خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من0%

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من نویسنده:
گروه: سایر کتابها

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد امینی گلستانی
گروه: مشاهدات: 22851
دانلود: 3240

توضیحات:

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 151 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22851 / دانلود: 3240
اندازه اندازه اندازه
خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خاطرات سال ۱۳۷۹

در زمستان این سال «سرچشمه حیات» در ۴۰۱ صفحه و ۲۰۰۰ هزار نسخه به چاپ رسید.

و کارهای روزانه و گذران عمر. در این سال تصمیم گرفتم در گلستان ساختن مسجدی را شروع نمایم با این که چهار سال از زلزله گذشته بود، هنوز در این باره از سوی دولت، اقدام و توجهی، به این روستای صد در صد تخریب نشده بود، بدینجهت از مردم گلستان به محلی فضای باز در وسط روستا، دعوت نمودم و آنها را تشویق توأم با توبیخ نمودم که چرا تابه حال خود مردم سستی نشان داده، نه از دولت پی گیری نکرده اند و نه خود اقدامی نموده اند با این مقدمه و آماده سازی، در همان جلسه کلنگ مسجد را در همان فضای باز، به زمین زدم و با دست خالی شروع نمودم و پی کنی را با روش نوبتی کوچه به کوچه، کنترات دادم و خودم نیز بیکار ننشستم؛

در قم از آیت اللّه العظمی آقای موسوی اردبیلی، درخواست کمک نمودم و ایشان یک میلیون تومان حواله دادند و در جلسه هفتگی که در تهران داشتم و بازاریان و بزرگان اردبیل در آن حاضر می شدند، قضیه را مطرح نمودم، در آن جلسه آقای حاج توفیق خلیل زاده برادر آقای مروج امام جمعه اردبیل گفت: حاجی آقا ما مدتی است پول ساخت مسجد گلستان را به حساب دولت واریزکرده ایم، با شنیدن این سخن به اردبیل آمده و پی گیر شدم ولی کار خودم را با سرعت پیش می برم تا پی کنی تمام شد و شروع به زیرسازی فونداسیون در ابعاد ۱۶ در ۲۵ شروع نمودیم و بتون ریزی را تمام نموده و قالب فونداسیون را می بستیم که از این طرف پیمانکاران دولت هم آمدند و گفتند: ما اینجا را از دولت در ابعاد ۱۰ در ۱۰ پیمان بستیم و من قبول نکردم و به اردبیل رفته با مدیر کل هلال احمر ملاقات کردم، او گفت: مسئله تمام شده و مابه پیمانکار داده ایم؛من اعتراض کردم که مساحت صد متر زیر بنا برای نفوس گلستان کافی نیست، خلاصه پس از گفتگوهای زیاد گفتم: من هزینه اضافه بنا را خودم پرداخت می نمایم، گفت: باید استاندار موافقت نماید!، بلادرنگ و بدون معطلی پیش استاندار رفته و موافقت او را گرفتم ولی نه به بزرگی نقشه من و نه به کوچکی نقشه آنها در ابعاد ۱۲ در ۱۵ به اضافه شبستان زنانه در طبقه دوم، کار شروع شد و به اتمام رسید و من دوباره آشپز خانه و دیوار کشی حیاط و نرده گذاری و توالت زنانه و مردانه را در دو گوشه حیاط و سایر متعلقات آن را، خارج از نقشه قبلی تا سال ۱۳۸۰، با کمک های مردمی، به اتمام رسانده و مورد بهره برداری قرار دادم و به تبلیغ و درس تفسیر و تربیت بچه های مدارس شروع نموده و ماه مبارک رمضان ۱۳۸۰ را منبر می رفتم که سرعینی ها از حضور من اطلاع یافته بودند که در یکی از شبهای ماه رمضان عده ای از محترمین آنجا به مسجد آمدند و با خواهش سماجت از من دعوت کردند اقلًاّ ده شب در مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف برای آنها صحبت نمایم؛ با قبول این دعوت بود که به سرعین رفتم و اوضاع مسجد را آشفته دیدم هم از اثر زلزله و هم از بی توجهی مردم و مسؤلین، رو به ویرانی کامل می رفت که با سخنرانی چند روزه و با ثبت اسامی کمک کنندگان به تعمیر اساسی مسجد، برنامه های آنجا هم شروع شد.

