داستانهاى صاحب دلان جلد ۲

داستانهاى صاحب دلان0%

داستانهاى صاحب دلان نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستانهاى صاحب دلان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد محمدى اشتهاردي
گروه: مشاهدات: 11241
دانلود: 2817


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 162 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11241 / دانلود: 2817
اندازه اندازه اندازه
داستانهاى صاحب دلان

داستانهاى صاحب دلان جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

داستانهاى صاحب دلان

جلد دوم

نویسنده:محمد محمدی اشتهاردی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

بسمه تعالى

كتاب حاضر مشتمل بر داستانهايى است كه بيشتر آنها را خاندان وحى و رسالتعليهما‌السلام مى باشد، اين دفتر بعد از بررسى و اديت و اعراب گذارى وغيره ، آن را طبع و در اختيار علاقه مندان قرار مى دهد. اميد است كه مورد بهره بردارى قرار بگيرد.

دفتر انتشارات اسلامى

وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم

وصيت اميرمؤ منان علىعليه‌السلام به امام حسن عليه‌السلام :

واعرض عليه اخبار الماضين ، و ذكره بما اصاب من كان قبلك من الاولين ، و سرفى ديارهم ، فانظر فيما فعلوا و عما انتقلوا، واين حلوا و نزلوا... و كانك عن قليل قد صرت كاحدهم

يعنى : سرگذشت پيشينيان را بر خاطرت عرضه بدار، و آنچه قبل از توبه پيشينيان رسيده ، بياد آور، و در خانه ها و آثار و نشانه هاى آنها گردش كن ، بنگر كه چه كردند و از كجا منتقل شدند و به كجا آمدند و در كجا فرود آمدند؟... گويا پس از اندك مدتى تو هم يكى از آنها خواهى بود.

نهج البلاغه نامه ٣١.

بسم الله الرحمن الرحيم مقدمه

نظر به اينكه اين كتاب در راه پاكسازى از انحراف و گناهان ، نوشته شده ، و هدف از ان ، دورى از هر گونه آلودگى و سپس بهسازى و تكامل ، و از طرفى نظر به اينكه بزرگترين موانع تكامل ، گناهان است ، و تا نفس از نواهى ، مبرا نشود، دل آدمى آينه نور الهى نگردد، در اين مقدمه در اين رابطه به يك حديثى كه با آيات قرآن آميخته است و سپس توضيحى درباره گناهان اكتفا مى كنيم :

قبل از نقل حديث لازم است كه بدانيم : گناهان بر دو گونه اند

١ - گناهان كبيره (بزرگ ) ٢ - گناهان صغيره (كوچك ).

در قرآن در آيه ٣١ سوره نساء مى خوانيم :

( إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا .)

اگر از گناهان كبيره اى كه از آن نهى شده ايد، اجتناب كنيد، گناهان كوچك شما را مى پوشانيم و در جايگاه خوبى شما وارد مى سازيم

يعنى پرهيز از گناهان بزرگ ، يك نوع حالت تقوى در انسان پديد مى آورد كه آثار گناهان كوچك را از وجود او مى شويد، و ضمنا اين خود اثر سازنده اى براى ترك گناهان كوچك نيز دارد.

و در سوره نجم بجاى سيئه تعبير به لمم شده آنجا كه در آيه ٣٢ اين سوره مى خوانيم :

( الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ ... ) نيكوكاران ، كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و زشتيها پرهيز مى كنند، جز گناهان كوچك و كم اهميت ، بى گمان آمرزش پروردگار تو وسيع است ، او آگاهتر به شما است وقتى كه شمارا از زمين آفريد....

اينك با توجه به دو آيه فوق به حديث ذيل توجه كنيد:

حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام از امام جوادعليه‌السلام و او از حضرت رضاعليه‌السلام و او از امام موسى بن جعفرعليه‌السلام نقل مى كند كه : عمرو بن عبيد بصرى (يكى از دانشمندان معروف بصره ) به حضور امام صادقعليه‌السلام آمد، و پس از سلام و احوال پرسى ، در كنار آن حضرت نشست ، و اين آيه (٣٢ سوره نجم ) را خواند( الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ ) نيكوكاران كسانى هستند كه از گناهان بزرگ دورى مى كنند و همين جا توقف كرد و ديگر دنبال آيه را نخواند.

