جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه0%

جامعه علوی در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده: عبدالحسين خسروپناه
گروه:

مشاهدات: 16770
دانلود: 4072

توضیحات:

جامعه علوی در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16770 / دانلود: 4072
اندازه اندازه اندازه
جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

جامعه علوى در نهج البلاغه

تاليف: عبدالحسين خسروپناه

پيش از گفتار

يكي از مسائلي كه حيرت و شگفتي آدميان را به ارمغان مي آورد، مطالعه ي شخصيت عليعليه‌السلام است كه جامع كمال انساني و در بردارنده ي شهامت، حق جويي، حق خواهي، حق گرايي و عدالت است و فصاحت كلام او با شجاعتش هم راهي مي كرد.

مولود كعبه كه ابراهيم وار هيچ گاه بر بتان سجده نكرد، موحد به دنيا آمد و موحدانه در محراب عبادت به ديدار حق شتافت و رستگار گشت.

امامعليه‌السلام برجسته ترين پيرو محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و قرآن را طراز عدالت قرار مي داد.

علي از روزگار خود بزرگ تر بود و همين سبب احساس تنهايي او بود؛ حتي جامه ي تاريخ و جامه ي معاصر بر اندام علي نمي گنجد.

تنهايي علي، زاييده ي كينه توزي و حسادت دشمنان و ناداني دوستان او بود. علي از گذشته و حال جفا ديده است و اما آيندگان نيز....

وجوه متفاوت و متضاد در عليعليه‌السلام مستشرقان را به وجد در آورده است. شير بيشه ي روز و عارف شب، ذلّت در برابر خدا و عزّت در برابر دشمن، گرسنگي مستمر، هم راه با فعاليت شبانه روزي، قاطعيت هم راه با مدارايي، نمونه اي از تضاد علوي است.

مرگ عليعليه‌السلام ، او را بيش تر شناساند؛ آن گاه كه توفان سياه ذلّت و سياست مكر و نيرنگ آشكار شد و زبوني مردم را به ارمغان آورد و سلطنت را جانشين امامت ساخت.

علي، گرفتار تعصب، افراط و تفريط، حسادت، كينه و ستم روزگار خويش بود. خواص، بيش از عوام به آن حضرت آزار مي رساندند؛ هم چنان كه نزديكانش بيش تر از ديگران به او ستم روا داشتند.

پيامبر در روز غديرخم فرمود: «هر كس كه من مولاي او هستم پس علي هم مولاي اوست». و نيز فرمود: «پسر ابي طالب، ولايت امت ام حق توست؛ اگر به درستي و عافيت، تو را ولي خود كردند و با رضايت درباره ي تو به وحدت نظر رسيدند، امرشان را به عهده گير و بپذير؛ اما اگر درباره ي تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خود واگذار؛ زيرا خدا راه گشايشي به روي تو باز خواهد كرد».

هيچ شخصي در گذشته و حال، هم چون علي براي اسلام و پيامبر فداكاري نكرد، به گونه اي كه آيه ي( وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤوفٌ بِالعِباد ) .

نور وحي و رسالت را به چشم خود ديد و بوي نبوت را استشمام مي كرد. هنگام نزول وحي، ناله ي شيطان را مي شنيد(۱) . آن گاه كه هر كس سر در لاك خود فرو برده بود و در كارها سستي مي ورزيد، و زبان بسته بود، براي ياري دين، قيام كرد و بر همگان سبقت گرفت.(۲)

با سوز جان به پيامبر خطاب كرد: «هر شب خواب به چشمم نرود تا آن گاه كه خداوند براي من سرايي را كه در آن جاي گرفته اي، اختيار كند. به زودي دخترت، تو را خبر دهد كه چگونه امت ات گرد آمدند و بر او ستم كردند. همه ي سرگذشت را از او بپرس و خبر حال ما را از او بخواه. اين ها در زماني بود كه از مرگ تو ديري نگذشته بود و تو از يادها نرفته بودي».(۳)

امام در مقام فرمان روايي و زمام داري امور، سياست هاي حقوقي، مالي، اداري، اقتصادي، سياسي خود را شفاف بيان كرد و دولت خود را دولت پاسخ گو معرفي نمود.

زندگي عليعليه‌السلام سرشار از تعاون و هم كاري و هم ياري بود. توجه به مستمندان و پرداخت زكات و صدقات، سيره ي مستمر او بود.

علي رغم غصب خلافت، هميشه خلفا را در قضاوت ها ياري مي كرد و صراط مستقيم را به آن ها نشان مي داد.

از حيث نسبت و علم و فضيلت و كمال نفساني، جامع بود.

