خاتم النبیین

خاتم النبیین0%

خاتم النبیین نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

خاتم النبیین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی کمالی
گروه: مشاهدات: 36578
دانلود: 3970

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 36578 / دانلود: 3970
اندازه اندازه اندازه
خاتم النبیین

خاتم النبیین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تبرک، تفأل، تغییر نام

تبرک جستن به چیزهایی منسوب به پیغمبر اسلام در عهد خودش چنان رایج و معمول بود که مسلمانان پاک اعتقاد بر همدیگر سبقت می جستند، پیغمبر اکرم از هر چیزی فال نیکی استخراج می نمود و می فرمود: «فال خوب بزنید، آن را خواهید یافت» هر جا نام نامناسبی چه در اشیاء و چه در اشخاص می دید آن را به نام مناسبی تغییر می داد این مسئله یعنی تعویض نام ها یکی از مسائل مهم تشکیلات اجتماعی است که هر قدرتی باید آن را انجام دهد، مخصوصا در نظامات پیغمبری که باید نسل جدید نسبت به نام های طاغوتی تداعی نداشته باشد.۱ - وقتی در حدیبیه سر را تراشید، موی او را بر درختی گذاردند، مسلمانان هجوم آوردند و آن موها را برای ترک میان خود تقسیم نمودند، ام عماره گفت: من چند موی برداشتم آنها را در آب می شستم و آب را به مریض می دادم، شفا می یافت. (واقدی / ۶۱۵).۲ - صلوات کامل و تحیت و برکت برای پیغمبر چنین است: (اللهم صل علی محمد و آله کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید و بارک علی محمد و آله کما برکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید) (بحار ۲۹ / ۱۷).۳ - فرمود: «هر کس برایش چهار پسر زائیده شد و یکی را به نام من ننامید، به من جفا کرده است» (بحار ۲۹ / ۱۷).۴ - هر کس یکبار بر پیغمبر صلوات فرستاد، خداوند با هزار صف از ملائکه، هزار بار بر او صلوات می فرستد» (بحار ۳۰ / ۱۷).۵ - وقتی عروه بن مسعود به سفارت از طرف کفار مکه به حدیبیه نزد پیغمبر آمد دید که آب وضو وآب دهان پیغمبر را برای تبرک از هم می ربایند، چون نزد قوم خود برگشت، گفت: ای مردم! من دستگاه قیصر و کسری و نجاشی را دیده ام، هرگز کسانی مطیع و فداکار مانند اصحاب محمد ندارند. (بحار ۲۲ / ۱۷).۶ - وقتی در محضر امام صادقعليه‌السلام نام محمد برده می شد، چنان سر خود خم می نمود که نزدیک بود سرش به زمین برسد. (بحار ۳۰ / ۱۷).۷ - «حنین» غلام پیغمبر آب وضوی او را به مردم می داد، به صورت می مالیدند و از آن می آشامیدند و چنان شد که به ایشان نداد، به پیغمبر شکایت کردند، پیغمبر فرمود: «آیا غلامی چنین حسابگر دیده اید؟» (اسد ۶۲ / ۲).۸ - خالد بن ولید یک تار مو از پیشانی پیغمبر به دست آورده بود و در جنگ ها در جلو کلاه خود نصب می نمود و به آن تبرک می جست. (اسد ۹۵ / ۲).۹ - همیشه فال خوب می زد در راهی می گذشت شترانی دید پرسید: «از کی هستند؟» گفتند: از سالم، فرمود: «سالم شدیم»؛ از کسی پرسید: «چه نام داری؟» گفت: مسعود، فرمود: «خوشبخت شدیم انشاء الله» (اسد ۲۷۳ / ۴).

