شیعه در اسلام

شیعه در اسلام0%

شیعه در اسلام نویسنده:
گروه: اصول دین

شیعه در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید محمد حسین طباطبایی
گروه: مشاهدات: 9864
دانلود: 2604

توضیحات:

شیعه در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 91 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9864 / دانلود: 2604
اندازه اندازه اندازه
شیعه در اسلام

شیعه در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

بحث در ظهور مهدىعليه‌السلام از نظر عمومى

در بحث نبوت و امامت اشاره كرديم كه به موجب قانون هدايت عمومى كه در همه انواع آفرينش جارى است ، نوع انسان به حكم ضرورت با نيرويى (نيروى وحى و نبوت ) مجهز است كه او را به سوى كمال انسانيت و سعادت نوعى راهنمايى مى كند و بديهى ست كه اگر اين كمال و سعادت براى انسان كه زندگيش زندگى اجتماعى است ، امكان و وقوع نداشته باشد اصل تجهيز لغو و باطل خواهد بود و لغو در آفرينش وجود ندارد.

و با بيانى ديگر: بشر از روزى كه در بسيط زمين سكنى ورزيده پيوسته در آرزوى يك زندگى اجتماعى مقرون به سعادت (به تمام معنا) مى باشد و به اميد رسيدن چنين روزى قدم برمى دارد و اگر اين خواسته تحقق خارجى نداشت هرگز چنين آرزو و اميدى در نهاد وى نقش نمى بست چنانكه اگر غذايى نبود، گرسنگى نبود و اگر آبى نبود، تشنگى تحقق نمى گرفت و اگر تناسلى نبود، تمايل جنسى تصور نداشت

از اين روى ، به حكم ضرورت (جبر) آينده جهان روزى را در برخواهد

داشت كه در آن روز جامعه بشرى پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزيستى نمايد و افراد انسانى غرق فضيلت وكمال شوند. و البته استقرار چنين وضعى به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنين جامعه اى منجى جهان بشرى و به لسان روايات ، (مهدى ) خواهد بود.

در اديان و مذاهب گوناگون كه در جهان حكومت مى كنند، مانند وثنيت و كليميت و مسيحيت و مجوسيت و اسلام ، از كسى كه نجات دهنده بشريت است ، سخن به ميان آمده و عموما ظهور او را نويد داده اند اگرچه در تطبيق اختلاف دارند و حديث متفق عليه پيغمبراكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

(اَلْمَهْدِىُّ مِنْ وُلْدى ).

يعنى :(مهدى معهود از فرزندان من (از نسل من ) مى باشد)، اشاره به همين معناست

بحث در ظهور مهدىعليه‌السلام از نظر خصوصى

علاوه بر احاديث بى شمارى كه از طريق عامه و خاصه از پيغمبراكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه اهل بيتعليهم‌السلام در ظهور مهدىعليه‌السلام و اينكه از نسل پيغمبر مى باشد و با ظهور خود جامعه بشرى را به كمال واقعى خواهد رسانيد و حيات معنوى خواهد بخشيد(٣٠٤)

روايات بى شمار ديگرى وارد است كه مهدى فرزند بلافصل امام حسن عسكرى (امام يازدهم ) مى باشد و پس از تولد و غيبت طولانى ، ظهور كرده جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد؛ چنانكه با ظلم و جور پر شده باشد.

اشكالى چند و پاسخ آنها

الف : مخالفين شيعه اعتراض مى كنند كه طبق اعتقاد اين طايفه ، امام غايب بايد تا كنون نزديك به دوازده قرن عمر كرده باشد در صورتى كه هرگز انسان عمر به اين درازى نمى كند؟

پاسخ : بناى اعتراض به استبعاد است و البته عمر به اين درازى و بيشتر از اين قابل استبعاد مى باشد ولى كسى كه به اخبارى كه در خصوص امام غايب از پيغمبراكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سائر ائمه اهل بيتعليهم‌السلام وارد شده مراجعه نمايد، خواهد ديد نوع زندگى امام غايب را به طريق خرق عادت معرفى مى كنند.

