تفسير قرآن براى جوانان جلد ۱

تفسير قرآن براى جوانان0%

تفسير قرآن براى جوانان نویسنده:
گروه: کتابخانه قرآن کریم

تفسير قرآن براى جوانان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمود متوسّل
گروه: مشاهدات: 8892
دانلود: 3133

توضیحات:

جلد 1
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8892 / دانلود: 3133
اندازه اندازه اندازه
تفسير قرآن براى جوانان

تفسير قرآن براى جوانان جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

( اءَمْ كُنْتُمْ شُهَدَآءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُإِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِى قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلهَ ءَابَآئِكَ إِبْرَهِيمَ وَإِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ إِلَهاً وَحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ )

ترجمه :

آيا شما (يهوديان ) هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد؟ در آن هنگام كه به فرزندان خود گفت : پس از من چه مى پرستيد؟ گفتند: خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ، كه خداى يكتاست و ما در برابر او تسليم هستيم

گروهى از يهود اعتقاد داشتند كه يعقوب هنگام مرگ ، فرزندان خود را به دينى كه يهود به آن معتقد بودند، سفارش و توصيه كرده است خداوند در ردّ اين ادعا مى فرمايد:

مگر شما در هنگام مرگ يعقوب حاضر بوده ايد كه چنين مى گوييد؟ بلكه او از فرزندان خود تسليم بودن در برابر خداى يكتا را خواست و فرزندانش وعده دادند كه تنها خداى يگانه را بپرستند.

چنانكه در آيه قبل گفتيم ، پدران بايد نسبت به آينده فكرى و عقيدتى فرزندان خود احساس مسئوليت كنند و در فرصت هاى مناسب و موقعيت هاى حسّاس ، اين نظارت خود را اعمال نمايند.

يكى از دلايل توحيد آن است كه همه پيامبران از يك خدا خبر داده اند و خداى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق يكى بوده است ، در حاليكه اگر خداى ديگرى نيز وجود مى داشت او نيز بايد براى هدايت مردم ، پيامبرانى مى فرستاد و خود را به مردم معرفى مى كرد.

اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم مرور مى كنيم :

١ - تنها تسليم خدا باشيم كه رمز موفقيت در آزمايش هاى الهى ، روحيه تسليم و فرمان بَرى از اوست

٢ - در دعا، تنها به فكر نيازهاى مادى نباشيم بلكه براى سعادت فرزندان و نسل آينده نيز دعا كنيم

٣ - سفيه كسى نيست كه عقل و خرد نداشته باشد، بلكه سفيه كسى است كه با داشتن عقل و خرد، به بى راهه رود و مايه گمراهى خود و خاندانش گردد.

٤ - حسن عاقبت و دوام ايمان تا لحظه مرگ مهم است چه بسا افرادى كه مسلمان بودند ولى نامسلمان مردند. پس به فكر حفظ ايمان خود و فرزندانمان باشيم و به مسلمان بودن امروزمان ، دل خوش نكنيم

ابتدا به آيه ١٣٤ از سوره بقره گوش مى سپاريم :

( تِلْكَ اءُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبَتُمْ وَلاَ تُسئَلونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ )

ترجمه :

آنها امّتى بودند كه در گذشتند، آنچه را (از اعمالِ خوب و بد) بدست آوردند، براى آنان و آنچه را شما بدست آورديد براى خودتان است و شما از آنچه آنها انجام داده اند، بازخواست نمى شويد.

بنى اسرائيل بسيار، به نياكان خود، افتخار مى كردند و گمانشان اين بود كه هر چند هم آلوده باشند، به خاطر كمالاتِ پيشينيانشان مورد عفو قرار مى گيرند. لذا بجاى آنكه در فكر اصلاح خود باشند بدنبال ذكر كارهاى پدرانشان بودند.

اين آيه به آنان و ديگر انسانها و از جمله مسلمانان ، هشدار مى دهد كه بدانيد هر كس مسئول كارهاى خويش است و در قيامت ، رابطه هاى پدرى و فرزندى و خويشاوندى ، كار ساز نيست ، پس به نيكى نياكان خود، دل خوش نكنيد.

