۴- پيش فرض هاي قلمرو دين
مسئله ي قلمرو دين، همانند هر مسئله ي كلامي و غيركلامي ديگر، مبتني بر پيش دانسته هايي است كه خوانندگان بايد بدان توجّه داشته و اثبات آن ها را در موضع ديگري جويا باشند. و اينك به مهم ترين پيش دانسته ها اشاره مي كنيم:
۱. متون ديني علوي بر اساس فرايند وضع و اقتران لفظ و معنا، بر معاني عصر نزول دلالت دارند و اين دلالت ها در عصر حاضر دست يافتني اند؛ بنابراين، سنت علوي، ناطق است نه صامت و بر مقصود الهي نيز دلالت دارد.
۲. فهم متون علوي، مبتني بر پيش دانسته هاي استخراجي و استفهامي است. پيش دانسته هاي استخراجي همانند طناب و چرخ چاه كه در استخراج آب چاه به انسان تشنه مدد مي رسانند، فهمنده را ياري مي كنند. قواعدي مانند ادبيات عرب و قوانين زبان شناختي به مفسِّر كمك مي كنند تا معنا و محتوا را از متون ناطق استخراج نمايند.
پيش دانسته هاي استفهامي و پرسشي عبارتند از پرسش هاي جديدي كه فرا روي مفسِّر ظاهر مي شوند و مفسّر تلاش مي كند تا پاسخ اين پرسش ها را از متون ديني استخراج نمايد؛ يعني پرسش ها را از بيرون متن به دست مي آورد ولي پاسخ ها را از درون متن جويا مي شود.
مفسران كلام علوي اگر به جاي پيش فرض هاي استخراجي و استفهامي از پيش فرض هاي تحميلي استفاده كنند، در قلمرو دين، اسير تأويل و تفسير به رأي مي شوند.
۳. مفسّر متون علوي بايد تلاش كند تا از پيش دانسته هاي تحميلي و تطبيقي، پرهيز نمايد تا معناي متن را اصطياد كند، و اين امر نيز امكان پذير است.
۴. فهم متون علوي ذومراتب است؛ يعني از مدلول مطابقي و مدلول هاي التزامي در طول مدلول مطابقي برخورداراست.
۵. اصل عقلايي و اولي در فهم الفاظ و كلمات و جملات متون علوي، شناختاري بودن آن ها است؛ يعني اوّلاً متون ديني علوي معنا دارند؛ ثانياً بر معناي شناختاري دلالت مي كنند، يعني از واقع و نفس الامر حكايت مي كنند؛ ثالثاً اگر معناي سمبليك و نمادين يا اسطوره اي و در يك كلام، غيرشناختاري داشته باشند، بايد با قرينه ي قطعي ثابت گردد. حكمت الهي كه در صدد هدايت انسان ها است نيز اقتضا مي كند كه طبق زبان، روش و اصول محاوره ي اين عقلا، با مخاطبان سخن بگويد.
۶. الفاظ ديني و علوي با مدلول سمانتيكي و معناي لفظي ارتباط دارند. مدلول سمانتيكي يك لفظ، همان چيزي است كه با عنوان «مسما» معرفي مي گردد. بنابراين، معنا، چيزي جز مدلول و محكي لفظ نيست و آن مدلول غير از مصداق و كاركرد معنا است؛ بلكه يك تصور ذهني است كه براي عالمان به وضع لفظ و معنا آشنا است.
اين تصور و ماهيت ذهني، مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست پس مدلول الفاظ امام عليعليهالسلام
، مصداق يا تصور ذهني مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست؛ بلكه معناي ذهني بدون قيد ذهني و خارجي است. اگر مصداق يا معناي ذهني به قيد خارجي، مدلول الفاظ باشد، قلمرو ديني از كلام عليعليهالسلام
به دست مي آيد كه براي دنياي امروز ما مفيد نخواهد بود.
۷. منطق صحيح فهم سنت علوي اقتضا مي كند كه به مباني تفسير، قواعد تفسير، شرايط مفسّر، علوم مورد نياز تفسير، شيوه و مراحل تفسير توجّه شود؛ زيرا بدون داشتن معيارهايي روشن در باب شيوه تفسير متون علوي، نمي توان قلمرو دين را تعيين كرد.
۸. وقتي گفته مي شود روش فهم سنت علوي، روش محاوره ي عقلايي است. اين بدان معنا نيست كه ظرافت ها و دقايق از آموزه هاي سنت علوي به دست نيايد. زيرا اين ظرافت ها، از مدلول هاي التزامي آموزه هاي علوي اصطياد مي شوند و مدلول هاي التزامي نيز در طول مدلول مطابقي كلام قرار دارند و مدلول مطابقي نيز با روش عرفي قابل اصطياد است.
۹. هم چنان كه فهم ها و مدلول هاي سنت علوي به مطابقي و التزامي تقسيم پذيرند، تفسيرهاي سنت علوي به ظني و يقيني نيز انشعاب مي يابند؛ بنابراين، در تعيين قلمرو دين در سنت علوي بايد به اين طبقه بندي نيز توجّه داشت.
۱۰. دين، مجموعه اي از گزاره هايي است كه به ابعاد و زواياي گوناگون زندگي بشر نظر دارند. از اين رو، برخي از گزاره هاي ديني، جنبه ي اخباري و پاره اي، جنبه ي انشايي دارند و گزاره هاي اخباري كه معناي شناختاري دارند، به گزاره هاي اعتقادي و تاريخي و معرفتي و گزاره هاي انشايي به اخلاقي و فقهي و حقوقي انشعاب مي يابند. برخي از اين گزاره ها به اعمال فردي و يا اجتماعي و دسته ي ديگر به اعمال جوارحي و ظاهري يا جوانحي و باطني مربوط مي شوند.