البته خرق عادت غير از محال است و از راه علم هرگز نمى توان خرق عادت را نفى كرد؛ زيرا هرگز نمى توان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مى كنند تنها همانها هستند كه ما آنها را ديده ايم و مى شناسيم و ديگر اسبابى كه ما از آنها خبر نداريم ، يا آثار و اعمال آنها را نديده ايم ، يا نفهميده ايم ، وجود ندارد. از اين روى ممكن است در فردى يا افرادى از بشر اسباب و عواملى به وجود آيد كه عمرى بسيار طولانى هزار يا چندين هزار ساله براى ايشان تاءمين نمايد و از اينجاست كه جهان پزشكى تا كنون از پيدا كردن راهى براى عمرهاى بسيار طولانى ، نوميد و ماءيوس نشده است

اين اعتراض از مليين مانند كليميت و مسيحيت و اسلام كه به موجب كتابهاى آسمانى خودشان ، خرق عادت و معجزات پيغمبران خدا را قبول دارند، بسيار شگفت آور است

ب : مخالفين شيعه اعتراض مى كنند كه شيعه وجود امام را براى بيان احكام دين و حقايق آيين و راهنمائى مردم لازم مى دانند و غيبت امام ناقض اين غرض است ؛ زيرا امامى كه به واسطه غيبتش ، مردم هيچگونه دسترسى به وى ندارند، فايده اى بر وجودش مترتب نيست و اگر خدا بخواهد امامى را براى اصلاح جهان بشرى برانگيزد قادر است كه در موقع لزوم او را بيافريند ديگر به آفرينش چندين هزار سال پيش از موقع وى نيازى نيست

پاسخ : اينان به حقيقت معناى امامت پى نبرده اند؛ زيرا در بحث امامت روشن شد كه وظيفه امام تنها بيان صورى معارف و راهنمايى ظاهرى مردم نيست و امام چنانكه وظيفه راهنمائى صورت مردم را به عهده دارد همچنان ولايت و رهبرى باطنى اعمال را به عهده دارد و اوست كه حيات معنوى مردم را تنظيم مى كند و حقايق اعمال را به سوى خدا سوق مى دهد.

بديهى است كه حضور و غيبت جسمانى امام در اين باب تاءثيرى ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگرچه از چشم جسمانى ايشان مستور است و وجودش پيوسته لازم است اگرچه موقع ظهور و اصلاح جهانيش تا كنون نرسيده است

خاتمه : پيام معنوى شيعه

پيام معنوى شيعه به جهانيان ، يك جمله بيش نيست و آن اين است كه (خدا را بشناسيد) و تعبير ديگر:(راه خداشناسى را پيش گيريد تا سعادتمند و رستگار شويد) و اين همان جمله اى است كه پيغمبراكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى نخستين بار دعوت جهانى خود را به آن افتتاح فرمود:(اى مردم ! خدا را به يگانگى بشناسيد و اعتراف كنيد تا رستگار شويد) در توضيح اين پيام به طور اجمال مى گوييم :

ما افراد بشر به حسب طبع دلداه بسيارى از مقاصد زندگى و لذايذ مادى هستيم ، خوردنيها و نوشيدنيهاى گوارا و پوشيدنيهاى شيك و كاخها و منظره هاى فريبنده ، همسر زيبا و دلنواز، دوستان صميمى و ثروت سنگين از راه قدرت و سياست مقام و جاه و بسط سلطه و فرمانروايى و خرد كردن هر چيزى كه با خواسته هاى ما مخالفت مى كند را مى خواهيم و دوست داريم

ولى با نهاد خدادادى خود مى فهميم كه اين همه لذايذ و مطالب براى انسان آفريده شده نه انسان براى آنها و آنها به دنبال انسان بايد باشند نه انسان به دنبال آنها.