۱۰ - یعیش غفاری گفت: شتری آوردند، پیغمبر فرمود: «کی آن را می دوشد»، یکی گفت: من، فرمود: «چه نام داری؟» گفت: مره، فرمود: «بنشین»، دیگری برخواست فرمود: «چه نام داری؟» گفت: جمره، فرمود: «بنشین»، من برخواستم، فرمود: «چه نام داری؟» گفتم:یعیش، فرمود: «بدوش» (اسد ۱۲۱ / ۵).۱۱ - چند تن از بنی غفار و بنی اسلم در مکه به حضور او آمدند و مسلمان شدند، پیغمبر فرمود: «غفار غفر الله لها و اسلم سالمها الله» یعنی: «طایفه ی غفار خداوند ایشان را بیامرزاد و طایفه ی اسلم خداوند ایشان را سلامت بداراد» (شامی ۴۵۷ / ۱).۱۲ - فرمود: «وقتی کسی را محمد نام گذاردید از او عیبجویی نکنید، بر او نهیب نزنید او را مزنید، خانه ای که در آن محمد نامی هست برکت دارد همچنین همسفرانی که در ایشان محمد نامی هست» (بحار ۲۴۰ / ۱۶).۱۳ - از یکی پرسید: «نام تو چیست؟» گفت: اکبر، فرمود: «نام تو بشیر است» (اسد ۱۹۳ / ۱).۱۴ - در زمان جاهلیت شتران را نشانه گذاری می کردند مانند بریدن گوش که آن را خضرمه می گفتند، پیغمبر دستور داد تا جای دیگر از شتر را نشانه گذاری کنند که با رسم جاهلیت فرق داشته باشد. (اسد ۱۹۶ / ۲).۱۵ - به خلده انصاریه فرمود: «کسی بیاور شترم را بدوشد»، یکی آورد، فرمود: «نامت چیست؟» گفت: حرب، فرمود: «برو دیگری بیاور»، چون آورد فرمود: «نامت چیست؟» گفت: یعیش، فرمود: «تو بدوش» (اسد ۱۲۲ / ۲).۱۶ - از یکی پرسید: «چه نام داری؟» گفت: عبد الشر، فرمود: «تو عبد الخیری» (اسد ۶۳ / ۲).۱۷ - ابن کلیب اولین مسلمان از یمن را عبدالله نامید. (اسد ۱۴۸ / ۲).

۱۸ - جد سعد بن وهب در جاهلیت «غیان» نام داشت، و محل او «غوا»، وقتی پیغمبر در بلاد جهینه بیعت می گرفت، از نام و محل او پرسید گفت: نامم «غیان» و محلم «غوا» است، پیغمبر فرمود: «بلکه نامت رشدان و محل تو رشاد است» (اسد ۳۰۱ / ۲)۱۹ - ربیع بن قارب را عبد الرحمن نامید. (اسد ۱۶۵ / ۲).۲۰ - یکی را پرسید: «نامت چیست؟» گفت: فراموش کرده ام، فرمود: «نامت سلیم است» (اسد ۳۴۸ / ۲).۲۱ - ظرف عسلی آوردند پرسید: «از کجاست؟» گفتند: از ذی الضلاله، فرمود: «از ذی الهدی است» (اسد ۳۸۷ / ۲).۲۲ - یکی سواره نزد او آمد و گفت: یا رسول الله! نه روز راه آمده ام و رهوار خود را خسته کرده ام، شبها بیدار و روزها تشنه بوده ام تا از دو خصلت از تو سؤال کنم، پیغمبر فرمود: «چه نام داری؟» گفت: زید الخیل، فرمود: «نام تو زید الخیر است» (اسد ۲۴۲ / ۲).۲۳ - سائب غفاری را عبدالله نام نهاد. (اسد ۲۵۶ / ۲).۲۴ - می فرمود: «در قیامت شما را به نام خود و نام پدر می خوانند، نام خوب بر خود بگذارید» (تیسیر ۴۶ / ۱).۲۵ - مسجد پیغمبر را با سعف نخل افروخته روشن می کردند، غلامی به نام فتح اول بار آن را با روغن زیتون روشن نمود، پیغمبر پرسید: «مسجد ما را کی روشن کرده؟» تمیم گفت: غلام من، فرمود: «چه نام دارد؟» گفت: فتح، فرمود: «نام او سراج است» (اسد ۲۶۲ / ۲).۲۶ - «عقربه» نامی که پدرش در جنگ احد کشته شده بود نزد پیغمبر رفت و گریه می کرد، پیغمبر پرسید: «نامت چیست؟» گفت: عقربه، فرمود: «نام تو بشیر است، آیا راضی نیستی که من در تو باشم و عایشه مادرت؟»، وی آرام گرفت. (اسد ۴۲۲ / ۳).

