نشاط و شادی

نشاط و شادی 0%

نشاط و شادی نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

نشاط و شادی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حبیب الله فرحزاد
گروه: مشاهدات: 14505
دانلود: 2402

توضیحات:

نشاط و شادی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 248 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14505 / دانلود: 2402
اندازه اندازه اندازه
نشاط و شادی

نشاط و شادی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

امیرالمؤمنینعليه‌السلام و کودکان یتیم

قنبر غلام امیرالمؤمنینعليه‌السلام می گوید: روزی امامعليه‌السلام از وضعیت بد یتیمانی آگاه شدند. به خانه آمدند. مقداری برنج و خرما فراهم کردند. آن را بر دوش گرفتند و به من اجازه ندادند تا آن ها را بر دوش بگیرم.

هنگامی که به خانه یتیمان رسیدیم، غذاهای خوش طعمی درست کردند و به آن ها خورانیدند تا سیر شدند. بعد با بچه ها مشغول بازی شدند. قنبر می گوید: امیرالمؤمنینعليه‌السلام را دیدم که همانند گوسفندان بر چهار دست و پا راه می رفتند و صدای گوسفندان را در می آوردند و بچه ها را شاد می کردند. بچه ها هم چنین کردند و بسیار خندیدند.

زمانی که از خانه خارج شدیم، پرسیدم: سرورم، امروز دو پرسش برای پیش آمد. یکی آن که چرا غذایشان را خود به دوش کشیدید و به من ندادید حمل کنم؟ و دوم آن که چرا با تقلید از گوسفندان بچه ها را خنداندید؟

امیرالمؤمنینعليه‌السلام فرمودند: کار اول را برای رسیدن به پاداش کردم و کار

_________________________

۱- ۱. من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۸۳، ح ۴۷۰۷.

دوم را به خاطر آن که وقتی وارد خان ۀ یتیمان شدم، آن ها گریه می کردند. خواستم زمانی که خارج می شوم، آنان هم سیر شده باشند و هم خندان.(۱)

خانه شادی ها

شاد کردن کودکان نه تنها به زندگی نشاط می بخشد و آنان را سرشار از فرح و شادمانی می کند، که آثار بسیار بلندی در آخرت به جای می گذارد. یعنی خود این شاد کردن چنان انعکاسی پیدا می کند که آخرت انسان را هم فرا می گیرد. با یک نوازش، با یک بوسه، با یک هدیه، و گاهی با یک بازی کردن، دل کودکی را می توان شاد کرد و این شادی خود اسباب شادی آخرت انسان را فراهم می کند. پیامبر گرامی اسلام فرمودند:

مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ کَتَبَ اللهُ لَهُ حَسَنَهً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ؛(۲) کسی که فرزندش را ببوسد، خداوند برای او حسنه ای می نویسد و کسی که فرزندش را شادمان کند، خداوند او را در روز قیامت شادمان می کند.

برای دستیابی به سروری جاویدان

ابراز مهر و محبت به دیگران و به ویژه کودکان یتیم که پدر و مادر خود را از دست داده اند و از مهر و عطوفت آنان بی نصیب اند و تفقد و دلجویی از بی کسان و نیازمندان که شادمانی آنان را فراهم می کند، بازتابی مسرّت بخش در دنیا و آخرت دارد. انسان را در زندگی به وجدانی آسوده و

__________________________

۱- ۱. امیر گل ها، ص ۲۰۵.

۲- ۲. الکافی، ج ۶، ص ۴۹، ح ۱؛ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹، ح ۷۱.

خاطری آرام می رساند و در آخرت موجب خشنودی و سرور و شادمانی او می گردد.

پیامبر گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: خداوند در شب معراج بهشت و جهنم را به من نشان داد. بر در یکی از درهای بهشت چنین نوشته شده بود:

لِکُلِّ شَیْءٍ حیلَهٌ وَ حیلَهُ السُّرُورِ فِی الآخِرَهِ اَرْبَعُ خِصالٍ مَسْحُ رُؤُسِ الْیَتامی وَ التَّعَطُّفُ عَلَی الْاَرامِلِ وَ السَّعْیُ فِی حَوائِجِ الْم_ُؤْمِنینَ وَ التَّفَقُّدُ لِلْفُقَراءِ وَ الْم_َساکینَ؛(۱) برای دستیابی به هر چیزی باید تدبیری اندیشید و برای دستیابی به شادمانی در آخرت چهار خصلت و ویژگی لازم است؛ دست محبت بر سر یتیمان کشیدن، رسیدگی و عطوفت نسبت به بی سرپرستان، تلاش برای برآوردن نیازهای اهل ا یمان و تفقد و دلجویی از فقرا و نیازمندان.

