جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه0%

جامعه علوی در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده: عبدالحسين خسروپناه
گروه:

مشاهدات: 16786
دانلود: 4075

توضیحات:

جامعه علوی در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16786 / دانلود: 4075
اندازه اندازه اندازه
جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

۲۶- عليعليه‌السلام و مبارزه با بدعت ها

پس از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدعت ها و آموزه هاي ناسازگار با كتاب و سنّت، به صورت گسترده ظهور كرد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از وفات چنين حادثه اي را پيش بيني كرده بود؛ بر اين اساس وقتي از او سؤال شد كه جانشينان شما چه كساني اند؟ فرمود: كساني كه سنّت مرا زنده نگه دارند.(۵۸۴) به عليعليه‌السلام فرمود: تو براي حفظ سنّت من خواهي جنگيد.(۵۸۵)

اولين بدعت كه اساس همه ي بدعت هاي بعدي بود، مخالفت با جانشيني و خلافت اميرمؤمنان است. گروهي در سقيفه جمع شدند و خليفه اي برگزيدند و خليفه ي اول نيز وقت فرا رسيدن اجل، خلافت را به عقد ديگري درآورد و اين دو، خلافت را چون شتر مادّه پنداشته و هر يك به پستان او چسبيده و سخت آن را دوشيدند و نوشيدند.

خليفه ي دوم نيز چون زندگاني اش به سرآمد، گروهي را نامزد كرد؛ گرچه عليعليه‌السلام نيز داخل جمع بود امّا ساير اعضا به گونه اي انتخاب شدند تا خليفه ي سوّم گزينش شود و عليعليه‌السلام باز به حاشيه بنشيند و اين سومين، با روي كار آمدنش، به خوردن بيت المال و نشاندن خويشاوندان بر مناصب اجرايي و حكومتي همت گماشت.(۵۸۶)

منع كتابت حديث و جمع آوري احاديث نبيصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سوزانيدن آن ها، بدعت ديگري است كه عمر انجام داد. وي دستور داد: احاديث، جمع آوري و سوزانده شود. آن گاه به شهرهاي مسلمانان نامه نوشت كه هر كس نوشته اي دارد، از بين ببرد. البته ابوبكر، قبل از عمر، پانصد حديث را از بين برد.(۵۸۷)

عمر، به دنبال اين پي آمد اسف بار، نقل احاديث پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را منع كرد. اين روي كرد در اواخر عمر شريف نبي اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در رفتار عمر هويدا بود. او در برابر دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: «من مي خواهم چيزي بنويسم تا پس از من گم راه نشويد» ايستاد و صريحاً گفت: «حسبنا كتاب الله »؛(۵۸۸) كتاب خدا كافي است و نيازي به سنّت نداريم.

سوّمين بدعت خلفاي سه گانه پس از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه زاييده ي بدعت پيشين است، اجتهادهاي در مقابل نص قرآن و سنّت بود.

با حذف سنّت نبوي، قرآن نيز به حاشيه نشست و اجتهادهاي مخالف كتاب و سنّت، مانند حذف سهم مؤلفه قلوبهم از مصارف زكات، شرعي شمردن سه طلاق در يك مجلس، غيرقانوني دانستن متعه ي حج و متعه ي نساء، حذف «حيّ علي خيرالعمل » از اذان، تمام خواندن نماز در مني و جماعت خواندن نماز تراويح در شب هاي ماه رمضان و... رونق پيدا كرد.(۵۸۹)

گماردن فاسقان و منافقاني چون معاويه، مغيرة بن شعبه، مروان بن حكم و وليد بن عقبه، از بدترين بدعت هاي خلفاي صدر اسلام است كه منجر به روي كارآمدن بني اميه و دشمنان نبي اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شد كه در اولين گام هاي حكومت، آن ها به ايجاد فرقه هاي مختلف، همت گماشتند؛ فرقه هايي كه نه به دنبال راه پيامبر بودند و نه پذيراي كردار وصي او؛ گويي هر يك از آن ها امام خويش اند.(۵۹۰)

اين بدعت هاي در دين، پي آمدهاي ناگواري را براي جامعه ي اسلامي به ارمغان آورد. برجا ماندن تعدادي از آداب ظاهري و حذف گوهر و محتواي اسلام، از بدترين و تاريك ترين پي آمدهاي اين جريان است.

