جوانان و پرسش های اخلاقی

جوانان و پرسش های اخلاقی0%

جوانان و پرسش های اخلاقی نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوانان و پرسش های اخلاقی

نویسنده: مصطفی خلیلی
گروه:

مشاهدات: 8148
دانلود: 3270

توضیحات:

جوانان و پرسش های اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8148 / دانلود: 3270
اندازه اندازه اندازه
جوانان و پرسش های اخلاقی

جوانان و پرسش های اخلاقی

نویسنده:
فارسی

فصل پنجم : نقش تعالیم اسلام در سازندگی اخلاقی

١- قرآن چه راه هایی برای خودسازی ارائه می دهد؟

بعد از تبیین دو طریق عمومی كه قبلاً برای اصلاح اخلاق و تهذیب نفس، بیان گردید؛ علاّمه رحمه‌الله شیوه ی دیگری را ارائه می كنند كه اختصاص به قرآن و اسلام دارد و در هیچ یك از كتاب های آسمانی یافت نمی شود و آن، نوع خاصی از تربیت است كه جایی را برای رذایل اخلاقی باقی نمی گذارد.

ادعای علامه رحمه‌الله این است كه اگر كسی خود را با آموزه های قرآن و تعالیم و احكام آن تربیت نماید، تمامی زشتی ها و پلیدی ها از باطنش زدوده می شود و دائماً با صفای باطن و عزت نفس و رفتاری شایسته به زندگی و حیات خویش ادامه خواهد داد. و آن شیوه ی سوم این است كه:

هر عملی از اعمال و رفتار آدمی برای دو منظور انجام می گیرد: یا برای رسیدن به عزت و سربلندی آن عمل را انجام می دهد و یا به خاطر ترس از نیرویی آن را انجام می دهد تا از شر آن نیرو در امان بماند. قرآن كریم هم عزت را منحصر در خدا می داند: ( إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً ) ؛ تمام عزت از آن خداست. [١] و هم قدرت و نیرو را منحصر در او كرده و فرمود: ( أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً؛ ) تمام نیرو از آن خداست. [٢]

اگر كسی با علم و اعتقاد به این دو نكته، عملی را انجام دهد، هرگز انحرافی در رفتار و اخلاقش آشكار نخواهد شد. [٣] پس بهترین و ساده ترین راه برای اصلاح اخلاق جوانان این است كه با شناخت و معرفت و اعتقاد و ایمان به خالق متعال، مانع ورود رذایل اخلاقی در دل شوند؛ یعنی نگذارند رذایل اخلاقی در قلب جای گیرد و سپس به فكر زدودن و پاك كردن آن برآیند. از طریق دفع، اخلاق خویش را اصلاح نمایند نه از طریق رفع. این كار كودكان و جاهلان است كه با عمل كودكانه و جاهلانه ی خود، قلمی به دست گرفته و بر روی كاغذ سفید شفاف، خطوط نامعلومی می كشند و بعد از مدتی كه فهمیدند و بالغ و عاقل شدند، می خواهند آن خطوط را پاك نموده و مطالب زیبا یا نقاشی زیبایی را ترسیم نمایند؛ در این صورت قطعاً آن كاغذ شفاف، به سفیدی و شفافیت ابتدایی خود باز نمی گردد؛ چنان كه میمون بن مهران نقل می كند:

چون بنده گناه كند نقطه ای سیاه در دل او پیدا شود و اگر توبه كند زدوده شود و اگر به گناه باز گردد، آن نقطه زیادت شود تا به حدی كه دل را بپوشاند؛ و آن را رین و آلودگی گویند . [٤]

پس بهترین راه برای نسل جوان، همین راه است و اگر این راه ممكن نبود، دو شیوه ی قبلی مورد توصیه ی رهبران دینی است.

٢- روش تعلیم و تربیت جوانان در اسلام چگونه است؟

همه ی ادیان برای رسیدن به اهداف خویش، برنامه هایی را در مسیر تعلیم و تربیت نسل جوان كه نسل كارآمد هر جامعه می باشد ارائه نموده اند. اسلام برخلاف همه ی مكاتب، در این زمینه دارای برنامه ی مدون و جامعی است. در تعالیم تربیتی اسلام، بیش از آن كه بر احساسات و عواطف تكیه شود و هدفش تربیت انسان های احساسی باشد، بر مبنای عقل و اندیشه بنا شده است و به جنبه ی عقلانی انسان توجه و تأكید بیش تری دارد. البته در شیوه ی تربیتی اسلام، صرفاً یك سری كلیات عقلی بیان نشده است، بلكه درباره ی عمل و جنبه ی رفتاری و ادب انسانی بیش تر سخن به میان آمده است.

شارع مقدس اسلام در تعلیم گروندگان خود، اكتفا به بیان عقلی و قوانین عمومی نكرده، بلكه مسلمین را از همان ابتدای تشرّفشان به اسلام به عمل واداشته، آن گاه به بیان لفظی پرداخته است. [٥]

بنابراین، یكی از شرایط مهم تعلیم و تربیت صحیح، مطابقت كردار با گفتار است. وقتی معلم یا مربی چیزی را به متعلم می آموزد، باید به همان مقدار عامل باشد وگرنه گفتار او اثر چندانی نخواهد بخشید.

