جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه0%

جامعه علوی در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده: عبدالحسين خسروپناه
گروه:

مشاهدات: 16774
دانلود: 4072

توضیحات:

جامعه علوی در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16774 / دانلود: 4072
اندازه اندازه اندازه
جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

۱۰- قلمرو دين در عرصه ي مديريت

در اين كه امام عليعليه‌السلام در عرصه ي مديريت سخن فرموده است و مديران خود را از روش ها، اصول و توصيه هاي مديريتي آگاه ساخته است، ترديدي نيست پرسش اصلي در اين مقال اين است كه گستره ي حضور سنت علوي در عرصه مديريت چه قدر است؟

آيا حضرت به تمام زواياي مديريت يعني رهبري، برنامه ريزي، نظارت، كنترل و... پرداخته است؟ قبل از پاسخ به اين پرسش، در باب چيستي مديريت نگارش چند جمله اي ضرورت دارد.

تئوري پردازان مديريت، تعريف هاي گوناگوني براي دانش مديريت ارايه نموده اند. تعاريفي كه از روي كردها و ره يافت هاي متفاوت حكايت دارند؛ از جمله:

مديريت، عبارت است از انجام عمليات براي حصول به هدف يا هدف هاي از پيش تعيين شده از طريق هدايت و تلفيق مساعي افراد.(۲۱۹)

- مديريت علمي، مجموعه ايي از قانون ها، دستورها و اصول مشخص شناخته شده است كه پي آ مدهاي شگفتي را به ارمغان مي آورد. هدف اصلي مديريت، به دست آوردن بيش ترين نيك فرجامي براي كارفرما، هم راه با بيش ترين نيك فرجامي براي هر يك از كارگران مي باشد.(۲۲۰) امروزه شاهد تئوري پردازي هاي فراوان در دانش مديريت هستيم. مكاتب مختلف كلاسيك و نظريه هاي جديد مديريت، زاييده ي اين تئوري هاست.

مكتب مايوليسم، مكتب روابط انساني، نظريه ي ماري پاركرفالت، نظريه ي چستر بارنارد، نظريه ي هربت سايمون و نظريه ي سيستم ها(۲۲۱) كه در اهداف اصلي سازمان از قبيل رشد توليد، سود بيش تر، بهره بري حداكثر از ماشين و انسان، ارزش نهادن به انسان و نيازها و روابط انساني و هم سنگ ندانستن انسان با ماشين با يك ديگر اختلاف دارند، نظام هاي مديريت علمي را متفاوت ساخته است.

با صرف نظر از اين اختلاف ها كه البته در فرمايشات امام علي و سنت علوي مي توان ديدگاه هاي آن حضرت را به دست آورد، آن چه مسلم است اين نكته ي مهّم است كه مديريت جديد از اركان برنامه ريزي، تصميم گيري، سازمان دهي، هم آهنگي، ارتباطات، انگيزش، رهبري، كنترل و نظارت، اهداف سازماني و اخلاق كارگزاران و مديران شكل گرفته است.(۲۲۲)

نگارنده با تتبع در فرمايشات حضرت عليعليه‌السلام در بحث قلمرو دين در عرصه ي مديريت نكات ذيل را به دست آورده است:

۱. بر اهل فن پوشيده نيست كه انسان شناسي و جهان شناسي بر مديريت تأثير مي گذارد و دانش مديريت از تئوري هاي آن علوم، مصرف مي كند. با توجه به اين كه در سنت علوي، مباحث انسان شناسي و جهان شناسي بيان گرديده، در نتيجه مي توان از مديريت علوي سخن به ميان آورد.

۲. سنت علوي مشتمل بر اهداف نهايي، متوسط و ابتدايي است كه در تعيين اهداف مديرت نقش به سزايي دارد.

۳. اخلاق كارگزاران و ويژگي هاي رهبري نيز كه از مهم ترين اركان مديريت است، در سنت علوي يافت مي شود و اميرمؤمنان به صورت حداكثري به اين مباحث پرداخته است. هم چنان كه از آفات و آسيب ها و كاستي هاي مديريت نيز فراوان سخن گفته است.

۴. توصيه ي حضرت به ساير اصول و اركان مديريت مانند نظارت، برنامه ريزي، ارتباطات، كنترل نيز در خطبه ها، نامه ها و حكمت ها بر بالندگي مديريت علوي افزوده است.

با توجه به مطالب فوق، نبايد از يك نكته ي مهّم غفلت كرد و آن نكته اين است كه سنت و سيره ي علوي نافي روش هاي علمي در زمينه هاي برنامه ريزي، نظارت، ارتباطات، كنترل، سازماندهي و هم آهنگي نيست. يعني با روش هاي تجربي و عقلاني بايد بر تقويت مديريت علوي افزود.

