زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی11%

زن و اسوه های آسمانی نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

زن و اسوه های آسمانی
  • شروع
  • قبلی
  • 359 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27408 / دانلود: 4145
اندازه اندازه اندازه
زن و اسوه های آسمانی

زن و اسوه های آسمانی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مردم این شهر داد، زینب بود. آن حضرت پس از حمد خدا چنین گفت: «یا اهل الکوفه! یا اهل الختر و الخذل! الا فلا رقأت العبره و لا هدأت الّرنه، انّما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوهٍ انکاثاً...»(۱).

مردم کوفه! ای مردم مکار و فریبکار، مردم خوار و بی مقدار، گریه کنید که همیشه دیده هایتان گریان و سینه هایتان بریان باد. چون زنی هستید که رشته های بافته خود را از هم جدا سازد، پیمان هایتان دروغ و چراغ ایمانتان بی فروغ است؛ مردمی هستید لاف زن و بلند پرواز، خود نما و نیرنگ ساز، دوست کش و دشمن نواز. و چون سبزه های روئیده در لجن زارید، ظاهری سبز و رنگین و باطنی گندیده دارید و نیز مانند سنگ ها مزین قبرهایید که ظاهری آراسته به زر و سیم و باطنی متعفّن دارند.

آگاه باشید که چه کار زشتی کردید! خشم خدا را خریدید و در آتش خدا جاوید و ماندگارید.

می گریید؟! بگریید که سزاوار گریه اید، نه در خور شادمان زیستن. داغ ننگی بر خود نهادید که روزگاران بر آید و آن ننگ نزداید!

این ننگ را چگونه می شویید؟ و پاسخ کشتن فرزند رسول خدا را چه می گویید؟ مگر ننگ کشتن فرزند و نواده رسول خدا را می توانید از نامه عمل خود پاک کنید؟ هرگز! شما فرزند نبوت و معدن رسالت و سید جوانان بهشت را کشتید، آنکه چراغ راه شما مردم زشت کردار بود و در سختی ها و مشکلات یارتان بود و در بلاها پناهگاه و غمخوارتان.

وای بر شما، نابود شوید ای مردم غدّار!

همانا باد در دست دارید و در معامله ای که کردید، بسیار زیانکارید و به خشم خدا گرفتارید و خواری و ذلت بر شماباد.

______________________________

۱- ۱. اعلام النساء المؤمنات، محمد الحسون، ص ۳۸۸؛ بلاغات النساء، ابن طیفور، ص ۲۳.

کاری زشت کردید. خوف آن می رود که آسمان بشکافد و درهم ریزد. زمین متلاشی و خراب گردد و کوه هایی خرد شود و بردامنه صحرا روان گردد. شما اعمال زشت و سنگین و شرم آوری مرتکب شدید که جا دارد زمین و آسمان فرو ریزد.

می دانید چگونه جگر رسول خدا را خستید؟ و حرمت او را شکستید و چه خونی ریختید؟ و چه خاکی بر خود پاشیدید؟ زشت و نابخردانه کاری کردید که زمین و آسمان از شر آن لب ریز است؛ شگفت مدارید که چشم فلک خون ریز است. همانا عذاب آخرت سخت تر است و زیانکاران را نه یار و نه یاور است.

این مهلت شما را فریفته نگرداند که خدا گناهکاران را زود به عذاب نمی رساند؛ ولی سرانجام انتقام مظلوم را می گیرد و خون مظلوم را می ستاند و مراقب ما و شماست و گناهکار را بر دوزخ می کشاند(۱) .

سپس روی مبارک خود را از آنان برگرداند. همه از حیرت انگشت در دهان گرفته و از دیدگانشان اشک ندامت جاری بود.

پیامد سخنان زینب عليها‌السلام

زینبعليها‌السلام با سخنان آتشین و احیاگر و افشاگرانه خویش طوفانی برپا کرده و ناله و زاری ملامت و خجالت از همگان برخاست. اینک پرتوی از نتایج این خطبه:

۱ - تبلیغات چندین ساله اموی را نابود کرد.

۲ - مکانت و عظمت شهیدان کربلا بخصوص حضرت امام حسینعليه‌السلام و سید جوانان بهشت را آشکار نمود و آنان را از انجام این عمل زشت ترساند

۳ - پیام نهضت خونین کربلا که احیای اسلام و دفاع از سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود به گوش آنان رساند.

۴ - زشتی عمل کوفیان را به آنان یادآوری کرد.

۵ - ننگی را که دامنگیرشان شده بود، به رخ آنان کشید.

۶ - پیامدهای منفی که حادثه کربلا برای جهان اسلام و بخصوص مردم کوفه به همراه خواهد داشت بیان نمود.

___________________________

۱- ۱. اعلام النساء المؤمنات، ص ۳۸۸؛ زندگانی فاطمهعليها‌السلام زهرا، دکتر سید جعفر شهیدی، صص ۲۵۲_ ۲۵۱.

۷ - به آنان یادآوری کرد که گناه گذشته آنان نکبت و خواری دنیا و عذاب سخت خدا را در قیامت به دنبال خواهد داشت.

۸ - به آنان یادآوری کرد که ممکن است اعمال خوب گذشته انسان به وسیله گناهانی بزرگ نابود گردد.

و بالاخره آن نائبه الامام و صاحب نفس ملکوتی انقلابی دیگر آفرید و بذر طغیان و شورش را در کوفه افشاند؛ ریشه قیام توابین و مختار را پی ریزی کرد. شعله های خشم و انتقام را علیه قاتلان و ظالمان به اهل بیتعليهم‌السلام برافروخت.

مردم چنان منقلب شدند که از شدت ناراحتی و خشم انگشتان خود را به دندان می گزیدند.

زینبعليها‌السلام که مردم را متحول و موقعیت را مناسب دید، اولین مرتبه روضه را بر شهیدان کربلا و اهانت به اهل بیتعليهم‌السلام خواند.

ما ذا تقولون اذ قال النبی لکم!

ماذا صنتعم و انتم اخرالامم؟

باهل بیتی و اولادی و مکرمتی؟

منهم اساری، و منهم ضرجّو بدم

ماکان ذاک جزایی اذ نصحت لکم

أن تخلفونی بسوء فی ذوی رحمی

إنّی لا خشی علیکم أن یحل بکم

مثل العذاب الذی اودی علی ارم(۱)

مردم کوفه! چه پاسخی به پیامبر خواهید داشت آنگاه که سؤال شد شما به عنوان آخرین امت با اهل بیت و فرزندان من چه کردید؟ در حالی که عده ای از آنان را اسیر و عده ای را کشتید و به خون خود غلطاندید؟

آیا این پاداش و اجر رسالت من بود که با خاندانم چنین رفتار کنید؟ جداً به شما خشمناکم. مبادا عذابی که بر قوم ارم نازل شد بر شما نازل گردد.

سخنان زینب در کوفه پایه حکومت ابن زیاد را لرزاند و مردم داغدار و عزادار کوفه بلند بلند ناله و ضجّه سر دادند.

_________________________________

۱- ۱. اعلام النساء المؤمنات، ص ۳۸۹؛ احتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۳۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۶۴.

مردی پیر از بنی جعفی که ریش خود را از گریه تَر ساخته بود چنین سرود:

کهو لهم خیر الکهول و نسلهم اذا عُدَّ نسل لایبور و لا یخزی(۱)

پدر و مادرم فدای شما، پیرمردان شما بهترین پیرمردان، جوانان شما بهترین جوانان و دودمان شما بهترین دودمان ها و ذریه شما بهترین نسل می باشد.

خطبه زینب نه تنها موجب اعجاب مردم کوفه شد که موجب تحسین و شگفتی امام زین العابدینعليه‌السلام واقع شد. آن حضرت فرمود: «عمه جان! سخن کافی است، سکوت اختیار کن».

«و انت بحمدالله عالمهٌ غیرُ معلّمه و فهمهٌ غیرُ مفهّمهٍ(۲) ؛ عمه جان! دانش آسمانی و استاد ندیده وجودت را لبریز کرده و فروغ گوهر خرد و دانایی از افق روح عرشی ات می درخشد.

سخنان گرم و احیاگر زینب از یک سو و حالت غمبار کاروان اسرای آل محمد از سوی دیگر و از همه جانسوزتر سرهای شهدا که پیشاپیش آنان سرمبارک امام حسینعليه‌السلام چون خورشیدی می درخشید، فضای کوفه را ملتهب و آماده قیام کرده بود.

در وصف سر مبارک امام حسینعليه‌السلام چنین آمده است: «و هو رأسٌ زهری قمری اشبه الخلق برسول اللّه...(۳) ؛ سرمبارک آن حضرت چون ماه شب چهارده می درخشید و صورتش شبیه ترین صورت ها به صورت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود».