۲۷ - می فرمود: «شخص را به نامی که بیشتر دوست دارد، بنامید» (اسد ۶۱ / ۲).۲۸ - فرمود: «با کسی که آشنا می شوید از نام او و پدرش و قبیله اش سؤال کنید زیرا از حقوق واجبه ی دوستی راستین این است که این ها بپرسی و گرنه شناسائی احمقانه ای است» (وافی - الایمان / ۱۰۶).۲۹ - عبد العزی بن بدر بر پیغمبر وارد شد، فرمود: «نامت چیست؟» گفت: عبد العزی، پیغمبر او را عبد العزیز نامید، همچنین عبد العزی بن سخیر را، عزیز نامی را عبد العزیز نامید. (اسد ۳۲۹ / ۳).۳۰ - عثله بن منذر را عتبه نامید. (اسد ۳۶۷ / ۳).۳۱ - حزن بن ابی وهب را پرسید «چه نام داری؟» گفت: حزن، فرمود: «نه بلکه تو سهل هستی» اما او گفت: نام خود را عوض نمی کنم. گویند در نسل او حزونت و سوء خلق باقی مانده بود. (اسد ۳ / ۲).۳۲ - وقتی امام حسن متولد شد، امیرمؤمنان او را «حرب» نامید پیغمبر فرمود: «بلکه نام او حسن است»، بعدا امام حسن و امام حسین را به نام های فرزندان هارون و شبر و شبیر نامید. (اسد ۱۸ / ۲).۳۳ - حکم بن سعید را پرسید: «چه نام داری؟» گفت: حکم، فرمود: «نام تو عبد الله است» (اسد ۳۲ / ۲).۳۴ - عزیز با پدرش نزد پیغمبر رفته بود، فرمود: «پسرت چه نام دارد؟» گفت: عزیز فرمود: «او را عزیز ننامید، او را عبد الرحمن بنامید» و فرمود: «عبدالله و عبد الرحمن و حارث سه نام خوبند» (اسد ۲۹۷ / ۳).۳۵ - سعید بن یربوع اول نامش صرم بود او را سعید نامید؛ عبدالرحمن بن سبره اول نامش عبدالکعبه بود او را عبد الرحمن نامید. (اسد ۲۹۷ / ۲).

۳۶ - تیره ای به نام بنی الصمه را بنی سمعیه نام نهاد. (اسد ۱۰۰ / ۳).۳۷ - عبدالرحمن بن عبدالله اول نامش عبدالعزی بود او را عبدالرحمن نامید. (اسد ۳۰۴ / ۳).۳۸ - عیسی بن عقیل فرزندش را که عارم نام داشت نزد پیغمبر آورد او را عبدالرحمن نامید. (اسد ۳۱۸ / ۳).۳۹ - ابوعبس انصاری اول نامش عبدالعزی بود، پیغمبر او را عبدالرحمن نامید. (اسد ۲۸۳ / ۳).۴۰ - ابوراشد ازدی نزد پیغمبر آمد فرمود: «نامت چیست؟» گفت: عبدالعزی، فرمود: «پدر کی؟» گفت: ابومعاویه، فرمود: «هرگز، بلکه تو عبدالرحمن ابوراشد هستی»، آن گاه از نام غلامش پرسید گفت: قیوم، فرمود: «بلکه او عبدالقیوم است» (اسد ۲۹۲ / ۳).۴۱ - محبوبترین نام ها نزد پیغمبر، عبدالله و عبدالرحمن بود. (اسد ۲۹۶ / ۳).توضیح:این انتخاب مأخوذ از قرآن مجید است، قوله تعالی: «قل ادعو الله او ادعوا الرحمن ایاما تدعوا فله الاسماء الحسنی» (اسراء / ۱۱۰)یعنی: «بگو (ای محمد)! خدا را بخوانید (الله را) یا رحمن را بخوانید هر یک را بخوانید (خوب است) پس ویژه ی اوست اسماء الحسنی (نام های نیکو».۴۲ - مردی نزد او آمد فرمود: «چند پسر داری» گفت: سه پسر: شریح و عبدالله و مسلم، فرمود: «کدام بزرگتر است؟» گفت: شریح، فرمود: «تو ابوشریحی» (اسد ۲۷۰ / ۳).

