زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی0%

زن و اسوه های آسمانی نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

زن و اسوه های آسمانی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: غلامعلی عباسی فردویی
گروه: مشاهدات: 25866
دانلود: 3785

توضیحات:

زن و اسوه های آسمانی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 359 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25866 / دانلود: 3785
اندازه اندازه اندازه
زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

السلام علیک ایها الصدیقه المرضیه، السلام علیک یا شبیهه ام موسی، و ابنه حواری عیسی، السلام علیک ایتها التقیه النقیه، السلام علیک ایتها الرضیه المرضیه، السلام علیک ایتها المنعوته فی الانجیل، المخطوبه من روح الله الامین؛ سلام بر تو ای صدیقه مرضیه، و ای بانویی که چون مادر موسی فرزندت زاده شد. و سلام بر تو ای بانویی که خطبه عقدت را عیسیعليه‌السلام جاری کرد»(۱) . در قسمتی دیگر از زیارتنامه چنین آمده: «اشهد انک احسنت الکفاله، و أدّیت الامانه، و اجتهدت فی مرضاه الله، و صبرت فی ذات الله، و حفظت سر الله، و حملت ولی الله، و بالغت فی حفظ حجّه الله و....»(۲) .

این عناوین و القاب ستایشگر آن بانویی است که صدف معنویت و ملکوتش درّی تابناک می پرورد که بر آسمان انسانیت فروغ هدایتش تمام جهان را لبریز خواهد ساخت. راوی می گوید: «حسن و حسینعليهما‌السلام در محضر علیعليه‌السلام بودند. وقتی حسن به سوی امام می آمد حضرت فرمود: «مرحبا به فرزند رسول خدا». هنگامی که حسینعليه‌السلام به سوی امام می آمد می فرمود: «پدرم به فدایت ای فرزند بهترین کنیزان!» به امام عرض شد: «ای امیرمؤمنان، شما را چه می شود که این جملات را به امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام می فرمایید؟ فرزند بهترین کنیزان کیست؟»

امامعليه‌السلام فرمودند: «گم گشته موعود، حجه بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسینعليه‌السلام است»(۳) .

در بیانی دیگر این بانو را با همین وصف ستوده است(۴) .

امام حسن مجتبی نیز فرموده اند: «امام زمانعليه‌السلام نهمین فرزند برادرم امام حسینعليه‌السلام فرزند سید و خانم کنیزان است»(۵).

امام هشتم نیز این بانو را با عنوان و صفت سید کنیزان ستوده است.

______________________________

۱- ۱. بحار، ج ۱۰۲، کتاب المزار، ص ۷۰.

۲- ۲. همان.

۳- ۳. بحار، ج ۵۱، صص ۱۱۱ - ۱۱۰.

۴- ۴. همان، ص ۱۲۱.

۵- ۵. کمال الدین، شیخ صدوق، ج ۱، باب ۲۹، ص ۳۱۶.

از آن حضرت پرسیدند: «قائم شما اهل بیت کیست؟» فرمود: «چهارمین فرزند از فرزندان من و فرزند سید کنیزان است؟»(۱) .

بانویی بزرگ

مجلسی در بحار چنین آورده است: بشر بن سلیمان برده فروش از فرزند زادگان ابو ایوب انصاری می گوید: روزی امام هادیعليه‌السلام مرا فرا خواند و فرمود: «ای بشر تو زاده انصاری، محبت انصار به اهل بیت پیامبر خدا چون زلالی جاری بوده و هست و ما به شما اعتماد داریم. امروز می خواهم تو را به شرفی دیگر مزین کنم و سری از اسرار را بر تو ظاهر سازم. از این رو تو را مأمور خرید کنیزی می نمایم». آنگاه نامه ای به خط رومی نوشت و کیسه ای حاوی ۲۲۰ دینار به من داد و فرمود: «به بغداد برو و نزدیک ظهر فلان روز در گذرگاه دجله حاضر شو. وقتی قایق های حامل کنیزان نزدیک شد از دور عمر بن یزید برده فروش را زیر نظر بگیر. چون کنیزی را که دو لباس حریر بر تن دارد برای فروش عرضه کرد و آن کنیز از این که او را در معرض نگاه مردم قرار دهند، سخت ناراحت و به زبان رومی می گوید وای که حجاب من هتک شود...». بشر می گوید: دستور و فرمان امام هادیعليه‌السلام را اجابت کرده و در زمان و مکان موعود حاضر شدم. همان گونه که امام فرموده بود نامه را به کنیز دادم. وقتی که نامه را خواند سخت گریست و به عمر گفت: «مرا به صاحب این نامه بفروش» و سوگند یاد کرد که اگر مرا به او نفروشی، خود را خواهم کشت. من و عمر در قیمت آن کنیز با هم گفتگو کردیم تا به همان مبلغ ۲۲۰ دینار که امام داده بود راضی شد. کنیز را تحویل داد. این بانو بسیار خوشحال و خندان بود. به حجره ای که برای اقامت گرفته بودم او را بردم. چون در حجره آرام گرفت، نامه امام هادیعليه‌السلام را در آورد و بوسید و بر دیدگان خود نهاد. من با تعجب پرسیدم: «مگر صاحب این نامه را می شناسی که

__________________________________

۱- ۱. همان.

