آشنایی با زنان قرآنی

 آشنایی با زنان قرآنی 0%

 آشنایی با زنان قرآنی نویسنده:
گروه: زنان

 آشنایی با زنان قرآنی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: فواد حمدو الدقس
گروه: مشاهدات: 10785
دانلود: 2771

توضیحات:

آشنایی با زنان قرآنی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 74 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10785 / دانلود: 2771
اندازه اندازه اندازه
 آشنایی با زنان قرآنی

آشنایی با زنان قرآنی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آشنایی با زنان قرآنی

نویسنده: فواد حمدو الدقس

مترجم فاطمه حیدری.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

قرآن کریم آکنده از معارف مختلف است که نیازهای بشر را در زمینه معارف دینی، نیازهای معرفتی و الگوهای انسان برآورده می‌کند.

بخشی از آیات قرآن به زندگی انسان‌هایی اشاره دارد که سرگذشت آنها می‌تواند برای خوانندگان درس‌آموز باشد. مانند زندگی اقوام گذشته، پیامبران الهی و افرادی که در یاری پیامبران الهی از هیچ کوششی دریغ نکرده‌اند. در این میان، زنانی هستند که قرآن کریم با نزول آیات، رفتار پسندیده آنها را تمجید و رفتار ناپسند آنان را نکوهش کرده است.

اثری که در پیش رو دارید، ترجمه مجموعه کتاب‌هایی با عنوان «نساء فی القرآن الکریم» است که آقای فؤاد حمدو الدقس آن را تدوین و سرکار خانم فاطمه حیدری ترجمه کرده است.

امیدواریم که مورد استفاده زنان مسلمان ایرانی به خصوص بانوان زائر قرار گیرد.

انه ولی التوفیق

گروه اخلاق و اسرار

مرکز تحقیقات حج

مقدمه‌

اشاره

در طول تاریخ، همواره بزرگان و دانش‌پژوهان درباره قرآن و شناخت مسایل گوناگون آن، به بحث و گفت‌وگو می‌نشستند و در این زمینه آثار گران‌بهایی را از خود به یادگار نهاده‌اند. این بحث و بررسی‌ها که از همان دوران نخست مطرح بوده، پیوسته ادامه دارد.

بر پایه مدارک موجود، اولین کسی که به بحث و گفت‌وگو درباره قرآن پرداخته، «یحیی بن یعمر»، شاگر برومند «ابوالاسود دؤلی» (متوفای ۸۹) بوده است.(۱)

اصطلاح «علوم قرآنی» در مورد مسایل و مباحث مقدماتی مرتبط با شناخت قرآن و شئون مختلف آن به کار می‌رود. علوم قرآنی شامل مباحثی چون وحی و نزول قرآن، مدت و ترتیب نزول، اسباب النزول، جمع و تالیف قرآن، کاتبان وحی، یکسان کردن مصحف‌ها، پیدایش قرائات و منشأ اختلاف در قرائت قرآن، حجیت و عدم تحریف قرآن، مسئله نسخ در قرآن، پیدایش متشابهات در قرآن، اعجاز قرآن و است.

.____________________________________

۱ - علوم قرآنی، محمدهادی معرفت، ص ۸.

.علوم را به صیغه جمع گفته‌اند، زیرا هر یک از این مسایل در چارچوب خود دارای استقلال است و علمی جدا محسوب می‌شود، طوری که ارتباط تنگاتنگی میان این مسایل وجود ندارد. به همین دلیل، میان مسایل علوم قرآنی، یک نظم طبیعی برقرار نیست تا رعایت ترتیب میان آنها ضروری گردد. بنابراین، هر مسئله، جدا از مسایل دیگر قابل بحث و بررسی است.(۱)

تحقیق حاضر، بررسی شأن نزول آیه‌های قرآن کریم، با محوریت موضوع زنان قرآنی است. زنان قرآنی، زنانی هستند که آیه‌هایی از کلام الله مجید، در شأن آنها نازل شده است، چه نام آنها به صراحت بیان شده و یا نشده باشد.

ضرورت تحقیق در این خصوص‌

تا زمانی که قرآن به طور کامل شناخته و ثابت نشود که کلام الهی است، پیگیری محتوای آن موردی ندارد. برای رسیدن به نص اصلی، که بر پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده، باید روشن کرد که آیا تمامی قرائت‌ها ما را به آن نص هدایت می‌کند یا تنها برخی از آنها؟ همچنین در مسئله نسخ، تشخیص آیه منسوخ از ناسخ یک ضرورت اولی است؛ البته نسخ به معنای اعم که شامل تخصیص و تقیید است، همان‌گونه

___________________________________

۱- علوم قرآنی، ص ۷.

