زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی11%

زن و اسوه های آسمانی نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

زن و اسوه های آسمانی
  • شروع
  • قبلی
  • 359 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27553 / دانلود: 4212
اندازه اندازه اندازه
زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

زن و اسوه های آسمانی

غلامعلی عباسی فردویی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

سخن اول

قصه زن در زندگی انسان ها، همیشه حکایت از نیمه پنهان خورشید و ماه و زمین است؛ که در عین وابستگی نیمی به نیمه دیگر، بسیاری از انسان ها منکر آن رُخ پنهانند و آن را همسان نیمه دیگر روشن ندانسته و تاریک می انگارند. زن به پاس تفاوتی که بر اساس خلقت بدیع و حکیمانه خداوند با جنس مرد دارد در طول تاریخ موضوع بحث و گفتگوی ادیان الهی، حکما، شعرا، نویسندگان، روانشناسان و جامعه شناسان بوده است.

این گوهر آفرینش و همراه و هم قدم آدم به علت نقش حساس همسری و مادری از یک سو و نیز به پاس محرومیت ها، تبعیض ها و تفاوت ها در طول تاریخ در دو سویه افراط و تفریط قرار داشته و در قرون اخیر به خصوص شخصیت او در میانه دو لبه قیچی تحجّر و جمود از یک سو و تجدّد مآبی و نوگرایی افراطی از سوی دیگر قلع و قمع شده است. تجدد مآبی افراطی و تحجّر گرایی دو چهره بارز خط عدم تعادل و افراط و تفریط در برخورد با پدیده های اجتماعی اند. تجدّد مآب چنان شیفته شرایط جدید اجتماعی و فرهنگی و مبهوط پیشرفت های فنی و اقتصادی دنیای غرب است که گمان می کند، جوامع اسلامی برای بقا در عصر جدید چاره ای جز دست شستن از ارزشهای دینی و تجدید نظر اساسی در اصول خود و همسو شدن با غرب را ندارند. در مقابل، تحجّرگرا چشم خود را یکسره بر همه تحولات و تغییرات اجتماعی بسته و می پندارد که دین مجموعه ای از اصول و فروع خشک و انعطاف ناپذیر است که هیچ مسئولیتی برای پاسخ گویی به نیازهای جدید روز ندارد.

تجدد مآب به دلیل شیفتگی به فرهنگ و تمدن مغرب زمین دین و نمادهای دینی را به شرطی می پذیرد که در صورت و سیرت با شاخصه های فرهنگ غربی همخوانی داشته باشد و در مقایسه آموزه های دینی با مؤلفه های فرهنگ غربی در موارد بسیاری به تأویل و تفسیر به رأی آیات و روایات پرداخته و می خواهد با هر دستاویزی خود را از بند تعبّد و تقیّد به احکام و تکالیف دینی برهاند.

به این دلیل تجدّد مآبی آفتی است که بنیادهای تفکر و عقیده دینی را از درون می پوساند و در نهایت چیزی جز پوسته ای نازک از دین باقی نمی گذارد. از سویی دیگر جمود و تحجرگرایی نیز آفتی است که نهال بالنده اندیشه دینی را به باد خزان گرفته و قدرت پویایی و رشد را از آن می گیرد.

بقای اندیشه دینی و مسائل مربوط به آن در گرو رشد و پویایی مستمر است و این فقیهان و مجتهدان زمان شناس و حکیمان دلسوز و مربیان آگاهند که با درک شرایط جدید و مقتضیات زمانه در بستر استنباط از ادله شرعی (قرآن، سنت، عقل و اجماع) موجب رشد و بالندگی دین گردیده و با شکوفه های معطر و سرشاخه های جدید بر درخت تناور دین موجب بقا، طراوت و شادابی آن می گردند. آنانند که سبب می گردند که هرگز درخت دین رنگ خزان به خود نبیند و در هر زمان و در هر زمین پاسخگوی نیازهای جامعه باشد.

ولی افراد تحجّر گرا و خشک که شریعت را فقط در بستر زمان خاصی تفسیر می کنند هرگز تحول و نوآوری را بر دین نمی پسندند و رویش و بالندگی را برای آن نمی خواهند.

موضوع زنان نیز چون هر مسئله دینی دیگر باید به دور از هر گونه افراط و تفریط و به عبارت دیگر تجدد و تحجر مورد ارزیابی و استنباط قرار گیرد.

زنان ما آنگاه به جایگاه خود می رسند که حقوق آنان در چهارچوب یک طرح کلان و در ارتباط با کل جامعه مورد توجه قرار گیرد. چون در هر حال جامعه یک مجموعه به هم پیوسته است که هر یک از اجزای آن در ارتباط با دیگری معنا و مفهوم پیدا می کند. و اگر ما جزئی از این مجموعه را خارج ساخته و به طور مستقل از دیگر اجزا مورد توجه قرار دهیم آن جزء نیز به هدف خود نمی رسد. این که برخی بر اساس دیدگاه افراطی خود زنان را به عنوان پاره ای جدا بافته از کل اجتماع مورد توجه قرار داده و مصالح آنان را جدا از کل مورد بررسی قرار می دهند نه تنها به مصلحت کلان جامعه نیست که به مصلحت زنان نیز نخواهد بود. و بدون تردید منافع و مصالح آنان را نیز دستخوش آسیب قرار می دهد.

برای رسیدن به این مقصود عالی و فراهم ساختن طرحی معتدل جهت اصلاح وضعیت زنان باید ابتدا سیاست های فرهنگی، اجتماعی و کلیه طرح ها و برنامه هایی که در رابطه با موضوع زنان و متأثر از آن دو سویه خطرناک تجدّد و تحجر تدوین شده مورد ارزیابی قرار گرفته و با یک انقلاب فرهنگی و اجتهاد فقهی طرحی نو بنیاد گردد و فقیهان و حکیمانی همانند شیخ انصاریقدس‌سره می طلبد که یکی در پرتو تعدادی آیه و روایت و قاعده شرعی با غور و تعمّق فقیهانه در آن _ در بستر فقه مشهور _ کتاب «المکاسب» بیافریند؛ که فهم فروع آن مجتهد تربیت می کند و آن فقیه دیگر در پرتو آیات قرآن و سنت و فهم دقیق آن _ در بستر فقه مشهور _ کتابنامه نظام جمهوری اسلامی را تدوین می نماید.به هر روی زن گوهر آفرینش و همراه و همراز مرد از همان آغاز است. این موجود شریف و برین که بنیانگذار دولت محبت و عشق و عاطفه است، در پیمودن مقامات معنوی همپای مرد سیر آفاق و فتح قلل کمال و تعالی را نموده و چهره هایی از این موجود به آنجا رسیده اند که بر ستیغ کمال و کرامت درخشیده و اسوه پارسایان و اهل ایمانند. و از ملکوت معنویت و فروغ ایمانشان ذوات ائمه هدیعليهم‌السلام و پیامبرانعليهم‌السلام زاده شده اند؛ که برجسته ترین آنان حضرت زهراعليها‌السلام است که نگین آفرینش و اسوه برای همه مردان و زنان با ایمان در طول تاریخ است.این اثر که به عنوان «زن و اسوه های آسمانی» تدوین گردیده، در پی آن است که در حد توان، پرتوی از مقام زن و ملکوت معنویتش را فراروی خوانندگان قرار دهد و گوشه هایی از جایگاه و مقام قدسی زن را روشن سازد. بدیهی است تبیین و تفسیر جایگاه و مکانت زن، تدوین دائره المعارف بزرگی را می طلبد.

بخش اول :زن از منظر تاریخ

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

النّاس سواءٌ کاسنان المشط و إنّما یَتَفاضلُون بالعباده

کنزالعمال، ج ۹، ص ۳۸، ح ۲۴۸۲۲

رسول خدا فرمود:

مردم برابرند همانند دندانهای شانه و برتری آنان بریکدیگر در پرتو عبادت و بندگی خداست.

پیش از بازشناسی زن از نگاه وحی و تبلور این حقیقت در آینه دین، بررسی سیمای زن در گستره تاریخ تماشایی و خواندنی است.

از همان آغاز آفرینش انسان، زن در دو سویه افراط و تفریط قرار داشته، گاه او را فوق انسان دانسته و در حدّ پرستش قرار داده و گاه، او را از مقام انسانی فرود آورده و به دیده حیوان به او نگریسته اند.

زن در عصر کهن باستانی

در این روزگاران که انسان ها به شکل گله های انسانی زندگی می کردند و تاریخ زندگی آنان قابل یادآوری نیست(۱) زن و مرد مساوی و برابر بوده، هر دو از بامدادان تا غروب آفتاب به دنبال غذا بودند تا با میوه ها و ریشه خوراکی گیاهان شکم خود را سیر کنند و احیانا با صید حیوانات به زندگی حیوانی خود ادامه دهند. در این گروه ها همه یکسان بودند و زن و مرد با هم تفاوتی نداشت. تقسیم کار میان زن و مرد رخ نداده بود و همگان با یک شکل کار و فعالیت روزگار سپری می کردند. گروه گروه به دنبال غذا می گشتند و هر گروه را یک نفر زن و یا مرد رهبری می کرد. گروه ها ریشه های خوردنی گیاهان و میوه درختان را جمع آوری کرده و حیوانات را شکار

______________________

۱- ۱. دهر / آیه ۱.

