سفرنامه ها که یکی از جالب ترین آنها را در اینجا مرور خواهیم کرد، اطلاعاتی نادر، و در فهم زندگی اقتصادی و اجتماعی و گاهی سیاسی آن روزگار و ابعاد دیگر بسیار مؤثر و روشنگر است.
نویسنده فردی روحانی از خاندان علم و سیادت و علاقه مند به مکتب شیخیه، مطلع از نصوص دینی و متدین و متعبد به آن است که پدرش نیز اهل علم بوده و والدینش در وقت نگارش سفرنامه هر دو در کربلا مدفون بوده اند.
وی این سفر را با عشق و علاقه از چهارم جمادی الثانیه سال ١٣١۵ آغاز کرده و پس از نزدیک به یکسال آخرین یادداشت خود را روز سه شنبه اول جمادی الثانیه سال ١٣١۶ نوشته شده است. بدین ترتیب این سفر مقدس و طولانی ٣۵٢ روز یا یک سال و چند روز کم به درازا کشیده است.
بخش نخست این سفرنامه، سفرنامه مشهد است که تقریبا به لحاظ روش ثبت و نگارش مستقل است، اما به دلیل این که نویسنده بعد از اقامت در مشهد از آنجا راهی حج شده و سفرنامه را ادامه داده است؛ در واقع یک سفرنامه محسوب می شود. از عبارت نخست او می توان حدس زد که از اول قصد نگارش سفرنامه ای یکپارچه را داشته است و تنها بعد از مشهد است که سفرنامه را به صورت روزانه نوشته است: «این سفرنامه ای است که می نویسد او را حسن بن ابرهیم موسوی اصفهانی هنگام مسافرت او به مشهد مقدس حضرت رضاعليهالسلام
و سایر مشاهد مشرّفه حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
و سایر ائمه هدیعليهالسلام
»
وی هدف خود از نگارش این سفرنامه را این می داند که «یادداشتی باشد از این حقیر از برای بازماندگان و سایر رفقا و اخوان، و تذکره از برای خود این عاصی تبه روزگار» در پایان سفرنامه مشهد نیز نوشته است که قصد دارد در سفر حج نیز روزنامه سفر خود را بنویسد: «و بهتر آن است که وقایع از اینجا تا مکه معظمه را اگر خدا روزی کرده باشد و از آنجا به بعد را اگر حیاتی باشد، روزنامه کنم، و تفصیل هر روزی را از وقت خروج در تِلو آن روز معروض دارم تا متبین و واضح باشد، و عنوان علی حده برای آن ذکر می کنم»
نگارش سفرنامه مشهد در روز چهارشنبه ٢ شوال ١٣١۵ ق تمام شده است.
مدت اقامت وی در مشهد نزدیک به دو ماه بوده است، به طوری که نوشته است: «تا حال دو ماه سه چهار روز کم است که به منّت الهی در این ارض قدس مشرفیم و اگر خدا بخواهد همین دو روزه از سمت عشق آباد، عزیمت سفر بیت الله الحرام را داریم»
این سفرنامه در مقایسه با سفرنامه های دیگر ایرانی و شیعی این امتیاز را دارد که نویسنده طی آن مرقد یازده امام را نیز زیارت کرده است. آغاز آن از اصفهان به سمت مشهد، از راه کوهپایه، انارک، جندق، کویر، سبزوار به مشهد منتهی شده و پس از آن، به قصد حج، از مسیر عشق آباد به باکو و از آنجا به استانبول، اسکندریه، سوئز، جده، و پس از زیارت حرمین، از راه جبل، به عتبات آمده و سپس از طریق قصرشیرین وارد ایران شده و با عبور از شهرهای مختلف وارد اصفهان شده است. بدین ترتیب کتاب حاضر، همزمان، سفرنامه مشهد، حج، و عتبات است و از این جهت اثری متفاوت به شمار می آید.
یکی از ویژگی های اصلی این سفرنامه تمرکز همزمان روی مسائل شخصی است که خود بیانگر بسیاری از مسائل اقتصادی و اجتماعی است، و در عین حال روی مسائلی چون بیان آثار تاریخی، و همین طور آگاهی های جغرافیایی و شهری که هر کدام سرجای خود قابل استفاده است و به صورت کلی، جُنگی از اطلاعات در زمینه های مختلف می باشد. بخش شخصی این سفرنامه عمدتا شامل حرکت در مسیر، اقامت برای استراحت، نماز خواندن، خرید و خوراک، حمام رفتن و تمامی نکاتی است که مربوط به زندگی خصوصی نویسنده می شود. به همین دلیل است که صدها بار بحث از کشیدن قلیان یا طبخ پلو، یا تاس کباب، یا ماست و غیره و غیره شده و به هیچ روی نویسنده که هدفش دقیقا بیان همین نکات بوده، از نوشتن آنها باز نمی ماند. به عبارت دیگر، این متن، دستورالعملی دقیق همراه ذکر جزئیاتی است که می تواند برای کسانی که قصد این سفر را دارند یا به تجربه های آن نیازمند هستند، سودمند باشد.
