جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام0%

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علي اکبر مهدي پور
گروه: مشاهدات: 47396
دانلود: 2523

توضیحات:

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 170 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 47396 / دانلود: 2523
اندازه اندازه اندازه
جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام

جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عنایت حضرت علی اصغرعليه‌السلام به آقا نجفی قوچانی

روز سه شنبه ۲۰/۱۲/۸۱ برابر ۷ محرم ۱۴۲۴ قمری، صدیق ارجمند خطیب توانا، حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ حسن یوسفی در اصفهان از کتاب سیمای غرب مرحوم آقا نجفی قوچانی نقل کردند که ایشان نوشته است:

من آیه شریفه ی:( یا ایها المدّثر ) را به حضرت علی اصغر تفسیر کردم و

این گونه ترجمه نمود:

«ای در قُنداق پیچیده شده!»

شب آن حضرت را در عالم روءیا دیدم، فرمود: چون این آیه را به من تفسیر کردی، این کاخ را به شما بخشیدم.

عنایت حضرت علی اصغرعليه‌السلام به عبّاس سقّا

صدیق ارجمند، خطیب توانمند آقای معاونیان، شب ۱۴ صفر ۱۴۲۸ قمری، در منزل حاج آقای ارگانی نقل کرد که در کاشان حسینیه ای هست که هیئت حضرت علی اصغر در آنجا برگزار می شود. اگر در آنجا صدا بزنید: «علی اصغر!» ده ها نفر می گویند: بلی. چون اعضای آن هیئت عشق سرشار به حضرت علی اصغر دارند، در اغلب خانه ها فرزندی به نام علی اصغر دارند.

در دهه ی عاشورا قرار بود آنجا منبر بروم، پرسیدم: هر شهری روالی دارد، روال شما چیست؟ تا من به آن ترتیب توسّل کنم؟ گفتند: شما همه شب به حضرت علی اصغر توسّل کنید. گفتم: چگونه؟ گفتند: جدی همین طور.

آنگاه به یکی از افراد گفتند: داستان پدربزرگ خود را بگو.

گفت: من پدربزرگی داشتم مشهور به: «عباس سقّا»

در هنگامی که پدرم بیست ساله بود، با پدرم عازم عتبات بودند، هر کس به دیدنش می آمد، می گفت: هر کس بخواهد به دیدن من بیاید، در کفشداری جناب حبیب به سراغم بیاید و هیچ کس متوجه منظور او نمی شد.

در نجف اشرف به شدّت مریض می شود، به طوری که قدرت تشرف به حرم پیدا نمی کند. به پدرم می گوید: پنجره را باز کن و مرا به دم پنجره ببر.

هنگامی که چشمش به گنبد امیرموءمنان می افتد، عرض می کند: من به شما

خیلی عشق می ورزم، ولی با فرزندت امام حسینعليه‌السلام قرار و مدار دارم.

سپس به پدرم می گوید: کمکم کن به حرم برویم. پدرم کمکش می کند به حرم مشرّف می شود و حالش خوب می شود، پس از زیارت رهسپار کربلا می شوند.

بعد از زیارت سالار شهیدان به منزل می رود، استراحت می کند، صبح صدا می کنند، جواب نمی دهد و معلوم می شود که درگذشته است.

چند نفر از زائران کاشانی را پیدا می کنند، او را غسل و کفن کرده، به سوی حرم می برند. دمِ درِ ورودی صحن مطهّر جنازه را بر زمین می گذارند.

یک نفر فرد متشخّص می رسد و می پرسد که این جنازه کیست؟ می گویند: یک زائر کاشانی به نام عبّاس سقّا.

او می گوید: من با فلانی عقد اخوّت دارم او نیز با ایشان عقد اخوّت دارد. از این لحظه به بعد کار تجهیز ایشان به من مربوط است.

جنازه را به حرم برده طواف می دهند، سپس به تولیت حرم می گوید: این جنازه برادر من است.