زینب در قصر حکومتی کوفه

اسیران آل رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به کاخ پسر زیاد بردند. سخنان افشاگر زینبعليها‌السلام پسر زیاد را سخت عصبانی کرده بود. او می خواست از زینب انتقام بگیرد. مجلس را

________________________________

۱- ۱. بلاغات النساء، ابن طیفور، ص ۲۴ ؛ اعلام النساء المؤمنات، ص ۳۸۹؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۶۵؛ احتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۳۱.

۲- ۲. ر.ک: زینب قهرمان، احمد صادقی اردستانی، صص ۲۴۶ _ ۲۴۲.

۳- ۳. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵.

آراسته و وسیله قدرت نمایی هرچه بیشتر را در این مجلس از پیش فراهم کرده بود. ابن زیاد روی تخت مخصوص نشسته بود و سران قبایل و شیوخ طوایف چون: عمرو بن حریث، انس بن مالک، سعید بن معاذ، عمرو بن سهل، زید بن ارقم، و فرمانده هان سپاه او چون عمر سعد، عمرو بن حجّاج، شبث بن ربعی، حصین بن نمیر و شمربن ذی الجوشن و نیز با توجه به بار عمومی مجلس از مردم انباشته بود.سر مقدس امام حسینعليه‌السلام در برابر ابن زیاد و سرهای مقدس شهدا بر نیزه ها نصب و تمام وسایل قدرت و پیروزی آمده بود. ابن زیاد می خواست قدرت نمایی کند و از مردم کوفه نیز زهر چشم بگیرد. او گمان می کرد که راه پیروزی را تا پایان آن پیموده است.

حسینعليه‌السلام را کشته، زن و فرزندانش را اسیر کرده و شیعیان عراق را نابود ساخته است. به راستی از این پس چه کسی جرأت می کرد نام علیعليه‌السلام را بر زبان آورد. به هر حال، زینب به همراه امام سجادعليه‌السلام و دیگران وارد کاخ ابن زیاد شدند. به ظاهر اسیر و ساده ترین لباس ها را بر تن داشتند ولی در باطن مظهر شکوه و جلال و هیبت الهی بودند.این بانوی بزرگ بدون توجه به قدرت نمایی عبیدالله با کمال عظمت و بزرگی وارد مجلس شد و در گوشه ای آرام نشست و سایر اسیران آل رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر گرد او حلقه زدند(۱).

ابن زیاد که چنین انتظاری نداشت و عظمت روح زینبعليها‌السلام او را مرعوب ساخته بود، پرسید: این زن کیست؟

پاسخ دادند: او زینب دختر فاطمهعليها‌السلام است.

عبیدالله که علاوه بر کینه ذاتی خود از سخنان افشاگرانه زینب در بازار کوفه و نیز از بی توجهی آن حضرت هنگام ورود در دارالاماره سخت عصبانی بود. برای آرامش روح خود و جریحه دار ساختن قلب زینب چهره را درهم کشیده و فریاد زد: خدا را شکر! دیدید خدا چگونه شما را رسوا کرد و دروغ هایتان را آشکار ساخت؟(۱)

_____________________________

۱- ۱. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۶۲؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۷؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۲، ص ۹۳.

پسر زیاد به قدرت خویش می بالید. برای یک دیکتاتور و قدرت نما، بدتر از این نیست که او را به چیزی نشمرند و پیش روی مردم تحقیرش کنند. زینب دختر علیعليه‌السلام به سخن آمد، گویی هیچ اتفاقی رخ نداده، نه برادران و کسانش را کشته اند و نه او و خویشاوندانش را دست و گردن بسته پیش روی مردی پست و خونخوار نگاه داشته اند، گویی برای یک مناظره علمی در این مجلس دعوت شده اند.

آن بانو با کمال شجاعت و قدرت پاسخ داد: «الحمدلله الذی اکرمنا بنبیّه محمد، و طهّرنا من الرجس تطهیراً، انّما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا(۲) ؛ سپاس خدا را که ما را به محمد گرامی داشت و از هر پلیدی پاکمان نمود. فاسقان دروغ می گویند و بدکاران رسوا می شوند و آنان ما نیستیم؛ بلکه دیگرانند. پسر زیاد حیرت زده شد. نه تنها گردنی را که می خواستند خم کنند، بلند قامت تر شد، بلکه سرهای افکنده بی جان را بی آنکه خود بخواهند برافراشت. بحث را به ضرر خود دید و ناچار از راه دیگری در آمد.

زینب دیدی خدا با اهل بیت تو چه کرد؟

آخر مدت هاست بنی امیه ترویج فرهنگ جبر می کنند و به گفته ابو هلال عسکری اولین کسی که قائل به جبر شد، معاویه بود(۳) و او برای آنکه جنایات خود را توجیه کند، خون بی گناهان را بریزد و از جهل مردم استفاده کرده و عمل زشت خود

_____________________________

۱- ۱. اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۲، ص ۹۳.

۲- ۲. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۶۲؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۷؛ ارشاد، شیخ مفید، ص ۲۴۴؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۲، ص ۹۳؛ اعلام النساء المؤمنات، محمد الحسون، ص ۳۸۷.

۳- ۳. الاوائل، ابو هلال العسکری، ج ۲، ص ۱۲۵.

را به خدا نسبت دهد، فرهنگ جبر را که میراث زمان جاهلیت بود، احیا و در اثبات و نشر آن کوشید. فرهنگ جبر چون دهها لشکر جرار به یاری معاویه و دودمان اموی آمد. و این خاندان در سایه این فرهنگ شوم چه جنایتها آفریدند؟ حادثه «یوم الحرّه» و خراب کردن و آتش زدن کعبه، برگی از سیاهنامه خاندان اموی است.به هر روی در این جا نیز ابن زیاد با تکیه بر فرهنگ شوم جبر به زینب چنین گفت. ولی زینب با کلامی رضایت مندانه و با شجاعت تمام، پاسخ گفت: «ما رأیتُ الاّ جمیلاً، هولاء قوم کتب اللّه علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع اللّه بینک و بینهم و تخاصمون عنده(۱) ؛ از خدا جز خوبی ندیدیم. برادرم با یاران خود به راهی رفتند که خدا می خواست. آنان شهادت را برگزیدند و با افتخار به این رستگاری رسیدند. ولی لشکر تو آنان را به قتل رساند. ولی توای ستمکار به سزای آنچه کردی گرفتار خواهی شد. به زودی خداوند شما و آنان را در حضور خود حاضر و در محکمه عدل خود داوری خواهد کرد».

پسر زیاد خرد شد و در مقابل پاسخ های شجاعانه زینب درمانده و پایمال شده بود. آخرین سلاح یک فرد عاجز و درمانده چیست، جز دشنام و اهانت؟!

ابن زیاد به حضرت زینب گفت: «با کشته شدن برادر سرکش و نافرمانت، خدا دلم را شفا داد».

زینبعليها‌السلام در پاسخ گفت: «لعمری لقد قتلتَ کهلی و ابرت اهلی، و قطعت فرعی، و اجتثثتَ اصلی، فان یشفک هذا فقد شفیت(۲) ؛ آری، پسر زیاد، قسم به جان خودم! مهتر و آقای ما را کشتی، از خویشانم کسی را باقی نگذاشتی، نهال وجود نوجوانان ما را شکستی، ریشه ما را از هم گسستی، اگر درمان تو این است؟ آری چنین است».

______________________________

۱- ۱. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۶۳؛ ارشاد مفید، ص ۲۴۴؛ لهوف، ص ۹۵؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۷؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۲، صص ۹۴ - ۹۳؛ اعلام النساء المؤمنات، محمد الحسون، ص ۳۸۷.

۲- ۲. طبری، ج ۷، ص ۳۷۲؛ لهوف، ص ۹۵؛ اعلام النساء، عمر رضا کحّاله، ج ۲، ص ۹۴.

ابن زیاد گفت: «این بانوی شجاع سخن به سجع می گوید. پدرش نیز شجاع بود و سخنان مسجع می گفت»(۱) .

زینب عليها‌السلام در شام

فرهنگ مردم شام با مردم کوفه تفاوت اساسی داشت. آنان اهل بیتعليهم‌السلام را نمی شناختند. آخر شام در سال سیزدهم هجری به دست سپاهیان اسلام و به فرماندهی خالد بن ولید فتح شد و چندی نگذشت که در زمان خلافت عمر، حکومت آن ایالت به معاویه واگذار شد و مردم شام اسلام را از طریق معاویه آموختند. آنان اطلاعی از سیره و روش پیامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحاب بزرگ آن حضرت نداشتند و معاویه تا پایان عمر و نیز پس از او یزید و بنی مروان بر این سرزمین حاکم بودند. از این رو شگفت انگیز نیست که پس از سقوط بنی امیه در سال ۱۳۲ چون حاکم خاندان عباسی وارد شام شد، مردم گفته باشند: «ما خویشاوندانی جز بنی امیه برای پیامبر خدا نمی شناختیم تا آنکه شما امروزه بر سرمان آمده اید»(۲).