و نیز فرمودند:

اِنَّ فِی الجَنَّهَ داراً یُقالُ لَها دارُ الْفَرَح ِلا یَدْخُلُها اِلّا مَنْ فَرَّحَ الصِّبیانَ؛(۲) در بهشت خانه ای است که به آن خان ۀ شادی گفته می شود، جز کسی که کودکان را شاد کرده باشد، وارد آن خانه نمی شود.

عوامل نشاط

برای دستیابی به یک زندگی سالم و رسیدن به تعالی روحی و معنوی و پیمودن گامهای بلند موفقیت، نیازمند روح و جسم بانشاط و خرسند و شادمانیم. از این رو لازم است عواملی که موجب شادی می شود و انبساط خاطر انسان را فراهم می سازد، مورد بررسی قرار گیرد.

____________________________

۱- ۱. الفضائل لابن شاذان، ص ۱۵۳؛ بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۴۴.

۲- ۲. حکمت نام ۀ کودک، ص ۲۳۲، به نقل از کنزل العمال، ج ۳، ص ۱۷۰، ح ۶۰۰۹.

۱) یاد و ارتباط با خداوند

نخستین و مهم ترین عامل برای نشاط و شاد زیستن، ارتباط با خدای متعال و یاد اوست. ارتباط قلبی با منشأ قدرت و جمال و علم و کمال و همه خوبی ها، به انسان اطمینان خاطر و آرامش روح می دهد. با داشتن این تکیه گاه بزرگ، انسان از نگرانی ها و اضطراب ها رهایی می یابد.

( اَلَّذینَ آمَنوا و تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللهِ اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبَ ) (۱) همان کسانی که ایمان آوردند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.

تمام آرامش ها و سرورها و شادمانی ها و نشاط ها، در یاد و توجه و ارتباط با خدای متعال است.

نداشتن نگرانی و رسیدن به اطمینان قلبی، اساس هر نوع شادی است و این مسیر نیست، جز با ایمان و ارتباط تنگاتنگ با سرچشمه همه نیکی ها.

داشتن یک ایمان محکم، نگرانی ها و تشویش خاطر و هیجان و ترس را از انسان می زداید و انسان را آسوده خاطر می سازد.

بَلی مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ للهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ اَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنونَ؛(۲) آری، هر کس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد، مزد وی پیش پروردگار اوست و بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.

اگر عشق به خدا در زندگی انسان حاکم شود، بلاها و گرفتاری ها نمی توانند او را به زانو در آورند. انس و ارتباط با خدا به انسان چنان

___________________________

۱- ۱. سوره رعد، آیه ۲۸.

۲- ۲. سوره بقره، آیه ۱۲.

اطمینان خاطری می بخشد که همه نگرانی ها و ترس ها و دلهره ها را از او دور می سازد و بهجت و نشاط و فرح و امید و آرامش را در دل می نشاند. امام صادقعليه‌السلام فرمودند: خداوند عزوجل به داوودعليه‌السلام چنین وحی فرمود:

یا داودُ بی فَافْرَحْ وَبِذِکری فَتَلَذَّذ وَ بِمُناجاتی فَتَنَعَّمْ؛(۱) ای داوود، به من شادمان باش و با یاد من لذت ببر و با مناجات من بهره مند شود!

این است که امام سجادعليه‌السلام در مناجاتش با خدا، از هر لذتی به غیر ذکر او طلب بخشش میکند:

وَ اَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّهٍ بِغَیْرِ ذِکْرِکَ وَ مِنْ کُلِّ سُرورٍ بِغَیْرِ قُرْبِکَ؛(۲) خداوندا، از هر لذتی به غیر یاد تو و از هر سرور و نشاطی جز مقام قرب تو استغفار میکنم.

لشکر خداوند

امام سجادعليه‌السلام در دعای روز سه شنبه سه جمله زیبا دارند:

الّلهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ جُنْدِکَ فَاِنَّ جُنْدَکَ هُمُ الْغالِبُونَ؛(۳) خداوندا، مرا از سپاهیان خودت قرار ده؛ که تنها سپاه تو غالب و پیروزند!