امام صادقعليه‌السلام به او فرمود: چرا توقف كردى ؟ او عرض كرد: دوست دارم گناهان كبيره (بزرگ ) را در كتاب خدا (قرآن ) بدانم

امام صادقعليه‌السلام نوزده گناه كبيره به ترتيب ذيل براى او شمرد.

١ - شرك به خدا

فرمود: اى عمرو! بزرگترين گناهان كبيره ، شريك قرار دادن براى خدا است ، چنانكه خداوند (در سوره نساء آيه ٤٨) مى فرمايد:( إِنَّ اللَّـهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا ) خداوند هرگز شرك را نمى بخشد، و پايين تر از آن ، هر كس را بخواهد (و شايستگى داشته باشد) مى بخشد، و آن كس كه براى خدا شريكى قائل گردد، گناه بزرگى مرتكب شده است

و نيز (در سوره مائده آيه ٧٢) مى فرمايد: ( بِاللَّـهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ ) بى گمان كسى كه شريك براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند.

٢ - نااميدى از رحمت خدا

چنانكه خداوند (در سوره يوسف آيه ٨٧) مى فرمايد( وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّـهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ) : و از رحمت خدا مايوس نشويد، كه از رحمت خدا جز قوم كافر مايوس نمى شود.

٣ - امن از مكر خدا

چنانكه خداوند (در سوره اعراف آيه ٩٩) مى فرمايد: ( فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ) و از مكر (و كيفر پنهانى ) خدا جز زيانكاران ، ايمن نخواهند بود

٤ - عقوق (و ناراضى بودن ) پدر و مادر

چرا كه خداوند ناراضى كننده پدر و مادر را جبار شقى ناميده و (در سوره مريم آيه ٣٣) از زبان حضرت عيسىعليه‌السلام مى فرمايد او گفت :( وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا ) و مرا خداوند، نسبت به مادرم نيكوكار قرار داد و جبار (خودكام ) وشقى (بدبخت ) قرار نداد

٥ - قتل نفس بدون حق

چنانكه خداوند (در سوره نساء آيه ٩٣)مى فرمايد( وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا ) كسى كه مؤ منى را از روى عمد بكشد، كيفر او خلود و ماندن هميشگى در دوزخ است

٦ - نسبت ناروا دادن به زنان پاكدامن

چنانكه خداوند (در سوره نور آيه ٢٣) مى فرمايد:( إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ )

بى گمان آنان كه نسبت زنا، به زنان شوهر دار و غافل (دور از ناپاكى دامن )و مؤ من مى دهند، در دنيا و آخرت لعنت شوند، و آنان را عذابى بزرگ باشد.

٧ - خوردن مال يتيم

چنانكه خداوند (در سوره نساء آيه ١٠) مى فرمايد:( إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ) : كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و بزودى در آتش سوزانى مى سوزند.

٨ - فرار از جنگ با دشمن

چنانكه خداوند در (سوره انفال آيه ١٦) مى فرمايد:( وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ) و هركس در آن هنگام (نبرد با كافران ) به آن ها پشت كند - مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا پيوستن بگروهى (از مجاهدان ) بوده باشد - (چنين كسى ) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد.

٩- رباخوارى

چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه ٢٧٥) مى فرمايد:( الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ) : آنان كه ربا مى خورند، برنخيزند مگر اينكه شيطان آنان را با دست زدن ديوانه كرده باشد و نيز (در سوره بقره آيه ٢٧٩) مى فرمايد:( فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ) : و اگر (ربا خوارى را ترك ) نكرديد پس ‍ بدانيد كه در حال جنگ با خدا و پيامبرش هستيد.