بر این اساس است که هنگام ورود اسرای آل محمد به کوفه، مردم گریه می کردند. چون آنان خاندان پیامبر خدا را خوب می شناختند و اگر در مقاتل آمده است که هنگام ورود اسیران به دمشق شهر را آئین بسته بودند، دور نمی نماید و پذیرفتنی است. اگر یزید در مجلس خود چنین خواند: «کاش بزرگان من هم که در جنگ بدر کشته شدند، حاضر بودند و می دیدند چگونه انتقام آنان را از فرزندان محمد گرفتم؛ بعید نیست». چون سال ۶۱ هجری در شام مسلمانی نبود. اگر مقدار

___________________________

۱- ۱. اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۲، ص ۹۴؛ اعلام النساء المؤمنات، صص ۳۸۸ - ۳۸۷؛ زندگانی فاطمهعليها‌السلام زهرا، سید جعفر شهیدی، ص ۲۵۴ _ ۲۵۲.

۲- ۲. الهفوات النادره، ص ۳۷۱.

اندک شماری از اصحاب پیامبر خدا در آن شهر بودند، به گوشه ای خزیده و در لاک خود فرو رفته بودند و آنان که گرد یزید بودند اسلام و پیغمبر را وسیله حکومت خود می دانستند، نه خداشناسی و قرب به او.

به هر روی، با وجود تفاوت فرهنگی کوفه و شام، هر دو مجلس کوفه و شام یکسان بود. در کوفه پسر زیاد شادمان و مسرور بود که مأموریت خود را انجام داده و در شام یزید بر خود می بالید که انتقام خون ریخته شده پدرانش در جنگ بدر را گرفته است.

البته اگر کار آنگونه که یزید می خواست به پیش می رفت، برنده این نبرد یزید بود؛ ولی اسوه جمال و جلال خداوند، زینب کبری نگذاشت یزید شهد این پیروزی را بچشد و آنچه را مایه شیرینی کام خود می دانست، در کامش تلخ تر از شرنگ(۱) ساخت.

آن حضرت در سخنانی کوتاه و افشاگر به مجلسیان یزید فهماند که چه کسی بر آنان حکومت می کند و به نام که حکومت می کند و این اسراء که زنجیر به گردن نهاده و پیش تخت او ایستاده اند چه کسانی هستند؟ اینان ذریه و عترت رسول خدا هستند که مهرورزی به آنان اجر رسالت است، ولی امروز در پایتخت جهان اسلام اسیر و در بندند.

زینب، چون پدر بزرگوارش سخنان احیاگر و افشاگر خویش را با حمد و ستایش خداوند و درود و سلام بر رسول خدا آغاز کرد. آنگاه با قرائت این آیه( ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ اَساؤُا السُّؤی اَنْ کَذَّبُوا بِایاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَستَهزِؤُن ) (۲)؛ پس پایان کسانی که بدی کردند بدتر بود، چه آنان آیت ها و نشانه های خدا را دروغ خواندند و آنان را مسخره پنداشتند» پاسخ یزید را گفت.

______________________________

۱- ۱. اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۲، ص ۹۵؛ زندگانی فاطمهعليها‌السلام زهرا، شهیدی، ص ۲۵۶.

۲- ۲. روم / ۱۰.

آنگاه حضرت زینبعليها‌السلام در ادامه چنین فرمود: «یزید! پنداری اکنون که زمین و آسمان بر ما تنگ است و چون اسیران شهر به شهرمان می برند، در پیشگاه خدا ما را ننگ است و تو را بزرگواری؟ خیر، آنچه را انجام دادی نشانه سالاری دانسته، به خود می بالی و از کرده خویش خوشحالی که جهان تو را به کام است و کارهایت به نظام! نه چنین است این شادی تو را عزاست و این مهلت برای تو بد است و این گفته خداست:( وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَْزدادوُا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهین ) (۱) ؛ آنانکه کافر شدند می پندارند مهلتی که به آنها می دهیم، برایشان خوب است! همانا مهلتشان می دهیم تا بر گناهان خویش بیفزایند و برایشان عذابی دردناک است.

آنگاه زینبعليها‌السلام با خروش انقلابی بر یزید بانگ زد: پسر طلقا (آزاد شدگان)! این آئین داد و عدالت است که زنان و کنیزانت را در پس پرده حجاب بنشانی و دختران پیغمبر خدا را ازاین سو به آن سو برانی، حریم حرمتشان شکسته، و نفسهایشان در سینه بسته، بر پشت اشتران سوار و از دیاری به دیار دیگر و هر روز از محله ای به محله ای دیگر، نه حمایتگر و همراهی دارند و نه یار و مددکاری و نه دلسوز و غمگساری ، دور و نزدیک به آنان چشم دوخته و دل کسی به حالشان نسوخته است(۲) .

آری، چگونه می توان به کسی چشم امید داشت که جدّه او هند، جگر بزرگ مرد اسلام، حمزه سیدالشهداعليه‌السلام را با دندان و دهان خود پاره کرد و خون او را مکید و گوشت و پوست او از خون شهدا روییده است؟

آنکه ما را خوار می شمرد و به چشم کینه و حسد به ما می نگرد، نه شگفت است

______________________________

۱- ۱. آل عمران / ۱۷۸.

۲- ۲. بلاغات النساء، ابن طیفور، ص ۲۲ - ۲۱؛ اعلام النساء المؤمنات، صص ۳۹۰ - ۳۸۹؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج ۲، صص ۹۶ - ۹۵؛ زندگانی فاطمهعليها‌السلام زهرا، دکتر شهیدی.

که اگر دشمنی ما را از یاد نبرد. تو با چوب دستی به دندان جگر گوشه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می زنی؟! و جای کشتگانت را در بدر خالی می بینی که کاش بودند و مرا می ستودند آنچه را کردی خرد می شماری؟ و خود را بی گناه می پنداری؟ چرا شاد نباشی و چرا چنین نگویی؟ و این گونه سرگرم مستی و غرور نباشی؟ آیا هیچ می دانی چه زخم هایی بر دل ما وارد ساختی؟ چه خون های مقدسی را از نسل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ریختی؟ آنچه ریختی خون جوانان عبدالمطلب بود، ستارگان زمین و فرزندان رسول رب العالمین. به زودی بر آنان وارد خواهی شد. در پیشگاه خدای متعال و دوست خواهی داشت که کاش کور بودی و لال، و نمی گفتی: چه خوش بود که کشتگان من در بدر حاضر بودند و مرا خوش باش می گفتند و شادی می کردند!

بارخدایا! حق ما را از این قوم ستمگر بستان و کسانی را که بر ما ستم کردند به کیفر برسان که خون های ما را ریختند و مردان و یاران ما را سر بریدند!

یزید! به خدا سوگند، جز پوست خود را ندریدی؟ جز گوشت خویش را نبریدی؟ و به زودی به پیشگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد خواهی شد. روزی که خویشان و کسان او در بهشتند و خدایشان آنان را در کنار هم قرار داده و از بیم و پریشانی آسوده اند. این گفته خدای بزرگ است: «که مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، خیر، آنان نزد پروردگار خود زنده اند و از نعمت های الهی بهره مند هستند»(۱) .

به زودی آنکه تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده است، خواهد دانست که زیانکار کیست و خواری و بی یاری از آن چه کسی خواهد بود؟ آن روز داور خدا و دادخواه محمد و گواه برتو دست و پا و جوارحت خواهد بود.

_______________________________

۱- ۱. آل عمران / ۱۶۹.

اما ای دشمن! و دشمن زاده خدا، من هم اکنون تو را خوار می دارم و سرزنش تو را به چیزی نمی شمارم، ولی چه کنم که دیدگان ما گریان، و سینه های ما بریان است. و دردی که ما از کشته شدن حسین به دل داریم، بی درمان است. سپاه شیطان ابن زیاد ما را به جمع سفیهان نزد تو می فرستد تا مال خدا را به پاداش هتک حرمت خدا به او دهند. این دست جنایت است که به خون ما می آلایند و گوشت ماست که زیر دندان می جوند و پیکر پاک شهیدان است که چون گرگان بیابان از هم می ربایند. اگر ما را به غنیمت نزد تو آورده اند، ولی ما غرامت خود را خواهیم گرفت، در آن روز جز کرده زشت چیزی به دست نداری.

