نشاط و شادی

نشاط و شادی 0%

نشاط و شادی نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

نشاط و شادی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حبیب الله فرحزاد
گروه: مشاهدات: 14524
دانلود: 2403

توضیحات:

نشاط و شادی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 248 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14524 / دانلود: 2403
اندازه اندازه اندازه
نشاط و شادی

نشاط و شادی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

کنند، برای آن ها آواز می خواند که در اصطلاح عرب به آن «حُدی» می گویند.

نام این ساربان انجشه بود. انجشه مسئول شترانی بود که زنان پیامبر بر آن سوار بودند. هرگاه انجشه برای شتران حُدی می خواند، بر سرعت آنان افزوده می شد و پیامبر خدا با لطافت کلامش می فرمودند: «رُوَیدا یا اَنْجَشهُ، اِرْفَقْ بِالقَواریر؛ آرام تر ای انجشه، با ظرف های بلورین مدارا و ملاطفت کن.» و در روایتی دیگر آمده است که می فرمودند: «لا تُکسِرِ القَواریرَ؛ یعنی ظرف های بلورین را نشکنی!»(۱)

این گونه سخنان، از لطافت کلام پیامبر و شیرین سخنی آن حضرت است. در این سخن پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم زنان را در لطافت و زیبایی و شکنندگی به جام های بلورین تشبیه فرموده اند و هم سخنی شیرین گفته اند، همان طور که ما گاهی برای حساسیت چیزی می گوییم بار شیشه داریم، و این خود، مزاح لطیفی برای انبساط خاطر است.

۸) پیرزنی از انصار به پیامبر عرض کرد، دعا کنید من به بهشت بروم. پیامبر فرمودند: «اِنَّ الجَنَّهَ لا یَدْخُلُهَا العَجوزُ؛ پیرزن وارد بهشت نمی شود.» پیرزن از این خبر ناراحت شد و به گریه افتاد و پیامبر خندید و فرمودند: اَما سَمِعْتَ قَوْلَ الله تبارک و تعالی «اِنّا اَنْشَأناهُنَّ اِنْشاءً فَجَعلْنا هُنَّ اَبْکاراً»؛(۲) آیا کلام خداوند تبارک و تعالی را نشنیده ای که فرمود: ما آنان را پدید آورده ایم پدید آوردنی و دوشیزه گردانیده ایم.

_________________________________

۱- ۱. کشف الاسرار، ج۱، ص ۱۵۷، المجازات النبویه، ص ۴۴؛ مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج۱، ص ۱۴۷.

۲- ۲. سوره واقعه، آیه ۳۵ و ۳۶. مناقب آل ابی طالبعليه‌السلام ، ج ۱، ص ۱۴۷؛ بحارالانوار، ح ۱۶، ص ۲۹۵؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۰.

یعنی خداوند هنگامی که می خواهد اهل ایمان را وارد بهشت کند، ابتدا وارد چشمه ای می کند که بسیار زیبا می شوند و بعد وارد بهشت می کند. در بهشت پیرزن و پیر مرد و انسان نازیبا وجود ندارد، بلکه همه به زیباترین صورت وارد بهشت می شوند.

معلوم است که گریه پیرزن از شوق بهشت بوده است. و پیامبر با کلام خود هم با او مزاح کردند و هم به او بشارت به بهشت دادند و هم به معرفت او نسبت به خصوصیات بهشتیان افزودند.

۹) پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گاهی با انس بن مالک که در خدمت آن حضرت بود، شوخی می کردند و می فرمودند: «یا ذَا الاُذُنَیْنِ؛(۱) ای صاحب دو گوش.»

۱۰) روایت شده است که زنی به خاطر کاری که شوهرش داشت به محضر پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسید. پیامبر از او پرسیدند: شوهرت کیست؟ گفت: فلانی. حضرت فرمودند: «الَّذی فِی عَیْنِهِ بَیاضٌ؛ همان شخصی که در چشمش یک سفیدی است؟»

گفت: نه و به سرعت پیش شوهرش برگشت و شروع به وارسی چشم شوهرش کرد. شوهرش از او پرسید: چه می کنی؟ گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من خبرداد که در چشم تو یک سفیدی است. شوهرش گفت: پیامبر راست گفته است، مگر نمی بینی که سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است؟!(۲)

پیامبر خدا با بیان بدیهیات با دیگران مزاح می فرمودند.

۱۱) ابن عباس می گوید: یکی از زنان پیامبر لباس بلندی پوشیده بود.

__________________________

۱- ۱. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۹؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۱، ص ۳۴.