عرفان و اختلاف علوي، از نوع رهبانيت و گوشه نشيني نبود. جلوت و خلوت عليعليه‌السلام هم راه هم بوده و در حالي دنيا پرستي را طرد مي كرد كه در دنيا زيست مي نمود. عليعليه‌السلام محبّت روحاني نسبت به خدا را اساس عرفان قرار داد.

كلام علي جاودانه است. خاموشي در آن راه ندارد و هم چون خورشيد مي درخشيد.

ياران علي هم چون حجر بن عدي، عدي بن حاتم طايي، هاني بن عروه ي مرادي، عامر بن وائله ي كناني، صعصعه بن صوحان، كميل بن زياد و... از امتيازات علوي برخوردارند.

سيره ي عملي و مكارم اخلاق حضرت عليعليه‌السلام نيز به تمام ابعاد آدمي نظر داشت.

اصلاحات علوي جامع بود. اصلاحات روحي، فردي و جسمي، اجتماعي را در بر گرفت.

«جامعه ي علوي در نهج البلاغه، قطره اي از اقيانوس معرفت علوي است كه خوانندگان را در عرصه هاي كلام علوي، قلمرو دين در سنت علوي، رفتار علوي و سياست علوي و پرسمان انديشه ي علوي آشنا مي كند كه اميدوارم براي رفتار و جامعه ي انساني پر فايده باشد. شايان ذكر است كه مطالب و محتواي اين كتاب، بسيار كوتاه و موجز نگاشته شده است و راه روان عليعليه‌السلام و شيفتگان مكتب علوي براي درك معارف آن عزيز، بايد با دقت، سطور اين اثر را بخوانند و از تندخواني آن پرهيز نمايند.

در پايان، لازم است سپاس گزار ياري گران قلم و انديشه ام باشم: همسر گران قدرم كه وجود اين اثر مرهون تلاش، بازخواني و اصلاحات اوست كه در تمام مراحل زندگي سپاس گزار اويم؛ ويراستار محترم آقاي رضا مصطفي لو، و آقايان ناصري و يوسفي حروف نگاران اين مجموعه.

عبدالحسين خسروپناه

۱۵ شعبان۱۴۲۲

۱۰ آبان ماه۱۳۸۰ سال روز ميلاد قائم موعود.

درآمد گلشن ها

ويژگي هاي برجسته ي عليعليه‌السلام عليعليه‌السلام فرزند ابوطالب و نوه ي عبدالمطلب است. هاشم جد او به شمار مي رود. سيزده سال قبل از بعثت، در عرصه ي عالم خاكي ظهور كرد. كنيه ي او ابوالحسن و حيدر لقب اوست. عليعليه‌السلام از دوران كودكي پرورش يافته ي پيامبر بود و معرفت و حكمت و اخلاق را از او آموخت. براي شناخت بيش تر امام عليعليه‌السلام به بيان برخي ويژگي هاي برجسته ي آن حضرت مي پردازيم:

۱. ايمان اميرالمؤمنين اولين كسي است كه رسول خدا را تصديق كرد و به او ايمان آورد و به نماز او اقتدا كرد.(۴) حضرت جاي گاه خود و ياران پيامبر را چنين توصيف مي كند: «ما پيوسته و پي گير در كنار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با پدران و فرزندان و برادران و عموهاي مان مي جنگيديم. و اين امر جز افزودن بر ايمان مان و پذيرش و فرمان برداري بيش تر حق، پي آمدي نداشت.»(۵)

۲. موقعيت سنجي با اين كه، امت پيامبر، پس از وفات آن حضرت، در امر خلافت، گرفتار اختلاف شدند و امانتي كه پيامبر به دست عليعليه‌السلام سپرد، توسط افراد كينه توز غصب شد، ولي عليعليه‌السلام با موقعيت شناسي، صبر را بر تقابل ترجيح داد. و با سكوت، در مقابل فتنه و آشوب ايستاد تا اين كه، دين رسول الله بماند.

حضرت در نامه اي به مردم مصر، جريان سقيفه را توضيح مي دهد: «مردم را ديدم پيرامون ديگري گرد آمده اند و با او بيعت مي كنند. دست از هركاري برداشتم و بيعت نكردم تا آن گاه كه ديدم بازگشتگان از اسلام بازگرديده، به نابودي دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرا مي خوانند؛ لذا ترسيدم كه اگر به ياري اسلام و مسلمانان برنخيزم، در ساختمان آن شكستگي و رخنه اي ببينم، يا آن را سراسر ويران بيابم كه مصيبت چنين پيش آمدي بر من، بسي گران تر است تا از دست رفتن سرپرستي شما كه بي گمان بهره ي روزهايي اندك است.»(۶)

