۶- اصلاحات عملي و نظري امام عليعليهالسلام
براي كشف اصلاحات علوي بايد به سيره و كلام اميرالمؤمنين بنگريم تا ساحت هاي مختلف اصلاحات عملي و نظري آن حضرت را كشف نماييم.
۱. يكي از اصلاحات امام عليعليهالسلام
، خدمات اجتماعي آن بزرگوار است كه براي نمونه مي توان به موارد ذيل توجه كرد:
يك. نيكوكاري، نسبت به فقيران و مستمندان و يتيمان و عطاي دست رنج خود به ستم ديدگان، از شاخص ترين خدمات اجتماعي آن حضرت است.
دو. درخت كاري و كشاورزي و احياي زمين ها: مردي گويد: در خدمت اميرالمؤمنين يك وَسَق (حدود ۱۸۰ كيلوگرم) هسته ي خرما ديدم. از او حكمت گردآوري اين هسته هاي خرما را پرسيدم. آن حضرت فرمود: اين ها يكصد هزار درخت خرما است؛ اگر خدا بخواهد. آن مرد گويد: حضرت همه ي آن ها را كاشت و تمام هسته ها بدون استثنا روييد و همه ي آن ها را وقف كرد.
سه. حفر قنات و تأمين آب آشاميدني و كشاورزي و وقف آن براي مستمندان و افراد محتاج.
۲. عبادت و بندگي امامعليهالسلام
ريشه ي اصلي اصلاحات علوي است كه در زندگي ايشان مشهود است. عبادت علوي همانند بندگي غلامان و تاجران نبود؛ بلكه هم چون عبادت آزاد مردان بود. فرمود: «الهي ما عبدتك خوفاً من عقابك و لا طمعاً في ثوابك و لكن وجدتك اهلاً للعباده فعبدتك
»
در شيفتگي عليعليهالسلام
به خدايش همين بس كه فرمود: اگر مرا با دشمنانت عِقاب نمايي و بين من و دوستان و اوليايت جدايي افكني، بر عذاب تو صبر مي ورزم؛ امّا چگونه فراق و جدايي تو را تحمل نمايم؟!
امام سجادعليهالسلام
مي فرمايد: چه كسي مي تواند همانند عليعليهالسلام
عبادت كند.
ابو الدرداء گويد: شبي، حضرت را ديدم كه ناله و اندوه سر مي دهد و با صداي بلند مي گريد و خدا را مي خواند تا آن گاه كه صداي او خاموش شد. حدس زدم كه خواب بر او غلبه كرده است. هنگام نماز صبح، تصميم گرفتم او را بيدار كنم؛ ديدم چون چوب خشكي بي حركت است؛ با خود گفتم به خدا قسم، علي از دنيا رفته است.
به طرف خانه ي علي رفتم و در را كوبيدم، فاطمه صدا زد: ابو الدرداء! بر عليعليهالسلام
چه گذشت؟ داستان را براي او نقل كردم. فرمود: ابو الدرداء! به خدا قسم، اين حالت غشوه ي علي است كه از خوف خدا پيدا شده است. آبي آوردم و بر صورتش پاشيدم تا به هوش آمد. گريستن مرا نگريست. پرسيد: ابو الدرداء چرا گريه مي كني؟ گفتم: از حالتي كه بر سر خود آورده اي مي گريم.
حضرت فرمود: چگونه چنين نكنم، در حالي كه روز قيامت مرا در مقابل محكمه ي الهي صدا مي زنند. ملايكه ي غضب الهي در آن روز مرا در بر مي گيرند و مأموران جهنم مرا با خشم مي رانند و دوستانم از من دوري مي جويند؟! ابو الدرداء گويد: به خدا قسم! حالت عبادت و خشيت را در احدي از اصحاب رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
جز اميرالمؤمنينعليهالسلام
نديدم.
