چهل داستان و واقعه آموزنده از تاریخ اسلام

چهل داستان و واقعه آموزنده  از تاریخ اسلام 0%

چهل داستان و واقعه آموزنده  از تاریخ اسلام نویسنده:
گروه: تاریخ اسلام

چهل داستان و واقعه آموزنده  از تاریخ اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: اکبر زاهری
گروه: مشاهدات: 6127
دانلود: 2593

توضیحات:

چهل داستان و واقعه آموزنده از تاریخ اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6127 / دانلود: 2593
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و واقعه آموزنده  از تاریخ اسلام

چهل داستان و واقعه آموزنده از تاریخ اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فتح خیبر

درباره فتح خیبر مورخان و سیره نویسان اسلام مطالب زیادی نوشته اند ، در این جا می آوریم سپس به تجزیه و تحلیل آن می پردازیم متون و صفحات تاریخ اسلام در این غزوه نشان می دهد که اگر جانبازی و دلاوری خارق العاده امیرمؤ منان نبود ، دژهای خطرناک خیبر گشوده نمی شد اگر چه برخی از نویسندگان دچار تحریف حقایق شده اند و افسانه ای را در ردیف حقایق جلوه داده اند ولی عده قابل ملاحظه ای از نویسندگان محقق شیعه و اهل تسنن سهم علیعليه‌السلام را در این مبارزه ادا نموده اند اینک متن این واقعه تاریخی به طور فشرده از کتب تاریخی نقل می شود:

هنگامی که امیرمؤ منانعليه‌السلام از ناحیه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ماءموریت یافت دژهای (وطیح ) و (سلالم ) را بگشاید (دژهایی که دو فرمانده قبلی موفق به گشودن آنها نشده بودند و با فرار کردن ضربه جبران ناپذیری بر حیثیت ارتش اسلام زده بودند) زره محکی را بر تن کرد و شمشیر مخصوص خود (ذوالفقار) را حمایل نموده و (هروله ) کنان و با شهامت خاصی که شایسته قهرمانان ویژه میدانهای جنگ است به سوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دست او داده بود ، در نزدیکی خیبر بر زمین نصب نمود در این لحظه در خیبر باز گردید ، و دلاوران یهود از در بیرون ریختند ، نخست برادر مرحب ، جلو آمد هیبت و نعره او چنان مهیب بود که سربازانی که پشت سر علیعليه‌السلام بودند ، بی اختیار عقب رفتند ولی علیعليه‌السلام مانند کوه پای بر جا ماند ، لحظه ای نگذشت که جسد مجروح حارث بر روی خاک افتاده و جان سپرد مرگ برادر ، مرحب را سخت غمگین و متاءثر ساخت او برای گرفتن انتقام برادر در حالی که غرق سلاح بود و زره یمانی بر تن و کلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده شده بود بر سر داشت در حالی که کلاه خود را روی آن قرار داده بود ، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب اشعار زیر را به عنوان رجز می خواند:

قد علمت خیبر انی مرحب

شاکی السلاح بطل مجرب

یعنی در و دیوار خیبر گواهی می دهد که من مرحبم ، قهرمان کارآزموده و مجهز با سلاح جنگی هستم

ان غلب الدهر فانی اغلب

و القرن عندی بالدماء مخضب

یعنی : اگر روزگار پیروز است ، من نیز پیروزم ، قهرمانانی که در صحنه های جنگ با من روبرو می شوند ، با خون خویشتن رنگین می گردندعلیعليه‌السلام نیز رجزی در برابر او سرود و شخصیت نظامی و نیروی بازوان خود را به رخ دشمن کشید و چنین گفت :

انا الذی سمتنی امی حیدره

ضرعام آجام و لیث قسوره

یعنی : من همان کسی هستم که مادرم من را حیدر (شیر) خواند ، مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم

عبل الذارعین غلیظ القصره

کلیث غابات کریه المنظره

یعنی : بازوان قوی و گردن نیرومند دارم ، در میدان نبرد مانند شیر بیشه ها صاحب منظری مهیب هستم

