جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام0%

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علي اکبر مهدي پور
گروه: مشاهدات: 47397
دانلود: 2523

توضیحات:

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 170 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 47397 / دانلود: 2523
اندازه اندازه اندازه
جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اواخر شب خوابم برد، در عالم روءیا دیدم که شخص بسیار جلیل القدری روی اسب در بالکن خانه ی ما ایستاده و به من می فرماید:

ما به تو فرزندی می دهیم، به شرط اینکه نامش را نام پدر من بگذاری.

من به تصور اینکه او حضرت مسیحعليه‌السلام است، گفتم:

شما که پدر ندارید.

فرمود: من ابوالفضل هستم، پدرم حضرت علیعليه‌السلام می باشد.

وقتی بیدار شدم، خوابم را برای شوهرم تعریف کردم.

شوهرم گفت: من بلیط را کنسل می کنم. اگر تو حامله شدی، من مرضی ندارم که شما را رها کنم و همسر دیگری انتخاب کنم.

چند روز از این روءیا نگذشته بود که آثار حاملگی ظاهر شد، به دکتر مراجعه کردم، گفت: حامله هستی و جنین تو پسر می باشد.

سرانجام پسرم به دنیا آمد و او را «علی» نام نهادم و اینک چهار ساله است.

هنگامی که به محل خود رسید، بالکن خانه اش را به من نشان داد و گفت: حضرت ابوالفضلعليه‌السلام روی همین بالکن ایستاده بود.

چون پیاده شد، پسرش را صدا کرد او نیز به بالکن خانه آمد.

گفت: این همان فرزندی است که حضرت ابوالفضلعليه‌السلام به من عطا فرموده و من طبق فرمان، او را «علی» نامیده ام.

۵) روز چهارشنبه ۹/۶/۸۴ برابر ۲۵ رجب ۱۴۲۶ قمری، یکی از دوستان که برای روضه خوانی به اصفهان می رود، نقل کرد:

در دهه ی عاشورا در قائمیّه ی اصفهان منبر داشتم، راننده راه را اشتباه کرد، دیدیم اطعام مفصّلی هست، پرچم بزرگی زده اندکه رویش نوشته:

«یا أبا الفضل العباس أدرکنی»

ولی بالای آن صلیب است.

از روی تعجّب پیاده شده از صلیب پرسیدیم، گفتند: کسی که خرجی می دهد، مسیحی است.

گفتیم: کجاست؟ ما را به اتاقی راهنمایی کردند که تنها نشسته بود و به ما اعتنایی نکرد.

گفتند: ایشان روضه خوان است، از قم آمده است.

یک مرتبه منقلب شد و همه اش می گفت: یا ابالفضل العبّاس، یا قمر بنی هاشم.

آنگاه عکس حرم حضرت ابوالفضل را به ما نشان داد و گفت:

من هر سال این خرجی را می دهم و یک نفر روضه خوان دعوت می کنم که در کنار دیگ ها روضه بخواند. چند لحظه پیش یادم آمد که امسال روضه خوان دعوت نکرده ایم.

به عکس حرم حضرت ابوالفضلعليه‌السلام نگاه کردم و گفتم: آیا ممکن است امسال شما روضه خوان برای ما بفرستی؟

هنوز پنج دقیقه نشده که شما آمدید.

عنایت قمر بنی هاشمعليه‌السلام به یک وزنه بردار إباضی

روز چهارشنبه ۲۱/۷۷/۸۸ برابر ۲۵ صفر ۱۴۳۱ قمری، خطیب ارجمند آقای سید محمدباقر فالی، در مدرسه امام رضا در مشهد مقدس در حضور جمعی از اهل وِلا نقل کردند که در مسقط پایتخت کشور عُمان، وزنه برداری معروف بود به نام «نبیل» که پیرو مذهب اِباضی بود.