می کردند و هر کس هر چه می توانست می خورد. قانونی نبود و در آن جوامع اولیه نیازی هم به قانون نبود نه سود شخصی و نه مالکیت خصوصی و عمومی هیچ چیز اعتبار نداشت.

زندگی این گله های انسانی چون گروه های دیگر حیوانات بود و در روابط زن و مرد هیچ قاعده و نظمی نبود(۱).

دوران برتری زن

کم کم با توجه به مادر بودن زن روابط او با سایر افراد خانواده قوی تر شد و نقش مادری او را به شکل موجودی برتر نشان داد و او را به شکل سالار خانواده مطرح کرد.

این روند برتری ادامه یافت تا زن در حد پرستش بالا رفت و در اساطیر یونان و دیگر کشورهای باستانی خدایان زن بسیاری بودند. البته در یونان این الهگان در کوه المپ مسکن داشتند. از مشهورترین این خدایان «هرا»(۲) همسر زئوس بود که آفریننده زنان و دنیای زن شمرده شده است. «اریس»(۳) دختر زئوس خدای رنگین کمان و «هس تیا»(۴) مظهر صلح و نگهبان آتش بود.

«آرتیمس»(۵) حامی موجودات جوان و تولد آنان، «آفرودیت»(۶) رب النوع عشق، «دیونی سوس»(۷) خدای تاکستان، «دیمتر»(۸) خدای غلات که حاصل را می رویانید و قلبی پر عاطفه و مهربان داشت و.... در زمره خدایان زن یونان بودند(۹) .

___________________________

۱- ۱. رخساره های اقتصاد در روند تکامل اجتماعی، ارنست مندل، دفتر اول، صص ۱۷ - ۱۴ - ۱۳.

۲- ۲. Hera

۳- ۳. Iris

۴- ۴. Hestia

۵- ۵. Artemis

۶- ۶. Aphrodite

۷- ۷. Dinysus

۸- ۸. demter

۹- ۹. قدرت و مقام زن در ادوار تاریخ، غلامرضا انصاف پور، ص ۴۵.

در فرهنگ ژاپن کهن نیز یکی از بزرگترین خدایان زنی است به نام «ایزانامی» که با همکاری همسر خود «ایزاناگی» مجمع الجزایر ژاپن را پدید آورده است. از دیگر نامورترین خدایان زن ژاپن «آماتراسو» رب النوع خورشید است که فروغ بهشتی نام دارد و به خاطر منزلت بی مانندش در آسمان قرار گرفته و هنوز هم مورد پرستش ژاپنیان می باشد. همچنین «تسوکی یومی»(۱) الهه ماه است که شب به پای انسان ها نور می افشاند.

در سرزمین بین النهرین اولین خدای بزرگ و بی مانند زنی بود به نام «تیامات» که با کمک همسر خود جهان را آفرید. این خدای، چنان با قدرت بود که بجز مردوخ هیچ خدایی توانایی مقابله با او را نداشت(۲).

در افسانه های مصر باستان هم «ایزیس» خدای ماه زنی بود که به عقد برادرش «ازیرس» خدای خورشید درآمد و چون به دست برادر کشته شد تاریکی شب به روز پیروز شد(۳) .

در اروپای کهن نیز خدای «مؤنث» بزرگ، فناناپذیر و غیر قابل تغییر و پر قدرت به حساب می آمد.

در بابل کهن و افسانه های آن نیز روح زن بر همه چیز سایه افکنده بود.

تیامات زن خدایی است که همه چیز از او پدید آمد. او ماده اولیه و زن پریشان گیسوی ازلی است که هولناک و قهار است. سراپا راز و جادو و مستی و دیوانگی است. جهنم است و همانند دهانی همه چیز را در خود فرو می کشد و می بلعد. مردوخ، خدای پدر سالار آفتاب به جنگ با او بر می خیزد و در نبرد اساطیری بدن او را تکه تکه می کند و از قطعات بدن او عالم هستی را به وجود می آورد(۴) .

__________________________

۱- ۱. Tsukyumi

۲- ۲. همان، صص ۴۴ - ۴۳.

۳- ۳. زناشویی و اخلاق، برتراندراسل، ص ۳۹.

۴- ۴. مجله فرهنگ و زندگی، بزرگ زن ازلی، گلی ترقی شماره ۲۰ - ۱۹.

به طور کلی پرستش زن در نظام مادر سالاری اساس ادیان افسانه ای است. زن مادر، تخم و هسته است، بقاء و تغذیه و حیات وابسته به اوست. او اصل بودن است، ولی در عین حال مرگ و ظلمت و نیستی نیز از او سرچشمه می گیرد و او بانوی مرگ و دوزخ است.

در ایران باستان نیز پرستش خدای زن مرسوم بوده است.

گیرشمن، با مطالعه پیکره های کوچک فراوانی که ضمن تحقیقات باستان شناسی در نقاط باستانی ایران به ویژه، لرستان و غارهای گیلان و مازندران و غار تنگ پیده(۱) در شمال شرقی شوشتر کشف شد، به این نتیجه رسید که بومیان قبل از تاریخ ایران، زن را محور امور خود می دانستند. مردمی که پیش از آمدن آریائیان به ایران در این سرزمین می زیسته اند دارای نظام مادر سالاری بوده اند و این گرایش تا جایی پیشرفت کردکه زنان در حد پرستش درآمدند. در میان اشیا و ابزار فراوان مفرغی و آهنی که در لرستان کشف شده سنجاقی وجود دارد که دارای صفحه ای بزرگ است و سر زنی که تمام رخ آن نشان داده شده در مرکز آن دیده می شود. گیرشمن احتمال می دهد که این زن امکان دارد رب النوع مادر اقوام آسیایی باشد که از آسیای صغیر تا شوش مورد پرستش بوده است. در میان اشیای کشف شده در لرستان گاهی این زن را در حالی که نشسته است و پستانهای خود را در دست گرفته و در حال زایمان است مشاهده می کنیم.

هزاران پیکره از این الهه «زن» در نقاط مختلف شرق نزدیک، به ویژه در شوش پیدا شده است. این همان رب النوع برکت و فراوانی است که ایلامیان آن را «کیریشا»(۲) می نامیدند و قرنها مورد پرستش بوده است. آئین او به نام «نانایه»(۳) تا زمان پارتها دوام داشت

______________________________

۱- ۱. Pabda

۲- ۲. Kirisha

۳- ۳. Nanaia

. رب النوع مادر در عصر هخامنشیان نیز پرستش می شده است. چنان که اردشیر دوم مردم را به پرستش ناهید (رب النوع مادر) تشویق کرد و به این منظور معابدی مخصوص ربه النوع ناهید در مراکز بزرگ شاهنشاهی خویش بر پا کرد؛ تشویقی که این پادشاه هخامنشی از پرستش ناهید می کند، باعث می شود که این آئین قرنها بعد از سلسله هخامنشی نیز پایدار بماند.

در زمان پارتیان همه معابد ایران متعلق به همین «ربه النوع» بوده است. تیرداد اول در شهر ارشک در معبدی که به ناهید تعلق داشت تاجگذاری کرد.

در هگمتانه مقر تابستانی شاهان پارت معبدی از ناهید بر پا بوده که آنتیوخوس چهارم آن را غارت کرد و معبد کنگاور نیز به آرتمیس یعنی ناهید اختصاص داشت و آرتمیس و آتنه نام های یونانی ناهید می باشند. به هر روی، پرستش ناهید در ایران تا زمان ساسانیان ادامه یافت، چنان که در استخر: «اجداد خاندان ساسانی نگهبان معبد ناهید بودند بنا به عقیده عده ای از دانشمندان، آتش پرستی وابسته به این «رب النوع» بوده است. اردشیر اول سرهای دشمنان خود را می برید و به دیوارهای این معبد آویزان می کرد و اردشیر دوم وقتی زنش «آتس سا» مریض شد، برای اعاده سلامت او در مقابل این بت زن زانو زد و برای سلامتی همسرش دعا کرد و برای این زن «ناهید» هدایای زیادی ارسال می شد که فضای قصر و معبد که وسعت آن ۲۹۰۰ زرع بود پر از زر و سیم و اسبهای اهدایی می شد»(۱).

بیشتر بناهای تاریخی ایران که اکنون به نام و نسب دختر معروف هستند نشانه هایی از پرستش ناهید «خدای زن» در این سرزمین می باشند

______________________________

۱- ۱. ایران باستان، مشیر الدوله، ص ۱۰۹۸.

