۲۳- سيره ي اداري امام عليعليهالسلام
جامعه ي اسلامي با مشاهده ي روزهاي تيره و زوال درخشش عظمت امت اسلامي در عهد خلافت و بي عدالتي ها و ثروت پرستي ها و مقام خواهي ها، نيازمندي به عليعليهالسلام
را درك كرد و اين شناخت و معرفت، مردم را به سوي خانه ي او كشاند. اصرار فراوان مردم و تأكيد آن ها بر اهليّت و شايستگي، او را به پذيرش حكومت مكلّف ساخت، و روي كرد خود را نسبت به پذيرش حكومت بيان كرد: «اي مردم، مرا در اين كار رغبتي نيست و بدان نيازي ندارم.»
«از من دست برداريد و ديگري را بطلبيد؛ زيرا ما به استقبال چيزي مي رويم كه چهره ها و رنگ هاي گوناگون دارد. نه دل ها را در برابر آن طاقت شكيبايي است و نه عقل ها را تاب تحمّل. سراسر آفاق را ابري سياه فرو پوشانده و راه هاي روشن ناشناخته مانده است.»
مراد عليعليهالسلام
اين نيست كه خلافت، حق او نيست كه بارها در خطبه ها و نامه ها بدان تصريح كرده است؛ بلكه عليعليهالسلام
از اوضاع تخريب شده ي زمان خود ابراز نگراني مي كند. « با شور و اشتياق فراواني دور عليعليهالسلام
را گرفتند، علي دستش را مي بست و نگه مي داشت و مردم، دست او را باز مي كردند و مي كشيدند.
كودكان شادمانه و پيران لنگان و لرزان، و بيماران با درد و رنج فراوان و دوشيزگان بي نقاب سوي او مي شتافتند.»
و عليعليهالسلام
به جهت گرفتن حقّ ضعيف از قوي و حقّ مظلوم از ظالم و اصلاح بلاد و احياي دين، حاكميت را پذيرفت
و برنامه ي حكومتي خويش را بدون زمزمه و سرزنش ديگران با قاطعيّت و مطابق قرآن و سنّت نبوي ارايه كرد
و فرمود: «به خدا سوگند، اگر چيزي را كه عثمان بخشيده نزد كسي بيابم، آن را به صاحبش باز مي گردانم؛ هر چند آن را كابين زنان يا بهاي كنيزان كرده باشند.»
و دستور داد تمام اموال متعلّق به بيت المال را از خانه ي عثمان بيرون آورده، به بيت المال بسپارند و تنها اموال شخصي او را براي ورثه بگذارند
و امامعليهالسلام
در تمام قلمرو جغرافيايي حكومت اسلام، از شمال تا حوالي قسطنطنيه و گرجستان و درياي خزر و از سمت شمال غربي تا حوالي اروپا و از جانب شمال شرقي تا نيشابور و مرو و از جنوب به يمن و از غرب به سرزمين مصر و از شرق به سجستان و در جنوب شرقي عمان، با همين شيوه و اسلوب حكومت كرد و عدل علوي را در سرزمين هاي حجاز، عراق، ايران، شام، مصر، يمن، عمان و بين النهرين گستراند.
امام در ابتدا، شهر مدينه را مركز خلافت قرار داد؛ ولي پس از يك سال يعني در سال ۳۶ هجري به كوفه منتقل شد. و اين حركت استراتژيكي جهت آسودگي خاطر از جانب شام بود. و با نصب كارگزاران و استان داران، توزيع قدرت سياسي را تحقق مي بخشيد. كارگزاران امام به سه دسته استان داران، كه در مناطق بزرگ و حسّاس انتخاب مي شدند؛ و فرمان داران، كه در مناطق كوچك تر برگزيده مي شدند؛ و جمع آوران صدقات و ناظران بر بازار تقسيم مي شدند. امامعليهالسلام
در امر حكومت كاملاً به سازمان دهي در امور و انتظام بخشيدن در كارها معتقد بود.
از اين رو تشكيلات و اركان حكومت علوي را به چهار بخش، ديوان ماليه (اقتصاد و دارايي)، ديوان عدالت و قضا، ديوان ارتش و سپاه و ديوان آموزش و تعليم و تربيت تقسيم كرده است.
ديوان بيت المال و ماليه، اولين ديواني است كه در اسلام شكل گرفت و به امور مالي و اقتصادي جامعه رسيدگي مي كرد و نسبت به بهره برداري و مصرف زكات، صدقات، غنايم، خمس، جزيه، خراج برنامه ريزي مي كرد.
در زمان خلفاي پيشين، سيستم مالي تغيير كرد. ولي امام به شيوه ي رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
به تقسيم عادلانه و مساوي اموال در ميان مسلمانان دست زد. و هرگونه فضل و برتري را منتفي ساخت. در سيره ي مالي علوي، افراد خاص و طبقه ي ممتاز مفهومي نداشت.