این گونه آن را گرامی می داری؟».

آن بانو گفت: ای بیچاره! به مقام فرزندان انبیاعليهم‌السلام آگاه باش و بدان که من ملیکه، دختر «یشوعا» نوه پسری قیصر روم هستم. مادر من از فرزندان حواریون حضرت عیسیعليه‌السلام و منسوب به «شمعون» وصی حضرت عیسی است. جدم می خواست مرا به عقد برادر زاده خود در آورد، در حالی که من سیزده ساله بودم. مجلسی بزرگ به پا داشت از کشیشان و راهبان سیصد نفر و از اعیان و بزرگان کشور. هفتصد نفر و از فرماندهان و رجال کشوری و لشکری و رؤسای قبایل چهار هزار نفر در آن مجلس دعوت کرد. تختی مزین به انواع جواهرات آماده کرد. برادرزاده اش را بر آن تخت نشاند. اسقف ها انجیل ها را به دست گرفتند که بخوانند که ناگهان چلچراغ ها و شمعدانها فرو افتادند و صلیب ها واژگون و تخت سرنگون شد و برادر زاده قیصر نقش بر زمین شد.

رنگ از چهره اسقف ها پرید و بدن هایشان به لرزه افتاد. بزرگ آنان به جدم گفت: «این حادثه نشان زوال زودرس دولت مسیحیت است». قیصر دستور داد تا بار دیگر مجلس را به پا داشتند. چلچراغ و شمعدانها روشن شد و بوی کافور و عود و عنبر فضای مجلس را معطر کرد. بار دیگر رجال و اعیان را فرا خواند و برادر زاده دیگرش را حاضر کردند و بر تخت نشاند که باز همان حادثه تکرار شد و مردم متفرق شدند.

جدم غمگین و محزون به حرمسرا رفت. آن شب در عالم رؤیا دیدم که حضرت مسیح و شمعون و عده ای از حواریون در همان مجلس که جدم آماده کرده بود اجتماع کردند و منبری از نور که فروغش تا آسمان مشعشع بود، در جای همان تخت نصب نمودند. پیامبر اسلام و دامادش علیعليه‌السلام و جمعی از فرزندانش حاضر شدند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به حضرت مسیح فرمود: «ما به خواستگاری ملیکه خاتون دختر وصی شما «شمعون» آمده ایم تااو را برای فرزندم حسن عسکریعليه‌السلام عقد نماییم».حضرت مسیح روبه شمعون کرد و فرمود: «شرافت به تو روی آورده است. پس نسل خود را به نسل پیامبر خاتم پیوند ده. شمعون با خوشحالی پذیرفت و آنگاه پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آن منبر نشست و خطبه عقد را خواند و مرا به عقد فرزندش درآورد و حضرت مسیح و ائمهعليهم‌السلام و حواریون را گواه گرفت.وقتی بیدار شدم از ترس، خواب خود را برای کسی نقل نکردم. شعله محبت آن جوان در قلبم افروخته بود و مرا از خوردن و آشامیدن باز داشت. بیمار شدم و جسمم ضعیف گردید. پزشکان روم بر بالینم حاضر شدند، ولی کاری از دستشان ساخته نبود؛ چون جدم از معالجه من ناامید شد گفت: «ای نور دیده آیا خواسته ای در این دنیا داری؟».از او خواستم که اسیران مسلمان را از زندان آزاد کند تا شاید حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا دهند. جدم قبول کرد و من نیز به ناچار اظهار بهبودی کردم و کم کم به خوردن و آشامیدن روی آوردم. او نیز بسیار خوشحال شد و اسیران را احترام کرد. پس از گذشت ده شب حضرت فاطمهعليها‌السلام را در خواب دیدم که همراه حضرت مریم و هزار نفر از حوریان بهشتی به دیدنم آمدند. حضرت مریم آن بانو را به من معرفی کرد. من به حضرت زهراعليها‌السلام متوسل شدم و از بی توجهی حضرت عسکریعليه‌السلام گله کردم. آن حضرت فرمود: «تا زمانی که مشرک هستی، پسرم ابا محمد به دیدن تو نخواهد آمد. اگر مایل به زیارت ابا محمد هستی، باید مسلمان شوی». با راهنمایی آن بانوی بزرگ شهادتین را به زبان جاری و مسلمان شدم. حضرت فاطمهعليها‌السلام مرا به سینه خود چسبانید و فرمود: «منتظر زیارت ابا محمد باش که من او را نزد تو خواهم فرستاد». از خواب بیدار شدم و برای زیارت ابا محمدعليه‌السلام لحظه شماری می کردم.

