سرچشمه حیات

سرچشمه حیات0%

سرچشمه حیات نویسنده:
گروه: سایر کتابها

سرچشمه حیات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد امینی گلستانی
گروه: مشاهدات: 25872
دانلود: 3182

توضیحات:

سرچشمه حیات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 137 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25872 / دانلود: 3182
اندازه اندازه اندازه
سرچشمه حیات

سرچشمه حیات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۱۱ - آب سرور نوشيدنيها

۱۱ - آب سرور نوشيدنيها خداوند عزّوجلّ، آب را نه تنها در دنيا مايه حيات و زندگي قرار داده است بلكه در جهان آخرت نيز سيادت و سروري آن را گسترش داده و حفظ نموده است.

سرتاسر آياتِ مربوط به بهشت، پر از جملات( جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ) «باغهائي كه از زيرش نهرها جريان دارد.»

ياآيه مباركه( مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۖ فِيهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاءٍ غَيْرِ آسِنٍ ) «۱» «مثل بهشتي كه بر پرهيزكاران وعده داده شده است، در آن نهرهائي از آب تميز و زلال (بي بو) وجود دارد.»

اين همه آيات كه از آب بهشتي صحبت به ميان مي‌آورد نشانه اين است كه آب در آن جهان نيز سيادت خود را حفظ كرده است.

به أحاديث ذيل توجّه كنيد تا عزّت و شرافت «آب» در هر دو جهان روشن شود. رسول خدا فرمود:

«سيد الأشربة في الدنيا والآخرة الماء»«۲» «سرور نوشيدنيهاي دنيا و آخرت آب است.»

امام صادقعليه‌السلام از پدران بزرگوارشعليهم‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده‌است كه فرمود: «الماء سيّد الشّراب في الدّنيا والآخرة»«۳» آقاي نوشيدنيهادر دنيا و آخرت، آب است.

عين همين روايت را از اميرمؤمنانعليه‌السلام روايت كرده‌اند«۱»

روايت از امير مؤمنانعليه‌السلام است: «أشرف المشروب الماء»«۲»

«شريف‌ترين نوشيدني آب است»

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است: سيّد شراب أهل الجنّة الماء»«۳»

: «سيد و آقاي نوشابه اهل بهشت آب است.

عَن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «سيّد طعام الدّنيا والآخرة اللحم و سيّد شراب الدّنيا والآخرة الماء»«۴» روايت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه فرمود: «سرور طعام دنيا و آخرت گوشت و سيد شراب دنيا و آخرت آب است.»

لحن روايات، بيانگر اين است كه آب در هر دو جهان آرام بخش انسانها است، در دنيا براي همه و در آخرت براي بهشتيان

۱۲ - لذّت خوردنيها وآشاميدنيها با آب‌

۱۲ - لذّت خوردنيها وآشاميدنيها با آب أساس زندگي انسان را دو ركن متضاد تشكيل مي دهد؛ روح (مجرّد) و جسم (مادّي)؛ خداوند با تركيب اين دو موجود ضد ونقيض به موجودات جاندار مخصوصاً انسان، حيات بخشيده است.

براي ادامه حيات هر يك، از اين دو جنس متضاد، غذاي خاصّي قرار داده است؛ غذاي روح و روان را داشتن رابطه دائم و مناجات وگفتگو مخصوصاً مناجات شبانه با خدااست (شب مردان خدا روز جهان افروز است) و همچنين سير در آفاق وأنفس بالأخره درهر حال متّكي بودن به او، تعيين كرده است؛

هر كس از اين غذا وتغذيه روحي محروم است؛ هميشه با روح مرده وروان أفسرده، به زندگي بي محتوا ادامه مي دهد؛ روشن است، كسي كه داراي اين خصيصه (غفلت و دوري ازخدا) است إدامه حيات برايش مفهومي نخواهد داشت!.

غذاي جسم را، خوردن وآشاميدن، قرار داده است؛ يعني هر جان داري اگر از اين دو محروم شود، زندگي او ادامه پيدا نمي كند.

براي درك لذّت خوردنيها وآشاميدني ها هم، با آب معنا بخشيده است؛ اگر آب وجود نداشت نه زندگي وجود داشت ونه لذّت زندگي.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «و يجد لذّة الطعام و الشّراب بالماء»«۱» «انسان، لذّت خوردني و آشاميدني را با آب پيدا مي‌كند.»

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «لولا الماء لم يجد لذّة الطّعام و الشّراب»«۱» «اگر آب نبود كسي لذت خوردني و نوشيدني راپيدا نمي‌كرد.»

عَن أبي عبداللهعليه‌السلام : «بالماء يجدلذّة الطعام و الشّراب»«۲» از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است: «با آب، لذت خوردني و آشاميدني، مفهوم پيدا مي‌كند.

