خاتم النبیین

خاتم النبیین0%

خاتم النبیین نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

خاتم النبیین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی کمالی
گروه: مشاهدات: 36562
دانلود: 3970

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 36562 / دانلود: 3970
اندازه اندازه اندازه
خاتم النبیین

خاتم النبیین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

رعایت مستضعفان: زن، یتیم، بردگان و...

پیغمبر اسلام در رعایت حال زنان و احترام گزاردن به ایشان سخت کوشا بود، در حقیقت پیغمبر اسلام برای اولین بار عامه ی زنان را در جامعه عضویت داد وقتی مسلمان می شدند از ایشان مانند مردان بیعت می گرفت، داستان بدبختی زن در جوامع قبل از اسلام و نجات یافتن ایشان به دست پیغمبر اسلام خود جداگانه کتاب های مفصلی می خواهد که ما به نوبه ی خود و باندازه ی توانایی در کتاب «قرآن و مقام زن» آورده ایم و در این باره کتاب ها باید پرداخت.در رعایت حال یتیمان و بردگان نیز اهتمام شدید می فرمود.اساس فرهنگ اسلام برای هر فرد مسلمانی حقی در محدوده ی خاصی می شناسد که باید از طرف افراد جامعه به او اعطا گردد و چون نماینده ی هر اجتماع، حکومت آن اجتماع است، ضامن و مسئول اعطای آن حقوق است و پیغمبر اسلام خود نمونه ی کامل اعطای حقوق بود از حق والدین گرفته تا حق یک فرد رهگذر.۱ - وقتی عهدنامه ی حدیبیه انجام گرفت و صلحنامه امضا شد، پیغمبر به همراهان فرمود: «برخیزید و شتران خود را نحر کنید» و چون ایشان به صلح راضی نبودند هیچ کس از جای خود برنخواست، پیغمبر سه بار تکرار کرد و هیچ کس اجابت ننمود،پیغمبر به خیمه ی ام سلمه رفت و در حالی که خشمناک بود دراز کشید ام سلمه گفت: یا رسول الله! چه شده؟ و پیغمبر جواب نمی داد، بعد از سه بار سؤال پیغمبر فرمود: «ایشان را فرمان دادم که نحر کنند و تقصیر کنند و محل شوند، شنیدند و به رویم نگاه کردند و کسی جواب نداد»، ام سلمه گفت: تو خود برو و هدی خود را پیش روی ایشان نحر کن، به زودی از تو پیروی می کنند؛ پیغمبر برخواست و دامن به کمر زد، حربه برداشت و شتر خود را نحر کرد و گفت: «بسم الله و الله اکبر»، همراهان چون چنان دیدند به شتاب شتران خود را نحر کردند چنان چه نزدیک بود درهم افتند. (واقدی / ۶۱۳)و (بحار ۳۵۳ / ۲۰).توضیح:پیغمبر وعده داده بود که به زیارت خانه ی خدا خواهند رسید و البته مقصود سال بعد به نام «عمره القضا» بود و چون در سفر حدیبیه اگر صلح نمی شد جنگ بد فرجامی روی می داد، مصلحت اسلام ایجاب می کرد با کفار صلح کند و زیارت خانه ی خدا را به سال دیگر موکول نماید و چنان کرد، مسلمانان که از زیارت خانه خدا محروم شده بودند در ناراحتی به سر می بردند، اما چون پیغمبر شتر خود را نحر کرد و آماده ی بازگشت به مدینه شد، دانستند که کار او وحی الهی است و هرگز به میل و هوای خود کاری انجام نمی دهد، بعدا هم وقایع نشان داد که صلح حدیبیه فتح بزرگی در سیاست بود و در فاصله ی حدیبیه و فتح مکه مسلمانان نیرومند شدند و بسیاری از سران کفار موقعیت پیغمبر و قدرت آینده ی او را پیش بینی کردند و مسلمان شدند، مسلمانی ایشان هم تضعیفی برای سائر مشرکین بود، از این ها گذشته شایسته نبود حرم امن خداوندی یعنی مکه بوسیله ی کشت و کشتار فتح شود، نیرو و استعداد اسلام چندان بالا گرفت که در فتح مکه بدون جنگ و خونریزی کفار تسلیم شدند و پیغمبر، فاتحانه وارد مکه شد.روایت حدیبیه در بعضی مصادر اضافاتی دارد که ما از آن جهت که حدیبیه نقطه ی عطف مهمی در تاریخ اسلام است آن را نقل می کنیم:چون ام سلمه جواب پیغمبر را شنید با خردمندی و وقار و ادب گفت: یا رسول الله! عذر ایشان را بپذیر، امر عظیمی بر ایشان وارد گردیده اینان برگردند، نه حجی به جا آورده باشند، نه فتحی کرده باشند از این جهت بد حالند، رأی آن است که خود بیرون روی و کاری به ایشان نداشته باشی، و به آن چه می خواهی خود آغاز کنی، چون تو را دیدند از تو پیروی می کنند و می دانند کار قطعی است، و تجدیدنظری در آن نخواهد بود اینان به تو ایمان دارند و تو را دوست دارند و خیرخواه تو هستند؛ پیغمبر آرام شد و به رأی ام سلمه مطمئن گشت که خردمندانه و واقع بینانه بود و خود به نحر شتر آغاز کرد. (من توجیهات الاسلام / ۲۱۸).۲ - از ناگهانی به خانه رفتن در شب نهی می کرد، در یکی از اسفار هنگام بازگشت دستور داد در خارج مدینه شب را بمانند و فرمود فردا به خانه روند، یکی از صحابه نافرمانی کرد، شب هنگام به مدینه وارد شد و بی خبر به خانه ی خود رفت، چراغی در خانه روشن دید و آدم دراز قدی خوابیده، غیرت او بجنبید و سخت خشمناک وارد خانه شد و با پا به زنش که خوابیده بود زد و گفت: این کیست؟ زنش گفت: این «رحیله» مشاطه است، چون شنیدم می آیید او را برای آرایش آوردم، و همینجا خوابید؛ صحابی از خلاف و شتاب خود سخت پشیمان شد و راز فرمان پیغمبر آشکار گردید. (واقدی / ۴۳۶ و ۱۱۱۵).توضیح:در بعضی روایات آمده که تصادفا مردی غریب را دید و راز منع پیغمبر آشکار شده است، زیرا جستجوگری در کشف عیوب و عورات حرام است مگر آن جا که استثناء برای مصلحتی به کار می رود، چنان چه از پیغمبر اکرم روایت شده که فرمود: «من القی جلبات الحیاء فلا غیبه له» یعنی: «هر کس پرده ی حیا و شرم را برانداخت، غیبتی ندارد» یعنی غیبت کردن او ناروا نیست و همچنین فرمود: «اذکروا الفاجر بما فیه کی یحذره الناس» یعنی: «بدکاره را به آن چه در اوست یاد کنید تا مردم از او حذر کنند و مواظب خود باشند». (مستند احادیث تفسیر قرطبی ۳۳۹ / ۱۸).۳ - حمل بن مالک از طائفه ی هذیل از راه می گذشت، «اثیله» دختر راشد را دید که گوسفندان را می چرانید، چون برقعش به کنار رفت دید بسیار زیبا است، شتر خود را بست و خواست بر او دست درازی کند، اثیله گفت: مرا از پدرم خواستگاری کن، حمل به طرف او رفت، اثیله به او حمله کرد و او را بر زمین زد و بر سینه ی او نشست و از او پیمان گرفت که متعرض او نشود، اما بار دیگر حمل خواست با او درآمیزد، اثیله دوم بار و سوم بار او را بر زمین زد و در بار سوم سر او را با سنگی کوبید و به راه خود رفت؛ پس از چندی قوم او رسیدند و گفتند: کی به تو چنین کرد؟ گفت: از شتر افتاده ام، گفتند: شترت بسته است، و این سنگ خونین چیست؟ گفت: مرا به خانه برید، چون مرگ او نزدیک شد گفت: خون من به گردن اثیله است، طائفه هذیل به پیغمبر شکایت کردند، پیغمبر راشد را بخواست و فرمود چنین می گویند راشد گفت: من خبر ندارم، و چون از اثیله سؤال کرد گفت: آیا زنی می تواند مردی را بکشد؟ اما با پیغمبر دروغ نخواهم گفت و نزد او آمد واقعه را بگفت، پیغمبر فرمود: «خداوند تو را مبارک کند» و خون حمل را هدر نمود. (اسد ۹۵ / ۳).۴ - عکافه بن وداعه نزد پیغمبر آمد، پیغمبر به او فرمود: «همسر داری؟» گفت: نه فرمود: «و نه کنیزی؟» گفت: ندارم، پیغمبر فرمود: «با آن که سالم و مالداری؟» گفت: آری، پیغمبر فرمود: «در این صورت تو از برادران شیطانی؛ اگر از راهبان نصارایی، از ایشانی؛ و اگر از مایی چنان کن که ما می کنیم»، عکافه گفت: یا رسول الله! ازدواج نکنم تا تو کسی را به من تزویج کنی، پیغمبر فرمود: «به نام خدا و برکت او دختر کلثوم حمیری را به تو تزویج نمودم» (اسد ۳ / ۴).۵ - روزی در میان اصحاب نشسته بود، زنی زیبا از راه گذشت، پیغمبر فرمود: «هرگاه زنی به نظر شما زیبا آید، نزد زنان خود روید، زیرا زن به صورت شیطان می آید و به صورت شیطان می رود» (اسد ۲۶۹ / ۳).توضیح:به صورت شیطان آمدن و رفتن به عنوان نقص منزلت زن نیست و مراد پیغمبر آن است که تحریکات غریزه ی حیوانی در غیر مورد خود، همچنین فرونشستن آن ها از صور شیطانی نفس انسان است نه صور رحمانی آن، زیرا نفس به معنی مطلق خود معرض ورود هر دو صورت است، دیگر آن که چون پوشیدن صورت واجب نیست، چه بسا ناگهانی و بدون قصد چشم به نامحرم بیفتد که اگر محرک بود باید از نظرم دوم اجتناب کند و نظر اول بخشوده خواهد بود.در حدیثی که از امیرمؤمنان روایت شده اضافه دارد که فرمود: «هر کس تحریک شده، نزد زن خود رود زیرا او هم زنی است مانند زن دیگر» و مراد اطفاء شهوت از راه حلال است.۶ - به غالب بن ابیحر فرمود: «اهل بیت خود را از فربهی مال خود بخوران، یعنی از بهترین آن» (اسد ۲۳۶ / ۳).۷ - در زناشوئی تأکید داشت، فرمود: «مسکین است مسکین مردی که همسری ندارد و هر چند مالدار باشد»، بعد فرمود: «مسکینه است مسکینه زنی که شوهری نداشته باشد» (اسد ۳۱۲ / ۵).توضیح:در مورد زن نفرمود اگر چه مالدار باشد زیرا زن بی شوهر اگر مالدار بود بیچاره نیست.۸ - معاویه سملی نزد پیغمبر آمد و گفت: قصد جهاد دارم برای رضای خداوند و آخرت پیغمبر فرمود: «مادرت زنده است؟» گفت: بلی، فرمود: «برو و به او نیکی کن» (اسد ۳۸۳ / ۲).۹ - قتیله، زین سوداگر بود، از پیغمبر پرسید: در معامله چانه بزنم؟ فرمود: «نه، آن چه را می خواهی بفروشی یک کلام بگو، بخرند یا نخرند» (نظام ۱۱۷ / ۲).۱۰ - پیغمبر اکرم در محل «عسفان» بود، یکی گفت: آیا در زنان بنی مدلج و شتران ایشان نیازی هست؟ یکی از بنی مدلج که حاضر بود از غیرت و ناراحتی اثر آن در صورتش نمایان شد، پیغمبر فرمود: «بهترین شما دفاع کننده ترین از قوم و تبار خویش است مادام که به گناه نکشاند» (اسد ۸۶ / ۲).