امام فرمود: «اي مردم، به زودي بر شما روزگاري خواهد آمد كه اسلام را از حقيقت آن واژگون سازند، هم چون ظرفي كه واژگونش كنند و آن را از آن چه در درون دارد، تهي سازند.»(۵۹۱) متروك ساختن قرآن، نسبت دادن سهو و نسيان و گناه به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سبّ و لعن اهل بيتعليهم‌السلام به ويژه امير مؤمنانعليه‌السلام ، ظهور حكومت هاي فاسد و ستم گري چون معاويه و يزيد و ساير ستم گران بني العباس، خرافات و افسانه سرايي و جعل احاديث و شيوع اسرائيليات و تعليم تورات به جاي قرآن، نمونه هايي از پي آمدهاي بدعت است.

جامعه در اين دوران، گرفتار فتنه و سرگرداني گشت. همه چيز براي مردم غبارآلود شد و هيچ حقيقت روشني براي مردم نمايان نبود. حقيقت و باطل براي مسلمانان مختلط گشته، سرگرداني و حيرت وجود آن ها را فرا گرفته بود. حضرت عليعليه‌السلام به اين حقيقت خبرداد و از زبان پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش داد كه امت من، پس از من به زودي گرفتار فتنه مي گردند.(۵۹۲)

امامعليه‌السلام پس از بيست و پنج سال مظلوميت، با اصرار فراوان مردم، بر منصب حكومت دست يافت و براي تحقق نظام عادلانه و برخورد با ظلم و بي عدالتي، به احياي سنّت و مقابله با بدعت ها پرداخت و براي احياي سنّت ها و ارزش هاي ديني، به شدت با جاهليت جديد، عصر خلفاي سه گانه، مبارزه نمود.

انحراف ها و اعوجاج هاي دوران خلفاي سه گانه را براي مردم بيان كرد(۵۹۳) و وفاداري به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و احياي سنّت نبوي و ارزش هاي اصيل اسلامي را نشان داد.(۵۹۴) عدالت را به حدّي گستراند كه حتي به مطالبات نزديكان خود، چون عقيل، اعتنا نورزيد و بيش از حقشان به آن ها نپرداخت.(۵۹۵)

صريحاً فرمود: «من شما را به راه و روش پيامبرتانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهم برد.»(۵۹۶) «من به خاطر هيچ كس، سنّت رسول خدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رها نمي كنم.»(۵۹۷) «اگر دو پايم در اين لغزش گاه استوار ماند و اين فتنه هاي برخاسته بخوابد، چيزهاي زيادي را دگرگون مي كنم.»(۵۹۸)

عليعليه‌السلام به خلاف خلفاي پيشين، مردم را به تدوين احاديث نبوي و حفظ سند آن ها تشويق كرد و اين سنّت توسط امامان بعدي استمرار يافت.(۵۹۹)

روش ديگري كه امير مؤمنانعليه‌السلام در برابر بدعت ها به كار گرفت، شناساندن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خاندان اوعليه‌السلام و نيز شخصيت خود به مردم بود، تا مردم به جاي انسان هاي فاسق و منحرف، از اين خاندان الگو بگيرند و هدايت و سعادت خود را دست يابند.