تو پسر مرجانه را به فریاد می خواهی و او از تو یاری می طلبد. با یارانت در کنار میزان ایستاده و چون سگان بر آنان بانگ می زنی و آنان به تو بانگ می زنند. و می بینی که این آن توشه ای است که معاویه برای تو آماده کرده است. کشتن فرزندان پیغمبر خدا که مرتکب شدی، به خدا سوگند که جز از خدا از هیچ کسی نمی ترسم و جز به او شکوه نمی برم.

یزید! هر حیله ای داری به کار دار و از هر کوششی که می توانی فرو مگذار و دست دشمنی از آستین برآر، به خدا سوگند نمی توانی نام پرعظمت ما را محو کنی و فروغ وحی ما را خاموش سازی؟ این عار و ننگ تا ابد از تو شسته نشود.

سپاس خدا را که پایان کار سید جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را برای آنان واجب انگاشت.

از خداوند می خواهم که قدر و درجات آنان را والا و فضل خویش را به ایشان عطا فرماید که او مددکار و دوست و تواناست(۱) .

______________________________

۱- ۱. بلاغات النساء، صص ۲۳ _ ۲۱؛ لهوف، ص ۱۱۱ (با اندکی تفاوت)؛ اعلام النساء، ج ۲، صص ۹۷ _ ۹۵؛ جمهره خطب العرب، ج ۲، صص ۱۲۹ _ ۱۲۶؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۵؛ ترجمه زندگانی فاطمهعليها‌السلام زهرا، سید جعفر شهیدی، صص ۲۵۹ - ۲۵۶.

پیامدهای خطبه

سخنان آتشین و افشاگرانه زینب در مجلس یزید انقلابی دیگر بود. یزید به ظاهر غالب و پیروز، مغلوب گفتار آن حضرت شد. اندک اندک مردم دمشق از حقیقت آنچه در عراق رخ داده بود، آگاه شدند و دانستند آنکه به امر یزید و به دست سپاهیان کوفه کشته شده است، نعوذبالله ماجراجو و عصیان نبود. بلکه دخترزاده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سید جوانان اهل بهشت بوده و این زنان و کودکان را که به اسیری به دمشق آورده اند، فرزندان و خاندان آن کسی می باشد که یزید به نام جانشینی او بر آنان و بر دیگر مسلمانان حکومت می کند.

پس از سخنان آتشین و احیاگر زینبعليها‌السلام با خطبه اعجازگونه امام سجادعليه‌السلام بود که در میان مردم همهمه و گفتگو افتاد و صدای اعتراض بلند شد و بعضی که صاحب جرأت و جسارت بودند، بر یزید اعتراض کردند. از مجموعه این گزارش ها و پیامدها روشن می گردد که حال مردم شام دگرگون شده و از آنچه بر خاندان پیامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفته بود، ناخرسند بودند.

خطابه جذّاب زینب، انقلابی آفرید و یزید در مقابل منطق محکم آن اَبَر زن تاریخ ناتوان و عاجز گردید؛ نتوانست درباره سخنانی که از سرچشمه وحی جاری گشته بود و گوینده این سخنان تربیت شده دامان پیامبر و علی و زهراعليهم‌السلام بود، جوابی بدهد. این خطبه در کاخ سبز و مجلس یزید حقانیت نهضت امام حسین و اهل بیتشعليهم‌السلام را در مقابل یزید ثابت نمود، حاضران سخت تحت تأثیر سخنان زینب قرار گرفتند. کار به جایی رسید که یزید ناچار شد نسبت به حضرت زینب و امام سجادعليهما‌السلام و سایر اسیران اندکی انعطاف و نرمش از خود نشان دهد. از این رو از هرگونه عکس العملی که زمینه را بدتر کند، خودداری می کرد.

یزید دستور داد خانه مخروبه ای که در کنار خانه خودش قرار داشت برای عزاداری اهل بیت آماده کنند و آنان سه روز در آنجا عزاداری کردند.

شیخ بهائی گفته است: چون بانوان به آن خانه وارد شدند زنان آل ابوسفیان به استقبال آنان رفتند و پای دختران رسول خدا را می بوسیدند و گریه و زاری فراوان کردند و سه روز عزاداری به پا داشتند. هند، همسر یزید هم گریبان چاک زد و ناله و سوگواری زیادی نمود(۱) .

غیر از عزاداری در آن خانه آنگونه که بعضی گفته اند در خانه یزید نیز برای حضرت مجلس عزاداری بر قرار شد.

طبری چنین می نگارد: «آنگاه که زنان اهل بیتعليهم‌السلام برای عزاداری به خانه یزید وارد شدند، کسی از زنان آل ابوسفیان باقی نماند؛ مگر اینکه همه به استقبال بانوان اهل بیتعليهم‌السلام آمدند و برای امام حسینعليه‌السلام گریه و ناله کردند و این سوگواری تا سه روز ادامه داشت»(۲) .

باید خاطرنشان گردد که ممکن است یزید برای جلوگیری از قیام و شورش در شام، کارهایی را برای فریب مردم انجام داده باشد. چون بدون شک پس از سخنان زینبعليها‌السلام و خطبه امام سجادعليه‌السلام مردم سخت ناراحت بودند و از این که به ساحت فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جسارت شده بود، عصبانی بودند؛ ولی بدون تردید یزید از راه دین ستیزی خود و کینه با اهل بیتعليهم‌السلام قدمی عقب نگذاشت و اعمال آینده او این حقیقت را روشن کرد. مگر بعد از واقعه عاشورا، سال ۶۲ مسلم بن عقبه را به مدینه نفرستاد و آن جنایت بزرگ را انجام نداد و حریم نبوی را هتک و مردم مدینه را قتل عام نکرد؟

طبری می گوید: چون مردم مدینه با عبدالله بن حنظله بن ابی عامر انصاری بیعت کردند، بر عثمان بن محمد و مردم بنی امیه و قریشانی که هم عقیده آنها بودند تاختند و آنان را که در حدود هزار نفر بودند از مدینه بیرون راندند. مروان و جمعی از بنی امیه نامه ای به یزید فرستادند و از او تقاضای کمک کردند. چون نامه به یزید

________________________________

۱- ۱. نفس المهموم، ص ۲۶۵.

۲- ۲. تاریخ طبری- ج ۳، ص ۲۶۵.

رسید، قاصدی نزد مسلم بن عقبه فرستاد و داستان شورش مدینه را برای او نقل کرد. مسلم گفت: «ای امیر مرا بر سر ایشان بفرست. به خدا سوگند مدینه پیامبر را زیر و رو می کنم. یزید او را به فرماندهی پنج هزار نفر به مدینه فرستاد و او هم واقعه حرّه را پدید آورد.

مسلم بن عقبه و لشکرش وارد مدینه شد و از مردم مدینه تا توانستند کشتند و خانه ها را ویران ساختند. خانه ای نماند که غارت نشده باشد. بعضی نوشته اند که شش هزار و پانصد نفر از مردم را کشتند. ابو مخنف می گوید: «از اعیان قریش هفتصد نفر را کشتند». و طبری نگاشته: «از قاریان مدینه هفتصد و سه نفر را به قتل رساندند... این حادثه وحشتناک روز چهارشنبه ۲۸ ذی الحجه سال ۶۳ هجری اتفاق افتاد»(۱).

سپس از مردم مدینه برای یزید بیعت گرفت بدین گونه: «ثم اخذهم بالبیعه لیزید علی أنهم عبید لیزید». به هر روی، یوم الحره سیاهنامه تاریخ اسلام است که بعد از حادثه جانگداز کربلا به وقوع پیوست(۲) .

شگفتا چنین کسی از کار شرم آور خود پشیمان گردیده است؟! بدون تردید اظهار پشیمانی یزید خدعه و نیرنگی بیش نبود، بلکه او ترسید مردم قیام کنند و به پا خیزند و برای استمرار حکومت خود ناچار شد نسبت به اهل بیتعليهم‌السلام نرمش نشان دهد.

دلیل روشن آن، دستور قتل و غارت مدینه و سیاهنامه «یوم الحره» که مایه ننگ ابدی یزید گردید.

به هر روی، پس از سخنان زینبعليها‌السلام و خطبه احیاگر امام سجادعليه‌السلام یزید

_____________________________

۱- ۱. تاریخ طبری، محمد بن جلیل طبری، ج ۵، صص ۴۸۷ _ ۴۸۲.

۲- ۲. تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر محمد ابراهیم آیتی، ج ۲، ص ۱۹۰؛ عمده العیون صحاح الاخبار، ص ۳۲۲.