همه ذرات عالم لشکر خداست. باد و باران و ابر و کوه و بیابان، همه لشکر خدا هستند. یک شن و ماسه در بیابان طبس نقشه ابر قدرت ها را با همه سلاح های پیشرفته خودشان نقش بر آب می کند. یک طوفان نقشه حساب شده شان را در هم می پیچد.

کشورهای بسیار پیشرفته، با همه استحکامات خودشان، در برابر

____________________________

۱- ۱. روضه الواعظین، ج ۲، ص ۴۶۱؛ الجواهر السنیه، ص ۱۸۸؛ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۴.

۲- ۲. بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۵۱؛ مفاتیح الجنان، ص ۲۴۷، مناجات یادکنندگان.

۳- ۳. المصباح لکفعمی، ص ۱۱۸؛ مفاتیح الجنان، ص ۷۳، دعای روز سه شنبه.

قدرت الهی هیچ اند. هر چه آنان درجه استحکام در برابر زلزله را بالا می برند، خداوند هم درجه ریشتر را بالا می برد. هیچ یک از پیشرفت ها نمی تواند جلو قضا و قدر الهی را بگیرد. نمی توانند جلو باد و طوفان و زلزله را بگیرند.

حیوانات پیش از زلزله، از وقوع آن باخبر می شوند، ولی این انسان با همه دانش و ادعا، هنوز نتوانسته است وقوع آن را پیش بینی کند. هنوز به اندازه درک و فهم حیوانات نمی تواند وقوع زلزله را بفهمد. گاوها قبل از وقوع زلزله به تلاطم می افتند. همه را بر هم می ریزند.

ادعای قدرت های غربی خیالاتِ پوشالی است و طبلشان توخالی است. یک ویروس می آید و همه را به هم می ریزد. این ها مال ضعف و ناتوانی بشر است.

حزب خداوند

در جمله دوم می فرمایند:

وَاجْعَلْنی مِنْ حِزْبِکَ فَاِنَّ حِزْبَکَ هُمُ المُفْلِحونَ؛ خداوندا، مرا از حزب خودت قرار ده، که تنها حزب تو رستگارند!

حضور و قرار گرفتن در لشکر خدا، کلاس اول تعالی است. پس از آن باید به کلاس بالاتر رفت و آن کلاس این است که انسان در حزب خدا جای گیرد. ملائکه و فرشتگان، همه در حزب خداوند هستند. اهل ایمان و تقوا در حزب خداوند شرکت دارند. حزب الله کسانی هستند که دوستی ها و محبت های آنان برای خدا باشد.

لاتَجِدُ قَوْماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللهَ وَ رَسولَهُ وَلَوْ کانوا آباءَهُمْ اَوْ اَبْنائَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْ عَشیرَتَهُمْ اُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الایمانَ وَ اَیَّدَهُمْ بِروحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجری مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهارَ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اُولئکَ حِزْبُ اللهِ اَلا اِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ المُفْلِحونَ؛(۱) قومی را نیابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند دوست بدارند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند. در دل این هاست که خدا ایمان را نوشته و آن ها را با روحی از جانب خود تأیید کرده است. و آنان را به بهشت هایی که از زیر درختان آن جوی هایی روان است در می آورد؛ همیشه در آنجا ماندگارند؛ خدا از ایشان خشنود و آن ها از او خشنودند. اینان اند حزب خدا. آری، حزب خداست که رستگاران اند.

کسانی که روابطشان بر اساس خداست، نه بر اساس مادیت، و زندگی شان خدا محور است، داخل در حزب خدا و رستگارند.

اولیای خداوند

پس از آن امام سجادعليه‌السلام کلاس بالاتری را مطرح می فرمایند:

وَاجْعَلْنی مِنْ اَولیائکَ فَاِنَّ اَوْلیائَکَ لاخَوْفٌ عَلَیهم ولا هم یَحْزَنونَ؛ خداوندا، مرا از اولیا و دوستان خودت قرار دهد که البته اولیای تو هیچ ترس و حزن و اندوهی برای آنان نیست.

مرا از اولیای خودت قرار بده، یعنی دل من با خدا و امام زمان یگانه شود. این قطره به دریا وصل شود. ما مثل قطره و کمتر از قطره ایم. قطره بخار و نیست می شود. قابل استفاده نیست. در معرض نابودی است. اما اگر وصل به دریا شد، آرام می گیرد. چون به دریا متصل شده است،

_____________________________

۱- ۱. سوره مجادله، آیه ۲۲.

خواص دریا را به خود می گیرد.