خلاصه ي سخن آن كه، فرمايشات مولاي متقيان از مباحث مديريت، بيگانه نيست؛ هم چنان كه طرد كننده ي روش هاي ديگري عقلي و تجربي را در اين عرصه نمي باشد. بنابراين، مديريت، علاوه بر استفاده از روش علمي، نگرش سيستمي و به كارگيري قواعد و تئوري هاي علوم مختلف از جمله فيزيك، روان شناسي، جامعه شناسي، زيست شناسي، اقتصاد و رياضيات از مباني انسان شناسي، جهان شناسي، وظيفه شناسي و هدف شناسي علوي نيز مدد مي گيرد. و اينك به اختصار، به تبيين پاره اي از اركان مديريت در سنت علوي مي پردازيم:

الف.اصل نظارت : نظارت يكي از اركان مهّم مديريت علمي است كه در تصميم گيري و رهبري نقش مهمي را ايفا مي كند. امام عليعليه‌السلام در فرمايشات خود به نظارت فراگير بر امور كارگزاران حكايت مي كند. بر اين اساس با فرمان دار آذربايجان، (مصقله بن هبيره)(۲۲۳) برخورد مي كند و در مورد محمد بن ابي بكر، والي مصر، تصميم به جابه جايي مي گيرد.(۲۲۴) عمروبن ابي سلمه، استان دار بحرين و فارس را جهت شركت در جنگ صفين منتقل مي كند و نعمان بن عجلان را به جاي وي منصوب مي دارد.(۲۲۵)

هم چنين زياد بن ابيه را به تذكّرات مكرّر خطاب مي كند(۲۲۶) كميل بن زياد، فرمان دار شهر هيث را سرزنش مي نمايد(۲۲۷) و منذر بن جارود را به جهت خيانت مالي عزل مي كند.(۲۲۸) تمام اين رفتارها و تصميم هاي مديريتي از اصل نظارت علوي سرچشمه گرفته است. تشويق مديران و كارگزاران لايق و شايسته مانند تشويق سعد بن مسعود فرمان دار مدائن نيز زاييده ي اصل نظارت است.

حضرت در نامه ي ارزش مند خويش به مالك اشتر نيز به اصول نظارت، تنبيه و تشويق تأكيد فراوان دارد.

ب.اخلاق مديران و كارگزاران : امام عليعليه‌السلام در سراسر حكومت داري و ولايت مداري خويش به بيان ويژگي ها و اخلاق مديران و كارگزاران پرداخته است و زمام داران را به اين اوصاف توصيه مي كند. براي نمونه مي توان به موارد ذيل اشاره كرد.

اداي امانت الهي، سازگاري گفتار و كردار، نرم بودن با مردم و بي اعتنايي نكردن، دروغ نگفتن، مهرباني و نرم خو و گشاده رو بودن، وفاداري نسبت به حقوق مردم و مستمندان، امانت داري، پرهيز از بزرگ بيني و سركشي، حفظ جايگاه اصلي عقل، ترس از خدا در اسرار پنهاني و اعمال مخفي، اطاعت الهي و انجام اعمال مطابق كتاب و سنت، بزرگ شمردن خداوند، رام كردن نفس، خدامحوري و تقواگرايي، رعايت عدل و انصاف، مردم گرايي، تواضع و فروتني، رعايت تساوي و عدالت رفتاري(۲۲۹) .

شناخت و آگاهي كامل نسبت به راه و هدف، ايمان كامل به هدف، محتوا و برنامه ريزي ها، جلوگيري از اختلاف و افتراق و دعوت به وحدت و انسجام نيروها، صراحت بيان در هدف نهايي و موازين خود، عجله نكردن و بهره ي كافي بردن از فرصت، استقامت در هدف و اصول ثابت و نفي هرگونه تسامح، تصميم گيري و قاطعيت، تحمّل شادي ها و پيروزي ها، عفو و بخشش و جلوگيري از انتقام، تحمّل افكار مخالف، حق خواهي و انتقاد پذيري، مشورت كردن با خردمندان.(۲۳۰)

ج.آفات مديريت : حضرت عليعليه‌السلام علاوه بر بيان شرايط مديريت و ويژگي هاي مديران به آفات و موانع مديريت نيز پرداخته و به موانعي چون بد رفتاري، بي تدبيري يا بد تدبيري، زورگويي و اجبار، بي دقتي در كارها، ناتواني در كار، فاصله گرفتن از كارمندان و كارگران و كارگزاران، خودخواهي و افزون طلبي، تملّق و چاپلوسي نسبت به خود و منّت گذاري نسبت به مردم، رابطه گرايي به جاي قانون مند بودن، و شتاب زدگي تصريح كرده است.(۲۳۱)