رجزهای دو قهرمان پایان یافت صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود وحشت عجیبی در دل ناظران به وجود آورد ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام ، بر فرق مرحب فرود آمد ، سپر ، کلاه سنگی و سر را تا دندان دو نیم ساخت این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند پا به فرار گذارده به دژ پناهنده شدند و عده ای که فرار نکردند با علیعليه‌السلام تن به تن جنگیده و کشته شدند علیعليه‌السلام یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود ، در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علیعليه‌السلام زد ، سپر از دست وی افتاد ، علیعليه‌السلام فورا متوجه در دژ گردید و آن را از جای خود کند و تا پایان کارزار بجای سپر به کار برد پس از آنکه آن را بر روی زمین افکند هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع سعی کردند که آن را از این رو به آن رو کنند ، نتوانستند در نتیجه قلعه ای که مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت کوتاهی گشوده شد یعقوبی در تاریخ خود می نویسد: در حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهنای آن دو ذرع بود ، شیخ مفیدرحمه‌الله در ارشاد به سند خاصی از امیرمؤ منان سرگذشت کندن در خیبر را چنین تعریف می کند: من در خیبر را کنده به جای سپر به کار بردم و سپس در پایان نبرد آن را مانند پل بر روی خندقی که یهودیان کنده بودند ، قرار دادم سپس آن را میان خندق پرتاب کردم مردی پرسید آیا سنگینی آن را احساس نمودی ؟ فرمود: به همان اندازه سنگینی که از سپر خود احساس می کردم نویسندگان سیره ، مطالب شگفت انگیزی درباره قلعه های خیبر و خصوصیات آن و رشادتهای علیعليه‌السلام که در فتح این دژ انجام داده ، نوشته اند و این حوادث هرگز با قدرتهای معمولی بشری وفق نمی دهد ولی خود امیر مؤ منان در این باره توضیح داده و شک و تردید را از بین برده است ، زیرا آن حضرت در پاسخ شخصی چنین فرمود: (ما قلعتها بقوه بشریه و لکن قلعتها بقوه الهیه و نفس بلقاء ربها مطمئنه رضیه ) یعنی : من هرگز آن در را با نیروی بشری از جای نکندم ، بلکه در پرتوی نیروی خدادای و با ایمانی راسخ به روز بازپسین این کار را انجام دادم

صلح حدیبیه

(سهیل بن عمرو) با دستورات مخصوصی از جانب قریش ماءمور شد که قائله را تحت یک قرارداد خاصی که بعدا می خوانیم خاتمه دهد ، چشم پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به سهیل افتاد ، فرمود (سهیل ) آمده قرارداد صلحی میان و قریش ببندد سهیل آمد و نشست و از هر دری سخن گفت و مانند یک دیپلمات ورزیده عواطف پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برای انجام چنین مطلب تحریک کرد

او چنین گفت : ای ابوالقاسم ، مکه حرم و محل عزت ما است ، جهان عرب می داند ، تو با ما جنگ کرده ای ، اگر تو با همین حالت که با زور و قدرت تؤ ام است وارد مکه شوی ، ضعف و بیچارگی ما را در تمام جهان آشکار می سازی ، فردا تمام قبایل عرب به فکر تسخیر سرزمین ما می افتند ، من تو را به خویشاوندی که با ما داری ، سوگند می دهم و احترامی را که مکه دارد و زادگاه تو است یادآور می شوم .

وقتی سخن (سهیل ) به اینجا رسید ، پیامبر کلام او قطع کرد و فرمود: منظورتان چیست ؟ (سهیل ) گفت : نظر سران قریش این است که امسال از اینجا به مدینه باز گردید و فریضه عمره و حج را به سال آینده موکول کنید ، مسلمانان می

توانند سال آینده مانند تمام طوائف عرب در مراسم حج شرکت کنند ولی مشروط بر اینکه بیش از سه روز در مکه نمانند و سلاحی جز سلاح مسافر همراه نداشته باشند مذاکرات سهیل با پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سبب شد قرارداد کلی و وسیعی میان مسلمانان و قریش بسته شود او در شرایط و خصوصیات پیمان فوق سخت گیری می کرد و گاهی کار به جایی می رسید که نزدیک بود رشته مذاکرات صلح پاره شود ولی از آنجا که طرفین به صلح و مسالمت علاقمند بودند ، دو مرتبه رشته سخت را به دست گرفته و در پیرامون آن سخن می گفتند