تولیت می گوید: هر کجای صحن می خواهید دفن کنید.

محلّی را انتخاب می کنند، قبر را می کنند، جنازه را وارد قبر می کنند، هنوز نیمی از جنازه بیرون قبر بوده که تولیت می آید و می گوید: جایی در داخل حرم در کفشداری قبر حبیب پیدا کردم. پس جنازه را بیرون آورده و در محل کفشداری حبیب دفن می کنند.

تازه معلوم می شود که عبّاس سقّا با توسّل به حضرت علی اصغر در خواب یا بیداری ملهم شده بود که در آن نقطه دفن خواهد شد و لذا به همگان می گفت: هر کس بخواهد مرا ببیند، در کفشداری حبیب به سراغم بیاید.

گله ی حضرت علی اصغرعليه‌السلام از مرحوم کرمانشاهی

شیخ عبدالرحیم کرمانشاهی، جدّ خاندان جلیلی کرمانشاهی، در آخرین لحظات زندگی از فرزندانش سیب مطالبه می کند، آنها همه جای کرمانشاه را می گردند و پیدا نمی کنند و دست خالی برمی گردد و می بینند در مقابل پدر سیب هست.

می پرسند: این سیب از کجا؟

می فرماید: پس از رفتن شما پیامبر اکرم، امیرموءمنان، حضرت فاطمه و امام حسینعليهم‌السلام به بالینم آمدند و این سیب را امام حسینعليه‌السلام لطف کردند و فرمودند:

این را پسرم علی اصغر برای شما فرستاد و گِله کرد که چرا در کتاب مقتل خود مصایب ایشان را ننوشتی!

عرض کردم تنها علّتش این است که هر وقت خواستم مصایب ایشان را بنویسم، آنقدر گریه کردم که نوشته هایم از بین رفت.

سپس به فرزندان وصیّت می کند که مقتلش را چاپ کنند، زیرا معلوم می شود که مورد نظر حضرت قرار گرفته است.

این مطلب را واعظ ارجمند جناب آقای شریعتی در شب دوشنبه ۶/۸/۸۷ برابر ۲۷ شوال ۱۴۲۹ قمری، بر فراز منبر نقل کردند.

گوشه ای از عنایت دختر سه ساله ی امام حسینعليه‌السلام

اشاره

مرحوم حاج جعفر علیزاده از دوستان صمیمی اینجانب بود. برادر خانمش آقا مهدی در شب شنبه ۲/۹/۸۱ برابر ۱۸ رمضان ۱۴۲۳ قمری، برای حقیر نقل کرد که یک وقت آقای علیزاده به شدّت مریض می شود، خواهرم نگران می شود، به اتاق دیگر رفته، به حضرت رقیّه متوسّل می شود و یک گوسفند به عنوان قربانی نذر می کند.

به اتاق آقای علیزاده می رود و می بیند که برخاسته و نشسته است!

می پرسد: که چطور شد بیدار شدید و چگونه توانستید بنشینید؟!

آقای علیزاده می گوید: خوابیده بودم، دختر خردسالی آمد و به من گفت: برخیز. گفتم: بیمار هستم، قدرت برخاستن ندارم.

جلو آمد، دست مرا گرفت، مرا بلند کرد و نشانید و در آن لحظه از خواب بیدار شدم.

همشیره (همسر آقای علیزاده) گفت: او حضرت رقیه بود، من در آن اطاق به ایشان متوسّل شدم و یک گوسفند برایش نذر کردم.

شفای سرطانی با عنایت حضرت رقیهعليها‌السلام

روز یک شنبه ۱۳/۱/۹۱ برابر ۹ جمادی الاولی ۱۴۳۳ قمری، مداح اهل بیت

جناب آقای محمدخانی در مدرسه ی امام رضاعليه‌السلام در حضور جمعی از اهل ولا نقل کرد:

هیئت سیّاری داریم. یکی از افراد هیئت به نام آقای صفّار که در پایین خیابان مغازه دارد، گفت: امسال به ما هیئت ندهید که مریض هستم.