اميرمؤ منان علىعليه‌السلام در جمله اى كوتاه مى فرمايند:(اَلَّشَرفُ بِالْهِمَمِ الْعالِيَة ، لا بِالرِّمَمِ الْبالِيَة)يعنى(شرافتِ انسان به همّت بلند اوست نه به استخوانهاى پوسيده نياكانش)

اكنون به آيه ١٣٥ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( وَقَالُواْ كُونُواْ هُوداً اءَوْ نَصَرَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ )

ترجمه :

(اهل كتاب هر كدام ) گفتند يهودى يا مسيحى شويد تا هدايت يابيد، بگو (چنين نيست ) بلكه پيروى از شيوه ابراهيم ، كه حق گرايى بود (مايه هدايت است ). او كه اهل شرك نبود.

يهوديان خود را بر حق مى ديدند و مسيحيان را بر باطل ، و مسيحيان نيز خود را بر حق مى دانستند و يهوديان را بر باطل ، لذا هر يك ، ديگرى را به آيين خود دعوت مى كرد و مى گفت اگر مى خواهيد هدايت شويد بايد به آيين ما درآييد.

قرآن در پاسخ به اين انحصارطلبىِ بى دليل مى فرمايد: راه هدايت ، حق گرا بودن است نه حزب گرا بودن ، و اين حق گرايى را از ابراهيم بياموزيد كه هرگز گرفتار شرك و خودپرستى نگرديد.

اين آيه به ما مى آموزد كه نام و عنوان مهم نيست ، ايمان و عمل اهميت دارد. يهودى يا نصرانى بودن يك عنوان بيش نيست آنچه ارزش دارد توحيد و يكتاپرستى است

اكنون به آيه ١٣٦ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( نَّا بِاللّهِ وَمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا اءُنْزِلَ إ لَىَّ إِبْرَ هِيمَ وَإِسْمَا عِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَسْبَاطِ وَمَا اءُوتِىَ مُوسى وَعِيسى وَمَآ اءُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَّبِّهِمْ لا نُفَرِقُ بَيْنَ اءَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ )

ترجمه :

(اى اهل كتاب بجاى آنكه هر كدام ديگرى را نفى كنيد) بگوييد: ما به خدا ايمان آورده ايم و همچنين به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبرانِ از نسل او نازل شده و آنچه به موسى و عيسى داده شده و آنچه به ديگر پيامبران از سوى پرودگارشان داده شده (ايمان داريم )، بين هيچيك از آنان جدايى قائل نيستيم (و ميان آنان تفاوتى نمى بينيم ) و تنها در برابر خدا تسليم هستيم

بدنبال آيه قبل كه درگيرى ميان يهود و نصارى را بر سر دينشان مطرح ساخت ، اين آيه خطاب به آنان و پيروانِ ديگر اديان مى فرمايد، ميان پيامبران الهى ، تفاوتى نيست زيرا همه آنها از سوى يك خدا آمده اند.

آنچه نيز بر آنها نازل شده ، همه از سوى يك خداست ، پس هر خداپرستى بايد به همه پيامبران الهى و همه آنچه بر آنها نازل شده ايمان بياورد، نه آنكه فقط پيامبر خودش را قبول داشته باشد و ديگر پيامبران و كتابهاى آنها را نفى كند.

پيامبرانِ الهى ، همچون معلّمان يك مدرسه اند كه هر كدام تربيتِ گروهى از انسانها را در مقطعى از زمان ، به عهده دارند و متناسب با رشد فكرى بشر در طول تاريخ ، خداوند كتاب ها و آيين هاى كامل ترى را براى هدايت بشر نازل كرده است

اكنون به آيه ١٣٧ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( فَإِنْ ءَامَنُواْ بِمِثْلِ مَآ ءَامَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدُواْ وَّإِنْ تَوَلَّواْ فَإِنَّمَا هُمْ فِى شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ )

ترجمه :

پس اگر (اهل كتاب نيز) به مانند آنچه شما (مسلمانان ) به آن ايمان آورده ايد، ايمان آورند، حتماً هدايت خواهند شد و اگر سرپيچى نمايند، جز اين نيست كه آنها در ستيز (با تو)اند. ولى خداوند تو را در برابر آنان كفايت مى كند زيرا او شنونده داناست

اين آيه خطاب به مسلمانان مى فرمايد: اگر اهل كتاب به جاى خود محورى و تعصباتِ نژادى ، همانند شما مسلمانان به همه پيامبران و كتب آنها ايمان آورند هدايت مى يابند.