۱۱. برخي براي تعيين قلمرو دين، از عنصر گوهر و صدف دين بهره مي گيرند و دين را به دو ساحت ذاتي و عرضي يا گوهر و صدف منشعب مي سازند و امور عرضي دين را به امور موقتي، محلي و تغييرپذيري تعريف نموده و بسياري از تصورات و تصديقات و آموزه هاي شارع، حوادث تاريخي در كتاب و سنت، پرسش هاي مؤمنان و مخالفان و پاسخ هاي وارده بر آن ها، احكام فقهي و شرايع را عرضي دين و منحصر به زمان پيامبر و امام دانستند و گوهر دين را در بندگي خدا و سعادت اخروي و حفظ مقاصد شريعت منحصر ساختند.
نگارنده در تعيين قلمرو دين در سنت علوي، با اين پيش فرض سخن نمي گويد و اصولاً گوهر و صدف، بدين معنا را نمي پذيرد؛ گرچه پاره اي از آموزه هاي ديني، مقدمه ي آموزه هاي ديگرند و ليكن آن ها، مقدمه در حدوث و بقايند و بنابراين تغييرات آن ها همانند جا به جايي احكام ثانوي و حكومتي و اولي است و هيچ گاه تغيير دايمي در شريعت اسلام جاري نيست؛ مگر آن كه دليل ديني بر نسخ آموزه ي ديني دلالت نمايد.
حال، اگر پيش فرض برخي از روشن فكران معاصر پذيرفته شود و بخش اعظمي از دين، به عنوان عرضيات دين شمرده شود، به ناچار در قلمرو دين، به دين حداقلي سوق مي يابيم، ولي اگر اين پيش فرض را نپذيريم، مي توانيم فرضيه ي نگارنده را كه در آغاز بحث بيان گرديد، اثبات كنيم.
۱۲. مسئله ي انتظار بشر از دين، مقدم بر قلمرو شريعت است؛ زيرا انتظار بشر از دين، تنها به بيان نيازهاي انسان به دين مي پردازد؛ ولي قلمرو دين، تعيين حدود و دامنه ي نيازها را تبيين مي كند؛ بنابراين، پيش فرض كلامي اين نوشتار در حوزه ي خواهش هاي بشر از دين، عبارت است از اين كه دين به معناي آموزه هاي الهي، برگرفته از كتاب و سنت، تنها به پاره اي از نيازهاي آدميان در دنيا و آخرت پاسخ مي دهد و جهت رفع تمام نيازهاي بشري به عقل و تجربه نيز حاجت مند است.
بنابراين، اگر در رفع پاره اي از مشكلات اقتصادي، سياسي، مديريتي، بهداشت و غيره به عقل و تجربه نياز داريم، نبايد نتيجه گرفت كه آموزه هاي كتاب و سنت به اين گونه مسائل نمي پردازد. يا تنها در دايره خدا و آخرت سخن مي گويد. هم چنان كه نبايد از دين، چنين انتظار داشت كه بدون مراجعه به عقل و تجربه، تمام نيازهاي بشري را مرتفع سازد.
خلاصه ي سخن آن كه دين، ذاتاً جهت تأمين سعادت اخروي انسان ها ارايه ي طريق مي كند و به تبع به پاره اي از نيازهاي دنيوي مي پردازد. احكام اين نيازها در طول اعصار گوناگون با شيوه ي اجتهادي، قابل اصطياد است.
از مطالب گذشته نكات ذيل استفاده مي شود:
الف. روش درون ديني و برون ديني در كشف حقايق و شناخت دين لازم و ضروري است.
ب. روش عقلي و تجربي در فهم آيات و روايات مؤثرند ولي عقل و تجربه نيز براي مصونيت از خطا و انحراف به تقوا و دين و دين داري حاجت مند است.
ج. بي شك براي بهره گرفتن از روش درون ديني و كتاب و سنت، ناچاريم از دليل عقلي براي حجّيت كتاب و سنت مدد بگيريم.
د. كتاب و سنت از آن رو كه با زبان عربي و زبان عرفي با مخاطبان سخن گفته و الفاظ آن ها در فرايند وضع بر معاني خاصي دلالت دارد، بدين جهت صامت و ساكت نيستند و كلمات و الفاظ آن ها بازگوي معاني است.
متأسفانه پاره اي از عالمان و مفسران و عارفان و فيلسوفان، از معاني ظاهري عدول نموده و با پيش دانسته هاي خود به تأويل آموزه ها و گزاره هاي ديني اقدام نمودند.
ه. متون علوي، ذومراتب و از مدلول مطابقي و مدلول هاي التزامي برخوردارند.
و. آموزه هاي علوي گرچه نسبت مقدمه و ذي المقدمه دارند ولي به ذاتي و عرضي بودن، (به معناي هگلي) تقسيم پذير نيستند.
ز. دين اسلام از ابعاد و زواياي مختلف بشري سخن گفته است.
ح. در تعيين قلمرو دين از منظر سنت علوي مي توان از راه هاي تعيين فلسفه ي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگي هاي قرآن و سنت و نيز گستره ي دين در عرصه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و... بهره گرفت.