کتاب از ادب نگارشی سلیسی برخوردار است؛ جملاتی کوتاه که گاهی خیلی کوتاه است. کلمات و ترکیبات قابل فهم که به هیچ روی رنگ و لعاب برخی از متن های دشوار قاجاری را ندارد. مؤلف تلاش کرده است اسامی را درست ضبط کند، اما به هر حال در وقت عبور از شهر یا روستایی، نتوانسته نام دقیق را به دست آورد. گاه با تردید نوشته، گاه همان را که شنیده ضبط کرده است. برای نمونه طرابوزان را دروبیزن نوشته است. چنانکه در وقت رسیدن به سامسون می نویسد: «آن را گرسانش گویند. صحیحش را نمی دانم» بعد از آن هم همین شهر را صمصام نامیده است. گاهی هم اگر چیزی را دریافته، بعد از آن تصحیح کرده است.
به ندرت، از برخی از کلمات محلی اصفهانی استفاده کرده است. چنان که جایی کلمه «بشنه» به معنای بدنه دیوار که گچ یا کاهگل می شود یاد کرده است. یا آن که نوزده، نونزده و سیزده سینزده و «جوی» را «جوب» نوشته می شود. متن موجود بر اساس همان نسخه تصحیح و مقابله شده و عناوین و تیترها همگی از مصحح می باشد. علی القاعده این عناوین باید کروشه می داشت اما برای آن که کروشه اضافی متن را خراب نکند از آن صرف نظر شد.
گرایش شیخی در این سفرنامه
در زندگینامه مؤلف اشاراتی به تحصیل وی نزد حاج محمد کریم خان رئیس شیخیه کرمان و نیز نزد حاج میرزا محمدباقر بن محمد جعفر اصفهانی ملقّب به سرکار آقا همدانی شد.
به طور کلی باید گفت شیخیه منسوب به شیخ احمد احسایی (١١۶۶ - ١٢۴٢) است، مشربی که سید کاظم رشتی (١٢١٢ - ١٢۵٩) دنباله آن را گرفت. مدعیانی به عنوان جانشین مطرح شدند که هر کدام برداشتی از مطالب استاد داشتند و افراطی ترین آنها میرزا علی محمد باب بود که بابیت را به راه انداخت. شیخی گری علیه بابیه پدید آمد و به تدریج خود به دو گرایش تبریز و کرمان تقسیم شد.
نخست رهبری تبریز با میرزا شفیع تبریزی جد شهید ثقه الاسلام بود و
نزدیک ترین مشرب به مشرب اصولی ها که البته در مشرب احقاقی ها ادامه یافت.
دوم رهبری جریان کرمان با حاج محمد کریم خان (م ١٢٨٨) فرد اخیر که از علم و ثروت و قدرت و اعتبار حکومتی برخوردار بود، مدرسه علمیه ابراهیمیه را بنیاد گذاشت و شاگردانی را به بلاد مختلف فرستاد از جمله میرزا محمد باقر «سرکار آقا» (م ١٣١٩) را به همدان فرستاد. در آنجا منازعه میان متشرعه و شیخیه بالا گرفت که در سال ١٣١۵ سبب درگیری و کشته شدن عده ای از جمله حاجی عبدالرحیم نامی شد و به دنبال آن میرزا محمد باقر به جندق رفت. وی که به لحاظ نپذیرفتن وحدت ناطق و تأکید نمودن روی کثرت مراجع، با محمدخان فرزند کریمخان درگیری فکری پیدا کرد، حوزه [و طبعا مشرب] تازه ای درست کرد که باقریه نام گرفت. گفتنی است که حاج محمدرحیم خان پسر بزرگ حاج محمد کریم خان نیز که نتوانست جانشینی پدر را به دست آورد و کار در اختیار حاج محمد خان افتاد، به تهران رفت و باقریه خور و بیابانک و جندق هوادار وی بوده گاه به شیخیه حاج محمدرحیم خانی نیز شهرت دارند. نویسنده این سفرنامه، یعنی سید حسن موسوی اصفهانی که در کرمان و همدان تحصیل کرده و خود از علمای بزرگ شیخیه بود، متمایل به همین جریان باقریه است، جریانی که ادامه رهبری شیخیه کرمان را توسط فرزند حاج محمد کریم خان قبول ندارند. نویسنده ما رساله ای هم در رد وحدت ناطق دارد که در میان تألیفاتش گذشت.
نویسنده که از رجال شیخیه به شمار می آید در این کتاب به موضوعات مربوط به سفر پرداخته و در آن میان، تنها اشارات پراکنده ای در ارتباط با تعلق خاطر ایشان به جریان شیخی وجود دارد.
شیخی های باقری این زمان از نائین تا جندق و نیز در مشهد حضور داشتند و ایشان که به احتمال برای دیدار با آنان از این مسیر آمده، به مناسبت به آنان اشاره و از حشر و نشر خود با ایشان یاد کرده است. شاید وقتی از نائین یاد می کند که «در
__________________________________