زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی11%

زن و اسوه های آسمانی نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

زن و اسوه های آسمانی
  • شروع
  • قبلی
  • 359 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27378 / دانلود: 4136
اندازه اندازه اندازه
زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

طلیعه نور

اشاره

___________________________

۱- ۱. ابن اثیر، ج ۱، ص ۵۹۳؛ زندگانی فاطمهعليها‌السلام زهرا(س)، دکتر شهیدی، ص ۲۱.

۲- ۲. فاطمهعليها‌السلام الزهرا و الفاطمیون، عباس محمود عقاد، ص ۱۰.

۳- ۳. انساب الاشراف، بلاذری، ص ۱۰۶.

۴- ۴. همان، ص ۳۹۰.

۵- ۵. طبقات کبری، ابن سعد، ج ۸، ص ۸.

۶- ۶. زندگانی فاطمهعليها‌السلام زهرا، ص ۲۳.

آغاز ارتباط خدیجه با پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی است که ابوطالبعليه‌السلام به برادرزاده خود چنین پیشنهاد کرد: خدیجه دختر خویلد که از بانوان بزرگ و دارای مال فراوان است. مرد امینی را می طلبد که زمام تجارتش را بر عهده بگیرد و از سوی او در کاروان بازرگانی «قریش» شرکت کند و مال التجاره او را به شام ببرد و آنجا به فروش برساند. چه سزاوار است خود را به او معرفی نمایی(۱) .

روح بلند پیامبر که در آینده مشرق تجلی اعظم می گردد، نمی تواند بدون تقاضا از سوی خدیجه این پیشنهاد را بپذیرد. از این رو به عموی خود چنین می گوید: «شاید خود خدیجه دنبال من کسی را بفرستد.» اتفاقاً چنین شد و خدیجه که از مذاکرات ابوطالب با پیامبر خدا آگاه شده بود، فوراً کسی را دنبال پیامبر فرستاد و به او این گونه پیام داد: «چیزی که مرا شیفته تو نموده است، امانتداری و خصال نیکو و پسندیده شماست. حاضرم دو برابر آنچه به دیگران می دادم، به تو بدهم و دو غلام خود را همراه تو بفرستم که در طول سفر خدمتگزار و فرمانبر شما باشند»(۲).

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داستان را برای عموی خود بیان کرد. ابوطالب گفت: «این رخداد مبارکی است که خدا آن را برای تو خواسته است».

به هر روی پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عامل و وکیل اموال خدیجه در کاروان تجارتی قریش گردید. و دو غلام خدیجه نیز در این سفر همراه او و فرمانبر او بودند. بالاخره کاروان به مقصد رسید و به پاس وجود پیامبر کاروان سود فراوان برد و پیامبر بیش از همه سود برد و اموالی را خریداری کرد تا در بازار تهامه بفروشد.

کاروان راه مکه را پیش گرفت و چون به مکه نزدیک شد «میسره» غلام خدیجه رو به رسول خدا کرد و گفت: «بهتر است شما پیش از ما وارد مکه شوید و خدیجه را از جریان تجارت و سود بی سابقه آن مطلع سازید». پیامبر وارد مکه شد و به سوی خانه خدیجه آمد. خدیجه در غرفه خود نشسته بود. چون پیامبر را دید به استقبال او آمد و با ادب او را وارد خانه خویش ساخت. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جریان کاروان تجارتی را برای او نقل کرد. میسره، غلام خدیجه آنچه را در این سفر از مکارم و

______________________________

۱- ۱. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲؛ اعلام النس

اء، عمر رضا کحّاله، ج ۱، ص ۲۷۶.

۲- ۲. سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۸؛ اعلام النساء، ج ۱، ص ۲۷۵؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج ۳، باب فضل النساء، ص ۷۷؛ فروغ ابدیت، آیه الله جعفر سبحانی، ج ۱، ص ۱۹۰.

کرامت های رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیده بود، برای خدیجه تعریف کرد. از جمله اینکه: محمد امین با تاجری اختلاف پیدا کرد. آن مرد به محمد گفت: «به لات و عزّی سوگند یاد کن تا من سخن تو را بپذیرم». محمد امین در پاسخ گفت: «منفورترین موجودات نزد من همان لات و عزّی است که آنان را می پرستی»(۱) .

و نیز میسره گفت: در بصری محمد امین برای رفع خستگی زیر سایه درختی آرام گرفت. در این هنگام چشم راهبی که در صومعه خود نشسته بود به او افتاد. از صومعه پایین آمد و از من نام او را پرسید. آنگاه چنین گفت: «این مردی که زیر سایه این درخت نشسته است، همان پیامبری است که در تورات و انجیل بشارت های فراوان پیرامونش خوانده ام»(۲) .

این سفر تجارتی موجب برکت برای خدیجه گردید. پس از این سفر و آگاهی خدیجه به مکارم و کرامت های آن حضرت بود که به ازدواج با آن حضرت مشتاق و علاقمند گردید(۳) .

ازدواج پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با خدیجه عليها‌السلام

تا آن زمان وضع مالی و اقتصادی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای انتخاب همسر مناسب نبود و هنوز به کمک های عموی بزرگوار خود نیازمند بود. سفر تجارتی او به شام آن هم به عنوان عامل و وکیل یکی از زنان ثروتمند قریش موجب برون رفت آن بزرگوار از بحران اقتصادی بود. از سوی دیگر کاردانی و لیاقت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موجب تحسین و اعجاب خدیجه قرار گرفت. آن بانو می خواست مبلغی را افزون بر قرارداد و به عنوان پاداش و جایزه به امین قریش تقدیم نماید، ولی کرامت محمد

____________________________

۱- ۱. طبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۳۰؛ اعلام النساء، ج ۱، ص ۲۷۶.

۲- ۲. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۸.

۳- ۳. اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۲۷۶؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج ۳، باب فضل النساء، ص ۷۷.

چنان بود که از قبول مبلغ اضافه خودداری کرد و فقط همان اجرت قرارداد را پذیرفت. سپس به خانه عموی خود ابوطالب رفت. ابوطالب با دیدن محمد اشک شوق در دیدگانش حلقه زد و از توفیق برادرزاده خود در کار تجارت مسرور و خدای را سپاس گفت و دو اسب و دو شتر در اختیار امین قریش گذاشت تا به شغل بازرگانی ادامه دهد. و نیز تصمیم گرفت که با پولی که در این سفر به دست آورده بود، و آن را در اختیار عمو گذارده بود، همسری برای او انتخاب کند. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز با نظر او موافقت کرد و تصمیم گرفت همسری را انتخاب نماید، ولی چرا این همای سعادت بر سر خدیجه سایه افکند؟

خدیجه پس از ازدواج با ابوهاله و عتیق بن عائذ با آن که زنی زیبا و ثروتمند بود و خواهان فراوان داشت، شوی نپذیرفت و با مالی که داشت به بازرگانی پرداخت؛ ولی اکنون افق جدیدی در زندگی او باز شده خواستگار ابوطالب و خواهان محمد است.

محمدی که محبت او و فروغ مکارمش سراسر جان خدیجه را لبریز ساخته بود. جلوه هایی از معنویت او فروغ دیده خدیجه شده که نه تنها به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نه، نخواهد گفت، بلکه خود از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواستگاری خواهد کرد. چنان مهر امین، جان خدیجه را لبریز ساخته بود که حاضر بود همه اموال خود را به پای او نثار کند و از خانه زیبا که اطراف آن را کرسی های زیبا که با عاج و صدف تزین شده بود و پرده های زربفت ایران و حریرهای هند آن را کاخی ساخته بود بگذرد و به شعب ابوطالب رود و خانه او پناهگاه مسلمانان گردد.

ریشه این عشق و مهر در معنویت و ملکوت محمد تنیده بود؛ آخر میسره در بازگشت از سفر تجارتی خاطرات و کرامت ها از امین قریش نقل کرده بود(۱) و گفته راهب را برای او گفته بود؛ به گونه ای خدیجه تحت تأثیر این کرامت ها قرار گرفت

____________________________

۱- ۱. اعلام النساء، ج ۱، ص ۲۷۶.

که به میسره گفت: «میسره کافی است. علاقه مرا به محمد دو چندان کردی. برو. من تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم و دو اسب و لباس گرانبها در اختیار تو می گذارم»(۱) .

آنگاه آنچه را از میسره شنیده بود، برای عموی خود «ورقه بن نوفل» که مرد دانای عرب بود، نقل کرد. ورقه پس از شنیدن این کرامات گفت: «ای خدیجه صاحب این کرامات پیامبر عربی است»(۲) .