.باری، بنا بر عقیده زرتشت که زاده شرایط فرهنگی اجتماعی ایران باستان از جمله حکومت قوم ماد است، زن و مرد در خلقت برابرند. زن، «مشیانه» و مرد «مشیا» در کنار هم از یک درخت می رویند و حتی از شش فرشته مقرب «امشاسپندان» سه تن بهمن، اردیبهشت، شهریور مرد و سه تن دیگر «سپندار مذ، خرداد، امرداد» زن هستند.

به طور کلی اوستا که کهن ترین سند ادبی و ایدئولوژیکی مردم ایران آن روزگاران است فرقی میان زن و مرد نمی گذارد. آناهیتا «رب النوع مؤنث» را همان گونه ارج می نهد که مهر «الهه مذکر» را. زن در سراسر زندگی همدوش مرد است و همه جا نام و ستایش بانوان و دوشیزگان در کنار نام و ستایش مردان می آید. برخورداری از زنان برومند و برازنده، یکی از آروزهای نیک است که در جای جای اوستا باز گفته می شود(۱) .

ظاهرا جریان زن گرایی در سایر ملل نیز جاری و در میان عرب هم رایج بود. شاید نام مؤنث بتان در میان اقوام عرب ریشه اش همین زن گرایی باشد. این یک روی سکه است. از سوی دیگر زن در عصرها و در میان نسلها محروم و مهجور بود. اینک آن روی سکه نیز با نیم نگاهی نظاره می گردد(۲) .

زن در یونان و روم

مردم این دو کشور که به عنوان سرزمین کهن فرهنگ و مدنیت مطرحند با چشم حقارت به زن می نگریستند. یونانیان زنان را چون کالای بی ارزش و قابل خرید و فروش در بازار می دانستند. زن را عنصری پلید و زاده شیطان دانسته و او را از دخالت در شئونات زندگی بجز کار در خانه باز می داشتند.

در آتن هر مردی می توانست به تعداد دلخواه خود زن بگیرد و در اسپارت هر زنی می توانست با چند مرد زندگی کند

_____________________________

۱- ۱. تفسیر اوستا و ترجمه گاتاها، مؤلف: جیمس دار مستز، مترجم: دکتر موسی جوان، ص ۳۱۵؛ در آمدی بر سیر فلسفه در ایران باستان، پرمون، ص ۳۰.

۲- ۲. برای اطلاعات بیشتر به کتاب «حقوق زن در اسلام و اروپا» اثر سید حسن صدر مراجعه شود.

زن چنان پست و بی ارزش بود که چون چارپایان به ارث می رفت و یا با وصیت به شخص خاصی منتقل می شد.خرید و فروش کالاهای گرانسنگ با زنان ممنوع بود و فقط می توانستند چیزی را که قیمت آن از بیست من جو کم تر بود خرید و فروش کنند. نه تنها زن در نظر توده مردم بی ارزش بود که خاصان و دانشمندان نیز برای آن حرمت و مکانتی قائل نبودند.

سقراط زن را موجودی خاص و از مرد جدا تعریف می کرد و شأن او را فقط کار در خانه و خدمت به مرد می دانست(۱) .

ارسطو نیز زن را فرمانبردار و مطیع مرد شناخته و او را فاقد اراده و تصمیم می دانست(۲) .

یونانیان فایده زن را فقط زایش پسر دانسته و هنگام تولد پسر، تاجی از برگ زیتون بر آستان خانه مرد نصب کرده و به آن فخر و مباهات می کردند. اما هنگامی که صاحب دختر می شدند، اندوهناک گشته و خود را از مردم مخفی می کردند. در اسپارت اگر زنی توانایی بر زاییدن نداشت، او را به مرگ محکوم می کردند. به هر روی بر اساس قوانین یونان، زن نمی توانست از خانه بیرون آید و زندگی آنان شبیه به زندگی اسیران بود.

روم

در کشور روم نیز زنان چون اسیرانی در بند و فاقد شخصیت اجتماعی بودند. پس از روی کار آمدن دولت روم آنان نیز با دیده حقارت به این عنصر شریف نگریسته و با تصویب قوانین، زندگی اجتماعی آنان را محدود کردند.

___________________________

۱- ۱. زن از نظر حقوق اسلامی، ابوالفضل حاذقی، ص ۲۴.

۲- ۲. همان.

در میان رومیان زن چون متاعی بود که در بازار مبادله می شد. عروسی و جهیزیه و مهریه ای در میان نبود. زن را موجودی ناقص و بی اعتبار می دانستند. تا به آنجا که در قرن پنجم و ششم میلادی در میان پیشوایان مذهبی و پیروان حضرت مسیح اختلاف بود که: «آیا زن دارای نفس ناطقه است یا خیر؟» یعنی انسان بودن زن را زیر سؤال برده و او را جزء خانواده انسان نمی دانستند. از این رو به سال ۵۸۶ میلادی در ماکون انجمنی مرکب از کشیشان و نظریه پردازان تشکیل شد و زمان طولانی در این خصوص به گفت و گو پرداختند و در پایان رأی انجمن این چنین اعلام شد: «زنان جزء انسان هستند ولی تنها برای خدمت به مردان آفریده شده اند(۱) ».

در قانون روم نیز زن در طول زندگانی خود چون کودکی خردسال محسوب می شد که حق تصرّف در هیچ کاری را نداشت و باید زیر نظر بزرگ خانواده و به دستور او کار کند. این جمله ورد زبان رومیان بود که: «زن باید در خانه بنشیند و نخ بریسد.»

دختران و زنان محکوم قدرت پدر و شوهر بودند و با نبود آن دو مطیع پسر بزرگ خانه می شدند.

رئیس خانواده مالک تن و جان آنان بود و می توانست آنان را بفروشد و به دلخواه خود به هرکه خواست هدیه بدهد و یا به قتل برساند.

زن چون اموال دیگر متوفا به ارث وارثان منتقل می شد. هنگام ازدواج، دختر چون متاعی از پدر خریده می شد و شوهر نیز چون کالایی با آن معامله می کرد. به همین دلیل شوهر وقتی نسبت به او بی میل می شد می توانست او را به دیگری بفروشد(۲).

در آغاز تاریخ روم و حاکمیت کلیسا با زن به بدترین شکل ممکن برخورد می شد. او را فاقد روح ابدی دانسته و داشتن قیّم برای زن مادام العمر ضروری بود.

_____________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۵.

۲- ۲. همان.

زن نمی توانست قیم صغیر خود شود و سخن او اعتبار نداشت. شهادت و گواهی او پذیرفته نبود(۱) .

زن در هندوستان

تاریخ زن در هندوستان قرین هجران و حرمان است. زنان در نزد هندی ها بی مقدارترین موجودات روی زمینند که از آغاز تا پایان زندگی محکوم به اسارت و خواری بوده اند. زن در هند تمام عمر خود را زیر فرمان جابرانه مرد اعم از پدر، برادر و شوهر و دیگر مردان خانواده به سر می برد و کوچک ترین اراده و اختیاری از خود نداشت. در مقابل اعمال خود پاداشی را انتظار نداشت و راجع به امور خانه به موجب میل و اراده خود نمی توانست عمل نماید.

قانون «مانو» که در نزد بیشتر هندیان محترم بوده، زن را در طول زندگی فرمانبر پدر و برادر، شوهر و پسر قرار می داد. آزادی او را زیانبار و غیر ممکن می شمرد و او را به اطاعت از مردان و خدمت به آنان مجبور می ساخت. هندیان عقیده داشتند که زن روح ابدی ندارد و پس از شوهر نباید زنده بماند.

وقتی شوهر می مرد، پیروان مذهب برهماجسد او را می سوزاندند و زنش نیز همراه او باید سوزانده می شد. این رسم تا چندی پیش در میان آنان باقی بود، چنانکه در قرن گذشته دو نفر از بزرگان آن سرزمین مردند. یکی هفده زن و دیگری سیزده زن داشت و تمامی زنان را با جسد شوهر به آتش زدند جز یک نفر که باردار بود. جالب اینکه او را نیز پس از وضع حمل سوزاندند. رفتار هندیان با زنان خواه از لحاظ آداب و رسوم و خواه به پاس عقاید خرافی بسیار توهین آمیز و ذلت بار بود. دقت در احوال و خاطرات زن در هندوستان باعث تأسف و انزجار انسان می گردد(۲) .

_____________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۶.

۲- ۲. همان، صص ۳۰ _ ۲۹.

جایگاه زن نزد سایر ملل و اقوام

زن در میان سایر فرق و ملل کهن باستانی نیز هیچ گونه ارزشی نداشت و صاحب هیچ مقام و منزلتی نبود و در زیر چنگال جور و ستم مرد سالاری می زیست.در بابل سالی یک بار برای فروش دختران، بازار برپا می شد و در آنجا فروشندگان با صدای بلند فروش دختران را اعلام می کردند.