او که قهرمان اول وزنه بردای بود، روزی به هنگام برداشتن وزنه رباطهای

زانویش قطع می شود که دیگر نمی تواند پاهایش را جمع کند، حداکثر تا زاویه قائمه جمع می شود. دکترها می گویند: باید عمل شود و بعد از عمل نیز دیگر نمی تواند وزنه های سنگین را بردارد.

مادرش شیعه بود، به او می گوید: بیا برویم حسینیه، به امام حسینعليه‌السلام متوسّل می شویم، او مسخره اش می کند.

مادر به حسینیّه می رود و به هنگام دعا به حضرت ابوالفضلعليه‌السلام متوسّل می شود.

وقتی به خانه می آید، به نبیل می گوید: برای شفای تو دعا کردم وبه حضرت ابوالفضلعليه‌السلام متوسّل شدم.

نبیل علی الرّسم می گوید: خیلی ممنون، ولی دل نمی بندد.

فردا به تمرین می رود، یک وزنه ی نود کیلویی برمی دارد، در آیینه سیمای شخص بزرگواری را می بیند که در پشت سرش پیداست و یک پَر در کلاه خود دارد، شبیه آنچه در شمایل حضرت ابوالفضلعليه‌السلام دیده است.

نبیل جرأت نمی کند که برگردد و به پشت سرش نگاه کند، ولی احساس می کند که این وزنه ی نود کیلویی را مثل پَر برداشته است.

آنگاه وزنه ی ۱۳۰ کیلویی، ۱۸۰ کیلویی، سپس ۲۱۰ کیلویی برمی دارد که خیلی راحت و بدون فشار این کار را می کند و زانوها به راحتی خم می شوند.

روز بعد به نزد دکتر می رود و می گوید: من وزنه ی ۲۱۰ کیلویی برداشتم، دکتر خیلی تعجب می کند.

سه روز بعد برای عمل وقت گرفته بود که دیگر نیازی به عمل پیدا نمی کند.

آقای فالی گفت: من تقریر اول و تقریر دوم دکتر را دیدم، به آقای نبیل گفتم که به حسینیّه بیاید و این تقریرها را با خود بیاورد. شب تقریرها را آورد و آنها را به مردم نشان دادم و به او گفتم که برخیز. برخاست، همگان دیدند که راحت برمی خیزد و می نشیند.

آقای نبیل شخص معروفی بود و برای اهل مجلس شناخته شده بود. پس از این عنایت قمر بنی هاشم آقای نبیل و هفده تن از اقوامش که همگی «اِباضی» بودند، به آیین تشیّع مشرّف شدند.

جالب توجّه است که نبیل با هزینه ی مَلِک به بیمارستان مراجعه کرده بود.

جایگاه رفیع حضرت علی اکبر و حضرت علی اصغرعليهما‌السلام

اشاره

روز جمعه ۲۴/۱۲/۸۰ برابر ۳۰ ذی حجه الحرام ۱۴۲۲ قمری، با ماشین آقای بذرافشان از قم به اصفهان رفتیم، آقای بذرافشان در ماشین نقل کردند که پارسال ۱۲/۱۱/۷۹ به عتبات مشرّف شدم و روز ۲۱/۱۱/۷۹ به اصفهان بازگشتم، به شدّت مریض شدم و در بیمارستان بستری شدم.

همه اش زیر سرم بودم و وضع بسیار بدی داشتم.

به حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام متوسّل شدم و عرض کردم که زائر شما در بیمارستان با این وضع مانده است!

شب در عالم روءیا دیدم که به عتبات مشرّف شده، به حرم مطهّر حضرت سیدالشهداء وارد شدم، درب ضریح باز شد، دیدم امام حسینعليه‌السلام در وسط ضریح ایستاده است.

خواستم روی پاهای حضرت بیفتم، اجازه نفرمودند. خواستم به پایین پا متوجّه شوم، اجازه نفرمودند.

عرض کردم چرا اجازه نمی فرمایید؟ فرمودند:

شما خیلی مقصّر هستید، چرا در فلان جا فلان حرف را زدی و نام حضرت علی اکبر را بردی؟ آیا مقام او را می دانی؟

آقای بذرافشان گفت: من آن سخن را از باب شوخی گفته بودم و لذا التماس

کردم که از تقصیر من بگذرد، اظهار ندامت کردم و حضرت گذشت.