ولى اگر خود را محور و ملاكِ حق بدانند و پيروان ديگر اديان و پيامبران آنها را منحرف بشمارند، اين نشانه ستيز با حق و جدايى از گروه حق طلبان است

پايانِ اين آيه به مسلمانان دلگرمى مى دهد كه در برابر توطئه هاى دشمنانِ دين ، خداوند براى شما كافى است زيرا او بر آنچه درباره شما مى گويند و برنامه ريزى مى كنند شنوا و آگاه است

اكنون به آيه ١٣٨ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ اءَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَبِدُونَ )

ترجمه :

چنين است رنگ آميزى الهى ، و كيست بهتر از خدا در رنگ آميزى و نگارگرى ؟، ما تنها او را عبادت مى كنيم

خداوند، اوّل نقّاشِ عالم است او در آغاز خلقت ، روح انسان را با فطرتى پاك ، رنگ آميزى نمود، ولى انسان ها بر آن رنگ الهى ، رنگِ خواسته ها و هوس هاى نفسانى ، كشيدند و آن رنگِ فطرت را از نقشِ وجود پاك ساختند.

تعصبات و گرايشاتِ فردى و گروهى ، رنگ هايى است كه موجب تفرقه و جدايى ميان انسانها مى گردد در حاليكه بايد همه رنگ هاى نژادى و قومى ، رنگ بازند، تا آن رنگ الهى در انسان ظاهر گردد.

همه رنگ ها در طول زمان كم رنگ و به مرور بى رنگ مى شوند، جز رنگ الهى كه ثابت و پايدار است همه رنگ ها موجب تمايز و جدايى است ، جز رنگ الهى كه مايه وحدت و برادرى ، آنهم در سايه عبادتِ خداى واحد مى گردد.

معمولاً انسان ها، رنگ پذيرند و در هر جمعى وارد شوند، براى آنكه مورد پذيرش قرار گيرند، هم رنگِ جماعت مى شوند، در حاليكه سفارشِ دين ، نه هم رنگى ، كه بى رنگى است

بى رنگى از همه رنگ هايى كه موجب امتيازطلبى انسانها مى شود چه نام و عنوان ، چه سنّ و سواد و چه مال و مقام كه در اين بى رنگى ، رنگ الهى ظاهر شود.

اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم ، مرور مى كنيم :

١ - به جاى تكيه بر نياكان و افتخار به آنان ، در فكر كار خود باشيم كه هر كس در گرو عمل خود است مبادا ديگران براى آخرت خود تلاش كنند ولى ما به اَنساب خود دل خوش ‍ كنيم

٢ - حق گرا باشيم نه حزب گرا. حق گرايى ، چشم و گوش انسان را براى درك حقيقت باز مى كند ولى حزب گرايى ، انسان را از ديدن ضعف هاى خود و كمالاتِ ديگران ، كور مى سازد.

٣ - همراه با ايمان قلبى ، تسليم بودن در عمل هم لازم است نمى توان ادعاى ايمان داشت ولى بجاى دستورات الهى تسليمِ هوى و هوسِ خود بود.

٤ - برترين رنگ ها، رنگِ فطرت الهى است كه خداوند وجود همه انسانها را به آن رنگ ، آميخته است ، رنگى پايدار، وحدت بخش و مايه صفا و صميميت

ابتدا به آيه ١٣٩ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( قُلْ اءَتُحَآجُّونَنَا فِى اللّهِ وَلَنَآ اءَعْمَلَنَا وَلَكُمْ اءَعْمَلَكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصونَ )

ترجمه :

(اى پيامبر به اهل كتاب ) بگو آيا درباره خداوند با ما مجادله مى كنيد در حاليكه او پرودگار ما و شماست و اعمال ما براى ما و اعمالِ شما از آنِ شماست و ما براى او خالصانه عبادت مى كنيم

متاءسفانه بعضى پيروان اديان ، كه آشنايى كامل با معارف دينى ندارند، تصور مى كنند آنها در نزد خداوند مقام و منزلت خاصى دارند و خدا تنها به فكر آنها بوده و تنها براى آنها پيامبرانى فرستاده است و لذا حاضر به پذيرش پيامبران ديگر و پيروان آنها نيستند.

