خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)0%

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران) نویسنده:
گروه: کتابخانه تاریخ

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ایرج افشار
گروه: مشاهدات: 41760
دانلود: 4760

توضیحات:

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 542 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41760 / دانلود: 4760
اندازه اندازه اندازه
خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۱۷ - [عزيمت به ييلاق وكيل السلطنه و موقعيت بعضي شخصيتها]

هو عصر دوشنبه ۲۰ شهر جمادي الاولي ۱۳۲۳ با دليجانهائي كه امسال براي حمل مسافر به شميران راه افتادند به تجريش ييلاق آقاي وكيل السلطنه رفته، سيزده شب در آنجا به سر رفت و دو شب باقي را در منزل آقاي مصطفي خان بودم، يك روز سخت ناخوش شده بحمد اللّه زود معالجه شد. اين مدت طرف بي‌مهري وكيل السلطنه بودم. در اين موقع شاه در فرنگستان است. عين الدوله صدر اعظم است. حضرت اقدس محمد علي ميرزاي وليعهد در طهران به نيابت سلطنت برقرار است و حضرت اشرف آقا ميرزا علي اصغر خان اتابك اعظم دو سال است استعفا داده، به سير آفاق و انفس اين مدت را گذرانده.

۱۸ - [عزيمت به قاسم‌آباد و اقامت چند روزه نزد وكيل السلطنه]

هو صبح پنجشنبه ۴ شهر شعبان ۱۳۲۲ به اتفاق جناب ناظم خلوت و سيد قوام به قاسم‌آباد ملك سعد السلطنه خدمت جناب مستطاب اجل آقاي وكيل السلطنه كه مدتي است در آنجا توقف فرموده‌اند رفتيم. بعد از چهار شب به شهر مراجعت شد.

در كالسكه جناب آقاي ميرزا سيد عبد اللّه نشسته بوديم. در بين راه واماند. بقيه راه را پياده برگشتيم. آقاي وكيل السلطنه شب جمعه ۸ شهر شوال ۱۳۲۲ به شهر طهران مراجعت فرمودند برحسب حكم دولت.

جناب مستطاب آقاي حاجي امين السلطنه كه در عشر دويم شهر جمادي الاخري ۱۳۲۲ برحسب حكم دولت در طهران به عزم كربلا حركت فرمودند و در قم توقف كردند، در روز شنبه غره شهر ذيقعده ۱۳۲۲ به طهران به عزم كربلا حركت فرمودند و در قم توقف كردند، در روز شنبه غره شهر ذيقعده ۱۳۲۲ به طهران مراجعت فرمودند.

«با عمر توان داد قرار همه كاري»

۱۹ - [ذكر سه بيت شعر]

هو

ز اشك شام و سحر ديده چند تر ماند

دعا كنيم كه ني شام و نه سحر ماند

ز غارت چمنت بر بهار منتهاست

‌كه گل به دست تو از شاخ تازه‌تر ماند

كنيد داخل اجزاي نوشداروي ما

از آن گياه كه برگش به نيشتر ماند

شب ۹ ربيع المولود مسعود، ۱۳۲۲

۲۰ - [بعضي اشعار]

گر به هر گوشه گذارند پي صيد تو بندي‌

همه در بند بيفتند و نيفتي به كمندي

به چه دست از تو بنالم، به چه پا از تو گريزم

تو كه دست همه بر بستي و از پاي فكندي

نظر باز به غير است دريغا ز كماني‌

منظر دوست بلند است دريغا ز كمندي

تو گشاده رخ و چشم همه سوي تو خدا را

گو بيارند بر آن آتش روي تو سپندي

تلخكامان همه در آرزوي چاشني توچند

اي ميوه شيرين تو برين شاخ بلندي

به كدامين طرف اي سيل رواني تو

كه ديگرخانه‌اي نيست كه بنياد وي از بيخ نكندي

در روز جمعه ششم شهر ربيع الاول ۱۳۲۰ در خانه آقاي سيد ابو تراب تحرير شد.