همین طور که مشغول گریه و تضرّع بودم، از خواب بیدار شدم و نیم ساعتی نیز در بیداری گریه کردم.

حالم طوری بود که دو نفر زیر بغلم را می گرفت تا بتوانم حرکت کنم، ولی پس از این روءیا احساس کردم که سبک شده ام. سِرُم را روی دست گرفتم، بدون اینکه از کسی کمک بگیرم، به دستشویی رفتم.

صبح که دکتر آمد، گفتم: مرا مرخّص کنید، گفت: امکان ندارد، همه ی بدنت را چرک فرا گرفته، حدّاقل باید یک هفته ی دیگر بمانید.

نتوانستم به او بگویم که چه اتّفاقی افتاده است.

ظهر آقای ابطحی زنگ زد، خودم پاسخ دادم، پرسید: شما کی هستید؟ احتمال نمی داد که خودم باشم. بالاخره روز دیگر مرخّص شدم.

کرامتی از حضرت علی اکبرعليه‌السلام

حضرت علی اکبر در سیرت و صورت شبیه ترین مردمان به خاتم پیامبرانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از نظر صولت و هیبت در میدان نبرد، یادآور دلاوری های حیدر کرّار امیرموءمنانعليه‌السلام بود.(۱)

میلاد مسعود حضرت علی اکبر روز یازدهم شعبان سال ۳۳ هجری(۲) و سن مبارکش به هنگام شهادت ۲۷ سال بود و به اتّفاق مورّخان از امام سجّادعليه‌السلام از نظر سِنّی بزرگ تر بود.(۳)

_____________________________________

۱- ۱. سید ابن طاووس، لهوف، ص ۶۳.

۲- ۲. مقرّم، علی الاکبر، ص ۱۲.

۳- ۳. ابن ادریس، سرائر، ج ۱ ص ۶۵۴ ۶۵۶.

مادرش «لیلا» دختر ابومرّه بن عروه بن مسعود ثقفی، از یک خاندان اصیل و شریف بود، که از رسول خدا روایات فراوانی در شرافت و جلالت قدر عروه بن مسعود رسیده است.(۱)

عروه بن مسعود شخصیّت برجسته ی قریش بود که در قرآن کریم به او اشاره شده، آنجا که قریش گفتند:

( لَوْلاَ نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ )

پس چرا این قرآن به یکی از دو مرد بزرگ از دو قریه نازل نشده؟(۲)

که منظور ولید بن مغیره از مکه و عروه بن مسعود از طائف می باشد.(۳)

در صلح حدیبیّه نیز از سوی قریش صلح نامه را او امضا کرد.(۴)

حضرت علی اکبر بدون تردید ازدواج کرده بود و صاحب فرزند بود.

در حدیثی از امام رضاعليه‌السلام از همسر آن حضرت «امّ ولد» تعبیر شده(۵) و آن اشاره است به اینکه او کنیز و صاحب فرزند بود.

در زیارتنامه ی مأثور که با سند صحیح از امام صادقعليه‌السلام رسیده، آمده است:

صلّی اللّه علیک وعلی عترتک وأهل بیتک وآبائک وأبنائک؛

خدا درود بفرستد بر تو و عترت تو و اهل بیت تو و پدران و فرزندان تو...(۶)

این فراز صراحت دارد که آن حضرت فرزندان و همسر یا همسرانی داشته است. در فراز دیگری از همین زیارتنامه آمده است:

_________________________________

۱- ۱. ابن حجر، الإصابه، ج ۴، ص ۲۳۸.

۲- ۲. سوره زخرف، آیه ۳۱.

۳- ۳. بحرانی، البرهان، ج ۸، ص ۵۵۲.

۴- ۴. ابن حجر، الإصابه، ج ۴، ص ۲۳۸.