خاطرات سال ۱۳۸۰

به سوی دیار عاشقان و تشرّف به کربلای حسینیعليه‌السلام

در تاریخ ۴/ ۵/ ۱۳۸۰ با سمت سرپرستی کاروان بهنام گشت از طریق حج و زیارت اردبیل، به کربلا مشرف و حاجی خانم را هم با خود بردم و مدت زیارت ۱۵ روز در دوران صدام حسین بود سکونت ما در بهترین هتل ها بود، نجف هتل بحر النجف، کربلا هتل الشارقه، در بغداد هتل و سامرا را زیارت کرده به بغداد برگشتیم.

فروش مغازه بازار

در نیمه اول این سال، مغازه بازار تهران سرای روحی پلاک ۱۱ را فروختم، سبب فروش این بود که بچه ها به بازار برنگشتند و مستأجر هم از موقعیت استفاده و گفت:

من نمی توانم اجاره که از سال ۷۵ به بعد ۱۶۵ هزار تومان بود و در آخر بعد از پنج سال، به یک صد هزار تومان هم راضی شدم و من از این که یک مغازه را در بازار، حتی به ۱۰۰ هزار هم، اجاره نمی کنند، به فکر فروش افتادم البته بازار به شدت کساد بود.

خلاصه به مبلغ هفده میلیون فروختم و ده میلیون نقد و هفت میلیون ماهی یک میلیون، خوب حالا مغازه به هوا پرید اقلًّا پول آن را به ملکی بدهم که پولش از دست نرود؛

در تهران دنبال خانه ای گشتم در آخر یک آپارتمان ده سال ساخت در خیابان شهید محبوب مجاز «سینا» ی قدیم داخل کوچه فرد پلاک ۱۲۳ طبقه اول شمالی را به مبلغ ۱۸ میلیون ونیم خریدم و پس از طی مراحل قانونی و ثبت، تحویل گرفته به ۹۰ هزار تومان با یک میلیون ودیعه، به اجاره دادم. در این سال در نیمه شعبان کتاب «سیمای جهان در عصر امام زمان» در دو جلد در ۱۲۷۰ صفحه که با هزینه مسجد مقدس «جمکران» در ۵۰۰۰ هزار نسخه و

۱۰۰۰۰ جلد، به چاپ رسیده بود، منتشر شد و در دسترس عاشقان آن حضرت قرار گرفت.

در این سال کتاب «والدین دو فرشته جهان آفرینش» را در ۴۸۵ صفحه پس از برگشتن از سرعین، به اتمام رسانده و آماده چاپ نمودم در این سال ماشین لندرور را به مبلغ یک میلیون تومان و صد تومان در تهران به یک نفر قمی فروختم و یک دستگاه پیکان صفر از اردبیل خریده و بعد از ماه رمضان ۱۳۸۰ به قم برگشتم.

خاطرات سال ۱۳۸۱

در این سال کارهای توسعه و محکم سازی و زیبا سازی مسجد در ۲۹/ ۲/ ۱۳۸۱ شروع شد ولی هر روز از گلستان به سرعین آمده و شب بعد از نماز مغرب و عشاء به گلستان بر می گشتم،

در این سال شهروز نظری جوان ۲۵ ساله و ناکام پسر خواهرم سکینه در اثر تصادف با موتور در حصار امیر و مجلس ختم آن مرحوم روز شنبه ۲۱/ ۱۰/ ۱۳۸۱ ساعت ۳ ال ۵ در مسجد سیدالشهداء حصار امیر و منبر رفتن مکرر من، صدر اعلامیه از زبان پدر و مادرش این گونه شروع شده است،

صد بار خدا مرثیه خوان کرد مرا

در بوته صبر امتحان کرد مرا

هرگز نشکست پشتم از هیچ غمی

جز مرگ پسر که ناتوان کرد مرا

در ۱۰/ ۱۲/ ۱۳۷۵ زلزله ویرانگر در اردبیل و اطراف آن که، به وقوع پیوست و تعداد ۱۲۰ روستا را از ۲۵ در صد تا صد در صد تخریب نمود و از جمله تخریب شدگان صد در صد، زادگاه من روستای «گلستان» بود که حد اقل ۷۷ نفر از اقارب و نزدیکان و اهالی محل، زیر آوار جان دادند!!

