زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی11%

زن و اسوه های آسمانی نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

زن و اسوه های آسمانی
  • شروع
  • قبلی
  • 359 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27377 / دانلود: 4135
اندازه اندازه اندازه
زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

می زدود و مادرش این داستان را مخفی می داشت.

تا آنکه پیامبر به خدیجه گفت: «با که سخن می گفتی؟ کسی در خانه نبود».

خدیجه گفت: «کودکی که با من است انیس من است در خلوت، و با من سخن می گوید».

پیامبر فرمودند: «او دختر من است و بانوی بزرگواری است که نظیر و همانندی نخواهد داشت».

ولادت فاطمه عليها‌السلام

چون درد زایمان خدیجه را فرا گرفت و تنهایی و بی کسی او را نگران ساخت؛ ناگهان متوجه شد چهار زن گندم گون و بلند قامت وارد خانه شدند. خدیجه در آن حال، پنداشت که این زنان از بنی هاشم هستند؛ ولی با کمال تعجب آنان را نشناخت. این در حالی بود که او همه زنان مکه را می شناخت. این چهار زن عبارت بودند از: ساره، آسیه، کلثوم و مریم که برای یاری خدیجه از بهشت آمده بودند. فاطمهعليها‌السلام در هاله ای از نور به دنیا آمد. دختری خجسته، مبارک و طیّب، نور او پرتو افکند و خانه های مکیان را روشن ساخت و فروغ آن غرب و شرق جهان را نورباران نمود. سپس ده زن آمدند که همراه خود طشت و ابریق داشتند. زنی که پیش روی خدیجه بود، فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام را شستشو داد و او را در دو جامه سفید که رایحه بهشتی از آن ساطع بود پیچید. آن زنان از فاطمهعليها‌السلام خواستند تا سخن بگوید. آن حضرت چنین به سخن آمد: «گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و شهادت می دهم که پدرم فرستاده خدا و سرور پیامبران است و شوهرم «علی» سید اوصیا و دو فرزندم «حسن و حسین» آقای جوانان اهل بهشت می باشند»(۱) .

______________________________

۱- ۱. امالی، شیخ صدوق، مجلس ۸۷، ص ۳۵۳؛ دلائل الامامه، طبری، ص ۹؛ روضه الواعظین، ص ۱۲۴؛ مدینه المعاجز، ص ۱۳۵.

فراق مادر

فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام در کودکی چون مادر را از دست داد، دامان مهر پدر را گرفته و بر گرد او می چرخید و گریه می کرد و می پرسید: «پدرجان! مادرم کجاست؟».

جبرئیل نازل شد و به رسول خدا گفت: خدایت به فاطمهعليها‌السلام سلام می رساند و می فرماید: «به فاطمهعليها‌السلام بگو، مادرش در قصری از بهشت که دیوارهایش از طلا و ستون های آن از یاقوت سرخ است، در کنار آسیه و مریم قرار دارد.»

فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام چون این سخن شنید آرام شد و خدا را ثنا گفت(۱) .

خدیجه اسوه آسمانی

شخصیت معنوی و ملکوتی خدیجه در آینه گفتار پیامبر از آن بانو یک مدل و الگوی آسمانی پدید آورده است. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن بزرگوار را بارها چه در زمان حیات آن بانو و چه پس از مرگ او _ ستایش کرد و آن بانوی بزرگ را در شمار آسیه و مریم قرار داد و او را به کرامت «سیده النساء» مزین ساخت. از این رو خدیجهعليها‌السلام نیز چون آسیه و مریم اسوه اهل ایمان است. آیاتی که آن دو بانو را می ستاید خدیجه را نیز مدح می کند و خدیجه را به خصال و مکارم آن دو اسوه مزین می سازد.

اگر قرآن آسیه، زن فرعون را اسوه و مدل پارسایی و ایمان معرفی می کند. آن بانوی بزرگ در نیایش خود با خدا جلوه عشق خود را این گونه ابراز می دارد:( رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّه ) (۲). او لقای خدا و بهشتی در پرتو لقاء و مقام حضور را می طلبد. بهشت حضور برای او محبوبتر از بهشت نعمت هاست. در افق دیگر( وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَونَ وَ عَمَلِهِ ) (۳) نیز دشمنی خود را از ستم و ستمگر بیان می دارد و آن بانو فریاد انقلاب آفرین خود را در زیر دشنه دژخیم به گوش تاریخ زمزمه می کند و موج آن فریاد نیز در آیات قرآن منعکس می گردد.

__________________________________

۱- ۱. ریاحین الشریعه، ج ۲، ص ۲۰۳.

۲- ۲. تحریم / ۱۱.

۳- ۳. همان.

خدیجه نیز چون آن بانو، در راه آرمان خود از همه هستی گذشت و ثروت و شوکت و قدرت خود را در راه هدف خود نثار کرد. از دشمنان اسلام تبری جست. زندگی او کانون مهرورزی به خدا و رسول خدا بود. از این رو خدیجه نیز چون آن بانوی قدسی اسوه است، اسوه صبر و بردباری، وفا، ایمان، ایثار و فداکاری؛ و نیز خدیجهعليها‌السلام چون مریم الگو و اسوه است.

اگر سیمای مریم در آیات قرآن می درخشد و دهها آیه او را می ستاید، همانند: «خداوند او را به طرز نیکویی پذیرفت و به طرز شایسته ای نهال وجود او را رویاند و کفالت او را به زکریا سپرد»(۱) .

و نیز فرمود: «او و فرزندش عیسی دو نشانه خداست»(۲) . هر زمان زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آن جا می دید، از او می پرسید: «ای مریم! این را از کجا آورده ای؟» می گفت: «این از سوی خداست»(۳). فرشتگان به او گفتند: «ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است»(۴) .

ای مریم! برای پروردگار خود خضوع کن و سجده به جا آور و با رکوع کنندگان رکوع کن»(۵) . و...

و به پاس این همه عظمت قرآن او را الگوی پارسایی برای اهل ایمان قرار داده است(۶) .

فروغ و فروز ملکوتی از وجود مریم ساطع است. از این رو مریم الگو و اسوه است! خدیجهعليها‌السلام نیز چون مریم اسوه اهل ایمان است. پاک و مطهر است، تصدیق کننده کلمات خداست، سیده النساء و اولین زن مسلمان است. نخستین بانویی است که با پیامبر خدا نماز گزارد. او عالی ترین چهره نیایشگران است. وجود او تجلی گاه

______________________________

۱- ۱. آل عمران / ۳۷.

۲- ۲. همان / ۳۶.

۳- ۳. همان.

۴- ۴. همان، ۴۲.

۵- ۵. همان / ۴۳.

۶- ۶. تحریم / ۱۲.

خصال و مکارم آسیه و مریم است. به راستی او و فرزندش فاطمهعليها‌السلام دو نشانه فروزنده خداوند هستند. اگر عیسی در مهد سخن گفت، فاطمهعليها‌السلام در رحم مادر سخن گفت و غبار تنهایی و حرمان از لوح جان مادر پاک می کرد.

خدیجه اسوه پارسایان است و چون مشعلی فروزان فراروی امت اسلامی می درخشد.

حضرت زهرا عليها‌السلام پرفروغ ترین اسوه

در این آسمان نورانی فروزنده ترین چهره عرشی حضرت فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام است که مورد محبت خدا و رسولش قرار داشت. اگرچه آسیه و مریم اسوه و الگوی برای اهل ایمانند، ولی فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام سیده زنان عالم است. او والاترین چهره قدسی است که از افق مبین شخصیت زن تجلی کرده و طنین موج نورانی عظمتش بر آفاق آیاتی از قرآن می درخشد. در قرآن کریم آیات فراوانی در جلالت فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام وجود دارد که برخی با شأن نزول و تفسیر و برخی نیز با تأویل و تطبیق بر عظمت فاطمهعليها‌السلام دلالت می کنند و ده ها روایت نیز از پیامبر خدا و ائمه هدیعليهم‌السلام در پرتو این آیات مکانت آسمانی آن بانو را ارج می نهند(۱) .

فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام مشکات هدایت(۲) و کوکب درّی قرآن است(۳) .

