(دهم)(
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا
)
یعنی آنان که ایمان آورده اند و عملهای شایسته کرده اند بزودی قرار می دهد از برای ایشان خداوند مهربان دوستی را و ثعلبی گفته است که یعنی ایشان را دوست می دارد و دوستی ایشان را در دل بندگان مؤمن می اندازد از اهل آسمان ها و زمینها پس به سند خود روایت کرده است از براء بن غارب که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
خطاب کرد با علیعليهالسلام
که بگوید خداوندا بگردان از برای من در نزد خود عهدی و بگردان از برای من در سینه های مؤمنان محبت و مودتی پس حقتعالی این آیه را فرستاد و حافظ ابو نعیم همین روایت را کرده است در کتاب ما نزل من القرآن فی علی بسندهای خود از براء بن غارب روایت کرده است ایضا بسند خود از ضحاک از ابن عباس روایت کرده است که این آیه در شأن حضرت امیرعليهالسلام
نازل شد یعنی محبت او را در دلهای مؤمنان می افکند ایضا روایت کرده است که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
با علیعليهالسلام
گفت که سر بلند کن و از پروردگار خود سؤال کن تا عطا کند ترا آنچه سؤال کنی پس علی دستهای خود را بلند کرد و گفت خداوندا بگردان
از برای من نزد خود دوستی پس جبرئیل این آیه را آورد ایضا ابن جبیر از ابن عباس روایت کرده است در تفسیر این آیه که یعنی محبت علیعليهالسلام
در دل هر مؤمنی هست و از محمد بن حنفیه روایت کرده است که یعنی هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در دل او محبت علی هست ایضا از ابن عباس روایت کرده است که ما در مکه بودیم حضرت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
دست علی را گرفت پس چهار رکعت نماز کرد در کوه بدر پس سر بسوی آسمان بلند کرد و علی را گفت که دستها را بسوی آسمان بلند کن و دعا کن و هر چه خواهی سؤال کن که به وی عطا بکند پس علی دستهای خود را بسوی آسمان بلند کرد و گفت خداوندا بگردان از برای من نزد خود عهدی و بگردان از برای من نزد خود مودتی پس حقتعالی این آیه را فرستاد و حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
آیه را بر اصحاب خود خواند ایشان از این واقعه بسیار تعجب کردند حضرت فرمود از چه چیز تعجب میکنید قرآن چهار ربع است ربعی در شأن ما اهل بیت بخصوص نازل شده است و ربعی مذمت دشمنان ما ربعی در باب حلال و حرام است و ربعی در باب فرایض و احکام است بدرستی که حقتعالی بهترین آیات قرآن را در شأن علی و مدح او فرستاده است و نزول این آیه را در شأن آن حضرت اکثر محدثین و مفسرین روایت کرده اند مانند نیشابوری در تفسیر مشهور خود و ابن مردویه در مناقب و سجستانی در غرایب القرآن و طبری در خصایص و ابن حجر در صواعق و غیر ایشان در کتب خود روایت کرده اند قطع نظر از احادیث مستفیضه شیعه که در این باب وارد شده است و ما در این رساله آنها را ایراد نمی نمائیم و معلوم است که این مودتی که از دعای آن حضرت نازل شده باشد و مخصوص او بوده باشد غیر آن مودتیست که سایر مؤمنان با یک دیگر دارند بلکه محبتیست که جزء ایمانست و بترک آن کفر و نفاق حاصل میشود و آن از لوازم امامتست ایضا صالحات جمع معرف بلام است و افاده عموم میکند پس دلالت بر عصمت آن حضرت میکند و عصمت ملزم امامتست ایضا اگر العیاذ باللَّه فسقی از او صادر میشد بغض او لازم بود از این جهت و آن منافی وجوب مودتست و مؤید آنکه مراد مودت عامه مؤمنان نیست و محبتیست که از ارکان دین و ایمان است بلکه مراد آنست که او را منزلتی عطا کن تا بجهت آن محبت او بر همه مؤمنان واجب باشد و محبت او دلیل ایمان ایشان باشد آنست که در مشکات از صحیح ترمدی و مسند احمد ابن حنبل روایت کرده است که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود که دوست نمی دارد علی را منافقی و دشمن نمیدارد او را مؤمنی ایضا از مسند روایت کرده است که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود هر که علی را دشنام دهد مرا دشنام داده است و ابن عبد البر در استیعاب گفته است که طایفه ای از صحابه روایت کرده اند که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
با حضرت امیرعليهالسلام
گفت دوست نمیدارد تو را مگر مؤمنی و دشمن نمیدارد تو را مگر منافقی و حضرت امیر المؤمنینعليهالسلام
فرمود که بخدا سوگند که عهد کرد پیغمبر امی بسوی من که دوست نمیدارد مرا مگر مؤمنی و دشمن ندارد مرا مگر منافقی و حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود هر که دوست دارد علی را بتحقیق که مرا دوست داشته است و هر که علی را دشمن داشته است بتحقیق مرا دشمن داشته است و هر که علی را آزار کند بتحقیق مرا آزار کرده است و هر که مرا آزار کند بتحقیق خدا را آزار کرده است و از جابر روایت کرده است که ما نمیشناختیم منافقان را در زمان حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
مگر به بغض علی تا اینجا احادیث ابن عبد البر بود و در جامع الاصول از صحیح ترمدی روایت کرده است از حضرت امیر که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
دست حسنعليهالسلام
و حسینعليهالسلام
را گرفت و فرمود که هر که مرا دوست دارد این دو تا را دوست دارد و پدر ایشان و مادر ایشان را دوست دارد با من خواهد بود در درجه من در روز قیامت ایضا از صحیح ترمدی از ابی دجانه روایت کرده است که گفت ما گروه انصار می شناختم منافقان را به بغض علیعليهالسلام
در حدیث صحیح ترمدی از ام سلمه روایت کرده است ایضا از صحیح مسلم و ترمدی و نسائی روایت کرده است که حضرت امیرعليهالسلام
گفت سوگند یاد میکنم به آن خداوندی که دانه را شکافته است و گیاه را رویانیده است و خلایق را آفریده است که عهد کرد نبی امی بسوی من که دوست نمیدارد مرا مگر مؤمنی و دشمن نمیدارد مرا مگر منافقی و ابن حجر در صواعق محرقه از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
روایت کرده است که چون عمرو اسلمی شکایت حضرت امیرعليهالسلام
را کرد حضرت فرمود که مرا آزار کردی عمرو گفت که پناه میبرم بخدا از آنکه تو را آزار کنم حضرت فرمود که هر که علی را آزار کند مرا آزار کرده است ایضا ابن حجر روایت کرده است که بریده با حضرت امیرعليهالسلام