هر آن ملك كه نماز مرا برد به فلك‌

بگريد و سر و دست شكسته باز آيد

۲۱ - [چند بيت شعر]

لله در من قال

نكند دانا مستي، نخورد عاقل مي

‌ننهد مرد خردمند سوي مستي پي

چه خوري چيزي كز خوردن آن چيز تراني

چون سرو نمايد به نظر سرو چو ني

گر كني بخشش گويند كه مي‌كرد نه او

ور كني عربده گويند كه او كرد نه مي

ز گل گر مدعا رنگ است آن رخسار هم داردغرض

از مي اگر مستي است چشم يار هم دارد

نمي‌دانم چرا گردون به كام ما نمي‌گردد

اگر عيبم پريشاني است زلف يار (كذا) هم دارد

يوم جمعه بيست و پنجم شهر جمادي الاولي ۱۳۱۸

۲۲ - [دو بيت شعر از سعدي]

سعديرحمه‌الله

بهائم خموشند و گويا بشر

زبان بسته بهتر كه گويا به شرّ

چه مردي كند در صف كارزار

چو دستش تهي باشد و كارزار

چو زلف خود پريشان كرد حالم بچه ترسائي

‌گرفتارم به زنجير خم زلف چليپائي

         

شب جمعه ۲ حوت و ۱۴ ربيع الاول ۱۳۳۱

۲۳ - [شعرهائي از فصيح السلطنه دزفولي]

آقا سيد باقر دزفولي

من و قمري بلند و پست مي‌ناليم

اما اوبه روي شاخ سرو و من به پاي سرو بالائي

دلم را برد و با هركس كه گفتم راز دل

گفتامخور غم آنكه دل برده ز تو باشد دل‌آرائي

اشارت كرد از مژگان به خونريزي من

و آنگه‌ز شمشير دو ابرو بهر قلبم ساخت ايمائي

كنم پامال خون خود به محشر هركه آن دلبر

درين نشئه پس از قتلم زند بر من سرپائي

شب نوزدهم ذيحجة الحرام ۱۳۱۷ در نهايت تفكر

۲۴ - [سه بيت شعر]

هو

عاقل آنست كه هرگز نكند ميل سه كار

تا همه عمر وجودش به سلامت باشد

زن نگيرد اگرش دختر قيصر بدهند

قرض نستاند اگر وعده قيامت باشد

نرود بر در ارباب كرم بهر طمع

‌گر همه حاتم‌طائي به كرامت باشد

در شب جمعه ۱۸ شهر جمادي الاولي ۱۳۱۸

۲۵ - [عزيمت در معيت احمد شاه به صاحبقرانيه]

هو بحول اللّه تعالي در روز شنبه ۴ شهر رجب المرجب ۱۳۲۹ در ركاب اعليحضرت سلطان احمد شاه خلد اللّه ملكه و سلطنته، سه روز بعد از تشريف فرمائي موكب معلي به صاحبقرانيه رفتم. در روز پنجشنبه ۴ شهر شوال المكرم ۱۳۲۹ به شهر دار الخلافه مراجعت شد. دو دفعه آقا خان و علي خان هم آمدند چند شب ماندند و مورد اشفاق و مراحم ملوكانه بوديم. بحمد اللّه تعالي بسيار خوش گذشت.

۲۶ - [چند شعر]

آذر

به روز مرگ شنيدم پير كنعان گفت

‌كه دوست دشمن جان است اگرچه فرزند است

نيم ز لطف تو نوميد گر خطائي رفت

‌گنه ز بنده و بخشايش از خداوند است

اثر ز ناله «آذر» بجز گرفتاري‌مجو

كه بلبل از آواز خويش در بند است

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت

‌شير خدا و رستم دستانم آرزوست

دي شيخ گرد شهر همي گشت با چراغ‌

كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست

در شب يكشنبه ۱۵ شهر ذيحجة الحرام ۱۳۱۷ كه شب سيم حركت اعليحضرت شهرياري مظفر الدين شاه خلد ملكه است به فرنگ در نهايت تحير و تحرير شد.

۲۷ - [داستاني در مورد حيات انسان]

هو در عمارتي شكل سه نفر را تصوير كرده بودند. يكي جوان پانزده ساله و ديگري مرد سي ساله و آخري پير شصت ساله. اولي گريه مي‌كرد، دويمي متفكر و ملول بود، سيمي مي‌رقصيد. بالاي سر جوان نوشته بود اين جوان زن مي‌خواهد. بالاي سر مرد سي ساله نوشته بود زن گرفته براي مخارج خود و زن و بچه پريشان حال و متفكر است. پيرمرد را نوشته بود اين شخص زن خود را طلاق داده و آسوده شده از ذوق و شادي مي‌رقصد. شيخ سعدي در اين نكته مي‌فرمايد: «مرديت بيازماي آنگه زن كن». در شب دوشنبه ۲۹ شهر رجب ۱۳۱۷ تحرير شد.