انسان وقتی به هستی مطلق پیوند خورد، همه آثار و برکات او را دارد. ولی اگر جدا افتاد، بی خاصیت می شود و در موضع هلاکت و نابودی قرار می گیرد.

اتصال به خدا

اولیای الهی متصل به هستی مطلق اند؛ یک اتصال روحی و قوی و محکم. از این جهت بسیار غنی هستند و هیچ گونه نگرانی و ترس در وجودشان راه پیدا نمی کند. اگر شما به خدا وصل شدید، نه خوفی می ماند و نه حزنی. این است که امیرالمؤمنینعليه‌السلام می فرمایند:

اِنّی وَ اللهِ لَوْ لَقیتُهُمْ واحِداً وَ هُمْ طِلاعُ الأرضِ کُلُّها ما با لَیْتُ ولا اسْتَوْحَشْتُ؛(۱) به خدا سوگند، اگر تنها با دشمنان رو به رو شوم، در حالی که آنان تمام روی زمین را پر کرده باشند، نه باکی داشته و نه می هراسم.

این دلی است که متصل به خداست، چنین محکم و استوار است. اگر کسی با خدا باشد، همه روی زمین هم دست به دست هم دهند و علیه او به پا خیزند، ترسی ندارد. مهم این است که به خدا تکیه کنیم. تکیه بر خلق و مردم بی اعتبار است. تکیه گاه محکمی نیست. سست و غیر قابل اعتماد است.

یکی از بزرگان می فرمود: اگر انسان به خر تکیه کند، بهتر از این است که به خلق تکیه کند؛ چون خر را سوار می شویم، ولی خلق الله سوارمان

_________________________

۱- ۱. نهج البلاغه، نامه ۶۲؛ بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۵۹۷.

می شوند. الاغ تسلیم است و بار می برد، معصیت نمی کند، سوء نیت ندارد.

بار مسئولیت

مرحوم شیخ جعفر شوشتری، سوار الاغ می شد و این طرف و آن طرف منبر می رفت. یک مرتبه وقتی از الاغ خود پیاده شد و خواست به منبر برود، گریه افتاد. گفتند: چرا گریه می کنی؟ گفت: این الاغ امروز با من خیلی حرف زد. گفت: شیخ جعفر! من بارم را به مقصد رساندم، آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده ای؟!

خیلی حرف حکیمانه ای است. یعنی بار من روضه خوان امام حسینعليه‌السلام است. از این مجلس به آن مجلس. مخالفت نمی کنم، لگد نمی زنم. معصیت نمی کنم. اما آیا مسئولیتی که خداوند به دوش شما اشرف مخلوقات گذارده است را به انجام رسانده اید. همه موجودات بارشان را به مقصد می رسانند، آیا ما هم بارمان را به مقصد می رسانیم.

غنچه دل

ولیّ خدا کسی است که با خدا پیوند زده باشد. چیزی جز اتصال به خدا و اهل بیتعليهم‌السلام شادی مطلق نمی آورد.

ملا عبدالله در «مکاتیب» می گوید: دل و روح و جان ما مثل یک غنچه است. غنچه نه بوی زیاد دارد و نه زیبایی آن آشکار شده است و نه نرم و لطیف است. ولی وقتی شکوفا و خندان می شود، بوی آن منتشر می شود و زیبایی هایش جلوگری می کند و لطافتش خود می نماید.

درون ما مثل غنچه است. اگر خدا و یا نماینده خدا و امامان را ملاقات کنیم، غنچه دل ما می شکفد. وقتی وجه خدا را ببیند، شکفته می شود. اگر می خواهید غم و غصه برود، گلایه ها و شکایت ها برود، باید به منبع لایزال الهی و به دریای کمال مطلق متصل شویم. این قطره باید به دریا وصل شود.

قطره ها همه باید به همان سرچشمه ای که از آن جدا شده اند برگردند و گرنه در معرض نابودی قرار می گیرند.

ما سال ها مقیم درِ یار بوده ایم

و اندر حریم محرمِ اسرار بوده ایم

ا شعاع تجلی حق بوده ایم. از آنجا آمده ایم. تا حق را نبینیم و درون ما و روح و جانمان جمال الهی را مشاهده نکند، غنچه وجودمان شکوفا نمی شود. و تا شکوفا نشود، در غم و اندوه و قبض است. از حزن و اندوه بیرون نمی آید، جز این که جمال الهی را ببیند. وقتی جمال خدا را دید، نماینده خدا که وجه الله و آیینه تمام نمای خداوند است را تماشا کرد، شکفته می شود و همه غم و غصه ها می رود و نشاط و شادمانی جای آن را می گیرد.