آیات سوره دهر جلالش را می ستاید و به گفته آلوسی به پاسداشت مکانت آسمانی آن بانو در این مجموعه آیات نورانی که بیانگر نعمت های بهشتی خداست، سخن و ذکری از حورالعین در میان نیست(۴) .

آیه تطهیر(۵) وصف عصمت آن بانو و فرزندان معصومش بوده و آن بانو شاخسار

______________________________

۱- ۱. ر.ک: شواهد التنزیل؛ تأویل الآیات الطاهره؛ ذخائر العقبی و...

۲- ۲. المیزان، ج ۱۵، ص ۱۴۱.

۳- ۳. کشف الیقین، ص ۴۱۶.

۴- ۴. روح المعانی، آلوسی، ج ۲۹، ص ۱۵۷.

۵- ۵. احزاب / ۳۳.

شجره مبارکه طوباست(۱) . بحر موّاج عصمت و عفت(۲) و محبت به آن حضرت و خاندانش پاداش رسالت است(۳).

منهج آن حضرت صراط مستقیم قرآن(۴)، و چهره آسمانی آن بانو لیله القدر است. باری، فروغ آیات قرآن در وصف این حبیبه خدا و محبوبه پیامبر چشم افروز است و نیز تجلی انوار عظمت این مهر آسمانی بر افق گفتار پیامبر خدا دیدگان را مبهوت ساخته است. آن حضرت در توصیف چهره عرشی این بانو می گوید: «خداوند فاطمهعليها‌السلام را از نور خود آفرید. نور فاطمهعليها‌السلام قبل از آفرینش زمین و آسمان آفریده شده است. پیش از آفرینش آدم، خداوند نور فاطمهعليها‌السلام را آفرید. این نور در ساق عرش خدا می درخشید. پس از آن که خداوند آدم را آفرید این جلوه عرشی را به او نمایاند. جبرئیل گفت: «فاطمهعليها‌السلام منصوره آسمان و فاطمهعليها‌السلام زمین است. او شیعیان خود را از آتش باز می دارد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در شب معراج، جبرئیل دستم را گرفت و مرا وارد بهشت ساخت. رطبی را تناول نمودم و از آن طعام بهشتی فاطمهعليها‌السلام به وجود آمد. پس فاطمهعليها‌السلام حوریه ای است در سیمای انسان؛ و هرگاه مشتاق بهشت شوم او را می بویم(۵) .

طعام فاطمهعليها‌السلام در عرش، تسبیح، تقدیس تهلیل و تحمید پروردگار بود(۶) .

در پرتو نور زهرا، حجاب های ظلمت از فرشتگان برطرف گردید و چون قندیلی فروزنده از گوشواره عرش آویخته بود و با آن آسمان ها و زمین های هفت گانه روشن شد. از این رو فاطمهعليها‌السلام «زهرا» نامیده شد(۷) .

خداوند چهار زن را برگزید. مریم، آسیه، خدیجه و فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام (۸) .

_____________________________

۱- ۱. شواهد التنزیل، حسکانی، ج ۱، ص ۳۱۱.

۲- ۲. درالمنثور، سیوطی، ج ۶، ص ۶۹۷.

۳- ۳. الکشّاف، زمخشری، ج ۴، ص ۲۲۰.

۴- ۴. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۳۴۲.

۵- ۵. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۴.

۶- ۶. همان.

۷- ۷. همان، ص ۱۷.

۸- ۸. همان، ص ۱۹.

غضب فاطمهعليها‌السلام غضب خدا و خشنودی او خشنودی خداست(۱).

فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام پاره تن من است؛ کسی که او را شاد کند، مرا شاد کرده و هرکس او را آزار دهد، مرا آزرده است. و فاطمهعليها‌السلام عزیزترین افراد نزد من است(۲).

گویی نظاره می کنم فاطمهعليها‌السلام را در روز قیامت که بر مرکبی از نور سوار و هفتاد هزار فرشته از سمت راست او و هفتاد هزار فرشته از طرف چپ او و هفتاد هزار فرشته از پیش روی او، و هفتاد هزار فرشته از پشت سر، او را همراهی می کنند. و او زنان با ایمان امتم را به سوی بهشت رهبری می کند.

فاطمهعليها‌السلام نور دیدگان و ثمره قلب من است(۳).

چون در محراب عبادت می ایستد، هفتاد هزار فرشته مقرب خدا به او درود می فرستند و ندا می کنند او را، همان گونه که مریم را ندا کردند و می گویند: ای فاطمهعليها‌السلام ! خداوند تو را برگزید و پاک و پاکیزه ساخت و بر زنان جهان برتری بخشید(۴) .

فاطمهعليها‌السلام جان من است که در سینه ام جاری است؛ کسی که اور ا برنجاند، مرا رنجانده است و کسی که مرا برنجاند خداوند را رنجانده است(۵) .

بهشت در پرتو فروغ زهرا نورباران است(۶).

پدرت فدایت باد، پدر و مادرم فدایت باد(۷).

* آن زمان که قیامت فرا رسد منادی از عرش خدا ندا می دهد: «ای اهل محشر دیدگان فرو بندید تا فاطمهعليها‌السلام از صراط عبور کند. پس آنگاه فاطمهعليها‌السلام در حالی که هفتاد

_________________________________

۱- ۱. همان.

۲- ۲. همان، ص ۲۳.

۳- ۳. همان، ۲۴.

۴- ۴. همان.

۵- ۵. همان، ص ۵۴.

۶- ۶. کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج ۱، ص ۴۵۶.

۷- ۷. احقاق الحق،... ج ۱۰، ص ۱۸۵.

هزار حورالعین همراهی اش می کنند، به سرعت نور از صراط می گذرد(۱) .

یا فاطمهعليها‌السلام ! آیا راضی نیستی که سرور و بانوی زنان با ایمان باشی(۲) .

فرشته ای بر من فرود آمد که پیش از آن بر من نازل نشده بود و بشارتم داد بر این که: حسن و حسین آقای جوانان بهشت و فاطمهعليها‌السلام سرور زنان بهشت هستند(۳) .

کسی که حسن و حسین و علی و فاطمهعليها‌السلام را دوست دارد، مرا دوست داشته و کسی که با آنان دشمنی کند، با من دشمنی کرده است(۴).

فاطمهعليها‌السلام جانم بشارت باد تو را که «مهدی» از فرزندان تو می باشد(۵) .

من، علی، فاطمهعليها‌السلام ، حسن و حسینعليهم‌السلام در روز قیامت در خیمه ای در سایه سار عرش خداییم(۶) .

همانا فاطمهعليها‌السلام ، علی، حسن و حسینعليهم‌السلام در حضیره القدس در قبه ای سفید و تابان سکونت گزینند که سقف آن عرش الرحمن است(۷) .

فاطمهعليها‌السلام جان! با دشمنان شما دشمن و با دوستان شما دوستم(۸) .

فاطمهعليها‌السلام در محشر برناقه ای از ناقه های بهشتی سوار است(۹).

* اولین کسانی که وارد بهشت می شوند من و علی و فاطمهعليها‌السلام و حسن و حسین هستیم(۱۰).

من فاطمهعليها‌السلام را به امر خداوند به ازدواج علیعليه‌السلام در آوردم(۱۱) .

و فاطمهعليها‌السلام پاره تن من است، کسی که او را به غضب آورد، مرا غضبناک ساخته است(۱۲) .

___________________________________

۱- ۱. مسند فاطمهعليها‌السلام الزهراء، ص ۹۲.

۲- ۲. همان، ۹۷.

۳- ۳. همان، ص ۹۸.

۴- ۴. همان، ص ۸۷.

۵- ۵. همان، ص ۹۰.

۶- ۶. همان، ص ۸۰.

۷- ۷. همان، ص ۷۸.

۸- ۸. همان، ص ۷۵.

۹- ۹. همان، ص ۷۳.

۱۰- ۱۰. همان، ص ۷۷.

۱۱- ۱۱. همان، ص ۶۹ _ ۶۳.

۱۲- ۱۲. همان، ص ۱۰۳.

دخترم فاطمهعليها‌السلام حوریه ای است در جمال انسان؛ او هرگز چون زنان عادت نمی شود و همانا خداوند او را فاطمهعليها‌السلام نامید، چون خداوند دوستان او را از آتش دور ساخته است(۱).

فاطمهعليها‌السلام دختر محمد است، او در این امت چون مریم در میان بنی اسرائیل است(۲) .