۵- ۵. کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۳۶۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج ۷، ص ۴۴۹.

۶- ۶. ابن قولویه، کامل الزّیارات، ص ۲۳۹.

صلی اللّه علیک یا أبا الحسن؛

درود خداوند بر تو ای اباالحسن.(۱)

بر این اساس، کنیه ی آن حضرت «ابوالحسن» می باشد و شاید یکی از فرزندان آن حضرت «حسن» باشد.

در چندین فراز از زیارت مخصوص روز اوّل رجب، تعبیراتی در حق حضرت علی اکبرعليه‌السلام به کار رفته که صراحت در عصمت آن حضرت دارد.(۲)

حضرت علی اکبرعليه‌السلام در نزد پدر بزرگوارش آن قدر عزیز بود که در دوران صباوت در غیر موسمش از پدرش انگور طلبید، امام حسینعليه‌السلام از طریق اعجاز از زیر سقف، از کنار ستون مسجد برای او انگور عطا نمود.(۳)

شاید به همین دلیل بود که روز عاشورا از پدر بزرگوارش آب مطالبه نمود، زیرا انتظار داشت که آن حضرت از طریق اعجاز او را سیراب کند، تا به میدان بازگشته و با دشمنان خدا بهتر نبرد کند.

حضرت علی اکبرعليه‌السلام نخستین شهید از خاندان پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز عاشورا بود.(۴)

از این رهگذر در زیارتنامه ی آن حضرت آمده است:

السّلام علیک یا اوّل قتیل من نسل خیر سلیل، من سلاله ابراهیم الخلیل؛

سلام بر تو، ای نخستین شهید از نسل بهترین خاندان، از تبار حضرت ابراهیم خلیلعليه‌السلام (۵)

____________________________________

۱- ۱. همان، ص ۲۴۰.

۲- ۲. شهید اول، المزار، ص ۱۷۴.

۳- ۳. محلاّتی، فرسان الهیجاء، ج ۱، ص ۲۹۹.

۴- ۴. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۷۴.

۵- ۵. ابن المشهدی، المزار الکبیر، ص ۴۸۵.

این زیارتنامه از سوی امام هادیعليه‌السلام به سال ۲۵۲ قمری صادر شده و به زیارت ناحیه ی مقدسه معروف می باشد.(۱)

از حضرت علی اکبرعليه‌السلام کرامات فراوان مشاهده شده که یک مورد آن به صورت مستند به ما رسیده، آن را در اینجا نقل می کنیم:

در حدود شصت سال پیش یک نفر مسیحی به نام: «سیمون»، قسمت نجّاری شرکت مهمّی را در حصارک کرج بر عهده داشت.

روزی پزشکی که در آن شرکت کار می کرد، شمایل حضرت علی اکبرعليه‌السلام را آورد و از آقای سیمون خواست که آن را قاب کند.

سیمون پرسید که این شمایل کیست؟

آن پزشک در حدّ اطّلاعات خود، شمّه ای از فضایل و مناقب آن حضرت را برای ایشان برشمرد.

سیمون به شدّت به آن شمایل دلبستگی پیدا کرد، آن را قاب کرده و در مقابلش نصب کرد.

به هنگام صرف غذا، میز غذا را در مقابل آن شمایل قرار داد و مشغول غذا شد.

بطری شراب را آورد، درش را باز کرد، لیوان را پُر کرد و روی میز نهاد، هنگامی که به طرف لیوان دست برد، آن را خالی یافت!

دست به طرف بطری برد و آن را نیز خالی یافت!

او متوجّه شد که صاحب شمایل نخواسته او با این نوشیدنی آلوده شود و لذا یک چنین کرامتی را بروز داده است.

___________________________________

۱- ۱. نگارنده، نبراس الزائر، ص ۱۳۴.

سیمون به شدّت تحت تأثیر قرار گرفت، بدنش لرزید، به خدمت سید محمد تقی اشرفی رفت و از او راه تشرّف به اسلام را فرا گرفت و مسلمان شد.