مذاکرات هر دو نفر با تمام سخت گیری های سهیل به پایان رسید و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظیم گردد و به امضاء طرفین برسد بنا به نوشته عموم سیره نویسان ، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علیعليه‌السلام را خواست و دستور داد که پیام صلح را به شرح زیر بنویسد

پیامبر به امیرمؤ منان فرمود بنویس :

بسم الله الرحمن الرحیم و علی نوشت سهیل گفت من با یک این جمله آشنایی ندارم و (رحمان ) و (رحیم ) را نمی شناسم ، بنویس باسمک الله م یعنی به نام تو ای خداوند پیامبر موافقت کرد به ترتیبی که سهیل می گوید نوشته شود و علی نیز نوشت سپس پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علی دستور داد که بنویسد: هذا ما صالح علیه محمد رسول الله : یعنی این پیمانی است که محمد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سهیل نماینده قریش بست سهیل گفت : ما رسالت و نبوت تو را به رسمیت نمی شناسیم و اگر معترف به رسالت و نبوت تو بودیم ، هرگز از در جنگ با تو وارد نمی شدیم ، باید خود و پدرت را بنویسی و این لقب را از متن پیمان برداری در این نقطه برخی از مسلمانان راضی نبودند که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا این حد تسلیم خواسته (سهیل ) شود ولی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با در نظر گرفتن یک سلسله مصالح عالی که بعدا تشریح می شود ، خواسته (سهیل ) را پذیرفت و به علیعليه‌السلام دستور داد که لفظ (رسول الله ) را پاک کند در این لحظه علیعليه‌السلام با کمال ادب عرض کرد: مرا یارای چنین جسارتی نیست ، که رسالت و نبوت را از پهلوی نام مبارک محو کنم پیامبر از علیعليه‌السلام خواست که انگشت خود را روی آن بگذارد تا شخصا آن را پاک کند و علی انگشت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را روی آن لفظ گذارد و پیامبر لقب (رسول الله ) را پاک نمود

گذشت و مسالمتی که رهبر عالیقدر اسلام در تنظیم این پیمان از خود نشان داد در تمام جهان بی سابقه است زیرا او در گرو افکار مادی و احساسات نفسانی نبود و می دانست که واقعیات و حقایق با نوشتن و پاک کردن عوض نمی شود از این جهت برای حفظ پایه های صلح در برابر تمام سختگیری های طرف دیگر از در مسالمت وارد شده و گفتار طرف را پذیرفت

متن پیمان صلح حدیبیه بین پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سهیل نماینده قریش :

۱ - قریش و مسلمانان متعهد می شوند که مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند تا امنیت اجتماعی و صلح عمومی در نقاط عربستان مستقر گردد

۲ - هر فردی از افراد قریش اگر بدون اذن بزرگتر خود از مکه فرار کند و اسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد ، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با او را به سوی قریش باز گرداند ، ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد قریش موظف نیست او را تحویل مسلمانان بدهد

۳ - مسلمانان و قریش می توانند با هر قبیله ای که خواستند پیمان برقرار کنند ۴ - محمد و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه باز می گردند ولی در سالهای آینده می توانند آزادانه ، آهنگ مکه نموده و خانه خدا را زیارت کنند ، ولی مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف ننمایند و سلاحی جز سلاح مسافر ، که همان شمشیر است همراه نداشته باشند

۵ - مسلمانان مقیم مکه به موجب این پیمان می توانند آزادانه شعائر مذهبی خود را انجام دهند و قریش حق ندارد آنها را آزار دهد و یا مجبور کند که از آئین خود برگردند و یا آیین آنها را مسخره نماید

۶ - امضاء کنندگان متعهد می شوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند ، حیله و خدعه را ترک کرده و قلوب آنها نسبت به یکدیگر خالی از هرگونه کینه باشد

۷ - مسلمانانی که از مدینه وارد مکه می شوند ، مال و جان آنها محترم است .