اولیای خدا وجه الله شده اند. یعنی از خودشان بیرون آمده اند و فقط خدا را نشان می دهند. یعنی هر کس این را ببیند، وجه الله را مشاهده کرده است.

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

۲) دعا

مهم ترین وسیله شاد شدن و شاد زیستن، ارتباط با خدا و اهل بیتعليهم‌السلام است. و دعا یکی از بهترین اسباب ارتباط با خداست؛ دعا با دلی پاک و نیتی خالص.

از دعاهایی که برای ارتباط با خدا بسیار خوب است، یکی هم دعای «مشلول» است. در روایت آمده است که جوانی پدرش را کتک زد و این

جرم بسیار بزرگ را مرتکب شد. بر اثر نفرین پدر فلج شد. جوان به محضر امیرالمؤمنینعليه‌السلام متوسل شد. حضرت این دعا را به او آموختند و آن جوان با خواندن این دعا شفا یافت. لذا به دعای مشلول معروف شده است.

در این دعا خداوند را با نام های او می خوانیم. اسم اعظم خداوند در این دعاست. یکی از فرازهایی که در این دعا می خوانیم این است:

یا شَفیقُ یا رَفیقُ فُکَّنی مِنْ حَلَقِ المَضیقِ وَ اصْرِفْ عَنّی کُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ ضیقٍ؛(۱) ای خدای مهربان، ای رفیق بندگان، مرا از زنجیرهای سخت حوادث رهایی ده و غم و اندوه و تنگدستی مرا تمام بر طرف کن.

اگر با خدا رفیق شدیم، از همه تنگناها، از همه غم و غصه ها و ناراحتی ها بیرون آمده ایم. دعای بسیار زیبایی است.

از گنج های عرش خداوند

یکی دیگر از دعاهایی که برای ارتباط با خدا و شناخت زیبایی های خدا می توان خواند، دعای «یا مَنْ اَظْهَرَ الجَمیل» است.(۲) در این دعا خدایی را که انسان می خواهد با او رفیق شود، به خوبی می توان شناخت. خدایی که رحمت و لطف و کرمش بر بندگانش حد و اندازه ندارد.

خدایی که «اَظْهَر الجَمیل» و آشکار کننده زیبایی هاست. خدایی که «سَتَرَ القَبیح» و پوشاننده گناهان بندگان خویش است.

خدایی که به گناهان گیر نمی دهد و پرده دری نمی کند. خدایی که عفو و بخشش بزرگ است. خدایی که به زیبایی از گناهان می گذرد و مغفرتش

_________________________

۱- ۱. البلد الامین، ص ۳۳۹؛ المصباح للکفعمی، ص ۲۶۲؛ مفاتیح الجنان، ص ۱۵۶.

۲- ۲. التوحید للصدوق، ص ۲۲۱؛ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۱۹۸.

گسترده است. خدایی که دست عطوفت و رحمتش به سوی بندگان گشاده است.

در روایت آمده است که جبرئیل این دعا را از آسمان برای پیامبر به عنوان هدیه آورد. و هنگام آوردن شاد و خندان بود. و آن را از گنج های عرش خداوند بر شمرده است.(۱) متن دعا این است:

یَا مَنْ أَظْهَرَ الْ_جَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ یَا مَنْ لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْ_جَرِیرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ یَا عَظِیمَ الْعَفْوِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْ_مَغْفِرَهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ یَا صَاحِبَ کُلِّ نَجْوَی وَ مُنْتَهَی کُلِّ شَکْوَی یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا یَا رَبَّنَا وَ یَا سَیِّدَنَا وَ یَا مَوْلَانَا وَ یَا غَایَهَ رَغْبَتِنَا أَسْأَلُکَ یَا اللهُ أَنْ لَا تُشَوِّهَ خَلْقِی بِالنَّار؛ ای خدایی که زیبایی را آشکار و زشتی را پنهان می سازی! ای خدایی که به گناه مؤاخذه نمی کنی و پرد ۀ گنهکاران را نمی دری! ای صاحب عفو بزرگ! ای خدایی که از بدان به نیکویی در می گذری! ای کسی که مغفرت و آمرزشت بسیار و گسترده است! ای خدایی که دست هایت به لطف و رحمت گشوده است! ای آن که از هر راز نهان آگهی! و ای پناه و مرجع همۀ شکوه ها! ای کریمی که از روی مهر از گناه در می گذری! ای کسی که منتی بزرگ بر بندگانت داری! ای خدایی که بدون سابقۀ استحقاق نعمت هایت را ارزانی داشتی! ای پروردگار و ای سید ما، ای آقای ما، ای منتهای مطلوب ما! ای خدا، از تو درخواست می کنم که خِلقت مرا با آتش، زشت و قبیح نگردانی!

