۵- روش حكومت داري امام عليعليهالسلام
را به اختصار توضيح دهيد.
امامعليهالسلام
در حكومت داري خود، از شيوه هاي خاصّي استفاده مي كرد و بدين گونه نبود كه تنها از اعمال قدرت در رسيدن به اهداف صحيح حكومتي بهره بگيرد؛ بلكه به روش هاي ذيل نيز تمسك مي جست:
۱.عقلانيت و استدلال گرايي
: محور اصلي حكومت علوي، حق و عدل است و معيار برقراري اين محور نيز، عقل و استدلال مي باشد.
امام به شخصي كه در جنگ جمل گرفتار حيرت شده بود و نسبت به حقّانيت طرفين نزاع كه از اصحاب پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بودند دچار شك و ترديد گرديد، فرمود: «تو دچار اشتباه شده اي. به درستي كه حق و باطل توسط شخصيّت مردان شناخته نمي شوند. ابتدا حق را بشناس، آن گاه اهلش را هم مي شناسي، و باطل را بشناس، آنگاه اهلش را هم مي شناسي.»
منطق امام در برخورد با خوارج نيز، منطق استدلال و دفع شبهات و تحكيم عقلاني بنيادهاي صحيح ديني آن ها بود.
۲.مشورت با مردم و مشاركت دادن آن ها در تصميم گيري ها
: امام در موارد گوناگوني با اصحاب
خود مشورت مي كرد. براي نمونه در جريان جنگ جمل، جنگ صفين و عزيمت آن ها به طرف شام، با سپاه خود مشورت كرد. و در محروم كردن معاويه از حاكميّت شام نيز با افراد صالح مشورت نمود. و اين شيوه براي تحقق بخشيدن به مشروعيّت جامعه شناختي و مقبوليت مردمي، بسيار مؤثر است.
۳.اجراي مساوي و عادلانه و استثناناپذير قوانين
: عليعليهالسلام
در تقسيم بيت المال، اجراي حدود الهي و ساير حقوق و قوانين عدالت علوي را اجرا مي كند و هيچ كسي حتّي برادرش عقيل را از اين قاعده مستثنا نمي سازد.
۴.اهميّت دادن به افكار توده ي مردم و انتقادها
: وظيفه ي حكومت نسبت به مردم اين است كه از حقوق آنان دفاع كند و اهداف حكومت را تحقق بخشد و مردم را از موقعيت و واقعيت هاي موجود مطّلع سازد تا ذهنيت هاي منفي به حدّاقل برسند؛ ولي با وجود اين، به انتقادها و نظرات مخالفان نيز گوش فرا دهد و عليعليهالسلام
نيز به اين روش حكومت داري، عمل مي كرد.
۵.بهره گيري از گذشته و تاريخ عبرت آموز و استفاده از سنّت هاي خوب گذشته
: عليعليهالسلام
به مالك فرمود: آيين پسنديده اي را به هم مريز كه بزرگان اين امت، بدان رفتار نموده اند و مردم بدان وسيله به هم پيوسته اند و رعيت با يك ديگر سازش كرده اند و آييني را قرار مده كه چيزي از سنّت هاي نيك گذشته را زيان رساند تا پاداش از آن نهنده ي آن سنّت باشد و گناه شكستن آن بر تو ماند.»
امام در بهره گرفتن از تاريخ عبرت آموز، به وقايع تاريخي استناد مي كرد و مي فرمود: «چنان در كارهايشان نگريسته و در سرگذشت هايشان انديشيده كه گويي يكي از ايشان گرديده، بلكه با آگاهي اي كه از كارهايشان به دست آورده است، گويي چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سر برده است.»
۶.حق پرسش دادن به ديگران
: سيره ي امام در حكومت داري اين بوده كه حق پرسش گري را براي مردم دانسته و آن ها را به سؤال كردن ترغيب مي نمود.
۷.ارزش نهادن به عهد و پيمان ها
: عليعليهالسلام
هميشه نسبت به وعده هاي خود پاي بند بود؛ حتّي به مالك سفارش مي كند كه اگر با دشمنت پيماني نهادي و در ذمّه ي خود او را امان دادي به عهد خويش وفا كن و آن چه را بر ذمّه داري، ادا نما و خود را چون سپري در برابر پيمانت برپادار؛ زيرا مردم بر هيچ چيز از واجب هاي خداوند چون بزرگ شمردن وفاي به عهد سخت هم داستان نباشند با همه هواهاي گوناگون كه دارند و رأي هاي مخالف يك ديگر كه در ميان آرند و مشركان نيز جداي از مسلمانان وفاي به عهد را ميان خود لازم مي شمردند؛ اگر چه زيان پايان ناگوار پيمان شكني را بردند. پس در آن چه به عهده گرفته اي، خيانت مكن و پيماني را كه بسته اي، مشكن.