این كه بسیاری از مربیان در تربیت فرزندان و یا معلمان و مربیان در تعلیم نوجوانان و جوانان توفیقی به دست نمی آورند، سرّش را در همین نكته باید جست كه آنان به گفته های خویش در مقام عمل پای بند نیستند. كسی كه به گفته های خویش عمل نكند، كلامش تأثیری در دیگران نمی گذارد و این كه می بینیم دل های مردم از شنیدن مواعظ برخی از اشخاص، نرم نمی شود و نفوسشان مطیع نصایح آنان نمی گردد، به خاطر عمل نكردن واعظان به گفتارشان است؛ زیرا دیگران در صحت گفته هایشان تردید می كنند و می گویند اگر گفتار و سخنان آنان حق است، پس چرا خود عمل نمی كنند؟

پس یكی از مهم ترین شرایط تربیت صحیح این است كه مربی، دارای صفاتی باشد كه دیگران را به تخلّق به آن فرا می خواند؛ زیرا انسان ترسو نمی تواند شاگردی شجاع تربیت كند، یا استادی متعصب و لجوج، دانشمندی آزاده تحویل جامعه دهد. این شیوه دقیقاً همان روشی است كه در متون دینی (آیات و روایات) آمده است.

كلام شیوای علی عليه‌السلام در نهج البلاغه این است كه:

( من نصب نفسه للناس اماماً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیكن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احقُّ بالاجلال من معلم الناس و مودبهم ) ؛ هر كس كه خود را پیشوا و رهبر مردم سازد، باید پیش از آموختن به مردم، به آموزش خویش بپردازد و باید با روش و عمل خود به جامعه ادب آموزد، پیش از آن كه ادب را با زبان به دیگران بیاموزد. كسی كه خود را علم بیاموزد و ادب نماید، از كسی كه به تعلیم مردم و تأدیب آنان می پردازد (و خویشتن را فراموش كرده است) به احترام سزاوارتر است. [٦]

و نیز در بیانی دیگر فرمودند:

( ایها الناس اذا علمتم فاعلموا بما اعلمتم لعلكم تهتدون انّ العالم العامل بغیره كالجاهل الحائر الذی لا یستفبق عن جهله بل قد رأیت انّ الحجة علیه اعظم و الحسرة ادوم علی هذا العالم المنسلخ من علمه منها علی هذا الجاهل المتحیر فی جهله و كلاهما حائر بائر ) ؛ ای مردم، چون عالم شدید، به علمتان عمل كنید تا هدایت شوید. عالمی كه برخلاف علمش عمل كند، چون جاهل سرگردانی است كه از نادانی بیدار نشده، بلكه حجت بر او از حجت بر جاهلی كه متحیر است زیادتر است و هر دو سرگردان و بی ثمرند . [٧]

سلیم بن قیس گوید: از امیر المؤمنین علی عليه‌السلام شنیدم كه از پیامبر بزرگوار اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می كرد:

دانشمندان بر دو قسمند: دانشمندانی كه علم را به كار بسته و به آن عمل می كنند كه بسیار روشن است كه این گروه رستگارند؛ و دیگر عالمانی كه به علم خویش عمل نمی كنند؛ همانا اهل جهنم از بوی عالمی كه اهل عمل نبوده در اذیت هستند و میان دوزخیان، ندامت و حسرت آن كس سخت تر است كه در دنیا شخصی را به سوی خدا دعوت كند و او بپذیرد و عمل كند و به بهشت برود ولیكن دعوت كننده در اثر عمل نكردن و پیروی از هوای نفس و طولانی كردن آرزویش به جهنم برود . [٨]

علاوه بر روایات، آیات متعددی در این زمینه وارد شده كه به دو آیه اشاره می شود:

( أفَمَنْ یهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدى ) ؛ آیا كسی كه به حق و حقیقت راه یافته، سزاوارتر است به این كه پیروی اش كنند، یا كسی كه راه خود را نیافته و دیگران باید او را هدایت كنند؟ ! [٩]

و یا می فرمایند:

( أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ؛ ) آیا مردم را به نیكی و احسان دعوت می كنید و خود را فراموش می نمایید؟ ! [١٠]

علامه رحمه‌الله می فرمایند:

با این وصف، افراد پلید كه شاید سخنان زیبایی بر زبان آورند، ولی در تعلیم و تربیت دیگران جز افرادی مثل خود نمی توانند تربیت نمایند و انسان های منافق هم چنین . [١١]

بنابراین، كسی كه به گفته های خود ایمان ندارد و به آن عمل نمی كند، امیدی در او نیست كه در تربیت دیگران موفق باشد. بیش ترین عیب و اشكال مسائل تربیتی ما در همین نكته نهفته است كه متأسفانه توجه چندانی به آن نمی شود.

پس بهترین شیوه ی تربیتی جوانان و نوجوانان در دو نكته نهفته است: یكی ایمان و اعتقاد به سخنانی كه بر زبان جاری می سازیم و دیگر، عمل كردن به طریقه ای كه به متعلمان خویش می آموزیم. اگر این دو شرط در هر مربی یا معلمی وجود داشت، امید به خیرش هست و در غیر این صورت، امید چندانی در موفقیت یا در رساندن خیر به دیگران برای چنین شخصی وجود ندارد.

پس در دین به جوانان و نوجوانان توصیه شده است كه در این بُعد خود را تقویت نمایند و كسانی را مربی و الگوی خویش قرار دهند كه از حیث عملی انسان های وارسته ای باشند، نه این كه صرفاً عالم باشند؛ بلكه اگر عالمند، عالم عامل باشند.

