فصل سوم : اخلاق اجتماعی جوانان
١- نظر اسلام درباره ی اخلاق جنسی دختران و پسران چیست؟
اسلام برخلاف سایر ادیان و مكاتب، چون به كمال و سعادت تمام افراد جامعه و به تبع آن به تكامل و رشد اجتماعی نظر دارد، همه ی احكام و تعالیم آن بر پایه و اساسی تدوین یافته است كه بتواند همان هدف را تأمین نماید؛ بنابراین هیچ حكمی از احكام و تعلیمات در شرع مقدس اسلام، بدون حكمت و مصلحت نیست. كمال دین اسلام در دقیق بودن اصول و پایه های آن است؛ یعنی اگر با دقت هر چه بیش تر در تعالیم و احكام اسلام تحقیق شود كم ترین نقص را در آن نمی توان یافت.
با توجه به این كه اسلام بر روابط خانوادگی میان اعضای خانواده بسیار تأكید دارد؛ بنابراین به شدت پیروان خود را از روابط میان دو جنس مخالف (پسر و دختر) برحذر داشته و فقط آن را در قلمرو شرع تجویز نموده است. شاید حكمت این مسئله آن باشد كه اسلام، ازدواج و تشكیل خانواده را عامل اصلی پیدایش جامعه و بقای اجتماع بشری تشخیص می دهد، نه این كه نوعی محدودیت و سلب آزادی اجتماعی را قائل شده باشد.
روابط عاشقانه اعم از آمیزش یا مقدمات آن، در غیر محیط ازدواج در اسلام ممنوع و حرام است و اصولاً باید دانست كه حكمت تحریم در اسلام، مسئله ی سلب آزادی طبقات یا مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران نیست تا طرفین با رغبت خود و بدون مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران بتوانند آزادانه به عمل اقدام كنند؛ بلكه به خاطر محاسبه ای است كه اسلام برای حفظ خانواده و اجتماع مد نظر داشته است.
اگر میل غریزی میان دو جنس مخالف، محدود به ازدواج شرعی نشود و جوانان تا می توانند شهوات جنسی و امیال غریزی خود را از طریق غیر رسمی اقناع نمایند، هرگز كسی زیر بار رنج و سختی تشكیل خانواده نخواهد رفت و در نتیجه، پایه ی زندگی خانوادگی سست و متزلزل شده، عواطف انسانی رو به ضعف خواهد رفت، علاوه بر این رواج و شیوع روابط نامشروع، مفاسد اجتماعی، بهداشتی و اخلاقی بسیاری را دربرخواهد داشت؛ چنانچه امروزه در غرب این امر مشهود است.
گزارش این گونه از مسائل در غرب بسیار وحشتناك است. بنابر نقل جراید و مطبوعات، سالانه در امریكا در اثر آمیزش زن و مرد به طور توافق، سیصد هزار نوزاد بی پدر متولد می شود و بدین ترتیب تكلیف جامعه ی بشری در صد سال دیگر روشن است. از این نظر، اسلام آمیزش زن و مرد را بدون ازدواج به كلی ممنوع كرده و هزینه ی زندگی بچه را به عهده ی پدر گذاشته، او را مسئول زندگی فرزند شناخته است
.
٢- پاسخ به یك شبهه
برخی شبهه كرده اند كه چرا اسلام این محدودیت را ایجاد كرده است؛ در حالی كه از طریق روابط جنسی و عاشقانه می توان به خدا نزدیك شد، یا از طریق فوق بهتر می توان خدا را شناخت؟ به عبارت دیگر، اگر بخواهیم به عشق حقیقی برسیم، باید از طریق عشق مجازی وارد شویم و بدون عشق مجازی، وصول به عشق حقیقی محال است.