به یمن رفته بود چون برگشت با صحابه خود گفت که حضرت امیرعليهالسلام
جاریه را از خمس تصرف کرد منافقان صحابه باو گفتند این مطلب را بحضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
بگو شاید علی از چشم او بیفتد حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
این سخنان را از پس در شنید پس غضبناک شد و بیرون آمد و فرمود که چه باعث شده است جمعی را که با علیعليهالسلام
دشمنی میکنند یا عیب جوئی او میکنند هر که علی را دشمن دارد بتحقیق که مرا دشمن داشته است و هر که از علی مفارقت کند از من مفارقت کرده است علی از من است و من از اویم و او از طینت من خلق شده است و من از طینت ابراهیم خلق شده ام و من بهتر از ابراهیم پس این آیه را خواند(
ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
)
ای بریده مگر نمیدانی که حق علی در خمس زیاده از آن جاریه است که او را برداشته است و این مضمون را در جامع الاصول از صحیح ترمدی و بخاری روایت کرده است ایضا ابن حجر و ابن اثیر و ترمدی و صاحب مشکات و دیگران بطرق بسیار از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
روایت کرده اند که فرمود بدرستی که خدا مرا امر کرده است به محبت چهار کس علی و سلمان و ابو ذر و مقدادرضياللهعنه
و معلوم است که محبت آن سه نفر برای آن بود که در هیچ حال از حضرت امیرعليهالسلام
جدا نشدند ایضا ابن حجر بچندین سند از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
روایت کرده است که هر که علی را آزار کند مرا آزار کرده است ایضا از آن حضرت روایت کرده است که هر که علی را سب کند مرا سب کرده است ایضا از ام سلمه روایت کرده است که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود که هر که علی را دوست دارد مرا دوست داشته است و هر که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته است و هر که علی را دشمن دارد مرا دشمن داشته است و هر که مرا دشمن دارد خدا را دشمن داشته است ایضا از انس روایت کرده است که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود که عنوان صحیفه اعمال مؤمن محبت علیعليهالسلام
است ایضا از مناقب احمد بن حنبل روایت کرده است که حضرت علیعليهالسلام
فرمود که در باغی از باغهای مدینه در خواب بودم حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
مرا بیدار کرد و فرمود تو برادر منی و پدر فرزندان منی و بعد از من بر سنت من جنگ خواهی کرد هر که در عهد من بمیرد او در کنج بهشت است و هر که بر عهد تو بمیرد وفا بعهد خود کرده است و هر که بعد از مرگ تو به محبت تو بمیرد حقتعالی ختم او را با من و ایمان بکند مادامی که آفتاب طلوع و غروب کند و احادیث بسیار وارد شده است که اگر مردم جمع می شدند بر محبت علی بن أبی طالبعليهالسلام
حق تعالی جهنم را خلق نمی کرد و در فردوس الاخبار دیلمی و کتب دیگر از مخالفین روایت کرده اند از ابن عمر از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
که محبت علی حسنه ایست که ضرر نمی رساند به آن سیئه ای و بغض علی سیئه ایست که نفع نمی بخشد به آن حسنه ای و ایضا از آن حضرت روایت کرده اند که محبت علیعليهالسلام
گناهان را می خورد چنانچه آتش هیمه را می خورد و هروی در غریبین روایت کرده است از عباده بن الصامت که گفت ما امتحان میکردیم اولاد خود را به محبت علی بن أبی طالبعليهالسلام
پس هر یک را که می دیدیم که آن حضرت را دوست نمی دارند می دانستیم که آن حلال زاده نیست و اخبار در این باب از طریق مخالف و موافق مافوق حد و احصا است و از سیاق این اخبار بر هر عاقل بصیر و هر عالم خبیر معلوم است که مراد به این اخبار یا امامت است یا مرتبه ای که فوق امامت باشد و لازم دارد امامت را زیرا که ممتاز بودن شخصی در میان جمیع امت با آنکه محبتش علامت ایمان و حلال زادگی است و سعادت ابدی و دخول بهشت جاودانی و محبت او محبت خدا و رسول باشد و دشمنی او نشانه نفاق و حرام زادگی و شقاوت ابدی و عذاب جاودانی و دشمنی خدا و رسول باشد نمیتواند بود مگر آنکه پیشوا و خلیفه خدا و جانشین رسول خدا باشد و ولایت او جزو ایمان و اسلام باشد و بلکه مستلزم حصول سایر ارکان اسلام و ایمان باشد و این معنی بدون مرتبه جلیله امامت که تالی مرتبه نبوت کبری است منصور نیست و سایر مؤمنان هر چند محبت ایشان از جهت ایمان مورث ثواب است و آن به محبت ایمان بر می گردد اما چنان نیست که محبت ایشان فی نفسه واجب و مستلزم حصول ایمان باشد و بغض ایشان نه از جهت معصیت اگر چه بد است اما نهایتش آنست که اگر اظهار کنند گناه کبیره باشد اما موجب نفاق و خروج از ایمان و استحقاق عذاب ابدی نیست پس معلوم شد که ولایت آن حضرت تالی شهادتین است و هم چنانکه به انکار توحید و رسالت از ایمان و اسلام بدر می روند به انکار ولایت بلکه ترک محبت آن حضرت از ایمان بلکه از اسلام به در می روند اگر کسی گوید بنا بر آنچه گفتی لازم آید که رتبه آن حضرت بالاتر از رتبه نبوت باشد زیرا اگر چه انکار نبوت مستلزم دخول نار می شود اما اقرار به آن مستلزم حصول ایمان و دخول بهشت نیست جواب گوئیم هر چند اقرار بنبوت افضل است و آن اصلست اما چون اقرار به امامت لازم دارد اقرار به نبوت را و اقرار به نبوت لازم ندارد اقرار به امامت را و اقرار به امامت از جمله اجزاء ایمانست از این جهت اقرار به امامت موجب نجات است و اقرار به نبوت به تنهائی موجب نجات نیست زیرا که تحقق خاص مستلزم تحقق عام است و تحقق عام مستلزم خاص نیست مثلا هر جا که حیوان هست لازم نیست که انسان باشد و هر جا که انسان هست البته حیوان هست چنانچه اقرار به کلمه توحید اشرفست از اقرار به رسالت اما لازم ندارد اقرار به رسالت را و اقرار به رسالت لازم دارد اقرار بوجود صانع و توحید او را و اقرار به هر دو به تنهائی موجب نجات نیست تا اقرار به امامت به آنها ضم نشود و اقرار به امامت امیر المؤمنینعليهالسلام
و ولایت او و متابعت وی لازم دارد اقرار به شهادتین را و اقرار به سایر ائمه و اقرار به معاد و سایر ضروریات دین را زیرا که او مکمل ایمان عالمیان است و به بنیان او همه اجزاء ایمان بر خلق ظاهر گردیده از این جهت ولایت آن حضرت موجب نجات و رفع درجات و خلاص از عقوباتست.