نه تنها دختران در رابطه با شوهر کردن هیچ گونه اختیاری نداشتند؛ بلکه پدران نیز در انتخاب شوهر برای دختران خویش اختیاری نداشتند. فقط برای تصاحب یک دختر کافی بود که مرد توان اداره زندگی دختر را داشته باشد. یهود و عبرانیان با دختران خود چون کنیزان رفتار می کردند و آنان را می فروختند و از ارث محروم می کردند.آشوریان و کلدانیان نیز زن را چون متاعی بی ارزش پنداشته، دختران را خرید و فروش می کردند و با کالاهای مورد نیاز خود مبادله می نمودند. این قوم، زن را بی اندازه خوار می شمردند. برای تولد پسر جشن می گرفتند و شادی می کردند؛ ولی برای تولد دختران عزادار می شدند و دختران را مایه فقر و نکبت می دانستند.زن در هیچ کاری استقلال نداشت. دختر را در برابر مهریه و هدایا به داماد می بخشیدند و شوهران فقیر به جای مهر و صداق، مدت چند سال برای پدر دختر بیگاری می کردند.در چین زن را حبس می کردند. در ایران به آن بهایی نمی دادند. در مصر خوار بوده و در اروپا مملوک به شمار می آمد. در کشورهای غربی حکم کالایی را داشته که به ارث به یکدیگر منتقل می شد.

آن دوره نوعا مردان حقوق زنان را پایمال می کردند و بزرگ ترین توهین را درباره وی روا می داشتند. زنان را یار شیطان و مظهر مکر و حیله و تزویر می شناختند. زن را فاقد عقل و درایت شناخته و موجب فتنه و فساد می دانستند. وی را دارای موی دراز و عقل کوتاه دانسته، او را سرچشمه شر و فساد و در جهنم و مایه بزرگ ترین بدبختی، و از افعی گزنده تر می دانستند. عقیده آنان این بود که زن باید دور از جامعه زندگی کند و پنهان بماند و قدمی بر ندارد جز به صورت گناهکاری پیشمان و گریان.به گفته آنان، هردوت در این مورد می گوید: «آمیزش مرد با زن در ملل قدیم به اتفاق و تصادف بود؛ با آنچه از حیوانات دیده می شود تفاوتی نداشت. آنگاه که فرزند به سن بلوغ می رسید افراد آن قبیله گرد آمده او را به هرکس شبیه تر بود، نسبت می دادند».در قبایل ژرمن و عرب جاهلی این رویه متداول بود. البته هم اکنون نیز در جهان مدرن و متمدن نیز همین روش خاندان برانداز و حرمت شکن جاری است. در ملل گذشته، مرد مالک زن بود و همانگونه که کنیز را می فروختند زناشویی و ازدواج نیز به صورت خرید و فروش زن انجام می گرفت. مردان به خریداری و یا به غارت و دزدی و برده گیری بر زن استیلا می یافتند و از این رو خود را مالک زنان، و زنان را ملک خود می پنداشتند.با اینکه چین دارای تمدن قدیم بود، ولی زن در نظر آنان بسیار فرومایه بود. آنان معتقد بودند که زنان به طور کلی از ذوق سلیم و هوش و عقل و درایت بی بهره اند. به پاس ضعف عقل درک و نقایص جسمی آرزوهای آنان در خور توجه نیست.

اطاعت و متابعت زنان از مردان در جمیع مراحل از واجبات تخلف ناپذیر است. زن چینی اسیر و گرفتار و زندانی شوهر خود بود. اگر زن با شوهرش بدرفتاری می کرد با صد ضربه تازیانه مجازات می شد؛ ولی اگر شوهر با همسرش بد رفتاری می کرد، مجازاتی نداشت. شوهر در هر زمانی که می خواست می توانست زن خود را مانند متاعی بفروشد. زن هیچ نفعی نداشت، جز آرایش خود و تمام روز خود را در برابر آینه قرار دادن، تا خود را بیاراید.مرسوم بود از کودکی پای دختران را در قالبی آهنین جای می دادند تا کوچک بماند و در بزرگی دختران به راه رفتن توانا نباشند.بدون مبالغه، زنان در هیچ یک از ملل و اقوام قدیم _ حتی در ایران و مصر که به رفتار نیکو با زنان در تاریخ مشهورند _ دارای مقام و ارزش انسانی نبوده و از حقوق مسلم خود محروم بودند. نگاهی به تاریخ گذشته و آداب ملل کهن این حقیقت را روشن می سازد. پیروان دو دین آسمانی نیز کم ترین توجهی به بهبود وضع زندگی اجتماعی زنان نداشتند. از این رو، در نظر یهودیان و مسیحیان، زنان دارای احترام و حقوق اجتماعی نبودند(۱).

زن در شبه جزیره عربستان

دوران جاهلیت، عصر حرمان و هجران زن در عربستان بود. در این دوره زنان گرفتار ننگ آورترین روش زندگی بوده و در سخت ترین وضع روزگار می گذراندند.

اعراب درباره زنان و دختران از وحشی ترین روش خودداری نمی کردند و در منظر آنان زن چون، حیوانی بود که باید با آن معامله حیوانی شود. او را به هر شکل ممکن می کشتند و یا او را غرق کرده و یا از مکان بلند پرتاب، و یا زنده به گور می کردند و در صورت عفو و اغماض، او را با حیوانی معاوضه می نمودند. زنده به گور کردن دختران در نزد عرب جزء رسوم و عادات معمول و داستان زندگانی آنان بود.اعراب به گونه ای به جنس زن به نظر حقارت می نگریستند که داشتن دختر را

____________________________

۱- ۱. همان، صص ۳۳ _ ۳۰.

مایه ننگ و عار و سرشکستگی خود می دانستند و چون به فردی از آنان بشارت داده می شد که صاحب دختر شده است، چهره اش سیاه گشته و خشم خود را فرو می خورد و از ننگ دختردار شدن، خود را از مردم پنهان می ساخت و با خود می اندیشید که آیا دختر را با خفت و خواری نگه دارد، یا او را زنده به گور سازد؟(۱)

زن جزء دارایی و میراث شوهر به شمار می آمد و پس از مرگ شوهر، به پسر او به ارث می رسید. پسرش حق داشت او را بفروشد و یا معاوضه کند. و دختر هرگز از پدرش ارث نمی برد.

عادت عرب جاهلیت، این بود که چون مردی از دنیا می رفت، وارث، جامه خود را به روی آن زن می افکند و می گفت: «این زن را به ارث می برم». بدین ترتیب زن در اختیار او قرار می گرفت. اگر می خواست زن خود قرار دهد، بدون مهریه او را به عقد خود در می آورد و یا او را به عقد دیگری در می آورد و مهریه را خود می گرفت و یا او را مدام از شوهر کردن منع می نمود.

پدران جز با شرایط سنگین، دختران خود را شوهر نمی دادند. مردی که زن خود را طلاق داده بود، بابت طلاق هرچه می خواست از او می گرفت. در غیر این صورت برای همیشه از شوهر کردن او جلوگیری می کرد و نمی گذاشت او شوهر کند. اگر مردی از زن خود خوشش نمی آمد، به او جفا می کرد تا مهرش را ببخشد و او را طلاق دهد. در غیر این صورت زن را بد نام می کرد و او را از خود می راند.

برای زن، گرفتن دوستان پنهان ننگ و عار نبود _ چون دنیای مدرن امروزی _ بلکه آن را نکاح «خدون» می نامیدند و... ازدواج دو خواهر همزمان رواج داشته و نیز نکاح و ازدواج با زن پدر جایز بود و این را نکاح «مقیت» می خواندند.نوه و نواده پسری را عزیز می شمردند، ولی از دختر و دخترزاده بیزار بودند.

____________________________

۱- ۱. نحل / ۵۹ - ۵۸.

چون مردی به سفر می رفت ریسمانی بر شاخه یا تنه درختی می بست و پس از بازگشت اگر آن ریسمان را به حال خود باقی می دید، این را نشانه پاکی و عدم خیانت زن به شوهر می دانست و چنانچه آن ریسمان به هر دلیل، از بین رفته بود، این را نشانه خیانت زن به شوهر دانسته و شوهر در انجام هر گونه ظلم و ستم به همسرش آزاد بود. و نیز از خرافات آنان این بود که برای یافتن پدر فرزند مجهول النسب، به فال متوسل می شدند(۱).

زن از نگاه فیلسوفان

این دو دیدگاه افراطی پیرامون زن در دو مشرب فلسفی _ عرفانی مشاء و اشراق نیز دیده می شود.

نگاه افلاطون

او و طرفدارانش پیرامون زن چنین معتقد بودند: «..... حال که مردان را از مد نظر گذرانیده و نقش آنان را به خوبی تعیین کردیم، مقتضی است که زنان را به نوبه خود وارد میدان کنیم»(۲) .