پاسخ شبهه این است كه مفهوم عشق در فرهنگ اسلام، از هواپرستی و ارضای غرایز حیوانی انسان كاملاً جداست. برای نسل جوان جامعه ی اسلامی باید این مسئله روشن و معرفت به این نكته حاصل باشد كه عشق در فرهنگ دین، یك اصطلاح عرفانی است كه بار معرفتی زیادی بر آن مترتب است و هرگز ادیبان و عارفان و حكیمان مسلمان، این واژه را در بُعد حیوانی و غرایز شهوانی انسان، محدود نكرده اند و با دقت و توجه در آثار منثور و منظوم ادبای مسلمان، این نكته به دست می آید كه آنان هرگز میل به شهوات و هواهای نفسانی و زن بارگی را تعبیر به عشق نكرده اند؛ البته گروهی شاعرنما عباراتی را تحت عنوان شعر در این زمینه ردیف كرده اند كه آن دسته، نه شأن و شخصیت شاعری داشته اند و نه بار معرفتی.
البته برخی از ایشان به تبعیت از شاعران اعراب جاهلی، معنای عشق را در روابط جنسی و بُعد حیوانی محدود نموده اند؛ چنان كه یكی از مورخان می گوید: عشق عرب جاهلی در سه چیز خلاصه می شد: شعر و شراب و جنگ
.
برای روشن شدن مطلب و رفع هرگونه ابهام در این كه عشق مجازی به معنای هوس رانی نبوده و آنچه كه در آثار و عبارات حكما و ادبا و عرفا آمده، غیر از آن چیزی است كه برخی از منحرفان برای اغوای جوانان مطرح می نمایند، به نمونه هایی از نثر و نظم آن بزرگان به طور اجمال اشاره می شود:
عشق، میل مفرط و شدت در دوستی را گویند. این لفظ مشتق از (عشقه) است كه در میان عرب، گیاهی را گویند كه به دور درخت می پیچد و آب آن را می خورد و رنگ آن را زرد می كند و برگ آن می ریزد و بعد از مدتی درخت خشك می گردد. عشق هم، چون به كمال برسد، قوای انسانی را ساقط كند و حواس را از كار بیندازد و طبع را از غذا باز دارد و عاشق از صحبت غیر دوست ملول و رنجیده شود
.
چنان كه قرآن این حالت را وصف مؤمنان واقعی قرار داده و می فرماید:
(
وَالَّذینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ
)
؛ و آنان كه ایمان به خدا آورده اند عشق و علاقه ی بیش تری به او دارند.
چون كه می دانند جز ذات پاك او هیچ منبعی برای كمال وجود ندارد، بنابراین غیر او را لایق عشق و محبت نمی دانند
.
نظامی در تأیید همین معنا می گوید:
عشق آیینه ی بلند نور است
|
|
شهوت زحساب عشق دور است
|
مولوی در بیتی بسیار زیبا چنین سروده است:
یعنی هیچ چیز جز حب به ذات الهی را عشق نمی نامند.
و یا در جایی دیگر گفته است:
عاشقی پیدا است در زاری دل
|
|
نیست بـــیماری چو بیماری دل
|
علت عاشق زعلت ها جداست
|
|
عشق اسطرلاب اسرار خدا است
|
عطار گوید:
حافظ می گوید:
ملا احمد جامی می گوید:
عشق بازی كار هر دیوانه نیست
|
|
شمع سوزی كار هر پروانه نیست
|
امام خمینی می فرمایند:
و در جای دیگر چنین سروده اند:
ملا عبد الرزاق كاشانی در شرح منازل السائرین خواجه عبد الله انصاری گوید:
سرّ تفاوت ظاهری كلام حكما و عرفا در مدح یا ذم عشقِ صوری ظاهری در این است كه عشق صوری، گاه، منبعث از شهوت و گاه، توأم با عفت و پاك دامنی است
.