۴۳ - ولید بن ولید را نزد پیغمبر آوردند از او پرسید: «چه نام داری؟» گفت ولید بن ولید بن مغیره فرمود: «بنی مخزوم نزدیک است که ولید را خدای خویش کنند، اما تو عبداللهی» (اسد ۲۷۲ / ۳).۴۴ - جبار بن حراث گوید: بر پیغمبر وارد شدم گفتم: انعم صباحا فرمود: «خداوند محمد و امتش را تحیت دیگر داده، سلام دادن بعضی بر بعضی» گفتم: السلام علیکم یا رسول الله، فرمود: «و علیک السلام، نامت چیست؟» گفتم: جبار، فرمود: «تو عبدالجباری»، اسلام آوردم و بیعت کردم. (اسد ۴۷۶ / ۳).۴۵ - وقتی عبدالله ذو البجادین مسلمان شد، عمویش هر چه به او داده بود پس گرفت و او را لخت کرد، مادر عبدالله ردای خشنی داشت آن را دو تیکه کرد با یک تیکه ی آن شلوار پوشید و تیکه ی دیگر را بر دوش انداخت و به مسجد آمد، پیغمبر از مردم رسیدگی و تصفح می کرد او را دید فرمودش: «کی باشی؟» گفت: من عبدالعزی نام دارم فرمود: «تو عبدالله ذوالبجادین هستی»، او در زمان پیغمبر وفات کرد، پیغمبر در دفن او شرکت نمود و چون دفن شد پیغمبر دست ها را بلند کرد و گفت: «خداوندا! من از او راضیم، از او راضی باش» (اسد ۱۲۲ / ۳).۴۶ - نام های عبدالحجر، عبدالعزی، عبدالکعبه، عبدالشمس و شیطان، همه را به عبدالله تبدیل نمود. (اسد ۲۴۳ - ۲۲۰ / ۳).۴۷ - ابوهند بن عبدالله وقتی با برادرانش نزد پیغمبر رسید او را عبدالرحمن نامید. (اسد ۶۹ / ۲).۴۸ - از یکی پرسید: «چه نام داری؟» گفت: شهاب بن خرقه، فرمود: «تو مسلم بن عبداللهی» (اسد ۵ / ۳).۴۹ - نعیم بن نحام را صالح نامید. (اسد ۱۰ / ۳).

۵۰ - نام امکنه را هم تغییر می داد؛ وقتی وفد ازد آمدند از مکان ایشان پرسید گفتند: کوهی داریم که «کشر» نام دارد فرمود: «نامش شکر است» (اسد ۱۷ / ۳)۵۱ - صهیب رومی را به ابویحیی کنیه داد. (اسد ۳۰ / ۳).۵۲ - مزاحم نامی را بشیر نامید. (اسد ۴۱۲ / ۵).۵۳ - از یکی پرسید: «چه نام داری؟» گفت: بغیض، فرمود: «نام تو حبیب است» (اسد ۳۷۴ / ۱).۵۴ - میسم نامی را مسلم؛ عاصی نام را مطیع؛ و مهران نامی را مکرم نامید. (اسد ۳۶۲ / ۴ و ۳۷۴).۵۵ - حکم بن سعید بن عاص را عبدالله و عبد نهم نامی را عبدالرحمن نامید. (اسد ۱۸۶ / ۳).۵۶ - عبدالحارث بن حکیم ضبی نزد پیغمبر آمد، از او پرسید: «نام تو چیست؟» گفت: عبدالحارث بن حکیم، فرمود: «تو عبدالله هستی» و او را مأمور وصول صدقات قوم خود نمود. (اسد ۱۴۴ / ۳).۵۷ - عبدالحجر بن دیان را عبدالله نامید. (اسد ۱۵۲ / ۳).۵۸ - ابوعبدالرحمن در جاهلیت «بحیر» نام داشت، پیغمبر او را عبدالله نامید. (اسد ۱۵۲ / ۳).۵۹ - قاطع بن سارق مکنی به ابی صفره نزد پیغمبر آمد از نام او پرسید و او گفت: پیغمبر فرمود: «قاطع و سارق را رها کن، تو ابوصفره ای» (اسد ۱۸۹ / ۴).۶۰ - فروشندگان را سمسار می نامیدند، پیغمبر ایشان را تجار نامید و فرمود: «فروش شما با سوگند مخلوط است، آن را با صدقه دادن بیامیزید» (اسد ۲۳۳ / ۴).۶۱ - قلیل نامی را کثیر نامید. (اسد ۲۳۱ / ۴).