۲۸ - [چند بيت شعر]

هو

دو قرص نان اگر از گندم است اگر از جو

دو تاي جامه اگر كهنه است اگر از نو

به چارگوشه ديوار خود به خاطر جمع

‌كه كس نگويد از اينجاي خيز و آنجا رو

هزار بار نكوتر به نزد «ابن يمين»

ز فر مملكت كيقباد و كيخسرو

يك نان به دو روز اگر شود حاصل

مردوز كوزه شكسته‌اي دمي آبي سرد

محكوم چو خود كسي چرا بايد بود

با خدمت چون خودي چرا بايد كرد

در شب دوشنبه ۳ شهر ذيقعدة الحرام ۱۳۱۷ در خانه آقاي سيد ابو تراب در نهايت شكر.

۲۹ - [قصيده‌اي از خلوتي]

خطوط نستعليق در اين جنگ خط عطاء اللّه خان فرزند محمد شريف خلف مرحوم ميرزا رضا علي ديوان بيگي است«۱».

كس در اين دنياي فاني مي‌نماند جاودان

‌عاقبت طي مي‌كند ناچار ره را كاروان

گر كه شاه بارگاه و گر گداي خاك راه‌

جان نخواهد برد آخر از فضاي آسمان

ناصر الدين شاه كه اندر سلطنت پنجاه سال‌

صاحب تخت سليمان بود و با تاج كيان

بود داراي جهان اما چو دارا شد شهيد

چون سكندر گشت ذو القرنين ليكن با قران

مادر ايام تا پرورد او را در كنار

چون پدر بودي بر ابناي زمانه مهربان

______________________________

(۱). اين جمله با خودكار قرمز در حاشيه سمت راست نوشته شده است و به خط رضا علي ديوان بيگي اخيرست.

شخص او شخص كرامت، دست او فياض جود

عهد او عهد سلامت، دور از دور امان

هفدهم از ماه ذيقعده كه روز جمعه بود

با شكوه سلطنت بهر زيارت شد روان

شد مشرف در رواق حضرت عبد العظيم

‌مر خدا را بندگيها كرد در آن آستان

گاه بود اندر نماز و گاه بود اندر نياز

راز دلها داشت با يزدان پاك اندر نهان

قرب ظاهر را فراغت يافت ليكن كردگار

باطنا مي‌خواند شه را سوي قرب جاودان

با خدا از خويش غافل بود و غافل از آنكه هست‌

خصم دون اندر كمين و تير خصم اندر كمان

ديو هيئت مردكي ناگه به‌طور دادخواه

‌ابن ملجم‌وار بودش حربه زير طيلسان

رفت پيش و كرد عنوان و طپانچه برگشاد

سينه پر نور شاهنشه هدف شد ناگهان

شد نگون آن قامت موزون چون سرو سهي‌

چهره‌اش پژمرده مانند گل از باد خزان

آن دلي كز ياد يزدان يك نفس غافل نبود

غنچه سان صد چاك چون گل شد از آن زخم گران

دست رفت از كار و شاهنشاه ما از دست

رفت‌تن به خاك و دل پر از خون روح پاكش در جنان

ماه ذيقعده محرم گشت و ري شد كربلا

از حريم حرمتش برخاست بس آه و فغان

ديده‌ها از اشك جاري همچو شاخ نسترن‌

چهره‌ها از زخم ناخن همچون باغ ارغوان

چاكران يكسر گريبان چاك و مركبها يله

‌اشك خونين لاله‌گون و چهره‌ها چون زعفران

شاه در فردوس شد با ساقي كوثر قرين

‌بد به جاي چتر شاهي نخل طوبي سايه‌بان

«خلوتي» تاريخ قتل شاه را زد اين رقم‌

شد شهيد كين اعدا، چون عليشاه جهان

۳۰ - [فوت اسماعيل خان امين الملك]

هو الباقي-

بد عهدي عمر بين كه يك هفته ز شاخ

گل سرد زد و غنچه گشت و بشكفت و بريخت

سبحان اللّه.