آنچه از عبارات و بیانات عرفا و حكما می توان به دست آورد، این است كه آنها هرگز از مفهوم عشق، معنای هوسرانی و شهوترانی را منظور نداشته اند و مقصودشان از عشق زمینی و مجازی كه پلی است برای دست یافتن به حقیقت این معنا نمی باشد؛ بلكه مرادشان از عشق مجازی و زمینی، عشق و حب به انبیا و اولیا و اهل بیت
عليهالسلام
است كه مَعبری است برای عشق حقیقی كه عشق به ذات ربوبی است؛ چنان كه آن عارف وارسته فرموده اند:
٣- چرا مرد می تواند چهار زن بگیرد ولی برای زن چنین حقی وجود ندارد؟
یكی از شبهاتی كه در برخی محافل علمی بر اسلام وارد كرده اند، مربوط به تعدد زوجات است. گفته اند كه چرا اسلام اجازه داده است كه یك مرد بتواند چهار زن بگیرد؛ ولی این اجازه به زن داده نشده و داشتن بیش از یك شوهر، ممنوع و حرام شمرده شده است؟
این پرسش، پرسشی نیست كه امروزه طرح شده باشد، بلكه از روایات وارده در این زمینه به دست می آید كه در عصر حضور معصومین
عليهالسلام
نیز چنین پرسشی مطرح بوده است. برای ما كه معتقد به تعالیم و احكام اسلام هستیم، آنچه كه در متون دینی آمده، پذیرفته شده است؛ چرا كه یقین داریم كه هیچ یك از دستورات اسلام، بدون حكمت و مصلحت نیست. اما به خاطر روشن شدن مسئله و پاسخ به پرسش، لازم است كه بدترین پرسش را با منطقی ترین صورت پاسخ گو باشیم و این از سیره ی پیشوایان دین ماست كه به پیروان خود تعلیم داده اند.
در زمان امام رضا
عليهالسلام
شخصی همین سؤال را از امام
عليهالسلام
می پرسد و امام در پاسخ می فرماید:
علت این كه مرد می تواند چهار زن بگیرد ولی زن نمی تواند بیش از یك شوهر داشته باشد، این است كه مرد اگر چهار زن هم داشته باشد، فرزندی كه هر یك از آنها بیاورد فرزند اوست؛ ولی زن اگر دو همسر یا بیش تر داشته باشد، فرزندی كه به دنیا می آورد، معلوم نمی شود از كدام شوهر است؛ زیرا همه ی شوهران در هم خوابگی با او شریكند و در نتیجه، بدیهی است كه در چنین وضعی، هم روابط نَسَبی به هم می خورد و هم در مسئله ی ارث اشكال پدید می آید و سرانجام، معارف را نیز تباه می سازد.
در حدیث دیگری از امام صادق
عليهالسلام
وارد شده كه فرمودند:
خدا غیرت را به مردان داد و به همین جهت بر زنان حرام كرده است كه با غیر همسرشان رابطه داشته باشند.
علامه
رحمهالله
با توجه به روایات وارده و احادیثی كه در ذیل آیات مربوط به این موضوع در سوره ی نساء آمده است، می فرمایند:
این حكم اسلام با توجه به رعایت حكم فطرت می باشد و آن چه كه اسلام در این زمینه می گوید با آن چیزی كه تمدن غرب آن را تبلیغ می كند، بسیار متفاوت است. چون اسلام با شرایط خاص و رعایت عدالت و حفظ موازین شرع این مسئله را تجویز نموده است؛ برخلاف غربی ها كه این عمل را چون حیوانات در جامعه ی خود رواج داده اند و در عین حال به تعدد زوجات اجازه نداده اند.
برخی از دلایل علمی نیز در این حكم وجود دارد كه ایشان در بحثِ علمی تفسیر المیزان، در ذیل آیه ی دوم سوره ی نساء بیان داشته اند كه در این جا برای رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. در میان روایات این باب، نكته ای كه جالب توجه است این است كه در برخی نصوص روایی وارد شده است كه بیش ترِ فرزندانِ سفیه و نادان از خانواده هایی متولد می شوند كه والدین آنها، خصوصاً مادر خانواده، فرد هوس ران و شهوت پرستی است، چون فرزندان، بیش تر، از مادر ارث می برند.
پس هیچ تردیدی در این نیست كه همه ی احكام اسلام، بر پایه ی حكمت و علتی بنا نهاده شده است كه علم، به برخی از آنها دست یافته و بسیاری از آنها هنوز هم مجهول مانده است.
البتّه، پاسخ مسئله همان است كه امام رضا
عليهالسلام
فرمودند و لیكن شاید گفته شود كه كلام امام
عليهالسلام
از حیث عقلی قانع كننده نیست.