در وصيت خود فرمود: «خدا، چيزي را شريك او مسازيد؛ محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سنّت او را ضايع ننماييد؛ اين دو ستون را بر پا داريد و اين دو چراغ را افروخته نگه داريد.»(۶۰۰)

«هر كس از شما در بستر خود، جان سپرد در حالي كه حقّ پروردگار خود و فرستاده ي او و اهل بيتش را بشناسد، شهيد مرده و اجر او با كردگار است.»(۶۰۱) «ما درخت نبوّتيم، فرودآمدن گاه رسالت و جاي رفت و آمد فرشتگان رحمت و كانون هاي دانش و چشمه سارهاي بينش. ياور و دوست ما، اميد رحمت مي برد و دشمن و كينه جوي ما، انتظار قهر و سطوت.»(۶۰۲) فرمود: «من جانشين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان شما هستم. من راه نماي شما و نجات دهنده ي شما از گم راهي و جهنم هستم. من در ميان شما چون چراغ در تاريكي هستم. من و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از يك شاخه ايم. من قسمت كننده ي بهشت و جهنم و صاحب حوض كوثر و اعرافم. اگر پرده ي حقايق از چهره ي عالم كنار رود، بر يقين من افزوده نمي شود.»(۶۰۳)

فعاليت ديگر عليعليه‌السلام در جامعه ي علوي، تصفيه سازي احاديث بود. به مردم فرمود: «در دست شما، حق و باطل، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محكم و متشابه است. احاديث دروغي به پيامبر نسبت داده اند...»(۶۰۴) برخورد با اسرائيليات و آموزه هاي فرهنگي اهل كتاب و افسانه سرايي نيز از سياست هاي حضرت عليعليه‌السلام بود.(۶۰۵)

۲۷- فتنه ها و فتنه زدايي ها

عليعليه‌السلام ، دوراني را سپري كرد كه با انواع فتنه ها، مكرها و توطئه ها روبه رو بود؛ فتنه هايي كه حتي در زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظهور و بروز داشت. فتنه ي مخالفت قريش با جانشيني عليعليه‌السلام ،(۶۰۶) فتنه ي قلم و دوات،(۶۰۷) فتنه ي سقيفه ي بني ساعده،(۶۰۸) فتنه ي انتخاب عمر و عثمان، فتنه ي ناكثين،(۶۰۹) فتنه ي قاسطين،(۳۱۰) فتنه ي حكميّت و فريب خوردن ابوموسي اشعري از عمروعاص،(۶۱۱) فتنه ي مارقين و خوارج(۶۱۲) نمونه هايي از فتنه هاي دوران علوي است براي تبيين بيشتر اين عنصر هولناك و بهره گيري ما در زمان معاصر به معناي لغوي فتنه و عوامل، آثار منفي آن و روش برخورد امام با فتنه را بيان مي كنيم.

لغت شناسي فتنه فتنه در لغت به معناي آزمايش، فريبندگي، اضطراب انديشه، عذاب، گم راهي، وسوسه، بيماري، آشوب، مال، اولاد، اختلاف كردن مردم در رأي و تدبير، كفر، گداختن و در آتش انداختن سيم و زر جهت امتحان به كار رفته است.(۶۱۳) البته معاني مذكور را مي توان به دو دسته ي معاني مفهومي فتنه و معاني مصداقي فتنه دسته بندي كرد. اين واژه در قرآن به معناي سوختن، عذاب، نتيجه ي بدي كه زاييده ي مخالفت با امر رسول خداست، كفر، شرك، افساد، اضلال و آزمايش و اختيار استعمال شده است.(۶۱۴)

اوصاف و پي آمدهاي فتنه امام عليعليه‌السلام اوصاف گوناگوني براي فتنه ذكر مي كند؛ از جمله مي توان به پنهان شدن حقيقت در فتنه، ناشناخته ماندن صراط مستقيم، تخالف ظاهر و باطن آن، مخفي ماندن علّت پيدايش آن و در يك كلام، آميزش حق و باطل است.(۶۱۵)

امير مؤمنان درباره ي پي آمد فتنه مي فرمايد: «پس اگر باطل با حق مخلوط نمي شد، بر طالبان حق پوشيده نمي ماند و اگر حق از باطل جدا و خالص مي گشت، زبان دشمنان قطع مي گرديد. امّا قسمتي از حق و قسمتي از باطل را مي گيرند و به هم مي آميزند.