جلوه دیگری که روح خدیجه را نورانی کرد، آن بود که روزی خدیجه در خانه خود با کنیزان و غلامان نشسته بود. یکی از دانشمندان یهود نزد آنان بود. اتفاقاً امین قریش از کنار منزل خدیجه گذشت. چشم دانشمند یهودی به پیامبر افتاد. فوراً از خدیجه تقاضا کرد که از محمد دعوت کند. دقایقی نزد آنان بیاید. خدیجه چنین کرد. محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقاضای خدیجه و دانشمند یهودی را پذیرفت و نزد آنان آمد. آن مرد دانشمند آثار نبوت را در سیمای پیامبر مشاهده نمود و سپس بدن آن حضرت را زیارت و آثار ملکوت را در او دید.

خدیجه از جستجوی دانشمند یهودی در بدن پیامبر ناراحت شد. به او گفت: «اگر عموهای این جوان از کنجکاوی تو آگاه گردند، ناراحت خواهند شد؛ چون آنان از گروه یهود نسبت به برادرزاده خود هراسانند». دانشمند یهودی گفت: «مگر کسی می تواند به محمد آسیبی برساند؟ حال آنکه دست تقدیر او را برای ختم نبوت پرورش داده است».

خدیجه گفت: «از کجا می گویی؟» در پاسخ گفت: «من نشانه های پیامبر خاتم را در تورات خوانده ام. از نشانه های او این است که پدر و مادر او می میرند و او در پرتو کفالت و حمایت جد و عموی خود رشد می یابد. و از قریش، زنی را بر می گزیند که بزرگ و خانم زنان قریش است». آنگاه اشاره به خدیجه کرد و گفت:

_______________________________

۱- ۱. فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۱۹۵.

۲- ۲. سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۶.

«تو نشانه های کسی که افتخار همسری او نصیبش گردد را داری»(۱).

و نیز ورقه، عموی خدیجه که اطلاعات گسترده ای در رابطه با کتب یهود و نصاری داشت، مدام می گفت: «مردی از میان قریش از سوی خدا برای هدایت مردم برانگیخته می شود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش همسر او می گردد»(۲). و چون شایستگی های خدیجه در میان قریش زبانزد بود گاه و بی گاه به خدیجه می گفت: «روزی فرا رسد که تو همسر شریف ترین مرد روی زمین شوی»(۳) .

جلوه دیگری که سبب گردید، روح خدیجه مسخر عشق به معنویت پیامبر گردد، آن بود که خدیجه شبی در خواب دید، خورشید بالای مکه به گردش آمد. آنگاه به سوی پایین آمده و در خانه او فرود آمد. خواب خود را برای ورقه نقل نمود. او گفت: «تعبیر آن این است که تو با مرد بزرگی ازدواج خواهی کرد که پرتو شهرت و عظمتش جهان را در بر می گیرد»(۴) .

این عوامل و علل دیگر خدیجه را دلباخته محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ساخت. آن بانو با آن وقار و عظمت و بزرگی که داشت، رغبتی به ازدواج مجدد از خود نشان نمی داد، ولی مهر و محبت به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را برانگیخت که خود اقدام به خواستگاری نموده و رضایت خاطرش را از ازدواج با محمد ابراز دارد.

ابن هشام در این مورد چنین می نگارد:

خدیجه به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: «عموزاده بر اثر خویشی و پیوندی که میان من و تو برقرار است، و نیز شکوه و عظمت و عزتی که میان مردم خود داری و به امانت و حسن خلق و راستی و درستی مشهوری، مایلم با تو ازدواج کنم». محمد در پاسخ فرمود: «لازم است عموهای خود را از این کار آگاه و با آنان مشورت نمایم»(۵) .

________________________________

۱- ۱. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۹.

۲- ۲. همان.

۳- ۳. همان.

۴- ۴. همان، ج ۶، ص ۱۰۴.

۵- ۵. سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۴.

بعضی از تاریخ نگاران نوشته اند: پیام خدیجه را نفیسه، دختر «علیه» به محمد رساند: «محمد! چرا فضای زندگی خود را با فروغ همسری مناسب روشن نمی کنی؟ هرگاه من تو را به زیبایی و ثروت و شرافت و عزت دعوت کنم، آیا می پذیری؟» پیامبر فرمود: «منظورت کیست؟».

خدیجه.

آیا خدیجه به این کار راضی است؟ با این که زندگی من با زندگی او تفاوت فراوان دارد.

اختیار او در دست من است...(۱) .

به هر روی، مکارم پیامبر رمز و راز این پیوند آسمانی گردید. از همان آغاز خدیجه با جوانی ازدواج کرد که هاله ای از قداست و طیفی از نور وجود او را در برگرفته بود. سرانجام مجلس عقد با حضور عموهای بزرگوار پیامبر و دیگر شخصیت های قریش تشکیل شد. ابوطالب خطبه ای در حمد و ثنای خداوند ایراد کرد و آنگاه برادرزاده خود را چنین معرفی کرد: «محمد پسر عبدالله با هرکه از قریش مقایسه گردد، بر او برتری دارد. اگر چه از ثروت محروم است، ثروت سایه ای است رفتنی، ولی اصالت، نجابت و پاکدامنی چیزی است ماندنی و جاویدان. چون سخنان ابوطالب به پایان رسید، ورقه بن نوفل عموزاده خدیجه شروع به سخن کرد و گفت: «کسی از قریش منکر فضل شما نیست. ما از صمیم جان می خواهیم دست به ریسمان شرافت شما بزنیم. «عقد نکاح جاری و مهریه چهار صد دینار معین شد»(۲).

بعضی گفته اند مهریه بیست شتر بوده است(۳) .

مشهور بین مورخان و راویان آن است که خدیجه به هنگام ازدواج با رسول خدا

______________________________

۱- ۱. فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۱۹۸.

۲- ۲. در سیره ابن هشام و در طبقات ابن سعد صداق را ۱۲ اوقیه نگاشته اند.

۳- ۳. همان؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۲۷۶.

چهل سال داشت؛ ولی با توجه به تعداد فرزندانی که از این ازدواج نصیب او گردید می توان گفت: تاریخ نویسان رقم چهل را از آن جهت که عدد کاملی است انتخاب کرده اند و پایه و اساس محکمی ندارد؛ بلکه ابن سعد از ابن عباس روایت می کند که سن خدیجه به هنگام ازدواج با محمد بیست و هشت سال بود(۱) .

فرزندان پیغمبر بجز ابراهیم، زینب، رقیه، ام کلثوم، فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام ، قاسم و عبداللّه همگی از خدیجه اند. طبری پس از نقل اقوال گوناگون که تا هشت فرزند برای پیامبر شمرده است می نگارد: «والاصح انهم ثلاثاً ذکوراً والاربع بنات»(۲) ؛ به هر روی فرزندان خدیجه، قاسم در دو سالگی پیش از بعثت و عبدالله در مکه پیش از هجرت از دنیا رفته اند؛ ولی دختران آن حضرت به مدینه هجرت کرده اند و همگی پیش از فاطمهعليها‌السلام زندگانی را بدرود گفته اند(۳).

خدیجه بر افق اسلام

آن بانوی بزرگوار اولین زنی است که به شرف اسلام مزّین شد و پس از درخشش علیعليه‌السلام در مردان، آن حضرت گوی سبقت را از دیگران ربود. روایت است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوشنبه به رسالت برگزیده شد و سه شنبه فروغ اسلام علیعليه‌السلام درخشید و پس از آن حضرت خدیجهعليها‌السلام اسلام آورد(۴) .

مدت ها نماز جماعت با حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علی و خدیجه برگزار می گردید(۵) .

پس از خدیجه، جعفر و زید بن حارثه اسلام آوردند و جماعت اهل اسلام پنج نفر گردید(۶) .

_______________________________

۱- ۱. طبقات الکبری، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۰.

۲- ۲. ذخائرالعقبی، احمد بن عبدالله طبری، ص ۱۵۲.

۳- ۳. زندگانی فاطمهعليها‌السلام زهرا(س)، دکتر شهیدی، ص ۲۳.

۴- ۴. سعد السعود، سید بن طاوس، ص ۸۶؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۲۷۷.

۵- ۵. بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۲۸۰.

۶- ۶. سعد السعود، ص ۸۶؛ الطرائف فی معرفه مذاهب، سید بن طاوس، ص ۲۷۶.

