خاتم النبیین

خاتم النبیین0%

خاتم النبیین نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

خاتم النبیین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی کمالی
گروه: مشاهدات: 36572
دانلود: 3970

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 36572 / دانلود: 3970
اندازه اندازه اندازه
خاتم النبیین

خاتم النبیین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

پوشاک، فرش، بستر

۱ - فرمود: «هر کس لباش شهرت بپوشد، خداوند لباسی از ذلت به او می پوشاند». (تیسیر ۱۹۱ / ۴).توضیح:مراد از لباس شهرت، لباسی است که با عامه ی مردم فرق داشته و انگشت نما باشد، اما اگر همان لباس پس از مدتی لباس عمومی و متداول شد، دیگر لباس شهرت نیست.۲ - می فرمود: «فرق میان ما و مشرکان در لباس این است که ما روی قلنسوه (یک نوع کلاه) عمامه می بندیم» (تیسیر ۱۸۶ / ۴).۳ - آستین پیراهنش از مچ درازتر نبود. (تیسیر ۱۸۷ / ۴).۴ - عمر پارچه ای از استبرق دید که می فروشند، آن را نزد پیغمبر آورد و گفت: یا رسول الله! آن را خریداری کن که در اعیاد و حضور سفرا بپوشی، فرمود: «این لباس کسی است که ارزش و شخصیت ندارد» پس از چندی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالاپوشی از دیبا برای عمر فرستاد، عمر نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله! خودت گفتی که این گونه لباس ها بی ارزش است، آن گاه برای من این لباس را فرستادی، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «آن را نفرستادم که بپوشی، فرستادم که آن را بفروشی و نیازمندی خود را رفع کنی»(تیسیر ۱۹۸ / ۴).توضیح:اگر عمر فراست داشت با آن سابقه محتاج به این سؤال نبود و خود قصد پیغمبر را دریافت می نمود، اما اگر گویند قصد پیغمبر به بی ارزشی عمر بوده است هم درست نیست، زیرا پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صریحا قصد خود را اظهار داشته که رفع نیازمندی عمر بوده و به هر حال معلوم می شود که عمر در ارزش شخصیت خود مشکوک بوده است.۵ - در نزد پیغمبر سخن از فرش می رفت، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «زیراندازی برای زن و زیراندازی برای مهمان، و زیراندازی برای مرد و چهارمی برای شیطان». (تیسیر ۲۰۰ / ۴).توضیح:مراد از زیرانداز برای مهمان فقط یک تکه ی آن نیست، بلکه به قدر کفایت ایشان.۶ - زین اسبش از لیف خرما بود، در جنگ حنین به بلال امر کرد اسبش را زین کند.(اسد ۲۴۶ / ۵).۷ - سیف بن ذی یزن حاکم یمن، پوشاکی برای او فرستاده بود، فرمود: «از مشرک نمی گیرم» و پنجاه دینار بهای آن را داد، پس از یک بار پوشیدن آن را به اسامه بخشید. (اسد ۸۷ / ۲).۸ - نعیم داری قبای زردوزی برای او آورد، آن را به عباس عموی خود بخشید. (اسد ۳۳۱ / ۲).