نجاست شيطان كه بر دوستان خود چيره مي گردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند، نجات خواهند يافت.»(۶۱۶)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز فتنه هاي هول ناك را به اطلاع عليعليه‌السلام رساند: «اي علي، همانا اين مردم به زودي با اموالشان دچار فتنه و آزمايش مي شوند و در دين داري بر خدا منت مي گذارند. با اين حال انتظار رحمت او را دارند و از قدرت و خشم خدا، خود را ايمن مي پندارند؛ حرام خدا را با شبهات دروغين و هوس هاي غفلت زا حلال مي كنند؛ شراب را به بهانه ي اين كه آب انگور است و رشوه را به اين بهانه كه هديه است و ربا را به اين بهانه كه نوعي معامله است، حلال مي شمارند.»(۶۱۷) امامعليه‌السلام به امت خود خبر داد كه: «همانا بعد از من روزگاري بر شما فرا خواهد رسيد كه چيزي پنهان تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پيامبر نباشد.»(۶۱۸) «گويا مي بينم شخص سخت گم راهي را كه از شام فرياد زند و بتازد و پرچم هاي خود را در اطراف كوفه پيدا كند و چون دهان گشايد و سركشي كند و جاي پايش بر زمين محكم گردد، فتنه ي فرزند خويش را به دندان گيرد و آتش جنگ شعله ور شود، روزها با چهره ي عبوس و گرفته ظاهر شوند و شب و روز با رنج و اندوه بگذرند....»(۶۱۹)

آثار منفي فتنه مهم ترين آثار منفي فتنه عبارتند از:(۶۲۰)

فراگير شدن فتنه و رسيدن بلاي آن حتي به نيكوكاران و عالمان؛ تسلط حاكمان ستم كار بر اثر فتنه و حاكميت ظالم بر مظلوم و ضعيف؛ گمراهي مردم و پيدايش شك در عقايد و تخريب نشانه هاي دين؛ فقدان ترحم در جامعه؛ كاهش حكمت و دانش؛ پنهان ماندن حقيقت؛ از بين رفتن پيوندهاي خويشاوندي؛ به ناحق ريخته شدن خون ها؛ فريب دادن مردم و گم راه كردن آن ها با تظاهر به ايمان؛ پذيرش بدعت و ترك سنّت ها؛ ناشناخته ماندن معروف و شناختن منكرها؛ تفسير و تأويل دروغين از دين؛ قلت گويندگان حق و كثرت دروغگويان؛ فراواني جوانان بداخلاق، پيرمردان گنه كار و عالمان دورو.

شيوه هاي فتنه انگيزي شيوه ها و روش هاي فتنه انگيزي از زبان عليعليه‌السلام عبارتند از:

۱.طرح شبهات و پرسش هاي جهت دار ؛ امامعليه‌السلام مي فرمايد: «شبهه را براي اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد.»(۶۲۱)

۲.ترور شخصيت ؛ امام عليعليه‌السلام در نكوهش كوفيان مي فرمايد: «كاسه هاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد و با نافرماني و ذلت پذيري، رأي و تدبير مرا تباه كرديد تا آن جا كه قريش در حق من گفت: «بي ترديد پسر ابي طالب، مردي دلير است ولي دانش نظامي ندارد.» خدا پدرشان را مزد دهد؛ آيا يكي از آن ها تجربه هاي سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشي بگيرد.»(۶۲۲)

۳.سكوت شيطاني ؛ «آن جا كه بايد سخن درست گفت، در خاموشي خيري نيست؛ چنان كه در سخن ناآگاهانه نيز خيري نخواهد بود.»(۶۲۳)

۴.تبليغات گسترده ؛ همسر عثمان و يا ام حبيبه دختر ابوسفيان، پيراهن خونين عثمان را به شام آورد. معاويه با تبليغات گسترده، عثمان را خليفه ي مظلوم و خود را صاحب خون او معرفي كرد و اين تبليغات بر مردم شام مؤثر افتاد.(۶۲۴)

۵.بهره برداري ابزاري از دين و مقدسات ؛ امام در واقعه ي صفين فرمود: «آن گاه كه شاميان در گرماگرم جنگ و در لحظه هاي پيروزي ما، با حيله و نيرنگ و مكر و فريب كاري قرآن ها را بر سر نيزه بلند كردند...»(۶۲۵)