شاید بهترین شیوه و زیباترین طریقه ی تعلیم و تربیت در مكتب انسان ساز اسلام، داستان موسی و خضر پیامبر و چگونگی برخورد این استاد و شاگرد در مقابل یك دیگر است. علاّمه طباطبایی رحمه‌الله در تفسیر این داستان، نكاتی را متذكر می شود كه بسیار حایز اهمیت است.

آغاز تا پیان این داستان سرشار از ادب است. اول این كه حضرت موسی عليه‌السلام كلام خود را به صورت استفهام آورده و گفت: آیا می توانم تو را پیروی كنم؟ دوم این كه همراهی خود با او را به نحو پیروی و متابعت یاد كرد نه همراهی و مصاحبت. سوم این كه پیروی خود را مشروط به تعلیم نكرد، بلكه گفت تو را پیروی می كنم باشد كه مرا تعلیم دهی. چهارم این كه خود را رسماً شاگرد او خواند. پنجم این كه علم او را تعظیم نمود و به خداوند نسبت داد و گفت از آنچه تعلیم داده شده ای و نگفت از آنچه می دانی. ششم این كه علم او را به كلمه ی رشد مدح نمود. هفتم آن كه پاره ای از علم خودت را به من تعلیم بده. هشتم این كه دستورات خضر را امر او نامید و بدین وسیله، شأن استاد خود را بالا برد. نهم این كه گفت ان شاء الله چنین خواهم كرد و با این لفظ، رعایت ادب را نسبت به خداوند ادا كرد.

در مقابل، استادش نیز با رعایت ادب، اولاً با صراحت او را رد نكرد بلكه با اشاره فرمود: تو توانایی دیدن كارهای مرا نداری. ثانیاً وقتی موسی وعده داد كه مخالفت نكند، او امر به اطاعتش نكرد. ثالثاً به طور مطلق از سؤال، او را نهی نكرد . [١٢]

این گونه برخورد استاد و شاگرد می تواند بهترین شیوه ی تعلیم و تربیت و كامل ترین روش اخلاقی برای همه ی معلمان و متعلمان قرار گیرد.

٣- ایمان به قیامت چه اثری در اخلاق و عمل دارد؟

همه ی رفتارها و عمل كردهای انسان، ناشی از عقاید و ایمانی است كه او نسبت به معاد و مبدأ دارد؛ اما این كه تأثیر این ایمان تا چه حد است، محل تأمل است.

در این كه آیا ایمان به قیامت، اثر اخلاقی بر جای می گذارد یا خیر، دو اشكال مهم وارد شده است: یك اشكال این است كه اگر ایمان در رفتار مؤثر باشد، پس چرا برخی از معتقدین به خدا و قیامت، رفتاری عادلانه و برخوردی خدا پسندانه و اخلاقی دینی ندارند؟ اشكال دیگر این است كه ایمان به قیامت موجب انحطاط و عقب ماندگی و مانع پیشرفت تمدن بشری می گردد؛ چون ذكر و یاد مرگ به انسان اجازه نمی دهد كه به فعالیت های اجتماعی دست زند. پس تأثیر ایمان یك تأثیر منفی است نه مثبت.

قبل از تبیین بحث، ابتدا پاسخ این دو شبهه را داده، سپس وارد اصل موضوع می شویم.

پاسخ اشكال اول این است كه رفتار ناشایست از فردی كه دارای اعتقاد و ایمان به خدا و قیامت است، دلیل بر بی اعتقادی او نیست؛ بلكه دلالت بر ضعف ایمان وی دارد. شكی نیست كه ایمان دارای مراتب است و به مقدار درجه و مرتبه ی ایمان، تأثیراتی در رفتار حاصل می شود. هر چه ایمان و اعتقاد قوی تر و مستحكم تر باشد، مطابقت عمل با آن بیش تر است و هر چه قدر پایه ی اعتقادی ضعیف تر باشد، پیوند عمل با ایمان كم تر است. بنابراین، عمل با اعتقاد پیوند و ارتباط نزدیك دارد و این پیوند دارای مراتبی است.

پاسخ اشكال دوم این است كه اعتقاد به آخرت نه تنها موجب انزوا و دوری فرد از اجتماع و یا باعث ركود اخلاقی فرد نمی شود، بلكه بهترین عامل و انگیزه برای نشاط و شادابی زندگی و هدفمند شدن حیات انسانی می گردد. این ادعا، هم با منطق و عقل قابل اثبات است و هم با نقل.

دلیل عقلی بر اثبات كلام ما این است كه هرگاه دو قانون وجود داشته باشد كه یكی محدود به زندگی مادی انسان باشد و شامل نیازهای چند روزه ی دنیا بشود و همه ی هستی او را در این دنیا فرض نماید و قانون دیگری هم باشد كه همه ی نیازهای او را لحاظ نموده و جنبه های معنوی و روحی را علاوه بر ابعاد مادی او مورد توجه قرار دهد، قطعاً عقل، آن قانونی را پذیرا است كه كلی تر و عام تر باشد، و وقتی قانونی حیات را جاوید می داند برای ساختن آخرتی بهتر، باید در دنیا به دنبال خیر و منفعت رساندن به خلق خدا بود.