۱۱ - ابوطلحه انصاری قبل از مسلمان شدن از ام سلیم خواستگاری نمود، او گفت: مانند توئی را نباید رد کرد، اما تو مردی کافر و من مسلمانم، اگر مسلمان شدی مهریه ی من اسلام تو باشد، ابوطلحه مسلمان شد و همان مسلمانی مهریه ی ام سلیم بود وی مردی جهیرالصوت بود پیغمبر فرمود: «ابوطلحه در ارتش از یک گروهان بهتر است» (اسد ۲۳۲ / ۲).۱۲ - قتیله، خواهر نضر بن حارث در مرگ برادرش که در راه بدر به امر پیغبر کشته شده بود مرثیه ای جانگداز گفته بود از آن جمله:ای محمد! ای بهترین ریشه ی کریم، در قوم خود! ای نیرومند بزرگوار چه زیان داشت اگر با بخشودن او منت می گزاردی، چه بسا جوانمرد منت می گزارد در حالی که غیظ آلود است و کینه ور است چون پیغمبر شنید فرمود: «اگر قبلا می شنیدم او را رها می کردم» (شامی ۴۷۴ / ۲).توضیح:زیرا کشتن و رها کردن هر دو از اختیارات پیغمبر بود.۱۳ - وقتی هند زن ابوسفیان مسلمان شد و بیعت کرد گفت: یا رسول الله! ابوسفیان مردی خسیس است، به قدر کفایت من و فرزندانم خرج نمی دهد، آیا می توانم از مال او برداشت کنم بی خبر او؟ پیغمبر فرمود: «از مالش به قدر معروف و کفایت خود و فرزندانت بردار» (شامی ۶۰۴ / ۳).۱۴- پیغمبر بر جنازه ی زنی که در حال نفاس مرده بود و آبستنی او از زنا بود، نماز گزارد. (مطالبه العالیه ۲۰۸ / ۱).۱۵ - بر قبر تازه ای گذر کرد، پرسید: «از کیست؟» گفتند: از فلان زن، فرمود: «چرا مرا خبر نکردید؟» گفتند: در خواب بودی، فرمود: «برای حضور در جنازه هایتان مرا خبر کنید» (مطالب ۲۰۹ / ۱).۱۶ - فرمود: «هر کس عامل ماست باید همسری داشته باشد، اگر ندارد بگیرد، اگر خادمی یا مسکنی ندارد باید به دست آورد» (اسد ۳۵۴ / ۴).۱۷ - یاسر بن سوید به جنگ رفته بود، زنش پسری زائید، نزد پیغمبر آمد و گفت: پسری زائیده ام، پدرش در جبهه است، او را نامگذاری کن، پیغمبر او را گرفت و دست بر سر او کشید و گفت: «خداوندا! مردان ایشان را زیاد کن و زنان ایشان را کم، ایشان را محتاج نکن، هیچ کس از ایشان نیازمندی را مبیند»، نام پسرش را مسرع نهاد که در اسلام شتاب کرده. (اسد ۹۸ / ۵).توضیح:دعا متضمن رعایت حال زنان است، زیرا در همه ی جوامع بشری زن باید چشم به راه خواستگاری از طرف مرد باشد و در این صورت به قاعده ی عرضه و تقاضا وقتی تعداد زن کم و مرد زیاد بود خواستگار زن زیاد و ارزش او بیشتر است.۱۸ - در جنگ احد، نسیبه دختر کعب مشکی آب برداشت و مجاهدان را آب داد، وقتی جنگ مغلوبه شد و پیغمبر را تنها گذاردند، شمشیر گرفت و از پیغمبر دفاع کرد تا دوازده زخم برداشت، جای زخم عمیقی بر شانه ی او مانده بود که می گفت: جای شمشیر ابن قمیئه است، وی می گفت: من دو ضربه به او زدم اما کاری نشد زیرا دو زره بر تن داشت، نسیبه هم در جنگ با مسیلمه ی کذاب با مردان مجاهده همراه بود در «حدیقه الموت» که جنگ به اوج رسید و مسیلمه کشته شد دست او هم قطع گردید. (بحار ۱۱۲ / ۲۰).