همانا فاطمهعليها‌السلام شاخه ای از شاخسار من است. مسرور می کند مرا آنچه او را مسرور می سازد و ناراحت می کند مرا آنچه او را ناراحت می کند(۳).

سرور زنان جهان چهار نفرند: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمهعليها‌السلام ؛ فاطمهعليها‌السلام برترین آن چهار نفر است(۴) .

علی جان! درود بر تو ای پدر ریحانه ها (حسن و حسین)! تو را وصیت می کنم که مراقب ریحانه های من باشی. زود باشد که دو رکن تو می شکند و خداوند جانشین من (و کفایت کننده امور) است برای تو.

با رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علیعليه‌السلام فرمود: «این یکی از آن دو رکن است». پس از وفات فاطمهعليها‌السلام فرمود: «این رکن دومی است که پیامبر خدا فرموده است»(۵) .

از سیره پیامبر آن بود که هر زمان از سفر باز می گشت به مسجد وارد می شد و دو رکعت نماز می خواند. آنگاه به دیدار فاطمهعليها‌السلام می شتافت و پس از آن به خانه خود می رفت»(۶).

ام سلمه می گوید: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمهعليها‌السلام عليها‌السلام فرمود: شوهر و دو فرزندت را نزد من بیاور. چون همه جمع شدند، کساء بر آنان افکند. آنگاه دستان مبارک را بلند کرد و فرمود: «خدایا! اینان آل محمد هستند. پس درود و برکات خود را بر آنان جاری ساز، همان گونه که بر آل ابراهیم جاری ساختی. به درستی که تو پروردگار حمید و مجیدی.(۷) آنگاه این آیه را تلاوت کرد:

________________________________

۱- ۱. همان، ص ۱۰۷.

۲- ۲. همان، ص ۱۱۵.

۳- ۳. همان، ص ۱۲۱.

۴- ۴. همان، ص ۱۴۵.

۵- ۵. همان، ص ۱۸۱.

۶- ۶. همان، ص ۳۸.

۷- ۷. همان، ص ۱۷۴.

( اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (۱) )

پس فروغ معنویت حضرت زهراعليها‌السلام ملکوت را روشن ساخته است. چه اینکه او چون مریم و حتی برتر از اوست؛ پاک و پاکیزه و برگزیده خداست؛ در بستر پاک رشد نمود و فرزندان او چون عیسیعليه‌السلام نشانه های عظمت خداوند بزرگ می باشند. او مریم بود و این فاطمهعليها‌السلام که از درک حقیقت نورانی او عقول عاجزند. از نور خدا آفریده شد. او فاطمهعليها‌السلام زمین و منصوره آسمان است(۲) .

مریم برگزیده زنان عصر خود بود، ولی فاطمهعليها‌السلام برگزیده زنان جهان در همه عصرها و قرن هااست(۳) .

وجود او طوبای مبارک است که از درخت ریشه دار وجود پیامبر رویید و بر شاخسار آن گل های امامت شکوفا شد.

در پرتو خلقتش، لطیفه و راز آفرینش آشکار گشت. در عالی ترین آفاق تجلی کرد و پرتو افکند، او عصاره سرشت ها و طبیعت های پاک بود.

حقیقت کمال در وجود او ظاهر شد، جمال بدیع آفرینش بر آسمان وجودش بدرخشید، در تابش نزولی او سیمای حور ظاهر می گردد و در تجلی صعودی اش محور عقول شکل می گیردد.

در توصیفش پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: «لَوْ کانَ الْحُسنُ شَخْصا لَکانت فاطمهعليها‌السلام ... اگر حسن جمال حق را اسوه ای است، هر آینه او فاطمهعليها‌السلام است؛ بلکه فاطمهعليها‌السلام از آن والاتر و برتر خواهد بود. همانا دخترم بهترین اهل زمین از نظر سرشت و شرف و کرامت است»(۴) .

او خورشید منظومه نور در پنج تن آل عباست، قطب گردونه وجود است و روح

_______________________________

۱- ۱. احزاب / ۳۳.

۲- ۲. فاطمهعليها‌السلام الزهراء، بهجه القلب المصطفی، ج ۱، ص ۱۳۷.

۳- ۳. مسند فاطمهعليها‌السلام الزهراء، سیوطی، ص ۵۴، (با اندکی تصرّف در الفاظ).

۴- ۴. فرائد السمطین، ج ۲، ص ۶۸.

و قلب عالم امکان، و شکوه فردوس برین و بهشت از طلعت جمال آسمانی اوست.

او محبوب اولیا و دو چشمه آب حیات و حیاست. سیمای کریم او فروغ کرامت خداوند و مصحف نورانی او مخزن و معدن اسرار خداوند است.

در منزلت، روح جان پیامبر خدا و در برابری و هم شأنی، هم شأن آن کسی است که کفو و همتایی ندارد.

گوهر تابناک قدس و پاکی است که از معدن غیب آفرینش تجلی و فروغ میلادش واژه بلند «فضیلت» را تفسیر نمود و به حق او از افق آسمان عظمت و از مشرق پر فروغ ترین اسماء تجلی کرد.

ما در کلمات خداوند بوده و «خداگونه» حقیقت ذاتش بر ما مخفی و ناپیداست.

در افق و کرانه عظمت فروزان است. و خورشید ضیاء و درخشندگی خود را از او دارد. او منشأ نور عالم انوار است، سرآغاز طلوع خورشیدها و ماهاست. او کهربای جان ها و عقل هاست و کعبه عرفان وصل هاست(۱) .

زهرا کوثر خدا، جلوه جمال او و تفسیر جلال اوست. ادامه وجود ملکوتی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و همتای علیعليه‌السلام .

حصن محکم ولایت و آموزگار مکتب شهادت و معرفت است، تلاوت بیداری و بهار سرشار دل های آشناست.

زهرا معرف نهایت کمال زن، بالندگی و فرزانگی اوست و اوج عروج یک انسان، زلال غدیر در باغ سبز معرفت او جاری و غدیریان در دامان عصمتش به رویش رسیدند.

طنین موج عبادت در بیکرانه وجود دریایی او به صخره نخورد و هیچ اندیشه ای به فتح ستیغ قله عظمت او نائل نگشت.

کوتاه سخن آنکه: در ترسیم نیمرخی از چهره ملکوتی او باید گفت: «فاطمهعليها‌السلام الزهراء قطب الاولیاء و العرفاء و معراج الانبیاء والاوصیاء، صدرها خزانه الاسرار و وجودها ملتقی الانوار، فهی حلقه الوصل بین انوار النبوه و انوار الامامه»(۱) .

_____________________________

۱- ۱. برگرفته از اشعار بلند و عارفانه آیه الله محقق اصفهانی(ره).

اوست که چون در بهشت بر مقام خود جای می گیرد، آدم و پیامبران بعد از وی به زیارتش می شتابند و شکوه جلالش را تجلیل می کنند.

اوست که سرچشمه رحمت، منشأ رأفت و محبت و محور عصمت و آیت کمال و مشرق جمال الهی بود.

کدام قطره باران است که از ابر کوثرش نباریده و کدام پرتو نور است که از خورشید کرامتش نتابیده است.

زهراجان! زنان بزرگ و نامور تاریخ، اسوه های پارسایی و شرافت و آینه دار کمال تواند و معرفت حق و مهرورزی به مردم همان چیزی بود که جان تو از آن لبریز بود.

گرچه در ظاهر ز احمد زاده ای

در حقیقت «ام اب» افتاده ای

تو مادر پدری. به پاس مقام نبوت و مادر امامت هستی چون همکفو علی می باشی. فاطمهعليها‌السلام بانوی نمونه ای است که فروزنده ترین واژه ها و آموزه های انسانی عرفانی در مکتب او پدید آمد و باغ فضیلت و معنویت را آفرید. آن حضرت بهترین اسوه برای اهل ایمان و فروزنده ترین ستاره آسمان هدایت و بانویی معصومه و با کرامت است(۲) .

خطبه فدکیه و گفتار حضرتش منشور آفتاب و دانشنامه معارف اسلام است.

زینب کبری

اشاره

دختر فاطمهعليها‌السلام و علی، بانویی است که فروغ جلالتش در سخن امام سجادعليه‌السلام

_____________________________

۱- ۱. فاطمهعليها‌السلام الزهراء لیله القدر، سید عادل علوی، ص ۱۲.