دلیل نقلی ما این است كه آیات و روایات زیادی وجود دارد كه با صراحت بیان می كنند حیات طیبه و پاك در پیروی از قوانین الهی و تعالیم انبیاست. اگر انسان بخواهد به كمال و سعادت برسد، لازمه اش تبعیت از قوانینی است كه خداوند برای او تشریع نموده است، نه مقررات و قوانینی كه ساخته و پرداخته ی فكر بشر باشد.

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یحْییكُمْ؛ ) ای كسانی كه ایمان آورده اید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت كنید، هنگامی كه شما را به چیزی فرا می خوانند كه مایه ی حیات شماست. [١٣]

یعنی دعوت اسلام، در حقیقت دعوت به سوی حیات اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و معنوی و در یك جمله، دعوت به سوی زندگی واقعی انسانی است.

پس آیین آسمانی، حیات انسانی را یك زندگی جاوید و بی نهایت تشخیص می دهد كه هرگز با مرگ قطع نشده و برای همیشه باقی و پایدار است؛ به گونه ای كه خوش بختی و بدبختی آن سرای وی به تناسب صلاح و فساد اعمال این سرای اوست و به همین جهت برای انسان برنامه ی حیات تعقلی تنظیم می كند نه حیات عاطفی . [١٤]

قوانین الهی به تمام ابعاد وجودی انسان توجه دارد و به همین خاطر آنان كه به این قانون پایبند بوده باشند، از هر جهت یك انسان كامل و واقع بین خواهند بود. چنین قانونی نه تنها در فكر و روح تأثیر می گذارد بلكه در اعمال فردی و اجتماعی انسان مؤثر واقع می شود.

تأثیر همین ایمان است كه جلوی افراط در مادیت و شهوت پرستی و خودكشی و … را می گیرد و بسیار روشن است كه چنین اعتقادی هرگز مانع نشاط كار و فعالیت اجتماعی و بروز رفتارهای اخلاقی نخواهد شد؛ [١٥] بلكه بهترین شادابی و امید را در تمامی ابعاد زندگی انسان به ارمغان خواهد آورد.

٤- اگر اسلام دین عدالت است، پس چرا سادات و اولاد علی عليه‌السلام بر دیگران برتری دارند؟

در میان ادیان و مذاهب، دینی موفقیت بیش تری دارد كه از هر جهت كامل تر باشد. شریعتی قادر است انسان های با فضیلت و شخصیت های نمونه تربیت نماید كه كم ترین تبعیض و بی عدالتی در آن نباشد.

یكی از شبهاتی كه در مجامع علمی دانشگاهی و حوزوی مطرح می شود، این است كه اگر شما ادعا دارید اسلام، تنها دین نجات بخش انسان هاست و هیچ ظلم و بی عدالتی در آن نبوده، هیچ فرقی میان سیاه و سفید، پادشاه و رعیت، قوی و ضعیف و عرب و عجم نیست، پس چرا فرزندان امام علی عليه‌السلام و سادات علوی، در دین اسلام بر دیگران امتیاز و برتری دارند؟ آیا این امتیاز سادات، برخلاف آیه ای نیست كه ملاك برتری افراد را خدا ترسی و تقوا و اعمال صالح می داند؟ چگونه از یك طرف شعار عدالت خواهی سر می دهید و از طرف دیگر، سادات را بر دیگران امتیاز می بخشید؟

این یكی از شبهاتی است كه طرح آن برای نسل جوان جامعه به جهت عدم اطلاع كافی آنان می تواند منشأ برخی از انحرافات اعتقادی و اخلاقی گردد. به همین خاطر پاسخ این شبهه را آن گونه كه در قرآن آمده، از دیدگاه علامه رحمه‌الله بیان می نماییم.

در پاسخ به این پرسش باید گفت كه هیچ تردیدی وجود ندارد كه اسلام، دین عدالت است و هیچ شریعتی در مقام ادعا و عمل در این زمینه نمی تواند با اسلام برابری نماید.

رهبران دینی در اسلام، هم شعار عدالت اجتماعی، اصلی ترین شعارشان بوده و هم در مقام عمل كم ترین تخطّی از آن نداشته اند؛ چنان كه دوست و دشمن در عدالت حضرت علی عليه‌السلام شهادتش را به خاطر شدت عدالتش می دانند؛ اما با همه ی این اوصاف، ریشه ی برتری و امتیاز گروهی خاص (سادات) بر دیگران، به جهت آیه ای در قرآن است كه به موجب آن، خداوند به پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر كرده كه از مردم بخواهد با خویشاوندان وی معامله ی دوستی و مودت نمایند . [١٦] سرّ و حكمت این درخواست خدای تعالی از پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از رحلت او مشخص شد كه آن ظلم ها و ستم هایی بود كه در طول تاریخ با نسل هیچ رهبر و پیشوایی نشده است. سلسله ی سادات، قرن ها هیچ گونه تأمینی نداشتند، كشته می شدند و سرهای بریده ی ایشان را به عنوان ارمغان از شهری به شهری دیگر می بردند، آنان را زنده زنده دفن می كردند و دسته دسته در پی ساختمان ها و دیوارها می گذاشتند، آنان را زندانی و مسموم می كردند. سال ها گذشت تا این كه شیعه استقلال یافت و توانست در احترام سادات بكوشد . [١٧]

اكنون نیز شیعیان خصوصاً سادات در برخی از كشورها از دست دشمنان در امان نیستند و امنیت جانی و مالی ندارند؛ مثلاً در پاكستان افراد سپاه صحابه، برخی از روزها در كنار جاده كمین می زنند و اتوبوس را متوقف می كنند و مسافران را بازدید كرده، كارت شناسایی آنان را نگاه می كنند؛ اگر اسم كسی «علی» باشد، در كنار خیابان او را گردن می زنند.