و بعد از اتمام متن پیمان حدیبیه در دو نسخه تنظیم گردید و گروهی از شخصیتهای قریش و اسلام پیمان را گواهی کرده یک نسخه به (سهیل ) و نسخه دیگر به پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقدیم گردید و قبیله (خزاعه ) در پرتو ماده سوم با مسلمانان هم پیمان شده و قبیله (بنی کنانه ) که از دشمنان دیرینه (خزاعه ) بودند ، پیوستگی و وحدت خود را با (قریش ) اعلام کردند پیمان صلح حدیبیه میان پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سران شرک بسته شد و پس از ۱۹ روز توقف در سرزمین (حدیبیه ) مسلمانان به سوی مدینه و بت پرستان به سوی مکه بازگشتند و در سایه سرگذشت حدیبیه و در پرتو این آرامش پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توانست با ملوک و سلاطین جهان مکاتبه نموده ، دعوت و نبوت خود را سمع جهانیان برساند ولی سران قریش نتوانستند بر مبنای پیمان حدیبیه عمل نمایند ، نقض عهد می کردند و نهایتا نتایج این صلح به نفع اسلام و مسلمانان شد

سرزمین حبشه و نامه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نجاشی

.سرزمین حبشه در انتهای آفریقای شرقی قرار دارد ، وسعت خاک آن ۱۸۰۰۰ کیلومتر مربع و پایتخت فعلی آن شهر (ادیس آبابا) است

شرقیان بیش از یک قرن قبل از اسلام با این سرزمین آشنا شده بودند این آشنایی بر اثر حمله ارتش ایران در دوره هخامنشی انوشیروان آغاز گردید و با مهاجرت مسلمانان از مکه به حبشه تکمیل شد

روز که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تصمیم گرفت شش تن از ماءموران زبده دلاور خود را به عنوان سفیر ابلاغ نبوت جهانی ، به نقاط دور بفرستد ، (عمرو بن امیه ) را ماءمور ساخت که با نامه ای رهسپار حبشه گردد ، و پیام او را به (نجاشی ) زمامدار دادگر آن سرزمین برساند نامه زیر نخستین نامه ای نیست که پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زمامدار حبشه نوشته است ، بلکه پیش از این نامه ، نامه ای درباره مهاجران مسلمان نوشته ، آنها را توصیه کرده و از (نجاشی ) خواسته بود که عنایات خاص خود را در حق آنان مبذول دارد و متن این نامه در تاریخ اسلام موجود است روزی که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سفیر خود را همراه نامه ای رهسپار کشور حبشه ساخت ، هنوز دسته ای از مسلمانان مهاجر در آنجا به سر می بردند ولی گروهی به مدینه بازگشتند و از رعیت پروری و دادگستری آن زمامدار بزرگ تعریفها و توصیفها می نمودند ، بنابراین سرزمین حبشه برای مسلمانانی که از آنجا مراجعت نموده بودند سرزمین خاطره ها بود و زمامدار آنجا را بسان یک رهبر دادگر ستایش می کردند ، و اگر ما ، در نامه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به زمامدار آنجا نوشته یک نوع انعطاف ، نوازش و نرمی در سخن مشاهده می کنیم ، برای این است که رو حیات زمامدار آنجا برای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشخص و روشن بود متن نامه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زمامدار حبشه

(نجاشی ):

بنام خداوند بخشنده مهربان

نامه ای است از محمد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نجاشی زمامدار حبشه ، درود بر شما ، من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش میکنم خدایی که از عیب و نقص منزه است و بندگان فرمانبردار او از خشم او در امانند و او به حال بندگان ناظر و گواه است

گواهی می دهم که عیسی فرزند مریم ، روحی است از جانب خدا و کلمه ای است که در رحم مریم زاهد و پاکدامن قرار گرفته است خداوند با همان قدرت و نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید او را نیز بدون پدر در رحم مادرش به وجود آورد من تو را به سوی خدایی یگانه که شریک ندارد دعوت می کنم و از تو می خواهم که همیشه مطیع و فرمانبردار او باشید و از آیین من پیروی نمایید ایمان به خدایی آورید که مرا به رسالت خود مبعوث فرمود زمامدار حبشه آگاه باشد که من پیامبر خدا هستم ، من شما و تمام لشکریان تو را به سوی خدایی عزیز دعوت می کنم و من به وسیله این نامه و اعزام سفیر به وظیفه خطیری که بر عهده داشتم عمل کردم و تو را پند و اندرز دادم درود بر پیروان هدایت