۱۳ - اعجازهاي آبي رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله

اشاره

۱۳ - اعجازهاي آبي رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در طول بيست و سه سال دوران نبوّت پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بزرگترين معجزه‌هاي آن حضرت در مواقع مختلف و به اشكال گوناگون، آب بود.

در پيشامد هاي متعدد، يا خود آن حضرت به اجراي آن إقدام مي‌فرمود و ياديگري را به انجام آن مأمور مي كرد؛ گاه از انگشتان مباركش، آب جاري مي‌شد و گاهي از «تير» و بار ديگر، جوشيدن آب از چاه و صدها قضاياي ديگركه ذيلًا نمونه هائي از آن جريانها آورده مي‌شود.

«جاري شدن آب از انگشتان»

۱ - كتاب احتجاج طبرسي: امير مؤمنانعليه‌السلام در جواب يهودي كه (مانند معجزات انبياء سلف را) درخواست مي كرد فرمود: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتي كه در حُديبيّه فرودآمد، اهل مكه آن حضرت را محاصره كرده بودند، اصحاب از تشنگي شديد به حضرت شكايت كردند به گونه‌اي كه اسبها نيز ناتوان شده بودند، حضرت ركوه يماني را«۱» خواسته و دست مباركش را روي آن گذاشت، از ميان انگشتانش آب شكافته و جاري شد، به طوريكه همه لشگريان و اسبها سيراب شدند و ظرفها را پر كردند.«۱»

۲ - همراه كاروان تجاري خديجه به شام مي‌رفت به بياباني رسيدند كه از زمانهاي قديم آب داشت، ولي بر خلاف انتظار، آب پيدا نكردند؛ چون قافله ابوجهل جلوتر ازحضرت مي رفت، دستور داده بود چاه را پر كنند؛

پيغمبر آستينهارا بالا زده و دستانش را در ريگ فرو برد و چشمانش را به آسمان دوخت و لبهاي مباركش را حركت مي‌داد، ناگهان آب از ميان انگشتانش جوشيده و فوران كرد؛ بطوريكه مانند نهرهاي بزرگ بر روي زمين جاري شد. عباس عموي پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: اي برادر زاده! جلوي آبرا بگير، نزديك است اموال و اثاث ما غرق شود، همگي آب نوشيدند و مشك‌هايشان را پر كردند.«۲»

۳ - در مسير جنگ تبوك به وادي «المشقّق» رسيدند، دست مباركش را زير آبي گرفت كه قطره قطره مي‌ريخت، سپس آب شكافته شد به گونه‌اي كه مانند صاعقه صداي مهيب، از او شنيده مي‌شد مردم آب آشاميدند و به اندازه احتياج آب بر داشتند پس حضرت فرمود: اگر كسي از شماها عمر كند، مي‌شنود كه اين بيابان از آبادترين بيابان ها خواهد بود»

.

۴ - در روايت ابي قتاده است كه در جنگ «بني المطلق»: «كان يتفجّر الماء من بين أصابعه لمّا وضع يده فيه حتي شرب الجيش العظيم»«۴»

«وقتي كه دست مباركش را به «ركوة» گذاشت از ميان انگشتانش آب شكافته شد، آنهمه لشگر عظيم، سيراب شده و به همراه خود برداشتند.»

۵ - از امام صادقعليه‌السلام از پدران بزرگوارشعليهم‌السلام از عليعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود: «در يكي از جنگها همراه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم به جائي كه آب پيدا نمي‌شد رسيديم مردم تشنه شدند در يك ظرف كمي آب بود، انگشتانش را بر آب گذاشت آب از آن جاري شد به طوريكه همه مردم و شتران و اسبان سيراب شدند و به همراه خود برداشتند، در لشگر دوازده هزار شتر و دوازده هزار اسب، و سي هزار مرد بودند.«۱»

۶ - روايت شده است، در جنگ تبوك، لشگر تمام روز را راه رفتند از شدّت گرما نزديك بود گردنهاي پياده و سواره و مركب‌ها قطع شود، حضرت ظرف آب كوچكي را خواست، آب كمي را كه همراه داشت بر آن ريخت وانگشتانش را بر آن گذاشت آب از زير انگشتانش جوشيد، لشگريان نوشيدند و به همراه برداشتند، درحالي كه غير از اسب و شتر سي هزار نفر بودند.«۲»

۷ - روايت شده است: اصحاب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سفري با حضرت بودند، از نبود آب به آنحضرت شكايت كردند كه نزديك است به هلاكت برسند، فرمود: نه؛ خدايم با من است، مرا راهنمايي مي‌كند توكّلم بر او و پناهگاهم اوست، ظرف آبي را خواست، كمي آب در آن بود كه يك نفر هم سيراب نمي‌شد، دستش را بر آب گذاشت، از ميان انگشتانش آب جوشيد و جاري شد، مردم را صدا زدند همگي سيراب شده و آب برداشتند، به طوريكه خسته شدند. و آنان هزاران نفر بودند و فرمود: شهادت مي‌دهم كه من رسول بحقّ خدايم.«۳»