اگر انسان با چنین خدایی رفیق شود، نانش در روغن است. در ناز و

_______________________________

۱- ۱. بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۱۹۸.

نعمت و لطف و رحمت خدای خویش غوطه ور می شود و سر تا پا نشاط و شادمانی است.

۳) ولایت اهل بیت علیهم السلام

هر ترفندی که دارید باید به کار بزنید تا از اولیای خدا شوید. اگر از اولیای خدا شدید، از غم و اندوه و نگرانی و ترس و اضطراب خبری نیست. همه فرح و شادی و آسوده خاطری است. انسان به یک نفس مطمئنه دست پیدا خواهد کرد که بزرگ ترین گرفتاری ها و مصائب در او تأثیر نخواهد گذاشت. کسانی که تحت ولایت اهل بیتعليهم‌السلام هستند، از اولیای الهی شمرده می شوند. امام صادقعليه‌السلام این حقیقت را چنین بیان می فرمایند:

لاعَتْبَ عَلی مَنْ دانَ بِوَلایَهِ اِمامٍ عادِلٍ مِنَ اللهِ؛ بر کسی که به ولایت امام عادلِ منصوب از جانب خدا اعتقاد داشته باشد، سرزنشی نیست.

آن گاه به این آیه قرآن استشهاد فرمودند:

( اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ ) (۱) خداوند بر کسانی که ایمان آورده اند، ولایت دارد و آنان را از تاریکی ها به سوی روشنایی و نور می برد.

سپس فرمودند:

یعنی به پاس برخورداری از ولایت هر امام عادلی که از جانب خداست، آنان را از تاریکی های گناهان به سوی روشنایی توبه و آمرزش سوق می دهد.(۲)

بنابراین فرمایش، همه دوستان اهل بیتعليهم‌السلام از اولیای خدا هستند. و این

_________________________

۱- ۱. سوره بقره، آیه ۲۵۷.

۲- ۲. الکافی، ج ۱، ص ۳۷۵؛ الغیبه، ص ۱۳۲؛ تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۶.

بشارت بزرگی است. البته اولیای خدا درجه و مراتب دارند. هر اندازه ولایت اهل بیتعليهم‌السلام در انسان بالاتر باشد، به همان نسبت تحت ولایت خداوند است. پیوند با خدا و اهل بیتعليهم‌السلام ، انسان را ولی خدا می کند.

فقر محض

ما همانند صفر هستیم. اگر عددی در کنار صفر قرار نگیرد، هیچ ارزشی ندارد. اگر یک میلیون صفر هم در کنار هم باشند، باز همان صفر و توخالی است. مگر این که صفر جلوی عددی قرار گیرد. در این صورت هر چه تعداد صفرها زیادتر باشد، ارزشمند تر است.

اگر در کنار اهل بیتعليهم‌السلام قرار گرفتیم و با آنان پیوند برقرار کردیم، ارزشمند خواهیم شد. وگرنه همان صفریم. هیچ نداریم. هرچند نمی فهمیم و به این مطلب نرسیده ایم و آن را درک نمی کنیم، ولی واقع مطلب همین است. نفهمیدن دلیل بر این نیست که واقعی نباشد. ما فقر محض هستیم.

ملاصدرا می گوید: کلمه فقیر هم در شأن ما نارساست. چون فقیر یعنی کسی که دارای فقر است. ما کسی نیستیم که بگوییم فقیر هستیم یا نیستیم. ما فقر محضیم. یعنی هیچ نداریم. یکی هیچ چیز ندار است و یکی هم همه چیز دار است. این دو با هم هیچ رابطه و سنخیتی ندارند.

پیامبر گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

قالَ اللهُ جَلَّ جَلالُهُ عِبادی کُلُّکُمْ ضالٌّ اِلّا مَنْ هَدَیْتُهُ وَ کُلُّکُمْ فَقیرٌ اِلّا مَنْ اَغْنَیْتُهُ وَ کُلُّکُمْ مُذْنِبٌ اِلّا مَنْ عَصَمْتُهُ؛(۱) خداوند جل جلاله فرموده است: بندگان من، همه شما گمراهید، مگر کسی که من او را هدایت

________________________

۱- ۱. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۷؛ الامالی للصدوق، ص ۱۰۱؛ بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۹۸.