عفیف کندی چنین می گوید: «روزگار جاهلیت به مکه وارد شدم و مهمان عباس بن عبدالمطلب بودم. دو نفر در کنار کعبه بودیم که ناگهان دیدیم مردی آمد و در مقابل کعبه ایستاد. آنگاه پسری آمد و در سمت راست او ایستاد و پس از آن زنی آمد و در پشت سر آنها قرار گرفت. دیدم آن دونفر به پیروی از آن مرد به رکوع و سجود می روند. این منظره بی سابقه موجب شگفتی من شد و مرا پی جوی آن جماعت کرد. از عباس پرسیدم: «موضوع چیست؟» گفت: «آن مرد محمد بن عبدالله است و آن پسر، برادرزاده ام علی، و زنی که پشت سر آنها نماز می خواند، همسر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است». آنگاه ادامه داد: «عجب آنکه برادرزاده ام محمد می گوید: روزی فرا خواهد رسید که خزانه های کسری و قیصر را در اختیار خواهد داشت و موج اسلام جهان را در بر می گیرد. ولی به خدا سوگند روی زمین کسی پیرو این آئین نمی باشد، بجز همین سه نفر»(۱) .

ام المؤمنین و مادر امامت بر اساس معرفت و شناخت الهی به پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ایمان آورد. ایمان او بر اساس کرامات و انوار قدسیه ای بود که از مشکات وجود پیامبر خدا بر جان او تابیده بود، نه چون محمد همسر و شوی او بود. پیش از بعثت آنگاه که امین قریش عامل تجارت او شد پرده ها از بصیرت جان خدیجه بر طرف شده و ملکوت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر روح او تجلّی کرد و سراسر وجود او لبریز از محبت به معنویت محمد گردید. از این رو خدیجه انیس و مونس روحانی پیامبر بود. در خانه مایه آرامش او بود و چون محمد به غار حرا می رفت، خدیجه به دیدار او می شتافت و با مکاشفه الهی می دید که انوار الهی غار را نورباران

____________________________

۱- ۱. الاصابه، ابن حجر، ج ۲، ص ۴۸۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج ۳، ص ۴۱۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۱؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۲۷۸.

ساخته است. او از آن زمان می دانست که این غار که از هر خواسته های نفسانی و حسی به دور است، شایسته است برای این قلب شریف و نازنین که از هر چیزی جز عشق به فضای قدسی و شیدایی محضر پروردگار فارغ است.

از این رو آن بانوی بزرگوار این غار خالی را مبارک می شمرد و از خدا می خواست که آن را از برکات و معنویت لبریز گرداند. خداوند متعال خواسته خدیجه را اجابت کرد و حرا را در افق برین اماکن قدسی قرار داد و تاج تمجید و تکریم و ثنای مردم را بر سر نهاد.

خدیجهعليها‌السلام هجرت پیامبر به غار و ارتباط با ملکوت را درک می کرد و به آن ایمان داشت. از این رو نه تنها حضرت را به این غار نشینی سرزنش نمی کرد و بر حضرت عتاب و خطاب نمی کرد، بلکه او را یاری می نمود و به این نیروی عظیم و حقیقت بزرگ ایمان کامل داشت. آن بانو از همان آغاز، حضور پیامبر را در غار می ستود و آن را منشأ خیر و برکت می دانست(۱) .

از این رو، چون فروغ وحی بر جان پیامبر تابید و تجلی اعظم از افق مبین، روح محمد را در تحول و انقلابی عظیم قرار داد. از غار حرا پایین آمده و راه خانه خدیجه را پیش گرفت و آن بانو بود که اسرار پیامبر و راز غار حرا را درک می کرد. چون وارد خانه شد، خدیجه آن تحول و دگرگونی را در چهره محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشاهده کرد. سبب را از او پرسید. پیامبر آنچه را به وقوع پیوسته بود برای خدیجه شرح داد.

خدیجه که منتظر چنین حادثه ای بود با دیده عظمت به پیامبر نگریسته و در حق او دعا کرد و گفت: خدا تو را یاری خواهد کرد.

آنگاه به خانه پسر عموی خود ورقه بن نوفل که از دانشمندان عرب بود رفت و آنچه را برای محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اتفاق افتاده بود با او در میان گذاشت. ورقه در پاسخ گفت: دختر عمو! همسر تو راست می گوید. آنچه برای او رخ داده است طلیعه پیامبری اوست و ناموس بزرگ رسالت (جبرئیل) بر او فرود آمده است(۲) .

_____________________________

۱- ۱. خدیجه ام المؤمنین، سید عبدالحمید افندی، ص۱۲۱.

۲- ۲. اعلام النساء، ج ۱، ص ۲۷۸؛ «انّ ابن عمک لصادق، و إنّ هذا لبدء النّبوه و انّه لیأتیه الناموس الاکبر».

مناقب آن بانو

ایمان، صبر، ایثار، وفا و دلدادگی و ارادت خدیجه به پیامبر خدا در طول زندگی به گونه ای بود که مدام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن بانو تمجید و ستایش می نمود و شخصیت قدسی خدیجه را می ستود. عایشه می گوید: «من پیوسته از اینکه روزگار خدیجه را درک نکرده بودم، تأسف می خوردم و از علاقه و مهر پیامبر نسبت به آن بانو تعجب می کردم. زیرا پیامبر او را زیاد یاد می کرد. اگر گوسفندی می کشت، سراغ دوستان خدیجه می رفت و سهمی برای آنها می فرستاد. روزی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خانه را ترک کرد. در آن حال به یاد خدیجه افتاد و او را ستود. سرانجام کار به جایی رسید که نتوانستم خود را کنترل کنم. با کمال جرأت گفتم: «وی پیرزنی بیش نبود، و خدا بهتر از آن را نصیب شما کرده است!» سخن من پیامبر خدا را آزرده کرد و آثار خشم و غضب در چهره آن حضرت آشکار گردید. آنگاه فرمود: «عایشه، این گونه نیست که تو می گویی. هرگز بهتر از آن نصیب من نگشته است. آن بانو هنگامی به من ایمان آورد که سراسر مردم در کفر و شرک به سر می بردند. اموال و ثروت خود را در اختیار من قرار داد. خدا از او فرزندانی به من عطا نمود که به دیگر همسرانم عطا نکرد»(۱) .

در روایتی امیرالمؤمنینعليه‌السلام فرمودند که پیامبر خدا چنین فرمود: «خیر نسائها مریم بنت عمران و خیر نسائها خدیجه بنت خویلد»(۲) .

آن بانو بر افق بلند انسانیت تجلی کرد و از الگوها و اسوه ها گردید و همواره فروغ هدایتش روشنگر راه مردان و زنان اهل ایمان است.

پیامبر خدا به دخترش فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام فرمود: در عرصه قیامت، مادرت خدیجه تو را استقبال می کند. او که اولین زنی بود که به خدا و رسولش ایمان آورد هفتاد هزار

_____________________________

۱- ۱. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۸؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۲۴۰؛ ذخائر العقبی، احمد بن عبدالله الطبری، ص ۴۲.

۲- ۲. العمده، ابن البطرین، ص ۳۹۲.

فرشته با پرچم هایی که به الله اکبر مزینند، آن بانو را بدرقه می کنند(۱) .

در بیانی دیگر پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: روز قیامت فرزندان پیامبران سلف را بر منبرهای نور می نشانند و در این فضای نورانی برای دو ریحانه من حسن و حسینعليهما‌السلام منبری از نور می گذراند. آن دو بر منبر نور می نشینند و خطابه ای می خوانند که هیچ پیامبر زاده ای آن را نشنیده است. آنگاه جبرئیل ندا می کند: این فاطمهعليها‌السلام بنت محمد؟ این خدیجه بنت خویلد...(۲) فاطمهعليها‌السلام کجاست؟ خدیجه کجاست؟

بارها پیامبر خدا به خدیجه بشارت داد: «خداوند در بهشت خانه ای برایت آماده کرده است که مریم و آسیه و کلثوم نیز در آنجا هستند و آنان با تو در آن قصر همسران من هستند». خدیجه می گفت: «مبارک باد یا رسول الله!»(۳).

ام المؤمنین و مادر امامت درخشنده ترین ستاره آسمان «والسابقون...» بوده و بر همه زنان امتیاز دارد»(۴).

پیامبر خدا با عنوان بهترین «جده» آن بانو را ستود و در روایتی فرمودند: «مسلمانان، می خواهید شما را به کسانی که بهترین پدر بزرگ و مادر بزرگ را دارند دلالت نمایم». مسلمانان گفتند: «آری». فرمودند: «حسن و حسین که جدی چون من و جده ای چون خدیجه دارند»(۵).