۶۲ - عاصی نامی را مطی نامید و عاصیه نامی را جمیله. (اسد ۲۳۲ / ۴).توضیح:چون نام مطعیه برای زن موهم است، از این جهت پیغمبر به جای مطیعه او را جمیله نامیده است.۶۳ - در بازار یکی گفت: یا اباالقاسم! پیغمبر رو برگردانید، آن مرد گفت: با دیگری بودم، پیغمبر فرمود: «به نام من بنامید اما به کنیه ی من ننامید» (مناقب ۲۳۳ / ۱).توضیح:اکنون هم کسی حق ندارد بدون اجازه، فامیلی را انتخاب کند، زیرا باعث اشتباه و عدم تعیین است اما با رفع این التباس و محظور چنان چه در دو حوزه یا در دو زمان دور از هم، منعی ندارد؛ و بنابراین اکنون نامگذاری به ابوالقاسم منعی ندارد.۶۴ - بفودان از اهل هرات را که مسلمان شد محمد نامید. (اسد ۳۳۲ / ۴).۶۵ - مخشی بن حمیر اشجعی که منافق بود، توبه کرد و از پیغمبر خواست که نام او را عوض کند، پیغمبر او را عبدالله بن عبدالرحمن نامید. (اسد ۳۳۸ / ۴).۶۶ - ذکوان نامی را ناجیه نامید (اسد ۴ / ۵).۶۷ - ناشره را به سریه ای فرستاده بود، زنش حامله بود، پسری آورد، نزد پیغمبر آورد که نامگذاری کند، پیغمبر نام او را «سریع» گذارد و فرمود: «چون در اسلام شتاب کرده است» (اسد ۶ / ۵).۶۸ - هشام نامی را شهاب نامید (اسد ۶۵ / ۵).۶۹ - به مردی گفت: «نامت چیست؟» گفت: نعم، فرمود: «نامت عبدالله است» (اسد ۲۲ / ۵).

۷۰ - می فرمود: «فال بد زدن شرک است، و ما آن را با توکل دفع می دهیم». از فال خوب سخت خوشش می آمد و فرمود: «وقتی فال بد زدید در آن کار اقدام کنید». می فرمود: «سه چیزند که مؤمن از آنها رهائی ندارد: فال بد و بد گمانی و حسادت»، آن گاه چاره ی آن ها را چنین فرمود: «هرگاه فال بد زدید اقدام کنید (آن فال مانع انجام کار نباشد) و چون بدگمان شدید آن را محقق ندانید (تا تحقیق کنید)، و چون حسادت ورزیدید ظلم نکنید» (اغلب منابع).توضیح:عوض کردن نام های نامناسب به نام های مناسب از غایت حکمت است، که عقل کل بر آن و بر فلال خوب زدن اهتمام داشت، زیرا نام، نزدیکترین وجه ادراک شی ء است که با شنیدن آن متبادرا صورتی از آن در ذهن نقش می بندد، و آن صورت متناسب با نام است نام بد یا بدمحتوی یا بی محتوی خود یکی از وجوه سریال فال بد است، و هر چند استفاده از نام بلند اما بی محتوی هم فریب دهنده و باعث ناشناس ماندن امتیازات انسانی است چنان چه از آیه ی مبارکه ی( وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ) (حجرات / ۱۱)یعنی: «همدیگر را با لقب ها نکوبید و عیب جوئی نکنید» مستفاد می شود که شامل هر دو قسم است: هم القاب پستی که مایه ی سرشکستگی مؤمن است، هم القاب بلندی که از رتبه ی او بالاتر و مایه ی غرور او و اغراء و اشتباه دیگران است؛ تأثیر اسم در مسمی تا آن جا کارگر است که گاهی یک اسم بی تناسب مانع رسیدن صاحب هنری به مقامات عالیه ی رشته ی خویش است، مثلا در میان طوائف معمول است که به نام روزها، حیوانات و صفات بد نامگذاری می کنند در این صورت مثلا کربلائی پنجشنبه با هر درجه از معلومات نمی تواند مجتهد مورد قبول عامه گردد؛ و مشهدی نادان به عنوان پزشک متخصص، پذیرفته نمی شود؛ و حاج سگول، بازرگان مورد احترامی نخواهد بود؛ نام های معمول در دوران جاهلیت نماینده ی خوی و منش غیرانسانی آن دوران بود و هرگز با کرامت دوران اسلامی مناسب نبود.متأسفانه با آن که همه ی امتیازات جامعه ی عرب از برکت پیغمبر اسلام است که هم خاتم پیغمبران است هم ایشان را به آب و نان تا مقام امپراطوری رسانده است، هنوز که هنوز است رقم نامگذاری به نام او (محمد) در صدانه نام های ایشان اندک است، مانند آن که سالنمای اغلب ممالک عربی سالنمای میلادی است نه هجری و این خود اعجب عجائب است و سکوت علمای ایشان در برابر این شناعت، شگفت آور است.با شستشویی که اسلام به عرب داده است، هنوز بقایایی از خشونت و عصبیت جاهلی در میان ایشان دیده می شود و هنوز در میان افکار اعتقادی خود جایی هم شأن خانواده ی پیغمبر، آماده نکرده اند.به نظر ما رقم چشمگیر سوء نیت طاغوت ایران همانا تغییر سالنمای هجری به سال نمای شاهنشاهی بود و این مطلب بر اهل سیاست پوشیده نبود که اولین اقدام شریف امامی در تصدی مقام نخست وزیر صدور اعلامیه ی بازگرداندن سال شاهنشامی به سال هجری بود( وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ) .