(یازدهم)(
لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
)
یعنی نیست نیکی به آنکه بروید خانه ها را و داخل آنها شوید از پشت آنها و لیکن نیکوکار کسیست که پرهیزکاری نماید و داخل شوید خانه ها را از درهای آنها و بپرهیزید از خدا و عذاب او شاید درستکار گردید محققان و مفسران گفته اند که مراد آنست که امور دنیا و عقبی را از راهش باید طلب کرد و علم و حکمت را از معدنش باید اخذ نمود و راه علم و درگاه آن ائمهعليهمالسلام
اند چنانچه از حضرت باقرعليهالسلام
منقولست که آل محمد ابواب علم خدایند و وسیله اویند و دعوت کنندگان و کشندگانند بسوی بهشت و دلالت کنندگانند بر راه بهشت تا روز قیامت و مؤید این معنی است آنکه در جامع الاصول ترمدی از صحیح مسلم روایت کرده که رسول خدا فرمود انا مدینه العلم و علی بابها و در مشکاه از ترمدی روایت کرده که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود انا دار الحکمه و علی بابها و در استیعاب روایت کرده اند انا مدینه العلم و علی بابها من اراد العلم فلیأتها من بابه در مناقب خوارزمی مثل این روایت کرده و مضمون همه آنست که منم شهر علم و حکمت و علی درگاه آنست پس هر که علم خواهد باید بسوی آن درگاه بیاید و این حدیث از متواتراتست و شک در این راهی بغیر تعصب و شقاوت ندارد و بمقتضای آیه کریمه باید برای طلب علم و آنچه موقوف بر علم است بسوی آن حضرت بیایند و عمده احتیاج به امام از جهت تحصیل علم و معرفت است به امری چند از قضایا و احکام که اجرای آن ها موقوف بر علم است پس معلوم شد که با وجود بودن آن حضرت در میان قومی امامت دیگران عین خطا است و بدان که این حدیث یک دلیل است از دلایل اعلم بودن آن حضرت و اعلمیت آن سرور از آفتاب روشن تر است ابن عبد البر که از افاخم علمای مخالفین است در کتاب استیعاب گفته است که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
در حق صحابه گفت اقضاهم علی بن ابی طالبعليهالسلام
یعنی داناترین صحابه بعلم قضا و حکم در میان مردم آن حضرت است و کسی تا در جمیع علوم ماهر نباشد مهارت در این امر نمییابد ایضا از ابن عباس روایت کرده است که عمر گفت اعلم ما به قضا علیعليهالسلام
است و گفته است که از عطا پرسیدند که آیا کسی در اصحاب محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
از علی داناتر بود گفت نه و اللَّه کسی را از او داناتر نمیدانم و عطا از اکابر علما و محدثین ایشانست ایضا از ابن عباس روایت کرده است که گفت بخدا سوگند که داده شده بود به علیعليهالسلام
نه عشر علم که مخصوص او بود و بخدا سوگند که در یک عشر باقی با سایر مردم شریک بود و از سعید بن مسیب روایت کرده است که عمر پناه میبرد بخدا از مسئله مشکلی که او را ضرور شود و علیعليهالسلام
حاضر نباشد و مکرر میگفت اگر علی نمی بود عمر هلاک میشد و فخر رازی که امام مخالفانست در کتاب اربعین گفته است از جانب شیعه که علیعليهالسلام
اعلم صحابه است اما اجمالا برای آنکه هیچ کس را نزاعی نیست در آنکه در اصل خلقت در غایت ذکا و فطانت و استعداد علم و غایت حرص در طلب علم بود و رسول افضل فضلا و اعلم علما در نهایت حرص در تربیت و ارشاد او بود و علی در طفولیت در حجر تربیت او بود و در بزرگی داماد او بود و در همه اوقات پیش او میرفت و هرگز او را از خدمت او مانعی نبود و معلوم است چنین شاگردی در خدمت چنین استادی با چنین خصوصیات احوال به انتهاء معارج فضل و کمال میرسد و اما أبو بکر در بزرگی بخدمت آن حضرت رسید و در آن وقت هم شبانه روزی یک مرتبه میرسید و آن هم اندک زمانی بیشتر در خدمت آن حضرت نمی بود و مشهور است که العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر و العلم فی الکبر کالنقش فی المدر یعنی علم در کودکی مانند نقش بر سنگ است که بر طرف نمیشود و علم در بزرگی مانند نقش بر کلوخ است که باندک آسیبی زایل میگردد پس از این مجمل ثابت شد که علیعليهالسلام
افضلست و اعلمست مؤلف گوید که مؤید این مطلب که او از جانب شیعه تقریر کرده است آنست که در جامع الاصول از صحیح ترمدی روایت کرده است که حضرت امیر المؤمنینعليهالسلام
گفت که بودم در خدمت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
که هرگاه سؤال میکردم از حضرت رسول عطا میکرد یعنی جواب میفرمود و اگر ساکت میشدم ابتدا میفرمود ایضا از صحیح نسائی روایت کرده است که علیعليهالسلام
گفت مرا نسبت به حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
منزلتی بود که احدی از خلایق را آن منزلت نبود میرفتم در سحر بلند یعنی زود بدر خانه آن حضرت و میگفتم السلام علیک یا نبی اللَّه اگر تنحنح میفرمود بر میگشتم و الا داخل میشدم و در مشکاه از صحیح ترمدی روایت کرده است از ام عطیه که گفت حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
حضرت امیر را بجنگی فرستاد دیدم که دستهای مبارک را بسوی آسمان بلند کرده بود و دعا میکرد که خداوندا مرا از دنیا مبر تا علیعليهالسلام
را بمن ننمائی و از این نوع احادیث که دلالت بر کثرت ملاقات آن حضرت و شدت اختصاص آن دو بزرگوار به یکدیگر و شدت اهتمام حضرت رسول در تربیت حضرت.امیرعليهالسلام
میکند بسیار است پس فخر گفته است و اما تفضیل آن به چند دلیل میشود (اول)(
وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌ
)
که در شأن علیعليهالسلام
نازل شده است و هرگاه مخصوص باشد به زیادتی فهم مخصوص خواهد بود به زیادتی علم (دلیل دویم) آنکه حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود که اقضاکم علیعليهالسلام
چه قضا محتاج است به جمیع علوم پس هرگاه او در قضا بر همه کس راجح باشد در همه علوم بر همه فائق خواهد بود (سیم) آنکه عمر چندین مرتبه در حکم غلط نمود و آن حضرت او را هدایت فرمود و از این بابت چند قضیه ایراد نموده که ذکر آنها موجب تطویلست پس گفته است و امثال این قضایا و خطاها غیر علی را بسیار می بود و از آن حضرت هرگز مثل اینها اتفاق نیفتاد (چهارم) آنکه آن حضرت خود میفرمود بخدا سوگند اگر منصب خلافت برای من مهیا گردد و مسند خلافت برای من آماده گردد هرآینه حکم کنم برای اهل توریه به توریه ایشان و میان اهل انجیل به انجیل ایشان و میان اهل زبور به زبور ایشان و میان اهل فرقان به فرقان ایشان و اللَّه که هیچ آیه نازل نشده در صحرا و دریا و دشت و کوه و آسمان و زمین و در شب و روز مگر آنکه همه را میدانم که در شأن کی آمده و برای چه آمده (پنجم) آنکه افضل علوم علم اصول دین و معرفت خداست و خطب و کلمات آن حضرت مشتمل است بر اسرار توحید و عدل و نبوت و قضا و قدر و احوال معاد آن قدر که در کلام هیچ یک از صحابه شمه ای از آن یافت نمیشود ایضا همه فرق متکلمین منسوبند به او در این علم اما شیعه انتساب ایشان به آن حضرت ظاهر است و اما خوارج با کمال دوری که از او دارند همه پیرو اکابر خودند و ایشان شاگردان اویند پس ثابت شد که همه فرقه های متکلمین که افضل فرق اسلامند شاگردان اویند و اما علم تفسیر ابن عباس که رئیس مفسرانست شاگرد آن حضرت است و اما علم فقه در این علم به درجه ای رسیده بود که پیغمبر در شأن او فرمود که اقضاکم علی و از آن جمله علم فصاحت است و معلوم است که هیچ یک از فصحائی که بعد از او بودند به اندکی از درجه او نرسیده اند و از آن جمله علم نحو است و معلوم است که أبو الأسود مدون این علم بارشاد او تدوین این علم نمود و از آن جمله علم تصفیه باطن است و معلوم است که نسبت این علم به او منتهی است پس ثابت شد که بعد از حضرت پیغمبر او استاد همه عالم است در همه صفات رضیه و مقامات شریفه و چون ثابت شد که او اعلم است از همه عالم پس واجب است که افضل باشد از همه عالم چنانچه حقتعالی فرموده است(
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ ایضا فرموده است یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ
)
مؤلف گوید پس از این دو آیه کریمه با سایر آیاتی که گذشت معلوم شد که مناط شرف و کمال و رفع درجات ایمان و عملست و زیادتی آن حضرت در این دو صفت معلوم شد و بعد از این نیز به وضوح خواهد پیوست.
