سیره اخلاقی علما

سیره اخلاقی علما0%

سیره اخلاقی علما نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

سیره اخلاقی علما

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: فاطمه عسکری
گروه: مشاهدات: 7046
دانلود: 2456

توضیحات:

سیره اخلاقی علما
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 197 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7046 / دانلود: 2456
اندازه اندازه اندازه
سیره اخلاقی علما

سیره اخلاقی علما

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

از جمله ویژگیهای اخلاقی آیت الله سیدعباس مهری آن بود که وی نه تنها خود را از همه عالمان و خدمت گزاران دین کوچک تر میدانست، بلکه در برابر مردم عادی نیز فروتن بود. هرکس به دیدار سیدعباس می رفت، حتی اگر کم سن و سال بود، ایشان به احترامش از جا برمی خاست و با او به گرمی احوال پرسی میکرد.

فرزند سید عباس مهری نیز در یادداشت های خود درباره ایشان می نویسد: «در یکی از روزها که ]پدرم[ در بستر بیماری بود، سائلی وارد شد. ما اعتنای چندانی به او نکردیم، ولی ایشان با آن حال بد، از جابرخاست و مانند دیگران به او احترام کرد. پس از رفتن آن شخص، با ناراحتی به ایشان عرض کردم: شما با این کار، خودتان را اذیت میکنید. او کسی نبود که این قدر برایش احترام قائل شوید. ایشان با نگرانی به من پاسخ داد: «تو از کجا علم داری که مقام من نزد خدا از او بالاتر باشد؟!».(۲)

دکتر حمید فرزام، از شاگردان شیخ رجب علی خیاط درباره فروتنی ایشان میگوید: «در رفتار با دیگران خیلی متواضع بودند. همیشه خودشان درِخانه را باز میکردند و اجازه ورود میدادند. گاهی بی تکلف، ما را به داخل اتاق کارشان میبردند که بساط خیاطی در آنجا بود. یک بار

______________________________

۱- نک: حمید بصیرت منش و همکاران، صحیفه دل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۷، چ ۱، ص۱۱۱.

۲- نک: ستارگان حرم، ۱۳۷۷، چ ۱، ج ۱، ص ۱۷۴.

زمستان بود، دو انار آوردند و یکی را به من دادند و گفتند: «بخور، حمید جان!» اصلاً تکبر نداشتند. انگار نه انگار که تفاوتی بین خود و دیگران قائلند. اگر نصیحتی میکردند، از باب ارشاد و هدایت و انجام وظیفه بود. همیشه دم در مینشستند و هر که می آمد، ]به وی[ تعارف می­کردند».

یکی دیگر از شاگردان شیخ رجب علی خیاط میگوید: به اتفاق شیخ به مشهد رفته بودیم. راهی حرم شدیم. یکی از ارادتمندان شیخ، دیوانه وار خود را جلوی پای ایشان انداخت و خواست پای شیخ را روی چشم خود بگذارد، ولی ایشان اجازه نداد و فرمود: «نافرمانی خداوند را نکن و از این کار خجالت بکش! من چه کسی هستم؟».(۱)

عزت نفس

از مرحوم حاج آقا مصطفی نقل شده است: وقتی مرا به ترکیه تبعید کردند و من بعد از سه چهار ماه به خدمت امام رفتم، دیدم لای پرده های اتاق فقط یک ذره باز است و روشنایی کمی به داخل اتاق می­آید. خدمتشان عرض کردم: چرا این پرده ها را کنار نمی زنید؟! بعد پرده ها را

___________________________________

۱- نک: کیمیای محبت، صص ۵۶ و ۵۷.

کنار کشیدم و گفتم: چرا شما در تاریکی نشسته اید؟! ]امام[ فرمود: «من نمی خواستم کوچک ترین خواهشی حتی در مورد پرده از اینها بکنم».(۱)

کنترل خشم

یکی از عالمان میگوید: مرحوم آیت الله بروجردی، گاهی عصبانی و ناراحت میشد و بر سر طلبه ها و شاگردان خود فریاد میکشید. یک روز با خدای خود عهد کرد اگر عصبانی شد، یک سال به عنوان کفاره این عصبانیت روزه بگیرد. یک روز به دلیل مسئله ای که پیش آمده بود، بر سر یکی از طلاب فریاد زد، به سرعت پیمانش را به یاد آورد و به دنبال آن، یک سال به جز دو روز عید قربان و فطر (که روزه در آنها حرام است) را روزه گرفت.(۲)

صبر و تحمل

آخوند ملاعباس تربتی، پدر آقای راشد، نمونه اعلای اخلاق و صفای قلب بود. وی زمینی زراعتی داشت که خود در آن کار میکرد. در آن مزرعه چاه مشترکی بود که همه کشاورزان در آن شریک بودند و به نوبت، از آب آن برای آبیاری مزرعه خود استفاده میکردند. روزی کشاورزان تصمیم گرفتند ملاعباس را امتحان کنند و میزان صبر و مدارای او را محک بزنند. ازاین رو، در ساعتی که نوبت آب ملاعباس بود، آب را به سمت زمینهای خود هدایت کردند تا واکنش وی را در برابر غصب این حق مسلّم ببینند. ملاعباس وقتی از ماجرا باخبر شد، به کشاورزان گفت: «بی زحمت، وقتی زمینهای خود را آب کردید، آب را به سمت زمینهای من روانه کنید!» سپس رفت و به انتظار آب نشست.