یک روز زنگ زد و گفت: جلسه را به ما هم بدهید.

روزی که هیئت در منزل او بود، برخاست و به اهل مجلس خطاب کرد و گفت:

من مبتلا به سرطان بودم، حتی یک قطره آب از گلویم پایین نمی رفت.

شبی به حضرت رقیّه متوسّل شدم، در عالم روءیا بی بی را دیدم که در محضر حضرت ابوالفضلعليه‌السلام حضور دارد، به حضرت عرض کرد:

عمو جان! به ایشان یک قطره آب بدهید.

فرمود:

من که دست ندارم، خودتان بدهید.

بی بی یک قطره آب به من داد، تا آن را خوردم از خواب پریدم و دیدم که هیچ اثری از بیماری نیست.

دختر سه ساله ی امام حسینعليه‌السلام

در شماری از زیارت های امام حسینعليه‌السلام آمده است:

قتل اللّه من قتلک بالأیدی والألسن؛

خداوند بکشد کسی را که تو را با دست ها و زبان ها کشت.(۱)

__________________________________

۱- ۱. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۱۰۱، ص ۱۴۹ و ۱۷۰.

در زیارت نامه ی حضرت رضاعليه‌السلام نیز همان تعبیر آمده است.(۱)

در یکی دیگر از زیارت های امام حسینعليه‌السلام به این تعبیر آمده است:

قتل اللّه من قتلکم بالأیدی والألس؛

خداوند بکشد کسی را که شما را با دست ها و زبان ها کشت.(۲)

یکی از مصادیق بارز این تعبیر حضرت رقیهعليها‌السلام است که جمعی در کربلا، کوفه و مسیر کوفه تا شام بر بدن نازنین آن دختر سه ساله شلاق زدند و او را از پا درآوردند، تا در خرابه ی شام به شهادت رسید و گروهی با انکار وجود مقدّس آن نازدانه با زبانشان آن حضرت را کشتند.

چهارده قرن تمام است که قبر شریف آن حضرت در شام میعادگاه عاشقان است، ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت به عتبه بوسی آن حضرت شرفیاب می شوند و حاجت روا برمی گردند.

سیف بن عَمیره از اصحاب امام صادقعليه‌السلام که در نیمه ی اول قرن دوم هجری می زیست، چکامه ای در ۱۰۷ بیت دارد که متن کامل آن در منتخب طریحی آمده است:

ایشان در این ابیات از حضرت رقیّه نام برده می گوید:

ورقیه رقّ الحسود لضعفها وغدا لیعذّرها الّذی لم یعذّر

برای حضرت رقیه حتی حسودان، دلشان سوخت، به جهت ضعف و ناتوانی او، او را معذور دانستند کسانی که دیگر شهیدان را معذور نمی دانستند.(۳)

سپس در مورد حضرت ام اکلثوم می نویسد:

______________________________________

۱- ۱. همان، ج ۱۰۲، ص ۴۷.

۲- ۲. همان، ج ۱۰۱، ص ۱۸۴.

۳- ۳. طریحی، منتخب، ج ۲، ص ۴۴۷.

لم أنسها وسکینه ورقیّه یبکینه بتحسّر وتزّفر

من او را هرگز فراموش نمی کنم، که حضرت سکینه و حضرت رقیه با چه حسرت و آه برایش گریه می کردند.(۱)

شاعر «سیف بن عَمیره» نام دارد، از شاگردان امام صادقعليه‌السلام و از راویان زیارت عاشوراست.(۲)

نجاشی پیشتاز علمای رجال او را توثیق نموده، فرموده: او ثقه است و صاحب کتاب می باشد.(۳)

روی این بیان نام نامی و یاد گرامی حضرت رقیّه در نیمه ی اول قرن دوم هجری مطرح بوده و این شاعر اهل بیت دو بار از او نام برده است.