روز چهارشنبه پانزدهم شهر ذيحجة الحرام هزار و سيصد و شانزده (۱۳۱۶) چهار دقيقه به غروب مانده غفران مآب ميرزا اسماعيل خان امين الملك طاب ثراه ولد مرحوم امين السلطان برادر حضرت مستطاب اشرف صدر اعظم ادام اللّه بقائه در سن سي و هفت سالگي بدرود اين جهان فاني را كرد و به جوار رحمت حق پيوست.

عصر پنجشنبه ۱۶ اعلي حضرت قدر قدرت مظفر الدين شاه خلد اللّه ملكه به نفس نفيس تشريف آورده مجلس ختم را برچيده و لقب و مرسوم مرحوم مزبور را به عيسي خان پسر بزرگش مرحمت فرمودند. روز جمعه نعش را به حضرت معصومه حركت دادند، با حشمت و جلالتي كه تا به حال براي هيچ وزيري و اميري چنان تهيه نشده. رحمة اللّه عليه. تاريخ وفاتش «اغفرله» است. «افسوس كه گلرخان كفن پوشش شدند». صد سال ديگر طبيعت دهر بدلش را تربيت نمي‌تواند كرد.

۳۱ - [شورش علماي تهران بر ضد عبد المجيد ميرزا و تحصن در مسجد شاه و حضرت عبد العظيم]

هو علماي طهران كه يكسال است بر ضد صدارت عبد المجيد ميرزاي اتابك اعظم به انواع و اقسام مختلف اخلال مي‌كنند. در شانزدهم شهر شوال هزار و سيصد و بيست و سه به بهانه اينكه علاء الدوله حاكم طهران چند نفر سقط فروش را چوب زده شورش كرده و در مسجد شاه انجمن كردند. ميرزا ابو القاسم امام جمعه و شيخ فضل اللّه نوري با آنها مخالفت كرده، آنها را از مسجد بيرون كردند. آقا سيد عبد اللّه بهبهاني و آقا سيد محمد و جمعي از علما در حضرت عبد العظيم متحصن شده، يك ماه كامل در آنجا به سر بردند. دو سه مرتبه بازارها بسته شد و مردم و اولياي دولت از فساد و قحطي وحشت داشتند.

در روز جمعه ۱۸ ذيقعده از طرف دولت جمعي از وزرا به استمالت «۱» رفته به چند شرط آنها را در كمال جلال و ابهت به شهر مراجعت داده به حضور همايوني بردند. عمده آن شرايط يك تشكيل مجلس عدالت و دويمي موقوف شدن تمبر بروات و كسر توماني يك ريال مواجبهاي مردم است كه عين الدوله يادگار گذاشت.

شب يكشنبه ۱۹ بازارها را از طرف ملت چراغان كردند.

۳۲ - [ابيات]

با اين دو سه نادان كه چنان مي‌دانند

از جهل كه داناي جهان ايشانند

خرباش كه اين جماعت از فرط خري‌

هرگونه خرست كافرش مي‌دانند

شد عارف و عامي همه را عار از من‌

بدنامي بت‌پرست و زنار از من

بي‌قدري سبحه ننگ زنار از من

‌هفتاد و دو ملت همه بيزار از من

دل داغ تو دارد ارنه بفروختمي‌

در ديده توئي وگرنه بر دوختمي

جان منزل تست ورنه روزي صدبار

در پيش تو چون سپند بر سوختمي

______________________________

(۱). يكي دو كلمه پاك شده است.

در عالم بيوفا دويديم بسي

‌بيچاره‌تر از خويش نديديم كسي

بس چوب ز روزگار خورديم به ده راز

دست دل خويش، نه از دست كسي

بر سينه‌ات اي كاش نهم سينه خود را

تا دل به تو گويد غم ديرينه خود را

گله ما را گله از گرگ نيست

‌آنچه به ما كرد شبان مي‌كند

شب پنجشنبه ۲۶ شهر ربيع المسعود ۱۳۲۸، كذا و كذا.