آن شب گذشت. شب بعد ابا محمدعليه‌السلام را در خواب دیدم. به او گفتم: «محبوب

من! پس از آن که مرا شیفته و دلداده خود کردی، با دوری خود بر من جفا کردی». ابا محمدعليه‌السلام فرمود: «نیامدن من به خاطر شرک تو بود و اینک هر شب مرا ملاقات خواهی کرد تا زمانی که اراده خداوند ما را در ظاهر به هم برساند».بشر پرسید: «چگونه اسیر شدی؟» پاسخ داد: شبی ابا محمدعليه‌السلام به من فرمود: «به زودی پدر بزرگت لشکری برای نبرد با مسلمانان اعزام می کند. تو به طور ناشناس میان کنیزان و خدمتگزاران پنهان شو». من دستور حضرتش را اجرا کردم و اسیر مسلمانان شدم تا به اینجا رسیدم. کسی نمی داند که من دختر پادشاه روم هستم. پیرمردی که من در سهم او بودم از نام من سؤال کرد و من خود را نرجس نامیدم. او گفت: «این نام کنیزان است».

بشر با تعجب پرسید: «چگونه عربی را آموختی، در حالی که تو در روم رشد کرده ای؟» نرجس پاسخ داد: «پدرم چون به تربیت من اهتمام می ورزید از این رو معلمی برای من انتخاب کرد تا به من عربی بیاموزد».

بشر نرجس را به خدمت امام هادیعليه‌السلام آورد. چون بر امام وارد شد امام فرمود: «چگونه خداوند ذلّت نصرانیت و عزت اسلام و شرافت پیامبر خدا و عترتش را به تو نشان داد؟» عرض کرد: «چگونه برای شما وصف کنم چیزی را که خود داناترید». سپس امام هادیعليه‌السلام فرمود: «می خواهم تو را اکرام کنم. آیا هزار دینار به تو بدهم یا بشارت شرف و کرامت ابدی؟».

عرض کرد: «به فرزند مژده ام ده». امام فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی که جهان را پر از عدل و داد کند پس از آن که ظلم و بیداد همه جا را پر کرده باشد. سپس امام حسن عسکریعليه‌السلام به حکیمه خاتون عمه خود فرمود: تا آداب اسلام را به آن بانو بیاموزد(۱) . پس از تشریف فرمایی نرجس به خانه حکیمه برای کسب آداب و احکام اسلامی، حکیمه با تمام توان در آموزش و تعلیم او کوشید. نرجس

________________________________

۱- ۱.بر گرفته از بحار، ج ۵۱، ص ۱۰ - ۶.

بانویی نمونه شد و زمان آن رسید که صدف عفاف و کرامتش گوهری عرشی را پذیرا باشد و ملکوت معنویتش به مقام مادری امام زمانعليه‌السلام نائل گردد. از این رو روزی امام حسن عسکریعليه‌السلام به خانه عمه اش حکیمه خاتون تشریف برد و در آنجا نرجس خاتون را دید. به آن بانو خیره شد. حکیمه خاتون گفت: «اگر وی را می طلبی او را به خدمت شما بفرستم». امامعليه‌السلام فرمود: «نگاه و تعجب من از این بود که به زودی خداوند متعال از او فرزندی به دنیا می آورد که جهان را پر از عدل و داد کند».

حکیمه خاتون خدمت امام هادیعليه‌السلام مشرف شد و تقاضا کرد که نرجس خاتون را به خانه امام حسن عسکری بفرستد.

امام هادیعليه‌السلام ضمن موافقت خطاب به حکیمه خاتون فرمود: «ای بانوی بزرگوار، خداوند می خواهد تو را در چنین ثوابی شریک گرداند. و فوز عظیمی بر تو کرامت فرماید که تو را واسطه این امر الهی کرد(۱) .

تجلی نور

حکیمه می گوید: روزی خدمت امام حسن عسکریعليه‌السلام مشرف شدم. امامعليه‌السلام از من خواست که افطار را در خدمت آن حضرت باشم و بشارت میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را به من داد. قبول کردم و با سرور به اتاق نرجس خاتون رفتم. سلام کردم و در محضرش نشستم. ضمن احوالپرسی به او گفتم: «تو بانوی من و بانوی خاندان منی». نرجس از این گفته تعجب کرد و گفت: «تو مرا با چنین القاب و با چنین عظمتی می ستایی؟!» گفتم: «دخترم، امشب خداوند به تو فرزندی عطا خواهد کرد که آقای دنیا و آخرت است. بعد از نماز و افطار خوابیدم. نیمه شب برای نماز و تهجد برخاستم. نماز شب را خواندم. نرجس خاتون نیز

______________________________

۱- ۱. منتهی الامال، ج ۲، ص ۴۸۱؛ مجموعه نفیسه، ص ۱۳۸ _ ۲۶؛ بزرگ زنان صدر اسلام، ص ۱۷۳.

برخاست و نماز شب را خواند. از این که هیچ اثری از وضع حمل در او آشکار نبود به شک افتادم که امامعليه‌السلام از اتاقش با صدای بلند فرمود: «عمه جان، عجله مکن که تولد او نزدیک است». من به خواندن سوره سجده و یس مشغول شدم که در این هنگام درد زایمان بر نرجس خاتون عارض شد و مولود موعود و منجی جهان پا به عرصه دنیا نهاد. مولود مبارک را به پدر بزرگوارش دادیم آنگاه آن حضرت دستور داد که او را نزد مادرش ببریم. چون به مادرش دادیم سلام کرد. مادر او را در آغوش گرفت.