١٠ - زنا

چنانكه خداوند در (سوره فرقان آيه ٦٨) مى فرمايد:( وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ يَلْقَ أَثَامًا ) بندگان خدا كسانى هستند كه زنا نكنند و هركس ‍ چنين كند كيفر بيند.

١١ - سحر و جادو

چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه ١٠٢) مى فرمايد:( وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ) : مسلما مى دانستند، هر كسى خريدار اين گونه متاع سحر باشد بهره اى در آخرت نخواهد داشت

١٢ - سوگند دروغ عمدى

چنانكه خداوند (در سوره آل عمران آيه ٧٧) مى فرمايد( إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّـهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَـٰئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّـهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ )

كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (بنام مقدس او) با بهاى كمى معامله مى كنند، بهره اى در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمى گويد، و به آنان در قيامت نمى نگرد، و آنها را (از گناه ) پاك نمى كند و عذاب دردناكى براى آنها است

١٣ - غلول و خيانت

چنانكه خداوند (در سوره آل عمران آيه ١٦١) مى فرمايد:( وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ )

هر كس خيانت كند در روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده ، با خود (به صحنه محشر) مى آورد، سپس به هر كس آنچه تحصيل كرده داده مى شود، و به آنها ستم نخواهد شد.

١٤ - منع و ندادن زكات واجب

چنانكه خداوند (در سوره توبه آيه ٣٥) مىفرمايد ( يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ.... .) در آن روز قيامت آنها (زكات ندادگان ) را در آتش جهنم گرم و سوزان وارد كرده و با آن صورتها و پهلوها و پشتهايشان داغ مى كنند..

١٥ - گواهى ناحق و كتمان شهادت

چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه ٢٨٣) مى فرمايد:

( وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ.وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ) و گواهى (به حق ) را كتمان نكنيد و هر كس آن را كتمان كند، قلبش گناهكار است و خداوند به آن چه انجام مى دهيد دانا است

١٦ - شرابخوارى

چنانكه خداوند (در سوره مائده آيه ٩٠) شرابخوارى را در رديف بت پرستى قرار داده است و مى فرمايد:( إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ .)

بى گمان شراب و قمار و بتها و ازلام (كه يكنوع بخت آزمايى بوده ) پليدند و از عمل شيطانند، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد.

١٧ - ترك عمدى نماز

چنانكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من ترك الصلوة متعمدا فقد برى من ذمة الله و ذمة رسوله

كسى كه عمدا نماز را ترك كند، از تعهد و بيت با خدا و رسولش ، بيرون رفته است

١٨ و ١٩ - پيمان شكنى و قطع رحم

چنانكه خداوند (در سوره مؤ من آيه ٥٢) مى فرمايد:

( يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ.وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ) در روز قيامت روزى است كه ، عذر خواهى ستمكاران سود ندهد و آنانرا لعنت باشد و براى آن ها است سراى بد آخرت (با توجه به اين كه ظالمان در آيه مذكور شامل پيمانشكنان و قطع كنندگان رحم خواهد شد چرا كه كلمه ظلم عموميت دارد، و امام در اين حديث ، اين آيه را در مورد پيمان شكنى و قطع رحم كه دو مصداق ظلم است بيان نموده ).

عمرو بن عبيد پس از شنيدن اين مطالب در حالى كه سخت تحت تاثير قرار گرفته بود و بلند و بلند گريه مى كرد، از حضور امام صادقعليه‌السلام بيرون آمد و مى گفت : هلك من قال برايه و نازعكم فى الفضل و العلم به هلاكت رسيد آنكس كه از راى خود پيروى كرد و با شما (امامان ) در فضائل و علم ، ستيز و دشمنى نمود(٢٦٨)

يك بررسى كوتاه درباره گناهان كوچك

ضمنا بايد توجه داشت : گرچه گناه هر چند كوچك باشد، چون نافرمانى خدا است بزرگ است ، ولى بر اساس آيات و روايات ، گناهان ، دو گونه اند ١ - كبيره (بزرگ ) ٢ - صغيره (كوچك ) چنانكه آيه ٣١ سوره نساء و آيه ٣٢ سوره نجم كه قبلا به ذكر هر دو آيه پرداختيم ) بر اين دو مطلب دلالت دارند.