من برای سرکشی به بازماندگان دور و نزدیک خود، متناوباً، از قم به آنجا رفت و آمد می کردم،در این میان اهالی سرعین از حضور من در گلستان مطلع شدند و عده ای از دوستان قدیم و جدید که از بزرگان خود اوصاف مرا شنیده بودند به گلستان آمده، دوباره مرا به سرعین دعوت نمودند که این دعوت سبب حضور مجدّد من بعد از گذشت سی و یک سال، در سرعین شد؛

پس از مشاهده اوضاع نا بسامان و رو به ویرانی مسجد و تنگی جای رو به ازدیاد اهالی، مرا وادار ساخت تا دوباره دست به کار شوم، هم مسجد را توسعه دهم و هم جاهای خراب آن را ترمیم نمایم، از اواخر اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۰ شمسی به کارهای ضروری مسجد شروع نمودم با اینکه در اوائل برای اقامت خودم جا و منزل نداشتم، هر روز از گلستان به سرعین می آمدم و کارها را اداره می کردم، و با اینکه مسجد خانه عالم برای سکونت داشت ولی پیش از من سیدی به نام آقای رونقی از طرف طرح هجرت قم و زیر نظر سازمان تبلیغات اسلامی اردبیل در آن سکونت داشت، و حاضر به تخلیه نبود

تا اینکه با تماس های مکرر با قم و اردبیل بالأخره در سال ۱۳۸۱ شمسی یعنی بعد از یک سال تمام، خانه عالم تخلیه شد و در اختیار من قرار گرفت، ولی خدا می داند من در این مدت چهارسال تخریب جاهای لازم التخریب و اصلاح و ترمیم و توسعه مسجد در میان گرد و غبار و جلوی آفتاب و گرما و سرما و عدم استراحت و با کهولت سنّ و کمی توانائی جسمی، با چه زحماتی دست و پنجه نرم کردم، اگر نبود عشق به مولایم حضرت بقیّه اللّه الأعظم امام زمانعليه‌السلام روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء جان من و جان تمامی عالمیان، فدای خاک پای او باد، و زنده نگهداشتن نام او. حتّی در کارهای شخصی خودم، زحمت یک روز آن را تحمل نمی کردم امّا چه کنم عشق و علاقه چه کارها که نکند.تا اینکه در خانه عالم ساکن گشته و با فراغت خاطر، به کارهای ساختمانی مسجد رسیدگی نمودم، تا اینکه در اول تیر ماه سال ۱۳۸۴ شمسی دوباره کارهای مسجد، به پایان رسید و در اختیار اهالی محترم سرعین قرار گرفت و آماده بهره برداری شد اما باید توجه داشت که با تأسیس مرحله اول مسجد تفاوتهای زیاد داشت که ذیلًا به بعضی از آنها اشاره می نمایم.

۱- در مرحله نخست، وضع مالی مردم ایجاب نمی کرد، کمک زیادی بنمایند، اما در مرحله دوم خدارا شکر، وضع مالی مردم با آن زمان قابل قیاس نبود.

۲- آن زمان برای تأسیس مسجد جز نفرات اندک، همگی مخالفت می کردند، در مرحله دوم، هم دور اندیشی و هم احتیاج مبرم، مردم را وادار کرد تا با اتحاد کامل به جلو آمدند و از هیچ کمکی، دریغ نکردند.

۳- از سال ۱۳۸۰ تا اواخر سال ۱۳۸۳ که کارهای مسجد رو به اتمام می رفت در امور مردم نوعی گشایشی پیش آمد که من به سوی هرکس دست دراز کردم، با دست پُر بر گشتم و از نظر مالی، هیچ گونه سختی به آن معنا نکشیدم، گویا «مولا» می خواست در این مرحله توجه بیشتر نموده و از غیب کمکم نماید، که کرد.

۴- در مرحله اول از هزینه تمام شده چهارصد و پنجاه هزار تومان بنای مسجد، فقط چهار ده هزار و پانصد تومان، توانستم از اهالی محل وصول نمایم!، اما در مرحله دوم برخلاف انتظار و برخلاف مرحله اول، تمامی هزینه های نقدی و جنسی مسجد که از مرز یکصد میلیون و شصت تومان گذشت، جز اندک مبلغی، همه را اهالی سرعین عاشقانه و باعلاقه و عشق کامل به مولایشان امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، دو دستی تقدیم و به پایان رساندند، خداوند اجر و مزدشان را

خود عطا فرماید و ذخیره آخرتشان قرار دهد انشاء اللّه تعالی.

کارهای انجام شده

اما کارهائی که در سال های ۱۳۸۰ تا اواخر خرداد ماه ۱۳۸۴ شمسی انجام گرفته به طور خلاصه به شرح زیر است.

۱- فونداسیونهای بتون آرمه ای زیر دیوارهای قدیمی با میل گردهای بافته شده.

۲- ستون گذاری دیوارها و نصب پلهای فلزی و تبدیل دیوارها به صورت اسکلت فلزی.

