مسیب - محمودیه
روز چهارشنبه بیست و هشتم [ربیع الاول]، تخمیناً سه متجاوز از روز برآمده، [٢٨٨] وارد مسیب شدیم. دیشب ساعت پنج، حسن مکاری آمد، و بارها را بیرون آورد و بار کرد و حرکت کردیم. راه ظاهراً شش فرسخ بود و بسیار باصفا بود. از کربلا تا دو فرسخ متجاوز از طرف راست و چپ باغ های نخل و نارنج و لیمو بود. بعد هم به چند آبادی و خانه های حصیر عربی رسیدیم که از جمله آن آبادی ها ام الحر بود. مسیب هم جای آبادی است. ماست و نانش خیلی فراوان است. به زور به زوّار می فروشند. بعد از ظهر رفتم سر نهر فرات. پیراهن و زیرجامه خود را از عرق شستم، و خود هم غسلی کردم. امشب ساعت پنج می گویند بار می کنیم از مفارقت کربلا. بسیار محزونم. مراحم زیادی از حضرت سیدالشهدا ارواحنا له الفدا و صلوات الله علیه و اله المعصومین نسبت به خود با نابودی و ناچیزی و حقارت و روسیاهی دیدم. اللهم ارزقنا العود الی مشهده الشریف، ثم العود، ثم العود، ثم الموت فیه، ثم الدفن فی جواره، و الحشر مع اولیائه، و النازلین بفنائه، بمحمّد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.
روز پنجشنبه بیست و نهم [ربیع الاول] در محمودیه بودیم. صبح بعد از نماز بار کردیم از مسیب، و تخمیناً سه و نیم از روز برآمده وارد محمودیه شدیم. در خان محمودیه، در سکوی طویله منزل داشتیم. بسیار گرم [بود]. آب را کوزه ای سه پول و چهار پول می فروختند. خورش غیر از دوغ پرآبی گیرمان نیامد؛ اما گوشت خوبی میرزا رضا خریده بود. برای شب طاس کباب کرد با چلو، بسیار خوب شده بود. محمودیه خیلی نسبت به سابق آباد شده، قهوه خانه ها و خانه های بسیار تازه ساخته اند، و کاروانسرای تازه هم در دست داشتند، می ساختند. دکان های متعدد از آشپزی و سقط فروش و عطاری و بقالی و غیرذلک تازه ساخته بودند. شب را از آنجا ساعت دو بار کردیم. گفتند راه خیلی خوف دارد عسکر باید با زوّار بیاید. عسکرها عجله کردند که زود بار کنند. خیلی بر من مشکل بود این وقت سوار شدن؛ به خصوص سوار الاغ شدن. متوسل شدم. از برکت ائمه هدیعليهمالسلام
به سهولت آمدیم. پر خوابم نگرفت و سخت نبود.
روز جمعه سی ام [ربیع الاول] بعد از طلوع فجر وارد ارض کاظمین -عليهماالسلام
شدیم. نماز صبح را آنجا کردیم. نرسیده به شهر، سر آبی وضو گرفتیم و وارد شدیم. از جسر شط بغداد که گذشتیم، یک فرسخ راه به شهر داشتیم. آبادی و باغ های زیاد در راه بود. از آن جمله به بقعه زبیده خاتون زن هارون گذشتیم؛ می گفتند این عمارت سابق در وسط شهر بغداد بود. دیگر به قبر جنید بغدادی و قبر معروف کرخی گذشتیم. بعد از نماز صبح، صرف چای کردیم و خوابیدیم. بعد برخاسته ناهاری خوردیم و غسل جمعه و زیارت کرده، نزدیک ظهر به حرم مطهر مشرف شدیم. جای همه دوستان خالی. نماز ظهر و عصر را در همان حرم گذاشتیم. بعد بیرون رفته سر قبر مرحوم شیخ مفیدرحمهالله
و سر قبر ابن قولویه -رحمهالله
فاتحه خواندم. قبر این دو بزرگوار در رواق پایین پا در طاق نمایی که متصل به دیوار حرم محترم است، می باشد. منزلمان در خانه کاروانسرای حاجی حسین مرجان فروش است. ظاهراً بد آدمی نباشد. از هر نفری هر شبی دو پول بنا شد بگیرد که آب هم خودشان بیاورند. چاروادرمان [٢٩٠] حسن، بد پسری نبود. بسیار خدوم و حرف شنو بود. من مکاری به این خوبی ندیده بودم. هوا بسیار بسیار گرم است. متصل عرق از ما می ریزد.
