جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه0%

جامعه علوی در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده: عبدالحسين خسروپناه
گروه:

مشاهدات: 16781
دانلود: 4072

توضیحات:

جامعه علوی در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16781 / دانلود: 4072
اندازه اندازه اندازه
جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

۵- روش حكومت داري امام عليعليه‌السلام را به اختصار توضيح دهيد.

امامعليه‌السلام در حكومت داري خود، از شيوه هاي خاصّي استفاده مي كرد و بدين گونه نبود كه تنها از اعمال قدرت در رسيدن به اهداف صحيح حكومتي بهره بگيرد؛ بلكه به روش هاي ذيل نيز تمسك مي جست:

۱.عقلانيت و استدلال گرايي : محور اصلي حكومت علوي، حق و عدل است و معيار برقراري اين محور نيز، عقل و استدلال مي باشد.

امام به شخصي كه در جنگ جمل گرفتار حيرت شده بود و نسبت به حقّانيت طرفين نزاع كه از اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند دچار شك و ترديد گرديد، فرمود: «تو دچار اشتباه شده اي. به درستي كه حق و باطل توسط شخصيّت مردان شناخته نمي شوند. ابتدا حق را بشناس، آن گاه اهلش را هم مي شناسي، و باطل را بشناس، آنگاه اهلش را هم مي شناسي.»(۶۵۸) منطق امام در برخورد با خوارج نيز، منطق استدلال و دفع شبهات و تحكيم عقلاني بنيادهاي صحيح ديني آن ها بود.

۲.مشورت با مردم و مشاركت دادن آن ها در تصميم گيري ها : امام در موارد گوناگوني با اصحاب(۶۵۹) خود مشورت مي كرد. براي نمونه در جريان جنگ جمل، جنگ صفين و عزيمت آن ها به طرف شام، با سپاه خود مشورت كرد. و در محروم كردن معاويه از حاكميّت شام نيز با افراد صالح مشورت نمود. و اين شيوه براي تحقق بخشيدن به مشروعيّت جامعه شناختي و مقبوليت مردمي، بسيار مؤثر است.(۶۶۰)

۳.اجراي مساوي و عادلانه و استثناناپذير قوانين : عليعليه‌السلام در تقسيم بيت المال، اجراي حدود الهي و ساير حقوق و قوانين عدالت علوي را اجرا مي كند و هيچ كسي حتّي برادرش عقيل را از اين قاعده مستثنا نمي سازد.(۶۶۱)

۴.اهميّت دادن به افكار توده ي مردم و انتقادها : وظيفه ي حكومت نسبت به مردم اين است كه از حقوق آنان دفاع كند و اهداف حكومت را تحقق بخشد و مردم را از موقعيت و واقعيت هاي موجود مطّلع سازد تا ذهنيت هاي منفي به حدّاقل برسند؛ ولي با وجود اين، به انتقادها و نظرات مخالفان نيز گوش فرا دهد و عليعليه‌السلام نيز به اين روش حكومت داري، عمل مي كرد.

۵.بهره گيري از گذشته و تاريخ عبرت آموز و استفاده از سنّت هاي خوب گذشته : عليعليه‌السلام به مالك فرمود: آيين پسنديده اي را به هم مريز كه بزرگان اين امت، بدان رفتار نموده اند و مردم بدان وسيله به هم پيوسته اند و رعيت با يك ديگر سازش كرده اند و آييني را قرار مده كه چيزي از سنّت هاي نيك گذشته را زيان رساند تا پاداش از آن نهنده ي آن سنّت باشد و گناه شكستن آن بر تو ماند.»(۶۶۲) امام در بهره گرفتن از تاريخ عبرت آموز، به وقايع تاريخي استناد مي كرد و مي فرمود: «چنان در كارهايشان نگريسته و در سرگذشت هايشان انديشيده كه گويي يكي از ايشان گرديده، بلكه با آگاهي اي كه از كارهايشان به دست آورده است، گويي چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سر برده است.»(۶۶۳)

۶.حق پرسش دادن به ديگران : سيره ي امام در حكومت داري اين بوده كه حق پرسش گري را براي مردم دانسته و آن ها را به سؤال كردن ترغيب مي نمود.(۶۶۴)