۲- ۲. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۹ به نقل از زهر الربیع، ج ۱، ص ۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۸.

حضرت به او فرمودند: «اَلْبِسیهِ وَ اَحْمَدِی اللهَ وَ جَری مِنهُ ذَیْلاً کَذَیْلِ الْعَروسِ؛(۱) این لباس را بپوش و خداوند را سپاس گو و همچون دامان عروس آن را به دنبال خود روان ساز.»

۱۲) پیامبر اکرم با امام حسینعليه‌السلام که کودکی بیش نبود، بازی می کردند و در حالی که به پشت خوابیده بودند و دست های کوچک او را گرفته و کف پای او را روی سینه خود قرار داده و او را تا بالای شانه خود بالا می بردند و با کلماتی آهنگین و با لطافت بیان و شوخ طبعی می گفتند:

«حُزُقَّهٌ حُزَقَهٌ تَرَقَّ عَیْنَ بَقَّهَ؛(۲) کوچولوی من، کوچولوی من، بیا بالا. ای همانند چشم پشه!»

بعضی از دانشمندان می گویند: این تعبیر پیشگویی از شهادت و سوراخ سوراخ شدن پیکر امام حسینعليه‌السلام است. چون اخیراً کشف شده که چشم پشه سوراخ سوراخ است.

۱۳) یکی از اصحاب پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نُعَیمان نام داشت. او در جنگ بدر شرکت داشت. وی به مزاح و شوخی در نزد پیامبر حریص بود و بسیار می خندید. پیامبر درباره او فرمودند: «یَدْخُلُ الجَنَّه و هو یَضْحَکُ؛(۳) او خندان وارد بهشت می شود.»

روزی یک نفر اعرابی ظرف عسلی داشت. نعمیان از او خرید و درِ منزل پیامبر آورد. آن روز پیامبر نزد عایشه بودند. ظرف عسل را به عایشه داد. پیامبر خدا گمان کرد که ظرف عسل را نعمیان به آن حضرت هدیه داده

___________________________

۱- ۱. مناقب آل ابی طالبعليهم‌السلام ، ج ۱، ص ۱۴۸؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۵.

۲- ۲. شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۳۲۱؛ بحارالانوار، ج ۶۱، ص ۳۱۷.

۳- ۳. شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۳۲۲.

است. نعمیان رفت. اما اعرابی که هنوز پول ظرف عسل را نگرفته بود، درِ خانه نشست تا پول آن را برایش بیاورند. وقتی دید خبری نشد. صدا زد یا پول عسل را بدهید و یا آن را به من برگردانید.

پیامبر خدا از جریان با خبر شدند و پول عسل را به اعرابی دادند و به نعمیان فرمودند: «ما حَمَلَکَ عَلی ما فَعَلْتَ؛ با چه انگیزه ای این کار را کردی؟»(۱)

گفت: یا رسول الله، من دیدم شما عسل دوست دارید و این اعرابی هم ظرف عسل داشت. گفتم بیاورم برای شما. پیامبر از این کار نعیمان خندیدند و نگفتند چرا این کار را کردی!

۱۴) حضرت ابوالحسن الرضاعليه‌السلام فرمود: گاهی یک نفر اعرابی به محضر پیامبر خدا می رسید و تحفه ای به آن حضرت هدیه می داد. و همانجا می گفت: بهای هدیه ما را بدهید. پیامبر از کار این اعرابی خنده شان می گرفت. و هرگاه اندوهناک می شدند می فرمودند: «ما فَعَلَ الاَعرابی، لَیْتَهُ اَتانا؛ آن اعرابی چه شد؟ کاش نزد ما می آمد و ما را می خنداند.»(۲)

۱۵) یک روز ابوهریره کفش های پیامبر را به سرقت برد و گرو گذاشت و مقداری خرما گرفت و رفت به جای کفش ها نشست و شروع به خوردن خرما کرد. پیامبر به او فرمودند: «یا اَبا هُرَیْرَه ما تَأکُلُ؛ ای ابوهریره چه می خوری؟» پاسخ داد: «نَعْلَ رَسول الله؛ کفش های پیامبر خدا را.»(۳)

۱۶) می گویند: یک موقع پیامبر خدا به اصحاب فرمودند: این پای من مثل چیست؟ هر کس چیزی گفت. فرمودند: همه شما اشتباه کردید، این

______________________________

۱- ۱. مناقب آل ابی طالبعليهم‌السلام ، ج ۱، ص ۱۴۹؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۶.

۲- ۲. الکافی، ج ۲، ص ۶۶۳؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۵۹.