بنا بر نقلی آن بانو در ماه رمضان قبل از هجرت رحلت کردند و وفات آن بانوی بزرگوار چنان بر پیامبر خدا ناگوار آمد که آن سال را سال حزن و اندوه پیامبر خدا نامیده اند»(۶) . عمر مبارک آن حضرت را ۶۵ سال یا ۶۴ سال و ۶ ماه نگاشته اند(۷).

________________________________

۱- ۱. بحارالانوار، ج ۸، ص ۵۴ _ ۵۳.

۲- ۲. همان، ج ۴۳، ص ۶۴.

۳- ۳. من لایحضره الفقیه، صدوق، ج ۱، ص ۱۳۹؛ العمده، ابن البطریق، ص ۳۹۳.

۴- ۴. همان، ص ۶۳ _ ۶۲.

۵- ۵.الروضه فی فضائل امیرالمؤمنین، شاذان بن جبرئیل قمی، ص ۸۹.

۶- ۶. طبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۰۶.

۷- ۷. اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۲۸۰.

افقهای روشن فرا روی خدیجه

با وجود گوهر ذاتی خدیجهعليها‌السلام طلیعه نورافشانی و پیوند آن بانو با ملکوت به آغاز آشنایی او با امین قریش «محمد» باز می گردد؛ و آن سفری بود که محمد به عنوان عامل مال التجاره خدیجه در کاروان قریش راهی شام شد. بیان خاطرات و کرامات آن سفر از زبان میسره غلام خدیجه برای آن حضرت پرتوی از حقیقت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به جان و روان خدیجه جاری ساخت. فرجام این سفر نیک، به ازدواج مبارک خدیجه با آن حضرت انجامید. ازدواجی که افق تابناکی را در زندگی خدیجه گشود و از آن انوار فیض حضرت حق بر خدیجه و زندگانی اش روان گردید. ازدواجی که به پاس برکتش عرش و کرسی به اهتزاز در آمد و فرشتگان در محراب عشق به سجده شکر افتادند. حق تعالی جبرئیل را امر نمود که لوای حمد را بر بام کعبه بر افرازد و کوه های مکه از فخر و شرف سر به آستان رفعت ملکوت ساییدند. و زبان به حمد و ثنای الهی گشودند. زمین از فرح بر خود بالید و مکه از شرف بر عرش برتر گردید.

به راستی چه هنگامه نورانی آنگاه که محمد در جمع اعمام کرام خود چون ابوطالب و حمزه و عباس در حالی که عمامه سیاهی بر سر بسته و نور از مشکات جمالش می درخشید، پیراهن عبدالمطلب را در بر و برد الیاس نبی را بر دوش و نعلین عبدالمطلب را بر پا، و عصای ابراهیم خلیل را در دست و انگشتری از عقیق سرخ در انگشت مبارک داشت گام در خانه خدیجه نهاد و بیت الشرف خدیجه را با وجود خود بر آسمان برتری داد(۱) .

مردی آسمانی به زندگی خدیجه گام نهاد که سر چشمه همه فیوضات آسمانی است و به اسرار غیب و شهود آگاه است. خدیجه از این فرصت استفاده کرد و جان را در اختیار محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داد تا گلواژه های معرفت و مفاهیم خداشناسی را در آن بیفشاند. رفتار و گفتار محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای او درس معرفت و انسانیت بود. در این

_____________________________

۱- ۱. حیوه القلوب، علامه محمدباقر مجلسی، ج ۳، «مکه» ص ۲۵۴ _ ۲۵۳.

پانزده سال _ پیش از بعثت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم _ عالی ترین مفاهیم معرفتی را فراگرفت و در مدرسه نبوی آموزه های یگانه پرستی و یگانه ستایی را آموخت. راز و نیاز محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نیمه شب ها برای او مدرسه عرفان بود و تنهایی محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غار حرا برای او پر رمز و راز و حالات معنوی محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای او عبرت آموز بود.

به هر روی، در این سیر الی الله اسرار غیب فروغ دیدگانش گردید و هر زمان به زیارت محمد به غار حرا می رفت، پرده از بصیرت دل و جان او برداشته و آن فضا را نورباران می یافت.

افقی دیگر

این آموزه ها از خدیجه بانویی بزرگ تربیت کرد؛ بانویی که به نشان آسمانی «اولین زن مسلمان» مزین شد و فروغ عظمتش از ستیغ قله فضیلت فروزان گردید و تاج اولین نماز گزار کنار علی و پشت سر پیامبر خدا را بر سر نهاد. به پیامبری محمد ایمان آورد. ایمانی که در راه آن از همه چیز خود گذشت. ده سال بعثت محمد برای خدیجه دانشگاه معرفه الله بود و در این حرکت بالنده به مقام قرب خداوند و صفوه الهی بار یافت و نام نورانی اش در ردیف مریم و آسیه بدرخشید و در فرهنگنامه اسلام جاودانه شد. این سال های سخت تربیت وحیانی از خدیجه بانویی تربیت کرد که دامان پاکش می تواند مشرق النور کوکب دری گردد و صدف وجود مبارکش دُردانه اسلام و گوهر فروزنده آفرینش را بپرورد و فاطمهعليها‌السلام خانه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خدیجه را نورباران کند.

دریچه ای به آسمان

تولد حضرت فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام در زندگی خدیجه نقطه عطفی در حرکت تعالی بخش او بود. این تولد بود که زندگی خدیجه را عطر بهشتی بخشید و ام المؤمنین به افتخار مادر ائمه مفتخر شد. از آغاز انعقاد وجود فاطمهعليها‌السلام ، در زندگی خدیجه افقی معنوی و آسمانی گشوده شد. روایت است که: ماه شعبان بود و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ابطح با گروهی از قومش نشسته بود که دریچه آسمان باز و جبرئیل امین فرود آمد. بعد از ابلاغ سلام از سوی خداوند به پیامبر گفت: «دستور این است که تا چهل شبانه روز از همسرت خدیجه کناره گیری کنی.» آن حضرت به پاس اطاعت فرمان خداوند، عمار فرزند یاسر را نزد خدیجه فرستاد تا او را از این فرمان آگاه کند و در ضمن به خدیجه پیام داد که منزلت ملکوتی او چنان است که خداوند به وجود او به فرشتگان مباهات می کند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این چهل روز در خانه ابوطالب اقامت کرد و به راز و نیاز مشغول شد. روزها روزه و شب ها را به عبادت گذراند. پس از چهل روز جبرئیل و میکائیل بر آن حضرت فرود آمدند و با خود طبقی آوردند که روی آن با پارچه ای پوشیده شده بود. آن را در مقابل حضرت قرار دادند و جبرئیل از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقاضا کرد که افطارش از این غذای بهشتی باشد. با آنکه از خصال پیامبر این بود که موقع افطار در منزل را باز می گذاشت تا دیگران به سفره رحمت او مهمان گردند؛ ولی در آن شب دستور داد در را ببندند و فرمود: «این طعام بر غیر پیامبران حرام است.» جبرئیل روپوش را از روی طبق برداشت و خوشه ای از خرما و خوشه ای از انگور بود. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از هردو تناول کرد و مقداری آب هم آشامید. آنگاه جبرئیل آب ریخت و آن حضرت دستان خود را شستشو داد و طعام بهشتی با ظرفش به آسمان بالا رفت. به فرمان خداوند متعال جبرئیل از آن حضرت درخواست کرد که به منزل برود؛ زیرا خدای سبحان به خودش سوگند یاد کرده که از صلب او در این شب «نسل پاک» بیافریند.

در آن هنگام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه رفت و در را کوبید. خدیجه گفت: کوبنده در کیست؟ بدون شک آن را جز محمد نمی کوبد؟

آن حضرت فرمود: در را بازکن. خدیجه در حالی که فروغ آسمانی از چهره اش ساطع بود، به طرف در آمد و آن را باز کرد.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد و فرمان خدا را اطاعت کرد. «و خدا به انجام رساند آنچه را اراده کرده بود.» و خدیجه به نور فاطمهعليها‌السلام منور گردید(۱) .

همدم مادر

اشاره

فاطمهعليها‌السلام در رحم مادر یار و مونس او بود و در لحظه های خلوت خدیجه، با هم گفتگو می کردند. به مادر تسلّی و دلداری می داد و او را به صبر و شکیبایی فرا می خواند و غبار غم تنهایی را از چهره مادر می زدود.