_____________________________

۱- پا به پای آفتاب، ۱۳۷۳، چ ۱، ج ۳، ص ۶۴.

۲- نک: قصه ها و خاطره ها، ص ۳۶؛ داستان هایی از علما، ص ۱۹.

کشاورزان که این رفتار ملاعباس را دیدند، از وی عذرخواهی کردند و گفتند: آب حق شماست و ما م­خواستیم شما را امتحان کنیم.(۱)

شجاعت

حجت الاسلام انصاری کرمانی میگوید: در ماجرای تصرف لانه جاسوسی، بیشتر مسئولان با این کار مخالف بودند و هر روز مسئله تازه ای مطرح می­کردند. یکی میگفت: با امریکا نمی شود جنگید. دیگری میگفت: امریکا در منطقه نیرو پیاده کرده است. یکی میگفت: ناوگان امریکا آمده است، ولی امام فرمود: «امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.» همچنین، وقتی یکی از شخصیت های انقلابی از توطئه های موجود، نزد امام سخن گفت، امام با آرامی دست به سینه ایشان زد و فرمود: «تو چرا میترسی؟ هیچ طوری نمی شود!».(۲)

بزرگواری

آیت الله حاج حسن صانعی که مدتها به مرند تبعید شده بود و با آیت الله میرزا علی اکبر مرندی در ارتباط بود، میفرماید: طلبه جوانی از قم، برای دیدن من به مرند آمده بود و نتوانسته بود مرا بیابد. ازاین رو، در آن شب زمستانی که برف شدیدی نیز میبارید، به در خانه آیت الله مرندی رفته و آدرس خانه مرا از ایشان پرسیده بود. آیت الله مرندی، با اینکه در آن زمان حدود هشتاد سال داشت و با وجود ضعف جسمانی، در آن برف و سرما همراه آن طلبه به راه افتاده و وی را به اقامتگاه من آورده بود. من وقتی صدای ایشان را از پشت در شنیدم، بسیار شرمنده شدم و عرض کردم: آقا! شما چرا زحمت کشیدید؟!

___________________________________

۱- نک: قصه ها و خاطره، صص ۴۵ و ۴۶.

۲- نک: سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ج ۲، ص ۵۷؛ برداشت­هایی از سیره امام خمینی ، ج۲، ص ۳۰۵.

میرزا علی اکبر فرمود: «بچه ها خواب بودند؛ نخواستم آنها را بیدار کنم. لذا خودم خدمتتان آمدم».(۱)

نقل است سید رضی (گردآورنده نهج البلاغه)، چند جلد کتاب را به قیمت ده هزار دینار خرید. وقتی کتابها را به خانه آورد و به مطالعه آنها پرداخت، در حاشیه یکی از کتابها شعری به خط فروشنده دید که مضمون آن چنین بود: اگر من به پول نیاز نداشتم، این کتابها را نمی فروختم، ولی به دلیل فقر مالی، ناچار به فروش این کتابها شدم.

سید با دیدن این جمله، همه کتابها را به فروشنده بازگرداند و پول آنها را نیز پس نگرفت.(۲)

دل سوزی

جوانی نزد شیخ محمدتقی شیرازی (رهبر انقلاب عراق) آمد و به ایشان بسیار دشنام و ناسزا گفت، ولی شیخ در برابر او سکوت کرد و هیچ واکنش تندی از خود نشان نداد. وقتی جوان از نزد شیخ بیرون رفت، شیخ دستور داد مقداری میوه که طبعی خنک و سرد داشته باشد، برای او بفرستند. وقتی دلیل این کار را پرسیدند، شیخ فرمود: «حرارت این جوان بسیار بالا بود و خوردن این میوه خنک، حرارتش را پایین می آورد».(۳)

استفاده از فرصتها

حجت الاسلام رحیمیان، درباره استفاده بهینه امام خمینی از فرصت ها چنین نقل میکند: امام در بسیاری از اوقات، در آنِ واحد و هم زمان به

_________________________________

۱- نک: جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، قم، معروف، ۱۳۸۵، چ ۲، ج ۳، ص ۴۲۵.

۲- قصه ها و خاطره ها، ص ۷۰.

۳- قصه ها و خاطره ها، ص ۷۸؛ قصص و خواطر، ص ۶۲۴.