۷.ارزش نهادن به عهد و پيمان ها : عليعليه‌السلام هميشه نسبت به وعده هاي خود پاي بند بود؛ حتّي به مالك سفارش مي كند كه اگر با دشمنت پيماني نهادي و در ذمّه ي خود او را امان دادي به عهد خويش وفا كن و آن چه را بر ذمّه داري، ادا نما و خود را چون سپري در برابر پيمانت برپادار؛ زيرا مردم بر هيچ چيز از واجب هاي خداوند چون بزرگ شمردن وفاي به عهد سخت هم داستان نباشند با همه هواهاي گوناگون كه دارند و رأي هاي مخالف يك ديگر كه در ميان آرند و مشركان نيز جداي از مسلمانان وفاي به عهد را ميان خود لازم مي شمردند؛ اگر چه زيان پايان ناگوار پيمان شكني را بردند. پس در آن چه به عهده گرفته اي، خيانت مكن و پيماني را كه بسته اي، مشكن.(۶۶۵)

۸.رعايت اخلاق حسنه : امام به اخلاق نيكو، متخلق بود و كارگزارانش را نيز بدان توصيه مي كرد.(۶۶۶) ضراربن حمزه به اصرار معاويه، عليعليه‌السلام را چنين توصيف مي كند: «به خدا سوگند، كه دورانديش و نيرومند بود؛ سخن به فضل مي گفت و به عدل، حكم مي نمود، علم از اطرافش فرو مي ريخت و حكمت بر زبانش جاري بود؛ از دنيا و زيورش وحشت داشت و با شب و تاريكي اش مأنوس بود.

به خدا سوگند، داراي اشك فراوان و تفكّر زياد بود و به علّت بخشش فراوان دستش را خالي مي كرد و از نفس خويش وحشت داشت؛ لباس هاي خشن و غذاهاي سخت او را خوش مي آمد و در ميان ما همانند يكي از ما بود.

اگر از او مي پرسيديم، پاسخ ‎ مان مي داد و اگر نزدش مي رفتيم، ابتدا سلام مي نمود و اگر دعوتش مي كرديم، نزدمان مي آمد. با اين حال، به خدا سوگند، با اين نزديكي اش به ما و قربي كه به ما داشت، به علّت هيبتش، با او سخن نمي گفتيم و به خاطر عظمتي كه نزد ما داشت، با او ابتدا به سخن در نمي آمديم. اگر لبخندي مي زد دندان هايش همانند مرواريد به رشته كشيده بود. افراد توانا نمي توانستند باطل او را طمع كنند و انسان هاي ضعيف از عدل او مأيوس نمي شدند.»(۶۶۷)

۹.روش تعليم و آموزش : سراسر نهج البلاغه حاكي از تعليم و آموزش عليعليه‌السلام به اصحابش است. حقوق آن ها و مسائل اعتقادي و اخلاقي و احكام را به آن ها آموزش مي داده و دشمن و دوست را براي آن ها معرّفي مي كرد.

۱۰.از بين بردن فتنه ها و زمينه هاي آن ها : يكي از روش هاي حكومتي علوي، فتنه شناسي و نابود كردن فتنه ها و بسترهاي آن ها بود. فتنه آن جايي تحقق مي يابد كه حق و باطل آميخته گردند.

منشأ فتنه كه هوس هاي فتنه گران و بدعت هاي ديني بود، مورد مخالفت شديد آن حضرت قرار مي گرفت. امام مي فرمايد: «وقتي كه فتنه ها روي مي آورند، شبهه ايجاد مي كنند و زماني كه روي مي گردانند، آگاهي مي دهند، فتنه هم چون بادها دور مي زند و به برخي از شهرها برخورد مي كند و از كنار برخي مي گذرد.»(۶۶۸) «از آن رو شبهه را شبهه مي نامند كه شباهت به حق دارد: دوستان خدا، روشني شان در اين شبهه ها يقين است و راه نمايشان، مسير هدايت؛ ولي دشمنان خدا، گم راهي شان آن ها را به شبهه ها فرا مي خواند و راه نمايشان كوري آن هاست.»(۶۶۹)