توضیح:مجاهدات این گونه زنان مسلمان و شرکت ایشان در جنگ های سخت در صدر اسلام دلیل آن است که اسلام دین تقدم و زندگی است، و همه ی افراد را در بوته ی سعی و عمل ذوب کرده جامعه ای فولادین می سازد.۱۹ - در جنگ احد دو زن روسبی همراه کفار بودند که خوانندگی می کردند و هجای پیغمبر می گفتند، در فتح که خون ایشان را هدر کرد. (بحار ۱۱۲ / ۲۰).توضیح:پیغمبر تقریبا هیچ شاعر کافر هجاگوی را عفو نکرد در حالی که بسیاری از جنگاوران کافر را بخشیده است و این رویه درس مهمی را می آموزاند که در هر حال افراد پرکار و فداکار در جامعه ارزشی دارند و هر چند کافر باشند اما همج رعاعها و دلقکها و طفیلیها هیچ ارزشی ندارند.۲۰ - سبیعه دختر حارث که شوهرش کافر بود در حدیبیه نزد پیغمبر آمد که بیعت کند و شوهرش به دنبال او آمد که او را برگرداند، آیه نازل شد( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ) (ممتحنه / ۱۰)یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه زنان مؤمنه مهاجر نزد شما بیایند ایشان را آزمایش کنید» و آزمایش چنان بود که باید سوگند یاد کنند که مهاجرت ایشان از بغض شوهر نیست، از رغبت به سرزمین هجرت نیست، از دوستی دنیا نیست، بلکه صرفا از محبت خدا و رسول اوست؛ پیغمبر سبیعه را سوگند داد و چون صدق او معلوم شد مهر او را به شوهرش داد و او را دست خالی بازگردانید. (بحار ۲۳۸ / ۲۰). می کشید و زنان به طرف دیگر. (بحار ۳۸۵ / ۲۰).۲۲ - هنگام رفتن به خیبر گروهی از زنان آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما می خواهیم همراه شما بیائیم، مجروحین را مداوا کنیم، و هر چه از دست ما برمی آید به مسلمانان کمک کنیم، فرمود: «علی برکت الله بیائید» و از غنائم ایشان را سهمیه داد مانند گردن بند و امثال آن، نه زمین. (شامی ۳۸۷ / ۳).۲۳ - بعضی از صحابه که می خواستند ازدواج کنند، از پیغمبر برای مهریه کمک می گرفتند، و اگر چیزی داشت به ایشان می داد. (شامی ۴۲۲ / ۳).۲۴ - در یکی از سریه ها دختری سهم ایاس بن سلمه شده بود، چون به مدینه آمدند پیغمبر به او فرمود: «این دختر را به من ببخش»، ایاس گفت: یا رسول الله! برای من جالب است، اما لباس از تن او دور نکرده ام، پیغمبر ساکت شد؛ فردا او را در بازار دید فرمود: «دختر را به من ببخش» و همان جواب را شنید، روز سوم هم ایاس را دید و فرمود: «به جان پدرت دختر را به من ببخش» ایاس گفت: پیراهن از تن او دور نکرده ام، اما برای تو باشد؛ پیغمبر آن دختر را با چند تن از مسلمانان که در مکه اسیر بودند معاوضه نمود و راز اصرار پیغمبر آشکار گردید. (شامی ۴۱۷ / ۳).۲۵ - در سفرها یکی از همسران خود همراه می برد اما سوده و زینب به سفر نمی رفتند. (نظام / ۳۵۵).۲۶ - در ماه رمضان معتکف می شد، چنان شد که در محل اعتکاف سه خیمه برپا دید، فرمود: «این ها مال کی هستند؟» گفتند: عایشه و حفصه و زینب، فرمود: «گمان کرده اند کاری نیکو کرده اند»، برگشت و آن سال در ماه رمضان اعتکاف نکرد و در ماه شوال اعتکاف نمود. (جامع ۲۳۹ / ۱). توضیح:چه بسا به علت نامعلومی پیغمبر به اعتکاف ایشان راضی نبوده یا آن را در اثر چشم و هم چشمی و ریاکاری می دانسته است.۲۷ - از خانه بیرون نمی رفت مگر آن که خدیجه خاتون را یاد می کرد. (اسد ۴۳۸ / ۵).۲۸ - ریحانه یهودیه از اسیران بنی قریظه سهم پیغمبر شد، خواست او را آزاد کند و با او ازدواج نماید، ریحانه گفت: اگر مرا در ملکیت خود بگذاری بر من و تو سبکتر خواهد بود، پیغمبر او را به حال خود باقی گذارد و او در یهودیت خود باقی بود، و پیغمبر از او جدا بود تا روزی که صدای پایی آمد، پیغمبر فرمود: «ثعلبه است و آمده است مرا به اسلام ریحانه بشارت دهد» و چنان بود. (بحار ۲۷۸ / ۲۰).۲۹ - در غزوه ی بنی المصطلق، امیرمؤمنان جویریه را اسیر کرده بود، پیغمبر آن را برای خود اختیار نمود، پدرش آمد و گفت: یا رسول الله! دختر من اسیر نیست، زیرا از بزرگ زادگان است، پیغمبر فرمود: «نزد او برو من به او اختیار دادم»، پدرش گفت: نیکو و برازنده حکم کردی و نزد دختر خود رفت و گفت: ای دخترک! قوم خود را رسوا مکن با من بیا، جویریه گفت: من خدا و پیغمبر را اختیار کردم، پیغمبر او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود. (بحار ۲۹۰ / ۲۰).۳۰ - حوات بن جبیر در خدمت پیغمبر بود، چون به «مرالظهران» رسیدند توقف کردند، حوات از خیمه بیرون آمد چند زن دید به دور هم نشسته، پیغمبر بر ایشان گذر کرد، وی ترسید و به دنبال او به راه افتاد، و به پیغمبر گفت: شترم فرار کرده و به دنبال آنم، پیغمبر عبای خود را به دست او داد و به میان درختان اراک رفت و برگشت، و عبا را گرفت، و گفت: ای بنده ی خدا! آن شتر چه شد؟