۲- ۲. ر.ک: تنقیح المقال، ج ۳، باب فضل النساء، ص ۸۱.

چنین می درخشد: «عمه جان! بحمدالله تو دانشمند بدون استاد و خردمند بدون آموزگاری.»

درایت و ملکوت رفتارش آن بانو را به عقیله بنی هاشم «گوهر فروزنده خردورزی» در دودمان بنی هاشم مزین ساخت. او دارای علم لدنی و دانش ملکوتی بود. اگر چه گام هایش بر زمین بود، ولی دستان سبزش بر آسمان و ملکوت خدا می رسید. او به مقام «نائبه الحسین» مفتخر گردید و شریک نهضت آن امام بزرگوار بود و از وجودش فروغ عصمت ساطع گردید(۱) .

پدرش علیعليه‌السلام اعلم، احلم، اجود، اکرم، ازهد، اشجع، اعبد و اورع مردم بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود. مادرش نیز فاطمهعليها‌السلام دختر پیامبر، «سیده النساء العالمین» است. جد بزرگوارش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جده آن حضرت خدیجه کبری است؛ نخستین بانویی که به شرف اسلام مزین شد.

برادران حضرت زینب عليها‌السلام

برادران آن حضرت از فاطمهعليها‌السلام حسن و حسین سید جوانان بهشت و محسن که پیش از تولدش در داستان حریق باب به شهادت رسید(۲) .

و نیز محمد حنفیه که کنیه او ابوالقاسم بود و مدفن(۳) او طائف می باشد. عباس و عبدالله و جعفر و عثمانعليهم‌السلام که مادرشان فاطمهعليها‌السلام «ام البنین» بنت حزام بود و از زنان فاضل و عارف، فصیح، بلیغ، پارسا و پرهیزکار، زاهد و عابد بود، بعد از واقعه عاشورا عبدالله فرزند عباس را برداشته به بقیع می رفت. نهضت اشک آن بانو چنان بود که اشگ مروان بن حکم، دشمن سرسخت اهل بیتعليهم‌السلام را جاری می ساخت(۴) .

__________________________________

۱- ۱. تنقیح المقال، ج ۳، باب فضل النساء، ص ۷۹.

۲- ۲. الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، ج ۱، ص ۵۷.

۳- ۳. زینب الکبری، شیخ جعفر نقدی، صص ۱۰ - ۹.

۴- ۴. همان، ص ۱۱.

جلالت آن بانو چنان بود که زینب بعد از بازگشت از کربلا، این بانوی بزرگ را زیارت می کرد و در ایام عید به دیدار آن حضرت می شتافت.

از دیگر برادران آن بزرگوار، محمد الاوسط و مادرش امامه دختر ابی العاص و زینب بود(۱) .

و نیز عمر از دیگر برادران زینب است که مادرش ام حبیب بنت ربیعه بود.

همین طور یحیی و عون که بدون تردید مادر یحیی اسماء بنت عمیس؛ ولی نسبت به عون بعضی انکار کرده اند و گفته اند مادرش ام ولد بوده است(۲) .

و نیز از دیگر برادران آن حضرت می توان از ابوبکر و عبیدالله نام برد. عبیدالله در لشکر مصعب بن زبیر کشته شد و مادرش لیلا دختر مسعود بن خالد بود(۳) .

همین طور از دیگر برادران آن حضرت می توان از عمران نام برد. گفته شده که عمران در جنگ نهروان مجروح شد و سپس به شهادت رسید(۴) . شخصی به نام عبدالرحمان را نیز از برادران حضرت زینب شمرده اند(۵) . همین طور حضرت عباسعليه‌السلام ، عبدالله و جعفر و عثمان و عون همه از برادران حضرت زینب بودند که در محضر امام حسینعليه‌السلام در کربلا حاضر شدند و سرانجام در خدمت امام زمانشان به خون غلطیده و به شهادت رسیدند(۶) .

خواهران حضرت زینب عليها‌السلام

حضرت زینب خوهرانی داشت به نام های: زینب صغری، ام کلثوم و رقیه صغری

________________________________

۱- ۱. همان، ص ۱۳.

۲- ۲. همان، صص ۱۵ - ۱۴.

۳- ۳. همان، ص ۱۵.

۴- ۴. همان، ص ۱۶.

۵- ۵. همان.

۶- ۶. همان، صص ۱۵ - ۱۱.

که مادرشان حضرت فاطمه زهراءعليها‌السلام بود و در واقع خواهران تنی حضرت زینب محسوب می شدند.

در مورد رقیه صغری علامه طبرسی می نویسد: «این رقیه، همسر مسلم بن عقیل بود که سه پسر از آن به دنیا آمد. عبدالله، علی و محمد. عبدالله روز عاشورا در کنار امام حسینعليها‌السلام به شهادت رسید. جریان شهادت علی و محمد نیز معروف است»(۱) .

از دیگر خواهران حضرت زینب می توان از زینب صغری و خدیجه نام برد. نام مادرِ خدیجه محیاه دختر امری ءالقیس بود(۲) .

همین طور میمونه، امامه و فاطمهعليها‌السلام را از جمله خواهران حضرت زینبعليها‌السلام شمرده اند(۳) .

از میلاد تا وفات

فرخنده زاد روز مبارک حضرت زینب را پنجم جمادی الاولی سال پنجم هجری ذکر کرده اند(۴) .

در این روز بود که خانه گلین علیعليه‌السلام در پرتو جمال زینب روشن شد و فرشتگان به پای مولودی نور افشانی کردند که صلابت و شکوه نامش بعدها نام آوران تاریخ را به تعجب وا داشت.

در این روز زینب سومین فرزند فاطمهعليها‌السلام در مطلع النور بیت امامت تجلّی کرد. پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فرمان خداوند نام زینب را بر او نهاد(۵) و علیعليه‌السلام را به زینت وجود او بیاراست.

کنیه شریف حضرت زینب ام کلثوم و ام الحسن، و القاب شریفش عبارت است

_______________________________

۱- ۱. همان، ص ۱۳.

۲- ۲. همان، ص ۱۶.

۳- ۳. همان.

۴- ۴. برخی از مورخان پنجم جمادی الاولی سال ششم هجری را سال روز میلاد حضرت زینب نوشته اند؛ (زینب الکبری، ص ۱۸).

۵- ۵. بعضی نوشته اند: رسول خدا(ص) به یاد زینب دختر خویش نام این نوزاد را زینب گذاشت. (زینب قهرمان، احمد صادقی، ص ۱۴).

از: الصدیقه الصغری، عقیله، موثقه، عارفه، عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و عابده آل علیعليه‌السلام و بدون تردید فروغ عصمت از آن بانوی کرامت ساطع بود(۱) .

وفات آن بانوی الهی بنا به احتمالی چهاردهم ماه رجب سال ۶۲ هجری بود. آن بانوی گرانقدر علوی در هنگام اسارت ۵۵ ساله بود(۲) .

زینب در سایه سار تربیت الهی

گرچه حیات سیاسی _ انقلابی حضرت زینبعليها‌السلام زمانی رخ می دهد که سال هاست باب وحی مسدود شده و سیمای آن حضرت همانند: آسیه و مریم در پرتو آیات قرآن نمی درخشد؛ ولی به جرأت می توان گفت که آفاق کمالات آن حضرت مشرق النوری است که فروغ تربیت وحیانی از آن ساطع است. بدون تردید حیات مذهبی _ سیاسی آن بانو ترجمانی از آیات قرآن است و آن حضرت در پرتو آیات اعتقادی، معرفتی و معارفی قرآن نیکو درخشیده است. همانا آن بانو فروزنده ترین گوهری است که در زلال کوثر وحی و سنت پرورش یافت. چرا چنین نباشد؟ بانویی که در خانه نبوت دیده به جهان گشوده و در دامان امامت رشد یافته و از مادری چون فاطمهعليها‌السلام شیر نوشیده است. در محل فراز و فرود روح الامین پرورش یافته، و تربیت و رشد در کانون نور و در پرتو «خسمه آل عبا» از این دختر، بانویی نمونه پرورید که بعد از مادرش عالی ترین اسوه و مثال برای بانوان در طول تاریخ گردید. در شهر علم پیامبر و باب علوی آن، به فروغ دانش منور شد و بحق عالمه عارفه فاضله دهر گردید.بدون آن که از دانش بشری بهره جوید.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد

_______________________________

۱- ۱. تنقیح المقال، ج ۳، باب فضل النساء، ص ۷۹.