آنگاه وارد گفتگو و سؤال و پاسخ فرضی شده و در یک همانند سازی بین سگ نر و ماده، مدلل می کند که زنان نیز باید چون مردان در کارهای اجتماعی وارد شده و پا به پای مردان در این امور شرکت نمایند. او چنین می گوید: «منظورم این است که گفتم. مردان باید از روی نمونه نگهبان گله تربیت شوند. گفت راست است. گفتم پس بهتر است از همان اصل پیروی کنیم و برای زنان هم همان طبیعت و همان تربیت مردها را قائل شویم و ببینیم که نتیجه آن را می پسندیم یا نه. گفت چطور؟

_________________________

۱- ۱. همان، صص ۲۹ _ ۲۶.

۲- ۲. جمهور، کتاب پنجم، افلاطون، ترجمه: فؤاد رحمانی، ص ۲۷۱، پاراگراف ۴۵۱.

گفتم توضیح می دهم؛ آیا در نوع سگهای پاسبان گله و طبقه سگ ماده این است که مانند سگ نر نگهبان گله بوده و در شکار و کارهای دیگر با سگ نر همکاری کند و یا باید در خانه بماند و بداند که کاری جز زائیدن و بزرگ کردن بچه از او ساخته نیست و اشتغال به کار سخت و مراقبت گله منحصرا وظیفه سگهای نر است؟ گفت به عقیده من باید از نر و ماده انتظار داشته باشیم که همه کاری را مشترکا انجام دهند، منتهی در عین حال باید رعایت ناتوانی جنس ماده و توانایی جنس نر هم بشود.

گفتم: آیا ما می توانیم حیوانی را به کار حیوان دیگر بگماریم بدون آن که همان رفتاری را که از حیث تغذیه و تربیت با آن حیوان دیگر می کنیم با او هم کرده باشیم؟ گفت: این امکان ندارد. گفتم: پس اگر ما همان وظایفی را که برای مردان قائل شدیم به زنها هم تحمیل کنیم، باید تربیت مرد و زن یکسان باشد. گفت: آری. گفتم: ما برای مردها تربیت روحی و بدنی را لازم دانستیم. گفت: آری. گفتم: بنابراین لازم می آید که زنان هم از این دو نوع تربیت بهره مند شوند و فن جنگ را هم بیاموزند و خلاصه بین زن و مرد مساوات باید رعایت شود. گفت :آری»(۱).

به هر روی، او در یک گفتگوی طولانی به بحث تفاوتهای میان زن و مرد پرداخته و در پایان به نظر خود تساوی بین زن و مرد را اثبات می کند و چنین می گوید: «گفتم: پس ای دوست، در اداره امور شهر کاری نیست که به زن من حیث زنی یا به مرد من حیث مردی اختصاص داشته باشد؛ بلکه استعدادها بین هر دو جنس به طور مساوی تقسیم شده است. بنابراین زن و مرد هر دو به حکم طبیعت شریک در انجام وظایف می باشند، منتهی در همه کارها زن ناتوان تر از مرد است»(۲) .

نگاه ارسطو

ارسطو می گوید: «نسبت زن به مرد همانند غلام به مولا و بدن به روح و قوّه مفکّره، و همانند نسبت اقوام وحشی به یونانیان است. زن، مرد ناقصی است که در

______________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۷۲.

۲- ۲. همان، صصص ۲۸۰ _ ۲۷۸ - ۲۷۵.

مرحله پایین تری از مرد رشد و نمو می کند. به حسب طبیعت جنس نر مافوق و جنس ماده زیر دست است. نر حاکم و ماده محکوم است و این قانون بالطبیعه شامل تمام افراد بشر می گردد. زن از حیث اراده ضعیف است و به همین جهت دارای استقلال رأی نیست. بهترین موقعیت برای زن آن است که زندگی آرامی داشته باشد. زنان نباید مانند مردان تربیت شوند، همچنان که افلاطون می خواهد در جمهوری خود عمل کند. باید اختلاف و زن و مرد را در تربیت و پرورش در نظر گرفت نه همسانی آن دو را. سقراط می پنداشت شجاعت در زن و مرد یکی است، ولی چنین نیست؛ شجاعت مرد در فرماندهی و شجاعت زن در اطاعت و فرمانبری است و همچنان که شاعر می گوید: «سکوت افتخار زن است»(۱).

بنابراین تعریف، مرد همیشه رئیس خانواده و حامل جوهر فعاله و خلاقه زندگی است و زن بچه دان بی مصرفی است که هرگز نقشی اساسی در تمدن انسان نداشته و همیشه جیره خوار مرد بوده و در هیچ زمان نتوانسته با مرد کوس برابری بزند و شایستگی آن را نیز نداشته است.

فلاسفه اسلامی نیز کم و بیش نسبت به زن نگاه منفی داشته اند.

نگاه صدرا

صدرالمتألهین که دو مشرب فلسفه مشاء و اشراق در دریای ژرف اندیشه او به هم پیوست و حکمت متعالیه را پدید آورد؛ در بحث آفرینش انسان پیرامون زن تردید می کند که او دارای روح انسانی و الهی باشد یا خیر. از این رو زنان را در جمع حیوانات طبقه بندی می کند. و چون مزایای هر گروه از حیوانات را ذکر می کند چنین می نگارد: «و بعضها یعنی بعض الحیوانات _ للنکاح، و بعد به این آیه استدلال می کند:( وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجَا ) (۱) .

_______________________________

۱- ۱. تاریخ فلسفه، ویل دورانت، فصل دوم، ص ۱۱۹، مترجم: عباس زریاب خویی.

شگفت آن که شارح اسفار، حاج ملا هادی سبزواری در شرح آن می نگارد: «این که زن را در جمع حیوانات نگاشته، اشاره لطیفی است که زنان به واسطه سستی عقل و ادراک، و نیز گرایش آن به زخارف دنیوی به صنف حیوانات زبان بسته ملحق می شوند. سیرت و منش اغلب زنان همانند حیوانات است؛ ولی خداوند به آنها صورت انسانی بخشیده تا مردان از انس و دوستی و ازدواج با آنان در زحمت نباشند»(۲) .

زن از نگاه فلسفه غرب

تعریف زن از دیدگاه فلاسفه غرب متفاوت است. از آن جمله هگل چنین می گوید: زنان ممکن است دارای فرهنگ، اندیشه و ذوق باشند، لیکن نمی توانند به ایده مطلق دست یابند. تفاوت میان مردان و زنان همانند تفاوت میان حیوانات و نباتات است.... زیرا رشد زنان آرامتر است..... به محض این که زنان زمام حکومت را به دست گیرند دولت دچار مخاطره می شود؛ چون زنان اعمال خود را نه به موجب مقتضیات کلی «معقول» بلکه به حکم تمایلات و عقاید دلخواهانه و جزیی تنظیم می کنند(۳) .

ژان ژاک روسو نیز در کتاب امیل، عرصه آزادی را برای زنان مقید می کند و چنین می گوید: «جستجوی حقایق انتزاعی و عقلی و مبادی و اصول علوم و دانشها و هر آن چیزی که نیازمند تعمیم باشد، خارج از حد ادراک زن است. مطالعات زنان باید

_____________________________

۱- ۱. النحل / ۷۲.

۲- ۲. الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، صدر الدین شیرازی، الجزء الثانی من السفر الثالث، صص ۱۳۷ - ۱۳۶.

۳- ۳. جامعه شناسی سیاسی، دکتر حسین بشیریه، ص ۲۹۰.

کلاً عملی باشد. وظیفه آنها اعمال اصولی است که مردان کشف کرده اند....»(۱) .

زن در آینه فرهنگ و ادب و هنر

نگاه منفی به شخصیت زن در طول تاریخ و تحقیر این عضو شریف جامعه انسانی، موجب گردیده است که در میان اقوام و ملل گوناگون طعنه ها و دشنام های مذموم به او اختصاص یابد و شخصیت زن با چهره مسخ شده و در قالب ادبیات، طنزها و شعرها به زبان های گوناگون ترسیم گردد. و چون فرهنگ و شعر و ادب پارسی عمدتاً فرهنگ مرد محور و زن ستیز بوده، سیمای زن در این آینه تار و سیاه می باشد. تاریخ کهن ایران، تاریخ مرد محور بوده و با سیری در کتب تاریخ، به خوبی به این حقیقت می رسیم. از «ابوالفضل بیهقی» نقل شده که گفته است: «مرد بزرگترین عنصر پدیدآورنده تاریخ است.» این سخن، اعترافی به این حقیقت است. زن در این عرصه موجودی منفعل است که نه چیزی پدید می آورد و نه نقشی ایفا می نماید. بدون تردید فرهنگ مردم ایران نیز فرهنگ مرد محور بوده است و در آن، زن بروز و نمود چندانی ندارد. نه جامعه بروز و ظهور و حضور به زن ایرانی داده و نه زن ایرانی در تلاش برای تغییر موقعیت خود بر آمده است. نگاه تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران به زن، به گونه ای است که نوعاً ویژگی منفی دارد و خطای یک زن را به کل نسبت داده و این نیمی از انسانیت جامعه را که نقش محوری در جامعه به عهده دارند، به سخره گرفته است. گاه با نیش ضرب المثل ها و طنزها به حریم آسمانی این موجود شریف تاخته است. نمونه های زیر از همین دست است:

_ اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟

_ از مردم سرفراز نزیبد که با زن نشیند به راز!