مصلحت ندید که اسیران آل رسول را نزد خود نگاه دارد. نخست در صدد دلجویی از ایشان برآمد و کوشید تا آنچه را در عراق رخ داده بود، به گردن پسر زیاد بیندازد. پس از آن به کاروان رخصت داد تا به مدینه باز گردد. کاروان پیروز زینبعليها‌السلام روی به حجاز نهاد. یزید دستور داد نعمان بن بشیر را که مردی نجیب و از صحابه پیامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، انتخاب کنند و در خدمت کاروان قرار دهند. نعمان بن بشیر در صدد تهیه و تدارک وسایل سفر برآمد. سی نفر برای خدمت و مراقبت و حفاظت از اهل بیتعليهم‌السلام آماده شد. محمل های مرتب و مزین بر شترها بستند. فرش های دیبا و ابریشمی روی آنها گسترانیدند و کاروان اهل بیتعليهم‌السلام با مکانت و وقار در حالی که دشمن را رسوا ساخته بود، آماده حرکت شد(۱) .

بازگشت به کربلا

شترها و محمل هایی که برای استفاده خاندان پیامبرخدا آماده کرده بودند، با سرپوش های زرنگار و فرش های دیبا و ابریشم آذین شده بود. وقتی زینبعليها‌السلام آن صحنه را دید، با ناراحتی فرمود: «ما کاروان عزادار و داغدار شهیدان آل رسول هستیم. کاروان را سیاه پوش کنید تا مردم بدانند ما در مصیبت و سوگواری برای فرزندان فاطمهعليها‌السلام هستیم»(۲) . دستور زینبعليها‌السلام عملی شد و محمل ها را سیاهپوش کردند. کاروان از دروازه شام بیرون آمد، در حالی که اوضاع شام دگرگون بود و عموم مردم در مراسم تودیع با خاندان پیامبر خدا شرکت کردند و آنان به احترام کاروانیان ایستادند تا آنها از چشم مردم ناپدید شدند. اهل شام هنوز به ضجّه و ناله خود ادامه می دادند. این ناله ها شهر شام را پرکرده بود.

کاروان آل رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرزمین شام را پشت سر گذاشته و به خاک عراق وارد

______________________________

۱- ۱. ناسخ التواریخ، امام حسینعليه‌السلام ج ۳، ص ۱۷۳.

۲- ۲. ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۷.

مرحله پایین تری از مرد رشد و نمو می کند. به حسب طبیعت جنس نر مافوق و جنس ماده زیر دست است. نر حاکم و ماده محکوم است و این قانون بالطبیعه شامل تمام افراد بشر می گردد. زن از حیث اراده ضعیف است و به همین جهت دارای استقلال رأی نیست. بهترین موقعیت برای زن آن است که زندگی آرامی داشته باشد. زنان نباید مانند مردان تربیت شوند، همچنان که افلاطون می خواهد در جمهوری خود عمل کند. باید اختلاف و زن و مرد را در تربیت و پرورش در نظر گرفت نه همسانی آن دو را. سقراط می پنداشت شجاعت در زن و مرد یکی است، ولی چنین نیست؛ شجاعت مرد در فرماندهی و شجاعت زن در اطاعت و فرمانبری است و همچنان که شاعر می گوید: «سکوت افتخار زن است»(۱).

بنابراین تعریف، مرد همیشه رئیس خانواده و حامل جوهر فعاله و خلاقه زندگی است و زن بچه دان بی مصرفی است که هرگز نقشی اساسی در تمدن انسان نداشته و همیشه جیره خوار مرد بوده و در هیچ زمان نتوانسته با مرد کوس برابری بزند و شایستگی آن را نیز نداشته است.

فلاسفه اسلامی نیز کم و بیش نسبت به زن نگاه منفی داشته اند.

نگاه صدرا

صدرالمتألهین که دو مشرب فلسفه مشاء و اشراق در دریای ژرف اندیشه او به هم پیوست و حکمت متعالیه را پدید آورد؛ در بحث آفرینش انسان پیرامون زن تردید می کند که او دارای روح انسانی و الهی باشد یا خیر. از این رو زنان را در جمع حیوانات طبقه بندی می کند. و چون مزایای هر گروه از حیوانات را ذکر می کند چنین می نگارد: «و بعضها یعنی بعض الحیوانات _ للنکاح، و بعد به این آیه استدلال می کند:( وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجَا ) (۱) .

_______________________________

۱- ۱. تاریخ فلسفه، ویل دورانت، فصل دوم، ص ۱۱۹، مترجم: عباس زریاب خویی.

شگفت آن که شارح اسفار، حاج ملا هادی سبزواری در شرح آن می نگارد: «این که زن را در جمع حیوانات نگاشته، اشاره لطیفی است که زنان به واسطه سستی عقل و ادراک، و نیز گرایش آن به زخارف دنیوی به صنف حیوانات زبان بسته ملحق می شوند. سیرت و منش اغلب زنان همانند حیوانات است؛ ولی خداوند به آنها صورت انسانی بخشیده تا مردان از انس و دوستی و ازدواج با آنان در زحمت نباشند»(۲) .

زن از نگاه فلسفه غرب

تعریف زن از دیدگاه فلاسفه غرب متفاوت است. از آن جمله هگل چنین می گوید: زنان ممکن است دارای فرهنگ، اندیشه و ذوق باشند، لیکن نمی توانند به ایده مطلق دست یابند. تفاوت میان مردان و زنان همانند تفاوت میان حیوانات و نباتات است.... زیرا رشد زنان آرامتر است..... به محض این که زنان زمام حکومت را به دست گیرند دولت دچار مخاطره می شود؛ چون زنان اعمال خود را نه به موجب مقتضیات کلی «معقول» بلکه به حکم تمایلات و عقاید دلخواهانه و جزیی تنظیم می کنند(۳) .

ژان ژاک روسو نیز در کتاب امیل، عرصه آزادی را برای زنان مقید می کند و چنین می گوید: «جستجوی حقایق انتزاعی و عقلی و مبادی و اصول علوم و دانشها و هر آن چیزی که نیازمند تعمیم باشد، خارج از حد ادراک زن است. مطالعات زنان باید

_____________________________

۱- ۱. النحل / ۷۲.

۲- ۲. الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، صدر الدین شیرازی، الجزء الثانی من السفر الثالث، صص ۱۳۷ - ۱۳۶.

۳- ۳. جامعه شناسی سیاسی، دکتر حسین بشیریه، ص ۲۹۰.

کلاً عملی باشد. وظیفه آنها اعمال اصولی است که مردان کشف کرده اند....»(۱) .

زن در آینه فرهنگ و ادب و هنر

نگاه منفی به شخصیت زن در طول تاریخ و تحقیر این عضو شریف جامعه انسانی، موجب گردیده است که در میان اقوام و ملل گوناگون طعنه ها و دشنام های مذموم به او اختصاص یابد و شخصیت زن با چهره مسخ شده و در قالب ادبیات، طنزها و شعرها به زبان های گوناگون ترسیم گردد. و چون فرهنگ و شعر و ادب پارسی عمدتاً فرهنگ مرد محور و زن ستیز بوده، سیمای زن در این آینه تار و سیاه می باشد. تاریخ کهن ایران، تاریخ مرد محور بوده و با سیری در کتب تاریخ، به خوبی به این حقیقت می رسیم. از «ابوالفضل بیهقی» نقل شده که گفته است: «مرد بزرگترین عنصر پدیدآورنده تاریخ است.» این سخن، اعترافی به این حقیقت است. زن در این عرصه موجودی منفعل است که نه چیزی پدید می آورد و نه نقشی ایفا می نماید. بدون تردید فرهنگ مردم ایران نیز فرهنگ مرد محور بوده است و در آن، زن بروز و نمود چندانی ندارد. نه جامعه بروز و ظهور و حضور به زن ایرانی داده و نه زن ایرانی در تلاش برای تغییر موقعیت خود بر آمده است. نگاه تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران به زن، به گونه ای است که نوعاً ویژگی منفی دارد و خطای یک زن را به کل نسبت داده و این نیمی از انسانیت جامعه را که نقش محوری در جامعه به عهده دارند، به سخره گرفته است. گاه با نیش ضرب المثل ها و طنزها به حریم آسمانی این موجود شریف تاخته است. نمونه های زیر از همین دست است:

_ اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟

_ از مردم سرفراز نزیبد که با زن نشیند به راز!

_ به دانش زنان کی نمایند راه.

_ زن پارسا در جهان نادر است.

_ زن ناقص العقل است.

_ زن نداری غم نداری.

_ وفا از زن مخواه....

_ خواب زن چپ است.

_ زن زن است اگر چه شیر باشد.

_ مکر از زنان و ابلیس است.

_ مکر زن ابلیس دید و بر زمین بینی کشید.

_ چه مردی بود کز زنی کم بود.

_ زن آنقدر که زود فهم است خوش فهم نیست.