۲- ۲.ر.ک: زینب الکبری، الشیخ جعفر نقدی، صص ۱۲۳ - ۱۱۹.

مرحله پایین تری از مرد رشد و نمو می کند. به حسب طبیعت جنس نر مافوق و جنس ماده زیر دست است. نر حاکم و ماده محکوم است و این قانون بالطبیعه شامل تمام افراد بشر می گردد. زن از حیث اراده ضعیف است و به همین جهت دارای استقلال رأی نیست. بهترین موقعیت برای زن آن است که زندگی آرامی داشته باشد. زنان نباید مانند مردان تربیت شوند، همچنان که افلاطون می خواهد در جمهوری خود عمل کند. باید اختلاف و زن و مرد را در تربیت و پرورش در نظر گرفت نه همسانی آن دو را. سقراط می پنداشت شجاعت در زن و مرد یکی است، ولی چنین نیست؛ شجاعت مرد در فرماندهی و شجاعت زن در اطاعت و فرمانبری است و همچنان که شاعر می گوید: «سکوت افتخار زن است»(۱).

بنابراین تعریف، مرد همیشه رئیس خانواده و حامل جوهر فعاله و خلاقه زندگی است و زن بچه دان بی مصرفی است که هرگز نقشی اساسی در تمدن انسان نداشته و همیشه جیره خوار مرد بوده و در هیچ زمان نتوانسته با مرد کوس برابری بزند و شایستگی آن را نیز نداشته است.

فلاسفه اسلامی نیز کم و بیش نسبت به زن نگاه منفی داشته اند.

نگاه صدرا

صدرالمتألهین که دو مشرب فلسفه مشاء و اشراق در دریای ژرف اندیشه او به هم پیوست و حکمت متعالیه را پدید آورد؛ در بحث آفرینش انسان پیرامون زن تردید می کند که او دارای روح انسانی و الهی باشد یا خیر. از این رو زنان را در جمع حیوانات طبقه بندی می کند. و چون مزایای هر گروه از حیوانات را ذکر می کند چنین می نگارد: «و بعضها یعنی بعض الحیوانات _ للنکاح، و بعد به این آیه استدلال می کند:( وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجَا ) (۱) .

_______________________________

۱- ۱. تاریخ فلسفه، ویل دورانت، فصل دوم، ص ۱۱۹، مترجم: عباس زریاب خویی.

شگفت آن که شارح اسفار، حاج ملا هادی سبزواری در شرح آن می نگارد: «این که زن را در جمع حیوانات نگاشته، اشاره لطیفی است که زنان به واسطه سستی عقل و ادراک، و نیز گرایش آن به زخارف دنیوی به صنف حیوانات زبان بسته ملحق می شوند. سیرت و منش اغلب زنان همانند حیوانات است؛ ولی خداوند به آنها صورت انسانی بخشیده تا مردان از انس و دوستی و ازدواج با آنان در زحمت نباشند»(۲) .

زن از نگاه فلسفه غرب

تعریف زن از دیدگاه فلاسفه غرب متفاوت است. از آن جمله هگل چنین می گوید: زنان ممکن است دارای فرهنگ، اندیشه و ذوق باشند، لیکن نمی توانند به ایده مطلق دست یابند. تفاوت میان مردان و زنان همانند تفاوت میان حیوانات و نباتات است.... زیرا رشد زنان آرامتر است..... به محض این که زنان زمام حکومت را به دست گیرند دولت دچار مخاطره می شود؛ چون زنان اعمال خود را نه به موجب مقتضیات کلی «معقول» بلکه به حکم تمایلات و عقاید دلخواهانه و جزیی تنظیم می کنند(۳) .

ژان ژاک روسو نیز در کتاب امیل، عرصه آزادی را برای زنان مقید می کند و چنین می گوید: «جستجوی حقایق انتزاعی و عقلی و مبادی و اصول علوم و دانشها و هر آن چیزی که نیازمند تعمیم باشد، خارج از حد ادراک زن است. مطالعات زنان باید

_____________________________

۱- ۱. النحل / ۷۲.

۲- ۲. الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، صدر الدین شیرازی، الجزء الثانی من السفر الثالث، صص ۱۳۷ - ۱۳۶.

۳- ۳. جامعه شناسی سیاسی، دکتر حسین بشیریه، ص ۲۹۰.

کلاً عملی باشد. وظیفه آنها اعمال اصولی است که مردان کشف کرده اند....»(۱) .

زن در آینه فرهنگ و ادب و هنر

نگاه منفی به شخصیت زن در طول تاریخ و تحقیر این عضو شریف جامعه انسانی، موجب گردیده است که در میان اقوام و ملل گوناگون طعنه ها و دشنام های مذموم به او اختصاص یابد و شخصیت زن با چهره مسخ شده و در قالب ادبیات، طنزها و شعرها به زبان های گوناگون ترسیم گردد. و چون فرهنگ و شعر و ادب پارسی عمدتاً فرهنگ مرد محور و زن ستیز بوده، سیمای زن در این آینه تار و سیاه می باشد. تاریخ کهن ایران، تاریخ مرد محور بوده و با سیری در کتب تاریخ، به خوبی به این حقیقت می رسیم. از «ابوالفضل بیهقی» نقل شده که گفته است: «مرد بزرگترین عنصر پدیدآورنده تاریخ است.» این سخن، اعترافی به این حقیقت است. زن در این عرصه موجودی منفعل است که نه چیزی پدید می آورد و نه نقشی ایفا می نماید. بدون تردید فرهنگ مردم ایران نیز فرهنگ مرد محور بوده است و در آن، زن بروز و نمود چندانی ندارد. نه جامعه بروز و ظهور و حضور به زن ایرانی داده و نه زن ایرانی در تلاش برای تغییر موقعیت خود بر آمده است. نگاه تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران به زن، به گونه ای است که نوعاً ویژگی منفی دارد و خطای یک زن را به کل نسبت داده و این نیمی از انسانیت جامعه را که نقش محوری در جامعه به عهده دارند، به سخره گرفته است. گاه با نیش ضرب المثل ها و طنزها به حریم آسمانی این موجود شریف تاخته است. نمونه های زیر از همین دست است:

_ اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟

_ از مردم سرفراز نزیبد که با زن نشیند به راز!

_ به دانش زنان کی نمایند راه.

_ زن پارسا در جهان نادر است.

_ زن ناقص العقل است.

_ زن نداری غم نداری.

_ وفا از زن مخواه....

_ خواب زن چپ است.

_ زن زن است اگر چه شیر باشد.

_ مکر از زنان و ابلیس است.

_ مکر زن ابلیس دید و بر زمین بینی کشید.

_ چه مردی بود کز زنی کم بود.

_ زن آنقدر که زود فهم است خوش فهم نیست.

_ زن از پهلوی چپ خلق شده.

_ زن نگیر تا جانت را بگیرد.

_ زن بلاست، الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد.

_ زن دلش طاقچه ندارد.

_ دهان زن چفت و بند ندارد.

_ زن نخود زیر زبانش نمی خیسد.

و....

__________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۹۲.

و گاه با تعریف و تمجید از مردان زنان تحقیر شده اند؛ همانند:

_ قول مردان جان دارد.

_ قول مرد طلاست.

_ قول مرد یکی است.

_ هرکو مرد است او بود در جستجو معنی پرست.

_ هر که زن طبع است کارش رنگ و بوی است و نگار.

_ ظاهر و باطن مرد یکی است.

_ مرد را کار و کار را مردان.

_ مرد مرد تمام آنکه نگفت و بکرد.

_ مرد سر می دهد و سِر نمی دهد.

_ مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید.

_ مرد به هنر نام گیرد.

_ مرد را در سخن شناسید.