که در کلام پیشینیان نیز، آمده است. همچنین مسئله متشابهات در قرآن که بدون تشخیص آن در آیه‌ها، استنباط احکام و استفاده از مفاهیم عالیه قرآن به درستی ممکن نیست و هر یک از مسایل علوم قرآنی در جای خود، نقش مهمی در بهره‌گیری از محتوای قرآن ایفا می‌کنند.(۱)

همچنین بررسی شأن نزول آیه‌ها، که خود یکی از مباحث اصلی علوم قرآنی است؛ در این زمینه اگر کسی بخواهد به تفسیر و تأویل درست آیه‌ها نایل شود، در ابتدا باید شأن نزول آیه و به عبارتی چرایی نزول آیه را با توجه به اسناد محکم و معتبر شیعی و سنی استخراج نماید و آنگاه به تفسیر و تأویل روی آورد.

ضرورت تحقیق اختصاصی در مورد زنان‌

اینکه چرا این تحقیق به شأن نزول آیه‌ها در مورد زنان اختصاص یافته است، دلایلی موجه برای نگارنده دارد، از جمله آنکه زنان نیمی از آفرینش هستند و جایگاه زن در قرآن، همان جایگاه انسان در قرآن است. اگرچه حقوق زن و مرد مشابه نیست (به دلیل تفاوت روحی و جسمی زن و مرد)، اما در قرآن حقوق انسانی زن و مرد با هم برابر است؛ زیرا قرآن کریم نه برای هدایت مرد، بلکه برای هدایت «انسان»

__________________________________

۱- علوم قرآنی، ص ۷.

نازل شده است.

بنابراین، وقتی هدف رسالت را تشریح می‌کند و غرض از نزول وحی را بازگو می‌نماید، می‌فرماید:

( شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی انْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ ) (بقره: ۱۸۵)

ماه رمضان همان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است، که مردم را هدایت‌گر باشد.

کلمه «ناس» صنف مخصوص، یا گروه خاصی را در نظر ندارد، بلکه شامل زن و مرد به طور یکسان است. قرآن کریم، گاه تعبیر به «ناس» وگاه تعبیر به «انسان» می‌کند و می‌فرماید: «ما برای انسان، قرآن فرستادیم».( الرَّحْمنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ* خَلَقَ الإِنْسانَ* عَلَّمَهُ الْبَیانَ ) «خدای رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، به او بیان آموخت» (الرحمن: ۱- ۴).

در آیه دوم، سخن از تعلیم قرآن، سپس سخن از خلقت انسان و پس از آن سخن از تعلیم بیان است و این در حالی است که طبق نظم طبیعی اول باید انسان خلق شود و پس از آن بیان یاد بگیرد و سپس قرآن را بفهمد. خداوند رحمان، معلم است و رحمتش نیز فراگیر است.( وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ ؛) «و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است» (اعراف: ۱۵۶).

بدین ترتیب، وقتی خداوند فرمود: «قرآن برای هدایت ناس است و رحمان درس قرآن می‌گوید و شاگردانش انسانها هستند»، دیگر سخن از زن و مرد نیست، چه اینکه در تعبیراتی نظیر:( فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی ) «هر که مرا پیروی کند، از من است» (ابراهیم: ۳۶)، سخن از زن و مرد نیست. این نمونه‌ای بود مبنی بر این که قرآن( هُدیً لِلنَّاسِ ) و برنامه‌ای برای تدریس انسانها است و مراد از «ناس»، صنف به خصوصی نیست.(۱)

به تعبیر علامه بزرگوار محمد حسین طباطبایی:

مشاهده و تجربه، این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد، از یک نوع و از یک جوهراند، جوهری که نامش انسان است، چون تمامی آثاری که از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نیز، مشاهده شده است (اگر در مرد فضائلی از قبیل سخاوت، شجاعت، علم، خویشتن‌داری و امثال آن دیده شده، در صنف زن نیز دیده شده است) آن هم بدون هیچ‌گونه تفاوتی. به طور مسلم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نیز، انسان است. بله این دو صنف در بعضی از آثار مشترکه (نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن)، از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند، ولی صرف شدت و ضعف در بعضی از صفات انسانیت، باعث آن نمی‌شود که بگوئیم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست و با این بیان روشن می‌شود که رسیدن به هر درجه از کمال، که برای یک صنف مقدور است، برای صنف دیگر نیز، ممکن است و یکی از مصادیق آن

__________________________________

۱- زن در آینه جلال و جمال، آیت الله جوادی آملی، ص ۷۱

استکمال‌های معنوی، کمالاتی است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل می‌شود، با این بیان به طور کامل روشن می‌شود که در افاده این بحث، بهترین و جامع‌ترین و در عین حال کوتاه‌ترین کلام همین عبارت( انِّی لا اضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ او انثی بَعضُکُم مِن بَعض ) (آل عمران: ۱۹۵) است و اگر خواننده محترم این کلام را با کلامی که در تورات در این باره وارد شده مقایسه کند، برایش روشن می‌گردد که قرآن کریم در چه سطحی است و تورات در چه افقی!