شخصیّت برجسته ی جهان تشیّع در قرن هفتم، عماد الدّین طبری، متوفای ۶۷۵ ق. در کتاب بی نظیر «کامل بهائی» مشروح شهادت حضرت رقیهعليها‌السلام را در خرابه ی شام نقل کرده است.(۴)

علامه ی حلّی در اجازه ای که به فرزند او داده، از پدرش عمادالدّین به عنوان: امام، عالم، فاضل، زاهد، عابد، پارسا، شیخ طائفه، رکن اسلام و عماد موءمنان تعبیر کرده است.(۵)

محدّث قمی متن کامل داستان شهادت آن حضرت را به تفصیل از کتاب کامل بهائی نقل کرده است.(۶)

_______________________________________

۱- ۱. همان.

۲- ۲. شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، ص ۷۷۷.

۳- ۳. نجاشی، رجال، ص ۱۸۹.

۴- ۴. طبری، کامل بهائی، ج ۲، ص ۱۷۹.

۵- ۵. تهرانی، طبقات اعلام شیعه، قرن هشتم، ص ۴۲.

۶- ۶. محدث قمی، نفس المهموم، ص ۴۱۶.

طبری نیز آن را از کتاب «الحاویه» تألیف قاسم بن محمد بن احمد مأمونی روایت کرده است. (۱)

ابن شهر اشوب، متوفای ۵۸۸ ق. برای امام حسینعليه‌السلام سه دختر، به اسامی: سکینه، فاطمه و زینب نام برده است.(۲)

اربلی، متوفای ۶۹۳ق. از کمال الدین محمد بن طلحه نقل کرده که امام حسینعليه‌السلام چهار دختر داشته است، آنگاه از سه دختر به نام های: سکینه، فاطمه و زینب نام برده، از چهارمی نام نبرده است.(۳)

علامه ی بزرگ شیخ محمدطاهر سماوی، متوفای حدود ۱۳۲۰ ق. می نویسد:

امام حسینعليه‌السلام چهار دختر به نام های: سکینه، فاطمه، زینب و رقیّه داشت.(۴)

ابوالحسن علی ابن ابی القاسم بن زید بیهقی (۴۹۳ ۵۶۵ ق) مشهور به «ابن فندق» در کتاب انساب خود در مورد فرزندان امام حسینعليه‌السلام می نویسد:

از فرزندان امام حسینعليه‌السلام به جز امام زین العابدین، فاطمه، سکینه و رقیّه باقی نماند.(۵)

ابن فندق از بزرگان اصحاب و از اجلّه ی مشایخ ابن شهر اشوب بود.(۶)

پس از این همه منابع برای وجود دختر سه ساله ی امام حسینعليه‌السلام هیچ تردیدی برای شخص منصف نمی ماند.

اگر هیچ مدرکی برای وجود آن حضرت نبود، بروز این همه کرامات در حرم

___________________________________

۱- ۱. همو، فوائد رضویّه، ص ۱۱۲.

۲- ۲. ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۸۵.

۳- ۳. اربلی، کشف الغمه، ج ۲ ص ۲۵۰.

۴- ۴. سماوی، موجز تواریخ اهل البیت، ص ۱۶۱.

۵- ۵. ابن فندق، لباب الأسناب، ج ۱، ص ۳۵۵.

۶- ۶. افندی، ریاض العلماء، ج ۶، ص ۴۴۸.

باصفای آن نازدانه برای اثبات وجودش کافی بود.

به ویژه پدیدار شدن جسد مطهّرش بعد از ۱۲۰۰ سال خود کرامت بزرگی است.