، و در آن سفر هر بار که حوات را می دید می فرمود: «آن شتر چه شد؟»، حوات چون چنین دید مدتی در مدینه پنهان شد، و از حضور در مسجد دوری نمود، بعد با خود گفت: می روم و صادقانه معذرت می خواهم، به مسجد رفت و به نماز ایستاد، چون پیغمبر از راه گذشت، او نماز را طول داد تا پیغمبر برود، اما پیغمبر فرمود: «ای بنده ی خدا! هر چه خواهی نماز را طول بده من نمی روم تا تو بروی»، حوات با خود گفت: اکنون معذرت بخواهم، پیغمبر فرمود: «ای بنده ی خدا! شترت چه شد؟» حوات گفت: سوگند به آن که تو را به حق فرستاده از دمی که مسلمان شده ام شتر مهار را نبریده، پیغمبر سه بار فرمود: «خداوند بر تو ببخشاید» و به روی او نیاورد. (اسد ۱۲۶ / ۲).۳۱ - فرمود: «مرد را سفارش می کنم درباره ی مادرش، مرد را سفارش می کنم درباره ی مادرش، مرد را سفارش می کنم درباره ی مادرش، مرد را سفارش می کنم در باره ی پدرش، مرد را سفارش می کنم درباره ی غلامش» (اسد ۱۰۶ / ۲).۳۲ - بشیر بن سعد با یکی از فرزندان خود نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله! غلامی به این پسر بخشیده ام می خواهم شاهد باشی، فرمود: «فرزندان دیگر داری؟» گفت: دارم، فرمود: «به ایشان هم چیزی داده ای؟» گفت: نه، فرمود: «بر این کار شهادت نمی دهم» (اسد ۱۹۵ / ۱).توضیح:این قسم بخشش شرعا حرام نیست اما چون خلاف انصاف و انسانیت بوده پیغمبر آن را مکروه داشته در مواردی که این قسم بخشش برای جبران ضعفی باشد هم مکروه نیست.۳۳ - حسن بن علیعليه‌السلام آب خواست، پیغمبر برخواست و برای او آب آورد، چون حسینعليه‌السلام دید، او هم آب خواست، فرمود: «اول حسن» گفتند: گویی حسن را بیشتر دوست داری، فرمود: «نه، اما او اول آب خواسته بود» (اسد ۲۶۹ / ۲).۳۴ - چون می خواست یکی از دختران خود را به خواستگاری تزویج کند نزد او می رفت و می نشست و می گفت: «فلان(نام خواستگار) از فلانه(نام دختر) یاد کرده است، اگر ساکت می ماند نشانه ی قبول بود و اگر سخنی می گفت که نشانه ی ناقبولی بود، انجام نمی گرفت. (اسد ۲۷۱ / ۱).۳۵ - می فرمود: «همسایه به خریدن خانه احق است» (اسد ۱۵۲ / ۲).۳۶ - می فرمود: «کسی همسایه اش را منع نکند اگر چوبی در دیوار خانه اش فروکند» (اسد ۳۰۴ / ۴).۳۷ - پیغمبر شنید که یکی گفته: اگر کاسه ی غذائی برای من بیاورند خوشتر دارم تا مرا به دختری بشارت دهند،پیغمبر از او پرسید: «چنین گفته ای؟» گفت: آری، فرمود: «آنان میوه ی دل و روشنی چشمند، آنان مایه ی اندوه و بخل و ترسند» (اسد ۲۹۲ / ۱).توضیح:وجود دختر در جوامع فقیر مایه ی اندوه و بخل در خرج برای آنها و ترس از ضایع شدن آنهاست، اما انسان موظف است که ایشان را بیشتر رعایت نماید و همچنین هر ضعیفی را.۳۸ - دستور می داد بر سر عروس نثار کنند. (نظام ۱۵۶ / ۲).۳۹ - می فرمود: «اگر طفلان شیرخوار و بندگان رکوع کننده (نمازگزاران) و چارپایان چرنده در میان شما نبود هر آینه عذاب بر شما باریده می شد» (اسد ۹ / ۴).۴۰ - می فرمود: «هرکس خواهد که روز قیامت خداوند بر او سایه افکند، صله ی رحم به جا آورد و به سلام دادن بخل نورزد»(اسد ۴۲۵ / ۴).۴۱ - فرمود: «بهترین صدقه آن است که به خویشاوند کینه توز دهی» (اسد ۱۶۲ / ۱).توضیح:چون نفس انسان ابا دارد که به شخص منفور و مبغوضی احسان نماید و انسان باید برخلاف میل نفسانی خود، رضای خدا را بخواهد؛ دادن صدقه به خویشاوندی که کینه توز است، افضل است.۴۲ - وضع پیغمبر در برابر برده ای چنان بود که برای او امکان نداشت برده داری را به کلی منع کند، زیرا امری متداول در همه ی دنیا بود، و گردش کارها بیشتر بوسیله ی آن ها انجام می گرفت، و بایستی متدرجا در زمان بسیار درازی انجام گیرد، اما تا آن جا که امکان داشت قوانین برده داری را به نفع بردگان وضع نمود، هدف پیغمبر آن بود که هیچ برده نباشد، اما عملا در آن عهد قابل انجام نبود اما مقام برده را در اجتماع اسلام تا نزدیک آزاد مردان بالا برد. (الرسول بودلی).۴۴ - پیغمبر دختر عمه ی خود را به زید بن حارثه آزاد کرده ی خود ازدواج نمود به این قصد که یکی از قوانین اشرافیت دوران جاهلی را براندازد، زیرا زینب از والاترین تیره های قریش و زید یک برده ی معمولی بود و افکار جامعه این ازدواج را نمی پذیرفت، زینب زید را دوست نداشت و بر او سرگرانی می کرد، زید هم در عذاب بود و به هر حال این ازدواج ناموفق بود، زید چند بار خواست زینب را طلاق گوید، پیغمبر مانع می شد، اما زید زینب را طلاق داد، از طرفی در دوران جاهلیت معتقد بودند که فرزند خوانده مانند فرزند است، پیغمبر هم از نظر شکستن این قانون جاهلی، هم از نظر صیانت مقام عمه زاده ی خود و جبران نارضائی او، با زینب ازدواج نمود و این واقعه دستاویزی برای معاندان صدر اسلام و قرون بعدی در جامعه ی یهود و نصاری گردید اما هرگز دوستی زنان چنان نبود که محمد را در وقت عزیمت و اقدام سست کند و صلابت او همچنان باقی و برقرار بود. (الرسول بودلی).