_ زن از پهلوی چپ خلق شده.

_ زن نگیر تا جانت را بگیرد.

_ زن بلاست، الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد.

_ زن دلش طاقچه ندارد.

_ دهان زن چفت و بند ندارد.

_ زن نخود زیر زبانش نمی خیسد.

و....

__________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۹۲.

و گاه با تعریف و تمجید از مردان زنان تحقیر شده اند؛ همانند:

_ قول مردان جان دارد.

_ قول مرد طلاست.

_ قول مرد یکی است.

_ هرکو مرد است او بود در جستجو معنی پرست.

_ هر که زن طبع است کارش رنگ و بوی است و نگار.

_ ظاهر و باطن مرد یکی است.

_ مرد را کار و کار را مردان.

_ مرد مرد تمام آنکه نگفت و بکرد.

_ مرد سر می دهد و سِر نمی دهد.

_ مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید.

_ مرد به هنر نام گیرد.

_ مرد را در سخن شناسید.

و گاه نیز با اشعار طنز گونه به حریم فضیلت زن تاخته شده و اشعاری که وجود این عنصر ذیجود را تحقیر می کند لق لقه زبان گشته است. چون:

مرا ز زادن دختر چه خرمی باشد

که کاش مادر من هم نزادی از مادر

چه نکو گفت آن بزرگ استاد

که وی افکند شعر را بنیاد

آنکه را دختر است جای پسر

گرچه شاهست، هست بد اختر

به نزد پدر دختر ار چند دوست

بر دشمنش مهترین ننگ اوست

با زن درِ راز هرگز مزن

که موبد چنین داستان زد ز زن

که زن را دو دل باشد و ده زبان

وفا را عوض هم جفا از زنان

از بدی های زن مشو ایمن

گرچه از آسمان نزول کند

زنان نازک دلند و سست رأیند

به هر خو چون بر آریشان برآیند

بگفتار زنان هرگز مکن کار

زنان را تا توانی مُرده انگار

زنان چون درختند سبز آشکار

ولیک از نهان زهردارند بار

زنان چون ناقصان عقل و دینند

چرا مردان ره آنان گزینند

زنان در آفرینش ناتمامند

ازیرا خویش کام و زشت نامند

دو کیهان گم کنند از بهر یک کام

چو کام آید بجویند از خرد نام

زنان را سِتایی سگان را سِتای

که یک سگ به از صد زن پارسای

زنان را همین بس بود یک هنر

نشینند و زایند شیران نر

زن ارچه دلیرست و بازور دست

همان نیم مرد است هر چون که هست

زن ارچه زیرک و هشیار باشد

زبون مرد خوش گفتار باشد

زن چو مار است زخم خود بزند

برسرش نیک زن که بد بزند

نه به حجت توان براه آورد

نه به اقرار در گناه آورد

نه به سوگند راستکار شود

نه به پیمان و عهد یار شود

زن نیک در خانه مار است و گنج

زن بد چو دیو است و مار شکنج

زن و اژدها هردو در خاک به

جهان پاک از این دو ناپاک به

یکی گفت کس را زن بد مباد

دگر گفت زن در جهان خود مباد

زنان را از آن نام ناید بلند

که پیوسته در خوردن و خفتنند

فضل مردان بر زنان ای بوشجاع

نیست بهر قوت و کسب و ضیاع

و رنه شیر و پیل را برآدمی

فضل بودی بهر قوت یا علی

فضل مردان بر زن ای حالی پرست

زان بود که مرد پایان بین تر است

مرد کاندر عاقبت بینی خم است

او ز اهل عاقبت از آن کم است

این بود قطره ای از امواج سهمگین طنزها، شعرها و ضرب المثل ها که در افواح مردم در طول تاریخ جاری بوده و به ساحت زن جفا شده است و حریم این موجود برین را شکسته اند.

بعضی از بزرگان اندیشه و حکمت و سیاست نیز با نگاه تحقیرآمیز به زن نگریسته و با گفتار زهرآگین خود به این موجود مظلوم تاریخ جفا کرده اند. ارسطو در این باره گفته است: «طبیعت آنجا که از آفریدن مرد ناتوان است زن را می آفریند. زنان و بندگان از روی طبیعت محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند»(۱) .

امام محمد غزالی می گوید: حکیمی زنی خواست کوتاه. گفتند: چرا تمام بالا نخواستی؟ گفت: «زن چیز بدی است و بد هر چه کمتر، بهتر است». و گفت: به

________________________

۱- ۱. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص ۱۴۸.

حقیقت هر چه بر مردان رسد از محنت و بلا و هلاک، هم از زنان رسد و آخر از ایشان کم کسی به مراد و کام دل رسد(۱).

خواجه نظام الملک طوسی نیز می گوید(۲): اول مردی که فرمان زن اطاعت کرد و او را زیان داشت و در رنج و محنت افتاد آدمعليه‌السلام بود که فرمان حوا برد و گندم بخورد تا از بهشت بیفتاد و دویست سال می گریست تا خدای تعالی بر وی ببخشود و توبه او پذیرفت و...

و همیشه پادشاهان و مردان اندیشه و رأی راهی برگزیده اند که زنان ایشان را از دل آنان خبر نبوده است و از بند هوا و فرمان ایشان آزاد زیسته اند و مسخر ایشان نشدند. چنان که اسکندر کرد.

بوذر جمهر را پرسیدند: «سبب چه بود که پادشاهی آل ساسان ویران گشت و تدبیر گر آن پادشاه بودی، و امروز تو را به رأی و تدبیر و خرد و دانش در همه جهان همتا نیست؟»

پاسخ داد: «سبب دو چیز بود: یکی آنکه آل ساسان بر کارهای بزرگ کارداران خرد و نادان گماشتند و دیگر آنکه دانش و اهل دانش را دشمن داشتندی، باید که مردان بزرگ و خردمندی را خریداری کنند و به کار دارند و سر و کار من با زنان و کودکان افتاد و این هردو را خرد و دانش نباشد و هرگاه که کار پادشاهی با زنان و کودکان افتد بدان که پادشاهی از آن خانه بخواهد رفت»(۳).

این بود بخشی از ادبیات طنزگویان و شعرا و بذله سرایان و هجو گویان، دانشمندان و حکما که پیرامون شخصیت زن ابراز داشتند؛ با نیش قلم و زبان و در قالب طنز و ضرب المثل، شعر و بذله به آسمان فضیلت این آینه جمال و جلال الهی تاخته اند.

___________________________

۱- ۱. زن، جمیله کدیور، ص ۱۳۸.

۲- ۲. ممکن است خواجه نظام الملک تحت تأثیر زن محوری الموتیان و استفاده ابزاری آنان از زنان و دشمنی خواجه با الموتیان چنین مطالبی را گفته باشد.

۳- ۳. همان، صص ۱۳۹ _ ۱۳۸.

بعضی به شخصیت اخلاقی او تاخته و بعضی دیگر چهره اجتماعی او را نکوهیده، کفایت و درایت او را زیر سؤال برده اند و بعضی دیگر سرشت او را پست و بی مقدار دانسته اند.

به راستی چرا؟ این تجلّی گاه عشق، مهر، عاطفه و محبت این گونه تحقیر شده است؟

مگر دست توانای او نبوده که گردونه زندگی مرد را چرخانده؟ مگر دامان مهر گستر او مهد تربیت مردان نامدار و تاریخ ساز نبوده است؟

مگر از دامان پاک او مرد به معراج نمی رود؟ او که مربی دلسوز، مادری مهربان، همسری فداکار و مهرورز است. گوهر تابناکی که موجب درخشش زندگی و شمع نورانی که حرارت بخش کانون زندگی است. آیا سزاوار است به چنین عنصر خدوم و فداکار چنین بی مهری و جفا گردد؟

بدون تردید با کاوش و تحقیق در اکثر این گفتار به این نتیجه می رسیم که غالب این گفتار و طنزها از سوی کامجویان شکست خورده ای پدید آمده که برای ارضای عشق و شهوت خود با این موجود ارتباط داشته اند و از آغاز تا امروز حنظل حقارت زن از این سر چشمه جاری بوده است.

دیروز کامجویان شهوت پرست آن گونه این مایه شرف و فضیلت را تحقیر کرده اند و امروز هم اگرچه طنزها به ترنّم ترانه های عاشقانه تغییر یافته ولی باز با شخصیت زن چون کالا معامله می شود و شخصیت واقعی او بروز و ظهوری ندارد. به هر روی او در طول تاریخ تحقیر و لجن مال شده است.