۳۳ - [نقل اشعاري از سرائي شاعر راجع به نير الدوله]

هو

تمكين ديدي كه جمله ديدي و گذشت

‌رفتي و رساندي و رسيدي و گذشت

غمناك مشو كه زاهدت كافر خواند

پندار كه آن نيز شنيدي و گذشت

ظاهر هركس كه سنجيدم به ميزان نظر

داشت با باطن همان نسبت كه رو يا آستر

آبادي ميخانه ز ويراني ماست

جمعيت كفر از پريشاني ماست

اسلام به ذات خود ندارد عيبي

‌عيبي كه دروست از مسلماني ماست

خبط اي دور آسمان تا كي

‌نير الدوله و حكومت ري

آنكه بودش زياد نيشابور

لايق ملك ري بود كي كي

اين و قرب ملوك به به به

‌اين و حسن سلوك هي هي هي

هنگام حكومت سلطان حسين ميرزا مشهور به شاهزاده پيشخدمت و ملقب به نير الدوله اين قطعه را سرائي گفته. در شب شنبه ۱۶ جمادي الثاني ۱۳۱۶ تحرير شد.

۳۴ - [مرگ مظفر الدين شاه و عزل عين الدوله و امير بهادر]

رحلت اعليحضرت مظفر الدين شاه ازين جهان فاني در شب چهارشنبه ۲۴ شهر ذيقعدة الحرام سنه ۱۳۲۴ يونت ئيل [اتفاق افتاد]. تقريبا هشت ماه به انواع امراض مبتلا و بستري بود، و اين يك سال آخر از يازده سال سلطنت را به واسطه سوء تدبير و سختي عين الدوله صدر اعظم و حسين خان ترك امير بهادر جنگ و اجزاي خلوت او بخصوص چند نفري كه اين مردم را عدوي خود مي‌دانستند، غالبا شاه و رعيت در كشمكش و صدمه بودند. الان كه شب يكشنبه ۲۸ ذيقعده و شب پنجم فوت شاه است و آن سه نفر معزول‌اند تحرير شد.

۳۵ - [نقل اشعار]

مقلوب مستوي

شو همره بلبل به لب هر مهوش

‌شكر به ترازوي وزارت بركش

دل به يار بيوفاي خويشتن‌دادم

و ديدم سزاي خويشتن

زخم فرهاد و من از يك تيشه بود

او به سر زد من به پاي خويشتن مكرر مي‌نويسم

خواهي كه ترا رتبه ابرار رسد

مپسند به هركس از تو آزار رسد

از مرگ بينديش و غم رزق مخور

كاين هر دو به وقت خويش ناچار رسد

در دوشنبه ۳ شهر شوال ۱۳۲۷ تحرير شد.

۳۶ - [غزل فصيح السلطنه دزفولي]

عاشقي غير دل طپيدن نيست‌

عشق جز دل ز جان بريدن نيست

به بلائي فتاد دور از تو

كه ترا طاقت شنيدن نيست

گر دهد دست جان نهم به رهش

‌كز رهش جاي پا كشيدن نيست

اي كه گوئي به وصل يار بكوش

‌كار تقدير بر دويدن نيست

دلم از زندگي به تنگ آمدچه كنم

مرگ را خريدن نيست

در شب چهارشنبه ۳ شهر رجب ۱۳۱۷ اين غزل سيد باقر فصيح السلطنه دزفولي تحرير شد.

۳۷ - [چند بيت شعر]

خاطر جمع مرا دهر چنان كرده پريش

‌كه نيارم به دو صد خامه به تحرير كشيد

چون تو نگاه مي‌كني كار من آه كردن است‌

من به فداي حالتت اين چه نگاه كردن است

ثبت است بر جريده ابناي روزگارانواع نامرادي و اقسام احتياج شب جمعه غره شعبان ۱۳۲۰ تحرير شد.

۳۸ - [مراجعت به دار الخلافه]

هو بحول اللّه تعالي روز يكشنبه ۱۷ شهر جمادي الاولي دويم ميزان به دارالخلافه مراجعت شد و الحمد اللّه في بدو و في ختم ۱۳۱۷ تنگوزئيل.

۳۹ - [اول ورود به باغ حسن نجار در تجريش]

هو در شب جمعه دوازدهم شهر ربيع المولود مسعود ۱۳۱۷ كه بحول اللّه تعالي شب اول ورود است به باغ حسن نجار در تجريش ورود كرده متوكلا علي اللّه و متوسلا بمحمد و آله الاطهار محض يادگاري تحرير نمود.