(دوازدهم) فان تظاهرا علیه فان اللّه هو مولیه و جبریی و صالح المؤمنین
یعنی اگر عایشه و حفصه معاونت یکدیگر کنند در ایذاء و آزار رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
پس خدا یاور اوست و جبرئیل و صالح مؤمنان یعنی شایسته ایشان خاصه و عامه بطرق بسیار روایت کرده اند که صالح مؤمنین امیر المؤمنین است در شواهد التنزیل از حضرت باقر روایت کرده است که چون این آیه نازل شد حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
دست علیعليهالسلام
را گرفت و گفت أیها الناس اینست صالح مؤمنین و حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من القرآن فی علی و ثعلبی در تفسیر و ابن مردویه در مناقب از اسماء بنت عمیس و غیر او روایت کرده اند که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود که صالح مؤمنین و حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من القرآن فی علی و ثعلبی در تفسیر و ابن مردویه در مناقب از اسماء بنت عمیس و غیر او روایت کرده اند که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود که صالح مؤمنان علی بن أبی طالبعليهالسلام
است و فخر رازی در اربعین گفته است که مفسران گفته اند که صالح مؤمنان علی بن أبی طالب است و مراد به مولا اینجا یاور است زیرا که معنی که مشترک باشد میان خدا و جبرئیل و صالح المؤمنین بغیر از این نمیتواند بود پس این آیه دلالت میکند بر افضلیت آن حضرت بدو وجه (اول) آنکه لفظ هو دلالت بر حصر میکند پس معنی آن این خواهد بود که محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
را یاوری نیست بغیر خدا و جبرئیل و صالح مؤمنین یعنی علیعليهالسلام
و معلوم است که نصرت محمد اعظم مراتب طاعتست (دوم) آنکه ابتدا کرد خدا بذکر خود و بعد از آن جبرئیل را ذکر کرد و بعد از آن علیعليهالسلام
را ذکر کرد و این منصبی است بسیار بلند تمام شد کلام رازی و گوئیم از جهت دیگر نیز دلالت بر فضل آن حضرت میکند زیرا که سیاق کلام دلالت میکند بر آنکه صالح مؤمنان در آن زمان منحصر بآن حضرت بود و این خود معلوم است که صلحاء دیگر در میان صحابه بودند پس مراد از صلاح یا عصمت خواهد بود یا صلاحیت امامت یا صلاحیت هر امری از امور خیر که از جمله آنها امامت است و این معنی نهایت وضوح دارد و اگر از جمیع این مراتب تنزل کنیم در اثبات فضل آن حضرت بر سایر صحابه شکی نیست.
(سیزدهم)(
أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ
)
یعنی آیا می گردانید آب دادن حاجیان را از چاه زمزم و عمارت کردن مسجد الحرام را مثل اعمال کسی که ایمان آورده باشد بخدا و روز قیامت و جهاد کرده است در راه خدا مساوی نیستند ایشان در فضل و خدا هدایت نمیکند به راه بهشت گروه ستمکاران را آنها که ایمان آورده اند و هجرت کرده اند بدار اسلام و جهاد کرده اند در راه خدا بمال های خود و جان های خود بزرگتر است درجه ایشان نزد خدا و ایشانند رستگاران و رسیده اند بمقصود خود بدان که اتفاق کرده اند مفسران و محدثان خاصه و عامه که این آیات در شأن حضرت امیرعليهالسلام
نازل شده حتی صاحب کشاف و فخر راضی و بیضاوی با نهایت تعصب انکار نکرده اند و ثعلبی روایت کرده است از حسن بصری و شعبی و محمد بن کعب قرطی که این آیات نازل شد در باب علیعليهالسلام
و عباس و طلحه بن شیبه در هنگامی که ایشان مفاخرت میکردند طلحه گفت من صاحب خانه کعبه ام و کلیدش در دست من است و اگر خواهم شب در میان کعبه میتوانم خوابید و عباس گفت زمزم و آب دادن حاجیان با منست اگر خواهم در مسجد میخوابم حضرت امیرعليهالسلام
گفت نمی دانم شما چه میگوئید من شش ماه پیش از همه کس رو بقبله نماز میکردم و در راه خدا جهاد میکردم پس این آیه نازل شد و در جامع الاصول همین روایت را از سنن نسائی روایت کرده است از محمد بن کعب قرطی و سیوطی در در منثور بسندهای بسیار روایت کرده است از محمد بن جریر و ابن مردویه و جماعت بسیار دیگر از شعبی و ابن عباس که میان علیعليهالسلام
و عباس منازعه شد عباس گفت من عم پیغمبرم و تو پسر عم اوئی سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام با من است پس حقتعالی این آیه را فرستاد و ایضا روایت کرده است از حافظ ابو نعیم در کتاب فضائل الصحابه و ابن عباس و ابن عساکر از انس بن مالک که عباس و شیبه با یکدیگر مفاخرت میکردند عباس گفت من اشرفم از تو و من عم حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ساقی حاجیانم شیبه گفت من از تو اشرفم و امین خدایم بر خانه او و خزینه دار اویم چنانچه مرا امین کرده ترا امین نکرده است پس حضرت امیرعليهالسلام
حاضر شد و ایشان این سخنان را مذکور ساختند حضرت فرمود که من اشرفم از شما هر دو و اول کسی هستم که ایمان آورده و هجرت کرده و جهاد کرده پس هر سه رفتند نزد حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
و این سخنان را ذکر کردند حضرت جوابی نفرمود و برگشتند پس بعد از چند روز دیگر این آیه تا ده آیه نازل شد و حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
بر ایشان خواند و حافظ ابو نعیم در کتاب «ما نزل من القرآن فی علی» به چندین طریق از ابن عباس و دیگران روایت کرده است که در مفاخرت علی و عباس و شیبه نازل شد و از شعبی روایت کرده اند که در مفاخرت علی و عباس و شیبه نازل شد تا(
حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ و أبو
)
القاسم حسکانی از بریده روایت کرده است که روزی شیبه و عباس با یکدیگر تفاخر میکردند پس علی بر ایشان گذشت و فرمود به چه چیز فخر میکنید عباس گفت خدا افضلیتی بمن داده است که به دیگری نداده است و آن آب دادن حاجیان است شیبه گفت عماره مسجد الحرام به من داده شده امیر المؤمنینعليهالسلام
گفت که خدا به من داده در طفولیت آنچه به شما نداده است گفتند کدام است که به تو داده شده است فرمود شمشیر زدم بر بینی شما تا ایمان آوردید بخدا و رسول او پس عباس غضبناک شد و برخاست و دامن خود را بر زمین میکشید و به شکایت آمد بنزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و گفت نمی بینی که علی بروی من چه سخن میگوید حضرت فرمود علی را بطلبید چون حاضر شد فرمود که باعث چه شد که چنین سخن بروی عم خود گفتی گفت یا رسول اللَّه حرف حق را بدرشتی گفتم هر که خواهد بغضب آید و هر که خواهد راضی شود پس جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد پروردگارت سلام میرساند و میفرماید این آیات را بر ایشان بخوان چون بر ایشان خوانده شد عباس سه مرتبه گفت ما راضی شدیم و مؤید آنکه این آیات در شأن آن حضرت است آنست که حقتعالی در اینجا فرموده است ایشانند فائزون و سمعانی از علماء عامه در کتاب فضائل الصحابه از حضرت امام محمد باقرعليهالسلام
روایت کرده است که از ام سلمه زوجه حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
پرسیدند از حال علیعليهالسلام
گفت شنیدم از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
که میگفت بدرستی که علی و شیعیان او ایشانند فائزون در روز قیامت نه غیر ایشان.
