۵ - شادي نمودن و شعر خواندن در عروسي ها!
۵ - شادي نمودن و شعر خواندن در عروسي ها! در دوران زندگي يكي از شيرينترين روزها، روز عروسي و جشنهاي مربوط به آن است كه الزاماً با شادي و خوشحالي عجين شده است، اين روزها تغيير حالت و حال و هواي ديگري را مي طلبد.
بايد در اين ايام سعي كرد تا رضايت خداوند را از دست نداد و از منهيات شرع، پرهيز نمود مخصوصاً در استعمال آلات لهو و لعب، با اين كه از نظر شرع مقدس استفاده از بعض آلات شادي بخش نهي نگرديده است كه از جمله آنها استفاده از دف زني و دست افشاني مجالس زنانه براي بانوان است.
در كتاب (مولد فاطمه) درخبري از ابن بابويه آورده است: پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
امر نمود دختران بني عبدالمطلب و زنان مهاجرين و انصار را به همراه فاطمه حركت كنند و شادي نمايند و شعربخوانند و تكبير و تحميد گويند و نگويند چيزي را كه خداراضي نيست؛
... بانوان رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در جلو (در محدوده اجازه شرع) شعر مي خواندند (مانند) أم سلمة كه اين شعر را انشادنمود:
سرن بعون اللَّه جاراتي
|
|
واشكرن في كلّ حالات
|
واذكرن ما أنعم ربّ العلي
|
|
من كشف مكروه و آفات
|
فقد هدانا بعدكفر و قد
|
|
أنعشنا ربّ السّماوات
|
وسرن مع خيرنساءالوري
|
|
تفدي بعمّات و خالات
|
يابنت من فضّله ذوالعلي
|
|
بالوحي منه و الرّسالات
|
أحــــــــــــــــب
|
|
أحــــــــــــــــب
|
سپس عايشه (دختر ابي بكر زن ديگر رسول خدا اين شعر را خواندو) گفت:
يانسوة أسترن بالمعاجر
|
|
واذكرن ما يحسن في المحاضر
|
واذكرن ربّ النّاس اذيخصّنا
|
|
بدينه مع كلّ عبد شاكر
|
والحمد اللَّه علي افضاله
|
|
بدينه مع كلّ عبد شاكر
|
والحمد اللَّه علي افضاله
|
|
والشّكر اللَّه العزيز القادر
|
سرن بها فا اللَّه أعطي ذكرها
|
|
و خصّها منه بطهر طاهر
|
سپس حفصه (دختر عمر زن ديگر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
انشاد كرد و) گفت:
فاطمة خير نساءالبشر
|
|
و من لها وجه كوجه القمر
|
فضّلك اللَّه علي كلّ الوري
|
|
بفضل من خُصّ بآي الزّمر
|
زوّجك اللَّه فتي فاضلًا
|
|
أعني عليّاً خير من في الحضر
|
فسرن جاراتي بها انّها
|
|
كريمة بنت عظيم الخطر
|
سپس مادر سعدبن معاذ (يكي از بزرگان انصار خواند و) گفت:
أقول قولًا فيه مافيه
|
|
و أذكرالخير و أُبديه
|
محمّد خير بني آدم
|
|
مافيه كبر و لا تيه
|
و نحن مع بنت نبيّ الهدي
|
|
ذي شرف قد مكّنت فيه
|
في ذروة شامخة أصلها
|
|
فما أري شيئاًيدانيه
|
و كانت النّسوة يرجّعن أوّل بيت من كلّ رجز، ثمّ يكبّرن و دخلن الدّار
و بانوان (حرم) در اول هر شعر ترجيع مي نمودند و سپس تكبير مي گفتند تا وارد خانه شدند (تا آخر روايت).