فرشتگان به پاس میلادش برای عرض تبریک به حضور امام حسن عسکریعليه‌السلام نازل شدند. امام، مولود مسعود مبارک را به روح القدس سپرد و خطاب به او گفت: «این کودک را ببر و محافظت کن و هر چهل روز یک بار او را نزد ما بیاور». آنگاه کودک محبوبش را در آغوش گرفت و به او گفت: «عزیزم تو را به آن کس که مادر موسی فرزندش را به او سپرد می سپارم». نرجس از فراق فرزند گریان شد. امام فرمود: «آرام باش و بدان که شیر غیر تو بر او حرام است و او به تو باز می گردد. همان گونه که موسیعليه‌السلام به نزد مادرش برگشت(۱) .

نرجس در زمان امام حسن عسکریعليه‌السلام جهان را وداع گفت و او را در مجاورت حضرت امام علی النقیعليه‌السلام دفن کردند(۲).

خاتمه بحث با نقل کرامتی مشک فشان می گردد.

کرامتی چشم افروز

بیماری وبا در شهر سامرا پدید آمد و منتشر گردید و هر روز عده ای را به کام مرگ می کشاند. مرحوم آیه الله سید محمد فشارکی حکم می کند که روز معینی را شیعیان سامرا

__________________________________

۱- ۱. برگرفته از بحار، ج ۵۱، صص ۱۴ - ۳ - ۲.

۲- ۲. بحار، ج ۵۱، ص ۵.

روزه بگیرند و ثواب آن را به ساحت حضرت نرجس خاتون اهدا نمایند و آن بانوی بزرگوار را واسطه قرار دهند که از فرزند بزرگوارش حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، درخواست نماید که آن حضرت از خداوند بخواهد بلای وبا از شیعیان برداشته شود. این حکم مجتهد واجب الاطاعه منتشر می گردد و شیعیان، آن روز معین را روزه می گیرند و طبق گفته مرحوم آیه الله فشارکی ثوابش را به ساحت حضرت نرجس خاتون نثار می کنند.

بلا از شیعیان بر طرف می گردد و احدی از شیعیان سامرا به بیماری وبا از دنیا نمی روند. حتی یک نفر شیعه که فوت شده بود، پس از بررسی و تحقیق روشن می شود که به بیماری وبا فوت نکرده است.

سنّی ها از خجالت و شرمندگی مرده های خود را شب دفن می کردند. این کرامت قطعی در کتابنامه کرامات اهل بیتعليهم‌السلام ثبت می گردد(۱).

________________________________

۱ - ۱. کتاب الصوم، درس خارج فقه آیه الله حاج آقا موسی زنجانی مدّ ظلّه العالی، سال اول، شماره درس ۳۴، ص ۱۶۲.

بخش چهارم:زن در دو نگاه

نگاه ابزاری

نگاه ابزاری نیم نگاهی است که اروپای مدرن قرن هیجده و آمریکا به این نیم پیکره انسانیت می کند و انگاره ای است که این موجود شریف با آن ارزیابی می گردد.

با نگاهی به سابقه جنبش سیاسی اجتماعی زنان در اروپا و آمریکا و نیز زن محوری در جامعه ترکان مغول و الموتیان این فرضیه مدلل می گردد.

بدون تردید سابقه جنبش سیاسی زنان و اندیشه های آن، ریشه در انقلاب صنعتی اروپا و خاصه انقلاب فرانسه دارد؛ و طلیعه آن را باید اعلامیه «المپ دو گوژ» نویسنده فرانسوی در سال ۱۷۸۹ دانست که با عنوان «حقوق زن و شهروند» منتشر ساخت و در آن اعلام کرد: «همچنان که زنان حق دارند که بالای چوبه دار بروند، به همین سان نیز حق دارند که بالای سکوی خطابه بروند». از این رو در انقلاب فرانسه زنان به تشکیل باشگاههای انقلابی پرداختند. در دوران همین انقلاب است که هواداران آزادی زنان طی اعتراض نامه ای به مجلس چنین نوشتند: «شما همه تعصبات گذشته را نابود کرده اید، لیکن اجازه می دهید که قدیمی ترین و شایع ترین آنها باقی بماند و آن تعصبی است که موجب می شود نیمی از جمعیت از

منصب و احترام، به ویژه از حضور در آن مجلس محروم گردند»(۱) .

البته نویسندگان از سایر کشورها به احقاق حقوق زنان پرداختند. در سال ۱۷۹۲ ماری ولستو کرافت با نوشتن رساله حمایت از حقوق زن توجه افکار عمومی را به موقعیت سیاسی زنان جلب کرد.

و نیز اندیشمندانی چون کندورسه و دیدرو از حقوق زنان دفاع کردند(۲).