۳- ۳. مناقب آل ابی طالبعليهم‌السلام ، ج ۱، ص ۱۴۹؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۶.

پای من مثل پای دیگر من است.

۱۷) می گویند: مادری پیر شده بود. فرزندش او را در زنبیل می گذارد و به کول می کشید و این طرف و آن طرف می برد. به نزد پیامبر یا امام آمد. پیرزن فرتوتی بود. حضرت با او حال و احوال کردند. بعد رو به پسر او کردند و فرمودند: به او می رسی؟ گفت: بله! فرمودند: آیا او را شوهر نمی دهی؟ گفت: پیر شده، دندان ندارد و نمی تواند کار کند و به شوهر برسد. پیرزن رو به پسرش کرد و گفت: خاک بر سرت، تو بهتر می دانی یا پیامبر!

۱۸) زنی به محضر پیامبر خدا رسید و از دست یکی از اصحاب پیامبر شکایت کرد که فلانی مرا در کوچه بوسیده است. حضرت احضارش کردند و فرمودند: این چه کاری بود که کردی؟ پاسخ داد: این که مشکلی ندارد، اگر می خواهد، بیاید قصاص کند. پیامبر و اصحاب از پاسخ او تبسم کردند. پیامبر به او فرمودند: دیگر از این کارها نمی کنی؟ گفت: نه، یا رسول الله، به خدا قسم دیگر چنین نمی کنم. پیامبر هم از او گذشتند.(۱)

شوخی ها و حاضرجوابی های امیرالمؤمنینعليه‌السلام

یک نفر از امیرالمؤمنینعليه‌السلام درباره مردی پرسید. حضرت فرمودند: دیشب فوت کرد. آن شخص یک مرتبه جا خورد. حضرت این آیه را تلاوت فرمودند:

( اللهُ یَتَوَفَّی الأنْفُسَ حینَ مَوتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها ) (۲) خداوند روح

________________________________

۱- ۱. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۱؛ بحارالانوار،ج ۱۶، ص ۲۹۵؛ مناقب آل ابی طالبعليهم‌السلام ، ج ۱، ص ۱۴۹.

۲- ۲. سوره زمر، آیه ۴۳؛ مناقب آل ابی طالبعليهم‌السلام ، ج ۳، ص ۱۹۶؛ بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۲.

مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند و نیز روحی را که در موقع خوابش نمرده است، قبض می کند.

۲) یک روز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با امیرالمؤمنینعليه‌السلام مشغول خوردن رطب بودند. پیامبر خرما را می خوردند و هسته های آن را جلو امیرالمؤمنین می گذاردند و حضرت امیرعليه‌السلام متوجه نبودند.

وقتی از خوردن خرما فارغ شدند، همه هسته های خرما جلو امیرالمؤمنینعليه‌السلام بود. پیامبر به امیرالمؤمنینعليه‌السلام فرمودند: «یا عَلی اِنَّکَ اَکُولٌ؛ یا علی، به راستی که تو اکول هستی» یعنی زیاد می خوری. علیعليه‌السلام پاسخ داد: «الاَکُولُ الَّذی یَأکُلُ التَّمْرَ وَ نَواهُ؛ اکلو کسی است که خرما را با هسته می خورد.» و پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از پاسخ امیرالمؤمنینعليه‌السلام خندیدند.(۱)

۳) امیرالمؤمنینعليه‌السلام یک روز در یکی از کوچه های مدینه عبور می کردند. ابوبکر و عمر هم در دو طرف همراه آن حضرت بودند. آن دو قد بلندی داشتند. به حضرت گفتند: یا عَلی اَنْتَ بَیْنَنَا کُنُونِ لَنا؛ تو در میان ما مثل نون «لنا» هستی.» «ن» در کلمه «لنا» بین دو حرف بلند قرار دارد: «ل» و «الف».

امیرالمؤمنینعليه‌السلام فوری پاسخ دادند: «لَوْ لا اَنَا بَیْنَکُما لَکُنْتُما لا؛(۲) اگر من میان شما نبودم، شما «لا» بودید.» یعنی «لنا» بدون نون می شود «لا». یعنی اگر من نبودم، شما هم نبودید.

کما این که در تاریخ آمده است که عمر بسیار می گفت: «لَوْ لا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر؛(۳) اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود».

_____________________________

۱- ۱. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۵؛ منهاج البراعه، ج ۶، ص ۹۴، به نقل از زهر الربیع.

۲- ۲. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۵.

۳- ۳. ریاض الابرار، ج ۲، ص ۱۰۹؛ وسائل الشیعه، مقدمه، ص ۲۰؛ البرهان، ج ۱، ص ۳۷۴؛ التعجب من اغلاط العامه فی مسأله الامامه، ص ۶۲.