کارهای گوناگونی مشغول بود. در یکی از روزهای اوایل فروردین ۱۳۶۸، حدود ساعت هفت بعد از ظهر، امام مرا برای انجام کاری احضار کرد. وقتی خدمت ایشان رسیدم، یک ساعت از غروب گذشته بود. امام هنوز مشغول تعقیبات نماز مغرب و عشا بود و همان طور که تسبیح در دستش بود و ذکر میگفت، به پشت خوابیده بود و با بالا و پایین بردن پاهایش، نرمش مخصوصی که پزشک به ایشان توصیه کرده بود انجام میداد. همچنین، به تصویر تلویزیون نگاه میکرد و به صدای رادیو گوش میداد و افزون بر این، نوه عزیزش، علی را که در کنار ایشان دراز کشیده بود و میکوشید حرکتهای امام را تقلید کند، نوازش می کرد و انجام نرمش، مانع از ابراز عطوفت ایشان به نوه خردسالش نمی شد.(۱)

مرحوم آیت الله بروجردی، به دلیل مشغله بسیار که نتیجه مرجعیت و اداره شئون امت اسلامی بود، گاه چند دقیقه با تأخیر به جلسه درس می آمد و شاگردان به انتظار ایشان می نشستند. یک روز ایشان کمی بیشتر از حد معمول تأخیر کرد. وقتی آیت الله بروجردی وارد کلاس شد، یکی از حاضران اعتراض کرد و گفت: وقت ما ضایع میشود. آیت الله

________________________________

۱- نک: برداشت هایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ج ۲، ص ۳۴۹.

بروجردی فرمود: «چرا وقت خود را ضایع می کنید؟! من دوازده جزء قرآن را در اوقات انتظار حفظ کرده ام. شما هم همین کار را بکنید و دقایق انتظار خود را با حفظ آیات قرآنی پر کنید!».(۱)

نظم

حجت الاسلام ایروانی نقل میکند: در یکی از سفرهایمان به عراق، با عده ای از فضلا، طلبه ها و دانشمندان، پس از نماز مغرب و عشا در صحن حرم امیرمؤمنان، علیعليه‌السلام نشسته بودیم و با هم صحبت می کردیم. وقتی صحبتمان تمام شد و آقایان خواستند بروند، ساعت را نگاه کردند. ساعت صحن حضرت علیعليه‌السلام دو و نیم را نشان میداد و ساعت آقایان نیز با ساعت حرم چند دقیقه اختلاف داشت. بنابراین، اختلاف ساعت پیش آمد. در حال گفت وگو دراین باره بودیم که امام از در قبله وارد صحن حرم شد. یکی از استادان نجف که در میان ما بود، گفت: «ساعت هایتان را میزان کنید! ساعت دو و سی دقیقه است. سیزده سال است که امام هر شب، در همین ساعت وارد صحن حرم میشود؛ ورود امام، خودش بهترین ساعت است».(۲)

نفوذ کلام

نقل است ملامحسن فیض کاشانی، در راه سفر حج، به شهر اصفهان و به دیدار دانشمند بزرگ، سید حسین خوانساری رفت. در مجلس سیدحسین، فرزندش سید جمال الدین نیز حضور داشت. ملامحسن پرسشی مطرح کرد تا فرزند سید را بیازماید، ولی نتوانست پاسخ درستی بدهد. فیض با ناراحتی به پشت دست خود زد و گفت: «افسوس که در منزل سید

_______________________________

۱- نک: قصه ها و خاطره ها، ص ۴۰؛ قصص و خواطر، ص ۹۰.

۲- نک: سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ۱۳۶۶، چ ۴، ج ۵، ص ۲۲.

ص:۵۴

حسین بسته شد!»؛ یعنی این فرزند درسی نخوانده و چیزی فرانگرفته است و نمی تواند جای پدرش را بگیرد.

این سخن ملامحسن، به شدت سیدجمال را تحت تأثیر قرار داد و تصمیم گرفت با کوشش و جدیت درس بخواند. ازاین رو، شبانه روز به مطالعه و تحقیق پرداخت. یک سال گذشت و ملامحسن فیض هنگام بازگشت از حج، دوباره به دیدار سیدحسین خوانساری رفت و همان پرسش را از پسرش، سید جمال کرد. سید جمال این بار به پرسش ملامحسن پاسخ درستی داد و ایشان دریافت که وی صاحب علم و معرفت شده است و گفت: «این سید جمال است، ولی نه آن سید جمال سال گذشته».(۱)

نقل است در جلسه ای که در خانه حاج سید مهدی خرازی برپا بود، آقا شیخ مرتضی زاهد سخنرانی جالبی کرد. پس از سخنرانی شیخ مرتضی، عالم و سیاستمدار برجسته، آقای بهبهانی که با توجه به شئوناتش، به شدت مراقب رفتار و سخنانش بود، چنان تحت تأثیر قرار گرفت که هنگام ترک مجلس، به حاج سید مهدی خرازی گفت: «شیخ مرتضی زاهد، واقعاً آدم را به یاد حقیقت مرگ می اندازد».(۲)

تعهد

از آقای حاج محمد معصومی نقل است: آن گونه که مرحوم پدرم، حاج حسین آقا معصومی برای ما نقل میکرد، مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد به برقراری جلسه هایش بسیار حساس بود. ایشان در هفته به صورت ثابت، هر

_________________________________

۱- نک: میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۶۴، چ ۲، ص۲۶۶.