۸.رعايت اخلاق حسنه
: امام به اخلاق نيكو، متخلق بود و كارگزارانش را نيز بدان توصيه مي كرد.
ضراربن حمزه به اصرار معاويه، عليعليهالسلام
را چنين توصيف مي كند: «به خدا سوگند، كه دورانديش و نيرومند بود؛ سخن به فضل مي گفت و به عدل، حكم مي نمود، علم از اطرافش فرو مي ريخت و حكمت بر زبانش جاري بود؛ از دنيا و زيورش وحشت داشت و با شب و تاريكي اش مأنوس بود.
به خدا سوگند، داراي اشك فراوان و تفكّر زياد بود و به علّت بخشش فراوان دستش را خالي مي كرد و از نفس خويش وحشت داشت؛ لباس هاي خشن و غذاهاي سخت او را خوش مي آمد و در ميان ما همانند يكي از ما بود.
اگر از او مي پرسيديم، پاسخ مان مي داد و اگر نزدش مي رفتيم، ابتدا سلام مي نمود و اگر دعوتش مي كرديم، نزدمان مي آمد. با اين حال، به خدا سوگند، با اين نزديكي اش به ما و قربي كه به ما داشت، به علّت هيبتش، با او سخن نمي گفتيم و به خاطر عظمتي كه نزد ما داشت، با او ابتدا به سخن در نمي آمديم. اگر لبخندي مي زد دندان هايش همانند مرواريد به رشته كشيده بود. افراد توانا نمي توانستند باطل او را طمع كنند و انسان هاي ضعيف از عدل او مأيوس نمي شدند.»
۹.روش تعليم و آموزش
: سراسر نهج البلاغه حاكي از تعليم و آموزش عليعليهالسلام
به اصحابش است. حقوق آن ها و مسائل اعتقادي و اخلاقي و احكام را به آن ها آموزش مي داده و دشمن و دوست را براي آن ها معرّفي مي كرد.
۱۰.از بين بردن فتنه ها و زمينه هاي آن ها
: يكي از روش هاي حكومتي علوي، فتنه شناسي و نابود كردن فتنه ها و بسترهاي آن ها بود. فتنه آن جايي تحقق مي يابد كه حق و باطل آميخته گردند.
منشأ فتنه كه هوس هاي فتنه گران و بدعت هاي ديني بود، مورد مخالفت شديد آن حضرت قرار مي گرفت. امام مي فرمايد: «وقتي كه فتنه ها روي مي آورند، شبهه ايجاد مي كنند و زماني كه روي مي گردانند، آگاهي مي دهند، فتنه هم چون بادها دور مي زند و به برخي از شهرها برخورد مي كند و از كنار برخي مي گذرد.»
«از آن رو شبهه را شبهه مي نامند كه شباهت به حق دارد: دوستان خدا، روشني شان در اين شبهه ها يقين است و راه نمايشان، مسير هدايت؛ ولي دشمنان خدا، گم راهي شان آن ها را به شبهه ها فرا مي خواند و راه نمايشان كوري آن هاست.»
آيا واقعاً خواص، در انحطاط يا تكامل جامعه مؤثرند و نقش اصلي را بازي مي كنند؟
واژه ي خواص، كاربردهاي مختلفي دارد. به معناي فاميل و اهل و عيال و بستگان به كار رفته و به معناي اولياي الهي و دوستان پيامبر نيز استعمال شده است. در يك جمله،
مراد از خواص، افراد و گروه هاي تأثيرگذار بر جامعه اند.
با اين تعريف كلّي، مي توان تحصيل كردگان، مديران، نخبگان و استادان، مرتبطان با حكومت و حاكم و سرمايه گذاران و... را در دايره ي خواص وارد نمود. خواصي كه آگاه به حق و طرف دار آن هستند، در آباداني و تكامل و بالندگي جامعه، نقش مهمّي ايفا مي كنند و آناني كه گرفتار جهل و سادگي و يا نيرنگ هستند و پيرو باطل اند، در انحراف و انحطاط جامعه مؤثرند. اين ها مي توانند تهديدي عليه عدالت اجتماعي باشند.
به همين دليل، امامعليهالسلام
به مالك توصيه مي كند كه به منافع عامه مردم توجّه كن و رضايت اكثر را مدنظر بگير، گرچه رضايت خواص از بين برود و او را به خصلت هاي زشت اطرافيان مانند خودكامگي، چپاول گري، نامردي در روابط اقتصادي با ديگران آگاه مي سازد.