کنم. و همه شما فقیرید، مگر کسی که من او را غنی و بی نیاز سازم. و همه شما گناه کارید، مگر کسی که من او را از سقوط در ورطه گناه نگاه دارم.

و در جایی دیگر نیز آمده است:

کُلُّکُمْ هالِکٌ اِلّا مَنْ اَنْجَیتُ؛(۱) همه شما در ورطه هلاکت هستید، مگرکسی که من او را نجات بدهم.

خلاصه این که همه ما گمراهیم، همه ما فقیریم، همه ما گناهکاریم و همه در ورطه هلاکتیم. هر چه عیب و نقص است در ماست. فقط خداوند است که کمبود نقصان ما را برطرف و جبران می کند.

امیرالمؤمنینعليه‌السلام در مسجد کوفه، چه زیبا با خدای خویش مناجات کرده است:

مَولایَ یا مَولایَ اَنْتَ الْغَنِیُّ وَ اَنَا الْفَقیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الفَقیرَ اِلّا الْغَنی مَولایَ یا مَولایَ اَنْتَ الحَیُّ وَ اَنَا الْمیِّتُ وَ هَلْ یَرْحَمُ المَیِّتَ اِلّا الحَیُّ؛(۲) ای مولای من، ای مولای من! تویی بی نیاز، و من فقیر؛ و آیا در حق فقیری محتاج جز غنی بی نیاز، چه کسی ترحم خواهد کرد؟ ای آقای من، ای آقای من! تویی زنده ابدی و من مرده بی روح؛ و آیا در حق مرده ای بی روح جز زنده ابدی، چه کسی ترحم خواهد کرد؟

میت یعنی هیچ ندارد. این که فرمود «اَنَا المَیِّتُ»، نه این که بعداً میت هستم، بلکه الآن هم میت هستم. اگر درک نمی کنیم، حرف دیگری است. خداوند

_____________________________

۱- ۱. الامالی للطوسی، ص ۱۶۶؛ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۴۰.

۲- ۲. المزار للشهید الاول، ص ۲۴۹؛ البلد الامین، ص ۳۱۹؛ مفاتیح الجنان، ص ۶۷۶، مناجات حضرت امیرالمؤمنینعليه‌السلام .

به پیامبرش می فرماید: «اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُم مَیِّتونَ؛(۱) یعنی همین الآن میت هستی وگرنه می فرمود: «اِنَّکَ سَیَمُوتُ؛ تو بعداً خواهی مرد.»

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره حضرت امیرعليه‌السلام فرمودند:

مَنْ ارادَ اَنْ یَنْظُرَ الی مَیِّتٍ یَمْشی فَلْیَنْظُرْ اِلی عَلِیِّ بْنِ ابی طالب علیه السلام؛(۲) کسی که می خواهد به مرده ای که راه می رود نگاه کند، به علی بن ابی طالبعليه‌السلام بنگرد.

این فرمایش پیامبر بیان همین حقیقت است که همه در پیشگاه خدا مرده ایم و هیچ نداریم. مهم درک این حقیقت است. امیرالمؤمنینعليه‌السلام به این حقیقت رسیده است. یعنی در پیشگاه خداوند به درجه موت رسیده و خودش را هیچ نمی بیند.

هر چه هست قدرت و لطف و حول و قوه و فعل خداوند است. منتها اهل معرفت این مطلب را درک می کنند و ما درک نمی کنیم. برای خودمان یک استقلال معتقدیم. و همین اسباب سقوط ماست.

پیوند با هستی مطلق

به یاری خداوند باید این هیچ چیز نداری را خوب درک کنیم. اگر این مطلب را درک کنیم، در پی پیوند با کسی هستیم که همه چیز دارد. وقتی فقر و نیاز خودمان را احساس کردیم، به دنبال بی نیاز می رویم، آن هم غنی مطلق.

همه فرازهای مناجات امیرالمؤمنینعليه‌السلام هم همین مطلب را بیان می فرماید.

__________________________

۱- ۱. سوره زمر، آیه ۳۰.

۲- ۲. تحفه الملوک، ج ۱، ص ۱۱۰.

انسان را به خودش می شناساند. فقر و مسکنت و بی چارگی اش را برایش بیان می کند و بعد چاره را پیوند با خداوند معرفی می کند.