مؤلف گوید که بنقل مؤالف و مخالف معلوم شد که این آیات در شأن حضرت امیرعليهالسلام
نازل شده است پس معلوم شد که او اولی و احق است به امامت زیرا که از این آیات بوضوح پیوست که مناط فخر و فضل و فوز سعادت دارین ایمان و هجرت و جهاد است و به اتفاق کل آن حضرت در این صفات بر همه صحابه بحسب زمان و رتبه سبقت داشت چنانچه ابن عبد البر در استیعاب روایت کرده است از سلمان و ابوذر و مقداد و حبابه و جابر و ابو سعید خدری و زید بن ارقم که علیعليهالسلام
اول کسی بود که اسلام آورد و همه این جماعت تفضیل می دهند او را بر سایر صحابه و از محمد بن اسحاق نقل کرده است که اول کسی که ایمان بخدا و رسول او آورد از مردان علیعليهالسلام
بود و ابن شهاب نیز چنین گفته است از مردان او بود و بعد از او خدیجه ایضا گفته است که روایت شده است بسند بسیار از سلمان که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
گفت که اول شما در وارد شدن بر من در حوض کوثر کسی است که پیش از همه بمن ایمان آورده است و او علیعليهالسلام
است و گفته است که این در روایات بسیار مذکور است و ایضا از ابن عباس روایت کرده است که علیعليهالسلام
را چهار خصلت بود که احدی را غیر او نبود او اول عرب و عجمی بود که با رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
نماز کرد و در هر جنگی علم حضرت با او بود و در روز احد هر که غیر او بود گریخت و او ثابت قدم ماند و او حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
را غسل داده و او را داخل قبر کرد و أبو المظفر سمعانی در فضایل الصحابه و دیلمی در فردوس الاخبار و دیگران از ابو ذر و ابو ایوب انصاری روایت کرده اند که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود که صلوات فرستادند ملائکه بر علیعليهالسلام
هفت سال زیرا که غیر او کسی با من نماز نمیکرد و به روایت دیگر پیش از آنکه بشری مسلمان شود و در فردوس روایت کرده است که اول کسی که با من نماز کرد علیعليهالسلام
بود و سبق ایمان آن حضرت متواتر است و عبد اللَّه بن احمد بن حنبل در مسند خود بسندهای بسیار سبق ایمان آن حضرت را ذکر کرده و ذکر آنها موجب تطویلست و احادیث بعد از این نیز خواهد آمد و کمال ایمان آن حضرت بر هر که بهره ای از ایمان دارد ظاهر است چنانچه حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من القرآن فی علیعليهالسلام
از ابن عباس روایت کرده است که خدا نفرستاده است سوره ای از قرآن را مگر آنکه علیعليهالسلام
امیر و شریف آن سوره است و بتحقیق که حقتعالی عتاب کرده است اصحاب محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
را در مواضع بسیار از قرآن و نگفته از برای علیعليهالسلام
مگر خیر و نیکی و ایضا روایت کرده است جمعی از مردم می گفتند که(
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
)
خطاب به اصحاب محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
است حذیفی گفته هر جا این خطاب در قرآن وارد شده است لب و لبابش برای علیعليهالسلام
است و ایضا از مجاهد از ابن عباس روایت کرده است که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود که نازل نشده(
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
)
در هیچ آیه مگر آنکه علی سر کرده و امیر آنست و به روایت دیگر مگر آنکه علی سید و شریف و امیر آن آیه است و بروایت دیگر مگر آنکه علی رئیس و قائد آن آیه است و به روایت دیگر سید و شریف آن آیه است و این مضامین را حافظ و دیگران بسندهای بسیار از اعمش و مجاهد و ابن عباس و غیر ایشان روایت کرده اند و معلوم است که مراد آنست که کسی که ولایت او را ندارد داخل مؤمنان نیست و آنکه عمل به آن آیه پیش از همه کس کرده است و آنکه کمال ایمان و سبقت با سلام مخصوص او است چنانچه حافظ و دیگران از مجاهد روایت کرده اند که در هیچ موضع از قرآن(
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
)
نیست مگر آنکه سابقه آن از برای علی است زیرا که او سبقت گرفته بسوی اسلام بر همه و مؤید اینست آنکه اکثر مفسرین و محدثین خاصه و عامه مانند ثعلبی و واقدی و ابن مردویه و حافظ ابو نعیم و غیر ایشان بسندهای بسیار روایت کرده اند که میانه علی و ولید بن عقبه برادر مادری عثمان نزاعی شد
ولید بحضرت امیر المؤمنینعليهالسلام
گفت که ساکت شو بدرستی که تو کودکی و من و اللَّه زبانم از تو گشاده تر و نیزه ام تندتر و در جنگ شجاع ترم حضرت فرمود ساکت شو ای فاسق پس حقتعالی تصدیق گفتار آن حضرت را فرستاد
(
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ
)
یعنی آیا پس کسی که مؤمن باشد مانند کسیست که فاسق باشد مساوی نیستند پس فرمود اما آنها که ایمان آورده اند و اعمال صالحه کردند پس از برای ایشانست بهشت هائی که مأوای دائمی مؤمنانست بسبب آنچه کردند از ایمان و اعمال صالحه و اما آنها که فاسق بودند پس مأوای ایشان جهنم است و بسندهای بسیار حافظ ابو نعیم و دیگران از ابن عباس و مجاهد و غیر ایشان روایت کرده اند که مؤمن علی بن ابی طالب است و فاسق ولید بن عقبه است و در دلالت این آیه بر کمال ایمان آن حضرت شکی نیست بلکه دلالت بر عصمت آن حضرت میکند چون در برابر فاسق واقع شد و جزم به دخول جنت او شده است و اگر در این سخنی رود دلالت بر فضل و ایمان آن حضرت ما را در این مقام کافیست
(دلیل چهاردهم)(
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّه
)
یعنی آنها که ایمان آورده اند و عمل شایسته کرده اند ایشانند بهترین خلایق پس بعد از آن فرموده است(
جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ
)
یعنی جزای ایشان نزد پروردگار ایشان باغستانهای با اقامت است که جاری میشود در زیر آنها نهرها که همیشه ابد الآباد در آنها خواهند بود خدا راضی است از ایشان و ایشان راضی اند از خدا این از برای کسیست که ترسد از پروردگار خود بدان که در احادیث معتبره بسیار از طرق خاصه و عامه وارد شده است که این آیات در شأن حضرت امیرعليهالسلام
و شیعیان او نازل شده چنانچه حافظ ابو نعیم بسند خود از ابن عباس و حضرت امام محمد باقرعليهالسلام
روایت کرده است که چون این آیه نازل شد حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
بحضرت امیر المؤمنینعليهالسلام
گفت که مصداق این آیه توئی و شیعیان تو در روز قیامت خواهید آمد تو و شیعیان تو راضی و پسندیده و خدا از شما راضی و خواهند آمد دشمنان تو غضبناک و غل در گردن ایضا بسند خود از حارث اعور روایت کرده است که حضرت امیر المؤمنینعليهالسلام
فرمود که ما اهل بیتیم که کسی را بما قیاس نمیتوان کرد مردی بنزد ابن عباس رفت و این سخن را بر سبیل استغراب باو نقل کرد ابن عباس گفت مگر علی مثل پیغمبر نیست در آنکه او را بدیگران قیاس نمیتوان کرد پس گفت این آیه در شأن علی نازل شده است که(
أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ
)
و ابو القاسم حسکانی در شواهد التنزیل روایت کرده است از بریده بن شراحیل کاتب امیر المؤمنینعليهالسلام
که گفت شنیدم از آن حضرت که فرمود رسول خدا قبض روح شد در حالتی که به سینه من تکیه کرده بود پس در آن حالت گفته بود یا علی شنیده ای قول خدا را که(
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ
)
پس فرمود
که ایشان شیعیان تواند و موعد من و شما در نزد حوض کوثر است هرگاه جمع شوند امتها برای حساب خواهند دید شما را با رویهای سفید و نورانی ایضا از ابن عباس روایت کرده است که این آیه در شأن علی و اهل بیت او نازل شده است ابن مردویه و سایر محدثین عامه بطرق متعدده این مضمون را روایت کرده اند و مؤید این آنست که فخر رازی و غیر او از ابن مسعود روایت کرده اند که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود «علی خیر البشر من ابی فقد کفر» یعنی علی بهترین بشر است و هر که ابا کند کافر است و ایضا فخر رازی و غیر او از مخالفان روایت کرده اند که رسول خدا در باب ذو الثدیه فرمود که میکشد او را بهترین خلق و بروایت دیگر میکشد او را بهترین از امت و ابن مردویه از ابی البشر انصاری از پدرش روایت کرده که گفت رفتم بنزد عایشه پرسید کی کشت ایشان را یعنی خوارج را گفتم علی کشت ایشان را گفت مانع نمی شود مرا آن عداوتی که در نفس منست بر علی آنکه حق را بگویم شنیدم از رسول خدا که می فرمود میکشد ایشان را بهترین امت من بعد از من و شنیدم که می فرمود حق با علی است و علی با حقست و ایضا از مسروق روایت کرده است که گفت عایشه را سوگند دادم که آنچه شنیده ای در باب ایشان بگو گفت شنیدم که رسول خدا می فرمود که ایشان بدترین خلق و خلیقه اند و میکشد ایشانرا بهترین خلق خدا و خلیقه و بزرگترین ایشان نزد خدا از جهت قرب و وسیله و ایضا به چندین سند دیگر از مسروق روایت کرده است و در بعضی روایت چنین است که میکشد ایشان را بهترین خلق و کسی که در قیامت وسیله او نزد خدا از همه نزدیکتر است و در بعضی روایات میکشد ایشان را بهترین امت و از مسند ابن حنبل نیز مثل روایت دویم روایت کرده است پس از این احادیث که متفق علیه خاصه و عامه است ظاهر شد که آن حضرت و شیعیانش بهترین خلایقند پس اولی و احق است به امامت و اما سبقت آن حضرت در جهاد احتیاج به بیان ندارد و برق شمشیر آتشبار حیدر کرار تا قیامت روشنی بخش دلهای مؤمنان و لهب جانسوز منافقانست و بعد از این مجملی از آن بیان خواهد شد.