این کرامت باهره را مرحوم آیه اللّه سید نور الدّین میلانی (۱۳۳۵ ۱۴۲۵ قمری) بدون واسطه از سید محمد تقی اشرفی برای نگارنده نقل فرمود.

سید محمد تقی اشرفی، فرزند سید عبدالغفّار مازندرانی، متوفای ۱۳۶۵ قمری، از اساتید بزرگ نجف اشرف، از شاگردان آخوند خراسانی و از استوانه های علمی و اخلاقی زمان خود بود.(۱)

من به چشم خود دیدم که آرام جانم می رود

شهادت حضرت علی اکبرعليه‌السلام آن قدر بر امام حسینعليه‌السلام سخت بود که مرحوم شیخ جعفر شوشتری می نویسد: در مصیبت حضرت علی اکبر سه مرتبه نزدیک بود امامعليه‌السلام قالب تهی کند.

در مورد مرحوم آیه اللّه سید ابوالحسن اصفهانی نقل شده: هنگامی که فرزندش را سر بریدند، چون می دانست که توطئه ای در کار است و می خواهند در نجف اشرف اختلاف ایجاد کنند، بسیار با متانت رفتار کرد، در مراسم تشییع و مجالس ترحیم، خود را بسیار طبیعی، صبور و شکیبا نشان داد، قاتل را عفو کرد، ولی شب ها در پشت بام منزلش ناله های جانسوز می زد و همه اش می گفت:

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت

جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت

________________________________

۱- ۱. شیخ آغا بزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج ۳، ص ۱۱۴۴.

نام نامی و یاد گرامی حضرت علی اصغرعليه‌السلام

بر اساس تحقیق، از حضرت سیدالشّهداءعليه‌السلام دو طفل رضیع در روز عاشورا به شهادت رسیده که عبارتند از:

۱) حضرت علی اصغر

۲) عبداللّه رضیع

حضرت علی اصغر شش ماهه بود، مادرش رباب بود، خواهرش حضرت سکینه بود، قاتلش حرمله بود، محلّ شهادتش در میدان جنگ و در آغوش امام حسینعليه‌السلام بود.

ولی عبداللّه رضیع روز عاشورا به هنگام ظهر متولّد شد، مادرش امّ اسحاق، خواهرش رقیّه، قاتلش عبداللّه بن عُقبه ی غَنَوی و محل شهادتش در مقابل خیمه ها در آغوش سیدالشهداءعليه‌السلام بود.

برای تحقیق در این زمینه به کتاب «فرسان الهیجاء» مراجعه شود.(۱)

تعبیر: «عبداللّه» و «طفل رضیع» در زیارتنامه ی ناحیه ی مقدّسه که در سال ۲۵۲ قمری از سوی امام هادیعليه‌السلام صادر شده، آمده است:

السلام علی عبداللّه بن الحسین، الطِّفل الرَّضیع؛

درود بر عبداللّه، فرزند امام حسین، طفل شیرخوار(۲)

نام نامی «علی اصغر»

در زیارتنامه ای که سید ابن طاووس برای روز عاشورا نقل کرده، آمده است:

صلّی اللّه علیک وعلیهم وعلی ولدک علیّ الأصغر الّذی فُجِعتَ به؛

درود خداوند بر شما و بر آنان و بر فرزندت «علی اصغر» که به وسیله ی او داغدار شدی.(۳)

____________________________________

۱- ۱. محلاّتی، فرسان الهیجاء، ج ۱، ص ۲۴۲ ۲۷۴.

۲- ۲. ابن مشهدی، مزار کبیر، ص ۴۸۸؛ نگارنده نبراس الزّائر، ص ۱۳۵.

۳- ۳. سید ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج ۳، ص ۷۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۱۴.

بر اساس این تحقیق آنچه در مقاتل اختلاف در محلّ شهادت، نام قاتل و غیره وجود دارد، حل می شود.