۳. آگاه ساختن مردم و آشنا كردن آن ها به حقوق اجتماعي «آن گونه سخناني كه با گردن كشان خودكامه مي گويند، با من نگوييد و چنان كه در نزد خودخواهان تندخو محافظه كاري مي كنند، با من محافظه كاري نكنيد. و با ظاهر سازي معاشرت نداشته باشيد و درباره ي من گمان نبريد كه اگر سخن حقي به من گفته شد، آن را سنگين احساس كنم، و نه اين كه بپنداريد كه من خواستار بزرگ داشت خود از سوي شما هستم»(۷)

۴. خلوت گري عشق عليعليه‌السلام اميرالمؤمنينعليه‌السلام با همه ي عظمت و بزرگي، به درگاه خدا رو مي آورد و با او خلوت و زمزمه مي كرد. و چنين با خدا مي گفت: «خدايا، گناهي را از من بيامرز كه تو از من بدان داناتري. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدايا، گناهي را از من بيامرز كه از درونم وعده كردم و بدان وفا كردني در نزد من برايش نيافته اي. خدايا، گناهي را از من بيامرز كه به زبانم خواسته ام به سوي تو تقرّب بجويم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده است. خدايا به گوشه ي چشم اشاره كردن ها و سخنان بيهوده گفتن ها و خواسته هاي نارواي دل و لغزش هاي زبان را از من بيامرز.»(۸)

۵. هدايت ساختن مخالفان خوارج و اهل نهروان از معاندان و مخالفان جدي حضرت عليعليه‌السلام بودند كه با روش هاي گوناگون با آن حضرت مخالفت مي نمودند؛ ولي امام عليعليه‌السلام در تعليم و هدايت و آگاه سازي آن ها كوتاهي نكرد و در نامه ها و خطبه هايش، آن ها را به انحرافاتشان گوشزد نمود.(۹)

۶. تدريس و آموزش اخلاق اسلامي عليعليه‌السلام مانند ساير زما م داران نبود كه تنها به حكومت داري خويش بينديشد و از هدايت گري كه مهم ترين وظيفه ي امامان است، غفلت نمايد. به همين دليل، نهج البلاغه، سرشار از ره نمودهاي اخلاق نظري و عملي است. بيانات اخلاقي امام به جهان بيني و فرجام شناسي آن حضرت وابستگي معناداري دارد.

غيبت نمودن مردم، مراء، لجاجت، خصومت، خشم، حسد، خودپسندي، حرص، كبر، آزمندي، دنياپرستي، تنگ چشمي نمونه هايي از اخلاق ناپسند است كه امام بدان پرداخته است.(۱۰) خوش خويي، در اختيار بودن زبان، اقدام كردن به كارهاي پسنديده، صبر و پايداري، راستي در گفتار، فروتني، دانش و بردباري نمونه هايي از درس هاي اخلاق پسنديده ي امام عليعليه‌السلام است.(۱۱) (۱۲)

۷. تبيين فلسفي و عقلي حقايق امام عليعليه‌السلام در بيان حقايق الهي تنها به ذكر چند توصيه ي اخلاقي اكتفا نمي كرد؛ بلكه با روش عقلي و استدلالي به توصيف آن ها مي پرداخت.(۱۳) براي نمونه، در جهت اثبات وحدت ذاتي و تجزيه ناپذيري حق تعالي مي فرمايد: «هر آن كه خدا را توصيف كند و صفاتش را زايد بر ذات بداند او را دو چيز انگاشته، و هركس او را دو چيز مي ا نگارد براي او جزء قائل شده و قائل به جزء، خدا را درست نشناخته است. و كسي كه خدا را درست نشناسد به سوي او اشاره مي كند، و كسي كه به او اشاره كند او را در مكاني محدود دانسته است، و هر كه او را محدود بداند او را شمرده و خدا منزه از اين نسبت ها است.(۱۴) »

خوانندگان گرامي توجه دارند كه اسلوبي كه امام عليعليه‌السلام در مسائل توحيدي بيان مي كند، كاملاً عقلي و استدلالي است. شكي نيست كه اين بيانات از آن عليعليه‌السلام است و با سند معتبر تاريخي و نيز يك نواختي سياق اين مطلب مستدل مي گردد.