و در آيه ٤٩ سوره كهف مى خوانيم : مردم گنهكار در روز قيامت هنگام ديدن نامه عمل خود گويند:

( يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَـٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ) .

اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر اين كه آنرا شماره كرده است

اين آيه بطور آشكار، گناهان را بر دو قسم كبيره و صغيره تقسيم نموده است ، و طبق روايات اهلبيتعليهما‌السلام معيار، در شناخت گناهان بزرگ از كوچك اين است كه هر گناهى كه خداوند براى آن ، هشدار عذاب داده و يا تاكيد شديد بر نهى آن نموده ، و يا دليلى بر كبيره بودن آن روايات به ما رسيده است ، گناه كبيره است و گرنه گناه صغيره مى باشد(٢٦٩)

اكنون مى گوييم گناهان بزرگ ، ضربات سخت بر پيكره اخلاق انسان وارد مى سازد، همچون مار و عقربى كه پيكر انسان را بگزند، آنها نيز به پيكر اخلاق انسان گزند وارد مى كنند، ولى ضربه هاى گناهان كوچك بر اخلاق انسان كمتر است ، اما بالاخره ضربه خود را وارد خواهد كرد.

حال اگر همين گناهان كوچك ، تكرار شد بى آنكه پس از آن توبه باشد به گناه بزرگ تبديل مى گردد(٢٧٠) چنانكه : امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: لا صغيرة مع الاصرار: با تكرار گناه ، ديگر، صغيره نيست يعنى تكرار موجب بزرگ شدن گناه خواهد شد(٢٧١) در وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به يكى از اصحاب به نام ابن مسعود آمده : لا تحقرن ذنبا و لا تصغرنه هرگز هيچ گناهى را حقير و كوچك مشمار(٢٧٢)

و در آن داستان معروف ، آمده كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همراه اصحاب در سفر، به بيابانى رسيدند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها فرمود: هيزم جمع كنيد (براى پختن غذا) يكى از اصحاب گفت : در اين بيابان خشك ، هيزمى نيست ، حضرت فرمود: هركدام آنچه مقدورتان است ، جمع كنيد، اصحاب و خود آنحضرت ، به جستجوى هيزم پرداختند و سر انجام هيزم زيادى جمع شد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: گناهان اين چنين ، جمع مى شوند سپس فرمود: ايا كم و المحقرات من الذنوب فان لكل شى ء طالبا الا وان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهم وكل شى ء احصيناه فى امام مبين

: بپرهيزيد از گناهان كوچك ، زيرا هر چيزى خواهان دارد، ولى خواهان اين گناهان ، آنچه را از آنها به پيش فرستاده شود، مى نويسد (چنانكه در سوره يس آيه ١٢ آمده )( كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ ) : و هر چيز را به شماره در آورديم در (كتاب ) مقتداى آشكار.(٢٧٣)

بايد توجه داشت كه امور ديگرى نيز موجب تبديل گناه كوچك به بزرگ مى شود مانند: ١ - كوچك شمردن گناه ٢ - انجام دادن گناه از روى طغيان ٣ - مغرور به گناه بودن به گونه اى كه عدم مجازات سريع الهى را دليل بر رضايت خدا از خويش بدانيم ٤ - خوشحال شدن به گناه ٥ - گناه كوچك از مردان بزرگ مانند علماى بزرگ كه در موقعيتى هستند كه گناه كوچك آنها، موجب آثار شوم نسبت به مردم مى باشد و...

در اينجا اين مطلب را با فرازى از وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوذر غفارى پايان مى بريم : ابوذر گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: شخص با ايمان نسبت به گناه آنچنان ترسان است گوئى زير سنگ بزرگى است و هر لحظه احتمال سقوط آن بر سرش مى رود، و شخص كافر نسبت به گناه آنچنان بى تفاوت است كه گويى پشه اى كنار بينى او رد مى شود(٢٧٤)

اين سخن و مثال ، معيار انسان با ايمان كافر را بدست مى دهد.