خدیجهعليها‌السلام داستان سخن گفتن فاطمهعليها‌السلام با او را از پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پنهان می داشت؛ تا آنکه روزی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد منزل شد. شنید که خدیجه با کسی سخن می گوید؛ ولی جز خدیجه کسی در خانه نبود. آن حضرت از خدیجه پرسید: «با چه کسی سخن می گفتی؟» عرض کرد: «کودکی که در رحم من است با من سخن می گوید و مرا به صبر و بردباری دعوت می کند». رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همسرش مژده داد: «جبرئیل به من خبر داد این کودک دختر است و جانشینان من از نسل همین دخترند»(۲) .

شاعر عرب این داستان را چنین سروده است:

کانت تحدث امّها و امها

تکتمه اذا النبی(ص) دخلا

فقال یا بنت خویلد لمن

تحدثین والبیت خلا

فقالت الجنین فی بطنی غدا

یُؤنسنی حدیثه قال بلی

هی ابنتی و انهاالاثنی التی

قد فقدت بفضلها المماثلا(۳)

. فاطمهعليها‌السلام در تنهایی مادر، با او به گفتگو می پرداخت و غبار هجران از رخ مادر

________________________________

۱- ۱. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۷۸؛ حیوه القلوب، ج ۳، «مکه»، ص ۲۵۶ _ ۲۵۵.

۲- ۲. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳ _ ۲؛ نزهه المجالس، ج ۲، ص ۲۲۷.

۳- ۳. صدیقه شهیده، ص ۲۷.

مرحله پایین تری از مرد رشد و نمو می کند. به حسب طبیعت جنس نر مافوق و جنس ماده زیر دست است. نر حاکم و ماده محکوم است و این قانون بالطبیعه شامل تمام افراد بشر می گردد. زن از حیث اراده ضعیف است و به همین جهت دارای استقلال رأی نیست. بهترین موقعیت برای زن آن است که زندگی آرامی داشته باشد. زنان نباید مانند مردان تربیت شوند، همچنان که افلاطون می خواهد در جمهوری خود عمل کند. باید اختلاف و زن و مرد را در تربیت و پرورش در نظر گرفت نه همسانی آن دو را. سقراط می پنداشت شجاعت در زن و مرد یکی است، ولی چنین نیست؛ شجاعت مرد در فرماندهی و شجاعت زن در اطاعت و فرمانبری است و همچنان که شاعر می گوید: «سکوت افتخار زن است»(۱).

بنابراین تعریف، مرد همیشه رئیس خانواده و حامل جوهر فعاله و خلاقه زندگی است و زن بچه دان بی مصرفی است که هرگز نقشی اساسی در تمدن انسان نداشته و همیشه جیره خوار مرد بوده و در هیچ زمان نتوانسته با مرد کوس برابری بزند و شایستگی آن را نیز نداشته است.

فلاسفه اسلامی نیز کم و بیش نسبت به زن نگاه منفی داشته اند.

نگاه صدرا

صدرالمتألهین که دو مشرب فلسفه مشاء و اشراق در دریای ژرف اندیشه او به هم پیوست و حکمت متعالیه را پدید آورد؛ در بحث آفرینش انسان پیرامون زن تردید می کند که او دارای روح انسانی و الهی باشد یا خیر. از این رو زنان را در جمع حیوانات طبقه بندی می کند. و چون مزایای هر گروه از حیوانات را ذکر می کند چنین می نگارد: «و بعضها یعنی بعض الحیوانات _ للنکاح، و بعد به این آیه استدلال می کند:( وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجَا ) (۱) .

_______________________________

۱- ۱. تاریخ فلسفه، ویل دورانت، فصل دوم، ص ۱۱۹، مترجم: عباس زریاب خویی.

شگفت آن که شارح اسفار، حاج ملا هادی سبزواری در شرح آن می نگارد: «این که زن را در جمع حیوانات نگاشته، اشاره لطیفی است که زنان به واسطه سستی عقل و ادراک، و نیز گرایش آن به زخارف دنیوی به صنف حیوانات زبان بسته ملحق می شوند. سیرت و منش اغلب زنان همانند حیوانات است؛ ولی خداوند به آنها صورت انسانی بخشیده تا مردان از انس و دوستی و ازدواج با آنان در زحمت نباشند»(۲) .

زن از نگاه فلسفه غرب

تعریف زن از دیدگاه فلاسفه غرب متفاوت است. از آن جمله هگل چنین می گوید: زنان ممکن است دارای فرهنگ، اندیشه و ذوق باشند، لیکن نمی توانند به ایده مطلق دست یابند. تفاوت میان مردان و زنان همانند تفاوت میان حیوانات و نباتات است.... زیرا رشد زنان آرامتر است..... به محض این که زنان زمام حکومت را به دست گیرند دولت دچار مخاطره می شود؛ چون زنان اعمال خود را نه به موجب مقتضیات کلی «معقول» بلکه به حکم تمایلات و عقاید دلخواهانه و جزیی تنظیم می کنند(۳) .

ژان ژاک روسو نیز در کتاب امیل، عرصه آزادی را برای زنان مقید می کند و چنین می گوید: «جستجوی حقایق انتزاعی و عقلی و مبادی و اصول علوم و دانشها و هر آن چیزی که نیازمند تعمیم باشد، خارج از حد ادراک زن است. مطالعات زنان باید

_____________________________

۱- ۱. النحل / ۷۲.

۲- ۲. الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، صدر الدین شیرازی، الجزء الثانی من السفر الثالث، صص ۱۳۷ - ۱۳۶.

۳- ۳. جامعه شناسی سیاسی، دکتر حسین بشیریه، ص ۲۹۰.

کلاً عملی باشد. وظیفه آنها اعمال اصولی است که مردان کشف کرده اند....»(۱) .

زن در آینه فرهنگ و ادب و هنر

نگاه منفی به شخصیت زن در طول تاریخ و تحقیر این عضو شریف جامعه انسانی، موجب گردیده است که در میان اقوام و ملل گوناگون طعنه ها و دشنام های مذموم به او اختصاص یابد و شخصیت زن با چهره مسخ شده و در قالب ادبیات، طنزها و شعرها به زبان های گوناگون ترسیم گردد. و چون فرهنگ و شعر و ادب پارسی عمدتاً فرهنگ مرد محور و زن ستیز بوده، سیمای زن در این آینه تار و سیاه می باشد. تاریخ کهن ایران، تاریخ مرد محور بوده و با سیری در کتب تاریخ، به خوبی به این حقیقت می رسیم. از «ابوالفضل بیهقی» نقل شده که گفته است: «مرد بزرگترین عنصر پدیدآورنده تاریخ است.» این سخن، اعترافی به این حقیقت است. زن در این عرصه موجودی منفعل است که نه چیزی پدید می آورد و نه نقشی ایفا می نماید. بدون تردید فرهنگ مردم ایران نیز فرهنگ مرد محور بوده است و در آن، زن بروز و نمود چندانی ندارد. نه جامعه بروز و ظهور و حضور به زن ایرانی داده و نه زن ایرانی در تلاش برای تغییر موقعیت خود بر آمده است. نگاه تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران به زن، به گونه ای است که نوعاً ویژگی منفی دارد و خطای یک زن را به کل نسبت داده و این نیمی از انسانیت جامعه را که نقش محوری در جامعه به عهده دارند، به سخره گرفته است. گاه با نیش ضرب المثل ها و طنزها به حریم آسمانی این موجود شریف تاخته است. نمونه های زیر از همین دست است:

_ اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟

_ از مردم سرفراز نزیبد که با زن نشیند به راز!

_ به دانش زنان کی نمایند راه.

_ زن پارسا در جهان نادر است.

_ زن ناقص العقل است.

_ زن نداری غم نداری.

_ وفا از زن مخواه....

_ خواب زن چپ است.

_ زن زن است اگر چه شیر باشد.

_ مکر از زنان و ابلیس است.

_ مکر زن ابلیس دید و بر زمین بینی کشید.

_ چه مردی بود کز زنی کم بود.

_ زن آنقدر که زود فهم است خوش فهم نیست.

_ زن از پهلوی چپ خلق شده.

_ زن نگیر تا جانت را بگیرد.

_ زن بلاست، الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد.

_ زن دلش طاقچه ندارد.

_ دهان زن چفت و بند ندارد.

_ زن نخود زیر زبانش نمی خیسد.

و....

__________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۹۲.

و گاه با تعریف و تمجید از مردان زنان تحقیر شده اند؛ همانند:

_ قول مردان جان دارد.

_ قول مرد طلاست.

_ قول مرد یکی است.