این اشكال تا حدّی پذیرفته است؛ به جهت این كه امام
عليهالسلام
حكمت مسئله را بیان فرموده اند نه علت آن را. و آنان كه با تعالیم ادیان آشنایی دارند،
به خوبی می دانند كه بسیاری از دستورات دینی، در هر مكتبی، تعبدی محض است و عقل و استدلالات عقلی را در آن راهی نیست.
آنان كه دارای روحیه ی تعبد پذیری هستند، چون پیشوایان دین را معصوم و مصون از خطا و گناه، و عمل حرام را دارای مفسده ی شدیده می دانند، بدون چون و چرای عقلی از آن دوری می جویند.
٤- چرا در امر فحشا، زن بیش از مرد مورد سرزنش قرار می گیرد؟
یكی از پرسش هایی كه مطرح است این است كه در امر فحشا، با این كه زن و مرد به صورت مساوی شریك هستند، ولی زن بیش تر مورد سرزنش و نكوهش قرار می گیرد؛ چرا؟
برخی این اشكال را تقویت نموده و می گویند اگر مرد قوی تر است، پس او باید بیش تر در مقام كنترل خود برآید و اگر زن و مرد مرتكب عمل زشتی شده اند، مرد لایق سرزنش بیش تری است تا زن.
این اشكال، قبل از این كه به اصل دین بازگردد و ناشی از شناخت و معرفت به تعالیم دین باشد، از عادت ها و سنن غلط در جوامع دینی سرچشمه می گیرد.
هرگز در متون دینی نیامده است كه در ارتكاب اعمال خلاف دین، جنس زن باید بیش تر از مرد مورد مذمّت واقع شود. در این گونه اعمال كه جامعه ی انسانی را تهدید و اركان نظام اجتماعی را متزلزل می كند، اسلام برای زن و مرد، مجازات مساوی در نظر گرفته است و این كه در برخی از موارد، عرف مردم، در یك عمل خاص، گناه فردی را شدیدتر از دیگری می بیند، ناشی از جای گزینی سنت های قومی و قبیله ای به جای سنت های دینی است. باید تلاش نمود نخست، سنن غلط را از بین برد و سپس با خرافه زدایی، زمینه ای را برای اجرای تعالیم واقعی دین فراهم نمود. پس پاسخ این پرسش این است كه چنین چیزی در اسلام وجود ندارد كه زن بیش از مرد مورد سرزنش واقع شود؛ البته تفكر اعراب جاهلیت قبل از اسلام همین بوده است و برخی از مفسران در تعلیل زنده به گور كردن دختران در میان برخی از اقوام عرب، وجود همین اندیشه را دخیل می دانند. نظر صاحب تفسیر المیزان نیز همین است. ایشان ضمن بحثی طولانی درباره ی هویت زن در اسلام، می فرمایند:
از بقایای خرافات اعراب جاهلی بعد از اسلام این است كه اگر زن و مرد مرتكب عمل زشت زنا گردند، ننگ در دامن زن تا ابد می ماند؛ هر چند هم توبه كرده باشد، ولی دامن مرد ننگین نمی شود هر چند كه توبه هم نكرده باشد. باید دانست كه اسلام این عمل نكوهیده را هم برای زن ننگ می داند و هم برای مرد، و هر دو را مستحق عذاب و عقوبت می داند
.
پس اگر تفكری باطل و فرهنگی ناصواب در میان گروهی از مردم جامعه ی اسلامی، رایج باشد، نباید آن را به نام دین تمام كرد. مقررات اجتماعی اسلام بسیار دقیق تر از آن چیزی است كه برخی بخواهند به آسانی بر آن خدشه وارد نمایند. برخی از مقرراتِ شرعِ مقدسِ اسلام درباره ی زن و مرد، متفاوت است؛ اما این تفاوت ها روی حكمت های خاصی است كه اندیشه و عقل بشری به سختی می تواند به سرّ و حكمت آن پی ببرد. در فرهنگ اسلام، ملاك ارزش انسان، قرب الهی و عفت و پاك دامنی است و هر آن كس كه به این ملاك ها نزدیك شود، گرامی است و آن كه از تعالیم الهی سرپیچی نماید، در میان مسلمین ارزشی ندارد، چه مرد باشد و چه زن؛ پس جنسیت، معیار ارزش و ضد ارزش بودن نیست، بلكه تقوا و خدا ترسی، میزان و معیار است.