عوامل فتنه گري فتنه و فتنه گري از عوامل گوناگوني زاييده مي شود كه مهم ترين آن ها عوامل انساني و عالمانه است. رياست طلبي و دنياپرستي طلحه و زبير، دشمني و حسادت قريش، هواپرستي معاويه، معيار قرار دادن افراد براي تشخيص حق و ظاهربيني، از مهم ترين علل پيدايش فتنه است كه امام عليعليه‌السلام به آن ها اشاره كرده است.(۶۲۶)

روش هاي فتنه زدايي حضرت عليعليه‌السلام در برابر فتنه هاي مختلف جامعه و فتنه زدايي از روش هاي گوناگوني از جمله افشاگري و شبهه زدايي، ارشاد و هدايت، تهديد و ارعاب، برخورد عملي و قاطعيت بهره گرفت. به فرزندش محمد حنفيه در جنگ جمل فرمود: «اگر كوه ها از جاي كنده شوند، تو ثابت و استوار باش؛ دندآن ها را بر هم بفشار؛ كاسه ي سرت را به خدا عاريت ده؛ پاي بر زمين ميخ كوب كن؛ به صفوف پاياني لشكر دشمن بنگر؛ از فراواني دشمن چشم بپوش و بدان كه پيروزي از سوي خداي سبحان است.»(۶۲۷)

امامعليه‌السلام در مقام افشاي سران جمل فرمود: «به خدا سوگند، طلحه بن عبيدالله براي خون خواهي عثمان شورش نكرد، جز اين كه مي ترسيد خون عثمان از او مطالبه شود؛ زيرا او خود متهم به قتل عثمان است كه در ميان مردم از او حريص تر بر قتل عثمان يافت نمي شد؛ براي اين كه مردم را دچار شك و ترديد كند، دست به اين گونه ادعاهاي دروغين زد.»(۶۲۸)

حضرت عليعليه‌السلام با ارسال نامه اي به معاويه به ارشاد او پرداخت. «همانا ستم گري و دروغ پردازي، انسان را در دين و دنيا رسوا مي كند و عيب او را نزد عيب جويان آشكار مي سازد و تو مي داني آن چه كه از دست رفت باز نمي گردد. گروهي باطل طلبيدند و خواستند با تفسير دروغين، حكم خدا را دگرگون سازند و خدا آنان را دروغ گو خواند.

معاويه، از روزي بترس كه صاحبان كارهاي پسنديده خوش حالند و تأسف مي خورند كه چرا اعمالشان اندك است. آن روز كساني كه مهار خويش در دست شيطان دادند، سخت پشيمانند. تو ما را به داوري قرآن خواندي، در حالي كه خود اهل قرآن نيستي و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم بلكه داوري قرآن را گردن نهاديم.»(۶۲۹)

امامعليه‌السلام با تهديد نيز معاويه را سرزنش نموده است. «معاويه، مرا در جنگ خوانده اي، اگر راست مي گويي مردم را بگذار و به جنگ من بيا، و دو لشكر را از كشتار بازدار تا بداني پرده ي تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده و ديده ي چه كساني پوشيده است. من ابوالحسن، كشنده ي جد و دايي و برادر تو در روز نبرد بدر هستم كه سپر آنان را شكافتم. امروز همان شمشير با من است و با همان قلب با دشمنانم ملاقات مي كنم.»(۶۳۰)

امامعليه‌السلام در برابر فتنه ها از برخورد عملي و اجراي حدود الهي كوتاهي نكرد. درباره ي ماجراي جمل فرمود: «سوگند به خدا، گردابي براي آنان به وجود آورم كه جز من كسي نتواند آن را چاره سازد. آن ها كه در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند و آنان كه بگريزند هرگز نتوانند خيال بازگشت كنند.»(۶۳۱) و نيز درباره ي فتنه ي خوارج فرمود: «اي مردم، من بودم كه چشم فتنه را كندم و جز من هيچ كس جرأت چنين كاري نداشت؛ آن گاه كه امواج سياهي ها بالا گرفت و به آخرين درجه ي شدت خود رسيد.»(۶۳۲)

گلشن پنجم: پرسمان انديشه علوي

۱- منشأ مشروعيت حكومت را از ديدگاه امام عليعليه‌السلام توضيح دهيد.