۸ - اميرمؤمنانعليه‌السلام به يهودي فرمود: روز «ميضاه»«۴» عبرتي براي منكرين نبوّتش بود مانند سنگ موسيعليه‌السلام وقتي كه ميضاه را خواست، دست به آن گذاشت، آب جوشيد و بالا آمد تا اينكه هشت هزار نفر از آن آب، وضو گرفتند و نوشيدند و چهارپايان را سيراب كرده و به همراه خود به اندازه كافي برداشتند.«۱»

۹ - سالم بن أبي جعد گويد: به جابر گفتم روز «شجره» چند نفر بوديد، گفت هزار و پانصد نفر، مارا تشنگي فرا گرفت، حضرت دستش را توي ظرف كوچكي گذاشت، از ميان انگشتانش مثل چشمه‌ها آب بيرون مي‌آمد، نوشيديم و بما كفايت كرد، اگر صد هزار نفر بوديم باز كفايت مي‌كرد.«۲»

«جوشيدن آب از چاه خشگيده»

۱ - حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همراه كاروان تجارتي خديجه كبريعليها‌السلام در سن ۲۵ سالگي به شام مي‌رفت، در طول راه اعجازهاي متعدّد از وجود مباركش به ظهور رسيده است، از جمله اين بود كه:

در بياباني چاه آبي وجود داشت، كاروانيان از آب آن استفاده مي‌كردند وقتي كه ابوجهل به سر آن چاه رسيد به اندازه كافي آب برداشت و چاه را پر از سنگ و شن كردند تا كاروان حضرت از تشنگي بميرند، غلامي داشت به نام «فلاح» بعنوان ديده بان گذاشت و قول داد اگر خبر مرگ محمّد را به من بياوري آزادت مي‌كنم،

وقتي كه كاروان حضرت به آنجا رسيد شتابان به سوي چاه آب رفتند، اثري از آن پيدا نكردند، سينه هايشان تنگ شده و يقين به هلاكت كردند، به «محمد»صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پناه بردند، فرمود: آيا محلّي كه قبلًا آب داشته باشد مي‌شناسيد؟، گفتند بلي چاهي بود كه با شن و سنگ پر كرده‌اند. حضرت بر سرچاه آمده ايستاد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و ندا كرد:

«يا عَظيِم الأَسْماء يا باسِطَ الأرْضِ و يا رافعَ السَّماءِ قَدْ أَضرَّ بِنُا الَظّمْاءُ فَاسِقناالماءَ»

«اي بزرگ نام! اي گستراننده زمين و اي بلند كننده آسمان، تشنه‌گي به ما فشار آورد و) ضرر (كلي) رسانده است، ما را از آب سيراب كن!»

ناگهان سنگها و شنها از زير پاي آن حضرت به صدا در آمدند و چشمه، آب، جوشيد و بالاآمده و جاري شد، پس مردم چهار پايانشان را سيراب كردند و مشك‌هايشان را پر كردند و حركت كردند.

غلام أبي جهل با سرعت برگشت، أبوجهل پرسيد چه خبر آوردي اي فلاح؟

غلام گفت به خدا قسم رستگار نمي‌شود هر كس با محمّد دشمني كند، قضّيه را شرح داد، أبوجهل از غضب دماغش باد كرد، به غلام گفت از من دور شو، ابداً رستگار نشوي«۱»

۲ - راهبي به نام فيلق بن يونان بن عبدالصّليب، در صومعه‌اي زندگي مي‌كرد، هم پدرانش وهم خودش وراثتاً منتظر قدوم مبارك پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند، به او أباخبير مي‌گفتند، از پدرانش شنيده بود كه هر وقت آن پيغمبر از اينجا مي گذرد چند علامت مخصوص دارد، اوّلًا: بالاي سرش يك قطعه ابر سايه مي‌افكند و ثانياً: به درخت خشك جلوي صومعه تكيه مي‌كند فوراً سبز شده و ميوه مي‌دهد، و ثالثاً:

چاهي كه در جلوي صومعه است و خشك شده است آنرا پر آب مي‌كند.

اين راهب به اندازه‌اي پير شده بود كه چشمانش را از دست داده و ضعيف گشته بود، روزي پسرانش به او خبر دادند كه پدر! قافله‌اي از سوي تَهْامَه مي‌آيد، از حجاز و بر سر آنها ابري سايه افكنده است، و نوري بلند شده است، راهب سر به آسمان بلند كرد و گفت: اْلهي وسّيدي و مولاي بحقّ هذا المحبوب الّذي زاد فيه تفكّري الَّا مارَدَدْتَ عَليِّ بصري.»