نتيجه اينكه : پايه نخستين اخلاق انسانى ، تهذيب نفس و پاكسازى وجود، از آلودگيهاى گناه است ، خواه گناه بزرگ باشد يا كوچك ، و تكرار گناه كوچك ، قلب را سياه و تيره مى كند، و اگر از حد بگذرد، آنار مسخ كرده و چون حيوان درنده بلكه پست تر از آن در مى آورد (چنانكه اين مطلب در آيه ١٧٩ سوره اعراف آمده است )

و به گفته علماى اخلاق ، نخست بايد تخليه (خالى كردن درون گناه ) باشد، سپس تخليه (آراستن نفس به كارهاى نيك ) و پس از آن تحليه (تجلى و شكوفايى روح انسانى )، و با پيمودن اين سه مرحله ، انسان در راه صاف تكامل قرار مى گيرد.

اين كتاب جلد دوم داستان صاحبدلان است ، گر چه بعضى از داستانهاى آن از صاحبدلان نيست ، ولى نتيجه آن درسهايى مى آموزد كه در مسير صاحبدلى است ، اميد آنكه در پرتو اين مواعظ و اندرزها، دل پاك و آراسته و شكوفا و پويا پيدا كنيم

قم - محمد محمدى اشتهاردى

زمستان ١٣٦٤ شمسى

١ - يار قهرمان و مخلص

سهل خراسانى به حضور امام صادقعليه‌السلام آمد و از روى اعتراض ‍ گفت : با حق خلافت و رهبرى با شماست چرا نشسته اى و قيام نمى كنى ؟

با توجه به اينكه صد هزار شيعه شمشيرزن دارى ؟.

امام صادقعليه‌السلام براى امتحان او، دستور داد تنورى را پر از آتش ‍ كنند آن گاه به او فرمود: داخل تنور برو و در آن بنشين

مرد خراسانى عرض كرد: اى آقاى من مرا به آتش ، عذاب نكن ، از من بگذر خداوند از تو بگذرد.

در اين هنگام هارون مكى آن مؤ من وارسته و راستين وارد شد در حاليكه كه كفشهايش در دستش بود، امامعليه‌السلام به او فرمود: كفشهايت را كنار بگذار و در تنور آتش بنشين ، او كفشهايش را كنار گذاشت و در آتش ‍ تنور نشست

امام با آن خراسانى درباره اوضاع خراسان ، صحبت مى كرد و سخنانى فرمود كه گويى خود در خراسان از نزديك ، اوضاع را بررسى كرده است ، سپس به او فرمود: برخيز و به تنور آتش بنگر. سهل خراسانى برخاست و به تنور نگاه كرد و ديد هارون مكى در ميان آتش نشسته است !

فرمود: چند نفر در خراسان مثل اين مرد (هارون مكى ) داريد؟ او عرض ‍ كرد: سوگند به خدا حتى يك نفر مرد نداريم امام فرمود: انا لانخرج فى زمان لا تجد فيه خمسة معاضدين لنا نحن اعلم بالوقت ما قيام به شمشير نمى كنيم در زمانى كه در آن پنج يار باوفا و مخلص براى خود نيابيم ، ما به وقت قيام ، آگاه هستيم !(٢٧٥)

٢ - سخن قيصر روم درباره پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

وقتى كه آوازه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در همه جا پخش شد به گوش هرقل (بروزن درخت ) قيصر و پادشاه روم رسيد، مردى از طايفه غسان را مخفيانه براى جستجو و بررسى نزديك از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه فرستاد، و به او گفت : در مورد سه موضوع بخصوص توجه كن : ١ - ببين او بر وى چه چيز نشسته است ٢ - در طرف راست او چه كسى نشسته است ٣ - اگر توانستى مهر نبوت را در او بنگر.