مشروعيّت سياسي در فلسفه ي سياسي، به معناي حق حكم راندن است كه پاسخي است به پرسش «چرا بايد شهروندان از حاكم يا حكومت پيروي كنند؟» مشروعيت، توجيه عقلانيِ اِعمال سلطه و اطاعت است. در اين زمينه، تئوري هاي مختلفي از جمله نظريه ي رضايت عمومي، اراده ي عمومي، قرارداد اجتماعي، عدالت، سعادت، قهر و غلبه، وراثت و استخلاف، نظريّه ي الهي و نظريّه هاي تلفيقي ديگر مطرح شده است.

حضرت عليعليه‌السلام براي حقّانيت و مشروعيّت حكومت و خلافت خويش، از چهار طريق وصيّت، لياقت، قرابت و بيعت استفاده مي كند. استدلال از طريق لياقت و شايستگي را در خطبه ي ۲، ۳، ۱۴۲، ۱۵۴، ۲۳۹ و... و احتجاج از طريق قرابت را در جريان سقيفه(۶۳۳) و خطبه ي ۶۸ نهج البلاغه، استدلال از طريق وصيّت پيامبر را در خطبه ي دوم، ششم، صد و هفتادم نهج البلاغه و ديگر منابع روايي و تاريخي و احتجاج از طريق بيعت(۶۳۴) را در نامه ي ۶ و ۵۴، خطبه ي ۱۷۳ و ۹۱ تبيين مي كند.

گفتني است، كه تنها استدلال از طريق وصيّت پيامبر، حقّانيت و مشروعيّت حكومت علوي و حاكميّت عليعليه‌السلام را ثابت مي كند و سرّ عقلاني اين مشروعيّت نيز به لياقت عليعليه‌السلام بستگي دارد و نقش بيعت و قرابت در مشروعيّت جامعه شناختي و مقبوليت مردمي، كارساز است. به همين دليل، حضرت زهرا (س)، امام حسن، امام حسين، امام رضاعليه‌السلام ، سلمان، ابي بن كعب، ابوذر، عمار ياسر، اصبغ بن نباته، قيس بن سعد بن عباده انصاري نيز به مشروعيّت مبتني بر وصيّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يعني مشروعيّت الهي، استناد و استدلال مي كنند.(۶۳۵)

۲- عليعليه‌السلام چه تصويري از حكومت سياسي داشت؟

حكومت، واسطه اي ميان حاكم يا هيئت حاكم و مردم است كه وضع و اجراي قوانين دولت و حقوق مردم را به عهده دارد و در تنظيم و اصلاح امور اجتماعي و انتظام معاش جامعه، گام برمي دارد. از اين تعريف، به خوبي استفاده مي شود كه حكومت داري، كاري دنيوي است و به نيازهاي دنيايي مردم ارتباط پيدا مي كند.

امام به اشعث بن قيس، استان دار آذربايجان مي گويد: حكومت، طعمه اي در اختيار زما م دار نيست؛ بلكه امانتي بر گردن اوست كه بايد از آن نگهباني كند و فردا پاسخ گوي آن باشد. حق او نيست كه به استبداد و خودرأيي عمل نمايد.(۶۳۶)

و نيز مي فرمايد: «زما م دار، امين خدا در زمين و برپا دارنده ي عدالت در جامعه و عامل جلوگيري از فساد و گناه در ميان مردم است.»(۶۳۷) «اگر حاكم بگويد، وظيفه من فرمان دادن است و بر مردم، اطاعت كردن لازم است، جامعه به فساد و دگرگوني سوق مي يابد و خرابي در دين پديد مي آيد.»(۶۳۸) «امام به مالك، توصيه ي اخلاقي عملي مي دهد كه اگر قدرت، تو را گرفتار نخوت كرد و خود را بزرگ شمردي، بزرگيِ حكومتِ پروردگار را كه برتر از توست بنگر.»(۶۳۹)

پس عليعليه‌السلام حكومت و رهبري، را لازم و ارزش مند معرّفي مي كند؛ به شرطي كه هدف عدالت و جلوگيري از ظلم و فساد را دنبال كند و به عنوان امانت بدان نگريسته شود. ولي نگرش منفي عليعليه‌السلام نسبت به آن، زماني است كه كسي حكومت را هدف تلقّي كند.