باری آنچه گذشت چه در نگاه تاریخ به زن و چه از انگاره اندیشه فیلسوفان و چه در آینه ادبیات و طنز، سیمای زن را به عنوان موجودی دست دوم و جدا از کاروان انسانیت مطرح کرده است. این ادبیات اختصاص به زبان فارسی ندارد؛ بلکه در همه زبان ها و فرهنگ ها به شخصیت این انسان فداکار حمله شده است. گفته آرین پور با این نگاه منفی سازگار است که می گوید: «اصولاً زن ایرانی در ادبیات فارسی مقام شایسته ای نداشته است. شعر کلاسیک ایران، زن را به صفت یار و دلدار و دلبر شناخته و غالباً از او به بی وفایی و مکر و جنایت یاد کرده است. و در دیوان های شعرا و کتب نویسندگان خیلی به ندرت می توان به وصف زنان خوب و فرمانبر و پارسا برخورد... اگر تمام سخنان گویندگان و نویسندگان در ادوار مختلف تاریخ جمع زده شود، روی هم رفته نتیجه به سود زن نخواهد بود»(۱) .

__________________________

۱- ۱. از نیما تا روزگار ما، یحیی آرین پور، ص ۴.

بخش دوم :زن در پرتو وحی

از نگاه قرآن سیمای زن از همان مشرقی می تابد که جمال مرد از آن ساطع است. هر دو عضو خانواده انسانند، هردو مظهر اسمای الهی بوده و لباس «احسن»(۱) بر تن کرده و تاج «کرّمنا»(۲) بر سر نهاده اند. به پاس آفرینش این انسان است که خداوند مبارک باد(۳) گفته و با نشان زیباترین موجود، او را ستوده است. با مرد از یک سرشت پدید آمده و به سوی یک هدف می شتابند.

آدم با حوا همراه است، باهم در بهشت می خرامند و زندگی می کنند، و همشأن یکدیگرند. شیطان هردو را می لغزاند و هردو با هم از بهشت اخراج می شوند و باهم به زمین فرود می آیند و باز با هم و در کنار هم بساط حیات و زندگی و مد نیت را بر روی زمین می گسترند(۴) .از افق فرهنگ قرآن، زن و مرد بر یک آسمان می درخشند. زن به عنوان یک انسان برابر و مساوی «نه موجود دست دوم» و مشابه با مرد مطرح است.در قرآن چنین می خوانیم: «ای پیامبر! از تو درباره زنان فتوا می خواهند. بگو: خداوند درباره آنان به آنچه در این کتاب بر شما خوانده شود فتوا داده است...»(۵).

و آیات دیگر که وحدت نوع زن و مرد را نشان می دهد و تفاوت و اختلاف

_____________________________

۱- ۱. تین / ۴.

۲- ۲. اسراء / ۷۰.

۳- ۳. مؤمنون / ۱۴.

۴- ۴. بقره / ۳۶ _ ۳۵.

۵- ۵. نساء / ۱۲۷.

جنسیّت را مؤثر در انسانیت آن دو نمی شناسد و در آیات متعدد فروغ و فروز این حقیقت را بر دیدگان صاحب اندیشه و خرد جاری می سازد. در طلیعه سوره ای که به نام زنان مزین است می فرماید: «ای مردم! بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف جهان از مرد و زن برانگیخت...»(۱) .

در آیه ای دیگر نیز می فرماید: «ای مردم! ما شما را از نر و ماده ای آفریدیم و شما را جماعت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. هرآینه گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست»(۲) .

نگاه برابر قرآن

در پرتو این آیه به خوبی نمایان است که زن و مرد در مقام انسان بودن هردو مساوی و برابرند و هریک می توانند با شهپر تقوا خود را بر دیگری امتیاز بخشند. چه بسا زنان نامور که بر اوج قله های شرف و انسانیت درخشیدند و فروغ شرف و فضیلت خود را از ستیغ بلندترین قله ها نمایان ساختند و شبه مردانی که در چاه ویل و بدبختی سقوط نمودند. و نیز در پرتو آیه ۷۱ از سوره توبه چنین می خوانیم: «والمؤمنین والمؤمنات...»، مردان مؤمن و زنان مؤمنه دوستان یکدیگرند. به نیکی فرمان می دهند و از پلیدی ها باز می دارند، نماز می گزارند و زکات می دهند و از خدا و پیامبرش فرمانبرداری می کنند. خدا اینان را رحمت خواهد کرد(۳).

در محراب عبادت و سیر الی الله و کسب فضایل هردو مساوی و برابرند. هردو می توانند تا اوج معنویت عروج کرده و بر آفاق معنویت تجلی کنند.

___________________________

۱- ۱. نساء / ۱.

۲- ۲. حجرات / ۱۳.

۳- ۳. توبه / ۷۱.

در پرتو آیه ای دیگر چنین آمده: «همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان اهل طاعت و عبادت و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان راستگوی و زنان راستگوی، مردان خداترس و زنان خداترس، مردان خیرخواه و مسکین نواز و زنان خیرخواه و مسکین نواز، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان با عفت و زنان با عفت، و مردان و زنانی که یاد خدا بسیار می کنند، خداوند پاداش و مغفرت بزرگ برای همه آنان مهیا ساخته است»(۱) .

کمال یابی در نگاه قرآن

در این افق چهره مرد و زن یکسان می درخشد و آفاق تعالی خواهی و نیل به کمالات بر هر دو یکسان گشوده شده و هر دو می توانند تا اوج پرواز کنند و به کمالات برسند. فرهنگ قرآن، زن و مرد نمی شناسد، بلکه «انسان» را می شناسد و او را برای کمال یابی فرا می خواند. از این رو در ذیل همین آیه مبارکه خداوند نمی فرماید: «أعدّالله لهم و لهن» بلکه می فرماید: «اعدّ لهم»، یعنی بدانید و آگاه باشید این نیست که هر کجا سخن از «کم» و «هم» است منظور مرد است بلکه منظور مرد و زن است و این آموزه بلند قرآنی است.

در آیه دیگر نیز که جلوه آسمانی مریم را می ستاید و در توصیفش می فرماید:( وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ ربِِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ) (۲)، خداوند نمی فرماید: «و کانت من القانتات»، بلکه می فرماید:( وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ) .

باری، کمال یابی و طلوع بر ستیغ فضیلت در فرهنگ وحی برای زن و مرد یکسان است و مهم تهذیب روح و جان است که نه مرد است و نه زن.

این ندای قرآن است که اعلام می دارد:( مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً ) (۱)

_____________________________

۱- ۱. احزاب / ۳۵.

۲- ۲. تحریم / ۱۲.

هرکس که عمل نیکو انجام داد، زن باشد یا مرد، ملاک ایمان است. او به حیات پاک و جاوید نائل می گردد. نیل به حیات طیب دو چیز می خواهد،: یکی حسن فِعلی به نام عمل صالح و دیگری حسن فاعلی به نام «مؤمن بودن روح»(۲) .

این فروغ فرهنگ قرآنی است که آیات آن جنسیت نمی شناسد بلکه مکلف می شناسد:( کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَه ) (۳) ، هر کسی، خواه مرد و خواه زن در گرو اعمال خود است.

در نگاه قرآن مسائل ارزشی به جنسیت ارتباط ندارد، بلکه موصوف این اوصاف جان آدمی است(۴) .

اگر در مواردی قرآن، نام زن و مرد را می برد، به این دلیل است که می خواهد افکار جاهلی و قبل از اسلام را تخطئه کند. آنان بین مرد و زن فرق می گذاشتند و عبادات و کسب فضایل را ویژه مردان می دانستند. از این رو قرآن کریم بیان داشت: زمینی که در آن گل فضیلت می شکفد، روح آدمی است و آن نه مرد است و نه زن(۵) .

در عصر جاهلیت برای زن ارزشی قائل نبودند و با دیده حقارت به او نگاه می شد و جز برای ارضای شهوت هیچ منزلتی برای او قائل نبودند. خداوند متعال در قرآن فرمود: من عهده دار تربیت روح و جان انسانم و مرد و زن هر دو عضو خانواده انسانند.

اگر در سراسر قرآن کریم و سخنان اهل بیتعليهم‌السلام جستجو گردد، موردی دیده نمی شود که قرآن کمالی از کمالات را مشروط به «مرد بودن» بداند و زن را از فیض آن محروم ساخته باشد.

__________________________

۱- ۱. نحل / ۹۷.

۲- ۲. زن در آینه جلال و جمال، آیه الله جوادی آملی، ص ۷۶.

۳- ۳. مدثر / ۳۸.

۴- ۴. زن در آئینه جلال و جمال، ص ۷۷.

۵- ۵. همان، ص ۸۵.