د.سبك و سلوك مديريتي : در مديريت علمي، طريقي كه مدير براي نفوذش در كسب اهداف سازماني به كار مي گيرد، سبك رهبري يا مديريتي نام دارد.(۲۳۲) اين پرسش كه چگونه مي توان در ديگران نفوذ كرد، ذهن تئوري پردازان مديريت را به خود جلب كرده است و به اموري چون تخصّص و مهارت، قدرت مقام و شخصي يا قدرت تشويق و تنبيه پرداخته اند. به طور كلي در مديريت علمي، به دو سبك آمرانه و سبك دمكراتيك اشاره شده است. در سبك آمرانه بر وظيفه و در سبك دمكراتيك بر روابط انساني تأكيد مي شود.(۱۳۳)

برخي از محققان مديريت، سبك هاي مديريت و رهبري را به سبك آمرانه محض، سبك دل سوزانه، سبك مشاوره اي و سبك روابط انساني تفصيل داده اند و تفاوت اين سبك ها را در اعتماد به زيردستان، تصميم گيري و سياست گذاري، فرآيند كنترل، ارتباط مدير با زيردستان و رابطه ي سازمان رسمي با سازمان غير رسمي ذكر كرده اند.(۲۳۴)

حضرت عليعليه‌السلام با توجه به توصيه هايي كه در باب عدالت ورزي و پرهيز از ظلم و ستم مديران، رسيدگي به احتياجات زيردستان، توجه دقيق به اطرافيان مدير و حاكم، پرهيز از خودپسندي و ثناخواني، دور ساختن اتهام و بدبيني، مشاورت و مشاركت زير دستان در تصميم گيري، اصول گرايي، بهره گيري از وسايل مقدس حاكميت قوانين الهي و شرافت انسان،(۲۳۵) داشته است، مي توان سبك جديدي از مديريت را به آن حضرت نسبت داد و آن عبارت است از سبك انساني الهي كه در آن، هم كارمندان در تصميم گيري مشاركت دارند؛ و هم احكام و شريعت الهي حاكم است؛ هم احترام و ارزش نهادن به شرافت انساني مطرح است و هم قاطعيت و نظارت و تشويق و تنبيه به كار گرفته مي شود.

ه.توصيه هاي امام علي عليه‌السلام در باب برنامه ريزي مانند : «ظرافت و دقّت در برنامه ريزي بهتر از امكانات است؛(۲۳۶) » «آباداني دولت ها به تحقق برنامه ريزي و چاره انديشي آن ها است»؛(۲۳۷) «امام به مالك اشتر توصيه مي كند كه در هر روز، كار همان روز را انجام بده زيرا هر روز، كار مخصوص خود را دارد، از شتابزدگي در امور قبل از رسيدن وقت آن ها يا غرق شدن در آن ها هنگام امكانشان و يا لجاجت در آن ها هنگامي كه پيچيده شدند يا سستي در آن ها هنگامي كه روشن شدند، بپرهيز. پس هر چيزي را در جاي خويش قرار ده و هر امري را به وقت خود انجام ده».(۲۳۸)

و.ساحت هاي گوناگون مديريت : امام عليعليه‌السلام در خطبه ها و نامه ها و حكمت هاي خويش، به برخي مسائل مربوط به مديريت سياسي، مديريت نظامي، مديريت اقتصادي، مديريت دولتي و مديريت خانواده پرداخته است.

در مديريت سياسي به شيوه هاي برخورد با فتنه ها،(۲۳۹) اطلاع رساني صحيح سياسي،(۲۴۰) حقوق متقابل رهبر و مردم(۲۴۱) روش جلوگيري از سرپيجي و شورش گري(۲۴۲) آگاهي داده است.

در مديريت نظامي مردم را از تحريكات نظامي سران جنگ جمل آگاه مي سازد(۲۴۳) و عوامل نظامي و رواني و عقيدتي پيروزي در جنگ را به فرزندش محمد بن حنيفه آموزش مي دهد(۲۴۴) و مردم كوفه را از تحريكات نظامي فرمان دهان نظامي معاويه مطلع مي سازد(۲۴۵) و آموزش هاي نظامي، فريب و نيرنگ هاي نظامي را هشدار مي دهد.(۲۴۶)

در مديريت اقتصادي، به روش هاي صحيح استفاده از بيت المال(۲۴۷) و بهره گرفتن از اموال شخصي تذكر مي دهد(۲۴۸) در مديريت خانواده به اصولي چون اصل تقسيم كار در خانواده، اصل مشورت، اصل هم آهنگي، اصل حفاظت، اصل مسؤليت پذيري، اصل سعه ي صدر و تحمّل مشكلات، اصل فرهنگ حجاب، اصل اعتدال خانوادگي، اصل مديريت مرد در خانواده اشاره مي كند.(۲۴۹)

۱۱- قلمرو دين در عرصه ي نظام تربيتي

نظام تربيتي و دانش تعليم و تربيت، يكي ديگر از رشته هاي علوم انساني است كه سنت علوي در اين عرصه نيز توصيه ها و توصيف هايي نموده است.