همچنین در نیمه نخست قرن نوزدهم هواداران سن سیمون و فوریه دو تن از سوسیالیستهای اولیه از حقوق زنان حمایت می کردند و در ادامه این روند در نیمه دوم قرن نوزدهم تقاضا برای برابری زنان در زندگی اجتماعی و سیاسی به صورت بارزی مطرح شد.

در انگلستان نیز جنبش سیاسی زنان برای کسب حقوق سیاسی در سال ۱۸۶۵ آغاز شد. و پیش از آن در ایالات متحده آمریکا کنگره زنان در سال ۱۸۵۰ برای دفاع از حق رأی زنان تشکیل گردید. در سال ۱۸۶۹ جان استوارت میل فیلسوف سیاسی معروف انگلیسی کتابی تحت عنوان اسارت زنان نوشت که مورد استقبال عمومی قرار گرفت و او نخستین لایحه برای اعطای حق رأی به زنان را به پارلمان انگلیس تقدیم کرد.

در همین سال ها انجمنهای سیاسی زنان در بسیاری از کشورهای اروپایی تشکیل گردید. در انگلستان اتحادیه ملی حق رأی برای زنان در سال ۱۸۶۷ تشکیل شد و اعتصاباتی و تظاهراتی برای رسیدن به اهداف خود راه انداخت. در آمریکا

_______________________________

۱- ۱. جامعه شناسی سیاسی، دکتر حسین بشیریه، ص ۲۹۰.

۲- ۲. همان.

انجمن ملی رأی زنان در ۱۸۶۹ تشکیل شد. در فرانسه اتحادیه حقوق زنان در ۱۸۷۶ تأسیس گردید.

جنبش سوسیالیزم، نیز از آغاز برای حقوق زنان مبارزه می کرد. فریدریش انگلس در کتاب منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، اظهار داشت که: «سرنگونی حق مادری و مادر سالاری در نتیجه سلطه مردان به معنی شکست تاریخی جنس زن بود»(۱) .

اگوست ببل از سوسیالیستهای اولیه بر آن بود که: «زنان باید هم از یوغ سرمایه داری و هم از نظام پدر سالاری رهایی یابند»(۲).

جنبش بین المللی سوسیالیستی زنان به عنوان جزیی از جنبش جهان سوسیالیزم در سال ۱۹۰۷ و سپس در سال ۱۹۱۵ کنگره ای تشکیل داد و خواستار اعطای حق رأی به زنان و مشارکت آنان در جنبش جهان پرولتاریا گردید. جنبش سوسیال دمکراسی آلمان نیز در سال ۱۸۹۱ طی برنامه معروف ارفورت خواستار گسترش حق رأی به زنان در آلمان شد. در روسیه پس از انقلاب، لنین خواستار مشارکت زنان کارگر در قدرت شوراها گردید و به زنان حق رأی سیاسی اعطا گردید.

به هر روی، جنبشهای اولیه زنان در قرن نوزدهم از سوی گروههای کوچک زنان تحصیل کرده طبقات متوسط به راه افتاد و طبعا جنبشی عمومی و فراگیر نبود. اکثریت زنان همچنان پای بند نقشهای سنتی خود بودند و جنبش زنان را در نمی یافتند و یا نسبت به آن بی تفاوت بودند. در واکنش به جنبشهای زنان، برخی از نویسندگان در مقام مخالفت استدلال می کردند که زنان از نظر جسمی و فکری به پای مردان نمی رسند و یا این که شرکت آنها در زندگی سیاسی موجب اختلال در ثبات دولت می گردد. هگل می گفت: «زنان ممکن است دارای فرهنگ، اندیشه و ذوق باشند، لیکن نمی توانند به ایده مطلق دست یابند. تفاوت میان مردان و زنان همانند تفاوت میان حیوانات و نباتات است... زیرا رشد زنان آرامتر است... به محض این که زنان زمام حکومت را به دست گیرند دولت دچار مخاطره می شود چون زنان اعمال خود را نه به موجب مقتضیات کلی «معقول» بلکه به حکم

___________________________________

۱- ۱. همان.

۲- ۲. همان.

تمایلات و عقاید دلخواهانه و جزیی تنظیم می کنند»(۱) .

ژان ژاک روسو نیز در کتاب امیل خود عرصه آزادی را برای زنان مقید می کند و چنین می گوید: «جستجوی حقایق انتزاعی و عقلی و مبادی و اصول علوم و دانشها و هر آن چیزی که نیازمند تعمیم باشد، خارج از حد ادراک زن است. مطالعات زنان باید کلاً عملی باشد. وظیفه آنها اعمال اصولی است که مردان کشف کرده اند»(۲) . در اروپا دشمنی با جنبش زنان در کشورهای کاتولیک مذهب شدیدتر بود تا در کشورهای پروتستان مذهب. از نظر مذهبی استدلال می شد که شرکت زنان در زندگی عمومی و سیاسی موجب تضعیف رابطه آنها با زندگی خانوادگی می شود.