آیاتی که ارزش ها و ضد ارزش ها را بیان می دارد، چون علم و جهل، ایمان و کفر، ذلت و عزّت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، حق و باطل، راستی و دروغ، پرهیزکاری و بی بندوباری، فرمانبری و عصیان، امانت و خیانت، غضب و خویشتن داری و... هیچ کدام از این اوصاف نه با وصف مذکرند و نه با وصف مؤنث، بلکه آن آیاتی که مبیّن این ارزش ها و ضد ارزش هاست می گوید: موصوف این اوصاف جسم و بدن نیست، بلکه جان و روح است. بدن انسان که مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، پرهیزکار و یا فاجر نیست، بلکه جان و روح است. اوست که زمینه تجلی و بروز این امور است، عقل نظری انسان نیز که وصفش اندیشه و علم است آن هم نه مرد است و نه زن. دل که کارش کشف و شهود است، زن و مرد نمی شناسد. جان هم که مشرق فضیلت و رذیلت است، زن و مرد نمی شناسد، بلکه ظرف همه این حقایق آفاق روح است(۱) .

بنابراین اگر بخواهیم جایگاه فرهنگی _ ارزشی زن را در قرآن بشناسیم، باید به آفاق آیات قرآن که انسان را تعریف می کند، مکانت او را ارج می نهد و او را به عنوان مسجود فرشتگان و مظهر اسمای الهی و معجزه آفرینش ذکر می نماید و نیز به آفرینشش مباهات کرده و به تاج «کرّمنا» مزیّنش می سازد، نظاره کنیم. و فروغ کمال یابی انسان را بشناسیم و نیز آیاتی که مردم را مخاطب خود قرار داده و آنان را در معبد عبادت به تعالی طلبی فرا می خواند و نیز آیاتی که مکارم و فضایل را برای انسان می خواهد.

همچنین باید آیات قرآن که با عنوان محسنین، مؤمنین، صالحین عابدین، قانتین، راکعین، ساجدین و... آفاق معنویت و اوج طلبی انسان را تعریف می نماید، تلاوت نمائیم. همه این آیات، انسان و آفاق تعالی طلبی او را روشن می سازد و بر زن و مرد یکسان می تابد و هر دو را به سوی فتح این آفاق فرا می خواند.

این است فروغ و فروز زن در بینش وحی و اسلام.

______________________________

۱- ۱. همان، ص ۶۹.

زن از منظر عرفان

این آموزه قرآنی در گفتار عرفا نیز آمده. قیصری در شرح فص محمدی از فصوص محی الدین چنین می گوید: «اعلم أنّ المرئه باعتبار الحقیقه عین الرجل و باعتبار التعیّن یتمیّز کل منهما عن الاخر...(۱) ؛ بدان حقیقت زن و مرد یکی است و گوهر او همانند مرد است، فقط از جهت تشخص و تعین این دو از یکدیگر ممتاز می گردند، چون هردو انسانند و تجلی یک گوهر تابناک»(۲) .

در مقام دیگری می گوید: «انّ هذه المقامات لیست مخصوصه بالرجال فقد تکون للنساء ایضاً لکن لما کانت الغلبه للرجال تذکر باسم الرجال»(۳) ؛

به هر روی، در فرهنگ اسلامی تابش جلوه جمال و جلال زن یکسان است، بلکه گاهی به زنان عنایت خاصی مبذول شده است.

مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه که از کتب اربعه شیعه محسوب می گردد، در ابواب نماز بابی گشوده با عنوان «ادب المرئه فی الصلاه» که آداب نماز زنان را بیان می دارد. چگونه بایستند، به رکوع روند، سجده کنند، تشهد بخوانند و برخیزند که باعفاف این گوهر انسانی سازگارتر باشد؟

در پایان روایتی را از امام صادقعليه‌السلام نقل می کند که زن اگر خواست تسبیح گوید، با انگشتان خود بگوید: «فانهنّ مسئولات»(۴) .

شاید راز چنین دستور ویژه این باشد که سرانگشتان در قیامت مسؤول واقع خواهند شد و این یک عنایتی است از خداوند به زنان که با انگشتان خود تسبیح را بشمارند تا انگشت او نیز عبادت کند.

افزون آنکه در منهج فقه ما، شش سال زن زودتر به ساحت الهی تشرّف یافته و

__________________________________

۱- ۱. شرح قیصری، صص ۴۷۸ _ ۴۷۳.

۲- ۲. زن در آینه جلال و جمال، ص ۲۳۲.

۳- ۳. شرح قیصری، فص محمدی، ص ۴۵۲.

۴- ۴. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۷۴، ش ۱۰۸۹.

دریچه عبادت به روی او گشوده می شود و نماز به او واجب می گردد. او باید در محضر خدا و در محراب عزت آفرین عبادت در آینه عبادت خود به فروغ نور خدا بنگرد، روزه بر او واجب و حج بر او واجب و احکامی که خدا هنوز از مرد نخواسته است چون به آن لیاقت و تشرّف نرسیده است از زن می خواهد.در سالیانی که مرد سرگرم بازی است، زن به مقام بلوغ و رشد و عبادت و عروج می رسد.آیا این نشانه فضیلت زن نیست؟ بر فرض که ما از این شواهد نتوانیم عظمت و برتری زن را نسبت به مرد درک کنیم؛ ولی معلوم می شود دین اسلام عنایت خاصی نسبت به زنان دارد؟(۱)

ممکن است راز محبوب بودن زن در نگاه معنوی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همین باشد. در آن حدیث که فرمودند: «از دنیای شما زن و بوی خوش محبوب من است، نور چشم من در نماز است»(۲) .

بدون تردید زن، در افق معنویت، محبوب پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، ولی مهرورزی از این منظر: «و من احبهنّ علی جهه الشهوه الطبیعه خاصه....»(۳) بدون تردید در پیامبران راه ندارد. چون اگر کسی زنان را از جهت غریزه طبیعی دوست داشته باشد، راز این اشتیاق را نمی داند و چون علم به هدف و آگاهی از راز به منزله روح بوده، آنکه شهوت گراست بدون محبت الهی است چون صورت و جسم بی روح است. آنگاه محی الدین عربی در توجیه و بیان «حدیث نبوی» جامعیت زن و این که او در مظهریت و تجلای خداوند از مرد کاملتر است را رمز و راز محبت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زن می داند(۴).

_______________________________

۱- ۱. زن در آینه جلال و جمال، صص ۲۲۸ _ ۲۲۷.

۲- ۲. شرح قیصری، فص محمدی، صص ۴۷۸ - ۴۷۷.

۳- ۳. همان، ص ۴۸۰.

۴- ۴. زن در آینه جلال و جمال- صص ۲۳۳_ ۲۳۲.

البته پیامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همه امور از افق معنویت می نگرد و جهان و آنچه در اوست را پرتویی از فروغ و ظهور خداوند می شناسد.

زن در پرتو روایات

دهها بلکه صدها روایت نیز مکانت زن و ارزش معنوی، فرهنگی او را می ستاید و آن عنصر شریف را در آفاق گوناگون تعریف کرده و تمجید می نماید. گاه او را بر افق مادری نگریسته و کرامتش را ارج می نهد و گاه دیگر به عنوان زوج و همسر، مشعل گرم خانواده و رمز سکون و آرامش می داند. همچنین حضور حماسی، فرهنگی، اجتماعی او را در عرصه های گوناگون جامعه برجسته می نماید.در روایتی پیامبر بزرگ اسلام پیرامون او می گوید: «من اخلاق الانبیاء حب النساء(۱) ؛ از اخلاق پیامبران علاقه و محبت به زنان است».

«و انهن امانه الله عندکم فلا تضاروهن و لا تعضلوهن(۲) ؛ همانا آنان امانت خداوندند در نزد شما. پس بر آنان ستم نکنید».

امام صادقعليه‌السلام نیز در تعریف و تمجید زن می گوید: «اکثر الخیر فی النساء؛ بیشترین خوبیها در وجود زنان است».در همین راستا از امام صادقعليه‌السلام پیرامون آفرینش حوا سؤال شد که برخی می گویند خداوند حوا را از دنده پایین چپ آدم آفرید. امامعليه‌السلام فرمود: خدا منزه و برتر از این نسبت است. آن کس که چنین می گوید، می پندارد که خداوند قدرت نداشت برای آدم همسری از غیر خودش بیافریند! اینان راه را بر خرده گیران باز می کنند... چه می گویند؟ خداوند میان ما و آنان داوری کند. خداوند بزرگ آنگاه که آدم را از خاک آفرید و به فرشتگان فرمان داد تا او را سجده کنند، خوابی عمیق بر او چیره ساخت؛ سپس مخلوقی جدید بیافرید.... که وقتی به حرکت آمد آدم از حرکت

_____________________________

۱- ۱. الکافی، ج ۵، ص ۳۳۰.

۲- ۲. مستدرک، ج ۱۴، ص ۲۵۱.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18