_ هرکو مرد است او بود در جستجو معنی پرست.

_ هر که زن طبع است کارش رنگ و بوی است و نگار.

_ ظاهر و باطن مرد یکی است.

_ مرد را کار و کار را مردان.

_ مرد مرد تمام آنکه نگفت و بکرد.

_ مرد سر می دهد و سِر نمی دهد.

_ مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید.

_ مرد به هنر نام گیرد.

_ مرد را در سخن شناسید.

و گاه نیز با اشعار طنز گونه به حریم فضیلت زن تاخته شده و اشعاری که وجود این عنصر ذیجود را تحقیر می کند لق لقه زبان گشته است. چون:

مرا ز زادن دختر چه خرمی باشد

که کاش مادر من هم نزادی از مادر

چه نکو گفت آن بزرگ استاد

که وی افکند شعر را بنیاد

آنکه را دختر است جای پسر

گرچه شاهست، هست بد اختر

به نزد پدر دختر ار چند دوست

بر دشمنش مهترین ننگ اوست

با زن درِ راز هرگز مزن

که موبد چنین داستان زد ز زن

که زن را دو دل باشد و ده زبان

وفا را عوض هم جفا از زنان

از بدی های زن مشو ایمن

گرچه از آسمان نزول کند

زنان نازک دلند و سست رأیند

به هر خو چون بر آریشان برآیند

بگفتار زنان هرگز مکن کار

زنان را تا توانی مُرده انگار

زنان چون درختند سبز آشکار

ولیک از نهان زهردارند بار

زنان چون ناقصان عقل و دینند

چرا مردان ره آنان گزینند

زنان در آفرینش ناتمامند

ازیرا خویش کام و زشت نامند

دو کیهان گم کنند از بهر یک کام

چو کام آید بجویند از خرد نام

زنان را سِتایی سگان را سِتای

که یک سگ به از صد زن پارسای

زنان را همین بس بود یک هنر

نشینند و زایند شیران نر

زن ارچه دلیرست و بازور دست

همان نیم مرد است هر چون که هست

زن ارچه زیرک و هشیار باشد

زبون مرد خوش گفتار باشد

زن چو مار است زخم خود بزند

برسرش نیک زن که بد بزند

نه به حجت توان براه آورد

نه به اقرار در گناه آورد

نه به سوگند راستکار شود

نه به پیمان و عهد یار شود

زن نیک در خانه مار است و گنج

زن بد چو دیو است و مار شکنج

زن و اژدها هردو در خاک به

جهان پاک از این دو ناپاک به

یکی گفت کس را زن بد مباد

دگر گفت زن در جهان خود مباد

زنان را از آن نام ناید بلند

که پیوسته در خوردن و خفتنند

فضل مردان بر زنان ای بوشجاع

نیست بهر قوت و کسب و ضیاع

و رنه شیر و پیل را برآدمی

فضل بودی بهر قوت یا علی

فضل مردان بر زن ای حالی پرست

زان بود که مرد پایان بین تر است

مرد کاندر عاقبت بینی خم است

او ز اهل عاقبت از آن کم است

این بود قطره ای از امواج سهمگین طنزها، شعرها و ضرب المثل ها که در افواح مردم در طول تاریخ جاری بوده و به ساحت زن جفا شده است و حریم این موجود برین را شکسته اند.

بعضی از بزرگان اندیشه و حکمت و سیاست نیز با نگاه تحقیرآمیز به زن نگریسته و با گفتار زهرآگین خود به این موجود مظلوم تاریخ جفا کرده اند. ارسطو در این باره گفته است: «طبیعت آنجا که از آفریدن مرد ناتوان است زن را می آفریند. زنان و بندگان از روی طبیعت محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند»(۱) .

امام محمد غزالی می گوید: حکیمی زنی خواست کوتاه. گفتند: چرا تمام بالا نخواستی؟ گفت: «زن چیز بدی است و بد هر چه کمتر، بهتر است». و گفت: به

________________________

۱- ۱. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص ۱۴۸.

حقیقت هر چه بر مردان رسد از محنت و بلا و هلاک، هم از زنان رسد و آخر از ایشان کم کسی به مراد و کام دل رسد(۱).

خواجه نظام الملک طوسی نیز می گوید(۲): اول مردی که فرمان زن اطاعت کرد و او را زیان داشت و در رنج و محنت افتاد آدمعليه‌السلام بود که فرمان حوا برد و گندم بخورد تا از بهشت بیفتاد و دویست سال می گریست تا خدای تعالی بر وی ببخشود و توبه او پذیرفت و...

و همیشه پادشاهان و مردان اندیشه و رأی راهی برگزیده اند که زنان ایشان را از دل آنان خبر نبوده است و از بند هوا و فرمان ایشان آزاد زیسته اند و مسخر ایشان نشدند. چنان که اسکندر کرد.

بوذر جمهر را پرسیدند: «سبب چه بود که پادشاهی آل ساسان ویران گشت و تدبیر گر آن پادشاه بودی، و امروز تو را به رأی و تدبیر و خرد و دانش در همه جهان همتا نیست؟»

پاسخ داد: «سبب دو چیز بود: یکی آنکه آل ساسان بر کارهای بزرگ کارداران خرد و نادان گماشتند و دیگر آنکه دانش و اهل دانش را دشمن داشتندی، باید که مردان بزرگ و خردمندی را خریداری کنند و به کار دارند و سر و کار من با زنان و کودکان افتاد و این هردو را خرد و دانش نباشد و هرگاه که کار پادشاهی با زنان و کودکان افتد بدان که پادشاهی از آن خانه بخواهد رفت»(۳).

این بود بخشی از ادبیات طنزگویان و شعرا و بذله سرایان و هجو گویان، دانشمندان و حکما که پیرامون شخصیت زن ابراز داشتند؛ با نیش قلم و زبان و در قالب طنز و ضرب المثل، شعر و بذله به آسمان فضیلت این آینه جمال و جلال الهی تاخته اند.

___________________________

۱- ۱. زن، جمیله کدیور، ص ۱۳۸.

۲- ۲. ممکن است خواجه نظام الملک تحت تأثیر زن محوری الموتیان و استفاده ابزاری آنان از زنان و دشمنی خواجه با الموتیان چنین مطالبی را گفته باشد.

۳- ۳. همان، صص ۱۳۹ _ ۱۳۸.

بعضی به شخصیت اخلاقی او تاخته و بعضی دیگر چهره اجتماعی او را نکوهیده، کفایت و درایت او را زیر سؤال برده اند و بعضی دیگر سرشت او را پست و بی مقدار دانسته اند.

به راستی چرا؟ این تجلّی گاه عشق، مهر، عاطفه و محبت این گونه تحقیر شده است؟

مگر دست توانای او نبوده که گردونه زندگی مرد را چرخانده؟ مگر دامان مهر گستر او مهد تربیت مردان نامدار و تاریخ ساز نبوده است؟

مگر از دامان پاک او مرد به معراج نمی رود؟ او که مربی دلسوز، مادری مهربان، همسری فداکار و مهرورز است. گوهر تابناکی که موجب درخشش زندگی و شمع نورانی که حرارت بخش کانون زندگی است. آیا سزاوار است به چنین عنصر خدوم و فداکار چنین بی مهری و جفا گردد؟

بدون تردید با کاوش و تحقیق در اکثر این گفتار به این نتیجه می رسیم که غالب این گفتار و طنزها از سوی کامجویان شکست خورده ای پدید آمده که برای ارضای عشق و شهوت خود با این موجود ارتباط داشته اند و از آغاز تا امروز حنظل حقارت زن از این سر چشمه جاری بوده است.

دیروز کامجویان شهوت پرست آن گونه این مایه شرف و فضیلت را تحقیر کرده اند و امروز هم اگرچه طنزها به ترنّم ترانه های عاشقانه تغییر یافته ولی باز با شخصیت زن چون کالا معامله می شود و شخصیت واقعی او بروز و ظهوری ندارد. به هر روی او در طول تاریخ تحقیر و لجن مال شده است.

باری آنچه گذشت چه در نگاه تاریخ به زن و چه از انگاره اندیشه فیلسوفان و چه در آینه ادبیات و طنز، سیمای زن را به عنوان موجودی دست دوم و جدا از کاروان انسانیت مطرح کرده است. این ادبیات اختصاص به زبان فارسی ندارد؛ بلکه در همه زبان ها و فرهنگ ها به شخصیت این انسان فداکار حمله شده است. گفته آرین پور با این نگاه منفی سازگار است که می گوید: «اصولاً زن ایرانی در ادبیات فارسی مقام شایسته ای نداشته است. شعر کلاسیک ایران، زن را به صفت یار و دلدار و دلبر شناخته و غالباً از او به بی وفایی و مکر و جنایت یاد کرده است. و در دیوان های شعرا و کتب نویسندگان خیلی به ندرت می توان به وصف زنان خوب و فرمانبر و پارسا برخورد... اگر تمام سخنان گویندگان و نویسندگان در ادوار مختلف تاریخ جمع زده شود، روی هم رفته نتیجه به سود زن نخواهد بود»(۱) .