تربيت، مجموعه اي از تلاش هايي است كه هدف آن برخوردار ساختن فرد از همه ي قواي خود و آماده كردن او براي استفاده ي صحيح از آن است؛ به عبارت ديگر، تربيت، عبارت است از فراهم كردن زمينه ها و عوامل براي فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انساني در جهت مطلوب.(۲۵۰)

نظام تربيتي، مجموعه ي گزاره ها و انديشه هاي منظم و سازمان يافته درباره ي تربيت است كه از مباني، اصول، هدف و روش هاي تربيتي شكل گرفته است توضيح مطلب اين كه:

۱. مباني تربيتي عبارت است از گزاره هاي بنيادين هستي شناسانه، انسان شناسانه، جهان شناسانه و معرفت شناسانه، كه از وضعيت و جايگاه انسان در عالم و هستي گزارش مي دهد. حضرت عليعليه‌السلام در فرمايشات خود به اين گونه مباحث پرداخته است؛ براي نمونه مباحث انسان شناسي مانند تركيب انسان از بُعد مادي و مجرد، سرشت اوليه ي انسان، نيازهاي مادي و معنوي، فردي و اجتماعي او، شؤون وجودي انسان، گرايش هاي طبيعي و روحي، ساحت هاي مختلف انسان و مباحث معرفت شناسي مانند اعتبار بخشيدن به حس و تجربه و عقل، نيازمندي حس به عقل و عقل به وحي و مباحث هستي شاختي مانند ساحت هاي مختلف هستي از جمله مجرد و مادي.(۲۵۱)

۲. اصول تربيتي عبارت است از قواعد كلي تربيتي كه با توجه به مباني و اهداف نظام تربيتي به دست مي آيند و منشأ پيدايش روش ها و شيوه هاي تربيتي مي باشند. مانند اصل تأثير و تأثّر شرايط محيطي و اجتماعي بر انسان، اصل عدالت، اصل عزت، اصل تعقل ورزي، اصل مسامحت و مانند اين ها كه در خطبه ها و نامه ها و حكمت هاي ارزش مند امام عليعليه‌السلام مورد تأييد قرار گرفته اند.

۳. اهداف تربيتي عبارت است از مقاصد و اهداف نزديك، متوسط و نهايي كه نظام تربيتي آن را دنبال مي كند؛ مانند زنده نگه داشتن فطرت الهي و دين داري، تقويت فضايل اخلاقي، شكوفايي عقل، هدايت و رستگاري و در نهايت قرب الهي كه در خطبه ي اوّل و ساير فرمايشات امام علي بدان آگاهي داده است.

۴. روش هاي تربيتي عبارت است از شيوه ها و راه كارهاي كاربردي كه انسان تربيت يافته را به اهداف تربيتي نزديك مي سازد. مانند روش سخن راني و موعظه،(۲۵۲) روش نامه نگاري(۲۵۳) و روش هاي قصه گويي، پرسش، دادن بينش و بصيرت، پيش گيري، تمثيل و تشبيه، الگوگيري، تبشير و تشويق، تكليف و امر كردن، هم نشيني با صالحان، تغافل، انذار و تخويف، تنبيه و جريمه كردن، محروم سازي و مانند اين ها. بنابراين، در سنت و سيره ي علوي از اركان چهارگانه ي نظام تربيتي سخن به ميان آمده است؛ ولي اين مطلب بدان معنا نيست كه متخصصان تربيتي، از روش ها، الگوها و مهارت هاي تجربي در عرصه ي مشاوره، آموزش و پرورش و... بهره نگيرند.

۱۲- قلمرو دين در عرصه ي علوم طبي و بهداشتي

دانش طب و علوم همگن آن، كه زاييده ي روش تجربي و عقلاني است، از گستردگي خاصي برخوردار است. بي شك، اين ادعا كه تمام نيازهاي بشر در اين عرصه از سنت علوي برآورده گردد، يك ادعاي غير قابل اثبات است. هر چند پيشوايان دين اسلام به جهت علم لدني و ارتباط با عوالم غيبي از علوم گوناگون، هم چون علم طب و بهداشت برخوردارند.