به همين جهت، امام را به جهت سياست تساوي در عطا مورد عتاب قرار دادند و امام با آن ها مخالفت كرد
و كارگزارانش را از بي عدالتي و اختصاص دادن اموال براي خويش و خويشاوندان نهي مي كرد.
پس سيره نظري و عملي عليعليهالسلام
در برنامه ريزي اقتصادي و مالي، لغو هرگونه امتيازات نژادي و طبقاتي بود. امام بر عمل كرد كارگزاران و عاملان خراج و صدقات، نظارت دقيق داشت و آن ها را به آداب معيني توصيه مي كرد.
امامعليهالسلام
دليل عمده فقر را نابرابري و تبعيض اقتصادي مي دانست؛ بر اين اساس، به شدت از تراكم ثروت پرهيز مي كرد و از ضايع شدن حقوق ديگران ممانعت مي نمود.
راه هاي انباشت ثروت در زمان حضرت عليعليهالسلام
عبارت بودند از: احتكار، ربا، كم فروشي، غبن در معامله كه امام از همه ي آن ها جلوگيري نمود.
اجراي قوانين مربوط به ماليات، زكات، خمس، انفاق در راه خدا و... نيز در جلوگيري از نابرابري اقتصادي مفيد بود؛ اما هيچ گاه حضرت، از حقوق صاحبان خراج و ماليات دهندگان غفلت نكرد و هميشه نسبت به حقوق طبيعي آن ها توصيه مي كرد.
ديوان قضا و نهاد دادگستري كه در جلوگيري از عصيان و آشوب و برقراري صلح و امنيت، نقش مؤثري دارد و از ديگر نهادهاي حكومت علوي است كه به تعبير وي، ترازوي عدالت الهي و ابزار ستاندن حق مظلوم از ظالم و ضعيف از قوي است.
در محكمه ي علوي، ضعيف و قوي، سفيد و سياه، عرب و عجم از يك موقعيّت برخوردار بودند. حتي عليعليهالسلام
به عنوان حاكم مسلمين با ساير مردم مساوي بود؛ زيرا حكومت با كفر دوام دارد، ولي با بي عدالتي پايدار نيست.
امام در نامه هايش در باب اوصاف قاضي و شرايط قضاوت توصيه هاي مهمي به كارگزاران نمود.
حضرت نسبت به مجرم، تعزير، زندان و حدود الهي را روا مي دانست؛ ولي از شكنجه و آزار رساندن خارج از چارچوب احكام الهي پرهيز داشت.
ديوان سپاه و تعليم و تربيت نيز از ديگر نهادهاي حكومت علوي است كه براي حفظ استقلال ارضي و مقابله با تجاوز بيگانگان و آموزش معارف دين براي همگان ترتيب يافت.
نكته ي قابل توجه اين كه، امام در دوران حكومت علوي از شرايط و ويژگي ها و وظايف كارگزاران و نحوه ي عزل و نصب آن ها و كيفيت رابطه ي آن ها با مردم و حاكم اسلامي سخن گفته است كه بيشتر مي توان در فرمان امام به مالك اشتر اين حقايق را جست وجو كرد.
اصول اداري از نگاه حضرت امير المؤمنين عبارتند از:
۱.اصل سعه ي صدر
: «ابزار و وسيله رياست و مديريت، گشادگي سينه است».
«داد و انصاف مردم را از خود بدهيد و در برآوردن حاجت هاي آنان شكيبايي ورزيد كه شما خزانه داران مردم و وكيلان امت و سفيران پيشوايانيد.»
امام جلوه هاي سعه صدر را گشاده رويي، نرم خويي و با عطوفت و محبت برخورد كردن با مردم معرفي نموده است.
۲.اصل مدارا
: « هر كس با ملايمت عمل كند، موفق گردد.»
«هر گاه زما م دار شدي بايد رفق و ملايمت ورزي.»
۳.اصل عدالت
: «بايد براي تو پسنديده ترين كارها ميانه ترينشان در حق، شامل ترينشان در عدل و فراگير ترينشان در جلب خشنودي مردم باشد.»
۴.اصل ميانه روي
: «انحراف به راست و چپ گم راهي است و راه مستقيم و ميانه، جاده ي وسيع حق است. كتاب باقي ابدي و آثار نبوت بر اين راه پرتوافكن است و از همين راه است پيش رفت سنّت؛ و به سوي همين مقصد است گرديدن عاقبت.»
۵.اصل آينده نگري
: «بهترين دليل زيادي عقل، حسن تدبير است».
«كسي كه بدون دقت در عاقبت كار دست به اقدام زند، خود را در معرض گرفتاري ها قرار مي دهد.»
۶.اصل مشورت
: «هيچ خردمندي از مشورت بي نياز نمي شود.»
«البته با اشخاص ترسو، حريص، دروغ گو، جاهل، احمق نبايد مشورت كرد.»