اول ماه ربیع الثانی ١٣١۶ ق
روز شنبه اول ماه ربیع الثانی سنه هزار و سیصد و شانزده در ارض کاظمینعليهماالسلام
بودیم. صبح غسل زیارت کرده، مشرف شدیم. عصر نیز غسل زیارت کرده، مشرف شدیم.
الحمدلله و له المنّه که خدا منت گذاشت بر این پَست ناقابل که به پابوس این کرام معصومین علیهم صلوات المصلّین ابد العابدین مشرف شویم، و فیض عتبه بوسی ایشان را با این روسیاهی دریابیم. خدا کند که از فضل و کرم عمیم خودشان قبول فرمایند.
هوا بسیار، شب و روز گرم است الاّ آنکه قدری پیش از صبح تا قدری از روز برآمده، بد نیست، می توان حرکت به جایی کرد. عصر حاجی میرزا رفیع نایینی دیدن آمد. بی خود تخلف از مادر و برادر خود کرده، آنها به عجم رفته اند و ایشان خیال مراجعت به کربلا را دارند.
روز یکشنبه دویم [ربیع الثانی] در همان ارض مقدّسه بودیم. صبح حسب العاده بعد از غسل مشرف شدیم. عصر را هم اگر توفیق باشد خیال داریم. امروز از بس دست فروش های یهودی و مسلمان آمدند به جهت فروش اجناس خود ما را تنگ آورند. هرچه آنها را جواب می گوییم، باز می آیند و رها نمی کنند، به گمان آنکه ما پول داریم، می توانیم خریدی بکنیم.
امروز زیاد هوا گرم بود. باد بسیار گرمی که باد سموم باشد، اشد از بادهای سموم نجف اشرف، می آمد. خدا رحم کند که ما مبتلی به چنین بادی در بیابان ها نشویم والاّ هلاک خواهیم شد.
اللهم ارحمنا فی جمیع الاحوال، و اجعلنا مع ساداتنا محمد و آله - علیهم السلام - فی کل عافیۀ و بلا و فی کل مثوی و منقلب.
روز دوشنبه سیوم [ربیع الثانی] در همان ارض مقدّسه بودیم. الحمدلله و له المنّه علی الصباح بعد از غسل مشرّف شدیم. عصر هم اگر توفیق مساعدت کند مشرف می شویم. هوا زیاد گرم است، از دیروز گرم تر است. دست می گذاری به چفتی که به در اطاق تالار است که آفتاب ابداً آن تالار را نمی گیرد، دست می سوزد. حاجی حسین مستاجر این کاروانسرا، صبح و عصر می آید نزد ما چای می خورد. صحبت های متفرقه از همه جا و اغلب بلاد می دارد. مرد جهان دیده و دنیا گشته ای است؛ اما چه فایده که این حرف ها به کار نمی خورد و اگر بر همّ و غم و کسالت نیفزاید، کم نمی کند، و آن صحبت مقصودی که صحبت آل محمدعليهمالسلام
و اولیای ایشان و علوم و اخبار ایشان باشد در این راه، در این مدت از احدی نشنیدیم و ندیدم کسی را که طالب شنیدنش باشد. بسیار بسیار به این واسطه ملولم. اللهمّ نجّنا من الهمّ و الغمّ الذی نحن فیه و ارزقنا صحب الاخیار و جنبّنا عن مصاحبۀ الاشرار.
روز سه شنبه چهارم [ربیع الثانی] در همانجا مشرّف بودیم. صبح را بعد از غسل مشرّف شدیم. عصر را هم خیال داریم اگر خدا بخواهد در راهی که مشرف [٢٩٢] می شویم که راه بازار است، قبر مرحوم سید رضی و مرحوم سید مرتضیرحمهمالله
می باشد، آنها را زیارت می کنیم و فاتحه می خوانیم. در خانه خودشان دفن هستند. قبر مرحوم سید مرتضی در راستای بازار است، و قبر مرحوم سید رضی از راستا، وقت رفتن به حرم محترم، به دست چپ، چند قدمی می گردد. از قبر سید مرتضی که می گذری می رسی به قبری دیگر. می گویند قبر ملاحسین کاشفی است که با عامه عداوت زیاد داشته و رد بر آنها می کرده، و آنها با او عداوت زیاد دارند، و قبرش از آنها پنهان است. به اسم دیگری خوانده می شود، و بالای سر بقعه او اسم دیگری نوشته شده است!