«ابن عباس در دوران خلافت عليعليه‌السلام بر آن حضرت وارد شد، در حالي كه ايشان با دست خويش، كفش كهنه ي خود را پينه مي زد.

از ابن عباس پرسيد: قيمت اين كفش چه قدر است؟ ابن عباس پاسخ داد: هيچ. امام فرمود: ارزش اين كفش كهنه، در نظر من از حكومت و امارت بر شما بيش تر است؛ مگر آن كه به وسيله ي آن عدالتي را اجرا كنم و حقّي را به صاحب حقّي برسانم يا ظلمي را از ميان ببرم.»(۶۴۰)

و نيز مي فرمايد: «خدايا، تو آگاهي كه آن چه از ما صادر شده، نه براي ميل و رغبت در سلطنت و حكومت بوده و نه براي به دست آوردن چيزي از متاع دنيا؛ بلكه براي اين بود كه نشانه هاي دين تو را بازگردانيم و در شهرهايت اصلاح و آرامش برقرار نماييم تا بندگان ستم ديده ات در امن و آسودگي بوده و احكام تو كه ضايع مانده، جاري شود.»(۶۴۱)

«به خدا كه مرا نه به خلافت رغبتي بود و نه به حكومت حاجتي، ليكن شما مرا بدان واداشتيد و آن وظيفه را بر عهده ام گذاشتيد. چون كار حكومت به من رسيد، به كتاب خدا و آن چه براي ما مقرّر نموده و ما را به حكم كردن بدان فرموده، نگريستم و از آن پيروي كردم و در پي سنتي كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نهاده است رفتم.»(۶۴۲) شهيد مطهري، در اين باره مي فرمايد: «عليعليه‌السلام مانند هر مرد الهي و رجل رباني ديگر، حكومت و رهبري را به عنوان يك پست و مقام دنيوي كه اشباع كننده ي حسِّ جاه طلبي بشر است و به عنوان هدف و ايده آل زندگي، سخت تحقير مي كنند و آن را پشيزي نمي شمارند.

آن را مانند ساير مظاهر مادّي دنيا، از استخوان خوكي در دست انسان خوره داري، بي مقدارتر مي شمرد؛ امّا همين حكومت و زعامت را براي اجراي عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع فوق العاده مقدّس مي شمارد.»(۶۴۳)

۳- نگرش عليعليه‌السلام در باره ي سياست چيست؟

تفسير اسلامي از سياست با ساير مكتب ها و نظام هاي سياسي، كاملاً تفاوت دارد. برخي سياست را از مردم تفكيك مي كنند و استبداد را پديد مي آورند و گروهي به جدايي شريعت از سياست، فتوا مي دهند و سكولاريسم را تحقق مي بخشند.

سياست علوي، نوعي نظام مردم سالاري ديني است كه هم اكثريت مردم را در دخالت و تصميم گيري سياسي محقّ و مكلّف مي سازد و هم بر اجراي احكام الهي و تثبيت حكومت ديني اصرار مي ورزد. پس سياست علوي، حاكميّت اصول و احكام و ارزش هاي اسلامي است كه متضمّن مصالح مردم است؛ حاكميتي كه با پذيرش و خواست مردم توأم باشد.(۶۴۴)

دنياي گذشته و امروز، تفسير ديگري را از سياست، از برخي فيلسوفان سياسي مانند ماكياولي وسياست مداراني چون معاويه و عمروعاص به ارث برده است. آن سياست، به معناي نيرنگ بازي و حيله گري است كه در بين عوام مردم بسيار شناخته شده است.