این داستان را مرحوم حاج ملا هاشم خراسانی، در کتاب ارزشمند «منتخب التواریخ» از شاهدان عینی نقل کرده است.(۱)

مشروح این داستان را ما در کتاب «اجساد جاویدان» آورده ایم.(۲)

این حادثه ی شگفت انگیز در حدود سال ۱۲۸۰ ق. رخ داده است ولی مرحوم طبیب زاده در کتاب «هشت بهشت» نقل کرده که یک بار دیگر بدن شریف آن نازدانه پس از آن تاریخ مشاهده شده، آنگاه از شاهدان عینی نقل کرده که همه ی بدن کبود بود و آثار ضربات دشمن در پیکرش مشهود بود.

از مرحوم آیه اللّه حاج میرزا جواد تبریزیقدس‌سره در حرم حضرت رقیّهعليها‌السلام در مورد آن حرم مطهّر سوءال شد، آن مرجع بزرگ به تفصیل سخن گفتند، از جمله فرمودند:

مقام و مزار حضرت رقیّه بیت الحسینعليه‌السلام که از اوّل مشهور بود، گویا سیدالشهداء، امام حسینعليه‌السلام ، نشانی از خود در شام به یادگار سپرده است که فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت و حوادث آن بپردازند. این دختر خردسال گواه بزرگی است بر این که در میان اسیران حتّی دختران خردسال نیز بوده اند. ما ملتزم بر این هستیم که بر دفن حضرت رقیّهعليها‌السلام در این مکان شهرت قائم است.(۳)

____________________________________

۱- ۱. خراسانی، منتخب التّواریخ، ص ۲۸۲.

۲- ۲. نگارنده، اجساد جاویدان، ص ۵۹ _ ۶۸.

۳- ۳. تبریزی، تحقیق و پژوهش پیرامون حضرت رقیه، ص ۲۰.

از مرحوم میرزا علی محدّث زاده، فرزند مرحوم شیخ عباس قمی نقل شده که در یکی از سال هایی که در تهران منبر می رفتم، برای دهه ی محرم به چندین مجلس وعده داده بودم، در آستانه ی محرّم الحرام تارهای صوتی ام دچار مشکل شد، به پزشک مراجعه کردم، گفت: مطلقاً نباید صحبت کنید.

شب اول ماه به امام حسینعليه‌السلام متوسّل شدم، در عالم روءیا دیدم که مجلسی هست و امام حسینعليه‌السلام تشریف دارند، به یکی از علمای موجود در مجلس امر فرمودند که روضه بخواند، او پرسید: چه روضه ای بخوانم؟

فرمود: روضه ی دخترم رقیّه را.

آن شخص شروع به روضه کرد و امام حسینعليه‌السلام و همه ی حاضران گریه کردند.

بیدار شدم و دیدم که تارهای صوتی ام هیچ مشکلی ندارد و به برکت توسّل به آن حضرت، دهه ی محرّم به مجالس رفتم و بدون هیچ مشکلی به وعده هایم عمل کردم.

از مرحوم آیه اللّه حاج آقا حسن امامی نقلی شنیدم که یکی از منبری های معروف تهران یک دهه به اصفهان دعوت شد، در شب سوّم حضرت رقیّه را منکر شد، شب چهارم بر فراز منبر نشست، بسم اللّه گفت، چیزی به یادش نیامد، از منبر پایین آمد و رفت به تهران.

شب سوم محرم الحرام ۱۴۳۴ نیز یکی از چهره های معروف تهران در سیمای جمهوری اسلامی در مورد وجود آن حضرت تشکیک کرد و در همان ایّام به سکته مبتلا شد. فرزندانش از همه تقاضا می کردند که برای ایشان دعا کنند و به حضرت رقیّه متوسّل شوند، که این کسالت به مرگ او منتهی شد و این اظهار ندامت سودی نبخشید.