ناگفته نماند در مجالس زنانه اگرخانمها مواظبت نمايند كه نامحرم رفتارشان را نبيند و صدايشان را نشنود ويا ازكارهاي حرام پرهيز نمايند، شادي كردن و خوشحالي نمودن يا در مجالس عروسي دف زدن و خواندن اشعار دور از ابتذال، اشكال ندارد آنگونه كه در اشعار بالا بانوان حرم خواندهاند مشابه آن را در فارسي و تركي و با هر زبان ديگر مي توان خواند و مانعي ندارد حتي ترجيع صوت كه برابر روايت بالا بانوان حرم در عروسي دخت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
كردند و حضرت هم مانع نشد پس ملاك حرمت و عدم حرمت اين گونه مجالس حتي مجالس عزا، رعايت كردن حلال و حرام شرع است و گرنه اسلام با شادي و خوشحالي مشروع، مخالفتي ندارد
۶ - اداي شكرخدا!
۶ - اداي شكرخدا! در قرآن كريم خداي عزّوجلّ فرموده است، «اگر (در برابر نعمتهاي خدا) شكر گزار باشيد البته زياد مي كنم و اگر ناسپاسي نماييد مجازاتم شديد است
»
حالا چه نعمتي در دوران زندگي، بزرگتر از ازدواج و داراي همسر شدن و تشكيل خانواده يعني آوردن مكمّل وجود خود به خانه و استفاده از مواهب وجودي اوست؛
۱ - يار و ياور زندگي؛
۲ - همدم و محرم اسرار زندگي؛
۳ - كفّ نفس و حفظ خود از وسوسههاي شيطاني؛
۴ - به وجود آوردن اولاد و گلهاي زندگي؛
۵ - گرم نمودن محيط و آشيانه زندگي؛
۶ - شريك غم و شادي زندگي؛
۷ - انيس و مونس زندگي وو
أبي سعيد خدري گفت: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
به علي بن أبي طالبعليهالسلام
وصيت كرد و فرمود: يا علي، إذا دخلت العروس بيتك فاخلع خُفّيها حين تجلس واغسل رجليها و صبّ الماء من باب دارك إلي أقصي دارك، فانك إذا فعلت ذلك أخرج اللَّه من دارك سبعين ألف لون من الفقر، و أدخل فيها سبعين ألف لون من البركة و أنزل عليك سبعين ألف رحمة ترفرف علي رأس العروس حتي تنال بركتها كل زاوية في بيتك، و تأمن العروس من الجنون والجذام و البرص أن يصيبها مادامت في تلك الدار الحديث.
۱ - اي علي وقتي كه عروس به خانه ات داخل شد، هنگامي كه نشست كفش هايش را در بياور؛
۲ - و پاهايش را بشوي؛
۳ - و از درِخانه ات تا دورتر، آب بپاش؛
پس اگر اين كارهارا كردي، خداوند از خانه ات هفتاد هزار نوع فقر را بيرون راند و هفتاد هزار گونه بركت را داخل نمايد وهفتادهزار رحمت را برايت نازل نمايد كه بالاي سرعروس پر ميزند تا در هر گوشه خانه ات، بركت آن را دريابي، و عروس از رسيدن امراض جنون و جذام و پيسي در امان باشد مادامي كه در آن خانه است.
درمورد اداي شكر به چند جريان تاريخي توجه فرمائيد.
۱ - حنظلة بن ابي عامر «غسيل الملائكة» در تواريخ اسلامي مشهور است كه پدر اين جوان به نام ابي عامر به اندازه ابوجهل رسول خدا را آزرده است و اوست كه مسجد ضرار ساخت! اما پسرش حنظله از كساني بود كه اسلام آورد و از عاشقان جان باخته آن حضرت شد بگونهاي كه در شب جنگ احد شب زفاف اين جوان بادختر عبداللَّه بن ابي سلول بود و آيه ۶۲ سوره مباركه «نور» در باره او نازل شد.
كه با عروس خود در رختخواب آرميده است، نزديكيهاي صبح شنيد منادي ندا ميكند «اي مسلمانها دستور رسول خداست بشتابيد به ميدان جنگ كه دشمن نزديك شده است»!.