۷۱ - ابوالملیح از پدرش نقل کرد که گفت: ردیف پیغمبر بودم، شتر سکندری رفت، من گفتم: دور باد شیطان، پیغمبر فرمود: «نام شیطان مبر و گرنه چون خانه ای بزرگ می شود و می گوید از نیروی من بود، اما بگو بسم الله که تا مانند پشه کوچک شود» (اسد ۶۷ / ۱).توضیح:بردن نام شیطان در مورد استعاذه، مستحب است و تعارضی با این مورد ندارد؛ مراد پیغمبر چنان چه از خود روایت برمی آید آن است که هر جا گوینده گمان برد آن ضرر و زیان از نیروی شیطان است نباید نام او را ببرد و باید بداند به قوله تعالی:( إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ) یعنی: «حیله و دشمنی شیطان، ناچیز است» و هر جا از شر او استعاذه می کند باید بداند که آلتی است در دست مشیت الهی مانند همه ی مخلوقات و خود بذاته لا یضر و لا ینفع است.۷۲ - پسر بچه ای را نزد پیغمبر بردند فرمود: «آیا او را نامگذاری کرده اید؟» گفتند: آری ولید، فرمود: «بس است، بس است، نام او عبدالرحمن است، او را به نام فراعنه ی خود نامگذاری کرده بودید» (مطالب ۴۱ / ۳).۷۳ - فرمود: «هر کس برای او سه پسر زائیده شد و یکی از ایشان را محمد ننامید، به تحقیق جاهل است» (مطالب ۳۱ / ۳).۷۴ - امام صادق فرمود: «یس، نام پیغمبر است به دلیل آنکه لمن المرسلین سلام علی آل یس، یس محمد است و آل محمد امامانند» (بحار ۸۷ / ۱۶).توضیح:در «انک لمن المرسیلن» که خطاب است، باید مخاطبی ذکر شده است با یاء ندا و سین رمز، یعنی ای محمد! سوگند به کتاب مبین (قرآن) که به درستی که تو از پیمبران مرسلی.۷۵ - انگشتر او از نقره بود و نقش آن محمد رسول الله. (بحار ۹۵ / ۱۶).۷۶ - فرمود: «هرگاه کسی را محمد نامیدند او را عیب نکنید؛ بدون برآوردن حاجت، او را بازنگردانید؛ او را نزنید؛ برای خانه ای که محمد نامی در آن هست برکت داده شده و همچنین برای مجلسی و رفقائی که محمد نامی در آنها باشد»(بحار ۲۴۰ / ۱۶).۷۷ - عیینه بن الحصن الفزاری را «الاحمق المطاع فی قومه» لقب داده بود. (بحار ۱۴۷ / ۱۹)یعنی: احمقی که در میان قوم خود اطاعت میشود و معلوم است که چنین قومی خود حمقا خواهند بود.۷۸ - چون سهیل بن عمرو از جانب قریش برای اصلاح با پیغمبر در حدیبیه آمد فرمود: «کار ما سهل و آسان شد» (وصول ۲۵۲ / ۳).۷۹ - گروهی از طایفه ی «مزینه» نزد پیغمبر آمدند فرمود: «شعار شما چیست؟» گفتند: حرام، فرمود: «نه، بلکه شعار شما حلال است» (بحار ۱۶۴ / ۱۹).۸۰ - چون کلمه ی خوبی می شنید می فرمود: «آن را از دهانت گرفتم»؛ چون عاملی می فرستاد و از نامش می پرسید اگر نام او خوب بود اثرش در صورت پیغمبر نمایان می شود و همچنین چون به شهری یا دهی وارد می شد فرمود: «چون چیز بدی بشنوید، بگویید: اللهم لا یأتی بالحسنات الا انت و لا یدفع السیئات الا انت و لا حول و لا قوه الا بک» فرمود: «فال بد زدن، شرک است و از ما نیست اما با توکل بر خداوند، بدی آن از بین می رود» پرسیدند: فال چیست؟ فرمود: «کلمه ای نیکو» (وصول ۱۹۳ / ۳).۸۱ - در روز گرمی آب آوردند، وضو گرفت، مردم از اضافه ی آب وضویش برای تبرک می گرفتند، هر کس چیزی می گرفت به صورت می مالید و هر کس به دست نمی آورد از ترس دست رفیقش می گرفت (وصول ۶۶ / ۳).۸۲ - در حدیبیه پیغمبر از مردی قرشی خواست از آب زمزم برای او بیاورد، چون آورد آن را همراه خود به مدینه برد. (وصول ۳۹۱ / ۱).۸۳ - فرمود: «فال بد از شرک است و از ما نیست اما آن را خداوند با توکل از بین می برد» (مستدرک ۱۸/ ۱).توضیح:چون مؤثر دانستن چیزی جز خدا، خلاف توحید است، پیغمبر آن را به شرک نسبت داده، و آن در مواردی است که تأثیر شناخته شده نباشد مانند اثر ناشناخته ی عطسه زدن که اگر یکی بود بد است و اگر دو تا بود خوب است اما در جائی که اثر شناخته شده باشد وظیفه ی انسان چه از عمل یا ترک باید طبق آن اثراث شناخته شده ی تکوینی باشد مانند احتراز از آتش و عمل به دارو و درمان.۸۴ - فرمود: «اعراب از نامگذاری نمازها بر شما غلبه نکنند، نماز آخرین عشاء است در کتاب خداوند، و عتمه که ایشان نامگذاری کرده اند وقت دوشیدن شیر است» (وصول ۳۸۱ / ۲).۸۵ - مهمانانی نزد پیغمبر آمدند و شنید یکی از ایشان ابوالحکم نام دارد فرمود: «حکم و داور، خداوند است، کنیه به ابوالحکم نگذارید»، آن مرد گفت: چون قوم من اختلافی داشته باشند مرا به داوری قرار می دهند، حکم می دهم و دو طرف راضی می شوند.فرمود: «پسر داری؟» گفت: آری، شریح و عبدالله و مسلم، فرمود: «بزرگ ایشان کیست؟» گفت: شریح، فرمود: «تو ابوشریحی» و برای او و پسرش دعا کرد. (مستدرک ۲۴ / ۱).۸۶ - فرمود: «پست ترین نام ها نزد خداوند مالک الملک (شاهنشاه) است، مالکی جز خداوند نیست» (وصول ۴۶ / ۱).۸۷ - فرمود: «نام خوب به خود بگذارید» (وصول ۴۶ / ۱).۸۸ - «حرب» نامی را «سلم» نامید؛ و «مضطجع» را «منبعث»؛ «شهاب» را «هشام»؛ زمینی «عفره» نام را «خضره» نامید؛ «شعب الضلاله» را «شعب الهدی»، «بنی المزینه» را «بنی الرشده»، «بنی معویه» را «بنی رشد» (وصول ۵۰ / ۱).۸۹ - فرمود: «روز هفتم ولادت را نامگذاری کنید»؛ وقتی حسن بن علی متولد شد در گوش او اذان گفت. (وصول ۵۱ / ۱).توضیح:راوی قبل از تولد امام حسین این حدیث را نقل کرده و گرنه مستحب است در گوش هر مولودی اذان گفته شود و معلوم است که چیزی از مستحبات از پیغمبر فوت نشده چه رسد اذان گفتن در گوش امام حسین.۹۰ - «ریطه» دختر مسلم از پدرش نقل کرد که می گفت: در «حنین» حاضر بودم، پیغمبر پرسید: «نام تو چیست؟» گفتم: غراب، فرمود: «بلکه تو مسلمی»؛ یکی آمد از او پرسید: «نام تو چیست؟» گفت: اصرم، فرمود: «بلکه تو زرعه ای». و این نام ها را تغییر داد: عاص، عزیز، عقله، شیاطن، حکم، حباب و شهاب؛ نام زمینی عفره بود آن را خضره نامید. (حیاهالحیوان ۱۷۵ / ۲).