با توجّه به آنچه از امام سجادعليه‌السلام روایت شده، که پدرم آن قدر به پدرش علاقه داشت که می فرمود: اگر خداوند به من یکصد فرزند پسر عنایت کند، همه اش را «علی» نام می گذارم، احتمال می رود که طفل رضیع به نامگذاری نرسیده باشد، لذا به عنوان «عبداللّه» معروف شده باشد و اگر از سوی امام حسینعليه‌السلام نامی برایش انتخاب شده باشد، به دست ما نرسیده باشد.

تعبیر: «رضیع» یعنی: شیرخواره نیز بر اساس فهم عُرف می باشد، زیرا مادرش شیر نداشت که به او شیر دهد و در خیمه ها آبی پیدا نمی شد که با آب فرات کامش را بردارند، از این رهگذر تعبیر رضیع نیز تعبیر مسامحه ای می باشد، جز اینکه در زیارتنامه ی مأثور از معصوم آمده است.

بر اساس روایتی از امام محمد باقرعليه‌السلام امام حسینعليه‌السلام فرزند شیرخوارش را در آغوش گرفته به سوی آن قوم عنود آورد، پس تیری بر او اصابت کرد، خون آن عزیز سرازیر شد، امام حسینعليه‌السلام کف دستش را از خون فرزندش پُر کرد، به سوی آسمان پاشید و عرضه داشت:

بار خدایا! اگر امروز نصرت خود را از ما دریغ کردی، آن را برای آنچه خیر است قرار بده، انتقام ما را از این ستمگران بگیر.(۱)

حضرت علی اصغر دقیقاً شش ماهه بود و مادرش رباب دختر امرء القیس، از بانوان با فضیلت و مورد علاقه ی خاص امام حسینعليه‌السلام بود که برای آن حضرت دو فرزند آورد:

__________________________________

۱- ۱. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۶۴۴.

۱) حضرت سکینه

۲) حضرت علی اصغر

برخی محقّقین از مورّخان برای امام حسینعليه‌السلام شش فرزند ذکور نوشته اند:

۱) حضرت علی اکبرعليه‌السلام

۲) حضرت علی اوسط (امام زین العابدینعليه‌السلام )

۳) حضرت علی اصغرعليه‌السلام

۴) محمد

۵) عبداللّه

۶) جعفر(۱)

در اینجا به نام علی اصغر تصریح شده و در کنار آن از عبداللّه نام برده شده و آمده است: گفته می شود که عبداللّه نیز با پدرش به شهادت رسید.(۲)

سبط ابن جوزی می نویسد:

امام حسینعليه‌السلام فرزندش را مشاهده کرد که از تشنگی دست و پا می زند، آن را به دست گرفت و مقابل لشکر آورد و فرمود:

ای لشکر! اگر به من رحم نمی کنید، به این طفل رحم کنید.

پس تیری بر گلوی او خورد و گلویش را برید.

پس امامعليه‌السلام گریست و عرضه داشت:

بار خدایا! بین ما و این قوم داوری کن که ما را دعوت کردند که ما را یاری کنند، ولی ما را کشتند!

پس ندای منادی از آسمان شنیده شد که می گفت:

____________________________________

۱- ۱. ابن طلحه، مطالب السّوءول، ص ۲۵۷.

۲- ۲. همان.

ای حسین! او را فروگذار که برای او در بهشت دایه ای در نظر گرفته شده است.(۱)

ابن طلحه می نویسد که امام حسینعليه‌السلام برای فرزندش قبری با نوک شمشیر کند، بر پیکرش نماز خواند، سپس آن را در قبر نهاده و دفن کرد.(۲)

محل دفن حضرت علی اصغرعليه‌السلام

از مرحوم آیه اللّه سید مرتضی کشمیری (۱۲۶۸ _ ۱۳۲۳ قمری) پرسیدند که محل دفن حضرت علی اصغر کجاست؟ به شدت گریست و فرمود: نمی دانم، فردا بیایید ان شاءاللّه پاسخ قانع کننده ای پیدا می کنم.