امام در خطبه ي ديگري مي فرمايد:« خداوند با برتري و چيرگي و قدرت خود بر اشيا و پديده ها، جدا از آن هاست و موجودات و پديده ها نيز به اين كه تحت قبضه ي قدرت اويند و بازگشتشان به سوي او است جدا از او هستند، هر كس خدا را توصيف كند محدودش دانسته، و هركه او را محدود بداند تحت شمارش در آورده و آن موجب بطلان ازليّت الهي است».(۱۵) و نيز مي فرمايد: «خداوند واحد و يگانه است اما نه واحدي عددي؛ هميشگي است ليكن نه در محدوده ي زمان، و پايدار است ولي نه به پشتوا نه اي».(۱۶)

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در مقام اثبات وجود خداوند سبحان و صفات الهي مي فرمايد: «آيات و نشانه هاي قدرت خدا، برهان قاطعي بر اثبات هستي او است، بلكه خود وجود او كه در همه چيز تجلّي دارد و گواه هستي خويش مي باشد. و شناخت او همان توحيد و يگانه دانستن او است، و توحيد واقعي، جدا دانستن او از مخلوقات است به اين معني كه صفاتش را مغاير صفات آن ها بدانيم، نه اين كه كناره گيري و جدايي جسماني مقصود باشد. او پروردگار و آفريدگار مطلق است و خود، آفريده و پرورده شده نيست. هرچه در ذهن تصور شود او بر خلاف آن است؛ چون آن چه به تمام ذات و حقيقت شناخته گردد، خدا نيست. او است كه دليل وجود خويش است و وسايل شناسايي را هم خود او فراهم آورده است.»(۱۷)

امامعليه‌السلام درباره ي شناخت خداوند، تصريح مي كند كه «حق تعالي با حواس درك نمي گردد و به مردم، قياس و تشبيه نمي شود. كيفيت او شناخته نمي شود. خِرَدها توان اندازه گيري او را ندارند و افكار و تخيلات از حريم كبريايي او دورند.(۱۸) «چشم ها و حواس او را نمي بيند، ولي دل ها در پرتو ايمان واقعي و اخلاص، هستي او را درك مي كنند، خداوند با اوصاف لطافت، غلظت و حجم توصيف نمي شود. خواست او بدون انديشه و قصد صورت مي گيرد. ظاهر است اما مستقيماً ديده نمي شود، ولي وجودش متجلي است»(۱۹) .

گلشن اول: کلام علوي

۱- سيري در نهج البلاغه

كلمات و سخنان امام عليعليه‌السلام از صدر اسلام مورد توجه شيفتگان معرفت قرار گرفته است. بر اين اساس، نسبت به جمع آوري فرمايشات آن حضرت اهتمام فراوان ورزيده شد. كساني كه درگردآوري بيانات امام تلاش نمودند به ترتيب تاريخي عبارتند از:

۱. حارث بن عبدالله همداني (متوفاي ۶۵ ق).(۲۰)

۲. ابوسليمان، زيد بن وهب جهني كوفي (متوفاي ۹۶ ق).

۳. اصبغ بن نباته.(۲۱)

۴ ابواسحاق، نزاري ابراهيم بن حكم (از علماي قرن دوم).(۲۲)

۵. ابومنذر، هشام بن محمد سائب كلبي كوفي (متوفاي ۲۰۴ ق).(۲۳)

۶. مسعده بن صدقه (از علماي قرن دوم).(۲۴)

۷. ابوعبدالله محمد بن عمربن واقدي بغدادي (متوفاي ۲۰۷).

۸. لوط بن يحيي بن سعيد بن مخنف ازدي غامدي كوفي معروف به ابومخنف (متوفاي ۱۵۷ ق).

۹. ابوالحسن، علي بن محمد بن عبدالله بن ابي سيف بغدادي (متوفاي ۲۲۵ ق).

۱۰. صالح بن ابي حمّاد (متوفاي قرن سوم).

۱۱. ابراهيم بن سليمان بن عبدالله خراز كوفي نهمي (متوفاي قرن سوم).

۱۲. اسماعيل بن مهران از اصحاب امام رضاعليه‌السلام (متوفاي قرن سوم).

۱۳. ابوالحسن، علي بن عبدالله بن بخيع سعدي مشهور به ابن المديني (متوفاي ۲۳۴ ق).

۱۴. عبدالعظيم بن عبدالله علوي حسني (متوفاي قرن سوم).

۱۵. ابوعثمان، عمرو بن بحر البصري (متوفاي ۲۵۵ ق).

۱۶. ابواسحاق، ابراهيم بن محمدبن سعيدبن هلال ثقفي كوفي (متوفاي۲۸۳ ق).

۱۷. ابوبكر، محمد بن حسين بن دريد ازدي بصري (متوفاي ۳۲۱ ق).

۱۸. عبدالعزيز بن يحيي بن احمد بن عيسي ازدي بصري (متوفاي ۳۳۲ ق).

۱۹. ابوحنيفه، نعمان بن محمد بن منصور بن حيّون مغربي تميمي مصري (متوفاي ۳۶۳ ق).