و حضرت این چنین به مزاح آنان پاسخی دندان شکن دادند.

شوخی و مزاح در سفر

شوخی بسیار هر چند مذمت شده است، اما در هنگام مسافرت در روایات پسندیده و به جا شمرده شده است و به عنوان یکی از آداب و مستحبات سفر بیان شده است. امام صادقعليه‌السلام یکی از آداب سفر را این چنین تبیین فرموده اند:

وَ کَثْرَهُ المَزاحِ فِی غَیْرِ ما یَسْخِطُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ؛(۱) و یکی دیگر از اموری که به عنوان مروّت در سفر است، زیاد مزاح کردن است، در چیزی که غضب خدای عزوجل در آن نباشد.

مزاح در سفر، طول سفر را کوتاه می کند و خستگی راه را از تن به در می برد، ولی در هر صورت باید حدود مزاح و خط قرمز آن که پرهیز از گناه و معصیت خداوند است، در همه حال مراعات گردد.

برخی افراد و بزرگان را می بینیم که بسیار باوقارند، ولی وقتی با آن ها مسافرت می کنیم، بسیار مزاح و شوخی می کنند. به گونه ای که انسان ناباورانه به آن نگاه می کند. سفر چنین اقتضا می کند و می پسندد که شوخی کنند و مستحب هم هست. در مسافرت انسان از وطن خویش، بیرون می آید و در غربت می افتد و باید این غربت و دوری از وطن را به گونه ای جبران کند.

شخصی می گفت: من عتبات رفتم، مدینه و مکه رفتم، خانه خدا رفتم، به

_____________________________

۱- ۱. الامالی للصدوق، ص ۵۵؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص ۲۹۴؛ بحار الانوار، ج ۷۲، ص۲۶۶.

خود خدا هم گفتم، هیچ کجا خانه خود آدم نمی شود!

انسان در خانه اش آرامش دارد. به همین دلیل به آن مسکن و محل سکونت و آرامش می گویند. از خانه خودش که بیرون می آید، غربت او را می گیرد. مزاح و شوخی در مسافرت خاصیتش این است که راه را نزدیک می کند. یعنی انسان احساس خستگی نمی کند. اصلاً نمی فهمد کی به مقصد رسید.

مرزهای شوخی

انگیزه ما از شوخ طبعی باید فقط مسرور کردن دیگران باشد و اگر کسی به انگیزه استهزاء و یا دست انداخن و اهانت به دیگری شوخی و مزاح کند، عمل او مخالف سیره رسول خداست و نه تنها ارزش معنوی نخواهد داشت، بلکه چه بسا گناه و معصیت به شمار آید.

ممکن است کسی از شوخی کردن شما با او خوشش نیاید. در این صورت نباید با او شوخی کرد. باید افراد و مکان و موقعیت را مراعات نمود تا مزاح و شوخی مثبت ارزیابی شود. اگر شوخ طبعی روی حد و مرزی که اولیای دین برای ما ترسیم فرموده اند، انجام گیرد، نه تنها مذموم نیست، بلکه محبوب و موجب خشنودی خداوند واقع خواهد شد. امام باقرعليه‌السلام فرمودند:

اِنَّ اللهَ تَبارک و تعالی یُحِبُّ المُداعِبَ فِی الجَماعَهِ بلا رَفَثٍ؛(۱) همانا خداوند تبارک و تعالی کسی را که در میان جمعی مزاح و شوخ طبعی کند تا به دیگران خوش بگذرد دوست می دارد، اما چندان شوخی کند که به فحش نینجامد.

_____________________________

۱- ۱. المحاسن، ج ۱، ص ۲۹۳؛ الکافی، ج ۲، ص ۶۶۳؛ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۶۰.

در جمع دوستان یا فامیل، کسانی که هنر مزاح سالم را دارند، این هنر را به کار گیرند و نشاط و شادابی را به جمع خود هدیه دهند، تا اسباب محبوبیت الهی را فراهم سازند. البته باید دقت داشت که هیچ گونه حرف ناروایی، از جمله دروغ و غیبت واستهزا و رنجش دیگران در آن نباشد.

این قبیل جلسات که سرشار از نشاط و شادابی و گپ و گفت و گو است، در بین بزرگان ما هم بوده است. معمولاً برخی از این بزرگان در آخر هفته پس از یک هفته کاری سخت، جلساتی این چنینی داشته اند، تا خستگی از تنشان بیرون رود و بانشاط و شادابی به کار و فعالیت بپردازند.

مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: امام معمولاً از این جلسات داشتند و شرط می کردند که در آن جلسه بحث علمی نباشد. فقط گپ و گفت و گو باشد.

شوخی های ناپسند

مؤمن شوخ طبع و بذله گوست. البته شوخی کردن معنایش این نیست که انسان کارش فقط شوخی و مزاح باشد. افراط و تفریط کار خوبی نیست.

این که انسان همه کارش شوخی و متلک پراندن به دیگران باشد، پسندیده نیست. روایاتی که احیاناً مزاح و شوخی را مذمت کرده است، همین را می گوید. افراط در شوخی، شوخی های بی مورد و نابه جا، شوخی هایی که در آن دیگران مسخره شوند، شوخی هایی که همراه با گناه معصیت و غیبت و تهمت و زخم زبان به دیگران باشد، این ها همه مذمت شده و ناپسند است.

انسان نباید همه چیز را به شوخی بگیرد. «هر چیز به جای خویش نیکوست.» نباید راه خدا و قیامت را به شوخی گرفت. این که انسان هر کاری بکند، بعد بگوید مهم نیت، کار اشتباهی است. در روایت آمده است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

ما اَنَا مِنْ دَدٍ وَلا الدَّدُ مِنّی وَ مَعَ ذلِکَ کانَ یَمْزَحُ وَلا یَقُولُ اِلّا حَقّاً فَلا یَکونُ ذلِکَ الْمِزاحُ مِنَ الدَّدِ لِاَنَّ الحَقَّ لَیْسَ مِنَ الدَّدِ؛(۱) من اهل لهو و لعب و بازی و سرگرمی ها و شوخی های بی جا نیستم. این گونه امور کار من هم نیست. با این وجود پیامبر گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره با دیگران مزاح می فرمود و جز حق و حقیقت نمی گفت. و این گونه مزاح را نمی توان از قبیل لهو و لعب بر شمرد؛ چرا که حق و حقیقت گویی از این سنخ نیست.

همچنین در سیره آن گرامی چنین آمده است:

اَنَّهُصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کانَ یَمْزَحُ وَلا یَقُولُ اِلّا حَقّاً وَلا یُؤذِی قَلْباً وَلا یُفْرِطُ فیهِ؛(۲) پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره مزاح و شوخی می کردند و جز حق نمی گفتند و دلی را نمی آزردند و همچنین در مزاح و شوخی افراط و زیاده روی نمی نمودند.

آفات شوخی

این سیره پیامبر یک مسیر صحیح را به انسان نشان می دهد که باید مزاح کرد، ولی حدود آن را نگاه داشت و مراقب بود آفات گریبانگیر او نشود.

۱) دروغ در شوخی

برای این که انسان دیگران را بخنداند و خوش طبعی کند، به دروغ و

_______________________________

۱- ۱. عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۶۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۱۴.

۲- ۲. بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۳۵؛ مرآه العقول، ج ۱۰، ص ۳۲۸.

حرف های باطل و ناروا متوسل نشود، بلکه با راستگویی و حقیقت گویی، شوخ طبعی خودش را به نمایش بگذارد و این هنر است.

در روایتی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین آمده است:

وَیْلٌ لِلَّذی یُحَدِّثٌ فَیَکْذِبُ لِیُضْحِکَ القَوْمَ فَوَیْلٌ لَهُ ثُمَّ وَیْلٌ لَهُ؛(۱) وای به حال کسی که به دروغ سخن می گوید، برای این که گروهی را بخنداند، پس وای بر او، وای بر او!

بنابراین مزاح و شوخی در حد اعتدال در صورتی که با دروغ و حرف های ناپسند و باطل همراه نباشد و آزردگی خاطر دیگران را فراهم نسازد و به گناه و معصیت آلوده نگردد، نه تنها منعی در آن نیست، بلکه از ویژگی های ایمان شمرده شده است.

دروغ گفتن در شوخی ها جایز نیست، جز این که انسان لطیفه ای بگوید که دروغ بودنش برای همه روشن است، شاید لطافت آن هم در دروغ بودنش باشد. اما دروغ هایی که دروغ بودنش معلوم نیست، و گاهی افراد با این دروغ ها می خواهند طرف را سر کار بگذارند و به خیال خودشان شوخی و مزاح می کنند، کار ناپسند، بلکه حرام است.