«اي خدا! اي سيد و مولاي من! بحق اين محبوبي كه فكرم به او مشغول است، نور چشمانم را به من برگردان.»

دعايش تمام نشده بود كه چشمانش ديد خود را بازيافت. راهب به راهبان ديگر گفت احترام اين محبوب را پيش علّام الغيوب ديديد. پس شعري در مدح آن حضرت خواند و گفت اي اولادمن! اگر اين شخص، پيغمبر مبعوث باشد، در اينجا فرودميايد و به آن درخت خشك تكيه مي‌دهد سبز و پربار مي‌شود.

آن درخت از زمان حضرت عيسي بن مريمعليه‌السلام خشك شده است واين چاه كه در آن آبي نداريم كنار آن آمده و آب مي‌خورد.

مدّت كمي گذشت كه قافله رسيد و در كنار چاه نزول كردند و بارها را پائين آوردند. حضرت جاي خلوت را دوست مي‌داشت، به كنار درخت خشك رفت و بر او تكيه كرد، بلافاصله درخت سبز و خرّم شده و پر بار گشت و به كنار چاه آمده واز آب دهان مباركش به آن انداخت و نظري به داخل آن افكند، آب شكافته شده، چشمه‌هاي زياد و آب گوارا بيرون آمد.«۱»

۳) عروة بن زبير مي‌گويد: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براي زيارت بيت الله الحرام خارج شد و قصد جنگ نداشت، (حديث را ادامه داد تا اينكه گفت) و قريش نيز از مكه بيرون آمده و زودتر از پيغمبر به محلي رسيدند كه: (بَلْدَحْ) مي‌ناميدند و كنار آبي كه در آنجا بود نزول كردند وقتي كه پيغمبر سبقت ايشان را ديد در «حُدَيبيّه» فرودآمد در حالي كه هوا به شدت گرم بود، در آنجا فقط يك حلقه چاه وجود داشت، مردم از تشنگي به سختي افتادند و تعدادشان هم زياد بود، به طوريكه مرداني به ته چاه رفتند و با دستانشان آب جمع مي‌كردند.

حضرت دلوي خواست، از آن وضو گرفت و مضمضه كرده به آن دلو ريخت، امر كرد آن آب را به چاه ريختند، و نيز تيري از كنانه در آورد و به چاه انداخت، و دعا كرد آب از ته چاه فوران كرد و بالا آمد، مردم در اطراف چاه نشسته، بادست آب را، بر مي‌داشتند.«۱»

اين روايت باسند هاي مختلف آمده است، ما يكي از آنها را اختيار نموديم

«جاري شدن آب از تير»

جابر بن عبداللّه و براء عازب و سلمة ابن اكوع و مسوّربن مخرمة گويند:

وقتي كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديبيّه با يكهزار و پانصد نفرفرودآمدند موقعي بود كه حرارت شديد فرا گرفته بود، گفتند يارسول الله بيابان خشك و آبي در آن وجود ندارد و قريش در «بَلْدَح«۲» » آب زيادي را در اختيار دارند.

حضرت تيري از كنانه كشيد و به براءين عازب داد، فرمود: اين تير را در يكي از چاههاي قديمي حديبيّه: بنشان!

سهيل بن عمرو به همراه قريشيان آمدند، به چاه نگاه كردند، ديدند چشمه‌ها و (در روايتي ۱۲ چشمه) از يك تير مي‌جوشد، گفتند: مانند امروز را نديده‌ايم و اين كار از سحر محمد كم نيست.

وقتي كه دستور حركت صادر شد فرمود: به اندازه احتياج آب برداريد، سپس به براء فرمود: برو و تير را در آور! وقتي كه حركت كرد براء تير را برداشت، آب خشك شد به گونه‌اي كه در آنجا آبي وجود نداشته است.«۱»

۲ - در جنگ تبوك، اصحاب از شدت عطش شكايت كردند پس تيري به مردي داد و فرمود: آن را در ته چاه بنشان! آن مرد آنرا كاشت، آب جوشيد تا لب چاه رسيد و سي هزار نفر با چهار پايانشان از آن آب سيراب شدند.

در روايت الخرائج است: «و رجال من المنافقين حضور متحيّرين». «مرداني از منافقين، حضور داشتند و (همگي از اين ماجرا) متحيّر بودند» «۲»

«شيرين شدن آب شور»

۱ - روايت است كه قومي به آن حضرت از شوري آبشان شكايت كردند، به سر چاه آنها آمد و آب دهان مباركش را انداخت، با اينكه آب آن چاه كم بود آب شيرين و گوارا جوشيد، تا الآن آن چاه در دست وارثان آن است، و اهل آن از بزرگترين مكارم و افتخارات خود مي‌شمارند و اين چاه در كنار مكه در محلي بنام «الّزاهر» و اسم آن «العُسَيْلَه» است. (امروزهاكه شهرتوسعه زيادي يافته يكي‌ازمحلّات مكه مي‌باشد)

و از آن چيزهايي كه خداوند در راستي و حقّيّت پيغمبرش آشكار ساخت اين بودكه: قوم مسليمه كذّاب «پيغمبر دروغين يمامه» هنگامي كه اين جريان را شنيدند از او مانند آن معجزه را در خواست كردند.