شب در عالم روءیا به محضر مقدس سالار شهیدان رسید. حضرت فرمود:

چرا پاسخ زائران مرا ندادی.

عرض کرد: مولا جان نمی دانستم، چه بگویم؟ فرمود:

بدان و به آنها بگو که پیکر عزیزم روی سینه ی من است.

این نقل موءیّد حکایت ابوخلیق است که در نزد مختار از دفن آن حضرت توسط امام حسینعليه‌السلام در پشت خیمه ها خبر داد، در پایان گفت:

به ابوایّوب غنوی، سرکرده بیل داران، سری از شهدا نرسید، دستور داد زمین کربلا را زیر و رو کردند و جسد آن طفل را پیدا کردند و بیرون آوردند.

سپس ابوخلیق می گوید: در حضور ابن زیاد دیدم که سر مقدس حضرت علی اصغرعليه‌السلام با رأس مطهر امام حسینعليه‌السلام در میان یک طشت بود.(۳)

__________________________________

۱- ۱. سبط، تذکره الخواص، ج ۲، ص ۱۶۴.

۲- ۲. ابن طلحه، همان، ص ۲۵۶.

۳- ۳. اسماعیلی، سحاب رحمت، ص ۵۴۷.

شرح حال مرحوم سید مرتضی کشمیری در کتاب ارزشمند «نجوم السّماء» آمده است.(۱)

تولد حضرت علی اصغرعليه‌السلام

اگر حضرت علی اصغر روز عاشورا دقیقاً شش ماهه باشند، ولادت ایشان با روز دهم رجب سال ۶۰ قمری مصادف می شود و لذا مرحوم نجم الممالک در تقویم خود روز دهم رجب را روز تولّد حضرت علی اصغر ثبت می کرد، ولی یکی از شیفتگان اهل بیت به نام علی اکبر تبریزی از امام رضاعليه‌السلام تقاضا می کند که به من چیزی عنایت کنید که خیرش به همه برسد.

شروع به توسّل و تضرّع می کند، سید جلیل القدری از کنارش می گذرد، او را به اسم صدا می کند و می گوید: شب نهم ماه رجب را که تولّد حضرت علی اصغرعليه‌السلام می باشد، جشن بگیر که خیرش به همه می رسد.

پرده ای از صحنه ی عاشورا

مرحوم شیخ غلامرضا زنجانی، متوفای ۲۹ رجب ۱۳۹۲ برابر ۱۷/۶/۵۱ شمسی، صحنه ای از کربلا را عصر عاشورا توسط بچّه ی خردسالی احضار کرده بود.

آن بچه می گفت: من آقایی را می بینم که روی اسب است، ولی به قدری نورانی است که نمی توانم به چهره اش نگاه کنم.

__________________________________

۱- ۱. لکهنوی، نجوم السّماء، ج ۲، ص ۲۱۹ ۲۴۸.

بچّه ی شیرخواری را به آغوش گرفته که از گلوی بچّه خون فوران می کند. پرندگان سفیدی خود را با آن خون رنگین می کنند و قطره ای از خون آن بچّه بر زمین نمی ریزد.

شهید بین الملل

واعظ شهیر و خطیب بی نظیر آذربایجان، مرحوم میرزا حسن ناصرزاده، متوفای ۱۱ شوال ۱۴۰۰ قمری، برابر ۳۱/۵/۵۹ شمسی، بر فراز منبر نقل فرمود:

روز عاشورایی به منزل یک خانواده مسیحی دعوت شدم. وقتی وارد مجلس شدم، دیدم صدها بانوی مسیحی در مجلس حضور دارند و قنداقه ی بچه ی شیرخواره ای را در وسط مجلس گذاشته اند و این مجلس برای شفای آن بچّه برگزار شده است که دکترها جواب کرده اند.