مرد غسانى به مدينه آمده و به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و ديد روى زمين نشسته ، و در طرف راست او على بن ابيطالبعليه‌السلام نشسته است ، و در مورد سومين علامت فراموش كرد تحقيق كند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: بيا جلو و بنگر به آن چيزى كه صاحب تو، تو را به آن دستور داده است ، او جلو و به مهر نبوت نگاه كرد، آنگاه به روم برگشت و جريان را به هرقل خبر داد، هرقل گفت : اين پيامبر (همانست ) كه حضرت عيسىعليه‌السلام بشارت به آمدن او داده است ، و او سوار بر شتر مى شود، از او پيروى كنيد و آنچه مى گويد تصديق نماييد(٢٧٦)

٣ - كاردان صاحب دلان

چهار نفر از چهار منطقه مختلف (فارس ، ترك ، عرب ، روم ) در سفر، همراه هم شدند، توشه راهشان تمام شد و در فشار و خطر قرار گرفتند، رهگذرى به آنها رسيد، و از حال آنها آگاه شد، پولى به آنها داد، تا با آن توشه سفر خود را تهيه كنند تا به مقصد برسند.

هر چهار نفر ميل داشتند كه با آن پول ، انگور بخرند، ولى چون زبان همديگر را نمى فهميدند كارشان به نزاع و سر و صدا افتاد، زيرا فارس مى گفت : بايد با اين پول انگور خريد، ترك مى گفت بايد اوزم خريد، رومى مى گفت بايد استافيل خريد، عرب مى گفت بايد عنب خريد.

در تنازع مشب بر هم مى زدند

كه ز سر نامها غافل بدند

مشت بر هم مى زدند از ابلهى

پر بدند از جهل ، وازدانش تهى

صاحبدلى كه زبان همه آنها را مى دانست ، نزديك آمده و با هر يك به زبان خودش صحبت كرد و گفت : كه من با اين پول انگور مى خرم ، پول را به من بدهيد.

همه راضى شدند، پول را به او دادند، او رفت و انگور خريد و آورد و جلو آنها گذارد، و در نتيجه همه به شيرينى انگور رسيدند، و تلخى نزاعشان نيز تبديل به شيرينى دوستى گرديد(٢٧٧)

به اين ترتيب به نقش يك عالم كاردان پى مى بريم ، كه چگونه با پنجه علم مى تواند گره ها را بگشايد و نابسامانيها را سامان بخشد، در صورتى كه صاحبدلان (متدين ) باشد.

آنكس كه بداند و بداند كه بداند

اسب طرب خويش به گردون بجهاند

آنكس كه نداند و بداند كه نداند

او خويشتن از سنگ جهالت برهاند

آنكس كه نداند و نداند كه نداند

در جهل مركب ابدالدهر بماند

آنكس كه بداند و نداند كه بداند

بيدار كنش زود كه تا خفته نماند

٤ - اتحاد و برادرى بين مسلمانان

معاوية بن وهب گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : ما با مسلمانان در رفت و آمديم ، ولى آنها شيعه نيستند، با آن ها چگونه رفتار كنيم ؟

امام در پاسخ فرمود:

به امامان خود بنگريد و همانند آنها با آن رفتار نماييد، سوگند به خدا، امامان شما از بيماران آنها عيادت مى كنند و جنازه آنها را تشييع مى نمايند، نزد قاضى بر حق آنها (له يا عليه ) گواهى مى دهند و به امانت آنها خيانت نمى نمايند(٢٧٨)

٥ - آنهم كار حرام بنام نهى از منكر

نقل مى كنند: در زمان زعامت مرجع تقليد آيت الله آقا نجفى (كه در زمان حكومت ناصرالدين شاه ، در اصفهان مى زيست ) يك روز عده اى روحانى نما در حالى كه نفس مى زدند و يك دايره شكسته و يك تنبك شكسته در دست داشتند به منزل آيت الله آقا نجفى آمدند، ايشان پرسيد: چه خبر است ؟ از كجا مى آييد؟ اينها چيست كه در دست داريد؟