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه خود را با درود اسلامی که همان (سلام علیک ) می باشد ، آغاز کرده و شخصا به زمامدار حبشه درود فرستاده است ولی در نامه های دیگر درود شخصی به کسری، قیصر ، مقوقس ، زمامداران ایران ، روم و مصر نفرستاد بلکه نامه را با یک درود کلی (سلام بر پیروان هدایت ) آغاز کرده است در این نامه شخصا به زمامدار حبشه سلام فرستاده و از این طریق در حق او برتری خاصی نسبت به سایر زمامداران معاصر وی قائل شده است

سه فضیلت حضرت علیعليه‌السلام

روزی معاویه به سعدوقاص اعتراض نمود که چرا به علیعليه‌السلام ناسزا نمی گویی ؟

او در پاسخ وی چنین گفت : من هر موقع به یاد سه فضیلت از فضایل علیعليه‌السلام می افتم آرزو می کنم ای کاش من یکی از این سه فضیلت را داشتم :

۱ - روزی که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ تبوک رفت و به علیعليه‌السلام چنین گفت : تو نسبت به من همان منصب را داری که هارون نسبت به موسی داشت جز این که پس از من پیامبری نخواهد آمد

۲ - روز خیبر ، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، او را دوست دارند افسران و فرماندهان عالی قدر اسلام با گردنهای کشیده در آرزوی نیل به چنین مقامی بودند ، در فردای آن روز پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علیعليه‌السلام را خواست و پرچم را به او داد و خدا در پرتو جانبازی علیعليه‌السلام پیروزی بزرگی نصیب ما نمود

۳ - روزی که قرار شد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سران نجران به مباهله بپردازد ، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست علی ، فاطمه ، حسن و حسینعليه‌السلام را گرفت و گفت :

(الله م هؤ لاء اهلی ) یعنی خدایا اینها اهل بیت من هستند

عبدالله بن سهل عبدالله بن سهل از طرف پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ماءموریت یافت که محصول سرزمین خیبر را به مدینه انتقال دهد او در موقعی که انجام وظیفه می کرد مورد حمله دسته ناشناسی از یهود قرار گرفت در این حمله او از ناحیه گردن ، سخت آسیب دید و با گردن شکسته بر روی زمین افتاد و جان سپرد دسته مهاجم جسد او را به میان چشمه ای افکندند ، سران قوم یهود عده ای را خدمت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستادند و او را از مرگ مرموز نماینده وی آگاه ساختند برادر مقتول ، به نام عبدالرحمن بن سهل با پسر عموهای خود خدمت پیامبر رسیدند و جریان را به عرض وی رسانیدند برادر مقتول خواست سخن گفتن را آغاز کند ، از آنجا که از سایر حضار سن او کمتر بود پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به یکی از دستورات اجتماعی اسلام اشاره کرد و فرمود: کبر کبر یعنی اجازه بدهید افراد بزرگتر از شما سخن بگویند سرانجام پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر قاتل برادرت (عبدالله ) را می شناسید و می توانید سوگند یاد کنید که او قاتل است ، من او را گرفته در اختیار شما می گذارم آنان از در تقوی و پرهیزکاری وارد شده و در حال خشم حقیقت را زیر پا ننهادند ، و گفتند: ما هرگز قاتل را نمی شناسیم پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حاضرید ملت یهود سوگند یاد کنند که ما هرگز او را نکشته ایم و قاتل او را نمی شناسیم و در سایه این قسم ذمه آنان از خون عبدالله بری شود

آنان گفتند: عهد و پیمان ، قسم و سوگند ملت یهود پیش ما اعتبار ندارد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این صورت دستور داد نامه ای به سران یهود نوشته شود که جسد کشته مسلمانی در سرزمین شما پیدا شده است ، باید دیه آن را بپردازید آنان در پاسخ نامه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوگند یاد کردند که هرگز دست ما به خودن وی آلوده نیست و از قاتل وی اطلاعی نداریم پیامبر دید که کار به بن بست رسیده برای این که خونریزی مجدد راه نیافتد ، خود شخصا دیه عبدالله را پرداخت کرد