سياست علوي به شدّت با اين تفسير مخالف بوده و از آن نهي مي كند. امام عليعليه‌السلام از دوران و عصر خود شكايت مي كند و مي فرمايد: «ما در زماني قرار گرفته ايم كه اكثريت مردم آن، نيرنگ را زيركي مي پندارند و نا آگاهان، اين اشخاص را به نيك چاره انديشي نسبت مي دهند. اينان را چه سود؟ خدا اين سياست بازان را بكشد كه نمي دانند افرادي كه سرد و گرم روزگار را چشيده اند، چاره ي هر چيز را مي شناسند، ولي امر و نهي خداوند او را از فريب كاري باز مي دارد و با آن كه راه كلك بازي را آشنا و توان انجام آن را نيز دارد، آن را رها مي كند؛ امّا آن كه درد دين ندارد، از هر فرصت سود جسته و در هر كار، راه حيله را در پيش مي گيرد.»(۶۴۵)

عليعليه‌السلام در باره ي زيركي يا نيرنگ بازي معاويه مي فرمايد: «سوگند به خدا، معاويه از من زيرك تر نيست؛ و ليكن او نيرنگ و خيانت ، پيشه كرده و از فرمان خدا سرپيچي مي كند. اگر مكر و نيرنگ نكوهيده نبود، من زيرك ترين مردم بودم؛ ولي هر نيرنگي، گناه است و هر نافرماني اي از هر كس كه باشد، كفر و حق پوشي است و در روز رستاخيز، براي هر نيرنگ بازي پرچمي است كه با آن شناخته خواهد شد. و سوگند به خدا، من غافل گير نمي شوم تا درباره ي من نيرنگ به كار برند؛ و در دشواري گرفتار و ناتوان نمي گردم.»(۶۴۶)

۴- اهداف حكومت از ديدگاه امام عليعليه‌السلام چيست؟

اهداف و آرمان هاي حكومت، يكي از عناصر و اجزاي مهم در مباحث حكومت شناسي است كه هر نظام سياسي در صدد تحقّق بخشيدن به آن هاست. امام عليعليه‌السلام نيز در نهج البلاغه و ساير منابع اسلامي به بيان اهداف و مقاصد حكومت پرداخته است. اين اهداف و مقاصد كه مشتمل بر اهداف ابتدايي و متوسط و عالي است، به شرح ذيل اند:

الف. احياي دين و شعاير و احكام و قوانين الهي و فراهم ساختن بسترهاي دين داري؛(۶۴۷)

ب. نابود ساختن آثار فتنه و فساد و استقرار صلاح و صلح و پاكي؛(۶۴۸)

ج. اقامه ي آن دسته از حدود الهي كه در اثر ستم حاكمان، به تعطيلي كشيده شدند؛(۶۴۹)

د. حمايت از بندگان مظلوم و ستم ديده كه حقوق آن ها توسط ستم گران پاي مال شده است و احيا و اقامه ي حق و دفع باطل؛(۶۵۰)

ه. تحقق بخشيدن به امنيت جاده ها و جلوگيري از هرج و مرج و تأمين امنيت كشور؛(۶۵۱)

و. مبارزه كردن با دشمنان؛(۶۵۲)

ز. جمع آوري بيت المال و فراهم آوردن هزينه هاي دفاعي، عمراني و انتظامي و تأمين رفاه عمومي؛(۶۵۳)

ح. بهره مندي همه ي مردم حتّي كافران از مواهب مادّي و تأمين سعادت مادّي و معنوي و توجّه به رشد و بالندگي مردم؛(۶۵۴)

ط. رسيدن انسان ها به مقام قرب الهي؛(۶۵۵)

ي. بهره مندي از شايستگان در امور حكومتي؛(۶۵۶)

ك. حفظ كرامت انساني و نفي هرگونه رفتارهاي غير اخلاقي به ويژه خودكامگي و برقراري تعامل صحيح بين حكومت و مردم و كسب رضايت آن ها؛(۶۵۷)