در حاليكه خداوند با هيچ قوم و نژادى نسبتِ فاميلى ندارد. همه در نزد او يكسان هستند و تنها چيزى كه موجب دورى يا نزديكى انسانها از او مى گردد اعمال آنهاست كه هر كس ‍ نيز در گرو عمل خودش هست

البته عملى مورد قبول واقع ميشود كه خالصانه براى خدا انجام شود كه اين گونه عمل ، نشانه ايمان واقعى و دورى از هرگونه عقيده شرك آلود است

اين آيه نشان مى دهد كه انحصارطلبىِ انسان ، گاه به حدى مى رسد كه حتى خدا را هم تنها براى خود مى خواهد نه ديگران ، و او را تنها خداى خود مى داند نه ديگران در حاليكه خداوند در انحصار هيچ دين و آيين يا نژاد و قبيله اى نيست و پرودگار همه جهانيان است

اكنون به آيه ١٤٠ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( اءَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَهِيمَ وَإِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً اءَوْ نَصَرى قُلْ ءَاءَنْتُمْ اءَعْلَمُ اءَمِ اللّهُ وَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَدَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ )

ترجمه :

(اى اهل كتاب ) آيا مى گوييد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران از نسل او، يهودى يا نصرانى بوده اند؟ (اى پيامبر به آنان ) بگو شما بهتر مى دانيد يا خداوند؟ و كيست ستمكارتر از آن كس كه گواهىِ الهى را (درباره پيامبران ) كه نزد اوست كتمان كند و خداوند از اعمالِ شما غافل نيست بعضى از پيروان حضرت موسى و حضرت عيسى ، براى اثبات حقانيت دين خود و نفى اديان ديگر، چنين ادعا مى كردند كه حتى حضرت ابراهيم و پيامبران پس از او نيز، بر آيين آنها بوده اند.

با آنكه از جهت تاريخى حضرت موسى و حضرت عيسى ، پس از آن پيامبران آمده اند و چنين ادعايى ، جز تعصّب بى جا و نژادپرستى باطل ، هيچ دليل ديگرى نمى تواند داشته باشد.

قرآن ، تحريف و يا كتمان حقيقت را بزرگ ترين ظلم مى داند زيرا چه بسا موجب انحراف در عقيده و فكرِ نسل ها و عصرهاى مختلف و مانع رشد و تكاملِ فرهنگىِ جامعه بشرى گردد.

اكنون به آيه ١٤١ سوره بقره گوش مى سپاريم :

( تِلْكَ اءُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسئَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ )

ترجمه :

(به هر حال ) آن امّت بگذشت ، آنچه بدست آوردند براى خودشان و آنچه هم شما بدست آورده ايد از آنِ خودتان است وشما از كارهايى كه آنها انجام داده اند بازخواست نمى شويد.

اين آيه در پاسخ به ادعاهاى پوچ برخى يهود و نصارى كه در آيه قبل آمد، مى فرمايد چرا در فكر كشاندن سابقه تاريخى خود تا زمان حضرت ابراهيم هستيد.

يك جامعه زنده بايد بر اعمال خويش متكى باشد نه به تاريخ گذشته اش پيامبران و اقوام پيشين همه درگذشتند و اعمالشان مربوط به خودشان است چنانكه شما نيز مسئول اعمالِ خودتان هستيد.

فضيلت ، امرى اكتسابى است كه هر فرد و گروهى بايد خودش آنرا بدست آورد، نه امرى موروثى كه فرزندان از پدران به ارث برند.

اكنون درسهايى را كه از اين آيات مى آموزيم مرور مى كنيم :

١ - خدا، خداى همه انسانها بلكه همه موجودات است او در انحصار هيچ دين و آيينى نيست و هيچ كس يا گروهى در نزد او امتيازى ندارد. تنها عمل انسانهاست كه مايه قرب يا بُعد آنها از او مى گردد.

٢ - تحريف حقايق دينى و تاريخى ، ظلم فرهنگى به نسل بشر است كه در نزد قرآن بزرگ ترين ظلم ها به حساب مى آيد.

٣ - به فكر عمل خويش باشيم نه آنكه به تاريخ گذشتگان مغرور شويم و فخرفروشى كنيم ، نه نيكى آنها براى ما پاداشى آورد و نه بدى آنها موجب كيفر ما گردد.

٤ - قبله يعنى به آن سوى كه خدا فرمان داده روى كنيم نه آنكه خدا در آن جهت باشد. پس چه آن زمان كه رو به بيت المقدس بوده ايم و چه اكنون كه رو به كعبه مى ايستيم ، تفاوتى نمى كند زيرا هر دو به فرمان خدا بوده است نه خواستِ خودمان