۲۰. ابوالحسن، محمد بن حسين بن موسي بن محمد بن موسي بن ابراهيم بن امام موسي بن جعفرعليه‌السلام مشهور به سيد رضي و شريف رضي سامان دهنده ي نهج البلاغه(۲۵) كه در سال ۳۵۹ هجري در بغداد چشم به جهان گشود و در سال ۴۰۶ از اين عالم فاني رخت بربست.

نهج البلاغه به جهت اهميت محتوايي و زباني مورد استقبال فراوان عالمان شيعه و سني قرار گرفت و بدان شرح ها، حاشيه ها و تعليق ها زده شد.

محققان از بيست و شش تا دويست و ده شرح نهج البلاغه را نام برده اند.(۲۶) سيد رضي و برادرش سيد مرتضي، پاره اي از جمله ها يا خطبه هاي حضرت را تبيين و شرح نموده اند، ولي اولين شارح تمام نهج البلاغه، علي بن ناصر از علماي قرن هفتم هجري است.

برخي از محققان، ضياءالدين تاج الاسلام علم الهدي كاشاني رواندي از علما و مفسران قرن ششم هجري را به عنوان اولين مفسر و محقق نهج البلاغه دانسته اند.(۲۷) و عده اي قطب الدين راوندي را اولين مفسر نهج البلاغه معرفي مي كنند و ابن ابي الحديد نيز به منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، نوشته ي قطب الدين راوندي متوفاي ۵۷۳ استناد مي كند.

حدائق الحقائق، قطب الدين كيدري نيز شرحي ادبي، لغوي بر نهج البلاغه است. كيدري از عالمان خراسان در قرن ششم هجري است. شرح ابن ابي الحديد نيز گسترده ترين و استوارترين شرح هاي نهج البلاغه است كه توسط يك عالم سني معتزلي نگاشته شده است. از امتيازات اين شرح، بهره گيري از تاريخ در بيان جريان هاي سياسي و اجتماعي صدر اسلام و خلافت علوي است.

شرح نهج البلاغه، نگاشته ي كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم البحراني از فضلا و فقهاي بزرگ قرن هفتم هجري و منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، اثر ميرزا حبيب الله هاشمي خويي و بهج الصباغه في شرح نهج البلاغه، علامه محمد تقي شوشتري از علماي معاصر و ترجمه و تفسير نهج البلاغه، علامه محمد تقي جعفري و پرتوي از نهج البلاغه، آيت الله سيد محمود طالقاني و دكتر سيد محمد مهدي جعفري و پيام امام، آيت الله ناصر مكارم شيرازي نيز نمونه هايي از اين تفاسير نهج البلاغه مي باشند.

ترجمه هاي فراواني بر نهج البلاغه به زبان فارسي نگاشته شده كه مي توان ترجمه و شرح نهج البلاغه ي فيض الاسلام؛ ترجمه اسدالله مبشري؛ ترجمه ي محمد جعفر امامي و محمدرضا آشتياني؛ ترجمه ي سيد جعفر شهيدي؛ ترجمه ي عبدالمجيد معادي خواه؛ ترجمه ي محمدجواد شريعت؛ ترجمه ي محمد تقي جعفري؛ ترجمه ي حسين استادولي؛ ترجمه ي سيد جمال الدين دين پرور؛ ترجمه ي محمودرضا افتخارزاده؛ ترجمه ي محمد دشتي؛ ترجمه ي مصطفي زماني؛ ترجمه ي حسين عمادزاده اصفهاني و ده ها ترجمه ي ديگر اشاره كرد. نهج البلاغه به زبان هاي مختلف انگليسي، اردو، اسپانيايي، آلماني، ايتاليايي، فرانسوي، استانبولي و غيره نيز ترجمه شده است. نهج البلاغه از نظر طبقه بندي، به سه بخش خطبه ها و كلمات، نامه ها و حكمت ها تقسيم مي شود.

بخش اول مشتمل بر يكصد و بيست و پنج خطبه، صد و يازده كلمه و چهار قول و بخش دوم شامل شصت و سه نامه، دوازده وصيت و سفارش و بخش نامه، دو فرمان، يك دعا و يك پيمان نامه و بخش سوم داراي چهارصدوهشتاد جمله ي كوتاه حكمت آميز است.

نهج البلاغه از نظر محتوايي به مسائل گوناگون اعتقادي، اقتصادي، سياسي، اخلاقي پرداخته است و در قالب خطبه ها، نامه ها و حكمت ها به پرسش ها و مسائل عرصه هاي مذكور پاسخ داده است.

نهج البلاغه در مسائل اعتقادي به آفرينش جهان و انسان و جانوران، هدفدار بودن خلقت انسان،(۲۸) معرفت حق تعالي(۲۹) وحدت حق تعالي(۳۰) ، هدف فرستادن پيامبران(۳۱) ، هدف بعثت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (۳۲) ، استمرار رسالت با قرآن و عترت(۳۳) و فرجام و رستاخيز،(۳۴) پرداخته است.