به كنار چاهي آمد و آب دهان انداخت، آب به صورت شور و تلخ مانند بول حمير در آمد، آنهم در ميان مردم آنجا معروف و محلّش معلوم است.«۱»

«اعجاز پايي»

جابربن عبدالله، چاهي داشت كه آبش تلخ بود و قابل استفاده نبود، به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شكايت كرد، حضرت پاهايش را به طشتي شست، أمر كرد آن را به چاه بريزند؛ دردم آب چاه، شيرين شد.«۲

«عبور از آب»

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوي خيبر حركت كرد، ناگهان به وادي رسيدند كه سيل جاري بود و اندازه ارتفاع آب به چهارده قامت مي‌رسيد، و دشمن از پشت سرشان مي آمد، مردم گفتند: ما را گير مي‌اندازند «گير افتاديم» فرمود: ابداً!

حضرت دعاكرد شتران و اسبها از آب عبور كردند حتي پاها و سمّهايشان نمدار نشد.«۳

۱۴ - دعاها

۱۴ - دعاها «دعا» يكي از وسائل مهمي است كه ائمّه أهل بيتعليهم‌السلام براي توجّه دادن مردم به سوي توحيد و خداشناسي و معّرفي رحمت و غضب و قدرت خداوند و براي اثبات مسائل اعتقادي و معاد و دهها مطالب ديگر، از آن استفاده كرده و مورد توجه قرار داده‌اند. در مواقعي كه عملًا باتبليغ نمي‌توانستند مردم را با وظائف خود آشنا كنند از سلاح دعا بهره برداري مي كردند.

از جمله آن درباره «آب» به صورت دعا خيلي از مسائل را تعليم داده‌اند كه به ذكر چند مورد از آن به عنوان نمونه مي‌پردازيم:

۱ - در دعاي روز اول ماه رجب مي‌فرمايد: «اسئلك باسمك الّذي سطحت به الأرضين فوق الماء المحبوس و باسمك الذّي حبَسْتَ به ذلك الماء.»«۱» «خدايا! از تو درخواست مي كنم به احترام آن نامت كه زمين را با آن روي آب جمع شده دريك جا، گسترانيدي وبه احترام آن نامت كه باآن، آب را محبوس كردي.»

۲ - در دعاهاي قنوت حضرت بقيّة اللّه حجّة بن الحسنعليه‌السلام روحي و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء آمده است: «واسألك بإسمك الّذي كوّنت به طعم المياه و اسئلك بإسمك الّذي أجريت به الماء في عروق النّبات بين أطباق الثّري و سقت الماء الي عروق الاشجار، بين صخرة الصّماء الدّعاء»«۲» «از تو درخواست مي كنم، (سوگندت مي‌دهم) به آن نامت كه با آن مزه آبها را تكوين (تعيين) كردي و به نامي كه با آن، آب را در زير طبقات زمين در رگهاي نباتات جاري ساختي؛ و به نامي كه با آن، آب را از ميان سنگ خارا و سفت و سخت، گذراندي و به رگهاي درختان رساندي.»

۳ - در دعاي طواف مي‌گويد: «اللّهم انّي اسئلك بإسمك الّذي يُمْشي به علي طُلَلِ الماء كما يُمْشي به علي جُدَدِ الأرض»«۱» «خدايا از تو درخواست مي‌كنم به احترام آن نامت كه با آن، چنان بر روي آب پُر فراز و نشيب راه، طي مي‌شود، كه بر روي زمين هموار مي‌روند.»

۴ - در دعاهاي حضرت ايّوبعليه‌السلام وارد شده است:

أبطاعتك حمل الماءَ الأرض، «أم بحكمتك كانت الأرض للماء غِطائاً أم اين الماء الّذي أنزلت من السّماء أم قدرتك تُثير السّحاب و تجري الماء» اين أنت منّي يوم سجّرت البحار و أنبعت الأنهار أقدرتك حَبسَت أمواج البحار علي حدودها: اين انت منّي يوم صَبَبْتَ الماء علي التّراب الدّعاء!«۲»