آيا واقعاً خواص، در انحطاط يا تكامل جامعه مؤثرند و نقش اصلي را بازي مي كنند؟

واژه ي خواص، كاربردهاي مختلفي دارد. به معناي فاميل و اهل و عيال و بستگان به كار رفته و به معناي اولياي الهي و دوستان پيامبر نيز استعمال شده است. در يك جمله،(۶۷۰) مراد از خواص، افراد و گروه هاي تأثيرگذار بر جامعه اند.(۶۷۱) با اين تعريف كلّي، مي توان تحصيل كردگان، مديران، نخبگان و استادان، مرتبطان با حكومت و حاكم و سرمايه گذاران و... را در دايره ي خواص وارد نمود. خواصي كه آگاه به حق و طرف دار آن هستند، در آباداني و تكامل و بالندگي جامعه، نقش مهمّي ايفا مي كنند و آناني كه گرفتار جهل و سادگي و يا نيرنگ هستند و پيرو باطل اند، در انحراف و انحطاط جامعه مؤثرند. اين ها مي توانند تهديدي عليه عدالت اجتماعي باشند.(۶۷۲)

به همين دليل، امامعليه‌السلام به مالك توصيه مي كند كه به منافع عامه مردم توجّه كن و رضايت اكثر را مدنظر بگير، گرچه رضايت خواص از بين برود و او را به خصلت هاي زشت اطرافيان مانند خودكامگي، چپاول گري، نامردي در روابط اقتصادي با ديگران آگاه مي سازد.(۶۷۳)

۶- درباره ي جريان هاي سياسي مخالف حضرت عليعليه‌السلام توضيح دهيد.(۶۷۴)

با نگرش جريان شناسانه مي توان مخالفان حضرت عليعليه‌السلام را به چند گروه تقسيم كرد:

۱.ثروت اندوزان : گروهي از مخالفان امامعليه‌السلام ، زراندوزان و مال پرستان بودند. كساني كه فكر غارت گري بيت المال و پر كردن جيب خود را در سر مي پروراندند. آنان در عصر دولت عثمان از امتيازهاي ويژه اي برخوردار بودند ولي در حكومت علوي، از همه ي آن ها محروم شدند و به همين جهت، در مقابل امام ايستادند.

روزي شخصي از عبدالرحمن سلمي يكي از اين طايفه ي زراندوزان، سؤالي كرد و او را به خدا قسم داد كه صادقانه پاسخ دهد. پرسيد: تو را به خدا، غير از اين است كه دشمني تو با امام عليعليه‌السلام از روزي آغاز شد كه او بيت المال كوفه را تقسيم كرد و به تو و خانواده ات امتياز ويژه نداد. و عبدالرحمن پاسخ مثبت داد.(۶۷۵)

يزيد بن خجيّه از طرف امام، به حكومت ري منصوب شد و پس از درگيري با خوارج و شكست آن ها، تمام اموال خوارج را شخصاً تصاحب كرد. امام او را دستگير كرد و شخصي را مأمور نگه داري او تا رسيدن به مركز نمود. يزيد از خواب آن شخص سوء استفاده كرد و به طرف معاويه فرار كرد و عليه امام، قصيده اي سرود و از دشمنان سرسخت حضرت شد.(۶۷۶) عمروعاص نيز در گذشته از امكانات ويژه اي برخوردار بود و امام او را محروم ساخت و دشمن امام گرديد.

۲.قدرت طلبان : مخالفت طلحه، زبير، عبدالله بن زبير و محمّد بن طلحه با امام عليعليه‌السلام ريشه در قدرت طلبي هاي آن ها داشت. به گونه اي كه حتّي تحمّل يك ديگر را نداشتند. طلحه و زبير بر سر نماز جماعت، نزاع مي كردند و هر كدام، خود را شايسته ي امام جماعت بودن مي دانستند.