ولي در آن چه از سنت و سيره آن ها به دست ما رسيده است، نمي توان پاسخ تمام پرسش هاي پزشكي را جويا شد؛ اما توصيه هاي بهداشتي و درماني به صورت پراكنده در منابع روايي ما يافت مي شود كه به پاره اي از آن ها اشاره مي كنيم:

۱. پرهيز از ظروف شكسته در آشاميدن: «از جاي شكستگي ظروف و از طرف دسته ي ظروف، آب نياشاميد كه شيطان در آن جا مي نشيند.»(۱۵۴)

۲. بهره گيري از حمام: «چه خوب خانه اي است حمام كه گرماي آن انسان را به ياد جهنم مي اندازد و آلودگي را از بدن پاك مي كند.»(۱۵۵)

۳. نابود كردن تارهاي عنكبوت: «خانه را از تارهاي عنكبوت پاك كنيد كه رها كردن تارهاي عنكبوت در خانه عامل فقر است».(۱۵۶)

۴. امام عليعليه‌السلام به اقسام خوابيدن و روش درست آن، روغن ماليدن به بدن و روش استفاده از حمام، آداب آب نوشيدن(۱۵۷) و پرهيز غذايي توصيه مي كنند و تأكيد بر مسواك زدن تأكيد دارند.(۱۵۸)

۵. حضرت اميرمؤمنان به روش هاي درماني با داروهاي گياهي از جمله خرما، انگور، كشمش، انار، سيب، گلابي، انجير، ادويه و فلفل، بالنگ و ترنج، هندوانه و خربزه، گردو، تره، كدو، تربچه، قارچ، كاهو، گلپر، سير، عدس، عناب، كندر، بنفشه و گل گاوزبان، اسپند، گل خطمي، حنا، موزه، عسل، گوشت، شير، ماهي، زعفران خالص، نبات و استفاده از حجامت، توصيه هاي بهداشتي و درماني مفيد ارايه كرده است.(۱۵۹)

۱۳- قلمرو دين در عرصه ي فقه و حقوق

فقه شيعه دامنه و گستره ي وسيعي دارد و احكام دنيوي و اخروي را شامل است. فقهاي شيعه مانند سلار بن عبدالعزيز ديلمي در «المراسم» و قاضي عبدالعزيز بن براج در «مهذب»، احكام فقهي و شرعي را به عبادات و معاملات و معاملات را به عقود و احكام و احكام را به احكام جزايي و غير جزايي منشعب مي كنند. محقق حلي نيز در «شرايع الاسلام» فقه را به چهار بخش عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم مي نمايد.(۲۶۰) شهيد صدر با روش جديدي، مباحث فقهي را به چهار گروه تقيسم كرده است: عبادات، اموال عمومي و خصوصي، سلوك و آداب و رفتار شخصي كه به عبادات و اموال ربطي ندارد و به دو گروه روابط خانوادگي و اجتماعي انشعاب مي يابد؛ آداب عمومي و رفتار و سلوك نهادهاي حكومتي در مسائل حكومت، صلح و جنگ و روابط بين الملل.(۲۶۱)

امام عليعليه‌السلام در سيره و سنت علوي به احكام عبادات و احكام معاملات اعم از عقود و ايقاعات و احكام جزايي پرداخته است و به صورت حداكثري آن ها را بيان كرده است. نكته ي قابل توجه اين كه امام عليعليه‌السلام در مباحث فقهي تنها به تكاليف اكتفا نكرده است و حقوق طبقات گوناگون جامعه را نيز بيان نموده است؛ از جمله مي توان به موارد ذيل اشاره كرد؛ حقوق متقابل مردم و دولت مانند حق عدالت، حق رأفت، حق مشورت، حق خيرخواهي، حق آموزش و پرورش، حق انتخاب و...؛(۲۶۲)

حقوق اجتماعي مردم مانند حق تعاون و تناصح، حق اصلاح و...؛(۲۶۳)

حقوق متقابل پدر و فرزند مانند حق اطاعت و حق تربيت؛(۲۶۴)

حقوق حيوانات مانند خسته نكردن آن ها و عدالت در بهره وري؛(۲۶۵)

حقوق دشمن در جنگ؛(۲۶۶)

حقوق كارمندان دولتي؛(۲۶۷)

حقوق اقليت هاي مذهبي؛(۲۶۸)

حقوق تجار و صاحبان صنايع؛(۲۶۹)

حقوق زن؛(۲۷۰)

حقوق محرومان؛(۲۷۱)

حقوق نظاميان؛(۲۷۲)

حقوق قضات؛(۲۷۳)

حقوق مراجعه كنندگان؛(۲۷۴)

حقوق خويشاوندان؛(۲۷۵)

حقوق حاجيان؛(۲۷۶)

حقوق يتيمان؛(۲۷۷)

حقوق همسايگان؛(۲۷۸)

۱۴- قلمرو دين در عرصه ي عقايد

سنت و كلام علوي در باب عقايد و معارف اسلامي به صورت حداكثري بيان گرديده است و حقايقي را گزارش داده كه يا از دايره ي كسب عقلاني خارج است و يا با زمان طولاني اكتساب پذير است.