و بار دیگر بدینوسیله به ملت یهود اعلام نمود ، که او یک مرد ماجراجو و جنگجو نیست

سرگذشت مباهله

بخش باصفای نجران با هفتاد دهکده تابع خود ، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است در آغاز طلوع اسلام ، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین در حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیح گرویده بودند پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به موازات مکاتبه با سران دولتهای جهان و مراکز مذهبی ، نامه ای به اسقف نجران (ابوحارثه ) نوشت و طی آن نامه ،ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود جریان (مباهله ) پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با هیئت نمایندگی نجران از حوادث جالب ، تکان دهنده و شگفت انگیز تاریخ اسلام می باشد وقت مباهله فرا رسید قبلا پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و هیئت نمایندگی نجران توافقی کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه خارج از مدینه در دامنه صحرا انجام بگیرد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از میان مسلمانان و بستگان زیاد خود ، فقط چهار نفر را انتخاب کرد که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند و این چهار تن عبارت بودند از: ۱ - حضرت علیعليه‌السلام ۲ - حضرت فاطمهعليها‌السلام ۳ - امام حسنعليه‌السلام ۴ - امام حسینعليه‌السلام زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاکتر و ایمانی استوارتر از نفس و ایمان این چهار تن وجود نداشت

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاصله منزل و نقطه ای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد با وضع خاصی طی نمود او در حالی که حضرت امام حسینعليه‌السلام را در آغوش ، دست حضرت امام حسنعليه‌السلام را در دست داشت ، فاطمهعليها‌السلام به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالبعليه‌السلام پشت سر وی حرکت می کردند گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود گفت : من هر موقع دعا کردم شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید سران هیئت نمایندگی نجران پیش از آنکه با پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روبرو شوند به یکدیگر می گفتند هرگاه دیدید که محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد ، شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت وی یک فرد غیر صادق بوده اعتمادی به نبوت خود ندارد ولی اگر با فرزندان و جگر گوشه های خود به (مباهله ) بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی ، رو به درگاه الهی گذارد ، پیداست که یک پیامبر راستگو است و به قدری به خود ، ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد بلکه با جراءت هر چه تمامتر حاضر است عزیزترین و گرامی ترین افراد نزدیک خود را در معرض فنا و نابودی واقع سازد

هنوز هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند ، که ناگهان قیافه نورانی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخه های شجره وجود او بودند ، برای مسیحیان نجران نمایان گردید و همگی با حالت بهت زده و متحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند و از این که او جگر گوشه های معصوم ، بی گناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است ، انگشت تعجب به دندان گرفتند و همگی گفتند که این مرد به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردد ، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد اسقف نجران گفت : من چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند فورا کنده می شوند ، هرگز صحیح نیست ما با این قیافه های نورانی و با این افراد با فضیلت ، مباهله نماییم ، زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند ، همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین یک نفر مسیحی باقی نماند

هیئت نمایندگی نجران از مباهله منصرف می شوند هیئت نمایندگی با دیدن وضع یاد شده وارد مشورت شدند به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند ، حاضر شدند که هر ساله مبلغی به عنوان (جزیه ) (مالیات سالانه ) بپردازند و در برابر آن حکومت اسلامی موظف است از جان و مال آنان دفاع کند پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رضایت خود را اعلام کرد و قرار شد هر سال در برابر پرداخت مبلغ جزئی ، از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند سپس پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه (همدیگر را لعنت کردن ) و مباهله (همدیگر را نفرین کردن ) وارد می شدند ، صورت انسانی خود را از دست داده ، از آتشی که در بیابان افروخته می شد ، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین (نجران ) کشیده میشد

پیک اسلام در سرزمین روم قیصر ، پادشاه روم با خدا پیمان بسته بود که هرگاه در نبرد با ایران ، پیروز گردد ، به شکرانه این پیروزی بزرگ ، از مقر حکومت خود (قسطنطنیه ) به زیارت بیت المقدس پیاده برود او پس از پیروزی به نذر خود جامه عمل پوشانید و پیاده رهسپار بیت المقدس گردید