شوخی هایی که معلوم است بافتنی است و همه این مطلب را می فهمند، مشکلی ندارد. ولی شوخی هایی که همراه با دروغ، وعده دروغ و خبر دروغ است و طرف هم باور می کند، بر اساس حکم همه فقها حرام است. و دروغ یکی از گناهان بزرگ است که با ایمان سازگاری ندارد. حتی شوخی هایی که به دروغ آلوده است هم با حقیقت ایمان منافات دارد. علیعليه‌السلام فرمودند:

_____________________________

۱- ۱. مرآه العقول، ج ۱۰، ص ۳۲۷؛ الامالی للطوسی، ص ۵۳۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۵۱.

لا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الإیمانِ حَتّی یَتْرُکَ الْکِذْبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ؛(۱) هیچ بنده ای طعم ایمان را نمی چشد، جز این که دروغ را، چه به شوخی و چه جدی، ترک گوید.

۲) دل آزاری

باید مراقب بود که خدای ناخواسته با کلام و مزاحش دلی را نیازارد که این کار بسیار ناپسند است. نباید به بهانه این که می خواهیم دیگران را شاد کنیم، دلی را بیازاریم که با این کار به جای ثواب، کباب کرده ایم.

زخم زبان زدن به دیگران، متلک گفتن به این و آن که موجب ناراحتی آنان شود، مسخره کردن، و هر مزاح و شوخی که مستلزم گناه و آزردگی و ناراحتی دیگران باشد، از نظر اسلام و مکتب اهل بیتعليهم‌السلام کار زشت و نارواست. بنابراین، باید در شوخی های خود با کمال احتیاط و مراقبت رفتار کنیم.

۳) زیاده روی در شوخی

در مزاح و شوخی نباید افراط و زیاده روی کرد که موجب سبک شدن انسان گردد. امام باقرعليه‌السلام فرمودند:

کَثْرَهُ الْمِزاحُ تَذْهَبُ بِماءِ الْوَجْهِ؛(۲) زیاده روی در مزاح و شوخی آبرو را می برد.

افراط و زیاده روی در شوخی و خود را مضحکه دیگران کردن، موجب

____________________________

۱- ۱. الکافی، ج ۲، ص ۳۴۰؛ تحف العقول، ص ۲۱۶؛ بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۴۹.

۲- ۲. الکافی، ج ۲، ص ۶۶۵.

می شود که عزت و وقار و هیبت انسان در هم شکسته شود و خواری و حقارت و سبکی برای انسان پدید آید. از امیرالمؤمنینعليه‌السلام نیز چنین روایت شده است:

کَثْرَهُ الْمِزاحِ تَذْهَبُ البَهاءَ وَ یُوجِبُ الشَّحْناءَ؛(۱) بسیاری مزاح از قدر و منزلت و ارزش انسان می کاهد و موجب کینه و دشمنی می گردد.

و این بدان جهت است که کسانی که در شوخی زیاده روی می کنند، کمتر حدود آن را مراعات می کنند و موجب رنجش خاطر دیگران می گردند. و این خود کینه و دشمنی می آورد.

شوخی کردن و مزاح مثل نمک است. اگر نمک غذا زیاد باشد، غذا شور می شود و دل انسان را می زند. اگر بی نمک باشد، غذا بی ملاحت است و مزه ندارد. غذای بی ملاحت و بی نمک بیشتر قابل تحمل است، تا غذای شور. دیده اید وقتی کسی در شوخی یا کاری زیاده روی می کند، می گویند شورش را در آوردی. یعنی این کارهای شما ما را دلزده می کند. هر چیزی به اندازه خوب است. اعتدال در همه کار و همه چیز خوب است.

۴) شوخی های بی جا

در شوخی کردن باید ملاحظه طرف شوخی و مجلس را هم کرد. بعضی از مجالس کشش شوخی یا هر نوع شوخی را ندارند. ممکن است به آن ها بر بخورد. «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.» هر چیز را باید در جای خودش قرار داد.

________________________________

۱- ۱. تصنیف غرر الحکم، ص ۲۲۲.

به جا شوخی کردن نیز بسیار مهم است. یک شوخی را از یک نفر می خرند و از دیگری نمی خرند. مراتب افراد را باید در شوخی با آن ها ملاحظه کرد. برخی افراد در مرتبه ای هستند که شایسته نیست با آنان شوخی کرد. حتی بعضی افراد، به هر دلیل از شوخی خوششان نمی آید. یک نفر ممکن است از یک شوخی خوشش بیاید و دیگر از آن ناراحت شود.

دست انداختن دیگران در شوخی و تحقیر و اهانت به دیگران یا اقوام و ملیت ها پسندیده نیست.

مراعات مکان و حالات افراد در شوخی کردن بسیار مهم است. گاهی در یک جلسه رسمی با کسانی که با ما سابقه آشنایی ندارند، شوخی کردن ممکن است برایشان سنگین باشد.