۳.منافقان : سومين جريان سياسي مخالف، جريان نفاق است؛ جرياني كه اسلام را پذيرا نبود ولي اين مطلب را اظهار نمي كرد. اشعث بن قيس، عمروبن عاص، مغيرة بن شعبه، نمونه هايي از طرف داران اين جريان اند.(۶۷۷) سرچشمه ي اين جريان نفاق، معاويه است كه به تعبير ابن ابي الحديد، او هميشه ملحد بوده و هرگز در كفر و الحاد شك نداشته است.(۶۷۸)

مغيرة بن شعبه در انحراف حكومت و تثبيت بني اميّه نقش زيادي داشت و از دوستان صميمي معاويه بود. پسر او نقل مي كند: هرگاه با پدرم به ديدار معاويه مي رفتيم، او از هوش و ذكاوت و تدبير معاويه سخن مي گفت، تا اين كه شبي به خانه آمد و ديدم بسيار غم گين است و از خوردن شام امتناع كرد.

ساعتي انتظار كشيدم، غم پدرم فرو ننشست. تصور كرديم از دست ما عصباني است. از او سؤال كرديم، پدرم گفت: پسرم من از نزد كافرترين و پست ترين انسان مي آيم.

گفتم: آن كيست؟ گفت: معاويه. گفتم: تو كه هميشه از او تعريف مي كردي پس چه شده است؟ گفت: امشب من و او جلسه اي خصوصي داشتيم؛ به او پيشنهاد كردم: اي اميرالمؤمنين، عمري از تو گذشته و پير شده اي، اگر عدالت پيشه كني و نسبت به اقوام خود، بني هاشم، صله ي رحم به جا آوري و به آنان توجّه كني، بهتر است و اين كار تو در تاريخ خواهد ماند و ثوابش در آخرت براي تو، و در دنيا مردم از تو به نيكي ياد مي كنند؛ از طرفي بني هاشم نيز توان مقابله با تو را ندارند. معاويه گفت: هرگز، هرگز، كدام نام نيك خواهد ماند؟ ابوبكر به قدرت رسيد و به عدالت رفتار كرد و با مرگش نام او نيز خاموش شد.

عمر به قدرت رسيد و با آن همه تلاش همين كه مُرد، نامش فراموش شد؛ ولي نام يتيم بني هاشم را روزي پنج بار با صداي بلند فرياد مي كنند «اشهد انّ محمّداً رسول الله»؛ اي بي پدر كدام عمل و كدام نام بعد از نام يتيم بني هاشم خواهد ماند. نه؛ به خدا قسم، تا نام اين مرد را دفن نكنم به طوري كه هرگز نامش را نبرند، امكان ندارد آرام گيرم.(۶۷۹)

۴.حسودان : گروهي از مخالفان عليعليه‌السلام نه طالب قدرت و زراندوزي بودند و نه در حلقه ي منافقان (البتّه درجه ي اعلاي از نفاق) جاي داشتند، ولي به فضايل و موقعيت امام عليعليه‌السلام و علاقه و عشق طرف داران او حسادت مي بردند.

عايشه نمونه ي بارز اين جريان است. او از وقتي كه همسر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شد، به جهت محبّت فراوان پيامبر به علي و زهرا و فرزندانش، به آنان رشك مي برد و به اين حسادت نيز، در قضيه ي جنگ جمل اعتراف كرد.(۶۸۰)

۵.دگرانديشان : گروهي كه به يك سلسله اصول اعتقادي معتقد بودند، ولي شهامت اعلام انحراف فكري خود را نداشتند، در عصر حكومت عليعليه‌السلام عقايد دگرانديشان بروز كرد. سمرة بن جندب و گروهي از خوارج در اين طبقه جاي دارند، ابن ابي الحديد نقل مي كند: «ابوصالح مي گويد: به ما گفتند يكي از صحابه ي رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شهر آمده؛ به ديدنش رفتيم و ديديم سمرة بن جندب است كه در يك طرفش خمر بود! با تعجب پرسيدم: اين چه وضعي است؟ گفت: مبتلا به نقرس است؛ يعني به بهانه ي مرض، مشروب مي خورد.»(۶۸۱)

۶.متحجّران : طايفه ي خوارج كه در فصل ديگري بدان پرداخته ايم، از مخالفان آن حضرت اند كه منشأ مخالفت، تحجّر و جهل آن ها بود.