۴۵ - می فرمود: «هر چیزی جز ذکر خداوند، بازیچه است، مگر در چهار مورد: نوازش کردن مرد همسر خود را، تعلی دادن مرد اسب خود را، راه رفتن میان دو صف جنگ و یاد گرفتن شنا» (اسد ۲۵۹ / ۱).۴۶ - زنی از مردش جدا شد، مرد او را دوست داشت، در کوچه های مدینه گریه می کرد، پیغمبر اکرم در این باره با زنش سخن گفت: زن گفت: آیا به من فرمان می دهی؟ فرمود: «نه، شفاعت می کنم»، زن گفت: آن را نمی خواهم. (اسد ۴۱۰ / ۵).۴۷ - فرمود: درباره ی بردگان از خدا بترسید، که ایشان همانند شما هستند، نه از کوه بریده شده اند نه از چوب تراشیده شده، از آن چه می خورید به ایشان بخورانید، و از آن چه می پوشید به ایشان بپوشانید، در کارهایتان از ایشان کمک بگیرید و اگر ناتوان بودند کمکشان کنید، اگر خوشتان نمی آمد ایشان را بفروشید، بندگان خدا را آزار ندهید. (محاضرات / ۲۱۰).۴۸ - وقتی خریت بن حسان شیبانی نزد پیغمبر آمد و بیعت کرد، قتله دختر مخرمه تمیمه همراه او بود که چون پیغمبر را دید از مهابتش به لرزه افتاد، پیغمبر فرمود: «یا مسکینه! علیک بالسکینه» یعنی: «ای ناتوان! آرام باش»، خریت از پیغمبر خواست که سرزمین «دهنا» اقطاع و تیول او باشد، جز مسافری و مجاوری از آن جا گذر نکند، پیغمبر دستور داد تا برایش بنویسند، در این وقت قتیله به کاتب گفت: درنگ کن، یا رسول الله! این مرد مساوات را از تو نخواست، این «دهنا» چراگاه شتران و گوسفندان است، زنان بنی تمیم و فرزندانشان پهلوی آنند، پیغمبر فرمود: «راست می گوید، ننویس،مسلم برادر مسلم است، آب و درخت و گیاه برای همه ی ایشان است و همه ی ایشان معاون همدیگر بر علیه باطلند»، چون خریت چنین دید دست بر دست زد و گفت: مرگ خودم را همراه خود آوردم، قتیله گفت: نه چنین است تو دلیل در تاریکی و بخشنده به مسافران و عفیف در همراهان هستی، اما مرا ملامت مکن، تو بهره ی خود خواستی و من بهره ی خود، خریت گفت: بهره تو چیست؟ گفت: چراگاه شترم که تو آن را برای همسرت خواستی، خریت گفت: یا رسول الله را گواه می گیرم که تا زنده ام همچون برادر تو هستم، قتیله گفت: من هم برادری تو را ضایع نخواهم کرد. (نهایه ۷۴ / ۱۸).۴۹ - میان همسران، عدالت کامل به کار می برد، زمان را تقسیم می نمود، می فرمود: «خداوندا! این است تقسیم من در چیزی که می توانم، مرا در چیزی که در اختیار من نیست بازخواست مکن» و مقصودش خواست دل بود. (تیسیر ۳۲۸ / ۴).توضیح:یکی از دلائل حقانیت اسلام، واقع بینی و صراحت پیغمبر اسلام است، پیغمبر یکی از مسائل مهم و روانی انسانی را که میل قلبی است، و تقریبا امری تکوینی است، واقع بینانه بیان کرده تا غالیان نادان یا مغرضان، حقائق را مخدوش نسازند، در قرآن مجید هم در این باره آمده قوله تعالی: «فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقه» یعنی: «عدالت میان زنان دشوار است، پس همه ی میل و علاقه را به یکی از ایشان ندهید که دیگران را چون معلقه و بلاتکلیف رها کنید» و مراد آن است که با مجاهده برای حفظ عدالت در برابر میل نفسانی باید تمام حرکات ظاهری از سخن گفتن، نوازش، خرج کردن، نوبت داشتن همبستری، احترام درباره ی همه ی مساوی باشد، می ماند میل قلبی که امری باطنی است و چاره ندارد و باید مرد سعی کند اثر آن در ظواهر مشهود نگردد.۵۰ - وقتی زائیده شدن دختری را خبر می دادند، می فرمود: «گلی است و روزی او بر خداوند است» (سنن / ۸۰).توضیح:پیغمبر اکرم با چنین بیانات می خواست افکار عمومی زمان را که سخت با دختر داشتن مخالف بود و تا سر حد زنده بگور کردن دختران می رسید، تصفیه و تعدیل کند، گذشته از آن که از نظر عقاید مذهبی و عواطف انسانی دختر مقام والایی دارد.۵۱ - روز هفتم ولادت حسنین، هموزن موهای سرشان نقره تصدق نمود. (سنن / ۱۴۹).