به عارفی گفتند: به چه مقام و مرتبه ای رسیده ای؟ پرسید: بالاترین مقام چیست؟ گفتند: مثلاً سلطنت و پادشاهی. پرسید: بالاتر از آن چیست؟ گفتند: هیچ. گفت: من در همان مقام هستم. من از الآن هیچ ام.

هر پست و مقامی را در دنیا در نظر بگیرید، هیچ است. از الآن بروید در همان منصب. همه کسانی که در دنیا منصبی دارند، آخر کار هیچ اند.

نردبان این جهان ما و منی است

لاجرم آن کس که بالاتر نشست

عاقبت این نردبان افتادنی است

استخوانش سخت تر خواهد شکست

اظهار عجز

انسان به همان میزان که هیچ بودن خودش را درک کند، آن همه چیز دار پیدا می شود. اصلاً راه رسیدن به قدرت واقعی، اظهار عجز است. راه رسیدن به علم حقیقی، اظهار جهل است. یعنی قشنگ باید بفهمیم که نمی فهمیم.

این درد بزرگی است که کسی نفهمد و خیال کند که می فهمد و خودش را فهمیده می انگارد. اگر مقداری درس خوانده ایم و مدرک گرفته ایم، خودمان را دانای عالم می دانیم. این یک بت بزرگی است.

این ها نفهم تر از عوام اند. چون عوام خودشان را دانا حساب نمی کنند، ولی این افراد خود را دانا می دانند. امان از وقتی که نفهمیم که نمی فهمیم. فکر نمی کنم گردنه ای خطرناک تر از این باشد. راه رسیدن به همه کمالات این است که انسان خود را بی چیز و هیچ بداند.

پوستین ایاز

داستان سلطان محمود و ایاز را شنیده اید. ایاز چوپانی بود که گوسفندانش را در بیابان می چراند. هیچ چیز نداشت، ولی به طور غیر مترقبه مورد نظر سلطان محمود قرار گرفت. آن قدر در نزد سلطان محمود محبوبیت پیدا کرد که مقام و منزلتش از همه وزرا بالاتر رفت. آن قدر بالا رفت که سلطان محمود گاهی او را روی تخت سلطنت می نشاند و خودش مانند یک غلام در برابر او می نشست.

محمود غزنوی که هزارش غلام بود

عشقش عنان گرفت و غلام غلام شد

سلطان محمود با آن عظمت که همه در مقابلش بر خود می لرزیدند، در برابر یک غلام این چنین ادب می کرد.

این ایاز پوستینی داشت که مربوط به زمان چوپانی بود. آن را در اتاق مخصوص خودش آویزان کرده بود و هر چند وقت یک بار در اتاق خودش خلوت می کرد و به آن پوستین نگاه می کرد. می گفت: ای ایاز، یک وقت غرور تو را نگیرد! تو یک چوپانی، نظر سلطان به تو افتاده است، وگرنه هیچ نداری.

برخی افراد سعایت کردند و گفتند: این ایاز می رود در اتاق و توطئه می کند. سلطان محمود گفت: ایاز اهل این حرف ها نیست. بروید ببینید چه می کند. دیدند پوستینی آویزان کرده و به آن نگاه می کند. گفت: او را بیاورید. پرسید: معنای این کار تو چیست؟ گفت: گاهی به این پوستین نگاه می کنم تا به یاد آورم که من هیچ نداشتم. این نظر شما بود که مرا به تخت و تاج رسانده است و حتی سلطنت را در اختیار من قرار داده است و مرا به جای خود نشانده است.

اگر تاریخ سلاطین را بخوانید، می بینید که سلاطین به خاطر حفظ سلطنت خود هر جنایتی مرتکب می شدند. اگر بچه های سلطان هوس تاج و تخت پدرشان را می کردند، لحظه ای به آنان مهلت داده نمی شد. چه بسیار سلاطینی که بچه های خود را کشتند و چشم های آنان را از حدقه بیرون کشیدند، مبادا هوس تاج و تخت کنند. سلطنت شخص نمی شناسد، همین سلطانی که کسی را نمی شناسد، اسیر محبت یک غلام بود.

گفت: من هیچ چیز ندارم، عنایت و لطف شما مرا به اینجا رسانده است. می خواهم فراموش نکنم که من یک چوپان هیچ چیز ندار بوده ام. مولانا چه زیبا می گوید:

از منی بودی منی را واگذار

ای ایاز آن پوستین را یاد آر