۳. اصلاحات اعتقادي و معرفتي، سومين نوع از اصلاحات علوي است كه توسط حضرت عليعليهالسلام
انجام گرفت. روزي مرد اعرابي در جنگ جمل از معناي وحدت الهي پرسش كرد. امام فرمود: اي اعرابي! اعتقاد به اين كه خداوند واحد است، چهار معنا مي تواند داشته باشد؛ دو معناي آن بر خداوند، قابل صدق نيست و دو معناي ديگر آن، بر حق تعالي صادق است. امّا آن دو معنايي كه بر خداوند صدق نمي كند، عبارت است از:
واحد عددي: زيرا خداوند آن واحدي نيست كه دومي داشته باشد (يا بتوان دومي براي او فرض كرد) و در مقوله ي اعداد قرار گيرد. آيا توجه نمي كني كه هر كسي بگويد خداوند سومي سه تاست كافر شده است؟
وحدت نوعي: معناي ديگر از واحد، واحد نوعي از جنس و سنخ انسآن ها است كه به كارگيري آن، بر خداوند جايز نيست؛ زيرا نوعي تشبيه است و خداوند منزه از آن است كه با مخلوقات خويش شباهت داشته باشد.
امّا دو معنايي كه قابل صدق بر خداوند است، يكي آن است كه گفته شود مراد از واحد اين است كه خداوند در امور مشابه، شبيه و نظيري ندارد و معناي ديگر يگانگي خداوند اين است كه حق تعالي در وجود، عقل و وهم تقسيم پذير نيست.
امامعليهالسلام
در نهج البلاغه مي فرمايند:
«الْأَحَدِ ِلَا بتَأْوِيلِ عَدَدٍ
»
؛ احد بودن خداوند داخل اعداد نيست؛ وحدت او وحدت عددي نيست.
«لَا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ
»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ عَنْ شَبَهِ الْمَخْلُوقِينَ
»
«بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَي أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ
»
يعني هيچ گونه همانندي، مماثلت، مشابهت و مجانست با ساير موجودات و مخلوقات ندارد.
«يا من دلّ علي ذاته بذاته و تنزّه عن مجانسة مخلوقاته وجلّ عن ملائمة كيفياته»؛
اي كسي كه به ذاتش، تنها ذاتش دلالت دارد و از مجانست و مشابهت با مخلوقاتش منزه است و از هم راهي كيفيات دور است.
امامعليهالسلام
در وصف خداوند فرمود: «قَرُبَ فَنَأَي وَ عَلَا فَدَنَا وَ ظَهَرَ فَبَطَنَ وَ بَطَنَ فَعَلَنَ وَ دَانَ وَ لَمْ يُدَنْ
»
؛ نزديك است و در عين حال دور، بلند مرتبه است و در عين حال نزديك، آشكار است و پنهان، و پنهان است و آشكار.
و نيز مي فرمايد:
«پروردگارم به امتداد و مكان، يا جنبش و سكون، يا قيام به نحو برخاستن، يا به آمد و رفت توصيف نشود. او خود به لطافت، لطف بخشيده است؛ بنابراين به لطف موصوف نشود؛ چنان كه عظمت عظيم به اوست؛ پس به عظمت توصيف نمي شود و بزرگي هر بزرگي به اوست؛ پس خود به بزرگي منسوب نشود. جلالت هر جليل از اوست؛ پس به غلظت و درشتي توصيف نشود. رأفت موجود در هر دل سوزي، از اوست؛ پس خود به رقّت و تأثر موصوف نشود. او مؤمن است امّا نه به واسطه ي عبادت. آگاه است، امّا نه با پي گيري و تلاش و تجسّس.
گوينده است، امّا نه با لفظ. در اشيا است، بدون آميختگي. و خارج از چيزهاست، بدون جدايي و گسستگي. فراتر از هر چيزي است؛ پس نتوان گفت چيزي بر فراز اوست. درون هر چيز است، نه چون چيزي در ظرفي و بيرون هر چيز است، نه مانند چيزي كه خارج از ديگري باشد».