اين جمله ها در سطرهاي مختلف دعاها آمده است كه در رابطه با آب مي‌باشد. آيا بخاطر اطاعت از تو بود كه زمين آب را حمل كرد يا با حكمتت زمين، پوشش آب گرديد؟ كجا بود آبي كه از آسمان نازل كردي يا قدرت توست كه ابر را بر مي‌انگيزاند و آب را فرو مي‌ريزد؟ كجا بودي از من روزي كه درياها را، برافروختي، يا (پركردي) و چشمه هاو نهرها را جوشاندي آيا قدرت توست كه موجهاي درياها را در حدود خودش نگهداشت؟ كجا بودي از من روزي كه آب «باران» را بر خاك فرو ريختي؟

۵ - در دعاي سردرد است: «أسئلك بإسمك الّذي قام به عرشك علي الماء الدّعاء»«۳» «ازتو درخواست مي‌كنم به حق اسمي كه با آن عرشت بر آب ايستاد و قرار گرفت

۱۵ - تسبيح گوئي وسجده آب‌

۱۵ - تسبيح گوئي وسجده آب درلابلاي دعاها به مسائل پيچيده علمي درباره جمادات و حيوانات راهنمايي وباجملات كوتاهي به سجده كردن و تسبيح گفتن تكويني آب اشاراتي شده‌است.

۱ - در دعاي روز چهار شنبه است: «سُبحانَكَ لا اله الّاانت تُسبّح لَكَ الْبِحارُ بِأَموْاجِها والحيتان في مياهها و المياه في مجاريها و الهَوامّ في اماكنها، الدّعا»«۱» «خداوندا تو پاك و مُنَزَّهي. جز تو خدايي نيست، درياها با موجهايش و ماهيها در آبهايش و آبها در محّلهاي جريان يافته اش تسبيح گويان توأند»

۲ - در مناجات انجيليّه امام زين العابدينعليه‌السلام آمده است:

«فسبحّت له، و البحار و حيتانها، والأمطار في مواقعها، و مدد الأنهار و أمواجها و عذب المياه و أجاجها، الدّعا ء»«۲» «تسبيح اورامي گويد، درياها با ماهيهايش و بارانها در هنگام نزولش و طول نهرها با امواجش و آبهاي شيرين و شورش.»

۳ - دعاي شريفي است كه دوست دارم آن را به طور كامل بنويسم تا به درد نيازمندان وگرفتاران، دوائي باشد. شيخ صدوقرضي‌الله‌عنه باسند خود از سعيدبن جبير از ابن عبّاس نقل مي‌كند: «علّي بن ابي طالبعليه‌السلام پيش پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از او چيزي خواست؛ پيغمبر فرمود: يا علي! قسم به خدائي كه مرا به پيغمبري حقّ فرستاده است، پيش من ازمال دنياكم و يازياد، چيزي نيست؛ امّا دعائي برايت تعليم مي‌كنم، خليلم جبرئيل آن را براي من آورد و گفت: يا محمد! اين هديه است از خداي عزّوجلّ، كه تو را گرامي داشته به چيزي كه هيچ پيغمبري را نداده است و آن نوزده (۱۹) حرف است، هرشخص گرفتار و بلا ديده و مصيبت زده و غمگين و دردمندي و كسي كه از او چيزي دزديده شود و آتش گيرد و يا كسي كه از سلطان بترسد باآن (۱۹ حرف) دعاكند، خداوند او را از آن ناراحتي نجات مي دهد!.

آن (۱۹) حرف، (۴) تا در پيشاني اسرافيل، (۴) حرف در پيشاني ميكائيل، (۴) حرف در اطراف عرش، (۴) حرف در پيشاني جبرئيل و (۳) تاي آن هر جا كه خدا خواسته، نوشته شده است. عليعليه‌السلام عرض كرد يا رسول الله، آن دعا چگونه است، فرمود: بگو! «يا عِمادَ مَن لا عِمادَ لهُ وَ يا ذُخْرَمَنْ‌لاذُخْرَلَهُ وَ ياحِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ، وَ يا غياثَ مَنْ لاغياثَ لَهْ وَ يا كرَيم الْعفْوِ وَ يا حَسَن الَبلاءُ وَ يا عَظيمَ الَرّجا، يَا عِزَّ الُضّعَفْاء. مُنْقذَالْغَرُقيْ، و يا مُنجِيَ الهَلكي، يا مُحْسِنُ، يا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ. أنْتَ الَّذي سجَدَ لَك سَوادُ الَّليْلِ وَ نُورُالنَّهار وَ ضْوءٌ الَقَمَرِ وَ شُعاعُ الشَّمْسِ وَ دَوِيُّ الْماءِ وَ حَفيف الشَّجَرِ، يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ، أَنْتَ وَ حْدَكَ لا شَريكَ لَكَ.» پس بگو اللُّهُم افعَل بِي كذا و كذا از جايت بلند نمي‌شوي مگر اينكه دعايت مستجاب مي‌شود. ان شاء الله

احمدبن عبدالله كه يكي از راويان اين حديث است گفت: ابو صالح به من گفت: «لاتعلّموا السّفهاء ذلك»«۱»