۳- بتون ریزی با میل گرد زیر ستونهای ششگانه وسط مسجد و اتصال آنها به همدیگر به صورت شطرنجی.

۴- توسعه قسمت قبله مسجد به صورت وضع موجود.

۵- محراب کاشی کاری مجلّل.

۶- ایجاد سرویسهای بهداشتی زنانه و مردانه در وضع موجود.

۷- احداث گنبد در دو طبقه (گنبد از زیر دیده شده کوچک و دیده شده بالا بزرگ.

۸- مناره های کاشی کاری شده در دو ستون.

۹- احداث چهار باب مغازه زیبا برای درآمد ضروری مسجد.

۱۰- الحاق بالای مغازه ها را به مسجد به صورت وضع موجود.

۱۱- سنگ کاری و تزیین ستونهای ششگانه مسجد با ستون بالای مغازه ها.

۱۲- کاشی کاری قسمت بیرونی مسجد دورهادور مخصوصاً نمای طرف خیابان.

۱۳- کاشی کاری زیر گنبد و مناره ها.

۱۴- ایوان دَر ورودی مسجد و کاشی کاری آن.

توضیح اینکه فقط هزینه کاشی کاری درونی وبیرونی و گنبد و مناره ها یک قلم بالغ به سی میلیون تومان بود.

۱۵- احداث آشپزخانه زیبا و وسیع برای مسجد با تمام لوازم آن.

توضیح اینکه بانی آشپزخانه با لوازم آن آقای حاج علی حسین اعظمی فرزند مشهدی علی مرحوم است خداوند قبول فرماید.

۱۶- نصب تاریخ مختصر مسجد با کاشی جنب دَر ورودی دوم.

۱۷- احداث آبدارخانه زنانه بالای سرویسهای بهداشتی.

۱۸- سنگ کاری طرف کوچه شهید جودی.

۱۹- نصب شیروانی بناهای توسعه ای و اضافی و الحاقی با رنگ کاری آنها.

۲۰- تغییر محل آبدارخانه مردانه و تزئین آن.

۲۱- تغییرات کتابخانه و قرائتخانه.

مطالبی که دانستن آنها لازم است

۱- راجع به طرف شمال مسجد که با آقایان امیرعلی و محمد حسین پور فرزندان هدایت مرحوم و همچنین حسن حسین پور فرزند حیدر مرحوم، اوّلًا در زمان حیات پدرانشان که مسجد را می ساختم، پدرانشان خدا رحمتشان کند، اجازه دادند من تمامی پنجره های قسمت شمال مسجد را به طرف آنها باز کنم و شیروانی آن قسمت را به سوی آنها شیب دهیم و همچنین درسال ۱۳۸۱ که مسجد را تعمیر اساسی و اضافه بنا می کردم، خود آن آقایان، اجازه دادند، من پنجره های قسمت جدید را به طرف آنها بگذارم و همچنین در سال ۱۳۸۳ که آشپزخانه مسجد را می ساختیم از گذاشتن روشنائی به طرف آنها مانع نشدند در سال ۱۳۸۴ که ایشان اقدام به احداث هتل در آن قسمت شدند، خواستند جلوی پنجره ها را بگیرند که از طریق شهرداری و سازمان تبلیغات و سازمان اوقاف، بادلایل چند، جلوگیری نمودیم

الف: بیش از ۳۶ سال است با اجازه پدرانشان که این آقایان در آن زمان بچه بودند، ما به طرف ملک آنها روشنائی گذاشته و شیروانی خم کرده ایم.

ب: درسال ۱۳۸۲ با اجازه مجدد این آقایان، کتیبه کاشی کاری را نصب کردیم که مشخص است.

ج: از کنار دیوار مسجد جوئی به نام «زینه بولاغ» قرار داشت که آب زمینهای کشاورزی آن منطقه از آنجا عبور می کرد و حتّی قسمتی از آن از توالتهای مسجد عبور می کرد و جریان داشت با این تفاصیل در شهرداری مصوبه ای به تصویب رسید که آقایان حسین پورها ملزم به سه متر عقب نشینی شدند که اجرا گردیده و میان مسجد و هتل آنها فضای باز ایجاد گردید.

۲- تمام اسناد و مدارک مربوط به مسجد، در پوشه ای به صورت مدوّن در صندوق گاوآهن مسجد موجود است.

۳- صورت ریز وصولی های نقدی و چکی توسعه اخیر مسجد با اسامی اشخاص، تماماً در دفاتر مربوطه مخصوصاً در دفتر کل موجود است در هر تاریخی لازم باشد می توانند به آن رجوع نمایند.