۲- نک: آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۲۱۸.

شب جلسه داشت و شبهای جمعه جلسه ایشان در خانه ما برقرار بود. همچنین، روزها در جلسه ای مخصوص زنان، به تعلیم و تربیت بانوان با ایمان تهران می پرداخت که یکی از جلسه های ویژه بانوان، هر هفته صبح های سه شنبه، در خانه خود آقا شیخ مرتضی برقرار بود. این جلسه ها در هیچ شرایطی تعطیل نمی شد؛ حتی در زمستانهای سرد و یخ بندان.(۱)

هماهنگی رفتار و گفتار

نقل است ملامهدی نراقی، نسخه ای از کتاب اخلاقی جامع السعادات را پیش از چاپ برای سید مهدی بحرالعلوم فرستاد تا ایشان کتاب را مطالعه و درباره آن اظهارنظر کند. پس از مدتی خود ملامهدی به نجف رفت. خبر ورود ملامهدی همه جا منتشر شد و همه عالمان به جز سید بحرالعلوم به دیدن او آمدند. چند روز گذشت، ولی از سید خبری نشد. ازاین رو، ملامهدی تصمیم گرفت به دیدار سید برود. به خانه سید رفت، سلام کرد و با فروتنی نشست، ولی سید به او اعتنایی نکرد. اندکی نشست و بازگشت. سپس چند روز بعد دوباره به دیدار سید رفت، ولی این بار نیز احترام شایسته ای از سید ندید.

وقتی ملامهدی برای بار سوم به دیدار سید رفت، این بار سید پابرهنه به پیشوازش آمد و وی را در آغوش گرفت و بسیار احترام کرد. آن گاه فرمود: «شما کتابی بسیار ارزشمند درباره اخلاق نوشته اید و من همه آن را به دقت خواندم. اینکه من به دیدن شما نیامدم و حتی دو مرتبه به دیدن من آمدید و شما را احترام نکردم، به این دلیل بود که ببینم شما چقدر به کتاب خودتان عمل میکنید. آیا قادر به خویشتنداری هستید یا خیر؟ اکنون به من ثابت شد که مقام والایی در اخلاق دارید».(۲)

______________________________________

۱- آقا شیخ مرتضی زاهد، ص ۱۶۰.

۲- نک: قصه ها و خاطره ها، صص ۱۴۱ و ۱۴۲.

دوری از وابستگی های دنیوی

روزی از روزها میرزا ابوالحسن جلوه را گریان دیدند. از وی پرسیدند: دلیل گریه شما چیست؟ گفت: به این دلیل میگریم که دیوانه شده ام و هر چه میکوشم، درمان نمی شوم. پرسیدند: چرا این گونه فکر می کنی؟ گفت: هر کس به چیزی غیر خداوند علاقه مند شود، دیوانه شده است؛ زیرا همه چیز جز وجه خداوند فانی است و بقا، مختص ذات اوست. من احساس کردم در میان همه چیزهای دنیا، به این چند جلد کتابی که دارم، بسیار علاقه دارم و فهمیدم که این نهایت بی عقلی است.(۱)

پاکیزگی

حجت الاسلام رحیمیان می گوید: امام فقط زمانی که بیمار بود و پزشکان اجازه نمی دادند، حمام نمی رفت. یک بار به توصیه پزشکان دو جمعه متوالی حمام نرفت، ولی با این حال، لباسهایش را طبق معمول همیشه عوض میکرد.

امام با وجود سادگی در پوشش، بسیار مرتب و پاکیزه بود. لباسهای ایشان نیز همیشه تمیز بود. هیچ گاه در کف جورابهایشان اثری از چرک دیده نمی شد. با اینکه تمام محیط زندگی و فرش های ساده شان تمیز بود، ولی ایشان همواره با دمپایی هایی که سالهای سال کار کرده و کف آنها ساییده شده بود، روی فرش راه می رفت.(۲)

استعمال عطر

حجت الاسلام توسلی میگوید: من بارها که در خدمت امام بودم، می دیدم ایشان پیش از هر نمازی، نخست عطر استعمال میکرد. این کار امام برایم

_____________________________

۱- نک: غلامرضا گلی زواره، دیدار با ابرار (میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم فروتن)، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲، چ ۱، ص ۱۷۷.

۲- نک: برداشت هایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۸، چ ۳، ج ۲، ص ۱۶۱.