بنابراین، باید مراقب بودکه در شوخی هایمان دروغ، تحقیر، تمسخر، دست انداختن اهانت به افراد و آزردگی خاطر دیگران نباشد. در دنیا و آخرت باید شاداب و شادمان بود، ولی از راهش.

پدیده خنده

خنده یکی از مظاهر شادمانی و نشاط است و زیباترین آن تبسم و لبخند است. درباره سیره پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین آمده است:

کانَ اَکْثَرُ النّاسِ تَبَسُّما؛(۱) بیش از همه مردم متبسم بود.

چهره خندان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

چهره خندان و تبسم در سخن گفتن، یکی از ویژگی های پیامبر

_______________________________

۱- ۱. مناقب آل ابی طالبعليه‌السلام ، ج ۱، ص ۱۴۶؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲۸.

خداست. سیمای نورانی و گشاده و خنده های شیرین او بر دل همه کسانی که با آن حضرت مواجه می شدند، می نشست و آنان را مجذوب خود می ساخت.

عبدالله بن حارث می گوید:

ما رَاَیْتُ اَحَداً اَکْثَرُ تبسماً مِنْ رَسولِ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛(۱) من کسی را متبسم تر و خندان تر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ندیدم.

در بعضی از روایات آمده است که یکی از نام های پیامبر خدا «ضحوک» است.(۲) یعنی کسی که بسیار خندان و متبسم است. و ابن عباس «ضحوک» را از نام هایی که برای پیامبر در «تورات» آمده است، بر می شمارد.

اسْمُهُ فِی التّوراهِ اَحْمَدُ الضّحوکُ القَتّال؛(۳) اسم آن حضرت در تورات احمد است و ضحوک القتال، یعنی خندان چهره ای که حریص بر جهاد است.

یعنی با دوستانش بسیار خنده رو و بانشاط و گشاده رو بود و با دشمنانش در ستیز.

درباره پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز چنین روایت شده است:

کان یَضْحَکُ حَتّی یَبْدُو ناجِذُه؛(۴) گاهی طوری می خندید که دندان های آسیای آن حضرت ظاهر می شد.

_____________________________

۱- ۱. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۵ به نقل از صحیح الترمذی، ج ۱، ص ۲۰۵.

۲- ۲. کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۱۹۸؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۳؛ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۰۶.

۳- ۳. کشف الغمه، ج ۱، ص ۷؛ الهدایا، ج ۱، ص ۹۰؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۱۵.

۴- ۱. کشف الغمّه فی معرفه الائمه، ج ۱، ص ۹؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۱۶.

خنده های نمکین پیامبر

گاهی عرب های خشن و بداخلاق با پیامبر خدا تندی و اهانت می کردند، اما هرگز دیده نشد که پیامبر خدا برآشفته شود و با آنان با تندی برخورد کند. با آنان بسیار نرم و لطیف برخورد و گفت و گو می کرد. و در ارتباطش با آنان در کمال رفق و مدارا بود. با همراهان و همنشینانش ملایم و مهربان بود و چهره اش نورانی و منبسط و گشاده بود. خنده ای شیرین و نمکین بر لب داشت.(۱)

انس بن مالک می گوید: نه سال در خدمت پیامبر خدا بودم. خلق و خوی پیامبر زیباترین خلق و خو بود. حضرت یک روز مرا برای کاری فرستادند. در آن زمان هشت ساله بودم و من گفتم: به خدا قسم نمی روم! ولی پیش خودم گفتم می روم؛ چون پیامبر فرمان داده است. از خانه بیرون آمدم. دیدم بچه ها در کوچه و بازار بازی می کنند. من هم مشغول بازی شدم. یک وقت دیدم پیامبر خدا از پشت مرا گرفتند و می خندند. آن گاه می فرمودند:

«یا اُنَیس، اَذَهَبْتَ حَیْثُ اَمَرتُک؛ ای انس کوچولو، کاری را که به تو گفتم انجام دادی؟ گفتم: بله، می روم یا رسول الله.

انس می گوید: یاد ندارم که کاری کرده باشم و پیامبر بگوید: چرا کردی؟ یا کاری را انجام نداده باشم و پیامبر فرموده باشند: چرا انجام ندادی؟(۲)

______________________________

۱- ۱. کشف الاسرار، ح ۱، ص ۱۵۷.

۲- ۱. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۸؛ به نقل از صحیح مسلم، ج ۲، ص ۲۵۳.