عنایت حضرت زینبعليها‌السلام به یک شاعر متعهّد

شاعر دوزبانه شادروان حاج سید حسن خوش زاد، اشعار ناب فراوانی در مورد اهل بیت عصمت و طهارتعليهم‌السلام دارد. یک قطعه شعری پیرامون عقیله العرب حضرت زینب کبریعليها‌السلام دارد که در بیت آخر آن گوید: «از رطب زینب است».

چندین بار این چکامه را در حسینیه ی پاچنار مشهد مقدس شنیده بودم، ولی منظور ایشان را متوجّه نبودم، تا در روز یک شنبه ۳/۶/۹۲ برابر ۱۷ شوال ۱۴۳۴ قمری در سن ۶۴ سالگی درگذشت.

برای شرکت در تشییع جنازه به مشهد مشرف شدم، در مجلس ترحیم ایشان مداح با اخلاص اهل بیتعليهم‌السلام آقای حاج صالح آن قطعه را خواند و گفت:

مرحوم خوش زاد می گفت: پس از ارتحال پدرم (حاج سید محمد خوشزاد، بنیانگذار حسینیه ی پاچنار) بسیار اندوهناک بودم، تا شبی حضرت زینب کبریعليها‌السلام را در عالم روءیا دیدم، یک عدد رطب به من عنایت فرمود. از آن تاریخ قریحه ام به کار افتاد و لذا در آن چکامه می گوید که من هر چه دارم از رطب زینب است.

آنگاه آقای حاج صالح افزود: مرحوم خوش زاد این را به من گفت، ولی گفت: تا من زنده هستم، نباید آنرا به کسی بگویید.

از مرحوم خوش زاد دیوان ارزشمندی به نام «قفل شکسته» چاپ شده است.

عنایت حضرت زینبعليها‌السلام به شاعران مرثیه سرای

روز شنبه ۴/۸/۹۲ برابر ۲۰ ذی حجه الحرام ۱۴۳۴ ق. حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ عبّاس شیخ الرئیس فرمود:

من چهار هزار بیت برای امام حسینعليه‌السلام چکامه سرودم و ۲۰۰ بیت مخصوص حضرت زینبعليها‌السلام سرودم.

موقع سرودن آن اشعار بسیار گریه می کردم و آن اشعار را می سرودم.

شبی در عالم روءیا به محضر مقدّس حضرت زینبعليها‌السلام رسیدم، فرمود:

من ثواب زیارت اربعین خودم را به تو اهداء کردم.

آقای شیخ الرّئیس فرمود: من آن را تأییدی بر وصول کاروان اسرا به کربلای معلا در روز اربعین، طبعاً اربعین اوّل، به شمار آوردم.

شفاعت جناب حرّ در محضر حضرت

روز پنج شنبه سوم محرم الحرام ۱۴۲۲ برابر ۹/۱/۸۰ شمسی، خطیب توانا، حجه الاسلام والمسلمین آقای میرهندی در اصفهان، حسینیه ی مرحوم آیه اللّه موحّد ابطحی نقل کرد که طلبه ای همسرش پا به ماه بود. همسرش را به اصفهان آورده، در نزد پدر و مادرش گذاشت و به عتبات برگشت.

در کربلا، در حرم حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام خواست برای زایمان همسرش دعا کند، خجالت کشید، در حرم قمر منیر بنی هاشم نیز خجالت کشید، در حرم جناب حرّ به ایشان متوسّل شد و عرضه داشت: شما درمحضر مولای خود شفاعت کنید که این زایمان راحت و بدون مشکل انجام شود.

به مدرسه رفته در حجره یکی از طلاّب استراحت کرد.

در عالم روءیا دید که در مجلسی هست، شخصیت بسیار بزرگواری تشریف

دارد و جمعی از بزرگان هستند. بزرگی وارد شد، همه احترامش کردند، نامه ای به بزرگ مجلس تقدیم کرد، او نیز به طرف این طلبه توجه نمود و سر مبارکش را تکان داد.

این طلبه از بغل دستی پرسید: آن بزرگوار کیست؟ گفتند: حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام اینها شهدا هستند و آن پیام آور جناب حرّ می باشد.