و گاه نیز با اشعار طنز گونه به حریم فضیلت زن تاخته شده و اشعاری که وجود این عنصر ذیجود را تحقیر می کند لق لقه زبان گشته است. چون:

مرا ز زادن دختر چه خرمی باشد

که کاش مادر من هم نزادی از مادر

چه نکو گفت آن بزرگ استاد

که وی افکند شعر را بنیاد

آنکه را دختر است جای پسر

گرچه شاهست، هست بد اختر

به نزد پدر دختر ار چند دوست

بر دشمنش مهترین ننگ اوست

با زن درِ راز هرگز مزن

که موبد چنین داستان زد ز زن

که زن را دو دل باشد و ده زبان

وفا را عوض هم جفا از زنان

از بدی های زن مشو ایمن

گرچه از آسمان نزول کند

زنان نازک دلند و سست رأیند

به هر خو چون بر آریشان برآیند

بگفتار زنان هرگز مکن کار

زنان را تا توانی مُرده انگار

زنان چون درختند سبز آشکار

ولیک از نهان زهردارند بار

زنان چون ناقصان عقل و دینند

چرا مردان ره آنان گزینند

زنان در آفرینش ناتمامند

ازیرا خویش کام و زشت نامند

دو کیهان گم کنند از بهر یک کام

چو کام آید بجویند از خرد نام

زنان را سِتایی سگان را سِتای

که یک سگ به از صد زن پارسای

زنان را همین بس بود یک هنر

نشینند و زایند شیران نر

زن ارچه دلیرست و بازور دست

همان نیم مرد است هر چون که هست

زن ارچه زیرک و هشیار باشد

زبون مرد خوش گفتار باشد

زن چو مار است زخم خود بزند

برسرش نیک زن که بد بزند

نه به حجت توان براه آورد

نه به اقرار در گناه آورد

نه به سوگند راستکار شود

نه به پیمان و عهد یار شود

زن نیک در خانه مار است و گنج

زن بد چو دیو است و مار شکنج

زن و اژدها هردو در خاک به

جهان پاک از این دو ناپاک به

یکی گفت کس را زن بد مباد

دگر گفت زن در جهان خود مباد

زنان را از آن نام ناید بلند

که پیوسته در خوردن و خفتنند

فضل مردان بر زنان ای بوشجاع

نیست بهر قوت و کسب و ضیاع

و رنه شیر و پیل را برآدمی

فضل بودی بهر قوت یا علی

فضل مردان بر زن ای حالی پرست

زان بود که مرد پایان بین تر است

مرد کاندر عاقبت بینی خم است

او ز اهل عاقبت از آن کم است

این بود قطره ای از امواج سهمگین طنزها، شعرها و ضرب المثل ها که در افواح مردم در طول تاریخ جاری بوده و به ساحت زن جفا شده است و حریم این موجود برین را شکسته اند.

بعضی از بزرگان اندیشه و حکمت و سیاست نیز با نگاه تحقیرآمیز به زن نگریسته و با گفتار زهرآگین خود به این موجود مظلوم تاریخ جفا کرده اند. ارسطو در این باره گفته است: «طبیعت آنجا که از آفریدن مرد ناتوان است زن را می آفریند. زنان و بندگان از روی طبیعت محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند»(۱) .

امام محمد غزالی می گوید: حکیمی زنی خواست کوتاه. گفتند: چرا تمام بالا نخواستی؟ گفت: «زن چیز بدی است و بد هر چه کمتر، بهتر است». و گفت: به

________________________

۱- ۱. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص ۱۴۸.

حقیقت هر چه بر مردان رسد از محنت و بلا و هلاک، هم از زنان رسد و آخر از ایشان کم کسی به مراد و کام دل رسد(۱).

خواجه نظام الملک طوسی نیز می گوید(۲): اول مردی که فرمان زن اطاعت کرد و او را زیان داشت و در رنج و محنت افتاد آدمعليه‌السلام بود که فرمان حوا برد و گندم بخورد تا از بهشت بیفتاد و دویست سال می گریست تا خدای تعالی بر وی ببخشود و توبه او پذیرفت و...

و همیشه پادشاهان و مردان اندیشه و رأی راهی برگزیده اند که زنان ایشان را از دل آنان خبر نبوده است و از بند هوا و فرمان ایشان آزاد زیسته اند و مسخر ایشان نشدند. چنان که اسکندر کرد.

بوذر جمهر را پرسیدند: «سبب چه بود که پادشاهی آل ساسان ویران گشت و تدبیر گر آن پادشاه بودی، و امروز تو را به رأی و تدبیر و خرد و دانش در همه جهان همتا نیست؟»

پاسخ داد: «سبب دو چیز بود: یکی آنکه آل ساسان بر کارهای بزرگ کارداران خرد و نادان گماشتند و دیگر آنکه دانش و اهل دانش را دشمن داشتندی، باید که مردان بزرگ و خردمندی را خریداری کنند و به کار دارند و سر و کار من با زنان و کودکان افتاد و این هردو را خرد و دانش نباشد و هرگاه که کار پادشاهی با زنان و کودکان افتد بدان که پادشاهی از آن خانه بخواهد رفت»(۳).

این بود بخشی از ادبیات طنزگویان و شعرا و بذله سرایان و هجو گویان، دانشمندان و حکما که پیرامون شخصیت زن ابراز داشتند؛ با نیش قلم و زبان و در قالب طنز و ضرب المثل، شعر و بذله به آسمان فضیلت این آینه جمال و جلال الهی تاخته اند.

___________________________

۱- ۱. زن، جمیله کدیور، ص ۱۳۸.

۲- ۲. ممکن است خواجه نظام الملک تحت تأثیر زن محوری الموتیان و استفاده ابزاری آنان از زنان و دشمنی خواجه با الموتیان چنین مطالبی را گفته باشد.

۳- ۳. همان، صص ۱۳۹ _ ۱۳۸.

بعضی به شخصیت اخلاقی او تاخته و بعضی دیگر چهره اجتماعی او را نکوهیده، کفایت و درایت او را زیر سؤال برده اند و بعضی دیگر سرشت او را پست و بی مقدار دانسته اند.

به راستی چرا؟ این تجلّی گاه عشق، مهر، عاطفه و محبت این گونه تحقیر شده است؟

مگر دست توانای او نبوده که گردونه زندگی مرد را چرخانده؟ مگر دامان مهر گستر او مهد تربیت مردان نامدار و تاریخ ساز نبوده است؟

مگر از دامان پاک او مرد به معراج نمی رود؟ او که مربی دلسوز، مادری مهربان، همسری فداکار و مهرورز است. گوهر تابناکی که موجب درخشش زندگی و شمع نورانی که حرارت بخش کانون زندگی است. آیا سزاوار است به چنین عنصر خدوم و فداکار چنین بی مهری و جفا گردد؟

بدون تردید با کاوش و تحقیق در اکثر این گفتار به این نتیجه می رسیم که غالب این گفتار و طنزها از سوی کامجویان شکست خورده ای پدید آمده که برای ارضای عشق و شهوت خود با این موجود ارتباط داشته اند و از آغاز تا امروز حنظل حقارت زن از این سر چشمه جاری بوده است.

دیروز کامجویان شهوت پرست آن گونه این مایه شرف و فضیلت را تحقیر کرده اند و امروز هم اگرچه طنزها به ترنّم ترانه های عاشقانه تغییر یافته ولی باز با شخصیت زن چون کالا معامله می شود و شخصیت واقعی او بروز و ظهوری ندارد. به هر روی او در طول تاریخ تحقیر و لجن مال شده است.

باری آنچه گذشت چه در نگاه تاریخ به زن و چه از انگاره اندیشه فیلسوفان و چه در آینه ادبیات و طنز، سیمای زن را به عنوان موجودی دست دوم و جدا از کاروان انسانیت مطرح کرده است. این ادبیات اختصاص به زبان فارسی ندارد؛ بلکه در همه زبان ها و فرهنگ ها به شخصیت این انسان فداکار حمله شده است. گفته آرین پور با این نگاه منفی سازگار است که می گوید: «اصولاً زن ایرانی در ادبیات فارسی مقام شایسته ای نداشته است. شعر کلاسیک ایران، زن را به صفت یار و دلدار و دلبر شناخته و غالباً از او به بی وفایی و مکر و جنایت یاد کرده است. و در دیوان های شعرا و کتب نویسندگان خیلی به ندرت می توان به وصف زنان خوب و فرمانبر و پارسا برخورد... اگر تمام سخنان گویندگان و نویسندگان در ادوار مختلف تاریخ جمع زده شود، روی هم رفته نتیجه به سود زن نخواهد بود»(۱) .

