مرور مى كنيم :
١ - خداوند مقاماتِ معنوى را بر اساس لياقت افراد عنايت مى كند و حوادث گوناگون ، آزمايش هايى است كه خداوند مقرر مى دارد تا افراد ظرفيت و لياقت خود را بروز دهند و به آن مقامات برسند.
٢ - امامت و رهبرى امت ، منصبى الهى است نه مقامى دنيوى ، لذا هر كس حق حكومت و امامت بر جامعه اسلامى را ندارد و بايد از جانب خداوند تعيين شود.
٣ - مساجد، مكان هاى منسوب به خداوند هستند پس بايد از حرمت و قداست خاصى برخودار باشند و پاكان و صالحان متولى امور مساجد باشند نه افراد بى صلاحيت و نااهل
٤ - مكّه ، شهر نمونه اسلامى هم محل عبادت است و هم مركز امنيّت و اصولاً عبادت و پرستش خدا، در سايه امنيّت و آرامش خاطر انسانها، ميّسر است ، زيرا دين از دنيا جدا نيست
ابتدا به آيه ١٢٨ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَآ اءُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَاءَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ اءَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
)
ترجمه :
(حضرت ابراهيم و اسماعيل گفتند) پرودگارا ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از نسل ما، امّتى كه تسليم تو باشند به وجود آر و راه و روشِ پرستش را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى كه همانا تو توبه پذير مهربانى
رمز موفقيت حضرت ابراهيم در همه آزمايش ها، تسليم بودن او در برابر فرمان هاى الهى بود كه عالى ترين نمونه آن را در آمادگى براى ذبح فرزندش ، اسماعيل به نمايش گذاشت
لذا ابراهيم از خداوند مى خواهد نه فقط او بلكه فرزندش اسماعيل ، بلكه نسل آنها را انسانهايى مطيع و تسليم دستورات الهى قرار دهد زيرا همه كمالات در بندگى خدا و پرستش ذاتِ يگانه اوست
البته پرستش بايد در شكل و قالب مخصوصى صورت پذيرد تا از هرگونه بدعت و خرافه بدور ماند، لذا حضرت ابراهيم از خداوند مى خواهد كه خدايا راه و روشِ عبادت را خودت به ما بياموز تا آن گونه كه تو مى خواهى تو را عبادت كنيم
اكنون به آيه ١٢٩ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ اءَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
)
ترجمه :
پرودگارا در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد و آنان را (از گناه و آلودگى ) پاك سازد. همانا تو تواناىِ حكيمى
توجه به نسل و دودمان از يك سو و دلسوزى و آينده گرى از سوى ديگر موجب مى شد كه حضرت ابراهيم در دعاهاى خود، بيش از آنكه براى خود از خدا چيزى بخواهد به فكر هدايت و سعادتِ آيندگان باشد.
از آنجا كه سعادت بشر بدون هدايت الهى امكان پذير نيست لذا ابراهيم از خداوند مى خواهد تا پيامبرى براى مردم بفرستد كه تعليم و تربيتِ آنها را به عهده گيرد و دانش و بينش آنها را رشد بخشد.
اكنون به آيه ١٣٠ و ١٣١ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِّلَّةِ إِبْرَهِيمَ إ لا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَهُ فِى الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِى الاَْخِرَةِ لَمِنَ الصَّلِحِينَ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ اءَسْلِمْ قَالَ اءَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَلَمِينَ
)
ترجمه :
كيست كه از آئين ابراهيم روى بگرداند مگر كسى كه خود را سفيه و بى خرد كند. و همانا ما ابراهيم را در دنيا برگزيديم و قطعاً او در آخرت از صالحان است
(بخاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگار ابراهيم به او گفت : تسليم باش ، او گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم
اين آيه حضرت ابراهيم را به عنوان يك انسان نمونه و برگزيده خداوند معرفى مى كند كه آئين و مكتب او مى تواند به عنوان يك مكتب الهى ، الگو و اسوه ديگر انسانها قرار گيرد.
آيا اين سفاهت نيست كه انسان ، چنين آئينى را با اين پاكى و صفا رها سازد و به سراغ بى راهه هاىِ شرك و كفر برود؟ آئينى كه هم با فطرت بشرى سازگار است و هم عقل و خرد آنرا مى پذيرد.
آئين ابراهيم به قدرى ارزش دارد كه پيامبر اسلام افتخار مى كند كه راه او، راه ابراهيم است كسى كه در منطق ، كافر را مبهوت مى كند و در شجاعت ، يك تنه همه بت ها را با تبر مى شكند.
و در تسليم ، همسر و فرزند خود را در بيابان داغ مكّه رها مى كند و گاهى نوجوانش را به قربانگاه مى برد تا نشان دهد دل از همسر و فرزند نبسته و تنها به خدا دل بسته است
روشن است كه خداوند چنين انسانى را با چنان شايستگى هايى ، برمى گزيند و به عنوان پيامبر و امام ، الگوى ديگران قرار مى دهد و تخلف از راه او را سفاهت و بى خردى مى شمرد.
اكنون به آيه ١٣٢ سوره بقره گوش مى سپاريم :
(
وَوَصَّى بِهَآ إِبرهيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَبَنِىَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمْ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلا وَاءَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ
)
ترجمه :
و ابراهيم و يعقوب ، فرزندانشان را به همان آئينِ (توحيدى ) سفارش نمودند (و چنين گفتند) اى فرزندان ، خداوند دينِ (يكتاپرستى ) را براى شما برگزيده است پس (تا پايان عمر بر آن باشيد) و جز در حالِ تسليم (و فرمان بردارى او) نميريد.
پدر دلسوز و مهربان ، پدرى نيست كه تنها در فكر تاءمين زندگى مادى فرزندانش باشد بلكه سلامتِ فكر و عقيده ، و دورى از انحراف و گمراهى بايد بيش از هر چيز مورد توجه والدين باشد.
اولياى خدا همواره فرزندان خود را به سوى خدا دعوت مى كرده اند و وصيت آنها بهنگام مرگ نه فقط درباره تقسيم ارث و اموال دنيوى ، بلكه سفارش به توحيد و عبادت بوده است
اكنون به آيه ١٣٣ سوره بقره گوش مى سپاريم :