۴- صورت اجناس خریداری شده و فاکتورهای آنها در زُنکن مربوطه موجود است.

۵- صورت اجناس اهدائی اشخاص در دفتر کل موجود است.

۶- مبالغ واریزی و موجودی کم و زیاد مسجد در حساب جاری ۱۳۴۴ بانک ملی شعبه سرعین منعکس می باشد.

جریان خانه عالم

یک باب خانه عالم که در قسمت قبله مسجد در انتهای باغ ساخته شده است، سازمان تبلیغات اسلامی اردبیل مدعی است که او ساخته است و از این رو آن را تملک نموده و در اختیار گرفته بود اما من پس از مراجعه به سند آن که دست نویس و در آرشیو سازمان موجود است، دیدم که در تاریخ تنظیم آن که به امضای چند نفر رسیده است، در آن شرط گردیده و تصریح شده است که با هزینه مردمی، برای عالم مسجد ساخته شده است شاید اگر سازمان چیزی هزینه کرده باشد، به عنوان کمک به مسجد است نه آنکه بیاید و آن را تملک نماید، لذا با مدیرکل وقت سازمان؛ قضیه را مطرح نمودم، ایشان بظاهر متقاعد شدند، حتّی من بعدها گفتم: که پشت بام خانه نیاز به آسفالت کاری و خود ساختمان احتیاج به تعمیر دارد، در پاسخ من صراحتاً گفتند: که دیگر ما نمی توانیم به آنجا هزینه کرده و خرج نماییم!.

و دلیل اینکه آن خانه باهزینه مردمی ساخته شده است، قرار داد فیمابین پیمانکار و عالم وقت مسجد حجت الإسلام آقای میرزا محمدعلی راثی است که در مسجد تابلو و پلاکارت زده و از مسافرین و مردم محل پول جمع آوری نموده و آنجا را ساخته است (فتو کپی سند نوشته شده و اصل قرار دادپیمانکار در پرونده مسجد، در صندوق گاو آهن مسجد موجود است)؛

من نیز بجهت نبود حیاط خانه و سختی زندگی عالم مستقر در آن، مقداری از زمین مسجد را به عنوان حیاط و پارکینگ به آن اضافه کردم که اهل و عیال عالم مستقر در آن در مضیقه نباشد، اگر روزی در نبود حضور من، سازمان زور گوئی کرده و بخواهد دوباره به آن دست درازی کند، هیئت امنا و اهالی محل بلافاصله دَرْ و پنجره بازشده به حیاط را مسدود نموده و پیگیر قضیه شده و در دادگاه صالحه، اقامه دعوا نمایند.

خاطرات سال ۱۳۸۲

به سوی کربلای حسینیعليه‌السلام

در آذر ماه این سال از طریق سازمان حج و زیارت اردبیل، تعداد ۸۰ نفر زوار را از سرعین با دو اتوبوس مجهز به کربلا حرکت دادم، با اینکه زمان حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام بود اما با آرامش به همه اماکن مقدسه رفته و زیارت کردیم و بعد از ۱۵ روز برگشتیم و پسرم حسین را هم باخودم برده بودم در بازگشت در مرز مهران از زوار جدا شده ما به قم رفتیم و آنها به سرعین.

ادامه کارهای مسجد و شروع به تألیف کتاب «سیمای جهان در عصر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف.

و ثبت نام به پیکان.

شروع به فراهم آوردن مقدمات مسجد حضرت ابوالفضلعليه‌السلام در سرعین.

و کارهای روز مره در سرعین و قم.

خاطرات سال ۱۳۸۳

ادامه کارهای مسجد امام و پی گیری مسجد باب الحوائج و دریافت پیکان صفر به شماره ۲۲- ۹۵۲ ب ۲۴ ماه سوم از نمایندگی اردبیل به شماره تهران که خودم پیش از آمدن به دریافت ماشین، از شماره گذاری تهران و دادن پیکان قبلی را به حسین و انتقال به نام او در اردبیل در این سال مسجد مجلّل روستای بزرگ «جن قشلاقی» را در منطقه «یورتچی» شروع و در اثر دو جلسه تبلیغ من در مسجد آنها در تهران، تمام مخارج مسجد را نقد ونسیه، صورت بندی کردیم و الحمد للّه در سال ۱۳۸۴ به پایان رسید و قابل بهره برداری شد.

خاطرات سال ۱۳۸۴

ادامه کار مسجد تا اول تیرماه این سال که همه کارهایش به اتمام رسید خداوند قبول فرماید انشاءاللّه تعالی.