در سفر جامعه تورات آمده: «من و دلم بسیار گشتیم [من با کمال توجه بسیار گشتم] تا بدانم از نظر حکمت و عقل جرثومه شر، یعنی جهالت و حماقت و جنون چیست و کجاست؟».

دیدم از مرگ بدتر و تلخ‌تر زن است که خودش دام و قلبش طناب دام است و دست‌هایش قید و زنجیر است تا آنجا که می‌گوید من در میان هزار نفر مرد، یک انسان پیدا می‌کنم، اما میان هزار نفر زن، یک انسان پیدا نمی‌کنم.

بیشتر امت‌های قدیم نیز، معتقد بودند که عبادت و عمل صالح زن در درگاه خدای تعالی پذیرفته نیست، در یونان قدیم، زن را پلید و دست‌پرورده شیطان می‌دانستند، و رومیان و بعضی از یونانیان معتقد بودند که زن دارای نفس مجرد انسانی نیست و مرد دارای آن هست و حتی در سال ۵۸۶ میلادی در فرانسه، کنگره‌ای تشکیل شد تا در مورد زن و اینکه آیا زن انسان است یا خیر، بحث کنند! بعد

از بگو مگوها و جر و بحث‌های بسیار، به این نتیجه رسیدند که بله زن نیز، انسان است، اما نه چون مرد انسانی مستقل، بلکه انسانی است مخصوص خدمت کردن بر مردان و نیز، در انگلستان تا حدود صد سال قبل، زن جزء مجتمع انسانی شمرده نمی‌شد و خواننده عزیز اگر در این باب به کتاب‌هایی که درباره آراء و عقاید و آداب ملت‌ها نوشته شده مراجعه کند، به عقایدی عجیب برمی‌خورد.(۱)

برخی مشابه نبودن حقوق زن و مرد را در اسلام دستاویزی قرار داده‌اند تا بگویند که در اسلام، زن در اجتماع هیچ‌کاره و فقط برای خانه و زاد و ولد خلق شده است. در صورتی که به هیچ وجه این طور نیست. وقتی که ما به متن اسلام مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم نتیجه آنچه که اسلام در مورد زن می‌خواهد، شخصیت و گران‌بها بودن است. در پرتو همین شخصیت و گران‌بهایی، عفاف در جامعه مستقر می‌شود، روان‌ها سالم باقی می‌مانند، کانون‌های خانوادگی در جامعه سالم می‌مانند و «رشید» از کار درمی‌آید. گران‌بها بودن زن، به این است که بین او و مرد، در حدودی که اسلام مشخص کرده است، حریمی وجود داشته باشد.

به عبارت دیگر، اسلام اجازه نمی‌دهد که جز کانون خانوادگی، یعنی صحنه اجتماع، صحنه بهره‌برداری و التذاذ جنسی مرد از زن

_______________________________

۱- ترجمه المیزان، ج ۴، ص ۱۴۰.

باشد، چه به صورت نگاه کردن به بدن و اندام او، چه به صورت لمس کردن بدنش، و چه به صورت استشمام عطر زنانه‌اش و یا حتی شنیدن صدای پایش که اگر به اصطلاح به صورت مهیج باشد. ولی اگر بگوییم در مورد علم، اختیار، اراده، ایمان و عبادت، هنر و خلاقیت چطور؟ می‌گوید بسیار خوب، همچون مرد. چیزهایی را شارع حرام کرده که به زن مربوط است و آنچه را که حرام نکرده، بر هیچ کدام آنها حرام نکرده است. اسلام برای زن شخصیت می‌خواهد نه ابتذال.(۱)

با مراجعه به متن تحقیق، زنانی را در جامعه اسلامی می‌بینیم که جهت ترویج دین، دوشادوش مردان فعالیت می‌کنند و در این راه حتی از حضور در جنگ‌ها نیز خودداری نمی‌کنند و در حد توان به مردان یاری می‌رسانند.

زنان خیر و زنان شر

در هر صنفی، خوب و بد وجود دارد. اگر قرآن کریم، از محمد، موسی، عیسی، نوح و ابراهیم: سخن می‌گوید، در کنار آنها از نمرود، فرعون و ابولهب نیز نام می‌برد، همین‌طور در مورد زنان اگر از آسیه، هاجر و مریم: سخن می‌گوید، به همسر ابولهب و همسر

__________________________________

۱- مجموعه آثار، استاد مطهری، ج ۱۷، ص ۴۰۰.