عصری حاجی میرزا رفیع نایینی آمدند. یک لیره از من طلبکار بودند. در مدینه طیبه قرض داده بودند، به ایشان الحمدلله رد کردم. خدا کند از برکت حضرت کاظمعليهالسلام
خودمان معطل نشویم. عجالتاً که وجهی که به عجم برسیم نداریم، والحکم لله و الامر الیه و لاحول و لاقو الاّ به.
روز چهارشنبه پنجم [ربیع الثانی] نیز در آن ارض مقدسه مشرف بودیم. روز بسیار گرمی بود، و به خصوص منزل ما گویا گرم تر از جاهای دیگر. نصیب ما در این سفر در این جاهای گرم، بیشتر منازل گرم بود. خدا باقی منازل را بخیر بگذراند. خوشوقتی من در این سفر همان وقتی بود که در یکی از این حرم های محترم مشرف بودم، و عرض عرایض خود را خدمت آقایان خود می کردم. مابقی اوقات را برازخ عظیمه ای طی می کردم. ختم الله عاقب امرنا بالخیر و السعاد و السلام.
روز پنجشنبه ششم [ربیع الثانی] نیز مشرف بودیم. علی الصباح، علی الرسم، به حرم محترم مشرف شدیم. بعد از بیرون آمدن در همان صحن مقدس رفتم منزل ملاغلامحسین شیرازی الاصل مشهدی المسکن که در همان صحن حجره دارد، و تحصیل علم می کند. بسیار آدم با جوشش مهربانی است. به یک ملاقات آشنایی زیادی نسبت به حقیر اظهار می دارد. سیدی هم در آنجا بود، خیلی صحبت ها از مصر و حوالی آن می کرد. سکنجبین آورد. صرف کردیم. بعد برخاسته آمدم منزل. امروز چاروادار یزدی دیده ایم که از راه سامره برویم ان شاءالله به عجم، و دیگر مراجعت به ارض کاظمینعليهماالسلام
نمی کنیم. دو قاطر را از او کرایه کردیم به سیزده تومان و یک لیره پیش کرایه به او دادیم، والله ولیّ التوفیق و هو خیر رفیق.
روز جمعه هفتم [ربیع الثانی] در آن ارض مقدسه مشرف بودیم. صبح در منزل غسل زیارت و غسل جمعه کردم، رفتم به صحن مقدس. اول رفتم حجره ساعت ساز حضرت که آقامحمد ابراهیم کاظمینی باشد. ساعتی در اسلامبول گرفته بودم، ایستاده بود، دادم درست کند، یک هزار و دو قمری دادم که درست کند، و همانجا نشستم تا درست کرد. گرفته برخاستم، به حرم محترم مشرف [شد]. این ساعت در کربلا هم ایستاده بود، دادم به آقا میرزا اسماعیل [٢٩۴] ساعت ساز حضرتی پاکش کرد و سی شاهی اجرت به او دادم. گفت بسیار خوب درست کردم که دیگر نمی ایستد. دو روز بعد از بیرون آمدن در راه ایستاد که هرچه آن را حرکت دادم راه نیفتاد. این دفعه را نمی دانم جور آن دفعه خواهد شد یا ان شاءالله درست کار خواهد کرد. الحکم لله.
امروز عصر شخصی که از اهل تربت، از مکه، از طرف شام مراجعت کرده بود، رفتن هم از آن طرف رفته بود، آمد منزل ما، و زیاد از اندازه، از راه شام از هر جهتی تعریف می کرد و گفت وصیت کنید به کسان و آشنایان خود که هر وقت بخواهند مکه مشرف شوند، از طرف شام بروند و بیایند، و می گفت من سرنشین بودم، و دویست تومان از ولایت که بیرون آمده ام تا اینجا همه مخارج من از هر جهت بیش نشده است، و از همه جهت به من خوش گذشته است، و از قرار گفته، سایر خلقی که از آن راه رفته اند یا آمده اند ظاهراً امر همانطور باشد که او گفت. بهترین راهها است راه شام و بدترین راهها راه جبل است که ما مبتلی به آن شدیم.
بنا بود امروز عصر مکاری یزدی که ما مال از او گرفته ایم راه بیفتد. تا حال که تخمیناً یک ساعت خرده ای زیادتر به غروب مانده نیامده. گویا اگر خدا بخواهد فردا راه افتد. الحکم لله و الامر الیه.