به هر روی، حق رأی سیاسی زنان تنها در اوایل قرن بیستم در بیشتر کشورهای اروپایی و آمریکا مورد شناسایی قرار گرفت. در انگلستان به سال ۱۹۱۸، در آمریکا به سال ۱۹۲۰، در ایتالیا به سال ۱۹۲۵ و در فرانسه به سال ۱۹۴۴، و کشور سوئیس بیش از هر کشور دیگری در اعطای حق رأی به زنان مقاومت کرد. سرانجام در سال ۱۹۷۱ حق رأی زنان در انتخابات دولت فدرال در یک رأی گیری عمومی تصویب شد(۳) .

باری، این بود سابقه رستاخیز حقوق سیاسی اجتماعی زنان در اروپا و آمریکای لیبرال دمکرات و شرق سوسیال دمکرات که از اولین اعلامیه این جنبش از سوی المپ دگوژ فرانسوی در سال ۱۷۸۹ تا این زمان ۲۱۹ سال می گذرد. بدون تردید احیای این حقوق، انقلابی اجتماعی و موضوعی نو و بدیع محسوب نمی شد، بلکه رویکردی به گذشته و حرکتی ارتجاعی بود؛ زیرا این حقوق در گفتگوهای افلاطون در کتاب جمهور آمده بود. افلاطون در آن دیالوگ خود چنین می گوید: گفتم: «پس اگر ما همان وظایفی را که برای مردان قائل شدیم به زنها هم تحمیل کنیم، باید

________________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۹۱.

۲- ۲. همان، ص ۲۹۲.

۳- ۳. همان.

تربیت مرد و زن یکسان باشد». گفت: «آری». گفتم: «ما برای مردها تربیت روحی و بدنی را لازم دانستیم». گفت: «آری». گفتم: «بنابراین لازم می آید که زنان هم از این دو نوع تربیت بهره مند شوند و فن جنگ را هم بیاموزند و خلاصه بین زن و مرد مساوات باید رعایت شود». گفت: «آری»(۱) .

در ادامه این بحث می گوید: گفتم: «پس ای دوست، در اداره امور شهر کاری نیست که به زن من حیث زنی یا به مرد من حیث مردی اختصاص داشته باشد؛ بلکه استعدادها بین هر دو جنس متساویا تقسیم شده است. بنابراین زن و مرد هر دو به حکم طبیعت شریک در انجام همه وظایف می باشند. منتهی در همه کارها زن ناتوان تر از مرد است»(۲).

البته افلاطون با توجه به پیامدهای منفی این تساوی به گفتگو پیرامون آن می پردازد و می گوید: گفتم: «ولی اگر از حرف به مرحله عمل برسیم شاید بعضی جنبه های این موضوع به علت مخالفت آن با عادات جاریه به نظر مضحک آید». گفت: «بلا شک این طور است». گفتم: «به عقیده تو جنبه مضحک این کار چیست؟ لابد منظره زنهای برهنه است که در میدان با مردان ورزش خواهند کرد و این منحصر به جوان ها هم نخواهد بود، بلکه زنان نسبتا مسن هم بین آنها خواهند بود». گفت: «حقیقتا همین است که گفتی. یعنی با عادت های امروز یک چنین منظره ای مضحک خواهد بود». گفتم: «اما حال که ما بنا بر اظهار عقیده خود گذاشته ایم نباید از شوخی بذله گویان بترسیم. بلکه باید بگذاریم آنها در باب این ابتکار ما که برای زن ها تربیت بدنی و معنوی و خاصه فرا گرفتن فن جنگ و سواری را لازم دانستیم هر چه می خواهند بگویند». گفت: «حق با تو است»(۳) .

_____________________________

۱- ۱. جمهور، افلاطون، ترجمه فؤاد روحانی، کتاب پنجم، ص ۲۷۲، پاراگراف ۴۵۲.

۲- ۲. همان، ص ۲۸۰، پاراکراف ۴۵۵.

۳- ۳. همان، ص ۲۷۳.

آرمان آزادی

روشن شد که حقوق زن و تساوی آن با مرد که بزرگترین دستاورد انسان قرن نوزده و بیستم برای زن بوده چیز نو و جدیدی برای آن به ارمغان نیاورد؛ بلکه احیای گفته های افلاطون است. با این تفاوت که در این دوره نه تنها زنان به حقوق خود نرسیدند، بلکه مردان نیز تبدیل به ابزار شدند. و زن و مرد هر دو با یک نگاه ابزاری در خدمت سرمایه و قدرت در آمدند. کم کم از فرهنگ انسانی خود فاصله گرفتند و با خود بیگانه شدند و در حد کالا تنزل کردند.

به عبارت دیگر، زن در نظام غربی به تبع تعریف ماشینی _ مادی که در آن نظام برای انسان قائلند همانند سایر اشیاء تحت حاکمیت قوانین ماده تعریف گردید؛ به این معنا که چون زندگی را منحصر در دنیا می دانند برای استفاده بهتر از طبیعت و لذت بردن از امکانات آن قدرت های موجود در طبیعت را به استخدام گرفته و آرمان آنان فناوری بهتر، سود دهی بیشتر و توسعه سرمایه داری است و هرگز به کرامت های انسانی نمی اندیشند.