۵۲ - وقتی همسران پیغمبر درباره ی زندگانی محقر خود با او بگو مگو داشتند و پیغمبر از ناراحتی از ایشان جدا زندگی نمود، خواست ایشان را طلاق دهد، برای تعیین تکلیف او آیه نازل شد: «ای پیغمبر! به همسران خود بگو اگر چنانید که زندگانی دنیا و زیور آن را می خواهید بیائید تا به شما خواسته و مال بدهم آن گاه شما را رها کنم، رها کردن زیبنده و محترمانه ای و اگر چنانید که خداوند و رسول او و خانه ی آخرت را می خواهید بدانید که خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی مهیا نموده است، ای همسران پیغمبر! هر کس از شما به زشتی آشکاری دست زند برای او عذاب دو برابر است، و چنین چیزی بر خداوند آسان است، و هر کس از شما که برای خداوند و پیامبرش فرمانبردار باشد و عمل صالح به جا آورد، پاداش او را دو برابر می دهیم، و برای او رزق و روزی ارزنده ای آماده کرده ایم، ای همسران پیامبر اگر پرهیزگار باشید، شما مانند زنان دیگر نیستید (پس در وقت سخن گفتن با بیگانه) با نرمش سخن نگویید، مبادا آن که دلش بیمار است طمع ورزد، و نیکو سخن گویید و در خانه ی خود بنشینید، مانند دوران جاهلیت خود را نشان ندهید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. این است و جز این نیست خداوند می خواهد که پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و مطهر کند، چه پاک کردنی و به یاد آورید آن چه را در خانه های شما از آیات و حکمت خوانده میشود به درستی که خداوند لطیف و آگاه است»(الاحزاب / ۲۷ تا ۳۲).توضیح:بیشتر روایات تفسیری عامه و خاصه سبب نزول قسمت اخیر یعنی آیه ی تطهیر را درباره ی اصحاب کسا و پنج تن می دانند یعنی فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها فاطمه و پدرش و همسرش و پسرانش.۵۳ - وقتی رقیه دختر او وفات کرد، زنان گریه کردند، عمر با تازیانه ایشان را زد، پیغمبر دست او را گرفت و فرمود: «ایشان را رها کن» و به زنان فرمود: «از نعیق شیطان پرهیز کنید، زیرا هرگاه از چشم و دل باشد از خداست و اگر از زبان و دست باش از شیطان است»، فاطمه ی زهراءعليها‌السلام در کنار قبر گریست، و پیغمبر با لباس خود اشک او را پاک نمود. (محاضرات / ۴۰۲).۵۴ - فرمود: «هر کس دست کوری را بگیرد و چهل ذراع ببرد مانند آزاد کردن بنده است» (مجمع ۱۳۸ / ۳).۵۵ - مردی نادان جوجه ی پرنده ای برای پیغمبر آورد، مادرش به دنبال او پر می زد تا خود را در دامن آن مرد انداخت، حاضران تعجب کردند، پیغمبر فرمود: «از این پرنده تعجب کردید که به خاطر جوجه اش خود را در دامن این مرد انداخت، به خدا سوگند پروردگار شما به شما مهربانتر است از این پرنده به جوجه ی خود» (واقدی / ۳۹۸).۵۶ - هفت برادر بودند که یک غلام داشتند، یکی از ایشان به او سیلی زده بود، پیغمبر فرمان داد او را آزاد کنند. (اسد ۳۸۱ / ۲).۵۷ - فرمود: «هر کس خدا و روز جزا ایمان دارد همسایه اش را آزار ندهد» (محاضرات / ۲۶۶).۵۸ - بر منبر خطبه می خواند امام حسن کودک بود، آمد پایش در پیراهن پیچید و افتاد، پیغمبر از منبر به زیر آمد او را گرفت و بالای منبر برد و فرمود: صدق الله:( وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّـهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ ) (انفال / ۲۸)یعنی: خداوند راست فرمود: «بدانید این است و جز این نیست مال ها و فرزندان شما برای شما فتنه و آزمایشند و به درستی که نزد خداوند است پاداش عظیم» (محاضرات / ۳۲۱).۵۹ - در مراجعت از خیبر فرمود: «بر زنان وارد نشوید» (مطالب ۴۲۰ / ۲).۶۰ - مردی مستکبر نخل کجی داشت که شاخه های آن در خانه ی مستضعفی کشیده شده بود، اگر میوه ای آن می افتاد فوری می آمد و از دست و دهان اطفال آن مرد فقیر بیرون می کشید؛ آن فقیر به پیغمبر شکایت برد، پیغمبر صاحب نخل را دید و فرمود: «آن را به من بده که در بهشت نخلی به جای آن به تو بدهم»، آن مرد قبول نکرد، ابودحداح، شنید به پیغمبر گفت: اگر من آن را خریداری کنم و به تو دهم نخل بهشت را به من می دهی؟ فرمود: «بلی»، ابودحداح نزد صاحب نخل رفت و گفت: آن را به من بفروش، گفت: در برابر چهل نخل می فروشم، و ابودحداح راضی شد و آن را با چهل نخل عوض کرد و پیغمبر آن را به مرد فقیر و اطفالش بخشید. (بحار ۶۰ / ۲۲).۶۱ - یکی از اصحاب صفه پهلوی پیغمبر نشسته و خود را به او چسبانده بود،مردی از انصار وارد شد به او فرمود: جلو بیا، او نیامد، پیغمبر فرمود: «گویا ترسیدی که فقر او به تو بچسبد» (بحار ۶۶ / ۲۲).۶۲ - فرمود: «برای زنی که به خدا و روز جزا ایمان داشته باشد حلال نیست که شبانه روزی سفر کند، در حالی که محرمی با او نباشد» (وصول ۱۹۵ / ۲).۶۳ - فرمود: «هیچ مردی با زنی خلوت نکند مگر آن که محرمی با آن زن باشد،» یکی گفت: یا رسول الله! زنم برای حج بیرون شده و من برای جنگ نام نویسی کرده ام، فرمود: «مرو و با زنت حج گزار» (وصول ۱۹۵ / ۲).۶۴ - فرمود: «در بازگشت از سفر شب هنگام به خانه وارد نشوید تا زنان، خود را شستشو دهند، موی بسترند، شانه بزنند، و مبادا عیبی آشکار شود» (مستخرج از چهار حدیث) (وصول ۱۹۶ / ۲).۶۵- فرمود: «هرکس دست کوری را تا چهل پنجاه ذراع بگیرد برای او ثواب آزاد کردن بنده ای نوشته می شود» (مطالب ۴۰۵ / ۲).۶۶ - فرمود: «من و نگهدارنده ی یتیم در بهشت مانند این دوتائیم» و اشاره به دو انگشت سبابه و وسطی کرد. (مطالب ۳۸۵ / ۲).۶۷ - فرمود: «من اول کسی هستم که در بهشت به روی من باز می شود، مگر زنی که بیاید و ندا دهد و من گویم کیستی؟ او گوید: من زنی هستم که برای یتیمان خود نشستم و شوهر نکردم» (مطالب ۳۸۶ / ۲).۶۸ - فرمود: «آگاه باشید کسی که ولی یتیم مالداری باشد باید در مال او تجارت کند و آن را متروک نسازد تا هزینه ی زندگی آن را بخورد» (وصول ۱۵۷ / ۲).توضیح:دلیل است بر این که مال باید نمائی و سودی داشته باشد اما نه از راه