۷- روش هاي كاربردي مخالفان امام عليعليه‌السلام چه بود؟

مخالفان حضرت عليعليه‌السلام براي رسيدن به اهداف پليد خود، از شيوه هاي مختلفي جهت منحرف ساختن مردم استفاده مي كردند:(۶۸۲)

۱.سانسور خبري يا حقيقت پوشي : مخالفان، هم وقايع گذشته را سانسور مي كردند و نمي گذاشتند نسل جديد از نقش اميرالمؤمنين در ترويج اسلام و ايثار و رشادت هاي او باخبر شوند؛ هم حديث ولايت و جريان غدير را كتمان مي كردند و هم تاريخ را تحريف مي كردند و گاهي شخصيت هاي تاريخي را جابه جا مي كردند. به عنوان مثال معاويه را محرم اسرار پيامبر و يگانه مفسّر قرآن و كاتب وحي معرّفي كردند.(۶۸۳)

۲.تبليغات عليه امام علي عليه‌السلام : مهم ترين ابزار جنگ رواني مخالفان امام، تبليغات بود. با اين شيوه، شام عليه امام علي و امام حسن و امام حسينعليه‌السلام بسيج شدند و بدترين اوصاف زشت به عليعليه‌السلام نسبت داده شد. عمروبن ثابت، سوار بر مركب مي شد و در شهرها و روستاها دور مي زد و هر جا مي رسيد مردم را جمع مي كرد و عليه امام تبليغ مي كرد و جملات زشتي درباره ي حضرت مي گفت.(۶۸۴)

عمروبن عبدالعزيز مي گويد: در دوران نوجواني، نزد يكي از فرزندان عقبة بن مسعود قرآن مي آموختم. روزي در حالي كه با بچه ها بازي مي كردم، عليعليه‌السلام را لعن مي كرديم. استادم از كنارم گذشت و داخل مسجد شد. از بچه ها جدا شده، براي درس وارد مسجد شدم. همين كه استاد مرا ديد، شروع به نماز خواندن كرد و به عنوان اعتراض، نمازش را طولاني كرد. وقتي نماز او تمام شد، به او گفتم، استاد چه شده است؟ گفت: پسرم، درست شنيدم كه تو امروز علي را لعن مي كردي؟ گفتم: آري. گفت: از كجا فهميدي بعد از اين كه خداوند از اصحاب بدر راضي شده است، بر آنان غضب كرده است تا لعن آنان جايز باشد؟ گفتم: استاد مگر عليعليه‌السلام از اهل بدر بوده است. گفت: مگر نقش آفرين بدر غير از علي كسي ديگري بوده است؟ سپس استادم گزارش جنگ بدر و تلاش امام عليعليه‌السلام در شكستن سپاه كفر را توضيح داد و من با استادم عهد كردم كه ديگر عليعليه‌السلام را لعن نكنم.

وقتي پدرم، حاكم مدينه بود و نماز جمعه مي خواند، با اين كه فصيح ترين مردم بود، ولي وقتي به لعن گفتن عليعليه‌السلام مي رسيد، لكنت زبان پيدا مي كرد. به پدرم گفتم چرا چنين مي شود؟ گفت: پسرم، مردمي كه پاي سخن راني ما مي نشينند اگر فضايل عليعليه‌السلام را كه پدرت مي داند بدانند، هرگز از ما پيروي نمي كنند. قضيه ي پدر و استادم، سبب شد تا با خدا عهد ببندم كه اگر روزي قدرت به دست من بيفتد، لعن او را بردارم و اكنون كه به قدرت رسيدم بايد اين كار را بكنم.(۶۸۵)

۳.ترور شخصيّت : ارايه ي تصوير نادرست از شخصيت عليعليه‌السلام نسل جوان را عليه او بسيج كرد. هاشم بن عتبه يكي از سرداران سپاه امام عليعليه‌السلام در صفين بود كه جواني در اين جنگ در برابر او قرار گرفت و شروع به رجز خواني كرد:

من بازمانده ي پادشاهان غسّانم؛ متديّن به دين عثمانم.