در اولين خطبه ي از نهج البلاغه، سر آغاز دين را معرفت الهي دانسته و كمال معرفت را تصديق و كمال تصديق را توحيد و كمال توحيد را اخلاص و كمال اخلاص را پيراستن او از صفات زايد معرفي مي كند؛ هم مغاير با همه چيز است و هم از آن ها بيگانه و جدا نيست، خالق و آفرينش گر جهان هستي و حقايق آن از جمله فرشتگان و جن و انس و... است. آفريدگاري است كه لحظه به لحظه به تدبير تكويني و تشريعي اشتغال دارد.(۲۷۹)

امام در مناجات خود در مسجد كوفه با مقايسه ي انسان و خدا به طور جامع و واقع بينانه، انسان شناسي و خداشناسي علوي را كه برگرفته از آموزش نبوي است ارايه مي كند و خالق، حي و عالم بودن خدا و ساير صفات كمال او و نيز مخلوق و ميّت و جاهل بودن انسان و ساير صفات نقص او را توصيف مي كند.

حضرت در مجامع روايي به ضرورت و حكمت بعثت پيامبران و نبي اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صفات آن ها نيز پرداخته است.(۲۸۰) هم چنين به تفصيل در باب آخرت و احوال آن سخن فرموده است.(۲۸۱) مقام امامت و مصاديق آن نيز از مباحث مهم اعتقادي است كه در كلام عليعليه‌السلام به تفصيل آمده است.(۲۸۲)

در پايان لازم است به اين پرسش، پاسخ داده شود كه آيا تمام فرمايشات امام و توصيه ها و توصيف هاي آن حضرت، به ويژه در عصر حكومت علوي، به دين بماهو دين مربوط است يا اين كه جنبه حكومتي داشته است. در صورت نخست، مي توان از طريق بيانات امام، قلمرو دين را تعيين كرد ولي اگر فرمايشات امام جنبه ي حكومتي داشته باشد، داخل در احكام متغير قرار مي گيرند و قلمرو دين را تعيين نمي كنند.

پاسخ اين مطلب اين است كه اولاً در كلام امام و ساير پيشوايان دين، اگر ظهوري بر صدور احكام به نحو احكام حكومتي نباشد، بايد فرمايشات آن بزرگواران را بر دوام حمل كرد و كلام آن ها را جزء دين شمرد؛ ثانياً اگر با قراين بتوانيم حكومتي بودن پاره اي از فرمايشات ائمهعليه‌السلام را ثابت كنيم، نبايد احكام حكومتي آن حضرت را خارج از دين بدانيم؛ به عبارت ديگر، دين در حوزه ي فقه و حقوق در بردارنده ي احكام اولي، ثانوي و حكومتي است و احكام حكومتي، بخشي از احكام ديني شمرده مي شوند.

البته معناي احكام حكومتي اين است كه در همه ي زمان ها و حالات جريان پذير نيست و همانند احكام ثانوي، مقيد به عنوان خاصي چون مصلحت است.

گلشن سوم: رفتار علوي

۱- جاذبه و دافعه ي علي(۲۸۳)

قانون جذب و دفع يك قانون عمومي است كه بر سرتاسر نظام آفرينش حكومت مي كند. جذب و دفع در ميان افراد انسان در صحنه ي حيات اجتماعي نيز وجود دارد. دوستي ها و دشمني ها، رفاقت ها و كينه توزي ها، مظاهري از جذب و دفع انساني اند. ريشه ي اصلي جذب و دفع ها، نياز و رفع نياز است؛ زيرا انسان، موجود اجتماعي است و با زندگي اجتماعي مي تواند حاجت هاي خود را رفع كند و زيآن ها را از خود دور سازد، و همين منشأ جذب و دفع مي شود.

انسان ها در جاذبه و دافعه يك سان نيستند؛ گروهي نه جاذبه دارند و نه دافعه؛ نه دوست دارند و نه دشمن. دسته ي دوم مردمي كه جاذبه دارند اما دافعه ندارند، با همه مي جوشند.