جالب بود و همیشه از خود میپرسیدم چرا ایشان پیش از هر نماز عطر استعمال میکند. تا اینکه به روایتی از امام صادقعليه‌السلام برخوردم که فرموده بود: «کانَ رَسُولُ اللهِ ما یُنْفِقُ عَلی طَیبِهِ اَکْثَرَ مِمّا یُنْفِقُ لِطَعامِهِ؛ پولی که پیامبر صرف خوشبو کردن خودشان میکرد، بیشتر از پولی بود که خرج غذا و طعام ایشان میشد».(۱)

علاقه به ورزش

از خانم زهرا مصطفوی نقل است: شبی امام دراز کشیده بودند و داشتند طبق برنامه، ورزش و نرمش انجام می دادند. از تلویزیون هم برنامه ای پخش می شد که امام به آن نگاه میکردند. از بالای سرشان که نگاه کردم، دیدم در عین اینکه دارند حرکات نرمششان را میشمارند، به تلویزیون هم نگاه میکنند. برنامه ایشان این گونه نبود که به خاطر دیدن تلویزیون، برنامه ورزش را رها کنند. ایشان طبق برنامه، چون زمان نرمش بود، این کار را دنبال میکردند.(۲)

از حجت الاسلام علی دوانی نقل شده است: «شاید در میان مراجع تقلید و علمای بزرگ ما، این ویژگی امام خمینی هم استثنایی باشد که از زمان نوجوانی؛ یعنی حدود هشتاد سال پیش، کاملاً به فکر سلامتی خود بودند. روش معمول روحانیان این است که چندان به فکر ورزش و تفریح سالم نیستند، ولی آقا روح الله خمینی هشتاد سال پیش، چه در خمین پیش از بیست سالگی و چه در قم تا حدود بیست و پنج سالگی، هرگز ورزش و تفریحات سالم را به منظور تقویت جسم و جان فراموش نمی کردند و ابایی نداشتند که این را

__________________________________

۱- برداشت هایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۸، چ ۳، ج ۲، صص ۱۶۲ و ۱۶۳.

۲- برداشت هایی از سیره امام خمینی رحمه الله، ۱۳۷۸، چ ۳، ص ۱۶.

دیگران هم بدانند. خودشان یک بار فرمودند: «در جوانی تفنگ به دست میگرفتم و از آن استفاده میکردم.» چنان که میگویند: ایشان اسب سواری هم میکرده اند».(۱)

۴ - رفتارهای علمی

تواضع علمی

حجت الاسلام حاج شیخ عبدالعلی قرهی، از دوستان و یاران دیرین امام رحمه الله میگوید: امام خمینی کتاب ارزنده تحریرالوسیله را زمانی که در ترکیه بود، حاشیه زده بود. وقتی میخواستند این کتاب را چاپ کنند، یک جلدش را برای امام آوردند. من کتاب را خدمتشان بردم و به ایشان نشان دادم. تا چشم امام به پشت جلد این کتاب افتاد، چنان ناراحت شد که کتاب را به زمین زد و فرمود: «چرا قبل از انجام این کارها به من نمی گویند؟ باید این نوشته از بین برود.» پشت جلد این کتاب، از امام خمینی تعریف و تجلیل شده بود. پس از این دستور امام، به سرعت نزد شخصی که پیشنهاد چاپ آن عبارت را داده بود، رفتم و گفتم: باید این نوشته از بین برود. آن گاه کتاب را برای حذف آن عبارت به چاپخانه بردند. متصدی چاپخانه از این ماجرا بسیار تعجب کرد؛ زیرا تا به حال به چنین ماجرایی برنخورده بود.(۲)

نقل است شیخ انصاری همتی بلند و اخلاقی نیکو داشت و به امور طلبه ها، خود، رسیدگی و مانند پدری مهربان آنان را تربیت میکرد. چند روزی بود شیخ دیرتر از وقت مقرر، برای تدریس حاضر میشد. علت تأخیر ایشان را پرسیدند، فرمود: «یکی از سادات به تحصیل علوم دینی مایل

_________________________________

۱- برداشت هایی از سیره امام خمینی ، ۱۳۷۸، چ ۳، ص ۱۶۹.

۲- سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله، ۱۳۶۴، چ ۱، ج ۶، صص ۱۳۸ و ۱۳۹.

گشته و این امر را با چند نفر درمیان نهاده تا درس مقدمات برایش گویند، ولی هیچ یک از آنان حاضر نشدند و شأن خود را بالاتر از آن دیدند. به این جهت خود، متصدی این امر شده و درس او را به عهده گرفته ام».(۱)