مقداری از آیات و احادیث و مباحث اخلاقی مطرح کردم، هنگامی که وقت روضه شد، با خود فکر کردم برای این اجتماع مسیحیان چه روضه ای بخوانم؟ یادم آمد که ما یک شهید بین المللی داریم و او حضرت علی اصغرعليه‌السلام است، زیرا در هیچ دین و آیینی بچّه ی شیرخواره مقصّر نمی باشد.

روضه ی حضرت علی اصغر خواندم، بسیار گریستند و مجلس باحالی شد.

فردا صبح صاحب خانه یک دست لباس کامل شامل: عمامه، پارچه ای قبا، پیراهن، جوراب و کفش برایم آورد و گفت:

نذر ما قبول شد.

شفای بیمار سرطانی با توسّل به حضرت علی اصغرعليه‌السلام

در حدود چهل سال پیش روزی یک نفر مسیحی به خدمت یکی از مراجع

بزرگ تقلید آمد و گفت: من آمده ام که در محضر شما به اسلام و تشیّع مشرّف شوم.

ایشان پرسید: چه عاملی سبب شده که شما تصمیم گرفته اید مسلمان بشوید؟

در پاسخ گفت: من مدّتی بود به سرطان مِری مبتلا بودم، تا جایی که یک قطره آب به راحتی از گلویم پایین نمی رفت.

دکتری که در تهران به ایشان مراجعه می کردم به من گفت: منزل شما در جنوب تهران است، شما باید به شمال تهران بروید تا هوا رقیق تر باشد و مقداری راحت تر نفس بکشید.

من خانه ام را اجاره داده و در بالای شهر آپارتمانی را اجاره کردم.

روزی یکی از همسایگان که نمی دانست من مسیحی هستم، در زد و گفت: همسایه! ما امروز روضه داریم، تشریف بیاورید در خدمت شما باشیم.

من برای اینکه با همسایه ها آشنا بشوم، در ساعت معیّن به واحد ایشان رفتم، منبری آمد و مقداری صحبت کرد و به حضرت علی اصغر توسّل کرد و گفت: خیال نکنید که حضرت علی اصغر کودک است و کاری از او برنمی آید، او با انگشتان کوچکش گره های بزرگی را می گشاید.

من همانجا نذر کردم که اگر این آقازاده مرا شفا دهد، من به شرف اسلام مشرّف شوم.

روضه تمام شد، چای آوردند، من برنداشتم، صاحب خانه اصرار کرد، گفتم: من مریض هستم، نمی توانم. گفت: به نیّت استشفاء بخورید.

من چای را برداشتم، به لبم نزدیک کردم که لب تر کنم، احساس کردم که می توانم بخورم، آرام آرام خوردم و استکان تمام شد. به کسی چیزی نگفتم. به منزل رفتم که در طبقه ی دیگر همان آپارتمان قرار داشت، کسی در منزل نبود، به سراغ یخچال رفتم، هر چه مایعات در یخچال بود، خوردم. چندین ماه بود که یک قطره آب به راحتی از گلویم پایین نمی رفت.

پرونده پزشکی ام را برداشتم و به سراغ دکتر رفتم. دکتر تا مرا دید، گفت: فلانی، شما هیچ داروی دیگری نداری، همان نسخه ات را استفاده کن.

گفتم: آمدم که یک بار دیگر مرا معاینه کنی، گفت: هیچ فایده ای ندارد. گفتم: برای شما که فایده دارد، شما پول ویزیت دریافت می کنید.

وقتی به گلویم نگاه کرد، پرسید: آمریکا رفته بودی؟ گفتم: نه، انگلستان رفته بودی: گفتم: نه.

گفت: پس کجا رفتی، چه کسی تو را معالجه کرد؟ گفتم: هیچ کس.

گفت: لابد حضرت مسیح به سراغت آمده است!

گفتم: بزرگ تر از حضرت مسیح، گفت: چه کسی؟ گفتم: حضرت علی اصغر، نور چشم حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام

صدیق ارجمندم حجه السلام والمسلمین آقای میرزا غلامحسین نوری در آن مجلس حضور داشت و این داستان را از ایشان برای اینجانب نقل کرد.