پس اگر خداوند خطاب به پیامبرش فرمود: به مردم بگو كه: «اجر و پاداش رسالتم، دوستی با اهل بیت من است» به جهت این بوده است كه خداوند می دانست با اهل بیتش بعد از رحلت پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه برخوردی خواهند نمود. بنابراین به خاطر كاستن از آن ستم ها چنین كلامی را بر رسولش وحی نموده است، و این به معنای نابرابری و بی عدالتی در شریعت شمرده نمی شود.

چون خداوند نفرموده است كه از حیث حقوق اجتماعی، آنان از دیگران برترند و هرگاه خطا و معصیتی و یا جرم و جنایتی را انجام دادند، نباید مجازات گردند و یا خداوند در قیامت معاصی شان را نادیده می گیرد و آنان را از عذاب خویش نجات می دهد.

٥- آیا علل انحراف جوانان تحصیل كرده از اسلام، قوانین اسلامی نیست؟

پرسش این است كه چرا جوانانی كه به دنبال تحصیل علم می روند و بر معلومات خود می افزایند، نه تنها بر معرفت دینی و اعتقادات مذهبی شان افزوده نمی شود، بلكه به مراتب، از اعتقاد دینی شان كاسته می شود؟ آیا نمی توان منشأ این روی گردانی یا تزلزل اعتقادی برخی از جوانان را از ناحیه ی دستورات و تعالیم دین، كه با دنیای مدرن امروز، قابل تطبیق نیست دانست؟

این اشكالی است كه بعضی از متفكران و روشنفكران ما مطرح می نمایند و به تبع آنها، عده ای از جوانان كه آگاهی چندانی از معارف دینی و مذهبی ندارند با صراحت می گویند كه اگر مسلمانان در كشورهای اسلامی، همیشه عقب مانده اند، به خاطر قوانین و مقرراتی است كه محدود بوده، پاسخ گوی مسائل امروز جوامع انسانی نیست و گرنه اگر قانون شرع و تعالیم دینی، مسلمانان را در مقام اعتقاد و عمل محدود نمی ساخت، كشورهای شرقی مسلمان، همانند جوامع غربی پیشرفت های چشم گیری می داشتند.

هرگاه شخصی چند فرمول ریاضی را فرا بگیرد، هرگز نخواهد توانست همه ی مسائل ریاضی را با همان چند فرمول خاص حل كند و اگر مسائل متعددی به او بدهند كه هیچ ارتباطی با فرمول هایی كه آموخته است نداشته باشد، نمی تواند بگوید كه علم ریاضی پاسخ گو نبوده و علمی محدود است، پس باید به سراغ علم دیگری رفت. این كه جوانی به دنبال تحصیل علوم فیزیك و شیمی و ریاضی و … برود و مراحل عالی این علوم را هم سپری كند، چه ارتباطی با معرفت او در علوم دینی دارد؟ ! بله اگر او با كسب علوم در رشته های مختلف به سراغ علوم دینی برود، خیلی بهتر و آسان تر دین را فهم و درك می كند، اما اگر با مسائل دینی و علوم مذهبی سر و كار نداشته باشد، ذره ای بر معرفت دینی او اضافه نمی شود.

اگر كسی قطره ای از آب زلال دریای معارف دین را چشیده باشد، به خوبی خواهد دانست كه در اسلام كم ترین كاستی وجود ندارد و احكام دین، نه تنها برای جوامع مدرن امروز، بلكه پاسخ گوی همه ی نیازهایی است كه تا روز قیامت برای بشر مطرح خواهد بود.

( ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَی ءٍ؛ ) ما هیچ چیزی را در قرآن فرو گذار نكردیم. [١٨]

قطعاً برای انسان ها هیچ نیازی وجود نخواهد داشت كه تعلیمات دینی در اسلام، آن نیاز را پاسخ نداده باشد؛ چون در این صورت مفهومش آن است كه دین كامل نیست و این با نص صریح قرآن مخالف است.

علامه رحمه‌الله ضمن بیان این نكته كه روی گردانی جوانان تحصیل كرده ی مسلمان، به خاطر قوانین دینی نیست، می فرمایند:

ادیان آسمانی و به خصوص دین اسلام از یك حیات ابدی و سرمدی انسان و ارتباط جهان انسانی با ماورای طبیعت بحث می كند و این طرز بحث، چه ارتباطی به علم و صنعت امروز دارد؟ موضوع بحث علم امروزی، ماده و خواص ماده است و صنعت امروزی، كار به ماورای ماده ندارد. و دلیل این كه روگردانی جوانان تحصیل كرده از دین به جهت نقص در دین نیست، این است كه دروغ و خیانت و چاپلوسی و بی عفتی و بی بند و باری در میان بعضی از جوانان تحصیل كرده ی ما دایر است و این خود گواه است كه آنان غالباً با هرگونه پاكی و راستی و درستی، دشمن می باشند، نه تنها با دین؛ و از طرف دیگر عده ی كثیری از جوانان تحصیل كرده داریم كه با اخلاق پسندیده، آراسته و به معارف، آشنا و به همان قوانین (به اصطلاح عقب افتاده) عامل هستند و هیچ گونه تضادی نمی بینند و هرگز در زندگی احساس رنج نمی كنند. [١٩]

اگر این شبهه، یك شبهه ی منطقی و اشكال به جایی بود، لازم بود كه همه ی جوانان تحصیل كرده، از دین برمی گشتند؛ در حالی كه بسیارند افرادی كه مدت ها حتی در جوامع غربی تحصیل می كنند، به جای كاسته شدن از ایمانشان، بر تعهد و اعتقادات دینی آنان افزوده می شود.