چند روز بعد نامه ای توسّط مسافر به دستش رسید و معلوم شد که در همان لحظه خداوند پسری به او عنایت کرده و برای همسرش هیچ مشکلی پیش نیامده است.

از کرامات حضرت مسلمعليه‌السلام

حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای نوری، سرپرست کتابخانه ی حرم مطهّر حضرت ابوالفضلعليه‌السلام روز جمعه ۱۹ جمادی الثانی ۱۴۳۳ ق. در دفتر کتابخانه نقل کرد که در نجف اشرف واعظ بسیار برجسته ای بود به نام شیخ صالح دجیلی که در بیوت مراجع منبر می رفت و اینک پسرش شیخ جعفر دجیلی چنین جایگاهی دارد.

او داستانی داشت که من از پسرش پرسیدم، او چنین گفت:

پدرم در یک دهه ی عاشورا به شدّت مریض بود، ولی به مجالسی که وعده داده بود، با آن حال بیماری می رفت.

شب چهارم محرّم که شب حضرت مسلمعليه‌السلام است، در اوج بیماری به مسجد طوسی رفت. دو نفر زیر بغلش را گرفتند و او را با یک زحمت بر فراز منبر قرار دادند.

پدرم می گفت: تا گفتم: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا

امیرالموءمنین، از هوش رفتم، وقتی به هوش آمدم که دیدم مردم در حال خروج از مسجد هستند.

از شدّت شرمندگی عرق کردم، خواستم خود را به بزرگان مجلس برسانم و عذرخواهی کنم، پاهایم یاری نکرد.

به اوّلین فردی که رسیدم، گفتم: ببخشید، گفت: نه، امشب واقعاً غوغا کردی، در مورد حضرت مسلمعليه‌السلام مطالبی گفتی که هرگز از احدی نشنیده بودم. نفر دوم و سوم نیز همان عبارت را گفتند.

آقای نوری آن را بدون واسطه از شیخ جعفر و او نیز از پدرش شیخ صالح دجیلی نقل کرده است.

زهیر بن قین

زهیر بن قین هوای عثمان داشت. به هنگام عزیمت امام حسینعليه‌السلام در یکی از منازل امام حسینعليه‌السلام کسی را به نزد او فرستاد و از او دعوت کرد، او نمی خواست با حضرت دیدار کند. با توصیه ی همسرش به محضر حضرت رسید و در چند دقیقه دگرگون شد، به نزد همسرش رفت، خیمه اش را در هم پیچید و به کاروان امام حسینعليه‌السلام ملحق شد.

از او پرسیدند: چه شد که در چند لحظه دگرگون شدی؟!

گفت: من در فتح آذربایجان خیلی شادمان بودم، جناب سلمان پرسید: خیلی شادمانی؟!

گفتم: چرا شادمان نباشم، موفّق شدیم و این ها را مسلمان کردیم.

سلمان فرمود: اگر روزی که مسلمان ها جمع شده با فرزند پیامبر بجنگند، اگر آن روز در رکاب فرزند پیامبر باشی، جای شادمانی است.

من سخن سلمان را فراموش کرده بودم، امروز تا به محضر امام حسینعليه‌السلام رسیدم، سخن سلمان را به یاد آوردم و دیگر همه چیز دگرگون شد.

در منزل ذوحسم پس از خطابه ی پرشور امام حسینعليه‌السلام زهیر عرض کرد:

مولا جان! اگر ما در دنیا جاوید بودیم، باز هم ترجیح می دادیم که در کنار شما باشیم و از شما جدا نشویم.

در شب عاشورا که امام حسینعليه‌السلام فرمود:

من بیعت خود را از شما برداشتم.

پس از قمر بنی هاشم، زهیر برخاست و عرضه داشت:

ای کاش هزار جان داشتم و همه ی آنها را در راه تو فدا می کردم.