۹ - لباس سفید را دوست داشت، می فرمود: «عمامه زینت اهل علم است»، عمامه اش «سحاب» نام داشت، و زیر آن عرقچین می پوشید، ردایش «فتح» نام داشت. (اسد الغابه ۳۱۹ / ۲).۱۰ - دامن لباس سفیان بن سهل را گرفت، و فرمود: «لباس خود را دراز مکن که خداوند لباس درازان را دوست ندارد»؛ سمره بن فاتک لباس و مویش دراز بود، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «سمره مرد خوبی است اگر از مویش بگیرد و ازار خود را کوتاه کند»، و سمره چنان کرد. (اسد ۳۵۶ / ۲).توضیح:این سنت مستند به قرآن مجید است، قوله تعالی:( وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ) (المدثر) یعنی: «(ای محمد!» پوشاک خود را پاکیزه کن» که در تفاسیر امامیه به روایات متعدد به تشمیر یعنی کوتاه کردن، تفسیر شده است. (نور الثقلین ۴۵۳ / ۵).۱۱ - لباسش ساده بود، پیراهنی غالبا زبر و از پنبه، آستینها از پشم، روی آن عبا، بر سرش عمامه، در پایش کفشی از پوست.پوشیدن لباس فاخر را مکروه می داشت، و اتباع خود را از آن نهی می کرد، نجاشی برای او تنبان و کفشی فرستاده بود، هرگز آن تنبان را نپوشید، گاهی کفش ها را می پوشید، اما او را آزار می داد، به تربیت قرآن هر چیزی را در حد وسط دوست داشت. خالد بن ولید وقتی بر ماهان سردار ایرانی وارد شد، در لباس خشن نظامی بود، اما ماهان و کسانش غرق جواهرات بودند، خالد بر زمین نشست، گفتند: بر کرسی بنشین، گفت: نه، و آیه قرآن را تلاوت نمود، قوله تعالی:( مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ ) (طه / ۵۵)یعنی: «از آن (خاک) شما را آفریدم و در آن باز می گردایم و از آن بار دیگر شما را بیرون می آوریم» مرجع و مستند حدیث در وقت پاک نویس گم شده بود اما مطمئنا از مرجع صحیح نقل شده.۱۲ - زیاد انگشتر نمی گذارد و غالبا بی انگشتر بود. (وافی - لباس / ۱۳. (۱۰۳ - گاهی دستمال بر سر می بست، انگشتر نقره ای داشت، نقش آن محمد رسول الله، حوله ای داشت که با آن صورت خود را خشک می نمود، فرش او از پارچه کهنه ای بود که کرک داشت، گاهی فرش او عبایش بود، بالش او از پوست پر شده با لیف خرما. (بحار ۵۰ / ۱۶).۱۴ - زره و کلاه خود می پوشید، به طوری که جز چشمانش پیدا نبود. (واقدی / ۵۴۵).۱۵ - گروهی نزد او آمدند، عمرو بن زراره هم آمد که لباس دراز پوشیده بود، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کنار لباس او را گرفت، و فرمود: «خدایا بنده ی تو و پسر بنده ی تو و پسر کنیز تو»، عمرو متوجه شد و گفت: یا رسول الله! ساقهایم باریک است، فرمود: «خداوند آن چه را آفریده خوب آفریده، ای عمرو! خداوند لباس درازان را دوست ندارد» (اسد ۱۰۳ / ۴).۱۶ - گاهی در پارچه ای سراسری که به خود می پیچاند نماز می خواند، و لباسی جز آن نداشت. (اسد ۱۹۸ / ۳).۱۷ - مردی ژولیده را با موی پریشان دید، با لباسی کثیف و قیافه ای بد فرمود: «بهره برداری از نعمت خداوند از دین است، آدم کثیف بد بنده ای است». (وافی - باب