لوط نیز اشاره‌هایی می‌کنند. در اصل خیر و شر، تعریف‌کننده یکدیگراند و اضداد به هم شناخته می‌شوند.

گاهی اوقات، از متن و نص صریح قرآن می‌توان دریافت که آیه مورد نظر، چرا و در مورد چه کسی نازل شده است؛ به عنوان نمونه، آیه‌هایی که در مورد حضرت مریمعليها‌السلام نازل شده است، چون نام ایشان به صراحت در متن آیه قید شده، درمی‌یابیم که آیه در شأن حضرت مریمعليها‌السلام است. اما گاهی، نامی از کسی که آیه در مورد او نازل شده، نیامده است، مثلًا در آیه اول سوره مجادله، صحبت از زنی است که از دست شوهر خود به خدا شکایت می‌برد، که در این مواقع باید با مراجعه به کتب معتبر شیعه و سنی که در آن اسباب نزول قید شده است، به شأن نزول آیه‌ها و اینکه در مورد چه کسی نازل شده‌اند، پی برد.

برخی از زنانی که در این تحقیق از آنها نام برده‌ایم، شاید به اندازه حضرت فاطمه، مریم و آسیه: معروف نباشند. از این رو، سعی شده تا در این جستار به زندگی این زنان نیز توجه شود.

روش تحقیق‌

متن این تحقیق، بر اساس یک سری از کتب به زبان عربی و با عنوان «نساء فی القرآن الکریم» گردآوری «فؤاد حمدو الدقس»، ترجمه و نگاشته شده است. در موارد اختلاف منابع شیعه و سنی، سعی شده

بر منابع شیعه تکیه شود. در ضمن، از منابع دیگری نیز، جهت این تحقیق استفاده شده که در پایان به آنها اشاره شده است.

روش تحقیق بدین صورت است که در ابتدا، متن آیه و سپس ترجمه روان آیه بر اساس ترجمه «آیت الله مکارم شیرازی» ذکر شده است. در ادامه، درباره آیه مورد نظر و اینکه در مورد چه کسی است، مطالبی بیان گردیده. سپس تحت عنوان «این زن کیست؟» شجره‌نامه وی تا چندین پشت از طرف پدر و مادر آمده، آنگاه وارد اصل داستان شده و آن را شرح داده‌ایم.

آسیه، همسر فرعون‌

اشاره

( وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ) (تحریم: ۱۱)

و خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش.

شأن نزول آیه‌

این آیه درباره آسیه، زن فرعون نازل گردید. فرعون این زن را به دلیل پرهیزگاری و ایمان به موسی و خدای موسی، شکنجه کرد و سرانجام او را به شهادت رسانید. مرتبه و شأن این زن نزد خداوند به حدی بالاست که او جزء چهار زن برتر عالم قرار دارد.

آسیه کیست؟

اشاره

آسیه دختر مزاحم بن عبید بن الریان بن الولید است. الریان بن الولید در زمان حضرت یوسفعليه‌السلام پادشاه مصر بود. آسیه در زمان موسیعليه‌السلام همسر فرعون بود.(۱)

تولد موسیعليه‌السلام

فرعون در خواب دید که آتش، «بیت المقدس» و اطراف «مصر» و «قبط» را در برگرفت، ولی بنی‌اسراییل را نسوزاند. وقتی از خواب بیدار شد، معبران و ساحران و ستاره‌شناسان را جمع کرد و از آنها، تعبیر خوابش را پرسید. آنها گفتند: «کودکی متولد خواهد شد که اسباب هلاکت مصریان به دست اوست». از این رو، فرعون دستور داد که پس از این، هر کودک پسری که متولد می‌شود را بکشند و دختران را نگه دارند.

«ما می خواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانش آنچه را از آنها [بنی‌اسراییل] بیم داشتند، نشان دهیم».(۲)

زنان قابله و مردانی را هم مأمور کرد تا هر زنی که می‌خواهد

___________________________________

۱- نساء فی القرآن الکریم آسیه، فؤاد حمدوالدقس.

۲- قصص: ۵- ۶.

وضع حمل کند، آنها به خانه‌اش بروند و همین‌که قابله خبر داد که زن، کودک پسری به دنیا آورده، مردان فرعون او را بکشند. فرعون آن‌قدر این کار را ادامه داد تا اینکه مردم بنی‌اسراییل به فرعون شکایت بردند که با این وضع، جمعیت آنها کم می‌شود و در آینده‌ای نه چندان دور، قوم آنها نابود خواهد شد. پس فرعون دستور داد که یک سال پسران را بکشند و یک سال آنها را نگه دارند. حضرت موسیعليه‌السلام در سالی که باید پسران کشته می شدند به دنیا آمد.