امام عليعليه‌السلام در نهج البلاغه، به مسائل اقتصادي نيز پرداخته است و مسئوليّت انسان را نسبت به سرزمين ها و چهارپايان(۳۵) و ارج نهادن به كار و تلاش انسان و بهره مندي از حاصل دست رنج خويش(۳۶) و ضرورت آباداني سرزمين ها(۳۷) و ذخيره سازي ثروت(۳۸) و توصيه هايي مربوط به بيت المال و عدالت اجتماعي و فقر زدايي و ره نمودهاي اخلاقي به ثروت مندان و برنامه هاي اقتصادي و وظايف فردي نيازمندان و وظايف دولت و جامعه را بيان كرده است.(۳۹)

بخش ديگري از فرمايشات امام عليعليه‌السلام به مسائل سياسي و حكومتي اختصاص دارد. امامعليه‌السلام در اين ساحت، به وظايف كارگزاران و استانداران، نويسندگان، ارتش و نيروها و سران نظامي، روش هاي دريافت ماليات و اصول كشورداري پرداخته است.(۴۰)

ساحت ديگر نهج البلاغه، مسائل اخلاقي و تربيتي است. كه امامعليه‌السلام بر مبناي جهان بيني توحيدي، آن را استوار ساخته است. اخلاق فردي در نهج البلاغه، دانش اندوزي توأم با عمل، بي اعتنايي به زخارف دنيوي، آزادگي و ظلم ستيزي، نظم و حساب رسي در امور را تبيين نموده است و اخلاق اجتماعي نيز به خوش خلقي و انسان دوستي، انصاف ورزي با مردم و مانند اين ها اشاره كرده است.(۴۱)

مسائل عبادي و معنوي مانند سيماي عابدان شب زنده دار، انگيزه هاي گوناگون در عبادت، حالات و مقامات عابدان و تأثير عبادت در زوال گناه نيز در نهج البلاغه مورد توجه جدي قرار گرفته است(۴۲) . روي كرد عليعليه‌السلام در سراسر سخنانش بر مبناي عدالت است؛ همان گونه كه فرمود: «عدالت، زندگي است.»(۴۳)

عليعليه‌السلام از آن بسيار افرادي نبود كه در سخن، از حق دم مي زنند، ولي در عمل از آن سرمي پيچند؛(۴۴) زيرا حق، در مقام سخن گسترده ترين پهنا را داراست ولي در مقام اجرا و عمل بدان، در تنگنايي بي مانند است؛(۴۵) يعني در مقام سخن، به آساني مي توان حق و عدل را ستود و از آن دم زد، ولي عمل كردن بدان، بسيار دشوار و مشكل است.

«اما عليعليه‌السلام در برابر ستم كاران چونان تندري مي غرّد و براي مظلومان پناهي استوار و اميدبخش است. عليعليه‌السلام حريم مقدّس عدالت است و با انسانيتي والا و شمشير و قلم، حريم آن را پاس مي دارد. سرزمين هايي را كه ستم بر آن ها غلبه يافته و مكان هايي كه كابوس فقر بر آن ها چيره شده است، چه كسي مي تواند نجات دهد جز نهج البلاغه كه برنامه ي حاكميتي عادل است كه بنياد ستم را در هر مكان و زمان، از ريشه برمي آورد.»(۴۶)

عليعليه‌السلام به پاسدارانش توصيه مي كرد: «بر توباد كه عدالت را درباره ي دوست و دشمن اجرا كني.»(۴۷)

عليعليه‌السلام اين روي كرد را از قرآن آموخت كه: «مبادا دشمني با گروهي سبب شود، عدالت را ترك كنيد.»(۴۸)

«هماره مي بايد عدالت را به پا داريد، گرچه به زيان خودتان يا پدر و مادرتان و يا نزديكانتان باشد»؛(۴۹) «چون سخن مي گوييد، عدالت را به پا داريد، هرچند درباره ي نزديكانتان باشد.»(۵۰)

جلوه هاي عدالت علوي عبارت است از برابري در بهره برداري از بيت المال و امتيازهاي عمومي، مراقبت و بازرسي مداوم از اجراي عدالت توسط كارگزارانش، تساوي همگان در برابر قانون.(۵۱)

۲- سلوكي در نهج البلاغه

نهج البلاغه اثري است كه بايد با آن زيست و تنفس كرد. روح را با آن هم دم ساخت و با آن نبض و قلب را به تپش در آورد، تا معاني آن در عمق جان بنشيند و بتوان دنياهاي آن را وارد شد و سرزمين هايش را فتح كرد.