در این نظام انسان ها همانند اشیاء به کالا تبدیل شده و خرید و فروش می شوند. آرامش و امنیت جای خود را به ترس و وحشت داده؛ حرص و حسد برای رسیدن به قدرت و امکانات بیشتر در سراسر این نظام مشاهده می گردد. در این نظام جایگاهی برای دولت اخلاق و کرامت انسانی تعریف نشده است. در یک جمله در این نظام و با شعار آزادی زنان مظلوم ترین دوره را به خود دیده اند و به نام آزادی جنسی محاسن آنان را وسیله توسعه سرمایه قرار داده و گویی دوره برده داری مدرن آغاز شده است.

آرمان انقلاب صنعتی برای زنان آن بود که آنان به کالایی تبدیل شدند و قداست زن به طور کلی از میان رفت. سرمایه و صنعت با هم متحد شدند و به بهانه آزادی و تساوی زنان برای پیشرفت اهداف خود و به استخدام گرفتن نیروی ارزان کار زنان،

آنان را در میدان کار و کارخانه آورده و به استخدام گرفتند و فرجام این تساوی و آزادی آن شد که امروزه فساد و تجاوز و ظلم و ستم در غرب بیداد می کند و بنیاد اخلاق و معنویت ویران شده و زنان از قشرهای آسیب پذیر جامعه شده اند. باری، در گذشته کهن نیز پیش از افلاطون دوره سروری زنان در قالب مادرسالاری پدید آمد. چون با توجه به مشکلات زنان در ارتباط با کار شکار، که به نیروی بدنی بیشتری نیاز داشت، این شغل به مردان اختصاص پیدا کرد و کارهای دیگری از قبیل چیدن میوه درختان جمع آوری دانه ها و ریشه های خوراکی از مراتع به عهده زنان محول گردید. زنان در جریان گرد آوری دانه ها و ریشه های خوراکی و فصل روئیدن و رویش آنها و پیدایش دانه ها، کم کم به فن زراعت آشنا شدند. با محور قرار گرفتن زراعت و کشاورزی در زندگی انسان و اهمیت نقش زن در پیدایش و رشد کشاورزی زن محور جامعه شد و جامعه های مادرسالار شکل گرفت(۱).

پیش از دوره مادرسالاری، دوره زن گرایی به گونه ای بود که این موجود در حد ستایش و پرستش قرار گرفت و رب النوع ها و بتهای پوشالی را زن دانسته و نام زن بر آن می نهادند(۲) .

نگاه ابزاری الموتیان به زن

در میان فرق و گروه های اسلامی نیز بعضی از گروه ها که خود را به اسلام نسبت می دهند بر محور فرهنگ تساوی زن و مرد افلاطونی و مزدکیسم حکومت خود را بنا نهادند. این گروه حسن صباح و پیروان او بودند که بعدها در تاریخ به «الموتیان» معروف شدند.

___________________________________

۱- ۱. رخساره های اقتصاد در روند تکامل اجتماعی، ارنست مندل، مترجم: محمود مصور رحمانی، دفتر اول، صص ۲۹ - ۲۸.

۲- ۲. پیوند عشق میان شرق و غرب، جلال ستاری، ص ۶.

اسماعیلیان الموت از فلسفه افلاطون و آئین مزدک یک نوع اشتراک اقتصادی و برابری زن و مرد را گرفتند. در مورد اقتصاد، افلاطون برای سرپرستان، زندگی اشتراکی کامل پیشنهاد می کرد و برای سربازان نیز همین نوع زندگی را مطرح می کرد. سرپرستان باید خانه های کوچک و غذای ساده داشته باشند. زندگی آنان باید سربازی باشد. دسته جمعی غذا بخورند. جز ضروریات هیچ گونه اموال خصوصی نداشته باشند.

و نیز این گروه، چون افلاطونیان، زن را برابر مرد می دانستند و مخالف هر نوع تبعیض طبقاتی و جنسی در اجتماع بودند.

البته حکومت ترکان بر ایران و زن محوری آنان در ساختار جامعه و فرهنگ عشایری آنان در بنیاد این جامعه مؤثر بود.

به طور کلی چنین بر می آید که حسن صباح در فکر ساختن اجتماعی بر اساس ایده های افلاطونی و مزدکیسم بوده است. آئین آنان هیچ گونه ارتباطی با اسلام نداشت. همه مورخان اسماعیلیان را وابسته به اصول مزدکیسم می دانند.

ابن حزم می نویسد: «قرمطیان و اسماعیلیان بر آئین مزدک باشند»(۱) .

و نیز ابوالقاسم کاشانی می نگارد: در پیش آنان (اسماعیلیان) هر حرامی، حلال است و زنان خود آب صافی اند بر ای تشنگان مهیا و به مهر و نکاح احتیاج نیست. دختران بر پدران و برادران حلال و مباح اند، تمام محرمات را حلال دانند و می گویند: «بهشت و دوزخ خود اینجاست و جای دیگر نیست»(۲) .