(پانزدهم)(
قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب
)
یعنی بگو ای محمد بس است میان من و شما خدا گواه و آنکه نزد او است علم کتاب یعنی قرآن یا علم لوح محفوظ و احادیث مستفیضه از طرق خاصه و عامه وارد شده است که مراد به آن کسی که نزد اوست علم کتاب امیر المؤمنینعليهالسلام
است و فرزندان اویند چنانچه عامه روایت کرده اند از شعبی که گفت هیچ کس اعلم نبود بکتاب خدا بعد از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
از علی بن أبی طالبعليهالسلام
و عاصم از عبد الرحمن سلمی روایت کرده است از ابن مسعود که گفت ندیدم کسی را که قرائت کند قرآن را بهتر از علی بن أبی طالبعليهالسلام
و ایضا عبد الرحمن روایت کرده از ابن مسعود که گفت اگر کسی را بکتاب خدا داناتر از خود میدانستم البته بنزد او میرفتم گفتم علی از تو اعلم تر نبود گفت بنزد او رفتم یعنی چون او اعلم بود بنزد او رفتم و ثعلبی بسند خود از عبد اللَّه بن عطا روایت کرده است که گفت در خدمت امام محمد باقرعليهالسلام
در مسجد نشسته بودم پسر عبد اللَّه بن سلام را دیدم که در ناحیه ای از مسجد نشسته بود پس بحضرت باقرعليهالسلام
گفتم سنیان گمان میکنند که آن کسی که علم کتاب نزد او بود عبد اللَّه بن سلام است حضرت فرمود که حضرت امیر المؤمنینعليهالسلام
بود که علم کتاب نزد او بود و ایضا ثعلبی و ابو نعیم بسندهای خود از محمد حنفیه روایت کرده اند که(
مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ
)
علی بود و سیوطی روایت کرده است که از ابن جبیر پرسیدند که من عنده علم الکتاب آیا عبد اللَّه بن سلام است گفت چگونه او باشد و حال آنکه این سوره در مکه نازل شد و ابن سلام در مدینه مسلمان شد پس معلوم شد که آن حضرت به علم قرآن مجید اعلم است از دیگران و حقتعالی می فرماید هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه علم آن در قرآن است پس آن حضرت اعلم از جمیع امت بلکه انبیاء نیز خواهد بود. پس این آیه از سه جهت دلالت بر فضیلت و امامت آن حضرت میکند: اول اعلم بودن چنانکه مکرر مذکور شد (دویم) آنکه آن حضرت را در شهادت بر حقیت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
قرین خود گردانید و از این مرتبه بالاتر نمیباشد (سیم) اکتفا بشهادت آن حضرت به تنهائی دلالت میکند بر عصمت آن حضرت زیرا که بشهادت یک گواه بغیر معصوم مدعا ثابت نمیشود و عصمت دلیل امامت است چنانچه گذشت
(شانزدهم) آیه نجوی است که مفسران و محدثان خاصه و عامه روایت کرده اند که چون اصحاب از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
سؤال بسیار می نمودند و سبب ملال آن حضرت میگردید حقتعالی به این سبب از برای امتحان صحابه که ظاهر گردد که کدام یک در مقام اخلاص و بذل جان و مال ثابت قدمند این آیه را فرستاد(
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَهً
)
یعنی ای مؤمنان هرگاه با رسول بسر سخن گوئید پس پیش از راز گفتن تصدقی بکنید پس کسی از صحابه تا ده روز که بیضاوی و سایر مفسران گفته اند راز نگفت و مطلبی عرض نکرد بغیر حضرت امیرعليهالسلام
باتفاق موافق و مخالف تا آنکه آیه منسوخ شد و حقتعالی فرمود(
أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ
)
یعنی آیا ترسیدید از آنکه پیش از حرف گفتن با رسول صدقه ها بدهید چون نکردید خدا شما را بخشید پس برپا دارید نماز را و بدهید زکات را و اطاعت کنید خدا و رسول او را و خدا عالم است به آنچه شما میکنید پس معلوم شد که معاتبات این آیات متوجه همه صحابه شد بغیر آن حضرت که عمل باین امر نمود به اتفاق مفسران و حافظ ابو نعیم و سایر مفسران از مجاهد روایت کرده اند که حضرت امیرعليهالسلام
فرمود که آیه ای در قرآن هست که عمل به آن نکرده است کسی پیش از من و عمل به آن نخواهد کرد احدی بعد از من و آن آیه نجوی است من یک دینار داشتم و به ده درهم فروختم و هرگاه خواستم رازی بگویم یکدرهم تصدق نمودم تا آنکه آیه منسوخ شد و در روایت دیگر فرمود که به برکت من خدا تخفیف داد این حکم را از این امت و سدی روایت کرده است از ابن عباس که مردم در خلوت با حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
راز میگفتند هرگاه حاجتی داشتند و این امر بر حضرت رسول دشوار شد پس حقتعالی واجب گردانید بر هر کس که خواهد در پنهان رازی بگوید آنکه تصدق کند بصدقه پس مردم دست از راز گفتن برداشتند و بر ایشان دشوار شد و حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من القرآن فی علی بچندین سند از ابن عباس روایت کرده است که چون این آیه کریمه نازل شد کسی قدرت نداشت که با حضرت راز گوید تا آنکه پیشتر تصدقی بکند پس اول کسی که تصدق کرد علی بود دیناری را بده درهم فروخت و ده راز با حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
گفت و در هر رازی یک درهم تصدق کرد و به روایت دیگر از ابن عباس روایت کرده است که چون این آیه نازل شد مردم ترک کردند راز گفتن با آن حضرت را و بخل ورزیدند از تصدق کردن و حضرت امیرعليهالسلام
تصدق کرد و راز گفت و کسی غیر او از مسلمانان تصدق نکرد پس منافقان گفتند علی این کار را نکرد مگر برای آنکه کار پسر عمش را رواج دهد بدان که اختصاص آن حضرت به این فضیلت منقبتی است عظیم از مناقب آن حضرت و از اینجا معلوم میشود که آنچه مخالفان وضع کرده اند از احادیث باطله که خلفای جور ایشان بذل اموال عظیمه در راه دین کرده اند محض افتراست و معلوم است که اگر اعتنائی بامر دین می داشتند در عرض ده روز عاجز نبودند از آنکه یکدرهم بلکه یک دانه خرما تصدق کنند تا مورد این معاتبات نگردند.