روزی دو دانشمند بزرگ، ملاخلیل قزوینی و ملامحسن فیض کاشانی درباره موضوعی به مباحثه و گفت وگوی علمی پرداختند، ولی هیچ یک نتوانست دیگری را قانع کند. ازاین رو، بحث بدون نتیجه ماند و ملاخلیل به شهر خود، قزوین رفت. طولی نکشید که ملاخلیل با مطالعه و تحقیق بیشتر متوجه شد حق با ملامحسن فیض بوده است. بنابراین، با پای پیاده از قزوین به سمت کاشان حرکت کرد و به در خانه فیض آمد و در را کوبید. ملامحسن پرسید: کیست؟ ملاخلیل پاسخ داد: ای نیکوکار! گناهکار به سوی تو آمده است. ملامحسن او را شناخت و در را باز کرد و او را به خانه برد. ملاخلیل دقایقی نشست، سپس به ملامحسن گفت در آن مباحثه علمی حق با شما بود و من آمده ام تا شما را از این مطلب باخبر کنم. سپس برخاست تا به قزوین برود و هر چه ملامحسن اصرار کرد چند روزی مهمان او باشد، نپذیرفت و گفت: «من فقط آمده بودم به اشتباه خود اعتراف کنم».(۲)

آخوند ملاعلی همدانی میفرماید: در محضر عالم بزرگوار، حاج شیخ ابوالقاسم میرزای قمی بودیم که حاج شیخ عبدالکریم حائری وارد شد. سپس مسئله­ای را مطرح کرد و میرزای قمی به ایشان پاسخ داد. شیخ عبدالکریم به سرعت خادم خود را صدا زد و فرمود: «این مسئله را

____________________________________

۱- نک: سیمای فرزانگان، ص ۲۹۱.

۲- نک: قصه ها و خاطره ها، ص ۹۵؛ قصص و خواطر، ص ۳۵۵؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۱۹.

شخصی از اهالی اراک از من پرسیده بود و من برای او جوابی فرستادم، ولی جواب میرزا را از جواب خودم صحیح تر دیدم. شتاب کن و جواب مرا پس بگیر و جواب میرزا را برای آنها بفرست!».(۱)

آیت الله خویی، از بزرگان و مراجع تقلید بود که در نجف اشرف کلاس درسی داشت. روزی یکی از عالمان برجسته که از خارج به نجف آمده بود، در درس ایشان حاضر شد و اشکالی علمی به ایشان وارد کرد. آیت الله خویی پذیرفت و اعتراف کرد اشکال وی وارد است. یکی از شاگردان برجسته آیت الله خویی با تعجب به ایشان گفت: شما چگونه دربرابر اشکال او به این سادگی تسلیم میشوید و هیچگونه بحث و مناقشه نمی کنید؟ آیت الله خویی فرمود: «من از این اشکال غافل بودم و این عالم مرا متوجه این اشکال ساخت و درست نیست که من بعد از توجه به حکم صحیح، اصرار بر خطای خود بنمایم».(۲)

نقل است شخصی نزد علامه طباطباییرحمه‌الله آمد و مسئله ای ساده و پیش پا افتاده درباره غسل مطرح کرد. علامه پاسخ وی را داد و سپس فرمود: «شما این مسئله را از شخص دیگری نیز سؤال کنید.» من از شنیدن این سخن تعجب کردم؛ زیرا آن مسئله چنان ساده بود که نزدیک بود من بگویم: آقا! همین طور است و به پرسش دوباره از شخص دیگری نیاز نیست، ولی دریافتم علامه از سر فروتنی چنین سخنی گفته است. بعدها از آن شخص سؤال کننده پرسیدم: چه لزومی داشت مسئله به این

_________________________________

۱- قصه ها و خاطره ها، ص ۴۸؛ قصص و خواطر، ص ۴۵۳.

۲- قصه ها و خاطره ها، ص ۶۴؛ قصص و خواطر، ص ۷۷.

سادگی را از ایشان بپرسید؟ وی گفت: پاسخ مسئله را بلد بودم. فقط می خواستم چند کلمه­ای با این اسطوره تقوا سخن گفته باشم.(۱)

درباره فروتنی علمی شیخ انصاری آمده است: شیخ انصاری رحمه الله، در دانش و تقوا سرآمد روزگار بود. امروزه نیز عالمان و فقیهان به فهم دقایق کلامش افتخار میکنند. وقتی از ایشان پرسشی می­شد، اگر نمی دانستند، با صدای بلند میگفتند: «ندانم، ندانم، ندانم.» ایشان با این کار خود، به شاگردان می فهماندند اگر چیزی را نمی دانند، از گفتن کلمه نمی دانم، ننگ نداشته باشند.(۲)

اشتیاق علمی

یکی از ویژگیهای اخلاقی محدث قمی، علاقه فراوان ایشان به نوشتن و مطالعه کتاب بود. فرزند بزرگ ایشان دراین باره میگوید: در اوان کودکی هرگاه با مرحوم پدرم از شهر بیرون می رفتیم، از اول صبح تا شب، مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود.