٥- چگونه شیطان بر انسان مسلّط می شود؟
قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، لازم است كه معنای شیطان و ابلیس روشن گردد. واژه ی شیطان از ماده ی «شطن، شطونا» است؛ و او را از این جهت شیطان گویند كه از درگاه خداوند، رانده شد و دور گردید. و برخی گفته اند از ماده ی «شاط، شیطاً» می باشد كه به معنای هلاك شدن است؛ بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیه ی آن روشن است
.
علما در تفسیر لفظ
(
شیاطین الجن و الانس
)
از آیه ی مباركه اختلاف دارند و دو نظر را مطرح كرده اند. نظر اول این است كه شیاطین همگی فرزند ابلیسند؛ جز آن كه فرزندان خود را دو قسمت كرد: قسمتی را مأمور وسوسه ی نوع بشر ساخت و قسم دیگر را مأمور وسوسه ی جن. پس قسم اول، شیاطین انس و دسته ی دوم، شیاطین جن می باشند.
قول دوم آن است كه هر مُتمرّد نافرمانی، از نوع جن و انس را شیطان نامند؛ فخر رازی در تفسیر خود از قول ابن عباس می گوید:
پیغمبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم
به ابوذر فرمود:
(
هَلْ تَعُوذُنَّ بِاللهِ مِنْ شَرِّ شَیطانِ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ؟
)
آیا از شر شیطان انس و جن به خدا پناه می برید؟
ابوذر گفت: برای بنی آدم نیز شیطان وجود دارد؟ فرمود: بلی شیاطین انس شریرتر از شیاطین جن هستند.
و اما ابلیس در واقع همان شیطان را گویند. این همان موجود منحصر به فردی است كه در مقابل امر الهی سرپیچی نمود و به حضرت آدم سجده نكرد. این موجود، بنابر قول صحیح از نسل جن بوده و شرور و بدی ها را به او نسبت می دهند
.
در قرآن كریم و احادیث، او برای گمراهی و اغوای بشر به خدا سوگند یاد كرده است.
(
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ؛
)
به عزت تو سوگند كه به جز بندگان با اخلاص تو، همه را گمراه خواهم كرد
.
خداوند فرمود: (تو از مهلت یافتگانی). شیطان گفت: (پس به سبب آن كه مرا به بیراهه افكندی من نیز برای گمراهی آنان حتماً بر سر راه راست توخواهم نشست، آن گاه از جلو و عقب و راست و چپشان بر آنها می تازم و بیش ترشان را شكرگزار نخواهی یافت
.
و نیز در قرآن، از شیطان به عنوان موجودی كه انسان ها را به فقر و غرور و صفات زشت وعده می دهد، یاد شده است.
(
الشَّیطانُ یعِدُكُمُ الْفَقْرَ
)
؛ شیطان شما را به فقر وعده می دهد
.
(
و ما یعِدُهُمْ الشَّیطانُ اِلاّ غُرُوراً؛
)
و شیطان به آنان وعده نمی دهد مگر به غرور و تكبر
.
بنابراین، شیطان نام تمام موجودات گمراه كننده است و این اسم، شامل ابلیس نیز می شود و به نفس انسانی هم اطلاق شده است؛ چنان كه حضرت علی
عليهالسلام
فرمودند:
(
شیطان كل انسان نفسه
)
؛ شیطان هر انسانی نفس اوست
.
ملاصدرا
رحمهالله
در این باره می گوید:
نفس رذیله ی هر انسانی، شیطان او است و به عبارت دیگر در مقام متابعت هوی و جحود و استكبار، اول كسی كه راه ضلالت و گمراهی را پیش گرفت و طغیان كرد، خداوند او را شیطان نامید كه شأن او گمراه كردن است
.
و اما این كه چگونه شیطان با توجه به این كه یكی از مخلوقات الهی است می تواند بر انسان غلبه نموده و بر قوای عقلانی او تسلط یابد، پرسشی است منطقی كه پاسخی مستدل می طلبد.
دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن مجید، در ذیل آیات مربوط به شیطان و ابلیس، پرسش فوق را ذكر و پاسخ هایی را مطرح كرده اند؛ اما آنچه كه برای ما در این نوشتار مورد توجه است، نظر علاّمه طباطبایی
رحمهالله
است، به همین جهت از پاسخ دیگران صرف نظر می نماییم.
آنچه كه در قرآن برای گمراهی انسان به واسطه ی شیطان، ذكر شده است، تحریك و وسوسه ی انسان است؛ یعنی نقش اصلی شیطان وسوسه نمودن انسان برای انجام اعمال شر است؛ و ما می دانیم كه صرف وسوسه، موجب انجام یك عمل نخواهد شد. آنچه كه عامل اصلی تحقق عمل می شود، اراده ی انسان است. تا انسان اراده نكند، هرگز عملی از او صادر نخواهد شد.
شیاطین جن و انس، قلوب انسان ها را مورد وسوسه قرار می دهند؛ اما باطن همه ی انسان ها یكسان نیست. صاحب تفسیر المیزان در پاسخ این پرسش می فرمایند:
قلب مریض و قسی، وسوسه های شیطانی را خیلی زود می پذیرد، نه هر قلبی
.
این مسئله پرواضح است كه قلب انسان ها در تأثیرپذیری از عوامل خارجی، مساوی نیست؛ اما سؤال دیگر این است كه این وسوسه های شیطانی هر چند مستند به شیطان است، ولی چون در ملك خدا قرار دارد، بدون اذن و اجازه ی الهی اثر نمی كند؛ چنان كه هیچ مؤثری بدون اذن خداوند اثر نمی كند.
(
لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلا الله؛
)
هیچ تأثیرگذاری در نظام هستی جز خداوند نیست.
این شبهه چگونه قابل توجیه است؟
علاّمه می فرمایند:
این سخن درست است، اما وجود این القائات شیطانی، خود مصلحتی دارد و آن مصلحت این است كه مردم عموماً به وسیله ی آن، آزمایش می شوند و امتحان و آزمایش الهی، خود از نوامیس عمومی نظام هستی است كه در عالم انسانی جریان دارد؛ چون رسیدن افراد سعادتمند به كمال و سعادت و رسیدن اشقیا به شقاوت و بدبختی، نیازمند این ناموس است. باید این دو دسته امتحان شوند. و آیه ی ٥٣ سوره ی حج می فرماید:
(
لِیجْعَلَ ما یلْقِی الشَّیطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیةِ قُلُوبُهُمْ
)
؛ تا آنچه را كه شیطان القا می كند برای كسانی كه در دل هایشان مرضی هست و برای سنگ دلان مایه ی ابتلا و آزمایش قرار دهد». به همین نكته اشاره دارد
.
پس چگونگی و كیفیت غلبه و تسلط شیاطین بر عزم و اراده ی انسان، فقط در حد وسوسه و تحریك بوده و چون ماده ی اولیه ی خلقت انسان، تركیبی از عقل و شهوت است، به لحاظ هدف و غرض خلقتی كه برای او در نظر گرفته شد، وجود این گونه از وسوسه ها از باب مصلحتی است كه خیر آن كثیر و شرّش قلیل است.
اگر سؤال شود كه خداوند می توانست بدون این مصلحت، انسان را به كمال رساند؟ پاسخ این است كه خداوند فرشتگان را در عالم مجردات چنین آفرید، اما خواست كه علاوه بر آن موجود و آن عالم، موجودی مادی و عالم غیر مجرد و مادی بیافریند؛ بنابراین انسان مادی و عالم ماده را خلق نمود و اقتضای آن عالم و آن موجود جز این كه هست، نمی شد.
٦- شیطان چه كسانی را می تواند فریب دهد و گمراه سازد؟
در مسئله ی قبل تا حدودی به پاسخ این پرسش اشاره شد و به همین جهت، آنچه را كه در صفحات قبل گفته شد تكرار نمی كنیم.