اين جوان از حجله عروسي بيرون آمد و لباس رزم پوشيد و اسلحه خود را برداشت و خواست حركت كند، عروسش صدا زد حنظله كمي صبر كن، فوراً رفت چهار نفر از امصار از نزديكان خود را صدا زد و در برابر آنها از اين جوان پرسيد
«حنظله» ديشب بامن همبستر شدي يانه!!؟ گفت: بلي، و آنها رتا شاهد گرفت! گفتند: عروس خجالت نكشيدي درمقابل اينها اين حرف را زدي؟! گفت: چرا، ولي مجبور بودم چون «رأيت في هذه اللّيلة في نومي كأنّ السّماء قد انرجت فوقع فيها حنظلة ثمّ انضمّت فعلمت أنّها الشّهادة. ديشب در خواب ديدم آسمان شكافته شد و حنظله به آنجا رفت و دوباره آسمان بهم در آمد
» و مي دانم اين شهادت است (و او راكه ميبينم با اين عشق و علاقه به ميدان جنگ ميرود ديگر از به خانه برگشتنش نا اميدم) و ديده شده است بعضي از جوانها شب اول عروسي نمي تواند با عروسش مقاربت كند ولي اين جوان بامن نزديكي كرده بود ممكن است بچه دار شوم و به من نسبت بد دهند، بدينجهت از خود او اعتراف گرفتم تابعداً متهم نشوم!! روزي كه شهداي «أحد» را با دستور رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
جمع آوري كردند، همه شهدا غرق در خون بودند جز اين جوان! با تعجب گفتند: اي رسول خدا ما باچشم خود ديديم اين جوان به خون خود آغشته بود! فرمود: «رأيت الملائگة تغسل حنظلة بين السماء و الارض بماءالمزن فس صحائف من ذهب» (چون اين جوان از حجله عروسي بيرون آمده و جنب در ميدان حاضر شد و شهيد گشت)، من هم باچشم خود ديدم فرشتهها با آب بهشتي او راميان آسمان و زمين روي صفحه هائي از زر، با آب باران، غسل دادند.
بدين خاطراثر خون ازاو برطرف شده است از آن روز مشهور شد به «حنظله غسيل الملائكة» حنظله شسته شده فرشتگان.
۲ - ازدواج جويبر غلام سياه و به ظاهر زشت با بانوي زيبا به نام «ذلفاء» كه از شنيدنيهاي تاريخ است.
اين شخص از اصحاب «صُفّه» بود يعني از كساني بود كه تمام دارائي و زندگي اش روي يك حصير بود كه روي سكوي اطراف مسجدالنّبي قرارداشت نه خانه و كاشانه و نه مال و منالي و نه جمال وتناسب اندامي، قد كوتاه و بد ريخت و بدهيكل و زشت رو و بدنما!.
روزي رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
وضع رقت بار او را ديد فرمود: جويبر ميل به ازدواج داري؟! جويبر با تعجب عرض كرد: چرا اي رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
اما با كدام امكانات و با چه قيافه، كهِ به من دختر مي دهد يا كدام دختر به ازدواج با من تن در داده و راضي ميشود؟!. فرمود: پيش زيادبن لبيد كه از اشراف بني بياضه است، برو
و از طرف من به او بگو دخترش «ذلفا» را به تو تزويج نمايد!.
جويبر، رفت و پيغام را رسانيد ولي زياد او را تحويل نگرفت و رد كرد و برگشت، دخترش پرسيد پدر كهِ بود؟ جريان را گفت: دختر باكمال تعجب گفت: پدر پس چگونه به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
ايمان آوردهاي كه صلاح ديد او را ردكردي!؟.
گفت: دخترم اين كار به خاطر تو بود آخر اين غلام سياه نه خانه وكاشانهاي دارد و نه مالي و نه جمالي، زشت صورت، قدكوتاه، وو و تو را خيليها از اشراف مدينه خواستگاري كردند، تو نپسنديدي وانگهي در ميان هم اقران و هم سالانت چگونه سر بلند ميكني؟!.
گفت: پدر كسي را كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
صلاح ميداند من هم راضيم به امر او زيرا رضاي او رضاي خداست!.
زياد پيش رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
رفت و پس از گفتماني، اعلام موافقت كرد ولي چند روزي مهلت خواست تا وسيله عروسي او را فراهم نمايد.
زياد: يك خانه مجلل با تمام لوازم و وسايلش آماده ساخت و به جويبر بخشيد و «ذلفا» ي زيبارا با آخرين متُد آرايش كردند و جويبر را به حمام فرستاده و تغيير لباس دادند و به حجله عروسي بردند.