_ به دانش زنان کی نمایند راه.

_ زن پارسا در جهان نادر است.

_ زن ناقص العقل است.

_ زن نداری غم نداری.

_ وفا از زن مخواه....

_ خواب زن چپ است.

_ زن زن است اگر چه شیر باشد.

_ مکر از زنان و ابلیس است.

_ مکر زن ابلیس دید و بر زمین بینی کشید.

_ چه مردی بود کز زنی کم بود.

_ زن آنقدر که زود فهم است خوش فهم نیست.

_ زن از پهلوی چپ خلق شده.

_ زن نگیر تا جانت را بگیرد.

_ زن بلاست، الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد.

_ زن دلش طاقچه ندارد.

_ دهان زن چفت و بند ندارد.

_ زن نخود زیر زبانش نمی خیسد.

و....

__________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۹۲.

و گاه با تعریف و تمجید از مردان زنان تحقیر شده اند؛ همانند:

_ قول مردان جان دارد.

_ قول مرد طلاست.

_ قول مرد یکی است.

_ هرکو مرد است او بود در جستجو معنی پرست.

_ هر که زن طبع است کارش رنگ و بوی است و نگار.

_ ظاهر و باطن مرد یکی است.

_ مرد را کار و کار را مردان.

_ مرد مرد تمام آنکه نگفت و بکرد.

_ مرد سر می دهد و سِر نمی دهد.

_ مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید.

_ مرد به هنر نام گیرد.

_ مرد را در سخن شناسید.

و گاه نیز با اشعار طنز گونه به حریم فضیلت زن تاخته شده و اشعاری که وجود این عنصر ذیجود را تحقیر می کند لق لقه زبان گشته است. چون:

مرا ز زادن دختر چه خرمی باشد

که کاش مادر من هم نزادی از مادر

چه نکو گفت آن بزرگ استاد

که وی افکند شعر را بنیاد

آنکه را دختر است جای پسر

گرچه شاهست، هست بد اختر

به نزد پدر دختر ار چند دوست

بر دشمنش مهترین ننگ اوست

با زن درِ راز هرگز مزن

که موبد چنین داستان زد ز زن

که زن را دو دل باشد و ده زبان

وفا را عوض هم جفا از زنان

از بدی های زن مشو ایمن

گرچه از آسمان نزول کند

زنان نازک دلند و سست رأیند

به هر خو چون بر آریشان برآیند

بگفتار زنان هرگز مکن کار

زنان را تا توانی مُرده انگار

زنان چون درختند سبز آشکار

ولیک از نهان زهردارند بار

زنان چون ناقصان عقل و دینند

چرا مردان ره آنان گزینند

زنان در آفرینش ناتمامند

ازیرا خویش کام و زشت نامند

دو کیهان گم کنند از بهر یک کام

چو کام آید بجویند از خرد نام

زنان را سِتایی سگان را سِتای

که یک سگ به از صد زن پارسای

زنان را همین بس بود یک هنر

نشینند و زایند شیران نر

زن ارچه دلیرست و بازور دست

همان نیم مرد است هر چون که هست

زن ارچه زیرک و هشیار باشد

زبون مرد خوش گفتار باشد

زن چو مار است زخم خود بزند

برسرش نیک زن که بد بزند

نه به حجت توان براه آورد

نه به اقرار در گناه آورد

نه به سوگند راستکار شود

نه به پیمان و عهد یار شود

زن نیک در خانه مار است و گنج

زن بد چو دیو است و مار شکنج

زن و اژدها هردو در خاک به

جهان پاک از این دو ناپاک به

یکی گفت کس را زن بد مباد

دگر گفت زن در جهان خود مباد

زنان را از آن نام ناید بلند

که پیوسته در خوردن و خفتنند

فضل مردان بر زنان ای بوشجاع

نیست بهر قوت و کسب و ضیاع

و رنه شیر و پیل را برآدمی

فضل بودی بهر قوت یا علی

فضل مردان بر زن ای حالی پرست

زان بود که مرد پایان بین تر است

مرد کاندر عاقبت بینی خم است

او ز اهل عاقبت از آن کم است

این بود قطره ای از امواج سهمگین طنزها، شعرها و ضرب المثل ها که در افواح مردم در طول تاریخ جاری بوده و به ساحت زن جفا شده است و حریم این موجود برین را شکسته اند.

بعضی از بزرگان اندیشه و حکمت و سیاست نیز با نگاه تحقیرآمیز به زن نگریسته و با گفتار زهرآگین خود به این موجود مظلوم تاریخ جفا کرده اند. ارسطو در این باره گفته است: «طبیعت آنجا که از آفریدن مرد ناتوان است زن را می آفریند. زنان و بندگان از روی طبیعت محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند»(۱) .

امام محمد غزالی می گوید: حکیمی زنی خواست کوتاه. گفتند: چرا تمام بالا نخواستی؟ گفت: «زن چیز بدی است و بد هر چه کمتر، بهتر است». و گفت: به

________________________

۱- ۱. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص ۱۴۸.

حقیقت هر چه بر مردان رسد از محنت و بلا و هلاک، هم از زنان رسد و آخر از ایشان کم کسی به مراد و کام دل رسد(۱).

خواجه نظام الملک طوسی نیز می گوید(۲): اول مردی که فرمان زن اطاعت کرد و او را زیان داشت و در رنج و محنت افتاد آدمعليه‌السلام بود که فرمان حوا برد و گندم بخورد تا از بهشت بیفتاد و دویست سال می گریست تا خدای تعالی بر وی ببخشود و توبه او پذیرفت و...

و همیشه پادشاهان و مردان اندیشه و رأی راهی برگزیده اند که زنان ایشان را از دل آنان خبر نبوده است و از بند هوا و فرمان ایشان آزاد زیسته اند و مسخر ایشان نشدند. چنان که اسکندر کرد.

بوذر جمهر را پرسیدند: «سبب چه بود که پادشاهی آل ساسان ویران گشت و تدبیر گر آن پادشاه بودی، و امروز تو را به رأی و تدبیر و خرد و دانش در همه جهان همتا نیست؟»

پاسخ داد: «سبب دو چیز بود: یکی آنکه آل ساسان بر کارهای بزرگ کارداران خرد و نادان گماشتند و دیگر آنکه دانش و اهل دانش را دشمن داشتندی، باید که مردان بزرگ و خردمندی را خریداری کنند و به کار دارند و سر و کار من با زنان و کودکان افتاد و این هردو را خرد و دانش نباشد و هرگاه که کار پادشاهی با زنان و کودکان افتد بدان که پادشاهی از آن خانه بخواهد رفت»(۳).

این بود بخشی از ادبیات طنزگویان و شعرا و بذله سرایان و هجو گویان، دانشمندان و حکما که پیرامون شخصیت زن ابراز داشتند؛ با نیش قلم و زبان و در قالب طنز و ضرب المثل، شعر و بذله به آسمان فضیلت این آینه جمال و جلال الهی تاخته اند.

___________________________

۱- ۱. زن، جمیله کدیور، ص ۱۳۸.

۲- ۲. ممکن است خواجه نظام الملک تحت تأثیر زن محوری الموتیان و استفاده ابزاری آنان از زنان و دشمنی خواجه با الموتیان چنین مطالبی را گفته باشد.

۳- ۳. همان، صص ۱۳۹ _ ۱۳۸.

بعضی به شخصیت اخلاقی او تاخته و بعضی دیگر چهره اجتماعی او را نکوهیده، کفایت و درایت او را زیر سؤال برده اند و بعضی دیگر سرشت او را پست و بی مقدار دانسته اند.

به راستی چرا؟ این تجلّی گاه عشق، مهر، عاطفه و محبت این گونه تحقیر شده است؟

مگر دست توانای او نبوده که گردونه زندگی مرد را چرخانده؟ مگر دامان مهر گستر او مهد تربیت مردان نامدار و تاریخ ساز نبوده است؟

مگر از دامان پاک او مرد به معراج نمی رود؟ او که مربی دلسوز، مادری مهربان، همسری فداکار و مهرورز است. گوهر تابناکی که موجب درخشش زندگی و شمع نورانی که حرارت بخش کانون زندگی است. آیا سزاوار است به چنین عنصر خدوم و فداکار چنین بی مهری و جفا گردد؟

بدون تردید با کاوش و تحقیق در اکثر این گفتار به این نتیجه می رسیم که غالب این گفتار و طنزها از سوی کامجویان شکست خورده ای پدید آمده که برای ارضای عشق و شهوت خود با این موجود ارتباط داشته اند و از آغاز تا امروز حنظل حقارت زن از این سر چشمه جاری بوده است.