و ادامه پی گیری کارهای مسجد باب الحوائج و خرید زمین مسجد از اداره مسکن و شهر سازی و تسطیح زمین آن به وسیله شهرداری سرعین.

و کارهای روزانه نماز و منبر و غیر ذلک.

خاطرات سال ۱۳۸۵

به سوی میعادگاه عشق و ایمان،

در این سال ۲۰ فروردین از قم با آژانس سجاد ۵۵ متری عماریاسر سرکوچه ۲۸ برای زیارت به کربلا رفتم و در کربلا در هتل فلکه حرم و در نجف در هتل نزدیک حرم اسکان یافتیم و پس از انجام زیارت کربلا و نجف اشرف و کوفه و حرّ بعد از ۸ روز به قم برگشتم. به علت ناامن بودن به کاظمین و سامرا نرفتیم یعنی نبردند!.ادامه کار مسجد باب الحوائج و برپائی مسجد موقت از ایرانیت اهدائی شهرداری، در زمین مسجد و اقامه نماز ظهر در آن و کشیدن مردم به سوی آن مانند شروع مسجد امام زمانعليه‌السلام و ایستادگی امام جمعه در مسجد امام و قرار اقامه نماز ظهر او و شب من و سایر وقایع.در طول این سال حسین مانند سال های گذشته با افسردگی می گذرانید و در اواخر سال او را در تهران به دکتر اعصاب بردم پس از معاینه گفت: فعلًا دو راه دارید یا در بیمارستان بستری شود و در سه روز حد اقل، او را سم زدائی بکنیم و تقریباً هفتصد هزار تومان هزینه می خواهد، و یا نسخه بنویسم در مدت سه ماه معالجه سم از بدنش برطرف شود؛

اگر به این زودی یکی از این دوراه را انجام ندهید ممکن است به تعویض کبد منجرشود که شصت میلیون تومان هزینه می برد!!؛

من در همانجا به بستری شدن تصمیم گرفته و از دکتر نامه گرفتم، ولی متأسفانه تا به حال نتوانسته ام حسین را آماده نمایم! چون معتقد است حرف این ها بی اساس است و بالاخره به بیمارستان میمنت مراجعه نموده و نسخه دریافت کرده و استفاده می کند.

احداث مسجد باب الحوائج حضرت ابوالفضلعليه‌السلام

در سرعین در طول سالهائی که برای توسعه و تعمیر مسجد حضرت بقیّه اللّه الأعظم امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، مشغول بودم، باز مسئله ترقیات و پیشرفتهای چشمگیر سرعین، مرا به این فکر انداخت که زمین های سرعین که به شدت ترقی می کند و روستای قدیمی الان به صورت یک شهر زیبا و مجلل در آمده است و دو باب مسجد برای سرعین حالا کم است و در آینده نیاز بیشتر احساس خواهد شد، حالاست که باید دست به کار شد و تاریخ ۳۶ سال قبل را، تکرار نمود، بدینجهت در صدد تهیه زمین و ساخت مسجد جدید در آمدم که نهایتاً یک قطعه زمین که آقای حاج عبداللّه ابی زاده مرحوم در قسمت غربی میدان دوم ورودی شهر نرسیده به کلانتری وقف نموده است را با فرزندمحترمش آقای یونس ابی زاده در میان گذاشته و صحبت کردم که انشاءاللّه شروع نمائیم.(۱)

و اما مسجد دیگر که در صدد احداث آن برآمدم، مسجدی است که به نام مبارک حضرت باب الحوائج حضرت ابوالفضلعليه‌السلام در کنار خیابان ۳۵ متری به سوی روستای گنزق، در قسمت جنوبی هتل معروف چالدران در نظر گرفتم که در مرکز هتل ها و در دسترس مسافرین و اهل محل آن قسمت شهر باشد، لذا در زمان تصدی آقای عباسقلی زادگان شهردار محترم سرعین مکرر به ایشان مراجعه و پیشنهاد نمودم که در آن منطقه محلی را برای مسجد در نظر بگیرد در نهایت موافقت نمودند که در محلی به نام «دگیرمان قاباقی» که از زمین های عموم و در اختیار سازمان منابع طبیعی است به متراژ ۲۵۰ متر به تحویل من بدهد، اگرچه این

____________________________________

۱- تاتاریخ ۲۰/ ۱۱/ ۱۳۹۲ شمسی بنا بعللی هنوز به ساخت آن موافقت نکرده اند!!.