«اوست كه با سلطنت و عظمتش بر موجودات ظهور و غلبه دارد و با علم و دانشش در بطن آن ها نفوذ دارد».
«اول است و او را آغازي نيست و بقاي او سپري ناشدني است....
پيداست و نگويند از چه عيان است و نهان است و نگويند در چه پنهان است».
«گفته ي ما كه إنَّا لِلَّه - ما از خداييم - اقرار ماست به بندگي و گفته ي ما كه إنا إلَيهِ راجِعوُن - به سوي او باز مي گرديم - اقرار است به تباهي و ناپايندگي».
بنابراين، نزديكي خداوند بدون پيوستگي، دوري او بدون جدايي، وحدتش بدون عدد، علمش بي حدّ، معلوميتش بي اكتناه و شناخت پذيري او بدون محسوس و موهوم بودن است.
معيّت او بدون هم مكاني، غيريتش بدون جدايي، فاعليتش بدون حركت و ابزار، آفرينش جهانش بدون انديشه، اراده اش بدون همت و حركت نفس، رحمتش بدون اتصاف به دل سوزي، وجودش بدون حركت و سكون، عزتش بدون ذلت است.
شايان ذكر است كه امامعليهالسلام
گرچه از محدوديت دستگاه هاي ادراكي بشر نسبت به خداشناسي خبر مي دهد و مي فرمايد: حواس به او نتواند رسيد و او را با مردمان نتوان سنجيد
و وهم آدمي توان دريافت او را ندارد
و وهم ها بدو احاطه ندارند بلكه براي آن ها در ديگر آفريده ها جلوه مي كند.
ليكن در خطبه ها و كلمات و حكمت هاي ارزش مندي به انواع شيوه هاي معرفت خداوند تمسك مي جويد. از معرفت آفاقي بهره مي گيرد و مي فرمايد:«الدَّالِّ عَلَي وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ
»
يعني آن كه مخلوقاتش بر وجودش دلالت كنند. «وظَهَرَت في الْبَدَائِعُ الَّتِي اَحْدَثَها آثَارُ صفته وَ أَعْلَامُ حِكْمَتِهِ فَصَارَ كُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّة لَهُ وَ دَلِيلًا عَلَيْهِ
»
يعني هر چه آفريده او را برهاني است بر قدرت و حكمت او، نشاني بر تدبير او، پس آن چه آفريده است، حجت و دليل بر اوست.
امامعليهالسلام
براي اثبات نظم و اتقان صنع و حكمت الهي به خلقت آسمآن ها، زمين، مورچه، طاووس، خفاش و ساير مخلوقات تمسك مي جويد.
شيوه ي ديگر خداشناسي امامعليهالسلام
، معرفت نفس است و مي فرمايد: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛
آن كه خود را شناخت، خدايش را شناخت.
شيوه ي سوم امامعليهالسلام
در خداشناسي، شيوه ي صديقين است كه معرفت ذات حق با ذات او به گونه ي شهود يا تأمل در وجود و به دنبال آن شناخت ممكنات است. همان گونه كه مي فرمايد: «يامن دل علي ذاته بذاته و تنزه عن مجانسة مخلوقاته
».
امامعليهالسلام
به شدت با تشبيه گرايي، تجسيم گرايي، توصيف حق تعالي به داشتن مكان و حركت، قابليت رؤيت، تعطيل گرايي مخالفت نموده
و شيوه هاي فوق را جاي گزين مي نمايد.