اصحاب خندان پیامبر

همان گونه که پیامبر خدا همیشه بانشاط و متبسم و بشاش و شوخ طبع بودند و گاهی با اصحاب و خانواده خود مزاح و شوخی می کردند تا آنان را شادمان کنند، بیشتر اصحابشان نیز چنین بودند. از ابن عمر پرسیدند: اصحاب پیامبر اهل خنده هم بودند؟ پاسخ داد:

نَعَمْ وَالایمانُ فی قُلُوبِهِمْ اَعْظَمُ مِنَ الجَبَلِ؛ خندان بودند، در حالی که ایمان در دل هایشان با عظمت تر از کوه بود.(۱)

بلال بن سعد می گوید:

اَدْرَکْتُهُمْ یَشْتَدُّونَ بَیْن الاَغْراضِ وَ یَضْحَکُ بَعْضُهُم اِلی بَعضٍ فَاِذا کانَ اللّیلُ کانوا رُهْباناً؛(۲) اصحاب پیامبر را دیدم که در اهداف خودشان بسیار استوار بودند، با یکدیگر مزاح و شوخی می کردند و می خندیدند. و هرگاه شب فرا می رسید، زاهدان شب بودند.

همسر خنده رو

شیخ حر عاملی در کتاب شریف «وسائل الشیعه» در کتاب نکاح بابی گشوده است که در آن باب روایاتی را آورده است که دلالت می کند بر این که مستحب است انسان با زن زیبایی که خنده رو باشد ازدواج کند. خود دیدن چهره شاد در زندگی، دل انسان را شاد می کند و به زندگی نشاط و شادابی می بخشد.

_______________________________

۱- ۱. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۶۱.

۲- ۲. همان.

آفات خنده

تبسم و خنده، هرچند موجب نشاط و سرزندگی و سیره پیامبر خداست، ولی گاهی از مرز ادب و اعتدال خارج شده و به عنوان یک پدیده مذموم مطرح می شود. از اینرو باید در هنگام خندیدن توجه داشت که به آفات آن گرفتار نشویم.

۱) قهقهه

قهقهه زدن در هنگام خنده، از چیزهایی است که مذمت شده است. قهقهه وقار و سکنیه مؤمن را می برد و دل را می میراند. از امام صادقعليه‌السلام چنین روایت شده است:

اَلْقَهْقَهَهُ مِن الشَّیطانِ؛ قهقهه و با صدای بلند خندیدن، از شیطان است.

قهقهه و با صدای بلند خندیدن، اسباب غفلت از حق و یاد معاد است. از این رو، بیشترین خنده پیامبر تبسم بوده است. خنده ای که فقط روی لب ها نقش می بسته و صدایی نداشته است.

چنانچه انسان در خندیدن دچار قهقهه شد، باید از خداوند بخواهد که عواقب سوء آن را از او برطرف کند. امام باقرعليه‌السلام فرمودند:

اذا قَهْقَهْتَ فَقُلْ حینَ تَفْرُغُ اللّهُمَّ لا تَمْقُتْنی؛(۱) هرگاه قهقهه زدی، پس از فراغت از آن بگو: « اللّهُمَّ لا تَمْقُتْنی، خداوندا، بر من خشم مگیر!

بنابراین، مناسب ترین و بهترین خنده که شایسته اهل ایمان است، تبسم است. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

____________________________

۱- ۱. همان.

ضِحْکُ المُؤمِنِ تَبَسُّمٌ؛(۱) خنده مؤمن تبسم است.

و این زیباترین نوع خندیدن است.

۲) زیاده روی در خنده

شوخ طبعی به اندازه خوب است، چنان که خندیدن هم به اندازه خوب است و زیاده روی در آن، منع و مذمت شده است. امام صادقعليه‌السلام می فرمایند:

کَثْرَهُ الضِّحْکِ تَمُجُّ الإیمانَ مَجّاً؛(۲) خنده بسیار ایمان را به یک سو پرتاب می کند.

مقصود این است که زیاده روی در خنده، موجب کاهش و نقصان ایمان خواهد شد. خنده زیاد آفت دارد. کسانی که در خنده افراط و زیاده روی می کنند، بعد از آن غم و غصه آن ها را می گیرد. در حقیقت خداوند آن را جبران می کند. انسان اگر چیزی را بیش از حد بخورد، پس می زند و بر می گرداند. هر چیزی به اندازه خوب است.

____________________________

۱- ۱. الکافی، ج ۲، ص ۶۶۴؛ بحارالانوار، ح ۷۵، ص ۲۵۰.

۲- ۲. الکافی، ج ۲، ص ۶۶۵؛ مشکاه الانوار، ص ۱۹۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۱۷.