سخن گفته شد اما جامه عمل نپوشید، با اینکه میدانستم ۲۵۰ متر برای مسجد و متعلقات آن کافی نخواهد بود، اما خواستم جای پائی باز نمایم که بعدها بتوانم از زمین های چسبیده به آن که متعلق به عموم است، الحاق نمایم.

در روز آخر پایان مأموریت ایشان که سرعین را ترک می کرد در آخرین ساعت نوشته فیمابین را امضاء کرد و رفت، پرسیدم چرا تا به حال به تأخیر انداختی؟ گفت: واللّه حقیقت این است که صاحبان هتل اطراف این زمین، مرا تحت فشار قرار داده بودند که موافقت نکنم از این طرف از شما هم خجالت می کشیدم که نمی توانستم «نه» بگویم!، بدینجهت حالا که میروم امضاء نمودم، بعد از ایشان جناب آقای مهندس هدایت به تصدی پست شهرداری مأموریت یافت و من مسئله را پی گیر شدم، ایشان از همان روزهای اول اشتغالش بامن همکاری صادقانه نمود و در هر مرحله ای که دچار مشکل شدم برای حل آن اقدام نمود خداوند جزای خیر دهد و در زندگی اش موفق نماید و از جوانی اش خیر ببیند انشاءاللّه.

روزی در شهرداری با رئیس جریان را مطرح کردم ۲۵۰ متر را ۳۰۰ متر کردیم بعد از مدتی ۵۰۰ متر در نهایت ایشان همه آن قسمت از از زمین را بالغ بر ۲۰۰۰ دو هزار متر بود، کلّا در اختیار من گذاشت و سند در شهرداری نوشته شد و به امضای بخشدار و رئیس شورای شهر و رئیس شهرداری و امام جمعه و من، رسید دیگر خیالم راحت شد.

من برای اخذ سند رسمی در اردبیل با مدیر کل ثبت اسناد جناب آقای مهندس بازرگان ملاقات نمودم، ایشان نیز قول مساعد دادند مشروط براینکه اداره منابع طبیعی موافقت نماید و یک روز همه پرسنل شهرداری سرعین با آقای مهندس بازرگان مدیر کل ثبت اسناد اردبیل و دونفر از مهندسین مسئول منابع طبیعی را به سَر زمین مزبور بردم و در آنجا نیز قول دادند سریعاً سند آن را صادر نمایند، باز

دریکی از روزها جناب حجت الاسلام سید حسن عاملی امام جمعه محترم اردبیل همراه حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج سید ابراهیم حاتمی نماینده اردبیل در مجلس خبرگان رهبری، به دیدن جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای میرزا شفیع جودی آمده بودند و مرا نیز دعوت کرده بودند هر دو بزرگوار را به سر زمین مسجد باب الحوائج بردم، ایشان نیز قول دادند در خلال یک هفته سند زمین را صادر می کنند، من نیز باخوشحالی تمام که جریان سند، با این آسانی حل شد، خدا را شکر می کردم. هفته ها گذشت از سند خبری نشد تا اینکه تابستان و ماه مبارک رمضان تمام شد و خبری نشد و من به قم برگشتم بعد از مدتی از قم تلفن زدم و نتیجه را خواستم، گفتند: متأسفانه سازمان مسکن و شهر سازی این زمین را تملک نموده و سند را به نام خود صادر کرده است؛

قبلًا نیز شنیده بودم که آقای نگارنده استاندار اردبیل با این عنوان که آنجا کاربری اماکن مذهبی ندارد، موافق نیست در آن محل و در مرکز هتل ها مسجد ساخته شود و از سوی دیگر چون هتل چالدران که مربوط به نیروی انتظامی تهران است و در رأس آن آقای قالیباف قرار دارد، من از جریان از دست رفتن زمین بسیار نگران شدم و در قم پیش حضرت آیت اللّه موسوی اردبیلی رفته و جریان را مطرح کردم، ایشان فرمودند موافقت این دو نفر به عهده من، هم به استاندار زنگ می زنم و هم آقای قالیباف پیش من می آید به او توصیه می کنم مزاحم تو نشود و حتی وادارش می کنم خودش نیز به ساخت مسجد کمک نماید.