__________________________

۱- ۱. از نیما تا روزگار ما، یحیی آرین پور، ص ۴.

بخش دوم :زن در پرتو وحی

از نگاه قرآن سیمای زن از همان مشرقی می تابد که جمال مرد از آن ساطع است. هر دو عضو خانواده انسانند، هردو مظهر اسمای الهی بوده و لباس «احسن»(۱) بر تن کرده و تاج «کرّمنا»(۲) بر سر نهاده اند. به پاس آفرینش این انسان است که خداوند مبارک باد(۳) گفته و با نشان زیباترین موجود، او را ستوده است. با مرد از یک سرشت پدید آمده و به سوی یک هدف می شتابند.

آدم با حوا همراه است، باهم در بهشت می خرامند و زندگی می کنند، و همشأن یکدیگرند. شیطان هردو را می لغزاند و هردو با هم از بهشت اخراج می شوند و باهم به زمین فرود می آیند و باز با هم و در کنار هم بساط حیات و زندگی و مد نیت را بر روی زمین می گسترند(۴) .از افق فرهنگ قرآن، زن و مرد بر یک آسمان می درخشند. زن به عنوان یک انسان برابر و مساوی «نه موجود دست دوم» و مشابه با مرد مطرح است.در قرآن چنین می خوانیم: «ای پیامبر! از تو درباره زنان فتوا می خواهند. بگو: خداوند درباره آنان به آنچه در این کتاب بر شما خوانده شود فتوا داده است...»(۵).

و آیات دیگر که وحدت نوع زن و مرد را نشان می دهد و تفاوت و اختلاف

_____________________________

۱- ۱. تین / ۴.

۲- ۲. اسراء / ۷۰.

۳- ۳. مؤمنون / ۱۴.

۴- ۴. بقره / ۳۶ _ ۳۵.

۵- ۵. نساء / ۱۲۷.

جنسیّت را مؤثر در انسانیت آن دو نمی شناسد و در آیات متعدد فروغ و فروز این حقیقت را بر دیدگان صاحب اندیشه و خرد جاری می سازد. در طلیعه سوره ای که به نام زنان مزین است می فرماید: «ای مردم! بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف جهان از مرد و زن برانگیخت...»(۱) .

در آیه ای دیگر نیز می فرماید: «ای مردم! ما شما را از نر و ماده ای آفریدیم و شما را جماعت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. هرآینه گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست»(۲) .

نگاه برابر قرآن

در پرتو این آیه به خوبی نمایان است که زن و مرد در مقام انسان بودن هردو مساوی و برابرند و هریک می توانند با شهپر تقوا خود را بر دیگری امتیاز بخشند. چه بسا زنان نامور که بر اوج قله های شرف و انسانیت درخشیدند و فروغ شرف و فضیلت خود را از ستیغ بلندترین قله ها نمایان ساختند و شبه مردانی که در چاه ویل و بدبختی سقوط نمودند. و نیز در پرتو آیه ۷۱ از سوره توبه چنین می خوانیم: «والمؤمنین والمؤمنات...»، مردان مؤمن و زنان مؤمنه دوستان یکدیگرند. به نیکی فرمان می دهند و از پلیدی ها باز می دارند، نماز می گزارند و زکات می دهند و از خدا و پیامبرش فرمانبرداری می کنند. خدا اینان را رحمت خواهد کرد(۳).

در محراب عبادت و سیر الی الله و کسب فضایل هردو مساوی و برابرند. هردو می توانند تا اوج معنویت عروج کرده و بر آفاق معنویت تجلی کنند.

___________________________

۱- ۱. نساء / ۱.

۲- ۲. حجرات / ۱۳.

۳- ۳. توبه / ۷۱.

در پرتو آیه ای دیگر چنین آمده: «همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان اهل طاعت و عبادت و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان راستگوی و زنان راستگوی، مردان خداترس و زنان خداترس، مردان خیرخواه و مسکین نواز و زنان خیرخواه و مسکین نواز، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان با عفت و زنان با عفت، و مردان و زنانی که یاد خدا بسیار می کنند، خداوند پاداش و مغفرت بزرگ برای همه آنان مهیا ساخته است»(۱) .

کمال یابی در نگاه قرآن

در این افق چهره مرد و زن یکسان می درخشد و آفاق تعالی خواهی و نیل به کمالات بر هر دو یکسان گشوده شده و هر دو می توانند تا اوج پرواز کنند و به کمالات برسند. فرهنگ قرآن، زن و مرد نمی شناسد، بلکه «انسان» را می شناسد و او را برای کمال یابی فرا می خواند. از این رو در ذیل همین آیه مبارکه خداوند نمی فرماید: «أعدّالله لهم و لهن» بلکه می فرماید: «اعدّ لهم»، یعنی بدانید و آگاه باشید این نیست که هر کجا سخن از «کم» و «هم» است منظور مرد است بلکه منظور مرد و زن است و این آموزه بلند قرآنی است.

در آیه دیگر نیز که جلوه آسمانی مریم را می ستاید و در توصیفش می فرماید:( وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ ربِِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ) (۲)، خداوند نمی فرماید: «و کانت من القانتات»، بلکه می فرماید:( وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ) .

باری، کمال یابی و طلوع بر ستیغ فضیلت در فرهنگ وحی برای زن و مرد یکسان است و مهم تهذیب روح و جان است که نه مرد است و نه زن.

این ندای قرآن است که اعلام می دارد:( مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً ) (۱)

_____________________________

۱- ۱. احزاب / ۳۵.

۲- ۲. تحریم / ۱۲.

هرکس که عمل نیکو انجام داد، زن باشد یا مرد، ملاک ایمان است. او به حیات پاک و جاوید نائل می گردد. نیل به حیات طیب دو چیز می خواهد،: یکی حسن فِعلی به نام عمل صالح و دیگری حسن فاعلی به نام «مؤمن بودن روح»(۲) .

این فروغ فرهنگ قرآنی است که آیات آن جنسیت نمی شناسد بلکه مکلف می شناسد:( کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَه ) (۳) ، هر کسی، خواه مرد و خواه زن در گرو اعمال خود است.

در نگاه قرآن مسائل ارزشی به جنسیت ارتباط ندارد، بلکه موصوف این اوصاف جان آدمی است(۴) .

اگر در مواردی قرآن، نام زن و مرد را می برد، به این دلیل است که می خواهد افکار جاهلی و قبل از اسلام را تخطئه کند. آنان بین مرد و زن فرق می گذاشتند و عبادات و کسب فضایل را ویژه مردان می دانستند. از این رو قرآن کریم بیان داشت: زمینی که در آن گل فضیلت می شکفد، روح آدمی است و آن نه مرد است و نه زن(۵) .

در عصر جاهلیت برای زن ارزشی قائل نبودند و با دیده حقارت به او نگاه می شد و جز برای ارضای شهوت هیچ منزلتی برای او قائل نبودند. خداوند متعال در قرآن فرمود: من عهده دار تربیت روح و جان انسانم و مرد و زن هر دو عضو خانواده انسانند.

اگر در سراسر قرآن کریم و سخنان اهل بیتعليهم‌السلام جستجو گردد، موردی دیده نمی شود که قرآن کمالی از کمالات را مشروط به «مرد بودن» بداند و زن را از فیض آن محروم ساخته باشد.

__________________________

۱- ۱. نحل / ۹۷.

۲- ۲. زن در آینه جلال و جمال، آیه الله جوادی آملی، ص ۷۶.

۳- ۳. مدثر / ۳۸.

۴- ۴. زن در آئینه جلال و جمال، ص ۷۷.

۵- ۵. همان، ص ۸۵.

آیاتی که ارزش ها و ضد ارزش ها را بیان می دارد، چون علم و جهل، ایمان و کفر، ذلت و عزّت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، حق و باطل، راستی و دروغ، پرهیزکاری و بی بندوباری، فرمانبری و عصیان، امانت و خیانت، غضب و خویشتن داری و... هیچ کدام از این اوصاف نه با وصف مذکرند و نه با وصف مؤنث، بلکه آن آیاتی که مبیّن این ارزش ها و ضد ارزش هاست می گوید: موصوف این اوصاف جسم و بدن نیست، بلکه جان و روح است. بدن انسان که مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، پرهیزکار و یا فاجر نیست، بلکه جان و روح است. اوست که زمینه تجلی و بروز این امور است، عقل نظری انسان نیز که وصفش اندیشه و علم است آن هم نه مرد است و نه زن. دل که کارش کشف و شهود است، زن و مرد نمی شناسد. جان هم که مشرق فضیلت و رذیلت است، زن و مرد نمی شناسد، بلکه ظرف همه این حقایق آفاق روح است(۱) .