دیروز کامجویان شهوت پرست آن گونه این مایه شرف و فضیلت را تحقیر کرده اند و امروز هم اگرچه طنزها به ترنّم ترانه های عاشقانه تغییر یافته ولی باز با شخصیت زن چون کالا معامله می شود و شخصیت واقعی او بروز و ظهوری ندارد. به هر روی او در طول تاریخ تحقیر و لجن مال شده است.

باری آنچه گذشت چه در نگاه تاریخ به زن و چه از انگاره اندیشه فیلسوفان و چه در آینه ادبیات و طنز، سیمای زن را به عنوان موجودی دست دوم و جدا از کاروان انسانیت مطرح کرده است. این ادبیات اختصاص به زبان فارسی ندارد؛ بلکه در همه زبان ها و فرهنگ ها به شخصیت این انسان فداکار حمله شده است. گفته آرین پور با این نگاه منفی سازگار است که می گوید: «اصولاً زن ایرانی در ادبیات فارسی مقام شایسته ای نداشته است. شعر کلاسیک ایران، زن را به صفت یار و دلدار و دلبر شناخته و غالباً از او به بی وفایی و مکر و جنایت یاد کرده است. و در دیوان های شعرا و کتب نویسندگان خیلی به ندرت می توان به وصف زنان خوب و فرمانبر و پارسا برخورد... اگر تمام سخنان گویندگان و نویسندگان در ادوار مختلف تاریخ جمع زده شود، روی هم رفته نتیجه به سود زن نخواهد بود»(۱) .

__________________________

۱- ۱. از نیما تا روزگار ما، یحیی آرین پور، ص ۴.

بخش دوم :زن در پرتو وحی

از نگاه قرآن سیمای زن از همان مشرقی می تابد که جمال مرد از آن ساطع است. هر دو عضو خانواده انسانند، هردو مظهر اسمای الهی بوده و لباس «احسن»(۱) بر تن کرده و تاج «کرّمنا»(۲) بر سر نهاده اند. به پاس آفرینش این انسان است که خداوند مبارک باد(۳) گفته و با نشان زیباترین موجود، او را ستوده است. با مرد از یک سرشت پدید آمده و به سوی یک هدف می شتابند.

آدم با حوا همراه است، باهم در بهشت می خرامند و زندگی می کنند، و همشأن یکدیگرند. شیطان هردو را می لغزاند و هردو با هم از بهشت اخراج می شوند و باهم به زمین فرود می آیند و باز با هم و در کنار هم بساط حیات و زندگی و مد نیت را بر روی زمین می گسترند(۴) .از افق فرهنگ قرآن، زن و مرد بر یک آسمان می درخشند. زن به عنوان یک انسان برابر و مساوی «نه موجود دست دوم» و مشابه با مرد مطرح است.در قرآن چنین می خوانیم: «ای پیامبر! از تو درباره زنان فتوا می خواهند. بگو: خداوند درباره آنان به آنچه در این کتاب بر شما خوانده شود فتوا داده است...»(۵).

و آیات دیگر که وحدت نوع زن و مرد را نشان می دهد و تفاوت و اختلاف

_____________________________

۱- ۱. تین / ۴.

۲- ۲. اسراء / ۷۰.

۳- ۳. مؤمنون / ۱۴.

۴- ۴. بقره / ۳۶ _ ۳۵.

۵- ۵. نساء / ۱۲۷.

جنسیّت را مؤثر در انسانیت آن دو نمی شناسد و در آیات متعدد فروغ و فروز این حقیقت را بر دیدگان صاحب اندیشه و خرد جاری می سازد. در طلیعه سوره ای که به نام زنان مزین است می فرماید: «ای مردم! بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف جهان از مرد و زن برانگیخت...»(۱) .

در آیه ای دیگر نیز می فرماید: «ای مردم! ما شما را از نر و ماده ای آفریدیم و شما را جماعت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. هرآینه گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست»(۲) .

نگاه برابر قرآن

در پرتو این آیه به خوبی نمایان است که زن و مرد در مقام انسان بودن هردو مساوی و برابرند و هریک می توانند با شهپر تقوا خود را بر دیگری امتیاز بخشند. چه بسا زنان نامور که بر اوج قله های شرف و انسانیت درخشیدند و فروغ شرف و فضیلت خود را از ستیغ بلندترین قله ها نمایان ساختند و شبه مردانی که در چاه ویل و بدبختی سقوط نمودند. و نیز در پرتو آیه ۷۱ از سوره توبه چنین می خوانیم: «والمؤمنین والمؤمنات...»، مردان مؤمن و زنان مؤمنه دوستان یکدیگرند. به نیکی فرمان می دهند و از پلیدی ها باز می دارند، نماز می گزارند و زکات می دهند و از خدا و پیامبرش فرمانبرداری می کنند. خدا اینان را رحمت خواهد کرد(۳).

در محراب عبادت و سیر الی الله و کسب فضایل هردو مساوی و برابرند. هردو می توانند تا اوج معنویت عروج کرده و بر آفاق معنویت تجلی کنند.

___________________________

۱- ۱. نساء / ۱.

۲- ۲. حجرات / ۱۳.

۳- ۳. توبه / ۷۱.

در پرتو آیه ای دیگر چنین آمده: «همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان اهل طاعت و عبادت و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان راستگوی و زنان راستگوی، مردان خداترس و زنان خداترس، مردان خیرخواه و مسکین نواز و زنان خیرخواه و مسکین نواز، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان با عفت و زنان با عفت، و مردان و زنانی که یاد خدا بسیار می کنند، خداوند پاداش و مغفرت بزرگ برای همه آنان مهیا ساخته است»(۱) .

کمال یابی در نگاه قرآن

در این افق چهره مرد و زن یکسان می درخشد و آفاق تعالی خواهی و نیل به کمالات بر هر دو یکسان گشوده شده و هر دو می توانند تا اوج پرواز کنند و به کمالات برسند. فرهنگ قرآن، زن و مرد نمی شناسد، بلکه «انسان» را می شناسد و او را برای کمال یابی فرا می خواند. از این رو در ذیل همین آیه مبارکه خداوند نمی فرماید: «أعدّالله لهم و لهن» بلکه می فرماید: «اعدّ لهم»، یعنی بدانید و آگاه باشید این نیست که هر کجا سخن از «کم» و «هم» است منظور مرد است بلکه منظور مرد و زن است و این آموزه بلند قرآنی است.

در آیه دیگر نیز که جلوه آسمانی مریم را می ستاید و در توصیفش می فرماید:( وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ ربِِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ) (۲)، خداوند نمی فرماید: «و کانت من القانتات»، بلکه می فرماید:( وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ) .

باری، کمال یابی و طلوع بر ستیغ فضیلت در فرهنگ وحی برای زن و مرد یکسان است و مهم تهذیب روح و جان است که نه مرد است و نه زن.

این ندای قرآن است که اعلام می دارد:( مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً ) (۱)

_____________________________

۱- ۱. احزاب / ۳۵.

۲- ۲. تحریم / ۱۲.

هرکس که عمل نیکو انجام داد، زن باشد یا مرد، ملاک ایمان است. او به حیات پاک و جاوید نائل می گردد. نیل به حیات طیب دو چیز می خواهد،: یکی حسن فِعلی به نام عمل صالح و دیگری حسن فاعلی به نام «مؤمن بودن روح»(۲) .

این فروغ فرهنگ قرآنی است که آیات آن جنسیت نمی شناسد بلکه مکلف می شناسد:( کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَه ) (۳) ، هر کسی، خواه مرد و خواه زن در گرو اعمال خود است.

در نگاه قرآن مسائل ارزشی به جنسیت ارتباط ندارد، بلکه موصوف این اوصاف جان آدمی است(۴) .

اگر در مواردی قرآن، نام زن و مرد را می برد، به این دلیل است که می خواهد افکار جاهلی و قبل از اسلام را تخطئه کند. آنان بین مرد و زن فرق می گذاشتند و عبادات و کسب فضایل را ویژه مردان می دانستند. از این رو قرآن کریم بیان داشت: زمینی که در آن گل فضیلت می شکفد، روح آدمی است و آن نه مرد است و نه زن(۵) .

در عصر جاهلیت برای زن ارزشی قائل نبودند و با دیده حقارت به او نگاه می شد و جز برای ارضای شهوت هیچ منزلتی برای او قائل نبودند. خداوند متعال در قرآن فرمود: من عهده دار تربیت روح و جان انسانم و مرد و زن هر دو عضو خانواده انسانند.

اگر در سراسر قرآن کریم و سخنان اهل بیتعليهم‌السلام جستجو گردد، موردی دیده نمی شود که قرآن کمالی از کمالات را مشروط به «مرد بودن» بداند و زن را از فیض آن محروم ساخته باشد.

__________________________

۱- ۱. نحل / ۹۷.

۲- ۲. زن در آینه جلال و جمال، آیه الله جوادی آملی، ص ۷۶.

۳- ۳. مدثر / ۳۸.

۴- ۴. زن در آئینه جلال و جمال، ص ۷۷.