در پاسخ گفتند: در مدرسه بوديم كه به ما اطلاع دادند در چندين خانه آن مدرسه ، مجلس عروسى است و در آنجا دايره و تنبك مى زدند، از پشت بام مدرسه ، روى بامها رفتيم تا به آن خانه رسيديم ، داخل آن خانه شديم و مردم را زديم و دايره و دمبك آنها را شكستيم

يكى از آنها جلو آمد و گفت : من خودم رفتم جلو، سيلى محكمى به گوش ‍ عروس زدم

مرحوم آيت الله آقا نجفى فرمود: عجبا به راستى نهى از منكر همين است كه شما كرديد؟!، شما چندين منكر (و كار بد) را بنام نهى از منكر مرتكب شديد: ١ - مجلس عروسى بوده (كه شادى محدود اشكال ندارد) ٢ - شما حق تجسس نداشتيد ٣ - شما حق نداشتيد كه از پشت بامهاى مردم عبور نماييد ٤ - چه كسى به شما اجازه زد و خورد داده است ؟.... بنابراين كار شما نه تنها واجب و مستحب نبوده بلكه چند كار حرام انجام داده ايد!(٢٧٩)

٦ - معنى رحمت بودن (اختلاف امت !)

عبدالمومن انصارى گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم ، قومى روايت مى كنند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اختلاف امتى رحمه اختلاف امت من ، رحمت است (آيا اين روايت درست است ؟)

امام صادقعليه‌السلام در پاسخ فرمود: راست مى گويند.

عرض كردم : اگر اختلاف امت ، رحمت باشد، پس اتفاق و اجتماع آنها عذاب است ؟!

فرمود: آن گونه كه تو و آنها تصور مى كنيد نيست ، بلكه منظور از سخن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان سخن خداوند در قرآن (سوره توبه آيه ١٢٢) مى باشد كه مى فرمايد:

( وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ) چرا از هر گروهى ، طايفه اى از آنان كوچ نمى كند، تا در دين (و معارف اسلامى ) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنها را انذار نمايند (تا از مخالفت پروردگار) بترسند، و خوددارى كنند.

خداوند به مسلمانان فرمان داده كه به حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كوچ كنند و معارف اسلام را از آن حضرت بياموزند و سپس به سوى قوم خود بازگردند، و آن معارف را به آنها ياد دهند، منظور اختلاف رفت و آمد مسلمانان از بلاد خود نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نواب آن حضرت براى ياد گرفتن دين است ، نه اختلاف در دين

سپس دوباره با تاكيد فرمود: جز اين نيست كه دين ، يكى است(٢٨٠)

٧ - جنگ با مسلمانان منحرف

يحيى بن اكثم مدتى قاضى بود و بعد بخاطر انحراف جنسى ، معزول شد، و مامون عباسى (هفتمين خليفه عباسى ) او را نديم و مشاور نزديك خود كرد، وى در پستهاى مهمى بود تا در عصر خلافت متوكل در سال ٢٤٢ در ربذه (نزديك مدينه ) از دنيا رفت(٢٨١)

موسى بن محمد بن رضاعليه‌السلام برادر امام هادىعليه‌السلام معروف به موسى مبرقع (كه مرقد شريفش در قم ) است ، گويد: يحيى بن اكثم ار در دارالعامه (كه شايد بيرونى خليفه باشد) ملاقات كردم ، سوالاتى از من كرد، كه من جواب آنها را از برادرم امام دهم حضرت هادىعليه‌السلام بپرسم ، (اين سوالات ١٣ سوال است ) يكى از سوالات (سوال دوازدهم ) اين بود:

چرا علىعليه‌السلام در جنگ صفين (كه با سپاه معاويه بود) همه لشكريان دشمن را مى كشت ، خواه مهاجم باشد يا فرارى ، يا زخمى ، ولى در جنگ جمل با فرارى و مجروح كارى نداشت و اعلام داشت كه هر كه به خانه اش برود يا سلاحش را بيفكند، ايمن است ، اين تفاوت روشن در اين دو جنگ چه علت داشت ؟

امام هادىعليه‌السلام در پاسخ فرمود: راز اين اختلاف اين است كه : سپاه جمل ، فرمانده و رهبرشان (طلحه و زبير) كشته شده بودند و ديگر (پايگاه ) و جمعيتى نداشتند كه به آن باز گردند (و آشوب را از سر بگيرند) و همه به خانه هايشان مى رفتند و راضى بودند كه كسى به آنها كارى نداشته باشد و قهرا به فكر جمع آورى لشكر و ترميم پايگاه نبودند.