التجمل / ۹۳).۱۸ - گاهی بالاپوش خز می پوشید، می فرمود: «لباس سفید بپوشید» خداوند به او دستور داده بود لباس را کوتاه کند،( وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ) ای فقصر، لباس خود را پاکیزه کن یعنی کوتاه کن، عمامه می پوشید دو آویزه از جلو و عقب می انداخت، می فرمود «عمامه ها تاج های عرب است» می فرمود: هر کس کفش بگیرد آن را استوار کند». (وای - لباس ۱۰۱ / ۹۴).۱۹ - برای ملاقات با سفرا بهترین لباس را می پوشید و به اصحاب نیز چنین دستور می داد، یکبار پوشاکی به بهای پنجاه دینار خرید، و پوشید، چون از منبر به زیر آمد آن را به اسامه بخشید؛ وقت نماز لباس بهادار می پوشید. (نظام ۸۶ / ۲).۲۰ - وقتی از زنان خود جدا شده بود عمر به دیدن او رفت، دید بسترش حصیری است که در پهلوی او اثر گذارده، عمر گریه کرد؛ متکای او انباشته از لیف خرما بود، فرمود: «من به دنیا چه کار دارم؟ من چون مسافری هستم که ساعتی در سایه ی درختی می نشیند، و آن را ترک می کند». زن انصاریه ای برای او بستری آورد که داخلش پشم بود، فرمود تا آن را پس فرستادند، و به عایشه گفت: «اگر می خواستم، خداوند کوه ها را برای من طلا می کرد». (شمائل / ۷۸ و ۹۷).توضیح:مقایسه میان دو حالت از عمر: یکی گریه کردن برای رنج پیغمبر و دیگری گفتن: غلبه علیه الوجع هنگام خواستن پیغمبر کاغذ و دوات را شایان تأمل است.۲۱ - گاهی در وقت نماز قلنسوه را روبروی خود می گذارد (بحار ۱۲۵ / ۱۶).۲۲ - وقتی علیعليه‌السلام را به جنگ فرستاد، عمامه ای بر سر او بست، سه بار آن را دور سرش پیچاند، و به اندازه ی یک وجب از آن را پشت سرش انداخت و یک ذراع از آن را روی سینه اش، و فرمود: «عمامه بستن چنین است». (واقدی / ۱۰۷۹).۲۳ - لباسش تا نصف ساق پا بود، به یکی نظر کرد که دامنش را می کشید، فرمود: «لباس خود را کوتاه کن، که هم بادوامتر است هم پرهیزگارانه تر»، مرد گفت: این جور از مروت است، فرمود: «آیا از من پیروی نمی کنی». (محاضرات / ۲۶۱).۲۴ - گاهی عمامه ی سیاه می بست از آن جمله در روز فتح که. (نهایه ۲۸۴ / ۱۸).۲۵ - به ابوذر فرمود: «لباس تنگ و زبر بپوش» (اسد ۱۳۳ / ۱).توضیح:بر فرض صحت، مورد تأمل است، مخصوصا در مورد لباس تنگ، مگر آن که درباره ی ابوذر مصلحت خاصی در کار بوده است.۲۶ - دو پیراهن داشت که روز جمعه می پوشید و چون از نماز برمی گشت آن ها را تا می کرد (مطالب ۱۷۱ / ۱).۲۷ - ام سلمه گفت: خوابگاه او به اندازه ی خوابگاه قبر بود و قبله به طرف سر او. (مطالب ۳۹۷ / ۲).۲۸ - عمامه می پوشید، گاهی قلنسوه (یک نوع کلاه زیر آن) و گاهی قلنسوه تنها، و گاهی عمامه تنها، بسیار وقت ها عمامه سیاه از خز می گذارد، در سفر و حضر، و گاهی که عمامه نبود، دستمال به سر یا پیشانی می بست؛ عمامه ای داشت به نام «سحاب» آن را به علیعليه‌السلام داد و گاهی که علیعليه‌السلام با آن عمامه می آمد، پیغمبر می فرمود: «علیعليه‌السلام با سحاب آمد به نزد شما». (بحار ۲۵۰ / ۱۶).۲۹ - لباس مستعمل خود را می بخشید، دستمالی داشت و وضو را با آن خشک می کرد، اگر نبود با طرف ردای خود، نزد اصحاب می آمد به انگشتر خود نخی بسته بود تا چیزی را به یاد بیاورد (بحار ۲۵۲ / ۱۶).۳۰ - نامه هارا مهر می زد و می فرمود: «مهر زدن به نام حرزی است برای جلوگیری از تهمت». (بحار ۲۵۲ / ۱۶).۳۱ - وقتی وفد نجران در واقعه ی مباهله با لباس های فاخر از حریر و زر بفت نزد پیغمبر آمدند و سلام دادند، پیغمبر جواب نداد، ایشان نزد مهاجرین رفتند و گله کردند، امیرمؤمنان فرمود: «این لباس ها را عوض کنید» چون عوض کردند و رفتند و سلام دادند، پیغمبر به ایشان جواب داد. (بحار ۳۳۶ / ۲۱).۳۲- اسماء گفت: دراز آستین پیغمبر تا مچ دست او بود. (وصول ۱۸۷ / ۴).۳۳ - فرمود: «بالاپوش مؤمن تا ساق اوست و از آن جا تا به قوزک برسد بر او باکی نیست و از آن پایین تر در آتش است هر کس بالاپوش خود را از راه تکبر بکشد، خداوند روز قیامت به او نظر نمی کند» (وصول ۱۸۷ / ۴).۳۴ - جابر گفت: پیغمبر را دیدم که حوله ای به خود پیچانده بود که رشته های آن بر پاهای او بود. (وصول ۱۸۸ / ۴).۳۵ - از انداختن لباس به روی شانه به طوری که قسمتی از بدن برهنه ماند نهی فرمود. (وصول ۱۸۸ / ۴).۳۶ - ابوکبشه گفت: آستین اصحاب پیغمبر گشاد بود. (وصول ۱۸۷ / ۴).۳۷ - چون عمامه می بست، دنباله ی آن را میان دو شانه رها می کرد. (وصول ۱۸۶ / ۴)۳۸ - عمرو بن حریث گفت: پیغمبر را دیدم که عمامه ی سیه داشت و هر دو طرف آن را میان شانه های خود رها کرده بود. (وصول ۱۸۶ / ۴).۳۹ - فرمود: «فرق میان ما و مشرکان، گذاردن عمامه روی قلنسوه است «(وصول ۱۸۶ / ۴).