هرچند رسيدن به قله ي رفيع معرفت عليعليه‌السلام حتي در حوزه ي نهج البلاغه بر كسي ميسّر نيست و ضعف ما حكم مي كند كه نمي توان تمام دنياهاي زهد و تقوا و عبادت و عرفان و حكمت و فلسفه و پند و موعظه و ملاحم و مغيبات و سياست و مسؤوليت هاي اجتماعي، حماسه، شجاعت و ديگر زواياي نهج البلاغه را وارد شد و اين اقيانوس بي پايان را شناخت. نگارنده نيز در فصول اين كتاب مدعي شناساندن تمام ابعاد و محتواي نهج البلاغه نيست بلكه تنها در صدد است تا از خوانندگان، بيگانگي نسبت به كلام عليعليه‌السلام را بزدايد. و مخاطبان را از اين معارف عظيم و ارزش مند، ذره اي بهره مند سازد.

نهج البلاغه، پرتوي درخشان از هدايت قرآن است كه به ابعاد گوناگون سعادت آدمي پرداخته است و مباحث و موضوعات ذيل را تبيين كرده است.

خداشناسي : شامل توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي و عبادي و بيان صفات ذاتي و فعلي الهي از جمله علم و قدرت و حيات و عدالت و خالقيت و غيره.

راهنما شناسي : شامل ضرورت بعثت پيامبران، فلسفه ي بعثت، هدف بعثت، روش تبليغ و هدايت گري پيامبران، مسئله ي امامت و ولايت، معرفي ابعاد گوناگون قرآن و سنت.

كائنات و مسئله ي آفرينش: مانند هدف داري در خلقت، حركت مخلوقات، آفرينش جهان و طبيعت و انسان و ويژگي هاي آن ها.

رهبري و مسائل اجتماعي : مانند وظايف و شرايط رهبري، حقوق متقابل دولت و مردم، امور اقتصادي، سياست بين المللي، تعليم و تربيت و روابط اجتماعي، جنگ و صلح و ساير حقوق بين المللي.

موعظه و حكمت : شامل زهد، تقوي، ايثار، دنيا، رذايل اخلاقي و فضايل اخلاقي.

تاريخ : حوادث تاريخي، مردم شناسي، فتنه ها و بلاهاي جوامع گذشته جهت شناساندن حقايق اين جهان.

احكام و عبادات : بيان بايد و نبايدهاي شرعي و فلسفه و آثار عملي آن ها.

فرجام شناسي : شامل مرگ، برزخ، حشر، حساب، بهشت، دوزخ و زندگي اخروي.

دعا و مناجات : شامل تضرع، استغفار و غيره.

به طور كلي محتواي نهج البلاغه، مشتمل بر تفسير قرآن و احاديث نبوي و بيان معارف اسلامي است، در يكصدوبيست ودو مورد به آيات قرآن و در سي وهشت مورد به احاديث نبوي استناد شده و در يازده مورد آيات، تفسير و در نودوشش مورد كتاب خدا وصف شده است.

نهج البلاغه كه در سال ۴۰۰ هجري، حدود هزار سال پيش، توسط سيد رضي گردآوري شده، در سه بخش عمده ترتيب يافته است:

بخش نخست : خطبه ها و كلمات اميرالمؤمنين كه شامل يكصدوبيست وپنج خطبه و يكصدويازده كلمه و چهار قول كه دوازده قطعه از خطبه ها يا كلمات دعا هستند.

اين خطبه ها و كلمات از نظر حجم كمي متفاوتند از يك سطر تا هفده صفحه را شامل مي شوند.

بخش دوم: نامه ها كه شامل شصت وسه نامه، دوازده وصيت و سفارش و بخش نامه، دو فرمان، يك دعا و يك پيمان نامه است كه بلندترين آن ها فرمان شريف حضرت به مالك اشتر و كوتاه ترين آن ها نامه ي هفتادونه با دو سطر است.

بخش سوم: حكمت ها كه شامل چهارصدوهشتاد جمله ي كوتاه حكمت آميز است.