سومين گروه دافعه دارند اما جاذبه ندارند. دشمن سازند، اما دوست ساز نيستند. و آخرين دسته، هم جاذبه دارند و هم دافعه. اين دسته نيز بر چندگونه اند: يا جاذبه و دافعه ي آن ها قوي است. و يا هر دو وجه ضعيف و يا يك حالت قوي و حالت ديگر ضعيف است.

عليعليه‌السلام از مرداني است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه. و جاذبه و دافعه ي او سخت نيرومند است. دوستاني دارد تاريخي، فداكار، با گذشت و از عشق او هم چون شعله هايي از خرمنِ آتش سوزان، پرفروغ اند و دشمنان سرسختي دارد كه از شنيدن نام او به خود مي پيچند.

جاذبه ي عليعليه‌السلام سه بُعدي است؛ هم سطح وسيعي از جمعيت را مجذوب خويش ساخته و هم به يك قرن و دو قرن محدود نيست و در طول زمان ادامه و گسترش دارد و هم تا اعماق و ژرفاي دل ها و باطن ها پيش رفته است.

و سرّ اين شدت جذب اين است كه عليعليه‌السلام رنگ خدايي داشت و مرد الهي بود كه اگر چنين نبود، همانند ساير قهرمان هاي علمي، فلسفي و تاريخي فراموش مي شد. امام درباره ي خود مي فرمايد: «فردا، روزهاي مرا مي بينيد و خصايص شناخته نشده ي من برايتان آشكار مي گردد و پس از تهي شدن جاي من و ايستادن ديگري به جاي من، مرا خواهيد شناخت.»(۲۸۴)

از بزرگ ترين امتيازات شيعه اين است كه پايه و زيربناي اصلي آن محبّت است. تشيّع، مذهب عشق و شيفتگي است. و همين بود كه عليعليه‌السلام در حالي كه حدود الهي را جاري مي كرد اما از محبّت مجرمان نسبت به او كاسته نمي شد.

او خود مي فرمايد: «اگر با اين شمشيرم بيني مؤمن را بزنم كه با من دشمن شود، هرگز دشمني نخواهد كرد و اگر همه ي دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد، هرگز مرا دوست نخواهد داشت.»(۲۸۵) از جمله آثار عشق، نيرو و قدرت عشق است كه از بخيل، بخشنده و از كم طاقت و ناشكيبا، متحمل و شكيبا مي سازد.

انسان را از خودي و خود پرستي بيرون مي برد. به همين جهت، عشق و محبت يك عامل بزرگ اخلاقي و تربيتي است، مشروط به اين كه خوب هدايت شود.

شايان ذكر است كه عشق غير از شهوت جنسي است. عشق، عبارت است از علاقه ي به شخص يا شيئي وقتي كه به اوج شدّت برسد؛ به طوري كه وجود انسان را مسخّر كند و حاكم مطلق وجود او گردد. هم چنان كه عشق غير از عاطفه و مودّت و رحمت است. نيروي محبّت از نظر اجتماعي، نيروي عظيم و مؤثري است و بهترين اجتماع ها آن است كه با نيروي محبّت اداره شود. محبّت، عامل بزرگي براي اثبات و ادامه ي حيات حكومت است. عشق و محبت به اوليا و نياكان، وسيله اي براي تهذيب نفس و اصلاح اخلاق و كسب فضايل و سجاياي انساني است. بسياري در تاريخ اسلام به جهت علاقه ي شديد به شخص رسول اكرمعليه‌السلام تربيت و هدايت يافتند. ابوذر غفاري و بلال حبشي نمونه هايي از اين حقيقت اند.

در قرآن نيز در باب محبت اهل بيتعليه‌السلام آمده است كه «بگو (اي رسول ما) از شما مزدي را درخواست نمي كنم مگر دوستي خويشاوندان نزديكم».(۲۸۶) «بگو مزدي را كه درخواست كردم چيزي است كه سودش عايد خود شماست. مزد من جز به خدا نيست»(۲۸۷) عليعليه‌السلام محبوب دل ها و معشوق انسآن هاست امّا رمز و سرّ جاذبه ي عليعليه‌السلام چيست؟ جسم و قهرماني و ساير فضيلت هاي عليعليه‌السلام ملاك دوستي او نيست. عليعليه‌السلام از آن نظر محبوب است كه پيوند الهي دارد. چون دل ما، علي را آيت بزرگ حق و مظهر صفات او مي يابد به او عشق مي ورزد.