پس در حقیقت، گناه اعراض جوانان تحصیل كرده ی مسلمان ما از دین، به گردن طرز تعلیم و تربیت فرهنگی و اولیا ی بی عنایت و وظیفه نشناس فرهنگی ما است، نه به گردن قوانین دینی و فضایل انسانی و مقررات اخلاقی. [٢٠]

بنابراین باید نقص را از جانب خود بدانیم نه از طرف دین. اگر ما نتوانستیم در بُعد معرفت دینی، اندیشه ی خود را ارتقا بخشیم و نیز در مقام عمل پای بندی از خود نشان دهیم، منطقی نخواهد بود كه عیب و نقص را به اسلام نسبت دهیم كه بهترین و كامل ترین دین است.

٦- چه عواملی انسان را از آتش جهنم باز می دارد؟

یكی از دغدغه های هر انسان عاقلی این است كه چه تدبیری بیندیشد تا آینده ی سعادتمندی داشته باشد، چه اعمالی را انجام دهد تا در دنیای پس از مرگ در میان آتش الهی نسوزد؟

آیا عمل به ظواهر دین، كافی است كه انسان وارد جهنم نشود و آیا عقیده و عمل به برخی از جوانب دین كه به سود و نفع ما است و ترك ابعاد دیگر آن، كه شاید با مصالح مادی ما سازگار نباشد، می تواند ما را به سعادت دنیا و آخرت رهنمون ساخته، مایه ی رهایی مان از جهنم گردد؟

در میان كشورهای شرقی مسلمان، كم نیستند افرادی كه در عمل به دین، عقل شخصی خود را به جای حق، معیار قرار می دهند و فكر می كنند دین همان است كه آنان می فهمند، نه آن كه رهبران آن گفته اند.

بسیاری از ما مسلمانان كه در بُعد فردی تعالیم دین، بلكه در بُعد اجتماعی آن به خطا می رویم، به خاطر همین تقدم معیار عقل بر حق و حقانیت دین است كه سعی نكرده ایم دین را از اهلش بگیریم تا از افراط و تفریط در امان بمانیم. و تا زمانی كه افراد عادی، رهبران الهی و پیشوایان دینی را الگوی عملی در زندگی و حیات اجتماعی خود قرار ندهند، بسیار بعید است كه بتوانند از آتش جهنم رهایی یابند.

اگر تاریخ اسلام از زمان نبی مكرم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا به امروز مطالعه شود، به خوبی روشن می شود كه گمراهان چه كسانی بودند و گمراهی و انحراف، بلافاصله بعد از رحلت پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خاطر چه چیزی بوده است. هیچ تردیدی برای عالمان دینی، حداقل علمای شیعه وجود ندارد كه منشأ گمراهی و ضلالت و تمام علت تفرقه و جدایی میان مسلمین، در این نكته نهفته بود كه عقل را مقدم بر حق قرار داده، با دستورات صریح پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخالفت نمودند.

از زمان بعثت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این اصل كلی وجود داشته است كه هرگاه مردم از رهبران الهی و دینی اطاعت كرده اند، منسجم بوده اند و در نتیجه ی آن، بزرگ ترین تمدن تاریخی را برای بشریت به وجود آورده اند و هر زمان كه این معیار را از دست داده اند رو به ضعف و سستی گراییده اند.

علاّمه طباطبایی و امام خمینی رحمه‌الله در این زمینه، نظر و اندیشه ی واحدی را ابراز كرده اند. عقیده ی علامه این است كه اگر اهل جهنم به سخن پیامبران و رسولان خود گوش می دادند و در مقام عمل به آنها التزام داشتند و در برابر راهنمایی و هدایت آنان خاضع بودند، هرگز وارد جهنم نمی شدند . [٢١]

در آیات بسیاری خداوند این نكته را متذكر می شود كه انسان باید در روش زندگی فردی و اجتماعی، تابع حق باشد نه تابع هوی و هوس؛ حكم عقل سلیم را بپذیرد نه عقل توأم با خیال و وهم را، اگر چنین نكند باید منتظر روزی سخت و عذابی دردناك و ناگوار باشد. نه تنها دین حق و گرایش به آن یك امر فطری است، بلكه وجود حاكمیت دین هم امری است فطری.

مسئله ی ولایت و رهبری مسئله ای است كه هیچ اجتماعی در هیچ شرایطی نمی تواند از آن بی نیاز باشد و هر انسانی با ذهن عادی خود آن را درك می كند و از بدیهیات فطرت است. پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال حیات خود شخصاً به سرپرستی جامعه ی اسلامی پرداخته و در همه ی شئون مختلف زندگی مسلمین، افرادی را برای ولایت و قضاوت و تعلیم و تربیت و تبلیغ دین می گماشت.