بحث ديگري كه در زمان امامعليهالسلام
رواج داشت، مسئله ي قضا و قدر بود. روزي پيرمردي در بازگشت از جنگ صفين، به حضرت عليعليهالسلام
خطاب كرد: يا اميرالمؤمنين! ما را خبر ده كه آيا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهي بود؟
اميرالمؤمنينعليهالسلام
فرمود: سوگند به آن كه دانه را شكافت و روح را بيافريد، هيچ گامي ننهاديم، مگر به قضا و قدر الهي. پيرمرد گفت: مگر اين رنج ها را خداي در حساب داشته باشد كه هيچ مزدي در اين رنج ها نيافتم. امام فرمود: اي مرد! چنين سخني مگوي؛ بلكه شما را پاداشي بزرگ است، هم در رفتن به شام و هم در بازگشت و هنگام برگشتن. و در هيچ حال، مضطر نبوديد و به اكراهتان نبردند.
پيرمرد پرسيد: چگونه مضطر نبوديم كه قضا و قدر ما را به جبر مي برد؟
امامعليهالسلام
فرمود: اين چه سخني است؟ پنداشتي قضاي لازم و قدر حتم (بدون اختيار و سبب است) كه اگر چنين مي بود، ثواب و عقاب و وعده و وعيد باطل مي شد و امر و نهي نمي كردند و خداوند متعال هيچ گناه كاري را ملامت نمي فرمود و هيچ نيكوكاري را ستايش نمي كرد و نيكوكار به مدح كردن اولي نبود از بد كار، و بد كار به نكوهش اولي نبود از نيكوكار.
ين سخن بت پرستان است و لشكريان شيطان و گواهان دروغ گوي و كوردلاني كه راه صواب نشناسند. آنان قدريه ي اين امّت اند و مجوس آن ها. خدا به كار نيك امر كرد و مختار فرمود و از كار زشت نهي كرد و بيم داد. تكليف آسان كرد و هر كس فرمان برد، مجبور نبود. پيغمبران را بي فايده نفرستاد و آسمان و زمين و آن چه را ميان آن دو است بيهوده نيافريد. اين گمان كساني است كه كافر شدند؛ واي به حال كافران از آتش!
پيرمرد پرسيد: پس آن قضا و قدر كه ما بي آن دو سير نكرديم چيست؟ فرمود: آن خداست و حكم وي و اين آيه را خواند «وَ قَضي رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ
»
عقيده ي ديگري كه امامعليهالسلام
به اصلاح آن پرداخت و مردم را از حقيقت آن آشكار ساخت، مسئله ي مرگ باوري است.
اميرالمؤمنين، سيماي مرگ را به زيبايي توصيف كرد و سير صعودي و تكاملي خواند. و اين توانايي عليعليهالسلام
زاييده ي معرفت شهودي او به حقيقت معاد بود؛ همان گونه كه فرمود: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً
»؛ اگر پرده كنار رود، بر يقين من نمي افزايد.
حضرت مرگ را آغاز سفر اخروي بيان مي كند و مردم را به اين حركت آغازين هشدار مي دهد و همواره آن ها را متذكر مي شود كه توشه ي آخرت كم است و راه طولاني و سفر دور. پس ايمان و عمل صالح و تقواي الهي پيشه كنيد كه زاد و توشه ي آخرت شماست. حضرت تعجب مي كند كه چگونه مردم، مرگ را فراموش مي كنند در حالي كه مردگان را مي بينند.
نبوت و پيامبر شناسي نيز از مباحث مهم اعتقادي است كه اميرِ كلام بدان پرداخته است و نگارنده در بحث قلمرو دين در سنت علوي آن را تبيين نموده است.
۴. عدالت خواهي و حق طلبي و امر به معروف و نهي از منكر، تأكيد بر اخلاقي زيستن مردم و اصرار بر اصول اخلاقي مانند برابري همگان در برابر حكومت و قوانين، پرهيز از ستم گري، صداقت، پاي بندي به عهد و پيمان، هدف خواهي، هم آهنگي وسيله وهدف از شيوه ها و رفتارهاي اصلاح طلبي امام عليعليهالسلام
است كه در سرتاسر كتاب جامعه ي علوي بدان پرداخته ايم و از تكرار آن صرف نظر مي كنيم.