عليعليه‌السلام در دوران حياتش به ويژه دوره ي چهارسال و نه ماهه ي خلافتش از دو نيروي فوق العاده ي جاذبه و دافعه برخوردار بود. دافعه ي عليعليه‌السلام نيز همانند جاذبه اش قوي بود. علي، مردي دشمن ساز بود؛ در راه خدا مي كوشيد و از سرزنش سرزنش گري بيم نداشت.(۲۸۸) وقتي پيامبر او را به فرماندهي لشگري به يمن فرستاد، در برگشتن، نزديك مكّه براي ملاقات با پيامبر، يكي را به جاي خويش گذاشت و خود به زيارت رسول الله شتافت. لشگر وارد مكه شد در حالي كه لباس ها و حلّه هاي نو را به تن كرده بودند.

عليعليه‌السلام به اين عمل اعتراض نمود و آن ها را به خاطر عمل خودسرانه مورد عتاب قرار داد و لباس ها را از تن آن ها خارج ساخت. لشگر از قاطعيت عليعليه‌السلام ناراحت شدند و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شكايت كردند. حضرت فرمود: «مردم، از علي شكوه نكنيد كه به خدا سوگند او در راه خدا شديدتر از اين است كه كسي درباره ي وي شكايت كند».(۲۸۹)

عليعليه‌السلام در دوران خلافتش، سه دسته ي ناكثين (اصحاب جمل)، قاسطين (اصحاب صفّين) و مارقين (اصحاب نهروان و خوارج) را از خود طرد كرد و خود فرمود: «پس چون به امر خلافت قيام كردم، طايفه اي نقض بيعت كردند؛ جمعيتي از دين بيرون رفتند؛ جمعيتي از اول سركشي و طغيان كردند.»(۲۹۰) ناكثين، پول پرست و صاحب مطامع و تبعيض و قاسطين، گرفتار تقلّب و نفاق و سياست زدگي، و مارقين، اسير عصبيّت و خشكه مقدّسي و جهالت بودند.

خوارج و مارقين، شورشيان بر عليعليه‌السلام بودند كه در جريان حكميت، در آخرين روزهاي جنگ صفّين ظاهر شدند و پس از فريب عمرو عاص به عنوان جريان سياسي در نهروان گرد هم آمدند و سپس به عنوان فرقه ي اعتقادي ظهور يافتند و بر كافر شمردن مرتكبان كبائر و مركب داشتن حقيقت ايمان از اعتقاد و عمل و وجوب بلا شرط شورش بر والي ستمگر فتوا دادند. اين گروه پس از يك قرن و نيم در اوايل تأسيس دولت عباسي در اثر تهوّر جنون آميز منقرض شدند.

اميرالمؤمنين به خوارج آزادي داد، مخالفان خود را زندان نكرد، شلاق نزد و سهميه ي آن ها را از بيت المال قطع نكرد. حتي در اظهار عقيده، آن ها را آزاد گذاشت. ولي اصحابش را جهت مناظره و ارايه ي استدلال به طرف خوارج گسيل مي داد و خود نيز با آن ها به بحث مي پرداخت. اين رفتار علوي در حالي بود كه خوارج در نماز جماعت به علي اقتدا نمي كردند و او را كافر مي پنداشتند و گاهي نيز ايشان را آزار مي دادند.

خوارج كه منتظر توبه ي عليعليه‌السلام و اظهار ندامت او نسبت به پذيرش حكميت بودند، كم كم از توبه ي آن حضرت مأيوس شدند و دست به قيام و شورش زدند. امنيت راه ها را سلب كردند و غارت گري و آشوب را پيشه ي خود ساختند. عليعليه‌السلام در مقابل قيام مسلّحانه ي آن ها و اخلال به امنيّت اجتماعي ايستاد و در كنار نهروان به نصيحت آن ها پرداخت و اتمام حجّت كرد. برخي از آن ها پذيرفتند و پاره ي ديگري در جنگ با عليعليه‌السلام كشته شدند. شايان ذكر است كه روحيه ي خوارج تركيبي از زشتي ها و زيبايي ها بود.

روحيه ي مبارزه گري، فداكاري در راه عقيده، عبادت پيشگي، پايبندي به احكام اسلام از ويژگي هاي مثبت اين فرقه است؛ هم چنان كه ظاهر گرايي و غفلت از عمق و باطن احكام اسلام، جهل و ناداني، تنگ نظري وكوته ديد بودن از ويژگي هاي منفي آن ها بود كه سبب شد به راحتي از سياست قرآن بر نيزه كردن و جريان حكميّت و تفسير غلط از «لا حكم الّا لله » در انحراف و اعوجاج قرار گيرند. و در مظلوميّت عليعليه‌السلام همين بس، كه مرتب از منافقان زيرك و زاهدان احمق آزار ديد.