مسئله ی ولایت یكی از مواد و اساس شریعت است كه مانند سایر مواد مشروعه ی دینی برای همیشه در جامعه ی اسلامی باید زنده باشد . [٢٢]

همه ی این توجهات برنامه ی دین به امور مسلمین و شئون اجتماعی مردم برای نجات آدمیان از گمراهی و ضلالت و در نتیجه رهایی آنان از آتش دوزخ است؛ چون هیچ یك از تعالیم دین بدون حكمت نبوده، همه ی آنها در راستای متعالی نمودن انسان و ارتقا و سعادت او در دنیا و آخرت وضع شده اند.

امام خمینی رحمه‌الله با توجه به متن دین، همان برداشتی را ارائه می نمایند كه علامه رحمه‌الله ارائه داده اند. امام دلیل حاكمیت دین و لزوم حكومت را ماهیت و كیفیت قوانین اسلام می داند. قرآن و سنت شامل دستوراتی است كه بشر برای سعادت و كمال خود احتیاج دارد. همه ی قوانین اسلام برای تربیت انسان است. [٢٣]

لزوم حكومت در اسلام برای هدایت مردم است و اگر حكومتی نباشد كه مردم بدان تمسك نمایند و یا این كه حكومتی باشد و مردم منقاد و مطیع نباشند، قطعاً نه سعادت دنیا حاصل است و نه سعادت آخرت.

این دو متفكر بزرگ جهان تشیع در آثار خویش تصریح بر این دارند كه:

اولاً، احكام اسلام تنها در جنبه ی فردی خلاصه نمی شود، بلكه احكام و تعالیم اجتماعی آن بیش از تعالیم فردی آن است.

ثانیاً، تأكید دین در عمل به احكام اجتماعی، اگر بیش تر از تعالیم فردی آن نباشد كم تر نیست.

ثالثاً، عامل اصلی نجات و رستگاری مسلمین، علاوه بر دو عامل مذكور، تمسك به اصل ولایت و عمل به مواعظ و نصایح و دستورات رهبران الهی در زندگی است؛ چنان كه اهل جهنم در پاسخ فرشتگان كه از آنان می پرسند مگر خداوند برای شما پیامبر نفرستاد؟ می گویند: فرستاد؛ ولی ما زیر بار نرفتیم و گفتیم خدا هیچ پیامبری نفرستاده و شما با دیگران هیچ فرقی ندارید. و می گویند اگر ما در دنیا به نصایح و مواعظ پیامبران گوش فرا می دادیم و یا در سخنان آنان تعقّل می كردیم، امروز اهل جهنم نبودیم. [٢٤]

پس راه ورود به بهشت و دوری از جهنم و عذاب الهی، فقط در عمل به تعالیم دین در جنبه ی فردی خلاصه نمی شود؛ بلكه عمل به تعالیم فردی و اجتماعی هردو با هم لازم و ضروری است.

٧- آیا رفتارهای اخلاقی ضمانت اجرایی دارند یا خیر؟

برخی این شبهه را مطرح می كنند كه اخلاق و رفتارهای اخلاقی در اجتماع انسانی ضامن اجرا ندارند؛ یعنی هیچ پشتوانه ی عملی برای اخلاق وجود ندارد؛ به همین جهت نمی توان گفت كه صفات اخلاقی دارای ثبات و استقرار و دوام هستند.

با توجه به مطالب گذشته، جواب این اشكال بیان شد. توضیح مطلب این است كه اخلاق به صفات درونی می گویند كه حالت استقرار و ثبات پیدا كرده است و این صفات از یك طرف در ضمانت اعتقاد و ایمان و از طرف دیگر در ضمانت عمل می باشد و اگر انسان به واسطه ی اسباب و عواملی از اعتقاد منصرف شود و یا این كه در مقام عمل نتواند به خاطر عواملی آن فعل را انجام دهد یا فعل مخالفی از او سر زند، فعل اخلاقی او از بین خواهد رفت . [٢٥]

به عنوان مثال كسی كه ایمان و اعتقاد به مقدم داشتن دیگران بر خویشتن نداشته باشد، هرگز فضیلت ایثار از او سر نخواهد زد. و یا اگر كسی معتقد به دفاع از حریم مقدسات نباشد، ممكن نیست كه متصف به صفت شجاعت گردد.

پس محكم ترین پشتوانه و ضمانت اجرایی برای اخلاق، همان اعتقاد و ایمان و عمل است و هر قدر ایمان راسخ تر و قوی تر گردد و عمل تكرار شود و در مقام عمل از آن بیش تر مراقبت شود، صفات اخلاقی آسان تر ظهور و بروز پیدا می كنند. اگر شخص یا گروهی معتقد باشند كه دروغ گفتن، آنها را از خوش بختی دنیا باز می دارد هرگز دروغ نخواهند گفت.

چنان كه امروزه در كشورهای پیشرفته مشاهده می كنیم كه قوانین اجتماعی كاملاً به واسطه ی مردم اجرا می شود و افراد آن جوامع، به وظایف اجتماعی خود پایبندند، به یك دیگر دروغ نمی گویند، به جامعه ی خود خیانت نمی كنند، وطن فروشی و اهانت به مقدسات ملی و به قوانین سیاسی و اجتماعی از آنان بسیار كم سرمی زند؛ چون از یك طرف معتقدند كه این امور موجب سعادت و خوش بختی آنان می شود و از سوی دیگر قدرت حاكمه و محیط مناسب آنها را مدد می رساند و همین، بهترین ضمانت اجرایی است.