در بحر الفواید نیز می خوانیم که حسن صباح هر شب به پیروان خود می گفت: «به زودی ما قیام می کنیم و شهر را فتح می کنیم و بر شما قسمت می نماییم».(۳)

__________________________________

۱- ۱. ناصر خسرو و اسماعیلیان، آ. برتلس، ص ۷۰.

۲- ۲. تاریخ اسماعیلیه، ابوالقاسم کاشانی، ص ۱۳۷.

۳- ۳. بحرالفواید، ص ۳۴۸.

خواجه نظام الملک نیز در سیاست نامه خود اسماعیلیان را متهم به اشتراک مال و زن می کند.

به هر روی، حسن صباح چون افلاطون در فکر ساختن اجتماعی نو با نظام نوینی بود که در آن همه کس با هم برابر بوده و از نعمات عادی یکسان سود برند و اختلافات طبقاتی و جنسی چون زن و مرد بودن در آن راهی نداشته باشد. ایده آنان اشتراک و آزادی زن از همه قیود بود»(۱) .

باری، در الموت زن مداری به اوج خود رسید. قوانینی جعل شد که بسیار خوشایند بانوان بود، چون: «دو زن شاید داشت و طلاق نشاید» و «.... و هر کس دو زن داشته باشد هرگز از آتش جهنم رها نشود»(۲) .

این پندارها سبب گردید که زنان از آئین حسن صباح با تمام توان حمایت کنند و در راه ترویج آن از جان و مال خود بگذرند(۳). مأموریت های خطرناک را مرد آسا انجام دهند، و خنجرهای خود را به سینه مخالفین اسماعیلیان فرو برند(۴) .

کشف حجاب و آغاز ولنگاری

در ادامه روند زن محوری و تساوی حقوق زن و مرد، سرانجام در سال ۵۵۹ ه .ق «هشتصد سال پیش از رضا خان» و «ششصد سال پیش از جنبش آزادی زن در اروپا» علی ذکره السلام، رهبر اسماعیلیان الموت که خون از خنجرهای آنان می ریخت و آسان دشنه های آنان سینه مردم را می شکافت، رسم حجاب و عفاف را برانداخت. او در یکی از سخنرانی های خود در این باره چنین گفت: «به اقتضای

__________________________

۱- ۱. ازگاتها تا مشروطیت، محمد رضا فشاهی، ص ۱۳۷.

۲- ۲. تاریخ اسماعیلیه «بخشی از زبده التواریخ» ابوالقاسم کاشانی، ص ۱۷۳.

۳- ۳. حسن صباح، کریم کشاورز، ص ۱۵۷.

۴- ۴. کوچه هفت پیچ، ابراهیم باستانی پاریزی، ص ۳۰۲؛ تاریخ اسماعیلیه، ابوالقاسم کاشانی، صص ۲۰۶ - ۲۰۵.

عقل شریف مکلف هستم که خیر و شر و سعادت و ضلالت شما را اعلام دارم. بدانید و آگاه باشید که عالم قدیم است و زمان نامتناهی، بهشت و دوزخ پنداری بیش نیست. قیامت هر کس مرگ اوست. به هر عاقلی لازم است که در باطن به اقتضای بشریت و عقل شریف سلیم النفس و نیکو کار باشد. به این گونه شخص، مرد راه حق خطاب می شود و در ظاهر هر گونه روشی که به جهت امور معاش و امور دنیویه خود مفید بیند همان روش را انجام دهد. امروزه من تکالیف شرعی را در خصوص حق الله به تمامه از شما برداشتم. از این پس آزاد هستید و از اوامر و نواهی در خصوص حقوق الله بالمره فارغ البالید. علم تحصیل کنید، نیکوکار شوید و از نعمات دنیویه در حیات پنج روزه خود بهره مند شوید. ثروت و مکنت حاصل کنید. به خیالات فاسده و عقاید ابلهانه خود را مقید نکنید و سعی و تلاش نمایید که با علوم و صنایع و اعمال حسنه و صالح و فضل و هنر در میان ملل برگزیده و مرجح شوید...

زنان را در حجاب نگاهداشتن، فزون بر این که بر آنان ظلم و ستم بزرگی است برای مردان نیز خسارت است.

از امروز زنان را در حجاب نگاه مدارید و ایشان را بی تربیت مگذارید و در حق آنان ستم روا مدارید و زیاده بر یک زن مگیرید. چنان که من بیش از یک زن ندارم»(۱) .

فردای آن روز پیشوای الموتیان خنجر به دست، دست زن خود بانوی بزرگ دره التاج را که از دودمان دیالمه بود گرفت و از خانه بیرون آمد. رو گشاده در الموت به گردش پرداخت و هر روز که هوا ملایم بود رهبر اسماعیلیان الموت با بانوی خود به تفرج و تفریح می پرداخت. اعیان و اشراف و جمع ساکنان الموت در آزادی زنان از او تقلید کرده با زنان رو گشاده خودشان به تفریح می پرداختند و در تمام قلمرو

___________________________

۱- ۱. مکتوبات، فتحعلی آخوند زاده، صص ۱۳۶ - ۱۳۵.