۴۰ - فرمود: «عمامه ببندید، حلم را زیاد می کند» امیرمؤمنان فرمود: «عمامه ها تاج جهان عرب است» (وصول ۱۸۶ / ۴).۴۱ - فرمود: «هر کس لباس شهرت بپوشد، خداوند بر او لباس ذلت بپوشاند»(وصول ۱۹۱ / ۴).۴۲ - فرمود: «بر شما چه می شود اگر کسی (توانائی) داشته باشد که دو لباس برای روز جمعه بگیرد غیر از دو لباس کار خود؟»(وصول ۱۹۲ / ۴).۴۳ - از دو لباس نهی کرد: یکی لباس فاخر، دیگری لباس کثیف. (وصول ۱۹۲ / ۴).توضیح:بنابراین معلوم می شود که مراد از لباس شهرت، لباس فاخری است که مایه ی تکبر و خودنمائی است.۴۴ - پیغمبر نهی فرمود که زن، لباس مردانه بپوشد و مرد، که لباس زنانه بپوشد» (وصول ۱۹۱ / ۴).۴۵ - بهترین لباسی را که دوست داشت، پیراهن بود. (وصول ۱۹۳ / ۴)۴۶ - می فرمود: «از لباس ها سفید را بپوشید و مرده های خود را در آن کفن کنید» (وصول ۱۹۴ / ۴)۴۷ - براء بن مالک گفت: پیغمبر چار شانه بود، یکبار او را در بالاپوش سرخ رنگ دیدم، از او زیباتر ندیده بودم. (وصول ۱۹۵ / ۴)۴۸ - ابن رمثه گفت: بر پیغمبر دو لباس سبز دیدم. (وصول ۱۹۶ / ۴).۴۹ - برای کسانی که شپش داشتند، پوشیدن حریر را تجویز نمود. (وصول ۱۹۷ / ۴).۵۰ - فرمود: «یکی از شما با یک لنگه کفش راه نرود؛ یا هر دو پا با کفش باشند،یا هر دو برهنه» (وصول ۱۹۰ / ۴).۵۱ - از ابتدا کردن به طرف راست، چه از دست و چه از پا خوشش می آمد.(وصول ۱۹۰ / ۴).۵۲ - به پوشیدن کفش سفارش می کرد و می فرمود: «هر کس کفش به پا دارد، سوار است»(وصول ۱۹۰ / ۴).۵۳ - نعلینش بندی داشت که از میان انگشتان می گذشت. (وصول ۱۹۱ / ۴).۵۴ - اسماء خواهر عایشه بر او وارد شد، لباس نازکی پوشیده بود، از او رو گردانید و فرمود: «ای اسماء! چون زن خود دید، برای او روا نیست که از او چیزی دیده شود مگر این و این» و اشاره به صورت و کفین نمود. (وصول ۱۸۹ / ۴).۵۵ - برای او لباس نازکی به نام «قباطی» آوردند، آن را به دحیه کلبی داد فرمود: «آن را دو تیکه کن، از یکی پیراهن درست کن، یکی را به همسرت بده روسری درست کن و زیر آن پارچه ای بپوشاند که چیزی از او نشان ندهد». (وصول ۱۸۹ / ۴).۵۶ - ام سلمه بالاپوش خود را در خانه هم بیرون نمی آورد برای کسب فضیلت (حجاب). (وصول ۱۸۹ / ۴).۵۷ - نامه نوشت، گفتند: تا مهر نداشته باشد آن را نمی خوانند، مهری از نقره گرفت که نقش آن «محمد رسول الله» بود. (وصول ۱۷۱ / ۲).۵۸ - نگین انگشترش عقیق بود، عقیق حبشی، و آن را به طرف داخل دست قرار می داد. (وصول ۱۷۱ / ۲).۵۹ - در انگشت یکی انگشتر طلا بود، آن را گرفت و پرت کرد و فرمود: «یکی از شما جمره ای از آتش می گیرد و در دست می کند». (وصول ۱۷۲ / ۲).۶۰ - نجاشی هدایائی فرستاده بود در آن ها انگشتری از طلا بود، پیغمبر بطور اعراض آن را با چوبی گرفت و امامه دخترزاده ی خود را خواست و فرمود: «دخترکم! آن را زیور خود کن». (وصول ۱۷۲ / ۲).۶۱ - قبضه ی شمشیر او و نوک غلاف شمشیرش از نقره بود. (وصول ۷۵ / ۲).۶۲ - لباسی به او هدیه دادند که راه راه ابرایشم داشت. (نهایه ۹۷ / ۳).