بنابراین اگر بخواهیم جایگاه فرهنگی _ ارزشی زن را در قرآن بشناسیم، باید به آفاق آیات قرآن که انسان را تعریف می کند، مکانت او را ارج می نهد و او را به عنوان مسجود فرشتگان و مظهر اسمای الهی و معجزه آفرینش ذکر می نماید و نیز به آفرینشش مباهات کرده و به تاج «کرّمنا» مزیّنش می سازد، نظاره کنیم. و فروغ کمال یابی انسان را بشناسیم و نیز آیاتی که مردم را مخاطب خود قرار داده و آنان را در معبد عبادت به تعالی طلبی فرا می خواند و نیز آیاتی که مکارم و فضایل را برای انسان می خواهد.

همچنین باید آیات قرآن که با عنوان محسنین، مؤمنین، صالحین عابدین، قانتین، راکعین، ساجدین و... آفاق معنویت و اوج طلبی انسان را تعریف می نماید، تلاوت نمائیم. همه این آیات، انسان و آفاق تعالی طلبی او را روشن می سازد و بر زن و مرد یکسان می تابد و هر دو را به سوی فتح این آفاق فرا می خواند.

این است فروغ و فروز زن در بینش وحی و اسلام.

______________________________

۱- ۱. همان، ص ۶۹.

زن از منظر عرفان

این آموزه قرآنی در گفتار عرفا نیز آمده. قیصری در شرح فص محمدی از فصوص محی الدین چنین می گوید: «اعلم أنّ المرئه باعتبار الحقیقه عین الرجل و باعتبار التعیّن یتمیّز کل منهما عن الاخر...(۱) ؛ بدان حقیقت زن و مرد یکی است و گوهر او همانند مرد است، فقط از جهت تشخص و تعین این دو از یکدیگر ممتاز می گردند، چون هردو انسانند و تجلی یک گوهر تابناک»(۲) .

در مقام دیگری می گوید: «انّ هذه المقامات لیست مخصوصه بالرجال فقد تکون للنساء ایضاً لکن لما کانت الغلبه للرجال تذکر باسم الرجال»(۳) ؛

به هر روی، در فرهنگ اسلامی تابش جلوه جمال و جلال زن یکسان است، بلکه گاهی به زنان عنایت خاصی مبذول شده است.

مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه که از کتب اربعه شیعه محسوب می گردد، در ابواب نماز بابی گشوده با عنوان «ادب المرئه فی الصلاه» که آداب نماز زنان را بیان می دارد. چگونه بایستند، به رکوع روند، سجده کنند، تشهد بخوانند و برخیزند که باعفاف این گوهر انسانی سازگارتر باشد؟

در پایان روایتی را از امام صادقعليه‌السلام نقل می کند که زن اگر خواست تسبیح گوید، با انگشتان خود بگوید: «فانهنّ مسئولات»(۴) .

شاید راز چنین دستور ویژه این باشد که سرانگشتان در قیامت مسؤول واقع خواهند شد و این یک عنایتی است از خداوند به زنان که با انگشتان خود تسبیح را بشمارند تا انگشت او نیز عبادت کند.

افزون آنکه در منهج فقه ما، شش سال زن زودتر به ساحت الهی تشرّف یافته و

__________________________________

۱- ۱. شرح قیصری، صص ۴۷۸ _ ۴۷۳.

۲- ۲. زن در آینه جلال و جمال، ص ۲۳۲.

۳- ۳. شرح قیصری، فص محمدی، ص ۴۵۲.

۴- ۴. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۷۴، ش ۱۰۸۹.

دریچه عبادت به روی او گشوده می شود و نماز به او واجب می گردد. او باید در محضر خدا و در محراب عزت آفرین عبادت در آینه عبادت خود به فروغ نور خدا بنگرد، روزه بر او واجب و حج بر او واجب و احکامی که خدا هنوز از مرد نخواسته است چون به آن لیاقت و تشرّف نرسیده است از زن می خواهد.در سالیانی که مرد سرگرم بازی است، زن به مقام بلوغ و رشد و عبادت و عروج می رسد.آیا این نشانه فضیلت زن نیست؟ بر فرض که ما از این شواهد نتوانیم عظمت و برتری زن را نسبت به مرد درک کنیم؛ ولی معلوم می شود دین اسلام عنایت خاصی نسبت به زنان دارد؟(۱)

ممکن است راز محبوب بودن زن در نگاه معنوی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همین باشد. در آن حدیث که فرمودند: «از دنیای شما زن و بوی خوش محبوب من است، نور چشم من در نماز است»(۲) .

بدون تردید زن، در افق معنویت، محبوب پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، ولی مهرورزی از این منظر: «و من احبهنّ علی جهه الشهوه الطبیعه خاصه....»(۳) بدون تردید در پیامبران راه ندارد. چون اگر کسی زنان را از جهت غریزه طبیعی دوست داشته باشد، راز این اشتیاق را نمی داند و چون علم به هدف و آگاهی از راز به منزله روح بوده، آنکه شهوت گراست بدون محبت الهی است چون صورت و جسم بی روح است. آنگاه محی الدین عربی در توجیه و بیان «حدیث نبوی» جامعیت زن و این که او در مظهریت و تجلای خداوند از مرد کاملتر است را رمز و راز محبت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زن می داند(۴).

_______________________________

۱- ۱. زن در آینه جلال و جمال، صص ۲۲۸ _ ۲۲۷.

۲- ۲. شرح قیصری، فص محمدی، صص ۴۷۸ - ۴۷۷.

۳- ۳. همان، ص ۴۸۰.

۴- ۴. زن در آینه جلال و جمال- صص ۲۳۳_ ۲۳۲.

البته پیامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همه امور از افق معنویت می نگرد و جهان و آنچه در اوست را پرتویی از فروغ و ظهور خداوند می شناسد.

زن در پرتو روایات

دهها بلکه صدها روایت نیز مکانت زن و ارزش معنوی، فرهنگی او را می ستاید و آن عنصر شریف را در آفاق گوناگون تعریف کرده و تمجید می نماید. گاه او را بر افق مادری نگریسته و کرامتش را ارج می نهد و گاه دیگر به عنوان زوج و همسر، مشعل گرم خانواده و رمز سکون و آرامش می داند. همچنین حضور حماسی، فرهنگی، اجتماعی او را در عرصه های گوناگون جامعه برجسته می نماید.در روایتی پیامبر بزرگ اسلام پیرامون او می گوید: «من اخلاق الانبیاء حب النساء(۱) ؛ از اخلاق پیامبران علاقه و محبت به زنان است».

«و انهن امانه الله عندکم فلا تضاروهن و لا تعضلوهن(۲) ؛ همانا آنان امانت خداوندند در نزد شما. پس بر آنان ستم نکنید».

امام صادقعليه‌السلام نیز در تعریف و تمجید زن می گوید: «اکثر الخیر فی النساء؛ بیشترین خوبیها در وجود زنان است».در همین راستا از امام صادقعليه‌السلام پیرامون آفرینش حوا سؤال شد که برخی می گویند خداوند حوا را از دنده پایین چپ آدم آفرید. امامعليه‌السلام فرمود: خدا منزه و برتر از این نسبت است. آن کس که چنین می گوید، می پندارد که خداوند قدرت نداشت برای آدم همسری از غیر خودش بیافریند! اینان راه را بر خرده گیران باز می کنند... چه می گویند؟ خداوند میان ما و آنان داوری کند. خداوند بزرگ آنگاه که آدم را از خاک آفرید و به فرشتگان فرمان داد تا او را سجده کنند، خوابی عمیق بر او چیره ساخت؛ سپس مخلوقی جدید بیافرید.... که وقتی به حرکت آمد آدم از حرکت

_____________________________

۱- ۱. الکافی، ج ۵، ص ۳۳۰.

۲- ۲. مستدرک، ج ۱۴، ص ۲۵۱.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18