قاريان ما به ما گفته اند كه علي قاتل عثمان است.

وي با ناسزاگويي عليه سپاه امامعليه‌السلام حمله مي كرد. هاشم بن عتبه، با ديدن اين صحنه برخاست و به او گفت: بعد از اين دنيا حساب و كتابي وجود دارد و خداوند درباره ي حضور تو در اين صحنه از تو بازخواست خواهد كرد؛ از خدا بترس.

جوان گفت: من به خاطر اين با شما مي جنگم كه شما نماز نمي خوانيد! رهبرتان نماز نمي خواند! رهبرتان، عثمان را كشته است و شما نيز او را در كشتن عثمان ياري كرده ايد! هاشم گفت: تو با عثمان چه كار داري؛ عثمان را اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فرزندانشان كشته اند. آنان اهل دين و دانش هستند و كار اين دين هم به زمين نمانده است.

امّا اين كه مي گويي رهبر ما نماز نمي خواند، لازم است بداني بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، رهبر ما اوّلين كسي بود كه نماز خوانده است. او نزديك ترين فرد به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سزاوارترين فرد به اوست.

او دانشمندترين فرد امت اسلامي و آگاه ترين مردم به دين خداست. و اين گروه كه همراه من هستند، اهل شب زنده داري، قرآن و دعا مي باشند. اي جوان، اين گروه بدبخت، تو را گم راه نكنند. جوان گفت: آيا راهي براي توبه ي من وجود دارد؟ هاشم گفت: آري، توبه كن. خداوند توبه پذير است و از كارهاي زشت در مي گذرد. جوان از ميدان جنگ عقب نشيني كرد. سپاهيان شام به او گفتند: اين عراقي تو را فريب داد؟ جوان گفت: خير او مرا نصيحت كرد.(۶۸۶)

۴.تحريف دين : معاويه به سمرةبن جندب پيشنهاد صد هزار درهم را داد تا شأن نزول آيه ي ۲۰۷ بقره( وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ) را تغيير دهد. و اين آيه را كه در ليلة المبيت در شأن امام عليعليه‌السلام ، آنگاه كه در شب هجرت پيامبر در بستر او خوابيد نازل شد به ابن ملجم مرادي نسبت دهد. سمرة بن جندب نپذيرفت تا با چهارصد هزار درهم اين پيشنهاد را عملي كرد.(۶۸۷)

۵.تشويق مخالفان : تشويق خراب كاران نيز از روش هاي مخالفان حضرت عليعليه‌السلام بود. ابوبرده، پسر ابوموسي اشعري كه از مخالفان سرسخت امام بود، روزي ابوالعاديه قاتل عمار ياسر را ديد عمار ياسري كه به فرموده ي پيامبر، معيار تشخيص حق و باطل است و گروه متجاوز او را مي كشند به او گفت: تو قاتل عمار هستي؟ گفت: آري. به او گفت: دستت را بده، دستش را گرفت و بوسيد و گفت: هرگز آتش به آن نرسد.(۶۸۸)

۶.جلوگيري از تثبيت مديران : روش عدم ثبات مديريت و تغيير روزمره ي مديران در آسيب پذيري حكومت بسيار مؤثر است كه دشمنان امام آن را به كار مي بردند. براي نمونه، مخالفان عليعليه‌السلام به سهل بن حنيف كه از طرف امام به عنوان والي شام منصوب گرديد اجازه ي ورود ندادند و يا طرف داران بني اميّه، راه را بر عمارة بن شهاب كه جهت حاكميّت كوفه از ناحيه ي امام منصوب گرديد، بستند.(۶۸۹)

۷.روش جاسوسي : نقش جاسوسان در سرنگوني حكومت، كم تر ازنيروهاي نظامي نيست. عمارة بن عُقبه برادر وليد، از مخالفان سرسخت امام در كوفه بود، ولي اظهار به مخالفت نمي كرد و اخبار كشور و به ويژه طرف داران امام عليعليه‌السلام را به شام مخابره مي كرد.(۶۹۰)

۸رشوه دادن : معاويه با اين شيوه، دوستان عليعليه‌السلام را يا به شهادت مي رساند و يا آن ها را از عليعليه‌السلام جدا مي كرد. با همين شيوه، مالك اشتر رادر منطقه ي قلزم در مسير مصر به شهادت رساند.(۶۹۱)

۹.غارت بيت المال .