ولی چه فایده سند به نام سازمان مسکن و شهر سازی اردبیل صادر شده بود، اما به خود اجازه یأس ندادم بلافاصله با هواپیما به اردبیل رفتم و با جناب آقای مهندس کنعانپور مدیرکل محترم سازمان مسکن و شهر سازی، ملاقات نمودم پس از بحث و گفتگوهای زیاد موافقت نمودند که زمین را در اختیار سازمان اوقاف قرار دهند، ولی من موافقت نکردم چون اگر نام اوقاف روی زمین می آمد نه کسی برای ساخت مسجد کمکی می کرد و نه دست من در کارها باز می ماند، باید برای هرکار ریز و درشت موافقت اوقاف را جلب بنمایم، لذا خیلی تلاش کردم، نگو که با موافقت آقای عاملی امام جمعه بوده که به اوقاف داده شود، من بلافاصله با آقای امام جمعه ملاقات کردم و اعلام نمودم که من از این کار خود را کنار کشیدم، گفتند:اگر شما کنار روید نه کسی می تواند در آنجا مسجد بسازد و نه مردم به کسی اعتماد می کنند، باید شما متقبل شوید چون سوابق درخشانی که در منطقه سرعین دارید، صرفاً مردم به شما اعتماد دارند؛

گفتم: پس باید زمین به هیئت امنای مسجد تحویل گردد، در حالی که نه هیئت امنائی وجود خارجی داشت و نه کسی به جلو می آمد بلکه مانند زمان سابق مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف بر علیه آن تبلیغ می کردند که در آنجا مسجد نمی خواهیم بالأخره آن جریان طابق النعل بالنعل تکرار شده است؛ خلاصه پس از جلسات متعدد با تلاش و پیشنهاد و موافقت مدیر کل مسکن و شهرسازی، صورت جلسه رسمی میان امام جمعه محترم و مدیر کل محترم سازمان مسکن و شهرسازی و مدیرکل محترم اوقاف استان تنظیم گردید که زمین مورد بحث را، به طور رسمی به قیمت منطقه ای به خود من تحویل و واگذار نمایند، مشروط بر اینکه من قیمت منطقه ای آن را به حساب دولت بریزم، از سوی دیگر چون برای امام جمعه شهر سرعین، نه محل دفتر وجود داشت و نه محل منزل، بدینجهت ۵۰۰ متر از زمین به آن منظور اختصاص دادند و در مابقی که ۱۵۰۰ متر بود، من عملیات ساختمانی مسجد را شروع نمایم، اما باکدام پشتوانه و کدام پول، ولی برای اینکه زمین از دست نرود، تعهد دادم و قبول نمودم و به سرعین برگشتم با هرکس صحبت نمودم، کسی گوشش بدهکار نبود و اهمیت نداد، زیاد این دَرْ و آن دَرْ زدم نتیجه

نگرفتم که قیمت منطقه ای زمین که بالغ بر ۰۰۰/ ۲۰۰/ ۳۸ ریال (سه میلیون و هشتصد و بیست هزار) تومان می شد (در حالی که قیمت کارشناسی و آزاد آن، حد اقل هفتصد و پنجاه میلیون تومان بود)، به حساب دولت واریز نمایم، تلاشم به جائی نرسید تا اینکه از پول مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف هشتصد و بیست هزار تومان که موجودی داشت برداشت کرده، به عنوان قرض به حضرت ابوالفضلعليه‌السلام ، به حساب دولت واریز کردم که قضیه تثبیت شود و بقیه را به مبلغ سه میلیون تومان خودم چک دادم تا در ماه محرم که یک ماه و نیم میماند جور کرده و واریز نمایم؛

القصه در ماه محرم هم ره به جائی نبردم فقط یک نفر از جوانان خیّر محل به نام آقای حاج محمود حسینی دو میلیون تومان چک بتاریخ ۲۴/ ۴/ ۱۳۸۵ و آقای فاضل موسی زاده پانصد هزارتومان به صورت نقدی کمک کردند و من به وسیله هیئت امنای مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف آن دو میلیون چک را نقد کرده و به حساب دولت واریز نمودم و با سازمان مسکن و شهرسازی قرار داد بسته شد و رسمیت پیدا کرد.

اما آیا قضیه در اینجا خاتمه پیدا کرد، ابداً چند نفر از هیئت امنای مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف علم شنگه راه انداختند و با بهانه این که چرا فلانی پول این مسجد را به زمین آنجا داده است در حالی که فقط ۰۰۰/ ۸۲۰ هزار تومان آن هم به صورت قرض(۱) برای اینکه زمین با آن قیمت سرسام آور ازدست نرود و در آینده برای یک وجب زمین سرگردان نمانند، به هر صورت در زمان نوشتن این تاریخ، میان من و هیئت امنائی که خودم به سر کار آورده و در جامعه بها داده و

____________________________________

۱- بعدها تا دینار آخرش پول مسجد امامعليه‌السلام را برگرداندم و به خود مسجد خرج شد.