ربا خواری.۶۹ - فرمود: «آن چه را بر بنده آسان گیری، برای تو اجری است در میزان تو» (مطالب ۲۷ / ۳).۷۰ - فرمود: «از خدا از خدا بترسید درباره ی آنهایی که زیردست شما هستند شکمهایشان را سیر کنید، پشت ایشان را بپوشانید، با ایشان به نرمی سخن گویید» (مطالب ۲۶ / ۳).۷۱ - علی و فاطمه را بنده ای بخشید و فرمود: «به او احسان کنید، زیرا او را دیده ام نماز می خواند» (مطالب ۲۷ / ۳).۷۲ - فرمود: «از بدترین غلامان شما، سیاهانند، اگر گرسنه شوند دزدی می کنند و اگر سیر شوند زنا می کنند» (مطالب ۴۳۶ / ۳).۷۳ - فرمود: «صدقه در مالی مخلوط نشد مگر آن که آن مال را تباه کرد» (مطالب ۲۴۶ / ۱).توضیح:چون صدقه مال مستضعفان است از این جهت این حدیث در این عنوان نوشته شد.۷۴ - زنی گفت: یا رسول الله! این فرزند من است که شکم من ظرف او بود و پستان من سقای او، و دامن من پناهگاه او، پدرش مرا طلاق داده و می خواهد او را از من بگیرد و جدا کند، پیغمبر فرمود: «مادام که ازدواج نکرده ای تو به او سزاوارتری» (مستدرک ۲۰۷ / ۲).۷۵ - پیغمبر فرمود: «خداوند لعنت کند زنانی را که خود را شبیه مردان کنند یا مردانی را که خود را شبیه زنان کنند» (وسائل ۲۱۱ / ۱۲).

۷۶ - زنی مجنونه را نزد عمر آوردند که زنا کرده بود، عمر خواست او را رجم کند، او را بر امیرالمؤمنین گذر دادند، به عمر فرمود: «آیا به رجم این زن فرمان داده ای؟» عمر گفت: آری، امیر فرمود: «مگر به یاد نداری که رسول الله فرمود: قلم از سه تن برداشته شده: مجنونی که عقلش مغلوب است و خوابیده تا بیدار شود، و کودک تا بالغ گردد» عمر گفت: راست گفتی؛ و او را رها کرد. (مستدرک ۵۹ / ۲).۷۷ - در غنائم لباس سیاه کوچکی بود فرمود: «کی این را می پوشد؟» کسی جواب نداد فرمود: «ام خالد بیاید» آمد، ام خالد گفت:؟ آن را به من پوشاند و دوبار فرمود: «کهنه شو، پاره شو»، آنگاه به خطهای زرد و سرخ آن نظر کرد و به زبان حبشی فرمود: «هذا سنا سنا» یعنی این خوب است این خوب است. (مستدرک ۶۳ / ۲).۷۸ - وقتی با آمنه دختر ابوسفیان ازدواج کرد، مهمانی داد و فرمود: «اطعام هنگام تزویج از سنن مرسلین است»، و همچنین در ازدواج به میمونه بنت حرث. (وسائل ۶۵ / ۷).۷۹ - فرمود: «اگر چنان بود که کسی را فرمان می دادم تا به کسی سجده کند، هر آینه به زن فرمان می دادم تا به شویش سجده کند» (وصول ۱۴ / ۳).توضیح:اگر مرد شناسای حقوق حقه ی همسر خود باشد و آن طوری که پیغمبر به رعایت او توصیه کرده، رعایت کند، سجده کردن به او به عنوان احترام و حق شناسی به کرامت زن لطمه نمی زند، بلکه انسجام زناشوئی را محکمتر می کند.۸۰ - فرمود: «هر زنی بمیرد و شویش از او راضی باشد، به بهشت می رود»(وصول ۱۴ / ۳).

۸۱ - فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست، نیست مردی که زن خود را به فراش دعوت کند و او ابا کند، مگر آن که آنان که در آسمانند از او ناراضی باشند، تا شوهرش از او راضی شود.» (وصول ۱۴ / ۳).۸۲ - فرمود: «مرد مؤمن مبغض زن خود نیست، اگر خلقی از او را دوست ندارد از خلق دیگر راضی می شود» (وصول ۲۴ / ۳).۸۳ - فرمود: «بعد از خودم فتنه ای برای مردان مانند فتنه ی زنان به جا نگذاشتم» (وصول ۲۵ / ۳).۸۴ - فرمود: «از عظیم ترین امانات نزد خداوند متعال در روز قیامت، رازی است که مرد برای همسرش گوید، یا زن برای همسرش، آن گاه یکی از ایشان آن را فاش کند» (وصول ۲۵ / ۳).۸۵ - فرمود: «هر کس را دعوت کنند، اجابت نکند، خدا را نافرمانی کرده، و هر کس بی وعده به مهمانی رود چون دزد وارد شده و چون غارتگر بیرون آمده است» (وصول ۱۶۴ / ۳).۸۶ - ام عطیه گفت: پیغمبر به ما زنان فرمان داد تا برای نماز عید بیرون رویم، حتی آنان که در حیض بودند، و فرمود: «آنان در دعا شرکت کنند و در نماز جدا شوند» (وصول ۳۶۹ / ۲).توضیح:برای اطلاع بر مسائل مستضعفان و زنان و جواب ایرادها به دو کتاب «جاء الحق» و کتاب «قرآن و مقام زن» تألیف مؤلف این کتاب مراجعه شود.