آنچه در این مسئله لازم است بدان پرداخته شود، این است كه شیاطین برای دخالت در اراده ی افراد از هیچ كوشش و تلاشی دریغ نمی كنند. ابلیس در مقابل خالق خویش سوگند یاد كرده است كه همه ی بندگان او را بفریبد، به جز افرادی كه برای معبودشان خالص شده اند، و آن دسته هم بسیار اندكند. او در تمام قلب ها رخنه می كند، به جز قلبی كه خدا در آن حضور و ظهور داشته باشد. انسان ها از حیث باطن بر دو قسمند: گروهی كه طهارت قلب را حفظ نموده و در نورانیت آن كوشیده اند و دسته ای كه آن طهارت ذاتی و اوّلی را با انجام معاصی، به گناه، آلوده و تاریك نموده اند كه قلب این دسته، مرتع و چراگاه شیطان است.
اینان كسانی هستند كه تابع وسوسه های شیطان بوده اند، ولی در اثر تكرار آن به مرحله ای رسیده اند كه با داشتن عقل، شیطان برای آنها تصمیم می گیرد.
ابن جوزی، از علمای بزرگ اسلامی است كه دارای آثار ارزشمندی است، از جمله آثار ایشان كتابی است به نام تلبیس ابلیس كه در نوع خود، اثر كم نظیری است. او در نحوه ی تحریر این كتاب، آن را به سیزده باب درآورده كه در بیش تر آن ابواب، طریقه ی فریفتن انسان ها به وسیله ی شیطان را بیان داشته است. تلبیس ابلیس از راه علم بر عالمان، تلبیس ابلیس بر حاكمان، عبادت پیشه گان، زاهدان، صوفیان، اهل دین، متدینان، عامیان و در آخرین باب، این عنوان را قرار داده است: «در تلبیس ابلیس بر همگان از راه آرزوهای دور و دراز. » این عنوان نشان می دهد كه شیطان می تواند نوع انسانی را بفریبد، منتها هر كسی را به اقتضای حالش. پس هر كه بخواهد ادعا نماید كه از وسوسه ی او در امان است این خود نوعی از وسوسه های شیطانی است. آدمی باید در هر حال سعی كند كه خود را از وسوسه های او در امان نگه دارد.
ابن جوزی در این باب به نكته ی بسیار ظریفی اشاره می كند. وی بعد از ذكر مقدمات چنین می گوید:
پس هر كس را در نفس، وسوسه ی امری رخ نماید، باید نهایت احتیاط مرعی دارد و خطاب به شیطان كه انسان را به بدی فرا می خواند بگوید: «تو كه با آراستن شهوات، در نظر من خود را خیرخواه من می نمایی، چگونه خیرخواه منی در حالی كه نتوانستی به خود خیری رسانی؟ ! پس چگونه به قول تو كه دشمن منی اعتماد كنم؟ برو كه گفتار تو را در من اثری نیست» پس اگر شیطان با تحریك هوی و شهوت، نفس را به یاری بخواند، باید عقل را به خانه ی اندیشه احضار كرد و با لشكر عزم، سپاه نفس را منهزم ساخت.
پس هر كسی در معرض وسوسه ها و القائات شیطانی قرار دارد، اما برخی آن را از خود دفع می كنند و برخی دیگر در مقابل آن القائات، منفعل و متأثر می گردند كه این در حقیقت، به علم و اراده ی آدمی و میزان طهارت قلبی او بازمی گردد. علاّمه طباطبایی
رحمهالله
می فرمایند:
مرض قلب؛ یعنی این كه استقامت حالت تعقل را از دست بدهد و به آنچه كه باید معتقد شود اعتقاد پیدا نكند و یا در عقاید حقّه شك نماید. و قساوت قلب به معنای صلابت و خشونت آن است و صلابت قلب به این معنا است كه عواطف رقیقه (از قبیل: خشوع و رحمت و تواضع و محبت) كه او را در درك حقیقت یاری می دهد در او مرده باشد. پس قلب مریض، قلبی است كه زود حق را تصور می كند، ولی خیلی دیر به آن معتقد می شود و قلب قسی و سخت، آن قلبی است كه هم دیر آن را تصور می كند و هم دیر به آن معتقد می گردد و به عكس، قلب مریض و قسی، وسوسه های شیطانی را خیلی زود می پذیرد
.