__________________________

۱- ۱. از نیما تا روزگار ما، یحیی آرین پور، ص ۴.

بخش دوم :زن در پرتو وحی

از نگاه قرآن سیمای زن از همان مشرقی می تابد که جمال مرد از آن ساطع است. هر دو عضو خانواده انسانند، هردو مظهر اسمای الهی بوده و لباس «احسن»(۱) بر تن کرده و تاج «کرّمنا»(۲) بر سر نهاده اند. به پاس آفرینش این انسان است که خداوند مبارک باد(۳) گفته و با نشان زیباترین موجود، او را ستوده است. با مرد از یک سرشت پدید آمده و به سوی یک هدف می شتابند.

آدم با حوا همراه است، باهم در بهشت می خرامند و زندگی می کنند، و همشأن یکدیگرند. شیطان هردو را می لغزاند و هردو با هم از بهشت اخراج می شوند و باهم به زمین فرود می آیند و باز با هم و در کنار هم بساط حیات و زندگی و مد نیت را بر روی زمین می گسترند(۴) .از افق فرهنگ قرآن، زن و مرد بر یک آسمان می درخشند. زن به عنوان یک انسان برابر و مساوی «نه موجود دست دوم» و مشابه با مرد مطرح است.در قرآن چنین می خوانیم: «ای پیامبر! از تو درباره زنان فتوا می خواهند. بگو: خداوند درباره آنان به آنچه در این کتاب بر شما خوانده شود فتوا داده است...»(۵).

و آیات دیگر که وحدت نوع زن و مرد را نشان می دهد و تفاوت و اختلاف

_____________________________

۱- ۱. تین / ۴.

۲- ۲. اسراء / ۷۰.

۳- ۳. مؤمنون / ۱۴.

۴- ۴. بقره / ۳۶ _ ۳۵.

۵- ۵. نساء / ۱۲۷.

جنسیّت را مؤثر در انسانیت آن دو نمی شناسد و در آیات متعدد فروغ و فروز این حقیقت را بر دیدگان صاحب اندیشه و خرد جاری می سازد. در طلیعه سوره ای که به نام زنان مزین است می فرماید: «ای مردم! بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف جهان از مرد و زن برانگیخت...»(۱) .

در آیه ای دیگر نیز می فرماید: «ای مردم! ما شما را از نر و ماده ای آفریدیم و شما را جماعت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. هرآینه گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست»(۲) .

نگاه برابر قرآن

در پرتو این آیه به خوبی نمایان است که زن و مرد در مقام انسان بودن هردو مساوی و برابرند و هریک می توانند با شهپر تقوا خود را بر دیگری امتیاز بخشند. چه بسا زنان نامور که بر اوج قله های شرف و انسانیت درخشیدند و فروغ شرف و فضیلت خود را از ستیغ بلندترین قله ها نمایان ساختند و شبه مردانی که در چاه ویل و بدبختی سقوط نمودند. و نیز در پرتو آیه ۷۱ از سوره توبه چنین می خوانیم: «والمؤمنین والمؤمنات...»، مردان مؤمن و زنان مؤمنه دوستان یکدیگرند. به نیکی فرمان می دهند و از پلیدی ها باز می دارند، نماز می گزارند و زکات می دهند و از خدا و پیامبرش فرمانبرداری می کنند. خدا اینان را رحمت خواهد کرد(۳).

در محراب عبادت و سیر الی الله و کسب فضایل هردو مساوی و برابرند. هردو می توانند تا اوج معنویت عروج کرده و بر آفاق معنویت تجلی کنند.

___________________________

۱- ۱. نساء / ۱.

۲- ۲. حجرات / ۱۳.

۳- ۳. توبه / ۷۱.

در پرتو آیه ای دیگر چنین آمده: «همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان اهل طاعت و عبادت و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان راستگوی و زنان راستگوی، مردان خداترس و زنان خداترس، مردان خیرخواه و مسکین نواز و زنان خیرخواه و مسکین نواز، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان با عفت و زنان با عفت، و مردان و زنانی که یاد خدا بسیار می کنند، خداوند پاداش و مغفرت بزرگ برای همه آنان مهیا ساخته است»(۱) .

کمال یابی در نگاه قرآن

در این افق چهره مرد و زن یکسان می درخشد و آفاق تعالی خواهی و نیل به کمالات بر هر دو یکسان گشوده شده و هر دو می توانند تا اوج پرواز کنند و به کمالات برسند. فرهنگ قرآن، زن و مرد نمی شناسد، بلکه «انسان» را می شناسد و او را برای کمال یابی فرا می خواند. از این رو در ذیل همین آیه مبارکه خداوند نمی فرماید: «أعدّالله لهم و لهن» بلکه می فرماید: «اعدّ لهم»، یعنی بدانید و آگاه باشید این نیست که هر کجا سخن از «کم» و «هم» است منظور مرد است بلکه منظور مرد و زن است و این آموزه بلند قرآنی است.

در آیه دیگر نیز که جلوه آسمانی مریم را می ستاید و در توصیفش می فرماید:( وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ ربِِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ) (۲)، خداوند نمی فرماید: «و کانت من القانتات»، بلکه می فرماید:( وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ) .

باری، کمال یابی و طلوع بر ستیغ فضیلت در فرهنگ وحی برای زن و مرد یکسان است و مهم تهذیب روح و جان است که نه مرد است و نه زن.

این ندای قرآن است که اعلام می دارد:( مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً ) (۱)

_____________________________

۱- ۱. احزاب / ۳۵.

۲- ۲. تحریم / ۱۲.

هرکس که عمل نیکو انجام داد، زن باشد یا مرد، ملاک ایمان است. او به حیات پاک و جاوید نائل می گردد. نیل به حیات طیب دو چیز می خواهد،: یکی حسن فِعلی به نام عمل صالح و دیگری حسن فاعلی به نام «مؤمن بودن روح»(۲) .

این فروغ فرهنگ قرآنی است که آیات آن جنسیت نمی شناسد بلکه مکلف می شناسد:( کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَه ) (۳) ، هر کسی، خواه مرد و خواه زن در گرو اعمال خود است.

در نگاه قرآن مسائل ارزشی به جنسیت ارتباط ندارد، بلکه موصوف این اوصاف جان آدمی است(۴) .

اگر در مواردی قرآن، نام زن و مرد را می برد، به این دلیل است که می خواهد افکار جاهلی و قبل از اسلام را تخطئه کند. آنان بین مرد و زن فرق می گذاشتند و عبادات و کسب فضایل را ویژه مردان می دانستند. از این رو قرآن کریم بیان داشت: زمینی که در آن گل فضیلت می شکفد، روح آدمی است و آن نه مرد است و نه زن(۵) .

در عصر جاهلیت برای زن ارزشی قائل نبودند و با دیده حقارت به او نگاه می شد و جز برای ارضای شهوت هیچ منزلتی برای او قائل نبودند. خداوند متعال در قرآن فرمود: من عهده دار تربیت روح و جان انسانم و مرد و زن هر دو عضو خانواده انسانند.

اگر در سراسر قرآن کریم و سخنان اهل بیتعليهم‌السلام جستجو گردد، موردی دیده نمی شود که قرآن کمالی از کمالات را مشروط به «مرد بودن» بداند و زن را از فیض آن محروم ساخته باشد.

__________________________

۱- ۱. نحل / ۹۷.

۲- ۲. زن در آینه جلال و جمال، آیه الله جوادی آملی، ص ۷۶.

۳- ۳. مدثر / ۳۸.

۴- ۴. زن در آئینه جلال و جمال، ص ۷۷.

۵- ۵. همان، ص ۸۵.