یوکابد مادر حضرت موسیعليه‌السلام که زمان وضع حملش نزدیک گردیده بود، از شهر دور شد تا کسی متوجه وضعیت او نگردد، با ترس و اضطراب فراوان در کنار رود نیل، فرزندش را به دنیا آورد. پس به او الهام شد که فرزندش را در صندوقی چوبی بنهد و طنابی به صندوق وصل کند و یک سرش را در دستش نگه دارد و آنگاه او را به نیل بسپارد. مادر حضرت موسیعليه‌السلام ، موسی را شیر داد و با ناراحتی و اندوه کودکش را به نیل سپرد و سر طناب را در دستش نگه داشت تا اگر خطری متوجه موسی شد، او را به سوی خود بازگرداند.

حضرت موسی عليه‌السلام در قصر فرعون‌

مادر حضرت موسیعليه‌السلام او را به نیل سپرد و بر اثر خواب آلودگی سر طناب از دستش بیرون رفت (طبق اعتقاد شیعه مادر موسی به الهام پروردگار، موسی را در جعبهای نهاد و از خواهر حضرت موسیعليه‌السلام

خواست تا جعبه را تعقیب کند و از جایی که موسیعليه‌السلام فرود می‌آید او را مطلع سازد) و نیل صندوق را به سوی کاخ فرعون برد و گماشتگان فرعون به سوی کاخ آمدند و خبر رسیدن صندوق را دادند. همسر فرعون با عجله خود را به صندوق رساند، آن را در بین دو دستش گرفت و در آن را گشود و صورت نورانی کودک را دید.

خداوند مهر این کودک را در دل همسر فرعون افکند. چون فرعون کودک را دید. دستور داد تا او را بکشند.

فرعون و همسرش صاحب فرزند نمی‌شدند و این از تقدیر الهی بود که موسیعليه‌السلام را به دستان پر مهر آسیه برساند. آسیه با التماس از فرعون خواست این کار را نکند و به او گفت: «او را نگه داریم، او نور چشم من و تو خواهد بود و زندگی ما را پر از شادی خواهد نمود». فرعون گفت: «شاید تو موافق این کار باشی، ولی من موافق نیستم و هیچ احتیاجی به او ندارم». همسر فرعون گفت: «ما می‌توانیم او را به فرزندی بپذیریم و از او منتفع شویم». و به درستی که موسیعليه‌السلام به او نفع رساند، هم در دنیا که او را به راه راست هدایت نمود و هم در آخرت که او را در بهشت جای داد.

زمانی که مادر موسیعليه‌السلام از خواب برخواست و دید که اثری از طناب نیست، سر و صورت خود را خراشید و ناله و زاری بسیار کرد، تا اینکه خداوند به او الهام فرمود که زیاده زاری و ناله نکند و صبر پیشه نماید، زیرا خداوند آنچه را از او برده، به‌سویش بازمی‌گرداند.

یوکابد به دخترش گفت به دنبال کودک برو و خبری از او برایم بیاور.

به درخواست همسر فرعون، موسیعليه‌السلام در کاخ فرعون ماند و آسیه نام کودک را «موسی» یعنی از آب گرفته شده، نهاد. آنها برای موسیعليه‌السلام دایه آوردند تا او را شیر دهد، اما موسیعليه‌السلام ، شیر هیچ ‌کدام از دایه‌ها را نخورد. آسیه تمامی قابله ‌ها و زنان دربار را به بازار فرستاد، تا کسی را بیابند تا موسی را شیر دهد. خواهر موسی که در بازار بود، سخن آنها را شنید و خطاب به آنها گفت: «آیا می‌خواهید شما را به خانواده‌ای معرفی کنم که بتوانند دایگی کودک را بپذیرند»، (ولی نگفت که کودک و مادرش را می‌شناسد). آنها پذیرفتند و همراه خواهر موسیعليه‌السلام رفتند. خواهر موسیعليه‌السلام ، جریان را به مادرش گفت. یوکابد بسیار شادمان شد.