در واقع آنان كه بیش تر به یاد خدا و قیامت هستند؛ یا اصلاً مورد فریب نیستند و یا اگر مورد وسوسه و فریب قرار گیرند، با یاد خدا و قلب پاك و اراده ی جدی، آن را از خود دور می سازند؛ اما آنان كه دارای قلبی مریض و قسی هستند، آنان خانه ی دل را برای میهمانی و پذیرایی شیطان مهیا ساخته اند و به تدریج جزء یاوران و لشكریان دایمی او قرار می گیرند. پس با هیچ سلاحی جز سلاح ایمان نمی توان شیطان را از خود دفع نمود و با هیچ طریقی به جز طریق معرفت نمی توان وسوسه های او را تشخیص داد.
٧- چگونه می توان از وسوسه و تسلط شیطان جلوگیری كرد؟
از مباحث گذشته روشن شد كه شیطان در قلب همه ی انسان ها وارد شده و هیچ قلبی از وسوسه ی آن در امان نیست. با تبیین این مطلب، پرسش این است كه چگونه می توان در مقابل وسوسه ی شیطان ایستادگی كرد؟
علمای علم اخلاق در پاسخ این پرسش، سه مرحله را یادآوری كرده اند:
نخست. بستن درهای نفوذ شیطان در دل؛ حرص و حسد، خشم و غضب، عداوت و شهوت، كبر و عُجب و طمع و بخل و دوستی متاع دنیوی و تجمل پرستی و همه ی صفات مذموم، درهایی هستند كه اگر شیطان هر كدام را گشوده یابد، از همان طریق وارد قلب می شود.
دوم. زنده نمودن دل به اخلاق فاضله و صفات پسندیده و ملازمت آن به یاد و ذكر خداوند؛ چون اگر دل از این اوصاف خالی گردد، مأمن و محل استقرار شیطان خواهد شد.
(
وَ مَنْ یعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ
)
؛ هر كه از یاد خدای رحمان روی گرداند، شیطانی را برانگیزیم تا قرین وی باشد
.
سوم. ذكر و یاد خدا در دل و زبان است
.
اگر دل از آلودگی ها پاك گردد و به نور تقوا روشن شود و زبان به جای الفاظ زاید و زشت به ذكر الهی مشغول گردد، وسوسه و تسلط شیطان از او دفع می شود. در این حالت است كه انسان می تواند حقایق هستی را مشاهده نماید.
چنانكه پیامبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند:
(
لَوْ لا تَكْثیرَ فی كَلامِكُمْ وَ تَمریجَ فی قُلُوبِكُمْ لَرَأَیتُمْ ما أَری وَ لَسَمْعِتُمْ ما اَسْمَعُ؛
)
اگر زیادی سخنان شما و آشوب و اضطراب در قلوبتان نبود، هر آینه می دیدید آنچه را كه من می بینم و می شنیدید آنچه را كه من می شنوم
.
در همین رابطه از حضرت عیسی
عليهالسلام
نقل است كه فرمود:
باطن شخص را از كلماتش بسنجند؛ زیرا هرگز درخت خار، انجیر ندهد. هر چه از زبان می تراود از دل سرچشمه می گیرد. كسی كه فحاش و بدگو است، چون دلش معدن نجاسات است از زبانش نیز همان، بیرون تراویده است.
از این رو وقتی كسی به حضرت عیسی بد گفت، ایشان در حقّش دعا كرد؛ از ایشان پرسیدند: آن كس بد كرده است و تو او را دعا می كنی؟ حضرت پاسخ داد:
هر كس از آنچه در خزانه دارد انفاق می كند.
مه فشاند نور و سگ عوعو كند هر كسی بر خلقت خود می تند
.
بنابراین بهترین راه علاج از وسوسه ی شیطان، هماهنگی میان قلب و زبان و طهارت باطن و ظاهر و مسدود نمودن همه ی درهای نفوذی برای آن است. چنین راه درمان برای جوانان كه هنوز شیطان در قلبشان لانه نكرده و استقرار نیافته است بسیار آسان است.
امید آن است كه جوانان مسلمان با علم و معرفت به این نكات، خود را از هرگونه وسوسه های شیطانی دور ساخته، در مسیر كمال انسانی، گام های بلند و استواری بردارند.