به سفيهان (نااهلان)، اين دعا را ياد ندهيد. دراين دعا با جمله «ودويّ الماء» به سجده وتسبيح تكويني آب اشاره كرده، و با زبان دعا معناي آيات مباركه «تسبّح، يسبّح، يسبّحونُ» رابيان وروشن ساخته است. اين نوع دعاها در كتب أدعيه فراوان است، مخصوصاً كتاب الدعاء و الذكر، بحار ج ۹۳، ۹۴، ۹۵، ۹۶، ۹۷ ومصباح المتهجّد واقبال سيّد وبه صحيفه مباركه سجّاديّه مراجعه شود

۱۶ - آب كليد قربت ومناجات «

۱۶ - آب كليد قربت ومناجات « قال الصّادقعليه‌السلام : إن أردت الطّهارة و الوضوء فتقدّم الي الماء تقدّمك الي رحمة اللّه، فانّ اللَّه قد جعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دليلًا الي بساط خدمته فكما أنّ رحمته تطهّر ذنوب العباد كذلك النّجاسات، الظّاهرة، يطهِّر الماء لا غير قال اللّه، عز و جل: (و هوالّذي أرسل الرّياح بُشْراً بين يدي رحمته و أنزلنا من السّماء طهوراً)«۱» و قال عزّوجلّ (و جعلنا من الماء كلّ شي‌ء حّي)«۲» و كما أحيا به كلّ شيي‌ء من نعيم الدّنيا كذالك برحمته و فضله جعله حيوة القلوب و الطّاعات «۳» «امام صادقعليه‌السلام فرمود: اگر اراده پاكيزگي و وضو كردي، به سوي آب برو، همانطور كه به رحمت خدا پيش مي روي؛ پس بدرستي كه خدا آب را كليد نزديكي و مناجات خود قرار داده و راهنماي خدمتش نموده است.

همان طور كه رحمتش، گناهان بندگانش را پاك مي‌كند، آب هم نجاسات ظاهر را پاك مي‌كند، حضرت پس از استشهاد به دو آيه مباركه فرمود: با آب همه نعمتهاي دنيا را زنده كرده، با رحمت و فضل خود همان آب را مايه حيات دلها و اطاعتش قرار داده است.

در شفّافيّت و نرمي آب و در پاكي و بركتش و مخلوط شدن سريع او با همه چيز تفكّر نما و آن را در تطهير اعضائي كه خدا به پاك شدنش دستور داده است مصرف نما! آداب و فرائض و سنّت هايش را بجا بياور، چون در زير هر يك ازآنها فايده‌هاي زيادي نهفته است، اگر با احترام به مصرف برساني، به زودي چشمه‌هاي فوايدش برايت باز و گشوده مي‌شود.

با مخلوق خدا به گونه اي معاشرت نما، همچنانكه آب با اشياء مخلوط و ممزوج مي‌شود، و حقّ هر چيز را به او مي‌رساند. أمّااز معنا و ماهيّتش تغيير پيدا نمي‌كند، بنا براين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده‌است:

«مثل المؤمن الخالص كمثل الماء»«۱» «مؤمن خالص مانند آب است.»

پس صفاي تو با خداي تعالي در تمام اطاعت هايت، مثل شفّافيّت آب باشد آن وقتي كه از آسمان نازل مي‌شود و آنرا طهور ناميده است.

وقتي كه اعضايت را با آب پاك مي‌كني، دل خود رانيز با آب تقوا و يقين پاك كن

۱۷ - آفرينش آب بخاطر أهل بيتعليهم‌السلام

۱۷ آفرينش آب بخاطر أهل بيتعليهم‌السلام از روايات فراوان استفاده مي‌شود كه خداوند تبارك وتعالي ما سوي اللّه را به اگر اينها نبودند هيچ چيز به وجود نمي‌آمد و اگر اخبار و احاديثي كه در فضائل و مناقب آنان دراين باره به دست ما رسيده است دقّت كنيم، شكّ و شبهه باقي نمي‌ماند، كه اينهاسبب ايجاد خلق و علّت آفرينش غيرِ خدا هستند. (مطالبي در اين باره آخر بخش ۱ گذشت) پس از روشن شدن اين مطلب، معلوم است كه آب هم به خاطر اينها به وجود آمده است بعنوان نمونه به چند حديث ذيل توجه نمائيد.