یکی از خدمه‌ها به قصر، نزد آسیه رفت و گفت: «کسی را یافتیم که بتواند کودک را شیر دهد»، آسیه هم مادر موسیعليه‌السلام را به قصر دعوت کرد. یوکابد، موسیعليه‌السلام را در آغوش گرفت و او را به سینه‌اش چسباند، کودک پستان مادر را به دهان گرفت و فریاد شادی در قصر برخواست. یوکابد در دل، خدا را شکر کرد که باز هم کودکش را به او بازگرداند. آسیه از مادر موسیعليه‌السلام خواست تا لطف کرده، دایگی کودک را بپذیرد و به موسی شیر دهد و بسیار به مادر موسیعليه‌السلام احترام کرد.

یوکابد برای آنکه آنها شک نکنند، با بی‌میلی گفت: «من، همسر و فرزندانی دارم و قادر نیستم تا اینجا بمانم یا اینکه هر روز به اینجا بیایم، او را بدهید تا با خود به خانه‌ام ببرم. در ضمن باید هزینه نگهداری او را هم به من بپردازید».

آسیه پذیرفت و این‌گونه وعده خداوند که گفت او را به تو بازمی‌گردانم محقق گردید: «ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده الهی حق است ولی بیشتر آنان نمی‌دانند».(۱)

موسیعليه‌السلام تنها سه روز از مادرش دور بود و دوباره به سوی او بازگشت. فرعون نیز، به دلیل خواست همسرش موسی را به فرزندی پذیرفت. هنگامی که موسی بزرگ‌تر شد، مادر موسیعليه‌السلام به قصر آمده و موسی را به او داد و بدین ترتیب موسیعليه‌السلام دوران پس از شیرخوارگی را نزد آسیه و فرعون سپری کرد.

روزی فرعون، موسیعليه‌السلام را در آغوش گرفته بود که ناگهان موسی، ریش او را گرفت و کشید. فرعون عصبانی شده و گفت: «من باید این کودک را بکشم، او همان نابودکننده فرعونیان است».

آسیه با سرعت به طرف فرعون آمد، کودک را از آغوش او بیرون کشید- و البته عنایت و اراده خدا آن بود که کودک را تحت حمایت خود بگیرد- و گفت: «او را نکش، او کودک است، نمی‌داند چه

___________________________________

۱- قصص: ۱۳.

می‌کند. اگر باور نمی‌کنی قطعه‌ای یاقوت و پاره‌ای آتش بگذار، اگر یاقوت را برداشت، معلوم می‌شود، او از روی عقل این کار را با تو کرده است و اگر پاره آتش را برداشت، او را رها کن که هنوز کودک است و نمی‌داند چه می‌کند».

فرعون چنین کرد، یک ظرف یاقوت و یک ظرف آتش در برابر موسیعليه‌السلام گذاشت. موسیعليه‌السلام می‌خواست یاقوت را بردارد، اما خداوند جبرییل را فرستاد و جبرییل، موسیعليه‌السلام را هدایت کرد تا دستش را به طرف آتش دراز کند. موسیعليه‌السلام دست در آتش کرد و آن را به دهان گذاشت و زبانش سوخت. از همین‌جا بود که وقتی خداوند او را به نبوت مبعوث کرد، به خدا گفت که گره از زبانم بردار، زیرا از زمانی که زبان موسیعليه‌السلام سوخت، کمی لکنت پیدا کرده بود:( قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی* وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی* یَفْقَهُوا قَوْلِی ) (طه: ۲۵- ۲۸).

بدین ترتیب، پاره آتش، موسیعليه‌السلام را از مرگ نجات داد.

موسیعليه‌السلام کم‌کم بزرگ و بزرگ‌تر شد. او مرکبی چون مرکب فرعون سوار می‌شد و لباسی چون لباس او را می‌پوشید و همگان او را موسی پسر فرعون صدا می‌زدند. او از اینکه قبطیان به بنی‌اسراییل ظلم کنند، جلوگیری می‌کرد و قبطیان بسیار از او می‌ترسیدند و بنی‌اسراییل بسیار به او پشت گرم بودند و او را از خود می‌دانستند، چرا که موسیعليه‌السلام در بین آنها شیر خورده و رشد کرده بود.