جويبر: وقتي كه به خانه و حجله عروس وارد شد و عروس را با آن شكوه و وقار در لباس سفيد عروسي و در نهايت آرايش و غرق در ناز و نعمت ديد، خود را كنار كشيده مشغول عبادت شد، سه روز تمام روزها روزه و شبها تا صبح عبادت كرد، در آخر «زياد» پدر ذلفاء به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شكايت برد اي رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
! جويبر كه به زن احتياج نداشت چرا به اين كار واداشتي؟!.
حضرت او را احضار كرد فرمود: جويبر مگر نگفتي به عيال احتياج داري؟ عرض كرد بلي يارسول اللَّه فرمود: پس چرا پيش عروست نميروي؟ عرض كرد اي رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
من يك برده سياهم و در دنيا داراي چيزي نبودم، وقتي كه به خانه مجلل اهدائي پدر زنم وارد شدم و آن همه وسايل را با آن عروس زيبا ديدم، به خود گفتم:
هان اي جويبر عجله نكن و نامرد نباش اول شكر آن خدائي كه اين همه نعمت را به تو ارزاني داشته بجا آور و بعد اي رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
چشم اطاعت ميكنم: جويبر هم بعد از چند روز در جنگ «أحد» به شهادت رسيدرضياللهعنه
۷ - وليمه دادن
۷ - وليمه دادن يكي از مستحبات مؤكد در عروسي، وليمه دادن است كه بسيار كار پسنديده و ممدوح و از سنتهاي انبياء و ائمهعليهمالسلام
است، اگرچه يك پيمانه جو ياگندم باشد؛
و در صورت امكان دو روز وليمه دهد كه روز اول حق عروسي و دوم كرامت و بيش از آن ريا و خود نمائي و مكروه و ناپسند است.
مستحب است اين اطعام و وليمه براي فقرا و مساكين و مؤمنان باشد.
۱ - موسي بن بكر، از أبي الحسنعليهالسلام
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: لا وليمة الّا في خمس: «عرس أوخرس أو عذار أو وكار أو ركاز؛ العرس التّزويج، و الخرس النّفاس والعذار الختان؛ والوكار شراء الدّار؛ و الركاز العود من مكّة» وليمه نيست مگر در پنج چيز ۱ - عروسي و ازدواج؛ ۲- به دنيا آمدن اولاد؛ ۳- ختنه كردن بچه؛ ۴ - خريد خانه؛ ۵ - و برگشتن از سفر حج.
۲ - سهل بن زياد، وحسين بن محمد، و علي بن محمد همگي، از وشاء، از أبي الحسن الرضاعليهالسلام
گفت: شنيدم مي فرمود: ان النجاشي لما خطب لرسول اللَّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
آمنة بنت أبي سفيان فزوّجه دعا بطعام ثمّ قال: انّ من سنن المرسلين الإطعام عند التزويج. وقتي كه نجاشي (پادشاه حبشه) آمنه دختر ابي سفيان را براي رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
خواستگاري كرد و ازدواج نمود، طعام خواست و فرمود: همانا از سنتهاي پيامبران طعام دادن در هنگام ازدواج است.
۳ - ابن فضال روايت را به أبي جعفرعليهالسلام
مي رساند فرمود: الوليمة يوم، ويومان مكرمة، وثلاثة أيام رياء وسمعة. وليمه يك روز است، دو روز گرامي داشت است و سه روز رياء و خودنمائي است.
۴ - هشام بن سالم از أبي عبد اللَّهعليهالسلام
فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
زماني كه با ميمونه دختر حارث، ازدواج كرد أولم عليها و أطعم الناس الحيس. براي او وليمه داد و به مردم خرمابا روغن مخلوط نمود و اطعام كرد.
۵ - سكوني، گفت: أبي عبد اللَّهعليهالسلام
فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: الوليمة أول يوم حق، والثاني معروف، وما زاد رياء وسمعة. وليمه روز اول حق است و روز دوم معروف (و نيكوست) و زيادتر از آن خود نمائي و خود ستائي است.