۱ - امام محمد باقرعليه‌السلام در روايت مفصّلي به جابربن يزيد جعفي فرمود:

«انّ لنا عند اللّه منزلةً و مكاناً رفيعاً ولَولانحن‌لم يخلق اللَّه أرضاً و لاسَماءاً وَ لا جنّة و لاناراً و لا قمراً و لا برّاً و لا بحراً ولا سهلًا ولاجبلًا ولا رطباً ولا يا بساً و لامرّاً ولا (ماءاً) وَ لا نباتاً وَ لا شجراً اخَتَرَعَنااللّهُ مِنْ نُورِ ذاته لايقاس بنا بشر»«۱» «اي جابر براي ما نزد خداوند منزلت و مقام بلنديست اگر ما نبوديم خداوند زمين، آسمان، بهشت، جهنم، آفتاب، ماه، خشكي، دريا، هموار، كوهستان، خشك، تر ونيز تلخ، شيرين، آب، نبات و درخت را نمي آفريد؛ مارا از نور ذات خود به وجود آورد، بشري با ما مقايسه نمي‌شود.»

امام حسينعليه‌السلام فرمود: امير مؤمنانعليه‌السلام در مدح رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطبه بليغي خواند، خطبه را شرح مي‌دهد تا به اينجا مي‌رسدكه:

۲ - خداي تعالي به پيغمبر فرمود: «شخصيّت برگزيده وراضي شده ازاو، تويي؛ و گنجينه نورها، در وجود توست.» «من أجلك أضع البطحأ و أرفع السّماء و أجري الماء و أجعل الثّواب و العقاب و الجنّة و النّار و أنصب اهل بيتك عَلماً لِلهداية»«۱» بخاطر تو زمين را پايين نگهداشته و آسمان را بلند كرده‌ام، يعني (نظام فعليِ جهان آفرينش را، به احترام تو به اينصورت در آورده و) آب را جاري ساخته‌ام.

ثواب، عقاب، بهشت و جهنم را بخاطر تو قرارداده، و اهل بيتت را نشانه و پرچم هدايت، نصب كرده ام.

۳ - «عَن اميرالمؤمنينعليه‌السلام : «فلمّا خلق اللّه تعالي نور نبيّنا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بقي ألف عام بين يدي اللَّه عزّوجلّ واقفاً يسبّحه و يحمده و الحقّ تبارك و تعالي ينظر اليه و يقول يا عبدي أنت المراد و المريد و أنت خيرتي من خلقي و عزّتي و جلالي. لَوْلاكَ لما خَلَقْتُ الافْلاكَ: من أحبّك احْبَبْتُهُ و من أبغضك ابغضته»«۲»

أميرمؤمنان عليعليه‌السلام ضمن حديثي مي‌فرمايد: وقتي كه خداوند نور پيغمبر ما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آفريد هزار سال در برابر خداي عزّوجلّ ماند تسبيح و تحميد خدا مي‌كرد، و خداي تبارك وتعالي به او نظر مي‌كرد و مي‌فرمود: «اي بنده من! تويي مراد و مريد وتويي برگزيده شده از مخلوقاتم، قسم به عزّت و جلالم: اگر تو نبودي من فلكها را نمي‌آفريدم، هركس تو را دوست دارد، دوستش دارم و هر كس تو را دشمن دارد، دشمنش دارم.» «ورد في الحديث القدسي: لولاكما ماخلقت الأفلاك»»

به محمّد وعلي صلوات اللّه عليهما فرمود: «اگر شما دو تا نبوديد من فلكها را نمي‌آفريدم.» در اين باره روايات زيادي وارد شده مانند «حديث كساء» و غيره، دليلِ آن است، كه همه مخلوقات به خاطر اينها آفريده شده، از جمله آنها، (آب) است

۱۸ - سه چيز از بركات الهي‌اند

۱۸ - سه چيز از بركات الهي‌اند ابي الجارود از أبي جعفرعليه‌السلام روايت مي‌كند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منزل امّ سلمه وارد شد و به او فرمود: چرادر خانه ات بركتي نمي‌بينم عرض كرد. بلي الحمدلِلَّه بركت در خانه‌ام است، يعني: (رسول خدا)

فرمود: «إنّ اللّه أنزل ثلاث بركات، الماء و النّار و الشّاة»«۱» بدرستي كه خداوند سه چيزبابركت نازل كرده است «آب، آتش، و گوسفند»

يكي از سخنان جامع، كوتاه ولي پر معناي رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن فوق است كه اگر كمي در اطراف آن دقت نماييم؛

و اگر با ديد علمي وتفكر عميق؛ بركاتي را كه در اين سه موهبت خداوندي نهفته است مدّ نظر قرار دهيم آن وقت أهمّيّت و ارزش اين سخن ومعناي آن بر ما روشن شده وبركات آن سه چيز هم آشكار مي شود.

در جمله‌هاي بالا حضرت، أوّل، از آب نام مي برد چون، آن دوتاي ديگر نيز از وجود آب به هستي رسيده‌اند.

اگر آب، وسيله آتش را فراهم نمي كرد آتشي پيدا نمي شد واگر منابع وجودي گوسفند را مهيّا نمي‌ساخت گوسفندي وجود نداشت؛ پس بركتِ آب، حرف اوّل را مي زند