(هفدهم) آیه(
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
)
یعنی چنگ زنید در ریسمان خدا همگی و پراکنده مشوید حبل خدا کنایه است از چیزی که حقتعالی سبب نجات این امت گردانیده و در احادیث بسیار وارد شده است که مراد اهل بیت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
اند چنانچه ثعلبی در تفسیر خود روایت کرده است از ابان بن تغلب از امام جعفر صادقعليهالسلام
که فرمود مائیم حبل اللّه که حق تعالی در این آیه فرموده است و حافظ ابو نعیم نیز این مضمون را از ابو حفص صایغ از آن حضرت روایت کرده است و ایضا عامه از ابو سعید خدری روایت کرده اند که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود أیها الناس من در میان شما دو حبل گذاشته ام که اگر متمسک شوید به آنها هرگز گمراه نمیشوید بعد از من یکی بزرگتر از دیگری کتاب خدا ریسمانی است کشیده از آسمان بسوی زمین و عترت من و اهل بیت من بدرستی که این دو تا از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
(هیجدهم)(
قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی
)
یعنی بگو یا محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
اینست راه من میخوانم مردم را بسوی خدا بر بصیرت و بینائی من و کسی که متابعت من کرده است احادیث بسیار از اهل بیت منقولست که مراد آن کسی است که پیش از همه کس متابعت آن حضرت کرده است که او علی بن أبی طالبست و ابن مردویه از محدثان عامه از حضرت باقر نیز روایت کرده است و به روایت دیگر از امام محمد باقرعليهالسلام
منقولست که مراد آل محمد است و ایضا حقتعالی فرموده است(
هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ
)
یعنی خدا آن کسی است که تقویت کرده است تو را بیاری خود و بمؤمنین در اخبار معتبره جانبین وارد شده است که مراد بمؤمنین علی است یا مراد به نصرت خدا نصرتیست که خدا بر دست امیر المؤمنین جاری کرده است و بنابر اول مراد آنست که عمده و سر کرده آنها علی است یا مراد به مؤمنان آنهایند که ایمان به علی آورده اند چنانچه سیوطی در در منثور بسند خود از ابو هریره روایت کرده است که بر عرش نوشته شده است «لا اله الا انا و حدی لا شریک لی محمد عبدی و رسولی ایدته بعلی» و اینست آنچه حقتعالی فرموده است(
هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ
)
و حافظ ابو نعیم در حلیه و غیر آن از کلینی از ابو صالح از ابو هریره همین مضمون را روایت کرده و ثعلبی در تفسیر از ابن جبیر از ابو الحمراء خادم حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
روایت کرده است که از آن حضرت شنیدم که گفت در شب معراج دیدم که بر ساق راست عرش نوشته بود لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه ایدته بعلی و نصرته به یعنی تقویت کردم محمد را بعلی و یاری کردم او را باو و حافظ ابو نعیم بدو سند از امام محمد باقرعليهالسلام
روایت کرده است که این آیه در شأن علی نازل شده است(
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
)
یعنی ای پیغمبر بزرگوار بس است تو را خدا و آنکه متابعت تو را کرده از مؤمنان و او علی است که پیش از همه کس او را متابعت کرده و عز محدث حنبلی گفته است او علیعليهالسلام
است که سر کرده مؤمنان است.مؤلف گوید که از این آیات و اخبار مقبوله الطرفین مبرهن گردیده که حضرت امیرعليهالسلام
مخصوص است به متابعت حقیقی و یاری کامل واقعی حضرتعليهالسلام
و همین بس است از برای استحقاق تقدیم آن حضرت و ایضا ظاهر شد که دعوت برای خدا بعد از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
مخصوص آن حضرت است پس امامت مخصوص او است.
(نوزدهم)(
وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون
)
یعنی بازدارید کافران را که ایشان سؤال کرده میشوند حافظ ابو نعیم در حلیه و چند کتاب دیگر و أبو القاسم حسکانی در شواهد التنزیل و ابن شیرویه در فردوس الاخبار و ابن مردویه در مناقب و غیر ایشان بسندهای بسیار از ابن عباس و ابو سعید خدری روایت کرده اند که سؤال کرده میشوند ایشان از محبت علیعليهالسلام
و حافظ ابو نعیم در کتاب منقبه المطهرین بچند سند از بریده و غیر او روایت کرده است که روزی در خدمت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
بودیم فرمود بحق خداوندی که جانم در قبضه قدرت اوست که از جای خود حرکت نمیکند دو پای بنده در روز قیامت تا آنکه سؤال میکنند از او چهار چیز از عمر او که در چه چیز فانی کرده است و از بدنش که در چه عمل کهنه کرده است و از مالش که از کجا کسب کرده است و در چه مصرف صرف کرده است و از محبت ما اهل بیت پس عمر گفت یا رسول اللَّه چیست علامت محبت شما بعد از تو پس دست خود را بر.سر علیعليهالسلام
گذاشت و گفت علامت محبت ما اهل بیت محبت این است که هر که او را دوست دارد ما را دوست داشته است و هر که او را دشمن دارد ما را دشمن داشته است و وجه استدلال از این احادیث گذاشت.