۵- ۵. همان، ص ۸۵.

آیاتی که ارزش ها و ضد ارزش ها را بیان می دارد، چون علم و جهل، ایمان و کفر، ذلت و عزّت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، حق و باطل، راستی و دروغ، پرهیزکاری و بی بندوباری، فرمانبری و عصیان، امانت و خیانت، غضب و خویشتن داری و... هیچ کدام از این اوصاف نه با وصف مذکرند و نه با وصف مؤنث، بلکه آن آیاتی که مبیّن این ارزش ها و ضد ارزش هاست می گوید: موصوف این اوصاف جسم و بدن نیست، بلکه جان و روح است. بدن انسان که مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، پرهیزکار و یا فاجر نیست، بلکه جان و روح است. اوست که زمینه تجلی و بروز این امور است، عقل نظری انسان نیز که وصفش اندیشه و علم است آن هم نه مرد است و نه زن. دل که کارش کشف و شهود است، زن و مرد نمی شناسد. جان هم که مشرق فضیلت و رذیلت است، زن و مرد نمی شناسد، بلکه ظرف همه این حقایق آفاق روح است(۱) .

بنابراین اگر بخواهیم جایگاه فرهنگی _ ارزشی زن را در قرآن بشناسیم، باید به آفاق آیات قرآن که انسان را تعریف می کند، مکانت او را ارج می نهد و او را به عنوان مسجود فرشتگان و مظهر اسمای الهی و معجزه آفرینش ذکر می نماید و نیز به آفرینشش مباهات کرده و به تاج «کرّمنا» مزیّنش می سازد، نظاره کنیم. و فروغ کمال یابی انسان را بشناسیم و نیز آیاتی که مردم را مخاطب خود قرار داده و آنان را در معبد عبادت به تعالی طلبی فرا می خواند و نیز آیاتی که مکارم و فضایل را برای انسان می خواهد.

همچنین باید آیات قرآن که با عنوان محسنین، مؤمنین، صالحین عابدین، قانتین، راکعین، ساجدین و... آفاق معنویت و اوج طلبی انسان را تعریف می نماید، تلاوت نمائیم. همه این آیات، انسان و آفاق تعالی طلبی او را روشن می سازد و بر زن و مرد یکسان می تابد و هر دو را به سوی فتح این آفاق فرا می خواند.

این است فروغ و فروز زن در بینش وحی و اسلام.

______________________________

۱- ۱. همان، ص ۶۹.

زن از منظر عرفان

این آموزه قرآنی در گفتار عرفا نیز آمده. قیصری در شرح فص محمدی از فصوص محی الدین چنین می گوید: «اعلم أنّ المرئه باعتبار الحقیقه عین الرجل و باعتبار التعیّن یتمیّز کل منهما عن الاخر...(۱) ؛ بدان حقیقت زن و مرد یکی است و گوهر او همانند مرد است، فقط از جهت تشخص و تعین این دو از یکدیگر ممتاز می گردند، چون هردو انسانند و تجلی یک گوهر تابناک»(۲) .

در مقام دیگری می گوید: «انّ هذه المقامات لیست مخصوصه بالرجال فقد تکون للنساء ایضاً لکن لما کانت الغلبه للرجال تذکر باسم الرجال»(۳) ؛

به هر روی، در فرهنگ اسلامی تابش جلوه جمال و جلال زن یکسان است، بلکه گاهی به زنان عنایت خاصی مبذول شده است.

مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه که از کتب اربعه شیعه محسوب می گردد، در ابواب نماز بابی گشوده با عنوان «ادب المرئه فی الصلاه» که آداب نماز زنان را بیان می دارد. چگونه بایستند، به رکوع روند، سجده کنند، تشهد بخوانند و برخیزند که باعفاف این گوهر انسانی سازگارتر باشد؟

در پایان روایتی را از امام صادقعليه‌السلام نقل می کند که زن اگر خواست تسبیح گوید، با انگشتان خود بگوید: «فانهنّ مسئولات»(۴) .

شاید راز چنین دستور ویژه این باشد که سرانگشتان در قیامت مسؤول واقع خواهند شد و این یک عنایتی است از خداوند به زنان که با انگشتان خود تسبیح را بشمارند تا انگشت او نیز عبادت کند.

افزون آنکه در منهج فقه ما، شش سال زن زودتر به ساحت الهی تشرّف یافته و

__________________________________

۱- ۱. شرح قیصری، صص ۴۷۸ _ ۴۷۳.

۲- ۲. زن در آینه جلال و جمال، ص ۲۳۲.

۳- ۳. شرح قیصری، فص محمدی، ص ۴۵۲.

۴- ۴. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۷۴، ش ۱۰۸۹.

دریچه عبادت به روی او گشوده می شود و نماز به او واجب می گردد. او باید در محضر خدا و در محراب عزت آفرین عبادت در آینه عبادت خود به فروغ نور خدا بنگرد، روزه بر او واجب و حج بر او واجب و احکامی که خدا هنوز از مرد نخواسته است چون به آن لیاقت و تشرّف نرسیده است از زن می خواهد.در سالیانی که مرد سرگرم بازی است، زن به مقام بلوغ و رشد و عبادت و عروج می رسد.آیا این نشانه فضیلت زن نیست؟ بر فرض که ما از این شواهد نتوانیم عظمت و برتری زن را نسبت به مرد درک کنیم؛ ولی معلوم می شود دین اسلام عنایت خاصی نسبت به زنان دارد؟(۱)

ممکن است راز محبوب بودن زن در نگاه معنوی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همین باشد. در آن حدیث که فرمودند: «از دنیای شما زن و بوی خوش محبوب من است، نور چشم من در نماز است»(۲) .

بدون تردید زن، در افق معنویت، محبوب پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، ولی مهرورزی از این منظر: «و من احبهنّ علی جهه الشهوه الطبیعه خاصه....»(۳) بدون تردید در پیامبران راه ندارد. چون اگر کسی زنان را از جهت غریزه طبیعی دوست داشته باشد، راز این اشتیاق را نمی داند و چون علم به هدف و آگاهی از راز به منزله روح بوده، آنکه شهوت گراست بدون محبت الهی است چون صورت و جسم بی روح است. آنگاه محی الدین عربی در توجیه و بیان «حدیث نبوی» جامعیت زن و این که او در مظهریت و تجلای خداوند از مرد کاملتر است را رمز و راز محبت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زن می داند(۴).

_______________________________

۱- ۱. زن در آینه جلال و جمال، صص ۲۲۸ _ ۲۲۷.

۲- ۲. شرح قیصری، فص محمدی، صص ۴۷۸ - ۴۷۷.

۳- ۳. همان، ص ۴۸۰.

۴- ۴. زن در آینه جلال و جمال- صص ۲۳۳_ ۲۳۲.

البته پیامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همه امور از افق معنویت می نگرد و جهان و آنچه در اوست را پرتویی از فروغ و ظهور خداوند می شناسد.

زن در پرتو روایات

دهها بلکه صدها روایت نیز مکانت زن و ارزش معنوی، فرهنگی او را می ستاید و آن عنصر شریف را در آفاق گوناگون تعریف کرده و تمجید می نماید. گاه او را بر افق مادری نگریسته و کرامتش را ارج می نهد و گاه دیگر به عنوان زوج و همسر، مشعل گرم خانواده و رمز سکون و آرامش می داند. همچنین حضور حماسی، فرهنگی، اجتماعی او را در عرصه های گوناگون جامعه برجسته می نماید.در روایتی پیامبر بزرگ اسلام پیرامون او می گوید: «من اخلاق الانبیاء حب النساء(۱) ؛ از اخلاق پیامبران علاقه و محبت به زنان است».

«و انهن امانه الله عندکم فلا تضاروهن و لا تعضلوهن(۲) ؛ همانا آنان امانت خداوندند در نزد شما. پس بر آنان ستم نکنید».

امام صادقعليه‌السلام نیز در تعریف و تمجید زن می گوید: «اکثر الخیر فی النساء؛ بیشترین خوبیها در وجود زنان است».در همین راستا از امام صادقعليه‌السلام پیرامون آفرینش حوا سؤال شد که برخی می گویند خداوند حوا را از دنده پایین چپ آدم آفرید. امامعليه‌السلام فرمود: خدا منزه و برتر از این نسبت است. آن کس که چنین می گوید، می پندارد که خداوند قدرت نداشت برای آدم همسری از غیر خودش بیافریند! اینان راه را بر خرده گیران باز می کنند... چه می گویند؟ خداوند میان ما و آنان داوری کند. خداوند بزرگ آنگاه که آدم را از خاک آفرید و به فرشتگان فرمان داد تا او را سجده کنند، خوابی عمیق بر او چیره ساخت؛ سپس مخلوقی جدید بیافرید.... که وقتی به حرکت آمد آدم از حرکت

_____________________________

۱- ۱. الکافی، ج ۵، ص ۳۳۰.

۲- ۲. مستدرک، ج ۱۴، ص ۲۵۱.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18