اما در جنگ صفين ، فراريان يا مجروحين آنها، به پايگاه مجهز بر مى گشتند و رهبر و فرماندهى (يعنى معاويه ) داشتند، كه اسلحه برايشان فراهم مى كرد و جوايز به آنها مى داد، بيماران را عيادت و مجروحين آنها را مداوا مى نمود و آنها را بار ديگر آماده براى حمله به سپاه علىعليه‌السلام مى كرد و علىعليه‌السلام وظيفه رادر جهاد با گويندگان لا اله الا الله خوب مى دانست ، حق را بر ايشان شرح مى داد، و هر كه نمى پذيرفت شمشير به رويش ‍ مى كشيد جز آنكه توبه كند(٢٨٢) بنابراين بين اين دو جنگ ، تفاوت بسيار است

به اين ترتيب امام هادىعليه‌السلام به اين سوال - كه اكنون نيز گاهى از حلقوم بعضى بيرون مى آيد كه مگر مى شود با مسلمانان جنگيد - پاسخ مستدل داد.

٨ - حسرت سلمان هنگام مرگ

حضرت سلمان هنگام مرگ ، حسرت مى كشيد و اظهار ناراحتى مى كرد، از او سوال شد: براى چه حسرت مى برى و تاسف مى خورى ؟

سلمان گفت : حسرت و اندوهم به خاطر از دست دادن دنيا نيست ، بلكه از اين جهت است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ما پيمان بست كه در دنيا به اندازه يك مسافر، زاد و توشه برداريم ، ترس آن دارم كه بيش از آن از دنيا برداشته باشم سپس اشاره به اطراف خود كرد، و در اطرافش در آن خانه خشت و گلى او چيزى جز يك شمشير و يك نيام (غلاف شمشير) و يك متكا يا فرش ساده بيشتر نبود(٢٨٣)

٩ - سخن هارون هنگام مرگ

هارون رشيد پنجمين خليفه عباسى و قاتل امام كاظمعليه‌السلام بود كه به سال ١٩٣ ه .ق شب شنبه سوم جمادى الاخرى در طوس از دنيا رفت ، مورخين مى نويسند: وقتى كه او در بستر مرگ قرار گرفت ، و لحظه به لحظه بر شدت بيماريش مى افزود، يك پزشك حاذق از اهالى طوس كه به زبان فارسى سخن مى گفت به بالين او آوردند، او آب بدن هارون را گرفت و آزمايش كرد و سپس گفت : كه هارون وصيتهاى خود را بكند.

هارون كه از زندگى مايوس شده بود، و از طرفى مرگ او شايع شده بود، سوار بر الاغى شد و در حاليكه پاهايش در اختيار او نبود، تا به محل دفنش ‍ رسيد، و چند كفن خواست و از ميان آنها، آنچه بهتر بود برگزيد و سپس ‍ دستور داد قبرش را كندند، و به قبرش نگاه كرد و اين دو آيه را خواند:( َا أَغْنَىٰ عَنِّي مَالِيَهْ ﴿ ٢٨ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ ) ملك و مال من ، مرا بى نياز نكرد و فرمانروايى من تباه گشت (سوره حاقه آيه ٢٨ و ٢٩) و در همان روز از دنيا رفت(٢٨٤)

اين بود سرانجام دنياى كسى كه امپراطور جهان اسلام بود، و شمشيرش (به اصطلاح حضرت به عرش مى رسيد، و از طاغوتهاى برجسته روزگار بشمار مى آمد.