سرپیچی موسی عليه‌السلام از فرعون‌

یک روز فرعون سوار بر مرکبش از کاخ بیرون رفت، در حالی که موسیعليه‌السلام همراه او نبود. وقتی موسیعليه‌السلام به کاخ آمد و پرسید: فرعون کجاست؟ گفتند که سوار بر مرکب بیرون رفت. موسیعليه‌السلام در پی او روان شد، تا اینکه به سرزمینی به نام «منف» رسید. روز، به نیمه رسیده بود و بازارها بسته شده بودند. موسیعليه‌السلام دید که دو مرد یکی از بنی‌اسراییل و دیگری از قبطیان با هم نزاع می‌کنند. مرد بنی‌اسراییلی از موسیعليه‌السلام کمک خواست، موسیعليه‌السلام جلو رفت و ضربه‌ای به آن مرد قبطی زد، مرد از شدت ضربه درجا درگذشت. موسیعليه‌السلام سر به آسمان برداشت و گفت: «خداوندا! این نزاع بین این دو مرد از اعمال شیطان بود، همانا شیطان دشمنی آشکار است، خدایا من به خود ستم کردم، چرا که وارد این شهر شدم و نباید می‌شدم، پس مرا از دشمنانت پنهان کن تا به من دست نیابند. خدایا به پاس این نعمت و نیرو که با یک سیلی، یکی از دشمنانت را از پا درآوردم از تو تشکر می‌کنم و به شکرانه آن، تا زنده‌ام پشتیبان مجرمان نخواهم بود».(۱)

موسیعليه‌السلام با نگرانی شب را به صبح رسانید. فردای آن روز باز بر سرگذر دید که همان مرد دیروزی با یک نفر دیگر از قبطیان نزاع می‌کند و باز از موسیعليه‌السلام کمک می‌خواهد. موسیعليه‌السلام گفت: «تو

__________________________________

۱- قصص: ۱۵- ۱۷.

به‌راستی که مردی گمراهی. دیروز با یک نفر دیگر دعوا می‌کردی و امروز با این مرد، سوگند که تو را ادب خواهم کرد».

مرد به تصور آنکه موسیعليه‌السلام می‌خواهد او را بکشد گفت: «می‌خواهی مرا بکشی همچنان که دیروز آن مرد فرعونی را کشتی. من فکر می‌کنم تو می‌خواهی در زمین به ستمگری حکومت کنی و تو هیچ‌گاه مصلح نخواهی بود».

مرد قبطی سخنان آن مرد بنی‌اسراییلی را شنید و دانست آنکه دیروز یکی از طرفداران فرعون را کشته، همین مرد است و او را شناخت. با سرعت به دربار فرعون رفت و موضوع را به اطلاع فرعون رساند. فرعون دستور داد تا موسیعليه‌السلام را به نزد او بیاورند تا توضیح دهد. اما پیش از رسیدن مأموران فرعون، مردی به نام «حزقیل» یا «خربیل» که از دوستداران موسیعليه‌السلام و از موحدان به دین ابراهیم بود و اولین کسی بود که به موسیعليه‌السلام ایمان آورد، به موسیعليه‌السلام خبر داد که فرعون می‌خواهد او را بکشد. موسیعليه‌السلام نیز، به درگاه خداوند چنین دعا کرد:( رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظّالِمِین ) (قصص: ۲۱) و اراده خداوند بر آن قرار گرفته بود که او را حفظ و یاری‌اش فرماید. فرشته‌ای بر او نازل شد و گفت: «ای موسی به دنبالم به مدین بیا». موسیعليه‌السلام به دنبال او رفت و هیچ آذوقه ای همراه نداشت، ازاین‌رو، به برگ‌های گیاهان رو آورد.

موسیعليه‌السلام در مدین ده سال ماند و با «صفورا» دختر

شعیب‌نبیعليه‌السلام ازدواج کرد و با وحی خداوندی به‌سوی فرعون بازگشت تا او را به پرستش خدا بخواند و خداوند هارون برادر موسیعليه‌السلام را به یاری او فرستاد. موسی و هارون به محض رسیدن به مصر، به قصر فرعون رفتند و بر او داخل شدند. موسیعليه‌السلام در برابر فرعون ایستاد و گفت: من رسول خدا هستم. فرعون او را شناخت و خطاب به او گفت: «آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم و سال‌هایی از زندگی‌ات را در میان ما نبودی؟ و سرانجام آن کارت [که نمی‌بایست انجام دهی] انجام دادی [و یک نفر از ما را کشتی] و تو از ناسپاسانی. [موسی] گفت: من آن کار را انجام دادم در حالی که از بی‌خبران بودم، پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد».(۱)

فرعون گفت: «اگر نشانه‌ای آورده‌ای، نشان بده، اگر از راستگویانی. [موسی] عصای خود را افکند، ناگهان اژدهای آشکاری شد».(۲)

همچنین گفته شده که آن اژدها، دهانش را باز کرد و هر موجود زنده‌ای که در زمین قصر بود را بلعید، سپس به سوی فرعون رفت تا او را هم بخورد، فرعون از ترس به خود می‌لرزید، موسیعليه‌السلام به اذن پروردگار اژدها را در دست گرفت و دوباره آن تبدیل به عصا شد.

__________________________________

۱- شعراء: ۱۸- ۲۱.

۲- اعراف: ۱۰۶- ۱۰۷.