خود محدث قمی نیز درباره عشق و علاقه اش به کتاب چنین می فرماید: «زمانی که در قم تحصیل میکردم، خیلی تنگ دست بودم، تا جایی که یک قران دو قران جمع میکردم تا اینکه مثلاً سه تومان می شد، آن را برمیداشتم، از قم تا تهران پیاده میرفتم و با آن کتاب میخریدم. سپس به قم برمیگشتم و به تحصیل ادامه میدادم».(۳)

مجتبی مطهری، فرزند استاد گران­قدر مرتضی مطهری درباره اشتیاق و علاقه استاد به امر مطالعه و تحقیق می­گوید: «از ویژگی­های پدر

__________________________________

۱- نشریه شما، سال چهارم، ش ۱۸۹، ۲۶/۱۸/۱۳۷۹، ص ۵؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۰۲.

۲- سیمای فرزانگان، ص ۳۱۲.

۳- نک: گلشن ابرار، ۱۳۷۹، چ ۱، ج ۲، ص ۵۷۴.

بزرگوارم این بود که به مطالعه و تحقیق علاقه شدیدی داشت و از وقت و عمرشان کمال استفاده را میکرد. در یکی از روزهایی که به کتاب خانه ایشان رفته بودم و با کنج کاوی و دقت به کتابهای ایشان نگاه میکردم، پدرم به من گفت: «مجتبی! من در طول عمرم خیلی کتاب خوانده ام و رشد و کمال علمی خود را تا حدی مرهون همین مطالعه و تفکر می دانم».(۱)

محمدعلی لاهیجی، درباره علاقه خویش به مطالعه کتابهای گوناگون چنین میگوید: «اشتیاق به مباحثه و مطالعه، چنان مرا بی قرار کرده بود که به لذتهای دیگر توجه نداشتم و در بسیاری از شبها به خاطر مطالعه بیدار می ماندم. والدینم از این موضوع دلشان به رحم می آمد و مرا نصیحت و التماس میکردند که کمی استراحت کنم، ولی فایده ای نداشت. اگر در حین مطالعه با مشکلی روبه رو می شدم، از پدرم می پرسیدم. بسیاری کتابها را در فنون و موضوعهای مختلف مطالعه کردم و در عین حال، علاقه زیادی هم به عبادت و طاعت خداوند داشتم».(۲)

نقل است آیت الله سید محمد کوه کمری، عشق فراوانی به مطالعه داشت، به گونه ای که هنگام مطالعه هرگز احساس خستگی نمی کرد. عادت ایشان این گونه بود که هر سه چهار سال یک بار، همه کتابهای درسی حوزه را از مقدمات گرفته تا کفایه به دقت مطالعه می کرد.(۳)

آقا حسین طباطبایی قمی، از مراجع والا و وارسته، به مطالعه و درس و بحث علاقه بسیاری داشت. نقل است در شبهای احیای ماه مبارک

_________________________________

۱- جمعی از فضلا و یاران، سرگذشت های ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۴، چ ۵، ج ۲، صص ۱۵۲و ۱۵۳.

۲- نک: جعفر پژوم، چراغ تجربه، تهران، نشر ثالث، ۱۳۷۶، چ ۱، ص ۱۷۳.

۳- نک: مردان علم در میدان عمل، ۱۳۷۵، چ ۶، ج ۱، ص ۷۰.

رمضان که مردم به خواندن قرآن و دعا و به جا آوردن اعمال شب قدر مشغول بودند، ایشان به درس و بحث می­پرداخت و می­فرمود: «فراگیری علم، از حرم رفتن و قرآن خواندن برتر و افضل است».(۱)

پشتکار علمی

عالم جلیل القدر، محدث قمی آثار فراوانی دارد. ارزشمندترین تألیف ایشان سفینه البحار است که نگارش و گردآوری آن سال ها، طول کشیده است. خود ایشان فرموده است: «برای تألیف سفینهالبحار، دوبار بحارالانوار را از اول تا آخر مطالعه کردم.» نقل است محدث قمی برای تألیف این کتاب هفت سال شب و روز مشغول مطالعه بوده است و از مطالعه بسیار و خم شدن بر روی زمین، دچار چنان تنگی نفسی شده بود که گاهی نمی توانست حتی کتابی را از روی زمین بردارد.(۲)

آقای مجتبی مطهری، فرزند استاد مرتضی مطهری نقل میکند: پدرم در طول روز، هشت تا ده ساعت را به تفکر و مطالعه می گذراند. در دانشکده الهیات، اتاق مخصوصی داشت که ساعتهای آزاد و غیر درسی خود را در آنجا به تحقیق و تفکر می گذراند. زمانی که دانشجوی الهیات بودم، روزی پدر بزرگوارم به من فرمود: «مجتبی! انسان باید از وقت و عمر خویش استفاده کند. ببین حالا معنای کار و کوشش را بهتر می توانی درک کنی».(۳)

سید نعمت الله جزایری، در نقل خاطره ای از زندگی خود میگوید: «در گرمای تابستان، طلاب شبها به بام مدرسه می رفتند، ولی من در

________________________________

۱- گلشن ابرار، ج ۲، ص ۵۹۹.

۲- نک: مردان علم در میدان عمل، ج ۷، ص ۸۷.