روز عاشورا پس از شهادت جناب حبیب، زهیر امام حسینعليه‌السلام را تسلّی می داد و عرضه می داشت: مگر نه این است که ما بر حق هستیم، دیگر از مرگ هراسی نداریم.(۱)

_________________________________

۱- ۱. محلاّتی، فرسان الهیجاء، ج ۱، ص ۱۴۲ ۱۵۳.

اکسیر شفا

اشاره

محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام روایت کرده که فرمودند:

خداوند منّان در مقابل شهادت امام حسینعليه‌السلام :

۱) امامت را در نسل او قرار داده

۲) شفا را در تربت او قرار داده

۳) استجابت دعا را در زیر گنبد او قرار داده

۴) روزهای آمد و شدزائران از عمر آنها محسوب نمی شود.(۱)

پیرامون تربت امام حسینعليه‌السلام روایات فراوان از امام صادقعليه‌السلام رسیده که از آن جمله است:

۱ - تربت امام حسینعليه‌السلام شفای هر درد و اکسیر اعظم است.(۲)

۲ - تا هفتاد ذراع از اطراف قبر آن حضرت تربت برداشته می شود.(۳)

۳ - هر بیمار با ایمان که جایگاه امام حسینعليه‌السلام را بداند و حرمت آن حضرت را نگهدارد، اگر به مقدار سرِ سوزن از تربت به او داده شود، بهبودی می یابد.(۴)

________________________________________

۱- ۱. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۲۱.

۲- ۲. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج ۶، ص ۷۴.

۳- ۳. کلینی، کافی، ج ۴، ص ۵۸۸.

۴- ۴. شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، ص ۷۳۲.

۴ - فرزندان خود را با تربت کامشان را بردارید که موجب امان می باشد.(۱)

۵ - سجده بر تربت امام حسینعليه‌السلام حجاب های هفت گانه را می شکافد.(۲)

هنگامی که امام زین العابدینعليه‌السلام از دفن امام حسینعليه‌السلام فارغ شد، یک مشت از خاک قبر آن حضرت برداشت، از آن مُهری برای سجده و تسبیحی برای خود ساخت که به هنگام ورود به کاخ یزید آن را در دست داشت.(۳)

حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام با اعجاز امامت برای تشییع جنازه بی بی شطیطه به نیشابور تشریف فرما شدند و از خاک قبر امام حسینعليه‌السلام بر جنازه او پاشیدند.(۴)

در روایت آمده است که قرار دادن تربت در قبر موءمن موجب امان می باشد.(۵)

در حدیث است که حوریان بهشتی هنگامی که ببینند فرشته ای برای هدفی به زمین نزول می کنند، از آنها می طلبند که از خاک قبر امام حسینعليه‌السلام برای آنها هدیه بیاورند.(۶)

امام صادقعليه‌السلام هرگز به جز بر تربت امام حسینعليه‌السلام سجده نمی کرد.(۷)

نجات از مرگ به برکت تربت امام حسینعليه‌السلام

حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای نوری، سرپرست کتابخانه ی حرم مطهر حضرت ابوالفضلعليه‌السلام روز جمعه ۱۹ جمادی الثانی ۱۴۳۳ ق. در دفتر

______________________________________

۱- ۱. همو، تهذیب الأحکام، ج ۶، ص ۷۴.

۲- ۲. کاشف الغطاء، الأرض والتّربه الحسینیّه، ص ۳۱.

۳- ۳. همان.

۴- ۴. ابن حمزه، الثّاقب فی المناقب، ص ۱۱۱.

۵- ۵. سید ابن طاووس، فلاح السّائل، ص ۴۵.

۶- ۶. مجلسی، بحارالأنوار، ج ۱۰۱، ص ۱۳۴.

۷- ۷. محدّث نوری، مستدرک وسائل، ج ۱۰، ص ۳۴۴.