اما وقتی ایمان و اعتقاد نباشد و در كنارش كمك های عملی وجود نداشته باشد، هیچ ضمانتی برای رفتار اخلاقی نیست؛ چنان كه در همان كشورهای غربی با این كه به برخی از مسائل اجتماعی خیلی مقیدند، اما برای مسائل دیگری چون بی بندوباری های اخلاقی، روابط زشت جنسی و می گساری هیچ اهمیتی قائل نیستند؛ به خاطر این كه نه اعتقاد و ایمان به پرهیز از این مسائل دارند و نه كسی آنها را در دور كردن از این اعمال قبیح و زشت یاری می رساند.

پس اگر در دنیای جدید، این همه انحطاط اخلاقی وجود دارد، بدان معنا نیست كه اخلاق، ضمانت اجرایی ندارد؛ بلكه به خاطر عدم اعتقاد و عدم قانون مدوّنی است كه پشتوانه ی عملی افراد آن جوامع باشد.

٨- راه رسیدن به مدارج معنوی چیست؟

برای ما و آنان كه در ابتدای راه علم و معنویت قرار دارند، این پرسش مطرح است كه چگونه می توان راه كمال را طی نمود و به مدارج عالی انسانی دست یافت؟

تردیدی نیست كه هر انسان عاقلی به دنبال كمال و سعادت خویش است و لازمه ی سلامت روحی و عقلی انسان این است كه طریق تكامل را بداند، پس جست وجوی جوانان برای رسیدن به مدارج معنوی و كمالات انسانی امری بدیهی و معقول است. و اگر كسی به دنبال چنین پرسشی نباشد جای تأمل است.

علامه  طباطبایی رحمه‌الله در پاسخ پرسش مزبور به دو نكته ی بسیار مهم در این باره اشاره فرموده اند كه هر یك از آن دو، می تواند راه حل خوبی برای جوانان باشد:

الف. داشتن عقیده ی راسخ و استوار، نسبت به منطق وحی، از تأكیدات ایشان بوده است و زمانی كه از مشكلات طریق كمال از ایشان سؤال كردند فرمودند:

آن همه مصایب را مشایخ دیدند و حرف های ناگوار را شنیدند و سنگ حوادث را خوردند؛ لیكن از آن گوهر گران بهای عقیده شان و از آن تفسیر انفسی آیات و روایات دست برنداشتند و با آن همه شقاوت و رنج، معارف را در دل دفتر ها نوشتند؛ بنابراین حق این است و راه این است و خودتان را دریابید و به منطق وحی آشنا شوید تا مؤدب به آداب الهی بشوید . [٢٦]

ب. مراقبت از نفس و نگهبانی از دل و محافظت باطن از شرور شیطانی، یكی دیگر از تأكیدهای آن مرد بزرگوار بوده است. در مقام پند و موعظه، به شاگردان می فرمودند:

تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی؛ كشیك نفس كشیدن. یعنی حریم دل را پاسبانی كردن. یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن. پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه ی دل كاشت و بعد با اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی، این نهال سعادت را پروراند . [٢٧]

شبیه همین مواعظ را امام خمینی رحمه‌الله خطاب به طلاب فرموده اند كه :

اگر خدای ناخواسته در خلال تحصیل، فقط در فكر این باشید كه دقایق علمی را یاد بگیرید و در فكر تهذیب نباشید و خودتان را به آداب مهذب نكنید، این علم اثری ندارد. باید قدمی كه در راه تحصیل برداشته می شود، اگر عرض نكنم دو قدم، لا اقل یك قدم هم در باب تهذیب اخلاق و استقرار ایمان در قلب برداشته شود. این كار تفكر لازم دارد، مراقبت لازم دارد . [٢٨]

پس آنچه كه مورد تأكید و توصیه ی بزرگان دین و ائمه ی معصومین عليه‌السلام است، تشویق و احیای تفكر در مسائل دینی و تكامل معرفت عقلی (نه احساسی) و عمل به احكام فردی و تعالیم اجتماعی اسلام است كه مؤدب شدن به آداب دینی و متخلّق شدن به اخلاق الهی، در هر انسانی مرهون همین دو نكته است. و توصیه ی ما به جوانان و نسل كارآمد جامعه ی دینی این است كه بیش از به كارگیری عواطف و احساسات در زندگی، از معرفت عقلی مایه بگیرند كه بهترین راهنما و رسول باطنی است. تا زمانی كه در جامعه ی اسلامی، نسل جوان به علم و معرفت روی آورده و به تعالیم دین پایبند باشند، جامعه ی اسلامی رو به ترقی و تكامل و پیشرفت خواهد بود؛ در غیر این صورت تردیدی نیست كه مسیر انحطاط را طی خواهد نمود.

باشد كه همه ی ما با درایت هرچه بیش تر و بهتر با پاسداری از دست آوردهای نهضت امام خمینی رحمه‌الله و حراست از خون پاك شهدا و اطاعت از استوانه ی حقیقی نظام و پذیرش مواعظ حكیمانه ی آن رهبر حكیم و فرزانه بتوانیم جامعه ای پیشرفته و مورد قبول در جوامع انسانی به منصه ی ظهور رسانده، و جامعه ی مترقی دینی را به عنوان الگوی نمونه ی جوامع انسانی معرفی نماییم.