سپس موسی خواست تا نشانه‌ای دیگر به فرعون نشان دهد، پس دست خود را در گریبانش فرو برد و چون برآورد دست او آن‌چنان می‌درخشید که گویا منبع تمامی نورها است. سپس آن نور را به آسمان انتقال داد و آن نور همه جای زمین را روشن کرد. این نور قادر بود تا از میان حجاب‌ها و سقف‌ها نیز بتابد و آنچه در زیر آن است را روشن نماید، طوری که فرعون قادر بود تا زیر سقف‌های مردمان را مشاهده کند. موسی بار دیگر دست را در گریبانش فرو برد و چون برآورد، دست به حالت اول بازگشته بود.

خداوند به موسی و هارون وحی کرد که: «اما به نرمی با او سخن بگویید، شاید متذکر شود، یا [از خدا] بترسد».(۱) موسی به او گفت: «آیا کسی را که این همه نعمت به تو داده شکر می‌کنی؟ به من ایمان بیاور و چون ایمان آوری در بهشت داخل خواهی شد». فرعون گفت: «نه ...». تا اینکه هامان وزیر بدکار فرعون حاضر شد و فرعون آنچه از موسی شنیده بود را به او گفت. هامان گفت: «ایمان بیاور پس از آنکه موسی به تو ایمان آورد». موسیعليه‌السلام به او گفت: «می‌توانم جوانیت را به تو برگردانم».

وقتی فرعون این سخن را شنید، رو به قومش گفت: «این مرد ساحر است و باید او را بکشیم». حزقیل همان مردی که موسی را ده

____________________________________

۱- طه: ۴۴.

سال قبل نجات داد، گفت: «آیا می‌خواهید مردی را بکشید به‌خاطر اینکه می‌گوید پروردگار من الله است. در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است».(۱)

عده‌ای از مردمان هم گفتند: «او و برادرش را مهلت ده و مأموران را برای بسیج به تمام شهرها اعزام کن، تا هر ساحر ماهر و دانایی را نزد تو آورند».(۲) فرعون چنان کرد و عده‌ای از ساحران را در روز عید از سراسر مصر جمع کرد. موسیعليه‌السلام به ساحران هنگامی که در برابرش ایستادند گفت: «وای بر شما! دروغ بر خدا نبندید که شما را با عذابی نابود می‌سازد و هرکس که [بر خدا] دروغ ببندد، نومید [و شکست خورده] می‌شود».(۳)

یکی از ساحران به سایرین گفت: «مانند ساحران سخن نمی‌گوید». سپس به موسی گفتند: «تو را سحری بیاریم که پیش از این ندیده‌ای، اگر می‌خواهی تو شروع کن». موسی گفت: «نه شما آغازگر باشید». پس آنها طناب‌ هایی را که در دست داشتند، روی زمین انداختند و آن طناب‌ها تبدیل به مار شدند، مارهایی که زمین را انباشتند. موسیعليه‌السلام ترسید، تا اینکه خدا وحی فرمود: «گفتیم: نترس! تو مسلماً [پیروز] برتری و آنچه را در دست داری بیفکن، تمام آنچه را ساختند میبلعد،

_______________________________

۱- غافر: ۲۸.

۲- شعراء: ۳۶- ۳۷.

۳- طه: ۶۱.

آنچه ساخته‌اند تنها مکر ساحر است و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد».(۱)

موسی عصایش را انداخت و آن به اژدهایی تبدیل شد که پیش چشم مردمان، همه آن مارها را بلعید. بزرگ ساحران نابینا بود، پس ساحران به او گفتند: «عصای موسی اژدهایی شد و مارهای ما را بلعید». پرسید: «بعد چه شد؟» گفتند: «سپس اژدها را در دست گرفت و دوباره عصا شد». بزرگ ساحران در برابر موسی به سجده افتاده گفت: «این سحر نیست» و دیگر ساحران نیز، چنین کردند و در برابر موسیعليه‌السلام تسلیم شدند و گفتند: «ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم. پرودگار موسی و هارون. [فرعون] گفت: آیا پیش از اینکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ مسلماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته [و این یک توطئه است]، اما به‌زودی خواهید دانست! دستها و پاهای شما را به‌عکس یکدیگر قطع می‌کنم و همه شما را به دار میآویزم».(۲)

پس دست و پای آنها را برید و آنها را به صلیب کشید و کشت و آنها فقط می‌گفتند: «بارالها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز [و آخرین درجه شکیبایی را به ما مرحمت فرما] و ما را مسلمان بمیران».(۳)

_________________________________

۱- طه: ۶۸- ۶۹.

۲- شعراء: ۴۷- ۴۹.

۳- اعراف: ۱۲۶.