آیاتی که ارزش ها و ضد ارزش ها را بیان می دارد، چون علم و جهل، ایمان و کفر، ذلت و عزّت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، حق و باطل، راستی و دروغ، پرهیزکاری و بی بندوباری، فرمانبری و عصیان، امانت و خیانت، غضب و خویشتن داری و... هیچ کدام از این اوصاف نه با وصف مذکرند و نه با وصف مؤنث، بلکه آن آیاتی که مبیّن این ارزش ها و ضد ارزش هاست می گوید: موصوف این اوصاف جسم و بدن نیست، بلکه جان و روح است. بدن انسان که مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، پرهیزکار و یا فاجر نیست، بلکه جان و روح است. اوست که زمینه تجلی و بروز این امور است، عقل نظری انسان نیز که وصفش اندیشه و علم است آن هم نه مرد است و نه زن. دل که کارش کشف و شهود است، زن و مرد نمی شناسد. جان هم که مشرق فضیلت و رذیلت است، زن و مرد نمی شناسد، بلکه ظرف همه این حقایق آفاق روح است(۱) .

بنابراین اگر بخواهیم جایگاه فرهنگی _ ارزشی زن را در قرآن بشناسیم، باید به آفاق آیات قرآن که انسان را تعریف می کند، مکانت او را ارج می نهد و او را به عنوان مسجود فرشتگان و مظهر اسمای الهی و معجزه آفرینش ذکر می نماید و نیز به آفرینشش مباهات کرده و به تاج «کرّمنا» مزیّنش می سازد، نظاره کنیم. و فروغ کمال یابی انسان را بشناسیم و نیز آیاتی که مردم را مخاطب خود قرار داده و آنان را در معبد عبادت به تعالی طلبی فرا می خواند و نیز آیاتی که مکارم و فضایل را برای انسان می خواهد.

همچنین باید آیات قرآن که با عنوان محسنین، مؤمنین، صالحین عابدین، قانتین، راکعین، ساجدین و... آفاق معنویت و اوج طلبی انسان را تعریف می نماید، تلاوت نمائیم. همه این آیات، انسان و آفاق تعالی طلبی او را روشن می سازد و بر زن و مرد یکسان می تابد و هر دو را به سوی فتح این آفاق فرا می خواند.

این است فروغ و فروز زن در بینش وحی و اسلام.

______________________________

۱- ۱. همان، ص ۶۹.

زن از منظر عرفان

این آموزه قرآنی در گفتار عرفا نیز آمده. قیصری در شرح فص محمدی از فصوص محی الدین چنین می گوید: «اعلم أنّ المرئه باعتبار الحقیقه عین الرجل و باعتبار التعیّن یتمیّز کل منهما عن الاخر...(۱) ؛ بدان حقیقت زن و مرد یکی است و گوهر او همانند مرد است، فقط از جهت تشخص و تعین این دو از یکدیگر ممتاز می گردند، چون هردو انسانند و تجلی یک گوهر تابناک»(۲) .

در مقام دیگری می گوید: «انّ هذه المقامات لیست مخصوصه بالرجال فقد تکون للنساء ایضاً لکن لما کانت الغلبه للرجال تذکر باسم الرجال»(۳) ؛

به هر روی، در فرهنگ اسلامی تابش جلوه جمال و جلال زن یکسان است، بلکه گاهی به زنان عنایت خاصی مبذول شده است.

مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه که از کتب اربعه شیعه محسوب می گردد، در ابواب نماز بابی گشوده با عنوان «ادب المرئه فی الصلاه» که آداب نماز زنان را بیان می دارد. چگونه بایستند، به رکوع روند، سجده کنند، تشهد بخوانند و برخیزند که باعفاف این گوهر انسانی سازگارتر باشد؟

در پایان روایتی را از امام صادقعليه‌السلام نقل می کند که زن اگر خواست تسبیح گوید، با انگشتان خود بگوید: «فانهنّ مسئولات»(۴) .

شاید راز چنین دستور ویژه این باشد که سرانگشتان در قیامت مسؤول واقع خواهند شد و این یک عنایتی است از خداوند به زنان که با انگشتان خود تسبیح را بشمارند تا انگشت او نیز عبادت کند.

افزون آنکه در منهج فقه ما، شش سال زن زودتر به ساحت الهی تشرّف یافته و

__________________________________

۱- ۱. شرح قیصری، صص ۴۷۸ _ ۴۷۳.

۲- ۲. زن در آینه جلال و جمال، ص ۲۳۲.

۳- ۳. شرح قیصری، فص محمدی، ص ۴۵۲.

۴- ۴. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۷۴، ش ۱۰۸۹.

دریچه عبادت به روی او گشوده می شود و نماز به او واجب می گردد. او باید در محضر خدا و در محراب عزت آفرین عبادت در آینه عبادت خود به فروغ نور خدا بنگرد، روزه بر او واجب و حج بر او واجب و احکامی که خدا هنوز از مرد نخواسته است چون به آن لیاقت و تشرّف نرسیده است از زن می خواهد.در سالیانی که مرد سرگرم بازی است، زن به مقام بلوغ و رشد و عبادت و عروج می رسد.آیا این نشانه فضیلت زن نیست؟ بر فرض که ما از این شواهد نتوانیم عظمت و برتری زن را نسبت به مرد درک کنیم؛ ولی معلوم می شود دین اسلام عنایت خاصی نسبت به زنان دارد؟(۱)

ممکن است راز محبوب بودن زن در نگاه معنوی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همین باشد. در آن حدیث که فرمودند: «از دنیای شما زن و بوی خوش محبوب من است، نور چشم من در نماز است»(۲) .

بدون تردید زن، در افق معنویت، محبوب پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، ولی مهرورزی از این منظر: «و من احبهنّ علی جهه الشهوه الطبیعه خاصه....»(۳) بدون تردید در پیامبران راه ندارد. چون اگر کسی زنان را از جهت غریزه طبیعی دوست داشته باشد، راز این اشتیاق را نمی داند و چون علم به هدف و آگاهی از راز به منزله روح بوده، آنکه شهوت گراست بدون محبت الهی است چون صورت و جسم بی روح است. آنگاه محی الدین عربی در توجیه و بیان «حدیث نبوی» جامعیت زن و این که او در مظهریت و تجلای خداوند از مرد کاملتر است را رمز و راز محبت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زن می داند(۴).

_______________________________

۱- ۱. زن در آینه جلال و جمال، صص ۲۲۸ _ ۲۲۷.

۲- ۲. شرح قیصری، فص محمدی، صص ۴۷۸ - ۴۷۷.

۳- ۳. همان، ص ۴۸۰.

۴- ۴. زن در آینه جلال و جمال- صص ۲۳۳_ ۲۳۲.

البته پیامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همه امور از افق معنویت می نگرد و جهان و آنچه در اوست را پرتویی از فروغ و ظهور خداوند می شناسد.

زن در پرتو روایات

دهها بلکه صدها روایت نیز مکانت زن و ارزش معنوی، فرهنگی او را می ستاید و آن عنصر شریف را در آفاق گوناگون تعریف کرده و تمجید می نماید. گاه او را بر افق مادری نگریسته و کرامتش را ارج می نهد و گاه دیگر به عنوان زوج و همسر، مشعل گرم خانواده و رمز سکون و آرامش می داند. همچنین حضور حماسی، فرهنگی، اجتماعی او را در عرصه های گوناگون جامعه برجسته می نماید.در روایتی پیامبر بزرگ اسلام پیرامون او می گوید: «من اخلاق الانبیاء حب النساء(۱) ؛ از اخلاق پیامبران علاقه و محبت به زنان است».

«و انهن امانه الله عندکم فلا تضاروهن و لا تعضلوهن(۲) ؛ همانا آنان امانت خداوندند در نزد شما. پس بر آنان ستم نکنید».

امام صادقعليه‌السلام نیز در تعریف و تمجید زن می گوید: «اکثر الخیر فی النساء؛ بیشترین خوبیها در وجود زنان است».در همین راستا از امام صادقعليه‌السلام پیرامون آفرینش حوا سؤال شد که برخی می گویند خداوند حوا را از دنده پایین چپ آدم آفرید. امامعليه‌السلام فرمود: خدا منزه و برتر از این نسبت است. آن کس که چنین می گوید، می پندارد که خداوند قدرت نداشت برای آدم همسری از غیر خودش بیافریند! اینان راه را بر خرده گیران باز می کنند... چه می گویند؟ خداوند میان ما و آنان داوری کند. خداوند بزرگ آنگاه که آدم را از خاک آفرید و به فرشتگان فرمان داد تا او را سجده کنند، خوابی عمیق بر او چیره ساخت؛ سپس مخلوقی جدید بیافرید.... که وقتی به حرکت آمد آدم از حرکت

_____________________________

۱- ۱. الکافی، ج ۵، ص ۳۳۰.

۲- ۲. مستدرک، ج ۱۴، ص ۲۵۱.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18