۷.اصل پرهيز از شتاب زدگي و سستي
: «بپرهيز از كارهايي كه وقت انجام دادنشان نرسيده است و از اهمال گري در كارهايي كه وقت انجام دادنشان فرا رسيده است و از لجاجت كردن در اموري كه مبهم است و از سستي نمودن در كارها، آن هنگام كه راه عمل روشن شده است. پس هر امري را در جاي خويش قرارده و هر كاري را به موقع خود به انجام رسان.»
۸.اصل نفي سلطه
: «مبادا بگويي من اكنون بر آنان مسلّطم؛ از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت كردن، كه اين عين راه يافتن فساد در دل و خرابي دين و نزديك شدن تغيير و تحوّل است.»
۹.اصل پاي بندي به عهد و پيمان
: «همانا وفا، هم زاد راستي است و من هيچ سپري نگه دارنده تر از وفا سراغ ندارم. آن كه مي داند او را چگونه بازگشت گاهي است بي وفايي نكند. ما در روزگاري به سر مي بريم كه بيش تر مردم آن بي وفايي را زيركي دانند و نادان، آن مردم را چاره انديش خوانند. خدايشان كيفر دهد؛ چرا چنين مي پندارند؟»
«وفاداري، پناه و دژ سروري است.»
۱۰.اصل مساوات
: «به او فرمان داد تا با مردمان به نرمي رفتار كند و همه را به يك چشم بنگرد و خويش و بيگانه را در حق برابر شمارد.»
«و همه را به يك چشم نگاه كن تا بزرگان در تبعيض تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند.»
۱۱.اصل برپا داشتن حق
: «هر كه به حق عمل كند، نجات يابد و رستگار شود.»، «همانا برترين مردم در نظر خدا كسي است كه عمل به حق نزد او محبوب تر از باطل باشد؛ گرچه از نفع و قدر او بكاهد و برايش مشكلاتي پيش آرد و باطل براي او منافعي فراهم سازد و برايش رتبت و زيادتي به بار آورد.»
۱۲.اصل خرد ورزي و درايت
: «پيشوا و رهبر به قلبي انديشمند و زباني گويا و دلي كه بر اقامه ي حق استوار باشد نيازمند است.»
۱۳.اصل علم و آگاهي
: «اي مردم، سزاوارترين مردمان به خلافت، قوي ترين آنان بدان و داناترينشان به دستورات خداوند است.»
۱۴.اصل توانايي و قوت
: «اي مردم، سزاوارترين اشخاص براي حكومت كسي است كه بدان تواناتر باشد».
۱۵.اصل زهد
: «براي تو بسنده است رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را مقتدا گرداني و راه نماي شناخت بدي و عيب هاي دنيا و بسياري خواري و زشتي هاي فراوانش بداني كه چگونه دل بستگي هاي آن از او گرفته شده و براي غير او گسترده شده است؛ از نوش آن نخورد و از زيورهايش بهره نبرد».
۱۶.اصل مردمي بودن
: رسول خدا مي فرمايد: «مردم، خانواده و عيال خدايند، پس محبوب ترين مردمان نزد خدا كساني اند كه به عيال خدا خدمت كنند و سود برسانند.»
اميرالمؤمنين در نامه اي به عثمان بن حنيف، والي بصره، فرمود: «آيا بدين بسنده كنم كه مرا اميرمؤمنان گويند و در ناخوشايندي هاي روزگار شريك آنان نباشم؟ يا در سختي زندگي نمونه اي برايشان نشوم؟»
۱۷.اصل بهره برداري از فرصت ها
: «فرصت ها هم چون عبور ابرها مي گذرد؛ پس فرصت هاي نيك را غنيمت بشماريد.»
۱۸.اصل ارزش يابي و تشويق و تنبيه
: «مبادا كه نيكوكار و بدكار در نزدت يك سان باشند، كه آن رغبت نيكوكار را در نيكي كم كند و بدكردار را به بدي وادار نمايد؛ و درباره ي هر يك از آنان، آن را عهده دار باش كه او بر عهده ي خود گرفت.»
۱۹. اصل دقت در گزينش: «سپس در كارگيري كارگزارانت دقّت كن و پس از آزمودن به كارشان گمار و به ميل خود و بي مشورت ديگران و از سرخودكامگي مسئوليتي به آنان مسپار كه به ميل خود عمل كردن و به رأي ديگران ننگريستن، ستم گري و خيانت است.»
۲۰. اصل رعايت اهليت ها: « اندوه من آن است كه نابخردان و نابكاران، فرمان كار اين امت به دست گيرند و مال خداي را دولت باد آورده ي خويش شمارند و آن را دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خود گيرند و به خدمت خويش گمارند با صالحان در پيكار باشند و فاسقان را يار.»
۲۱. اصل حساب رسي: « شخصي را به جاي خود به عنوان جانشين قرارده و خود به همراه گروهي از يارانت تمام سرزمين سواد (عراق) را منطقه به منطقه بگرديد و از چگونگي رفتار و اعمال كارگزاران جويا شويد و سيره ي آنان را مورد بررسي و پي گيري قرار دهيد.»