۱۰.ايجاد ناامني و در نهايت ترور فيزيكي : امام، از روش هايي بود كه دشمنان عليعليه‌السلام به كار گرفتند.

۸- چرا عليعليه‌السلام بعد از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سكوت كرد و سكوت او تا ربع قرن طول كشيد؟

آيا اميرالمؤمنين، خلافت را حق مسلّم خويش نمي دانست؟ براي ستاندن حق خود، چه اقدامي نمود؟ سكوت بيست و پنج ساله چه توجيهي دارد؟

پاسخ اجمالي اين است كه امام، خلافت را حق مسلّم خويش مي دانست. در ستاندن آن نيز اقداماتي نمود ولي به دلايلي از جمله حفظ اسلام نوپاي، نگراني از ارتداد مسلمانان، ترس از تفرقه ي آن ها، جلوگيري از خونريزي هاي جبران ناپذير، فقدان اصحاب كافي و مطمئن، نامناسب بودن زمان و سفارش هاي پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سكوت بيست و پنج ساله را بر قيام ترجيح داد.

پاسخ تفصيلي اين است كه اميرالمؤمنين، پس از رحلت رسول خدا، در موارد و زمينه هاي مناسب، مسئله ي جانشيني پيامبر را مطرح كردند و فرمودند: «احتجّوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة»(۶۹۲) ؛ «به درخت رسالت احتجاج كردند، ولي ميوه ي آن را تباه ساختند.»

مراد حضرت از ثمره، خودشان است. به سعد بن ابي وقاص، يكي از افراد شوراي عمر خطاب كردند: «به خدا سوگند كه شما به مقام خلافت حريص تر و در خويشاوندي با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دورتر هستيد و من به خلافت سزاوارتر و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزديك ترم. و حق مسلّم خود را مطالبه مي كنم، در حالي كه شما ميان من و حقّم مانع شده ايد.

امام در ادامه مي فرمايند: «و قريش در امر خلافت كه اختصاص به من داشت، بر دشمني با من اتفاق كردند و حق مرا غصب نمودند.»(۶۹۳) و نيز فرمودند: «سوگند به خدا، از زماني كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنيا رفت تا امروز، همواره از حق خود محروم شدم در حالي كه ديگران بر من مقدّم داشته شده و من تنها مانده ام.»(۶۹۴) (۶۹۵)

امام علي جهت احقاق حق خود، از مهاجرين و انصار طلب ياري مي كرد، شبانه به همراه فاطمه(س) و حسنين(س) به منازل آن ها مي رفت و انحراف اعراب را گوشزد مي نمود. ابن قتيبه دينوري، مي گويد: عليصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شبانه از خانه ي خود خارج مي شد، در حالي كه فاطمه(س) را سوار بر چهارپا مي نمود. به مجالس و منازل انصار مي رفت و از آن ها براي احقاق حق خود تقاضاي كمك مي كرد و آن ها در جواب عليصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دختر رسول گرامي اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي گفتند: ما با اين مرد (ابوبكر) بيعت كرديم و اگر عليصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زودتر مراجعه مي كرد، ما با او بيعت مي نموديم و عليصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ مي گفت: آيا صحيح بود كه من بدن رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در گوشه ي خانه رها كنم و به فكر خلافت و گرفتن بيعت باشم؟(۶۹۶)

پس عليصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در مقابل انحراف قريش سكوت نكرد و از حق خلافت دفاع كرد و ليكن حفظ دين اسلام، براي او مهم ترين هدف، تلقّي مي شد. ايشان گرفتار يك وضعيت اجتماعي شده بودند و خود را بر سر يك دو راهي مي ديدند: حفظ اسلام و دست آوردهاي آن و به دست آوردن مقام خلافت. و بي شك امام راه نخست را ترجيح دادند.