دحیه کلبی ماءمور شد که نامه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به قیصر روم برساند ، او سفرهای متعددی به شام داشت و به نقاط مختلف شام کاملا آشنا بود قیافه گیرا ، صورت زیبا و سیرت نکوی وی شایستگی همه جانبه او برای انجام این وظیفه خطیر ایجاب نمود وی پیش از آن که شام را به قصد قسطنطنیه ترک کند در یکی از شهرهای شام یعنی شهر بصری (بصری مرکز استانداری استان حوران بود که از مستعمرات قیصر روم به شمار می رفت ) اطلاع یافت که قیصر روم عازم بیت المقدس است ، لذا فورا با استانداری بصری (حارث بن ابی سمر) تماس گرفت و ماءموریت خطیر و پراهمیت خود را به او ابلاغ کرد مؤ لف طبقات می نویسد: پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داده بود ، که نامه را به حاکم بصری بدهد و او نامه را به قیصر برساند شاید این دستور از این نظر بود ، که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شخصا از مسافرت قیصر آگاهی داشت و یا از این جهت که شرایط و امکانات دحیه محدود بوده و مسافرت تا قسطنطنیه خالی از اشکال و مشقت نبوده است در هر صورت ، سفیر پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با حاکم بصری تماس گرفت استاندار ، عدی بن حاتم را خواست و او را ماءمور کرد تا همراه سفیر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوی بیت المقدس بروند و پیام نامه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حضور قیصر روم برسانند ملاقات سفیر با قیصر در شهر حمص بود او وقتی می خواست به حضور قیصر برسد ، کارپردازان سلطان به او گفتند: باید در برابر قیصر سر به سجده بگذاری و در غیر این صورت به تو اعتنا نکرده و نامه تو را نخواهد گرفت (دحیه ) سفیر خردمند پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : من برای کوبیدن این سنتهای غلط رنج این همه راه را بر خود هموار کرده ام ، من از طرف صاحب رسالت ، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ماءمورم به قیصر ابلاغ کنم ، که بشر پرستی باید از میان برود و جز خدای یگانه کسی مورد پرستش واقع نگردد ، حال با این ماءموریت و با این عقیده و اعتقاد چگونه می توانم ، تسلیم نظریه شما شوم و در برابر غیر خدا سجده کنم ؟ منطق نیرومند ، صلابت و استقامت سفیر باعث اعجاب کارکنان دربار قرار گرفت یک نفر از درباریان خیراندیش ، به دحیه گفت : شما می توانی نامه را روی میز مخصوص سلطان بگذاری و برگردی و کسی جز قیصر دست به نامه های روی میز نمی زند و هر موقع قیصر ،

نامه را خواند شما را به حضور می طلبد دحیه از راهنمایی آن مرد تشکر کرد ، نامه را روی میز گذارد و بازگشت قیصر ، نامه را گشود ابتدای نامه که با بسم الله شروع شده بود ، توجه قیصر را جلب کرد و گفت : من از غیر سلیمانعليه‌السلام تاکنون چنین نامه ای را ندیده ام سپس مترجم ویژه عربی خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند او نامه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را چنین ترجمه کرد: نامه ای است از محمد فرزند عبدالله به هرقل بزرگ روم (قیصر) درود بر پیروان هدایت من تو را به آیین اسلام دعوت می کنم ، اسلام آور تا در امان باشی خداوند به تو پاداش می دهد ، (پاداش ایمان خود و پاداش ایمان کسانی که زیر دست تو هستند) و اگر از آیین اسلام روی گردانی گناه (الیسیان ) (کارمند دربار) نیز بر گردن توست (ای اهل کتاب ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می کنیم : غیر خدا را نپرستیم ، کسی را انباز (شریک ) او قرار ندهیم ، بعضی از ما بعضی دیگر را به خدایی نپذیرد ، هرگاه ای محمد آنان از آیین حق سر بر تاختند بگو: گواه باشید که ما مسلمانیم ) ترجمه آیه ۶۵ از سوره آل عمران