۳- نک: سرگذشت های ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، ج ۲، ص ۱۵۳.

حجره ام را می بستم و شروع به مطالعه و حاشیه نویسی و تصحیح می کردم تا اذان صبح. بعد از نماز صبح، صورتم را بر روی کتاب می گذاشتم و لحظه ای می خوابیدم تا آفتاب طلوع میکرد و آن گاه تا ظهر به تدریس می پرداختم. بعد از ظهر هم به درس می رفتم و درس می خواندم. بسیاری از مواقع از سر راه، نانی می گرفتم و می خوردم. چون اغلب برای مطالعه، روغن چراغ نداشتم، اتاقی بلند گرفته بودم که درهای متعدد داشت و در آن می نشستم و زیر نور ماه کتابم را می گشودم و می خواندم و چون ماه دور می زد، دری دیگر را که رو به ماه داشت، می گشودم و کتاب می خواندم. دو سال همین کار را کردم تا آنجا که چشمانم ضعیف شد».(۱)

مرجع عالی قدر، آیت الله فاضل لنکرانی، درباره پشتکار علمی حاج شیخ محمدتقی ستوده میفرماید: «ایشان کسی بود که خودش را وقف تدریس کرده بود و در این زمینه من از ایشان به عنوان یک مثل (نمونه) یاد میکنم. ایشان کاری میکرد که شاید ما نمی توانستیم انجام دهیم؛ یعنی از ساعت هشت صبح که روی منبر تدریس میرفتند، تا ساعت یازده، سه درس پشت سر هم می­گفتند، که ما چنین قدرتی نداشتیم».(۲)

جلال الدین همایی، در مصاحبه ای رادیویی نقل کرده است: در شهر اصفهان، در خدمت آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی درس میخواندم. روزی هنگام درس، حال ایشان به هم خورد و بر زمین افتاد و بی هوش شد. پزشکی برای ایشان آوردم و به تجویز پزشک آب قندی به

_____________________________

۱- نک: چراغ تجربه، ص ۱۴۲.

۲- ستارگان حرم، ج ۱۲، ص ۴۱.

آیت الله قزوینی دادم. وقتی مقداری نوشید، چشم خود را باز کرد، بلند شد و کتاب را برداشت و گفت: بحث به کجا رسید؟ مثل اینکه هرگز اتفاقی نیفتاده است. پزشک گفت: ایشان از شدت گرسنگی به این حالت افتاده است. غذایی برایشان تهیه کنید! وقتی تحقیق کردم، فهمیدم ایشان دو روز است چیزی نداشته و ذره ای غذا نخورده و به کسی هم چیزی نگفته است.(۱)

تبادل علمی

علامه حسن زاده آملی میفرماید: «آقایی پیش من آمد و گفت: میخواهم صرف و نحو بخوانم و گفت: ماهیانه چقدر به شما بدهم که نزد شما[ صرف و نحو بخوانم؟ گفتم: بنده وقتی برای این امور ندارم. بعد دیدم ایشان زبان فرانسه می داند. گفتم: آقا! پس حالا که این طور است، یک روز من به شما درس عربی می دهم، یک روز هم شما به من فرانسه تعلیم بدهید. این گونه مبادله می کنیم که دیگر شما به ما پول ندهید و من هم که پول ندارم بدهم، درس فرانسه بخوانم. بعد سؤال کردم: چطور است؟ ایشان قبول کرد و درسش را شروع کرد».(۲)

رنج تحصیل

آیت الله میرزا علی آقا غروی علیاری درباره سختی های دوران تحصیل خود میفرماید: «در سال ۱۳۴۰ ه_ .ق راهی نجف شدم. ابتدا در مدرسه مرحوم آیت الله العظمی ایروانی حجره گرفتم. این مدرسه به خاطر اینکه مدتی تعمیر نشده بود، امکانات کافی نداشت. هوای گرم نجف و شوری آب و شاید هم ناآشنایی بنده به آب وهوای آنجا، به شدت مرا می آزرد. مطالعه در حجره مدرسه برایم ممکن نبود. روزی چند بار داخل حوض

____________________________________

۱- نک: قصه ها و خاطره ها، صص ۹۶ و ۹۷.

۲- عبدالرحمان باقرزاده بابلی، جمال سالکین، قم، انتشارات لاهیجی، ۱۳۷۹، چ ۱، صص ۱۶۸ و ۱۶۹.

آب میرفتم تا بتوانم گرما را تحمل کنم و اندکی به مطالعه و تحقیق بپردازم. بعدها یکی از فضلا توانست از فرزند مرحوم سید یزدی اجازه بگیردکه روزها از سردابهای مدرسه سید استفاده کنم. سردابها خیلی نمور بود، ولی چاره ای نبود. مدتی گذشت تا آنکه عنایت خداوند و توجه مولای متقیانعليه‌السلام شامل حالم شد و در مدرسه ای دیگر حجره گرفتم».(۱)