«ترسيدم اگر به ياري اسلام و مسلمانان نشتابم، بايد شاهد ايجاد شكاف در اسلام و يا نابودي آن باشم كه مصيبت آن براي من از رها ساختن خلافت و حكومت چند روزه بر شما، بسي سخت تر و بزرگ تر است.»(۶۹۷) «بعد از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مردم گفتم كه ما اهل بيت پيامبر و وارث عترت او هستيم نه ديگران. كسي در حقّ ما منازعه نكند و طمع نورزد؛ زيرا بعد از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قريش بر ما اعتراض كرد و حق ما را غصب نمود و امارات را به ديگري واگذار كرد كه اين موجب شد، ضعيف در حق ما طمع ورزد و ذليل بر ما بزرگواري بفروشد، به خدا سوگند، اگر ترس از ايجاد تفرقه ي بين مسلمانان و بازگشت كفر به جامعه ي اسلامي نبود و دين تهديد به نابودي نمي شد، وضع ما غير اين بود كه مشاهده مي نماييد.»(۶۹۸)

علاوه بر مطلب فوق، امامعليه‌السلام ياوري جز اهل بيتعليه‌السلام نداشت. امامعليه‌السلام در مورد تنها بودن خود مي فرمايد: «در كار خود انديشيدم و ديدم ياوري جز خاندان خويش ندارم؛ اقدام نكردم و به مرگ آنان راضي نشدم. چشم هاي پر از خاشاك را فرو بستم و با همان گلويي كه گويا استخوان در آن گير كرده بود، جرعه ي حوادث را نوشيدم.»(۶۹۹)

۹- مصحف امام عليعليه‌السلام چه اختلافي با قرآن موجود دارد؟

آيا همان مصحف رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جهت كمالات گوناگون علي بن ابي طالبعليه‌السلام به ويژه داشتن علم وراثت و كتابت، جمع آوري قرآن را به آن حضرت سپرد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار بود كه به اميرالمؤمنين فرمود: «اي علي، قرآن در ميان كتاب ها و قطعه ها و برگ هايي كنار رخت خواب من است؛ آن ها را برداشته در يك جا گرد آوريد و ضايع نكنيد چنان كه يهود، تورات را ضايع كردند. عليصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برگ ها را در پارچه اي زرد نهاده، در خانه اش گذاشت و مُهر كرد و فرمود: ردا بر دوش نمي اندازم تا زماني كه قرآن را گرد آورم. از آن پس، امام بي آن كه عبا بر دوش اندازد، با ميهمانانش روبه رو مي شد تا هنگامي كه قرآن را جمع آوري كرد.»(۷۰۰) اين كار شش ماه طول كشيد.(۷۰۱)

امام عليعليه‌السلام آيات را براساس ترتيب نزول قرآن مرتب كرد و آيات منسوخ را بر ناسخ مقدّم داشت و تأويل و مقصود كلّي و نيز تنزيل و شأن و سبب نزول وحي را بيان نمود. در مصحف امامعليه‌السلام محكمات از متشابهات تفكيك شده بود و نام هاي كافران و مشركان و منافقان و مؤمنان در اين مصحف، بيان گرديده بود.

تمام اين مطالب و برخي از تفسيرهاي آيات در مصحف عليعليه‌السلام ذكر شده بود.(۷۰۲) ولي سياست مداران روزگار عليعليه‌السلام به جهت ناهم آهنگي مطالب و تفاسير مصحف عليعليه‌السلام با خواسته هاي سياسي آن ها، از پذيرش اين مصحف امتناع ورزيدند. بنابراين امامعليه‌السلام اين مصحف را به فرزندان خويش سپرد تا اين كه امام زمان(عج) هنگام قيام، آن را همراه خود مي آورد.(۷۰۳)

تفاوت مصحف امام عليعليه‌السلام كه به امر رسول خدا انجام گرفت با قرآن موجود، در تعداد آيات و سوره ها نيست؛ بلكه اولاً، مصحف حضرت عليعليه‌السلام به همراه تفسير و تنزيل وتأويل بود؛ ثانياًً به ترتيب نزول آيات نگاشته شده بود؛ ثالثا،ً آيات منسوخ و ناسخ و محكم و متشابه از يك ديگر متمايز شده بود.