گفتني است نهج البلاغه، گزيده اي از فرمايشات گهربار عليعليه‌السلام است كه سيد رضي با توجه به تخصص خود يعني ادبيات و شعر و سخن وري، اين مجموعه را گرد آورده است، سخناني كه از حيث زيبايي و تأثير و نفوذ از ويژگي خاصي برخوردار است؛ نثر است، ولي از مزاياي نظم برخوردار است و بر عمق احساسات انساني تأثير مي گذارد. عليعليه‌السلام در اين باره مي فرمايد:

«همانا زبان، پاره اي از انسان است و در اختيار ذهن او. اگر ذهن نجوشد و واپس رود، از زبان كاري ساخته نيست؛ اما آن گاه كه ذهن باز شود، مهلت به زبان نمي دهد. همانا فرماندهان سپاه سخنيم، ريشه ي درخت سخن در ميان ما دويده و جا گرفته و شاخه هايش بر سرما آويخته است».(۵۲) (۵۳)

شاهكار نهج البلاغه و سخنان عليعليه‌السلام اين است كه تنها در يك ميدان اسب نتاخته است. در ميدان هاي گوناگون، جولان نموده است و سرّ اين جامعيّت، به جامعيّت سخن گوست؛ زيرا سخن نماينده ي روح و دنياي گوينده است. روح علي محدود به دنياي خاصي نيست؛ به اصطلاح عرفا، انسان كاملي است كه تمام مراتب هستي را در بر دارد. اين ويژگي روحاني، در كلام عليعليه‌السلام نيز تجلّي نموده است. و مباحث و مسائلي چون الهيات و ماوراء الطبيعه، سلوك و عبادت، حكومت و عدالت، اهل بيت و خلافت، موعظه و حكمت، دنيا و دنيا پرستي، حماسه و شجاعت، ملاحم و مغيبات، دعا و مناجات، شكايت، اصول اجتماعي، اسلام و قرآن، اخلاق و تهذيب نفس، شخصيت ها و را در بر گرفته است. و اينك به اختصار، به اين مسائل از منظر عليعليه‌السلام خواهيم پرداخت.

۳- الهيات و ماوراء الطبيعه

نهج البلاغه به صورت اعجاب انگيزي به بحث هاي توحيدي با شيوه هاي مختلف پرداخته است. برخي از بخش هاي آن از طريق مطالعه در مخلوقات و آثار صنع و بيان نظام كلي آسمان و زمين يا مطالعه ي موجود معيني چون خفاش، طاووس، مورچه، به اين بحث پرداخته و گاهي نيز از طريق استدلال، مسائل توحيدي را ذكر كرده است.

در خطبه ي ۲۲۷ از استحكام خلقت و استواري تركيب مورچه و دستگاه شنوايي و بينايي و استخوان و پوست آن و چگونگي حركت و گردآوري دانه سخن مي گويد

و خوانندگان را به تفكر در مجراي ورودي و خروجي غذا و ساختمان شكم، گوش و چشم او دعوت مي كند. حضرت با اين نوع استدلال آيه اي، در صدد تحقق آگاهي مخاطبان نسبت به كمال پديدآورنده و هستي بخش است. ولي حضرت در بخشي از بحث هاي الهي نهج البلاغه به تفكرات عقلي محض و محاسبات فلسفي خالص پرداخته است.

هرچند برخي در اين شيوه ي تفكر ترديد دارند و به همين جهت در اصالت انتساب اين گونه مباحث نهج البلاغه به امام عليعليه‌السلام تشكيك مي نمايند. در حالي كه اين شيوه از تفكر نيز در قرآن وجود دارد. آيات( لو كانَ البَحْرُ مداداً لِكَلَماتِ ربي ) (۵۴) و( أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ) (۵۵) از اين سنخ اند. و در نهج البلاغه نيز مباحث توحيدي با شيوه ي تعقلي مطرح شده است.

«مع كل شي لا بمقارنه و غير كل شي لابمزايله »(۵۶) ؛ او با همه چيز هست ولي نه به نحو مقارنت و مغاير با همه چيز است ولي نه به اين وجه كه از اشيا جدا باشد.

«ليس في الاشياء بوالج و لاعنها بخارجٍ »؛(۵۷) او در اشيا حلول نكرده است، و در عين حال از هيچ چيز هم بيرون نيست.

«الاحدُ لا بتأويل عددٍ »؛(۵۸) او يك است ولي نه يك عددي.

«لا يُشمَلُ بحَدٍّ و لا يُحسَبُ بِعدٍّ »؛(۵۹) هيچ حدود و اندازه اي، او را در بر نمي گيرد و با شمارش به حساب نمي آيد.

سپاس خداي را كه آفرينش، دليل بر هستي او، و حدوث مخلوقاتش دليل بر ازليّت او، و مانند داشتن مخلوقاتش، دليل بر بي مانندي اوست. از حواس پنهان است و دست حواس به دامن كبريايي اش نمي رسد، و در عين حال هويداست و هيچ چيزي نمي تواند مانع و حاجب و پرده ي وجودش شود.(۶۰)

زمان ها، او را هم راهي نمي كنند و اسباب و ابزارها او را كمك نمي كنند، هستي او بر زمان ها، وجود او بر نيستي، و ازليّت او بر هر آغازي تقدم دارد.(۶۱)