برگ كاهم پيش تو اي تندباد

كه نمي‌دانم كجا خواهم فتاد

رضيت بقضاك لا معبود سواك، الخاطي حسين.

ما همه شيران ولي شير علم‌

حمله‌مان از باد باشد دم به دم

روزي است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد

ابر از رخ گلزار همي شويد گرد

بلبل به زبان حال ما با گل زرد

فرياد همي زند كه مي‌بايد خورد

در شب دوشنبه ششم شهر ربيع الثاني در تجريش

۴۰ - [عزيمت اتابك به قيطريه]

هو الناصر روز سه‌شنبه غره ربيع الاول ۱۳۱۹ به قيطريه ييلاق حضرت اشرف اتابك اعظم ايده اللّه رفته و امشب كه چهارشنبه ۲۹ و شب سلخ شهر مزبور است حضرت معظم در ركاب مبارك به لشكرك تشريف بردند. دويست تومان انعام به چاكر مرحمت فرمودند. آقا خان هم چند شب در قيطريه بود.

برومند باد آن همايون درخت‌

كه در سايه او توان برد رخت

شب چهارشنبه سلخ شهر ربيع المولود مسعود اودئيل‌

۴۱ - [نقل اشعاري از محمود شبستري ]

محمود شبستري

جهان در جنب اين نه چرخ مينا

چو خشخاشي بود بر روي دريا

ز خود بنگر كزان خشخاش چندي

‌سزد گر بر سبيل خود نخندي

انوري

اگر محول حال جهانيان نه قضاست‌

چرا مجاري احوال برخلاف رضاست

بلي قضاست بهر نيك و بد عنان كش

خلق‌بدين دليل كه تدبيرهاي جمله خطاست

به دست ما چون ازين حل و عقد چيزي نيست‌

به عيش ناخوش و خوش گر رضا دهيم سزاست

هزار نقش برآرد زمانه و نبوديكي

چنان‌كه در آيينه تصور ماست

كه زير گنبد خضرا چنان توان بودن‌

كه اقتضاي قضاهاي گنبد خضر است

در شب سه‌شنبه بيست و يكم شهر رجب المرجب ۱۳۱۶ در نهايت تشكر و تسليم به قضاهاي حضرت احديث جل جلاله تحرير شد.

۴۲ - [دو رباع]

ساقي قسمت مي‌دهم اينك سر يار

از مولوي انديشه مكن باده بيار

او آدم نيست صورت ديوار است

‌پيش آمده اندكي برون از ديوار

عيد آمد و كارها نكو خواهد كرد

از خم مي لعل در سبو خواهد كرد

در يوم چهارشنبه ۳ شهر ربيع المولود ۱۳۲۵

۴۳ - [ذكر بيماري]

هو به تاريخ صبح دوشنبه ۲۰ شهر شعبان المعظم ۱۳۲۷ كه روز هفتادم مرض مزمن من است و مي‌گويند ذات الريه بوده، در منزل جناب مستطاب حاج عليقلي خان [سردار اسعد] وزير داخله تا امروز خدمتش نرسيده بودم به خانه دكتر سعيد خان [كردستاني] رفتم، در معني از مرض چيزها گفت كه اسباب يأس از حيات است.

«آنكه جان بدهد اگر بستد رواست.»

۴۴ - [ذكر بيماري خود]

هو حيات و ممات در قبضه اختيار خداوند محي و مميت است. از اين مرض مزمن كه مبتلا هستم به قول اطبا خيلي در زمستان متوحش بودم كه تلفم نمايد. بفضل اللّه تعالي برخلاف عقيده آنها و خودم زمستان به خير گذشت و تا به حال كه ۱۶ حمل است بحمد اللّه محفوظ بوده‌ام. حالا ديگر از گرماي تابستان و شدت مرض مي‌ترسانند. باز خدا قادر به حفظ و اعطاي صحت و عافيت است. توكلت علي حي القيوم. چهارشنبه ۲۵ شهر ربيع الاول مسعود ۱۳۲۸ با سختي.

۴۵ - [ورود آقا خان به مدرسه علوم سياسي]

هو العليم الحفيظ بحول اللّه تعالي در روز شنبه ۱۲ شهر شعبان المعظم سنه ۱۳۲۵ آقا خان«۱»

______________________________

(۱). فرزندش كه بعدها به وزارت و سناتوري رسيد.