(بیستم)(
قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْنا
)
موافق احادیث خاصه و عامه معنی آیه اینست که بگو یا محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
من سؤال نمیکنم از شما بر تبلیغ رسالت خود مزدی مگر مودت خویشان من و هر که اکتساب حسنه کند در مودت ما زیاد میگردانیم از برای او در آن نیکی و ثواب خود را و در جای دیگر فرموده است قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ یعنی بگو یا محمد آنچه سؤال می کنم از مزد آن پس از برای شما است و نفعش بشما عاید می گردد و در صحیح مسلم از ابن جبیر روایت کرده است که قربی در این آیه قرباء آل محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
است و ابو حمزه ثمالی در تفسیر از ابن عباس روایت کرده است که چون حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
بمدینه طیبه هجرت فرمود انصار بخدمت آن حضرت آمدند و عرض کردند که بر شما خرجها وارد می شود در اموال ما هر حکمی که می فرمائی رواست پس این آیه نازل شد و ایضا از ابو حمزه ثمالی از سدی و ثعلبی از ابن عباس روایت کرده اند که اقتراف حسنه مودت آل محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
است و بروایت خاصه و عامه از حضرت امام حسن مجتبیعليهالسلام
منقولست که در خطبه خود فرمود که ما آن اهل بیتیم که خدا مودت ایشان را بر هر مسلمانی واجب کرده است در این آیه که(
قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی
)
و اقتراف حسنه مودت ما اهل بیتست و أبو القاسم حسکانی در شواهد التنزیل از ابن عباس روایت کرده است که چون این آیه نازل شد صحابه گفتند یا رسول اللَّه کیستند آنها که مأمور شده ایم به مودت ایشان فرمود که علی و فاطمه و فرزندان ایشانند و به روایت ابو نعیم و دو پسران ایشان و ثعلبی نیز در تفسیر از ابن عباس این مضمون را روایت کرده است و ایضا در شواهد التنزیل از ابو امامه باهلی روایت کرده است که رسول خدا فرمود که حقتعالی پیغمبران را از درختهای متفرق خلق کرده است و من و علی از یک درخت خلق شده ایم من اصل آن درختم و علی فرع آنست و حسنعليهالسلام
و حسینعليهالسلام
میوه ها و شیعیان ما برگهای آنند هر که در یک شاخه از شاخه های آن چنگ زند نجات یابد و هر که از آن میل بجانب دیگر کند در جهنم افتد و اگر بنده ای عبادت کند خدا را در میان صفا و مروه هزار سال پس هزار سال تا آنکه مثل مشک پوسیده شود و محبت ما را در نیابد خدا او را برو در جهنم اندازد پس این آیه را خواند حافظ ابو نعیم بسندهای بسیار از زید بن ارقم روایت کرده است که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بسوی خانه فاطمهعليهالسلام
رفت و فاطمه و حسن و حسینعليهالسلام
در آن خانه بودند پس دو عضاده در را گرفت و گفت من جنگم با هر که با شما جنگ کند و صلحم با هر که با شما صلح کند و ایضا این مضمون را از ام سلمه و ابو سعید خدری روایت کرده است و ایضا ابو هریره روایت کرده است که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نظر کرد بسوی علی و حسن و حسینعليهالسلام
و این سخن را گفت و از جابر روایت کرده است که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در عرفات بود و علیعليهالسلام
در برابر او بود پس گفت یا علی به نزدیک من بیا پس دست او را بدست گرفت و گفت من و تو از یک درخت خلق شده ایم من اصل آن درختم و تو فرع آنی و حسنعليهالسلام
و حسینعليهالسلام
شاخه های آنند هر که به یک شاخه از آن بچسبد خدا او را داخل بهشت گرداند و ثعلبی در تفسیر و علمناه منطق الطیر روایت کرده است که قبره فریادی که میکند میگوید خداوندا لعنت کن بر دشمنان آل محمد و ثعلبی و صاحب کشاف و فخر رازی از جریر بن عبد اللَّه روایت کرده اند که رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود هر که بر محبت آل محمد بمیرد شهید مرده است و هر که بر محبت آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است و هر که بر محبت آل محمد بمیرد توبه کرده مرده است و هر که بر محبت آل محمد بمیرد با ایمان کامل مرده است و هر که بر محبت آل محمد بمیرد بشارت دهند او را ملک الموت و منکر و نکیر بهشت و هر که بر محبت آل محمد بمیرد او را بسوی بهشت برند مانند عروسی که بخانه داماد برند هر که بمحبت آل محمد بمیرد از قبرش بسوی بهشت دو در بگشایند هر که بر محبت آل محمد بمیرد حقتعالی ملائکه را با رحمت به زیارت قبر او بفرستد هر که بر محبت آل محمد بمیرد بر سنت و جماعت مرده است و هر که بر دشمنی آل محمد بمیرد چون روز قیامت حاضر شود در میان دو دیده اش نوشته باشد که ناامید است از رحمت خدا- هر که بر دشمنی آل محمد بمیرد کافر مرده است هر که بر بغض آل محمد بمیرد بوی بهشت را نشنود و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از مسند ابن حنبل روایت کرده است که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
خطبه خواند و فرمود أیها الناس وصیت میکنم شما را به محبت برادرم و ابن عمم علی بن ابی طالب دوست او نیست مگر مؤمن و دشمن او نیست مگر کافر و منافق، دوست او دوست منست و دشمن او دشمن منست و هر که دشمن من باشد جزاء او عذاب جهنم است و در تفسیر ثعلبی روایت کرده است که در شب معراج ملکی از جانب حق تعالی آمد بحضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
گفت که از پیغمبران سؤال نما که شما بر چه امر مبعوث گشتید گفتند بر ولایت تو و ولایت علی بن ابی طالب و احادیث در این مطلب زیاده از آن است که احصا توان نمود
و فخر رازی در تفسیرش گفته است که آل محمد آنهایند که امر ایشان به آن حضرت راجع میشود و هر که آیل شدن به آن حضرت بیشتر باشد ایشان آل آن حضرت اند و شک نیست که علیعليهالسلام
و فاطمهعليهالسلام
و حسن و حسینعليهالسلام
تعلق میان ایشان و آن حضرت اشد تعلقات بود و این مانند معلوم متواتر است پس واجب است که ایشان آل باشند و ایضا خلاف کرده اند در آل بعضی گفته اند اقارب آن حضرت و بعضی گفته اند امت و اگر حمل بر قرابت کنیم ایشان آلند و اگر حمل کنیم بر امتی که قبول دعوت آن حضرت کرده اند ایشان آلند پس ثابت شد که بر هر تقدیر ایشان آلند و اما دخول غیر ایشان مختلف فیه است پس از صاحب کشاف روایت کرده اند که چون این آیه نازل شد گفتند یا رسول اللَّه کیستند این قرابت تو که واجب است بر ما مودت ایشان فرمود علی و فاطمه و حسن و حسینعليهالسلام
دو پسر ایشان پس ثابت شد که این چهار نفر اقارب پیغمبرند پس واجب است که مخصوص باشند بمزید تعظیم. و دلیل بر این چند چیز است:
(اول) نزول آیه در شأن ایشان (دویم) آنکه چون ثابت شده است که رسول خدا فاطمه را دوست میداشت و گفت فاطمه پاره تن من است ایذاء میکند مرا آنچه او را ایذاء میکند و ثابت شده است بنقل متواتر از محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
که دوست میداشت علی و حسن و حسینعليهالسلام
را پس..واجبست بر همه امت که ایشان
را دوست دارند زیرا حقتعالی فرموده است که(
فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ
)
و این آیات همه دلالت میکند بر وجوب تأسی و متابعت آن حضرت (سیم) آنکه دعا کردن از برای آل منصب عظیم است و از این جهت خاتمه تشهد گردانیده اند در نمازها و این تعظیم در حق غیر آل وارد نشده است پس اینها همه دلالت کرد بر آنکه محبت آل محمد واجب است و ایضا صاحب کشاف از سدی روایت کرده است که حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
بفاطمه گفت بیاور شوهرت را و دو پسرت را چون ایشان را آورد عبائی بر روی ایشان انداخت پس دست را برداشت بر روی ایشان و گفت خداوندا اینها آل محمداند پس بگردان صلوات و برکات خود را بر آل محمد بدرستی که تو حمید مجیدی ام سلمه گفت من عبا را برداشتم که داخل شوم بایشان از دست من کشید و گفت عاقبت تو بخیر است
(بیست و یکم)(
الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب
)
یعنی آنها که ایمان آورده اند و اعمال شایسته کرده اند طوبی از برای ایشانست و نیکی بازگشت ایشان بآخرت ثعلبی از ابن عباس روایت کرده است که طوبی درختی است که اصلش در خانه علی است در بهشت و در خانه هر مؤمن شاخه ای از آن درخت هست و ایضا از جابر روایت کرده است از حضرت امام محمد باقرعليهالسلام
که از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
سؤال کردند از طوبی فرمود که درختی است که اصلش در خانه منست و فرعش بر اهل بهشت مرتبه دیگر از آن حضرت پرسیدند فرمود درختی است در بهشت اصلش در خانه علی است و فرعش بر اهل بهشت مرتبه دیگر از آن حضرت پرسیدند که شما یک مرتبه فرمودید که اصلش در خانه من است و بار دیگر فرمودید اصلش در خانه علیست فرمود خانه من و علی در بهشت یکیست و در یک مکان است و بدان که آیاتی که از متکلمان روایت کرده اند در شأن حضرت امیر و سایر اهل بیت بسیار است و در کتاب حیوه القلوب ایراد نموده ام و در این رساله بهمین اکتفا مینمایم.