هدف نهايى ، بودن شكم و پايين تر از شكم ، منطق گاو و گوسفند است و دريدن و بريدن و بيچاره كردن ديگران ، منطق ببر و گرگ روباه است ، منطق انسان ، منطق فطرى خرد مى باشد و بس

(منطق خرد) با واقع بينى خود، ما را به سوى پيروى حق هدايت مى كند نه به سوى دلخواه انواع شهوترانى و خودبينى و خودخواهى (منطق خرد) انسان را جزئى از جمله آفرينش مى داند كه هيچگونه استقلال و سرخودى ندارد و برخلاف آنچه انسان خود را فرمانرواى آفرينش پنداشته به گمان خود طبيعت سركش را به خواسته هاى خود رام مى كند و به زانو درمى آورد خودش نيز آلت دست طبيعت و يكى از دستياران و فرمانبرداران آن است

(منطق خرد) انسان را دعوت مى كند كه در دركى كه از هستى اين جهان گذران دارد، دقيق شود تا روشن گردد كه هستى جهان و هر چه در آن است از پيش خودشان نيست بلكه جهان و هر چه در آن است از يك منبع نامتناهى سرچشمه مى گيرد تا روشن گردد كه اين همه زشت و زيبا و موجودات زمين و آسمان كه در صورت واقعيتهاى مستقل در ديده انسان جلوه مى كند، در پناه واقعيت ديگرى واقعيت دار مى نمايند و در زير پرتو آن پيدا و هويدا شده اند نه از خود و نه از پيش خود و چنانكه واقعيتها و قدرتها و عظمتهاى ديروزى ، امروز افسانه اى بيش نيست واقعيتهاى امروزى نيز همچنانند و بالا خره همه چيز در پيش خود افسانه اى بيش ‍ نيست

تنها خداست كه واقعيتى است غير قابل زوال و همه چيز در پناه هستى او رنگ هستى مى يابند و با روشنائى ذات او روشن و پيدا مى شوند.

هنگامى كه انسان با چنين دركى مجهز شود، آن وقت است كه خيمه هستى او در پيش چشمش مانند حباب روى آب فرو مى خوابد و عيانا مشاهده مى كند كه جهان و جهانيان به يك هستى نامحدود و حيات و قدرت و علم و هرگونه كمال نامتناهى تكيه زده اند و انسان و هر پديده ديگر جهانى مانند دريچه هاى گوناگونى هستند كه هر كدام به اندازه ظرفيت خود ماوراى خود را كه جهان ابديت است نشان مى دهند.

آن وقت است كه انسان اصالت و استقلال را از خود و از هر چيز گرفته به صاحبش ‍ رد مى كند و دل از هر جا كنده به خداى يگانه مى پيوندد و در برابر عظمت و كبرياى وى به چيزى جز وى سر تعظيم فرود نمى آورد.

آن وقت است كه انسان تحت ولايت و سرپرستى پروردگار پاك قرار مى گيرد، هر چه را بشناسد با خدا مى شناسد و با هدايت و رهبرى خدا با اخلاقى پاك و اعمالى نيك (آيين اسلام و تسليم حق كه آيين فطرت است ) متلبس مى گردد.

اين است آخرين درجه كمال انسانى و مقام انسان كامل يعنى امام كه به موهبت خدايى به اين مقام رسيده و كسانى كه از راه اكتساب به اين كمال نائل شوند با اختلاف درجاتى كه دارند پيروان حقيقى امام مى باشند.

و از اينجا روشن مى شود كه خداشناسى و امام شناسى هرگز از هم جدا نمى شوند چنانكه خداشناسى و خودشناسى از هم جدا نمى شوند؛ زيرا كسى كه هستى مجازى خود را بشناسد، هستى حقيقى خداى بى نياز را شناخته است