• شروع
  • قبلی
  • 86 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7810 / دانلود: 3091
اندازه اندازه اندازه
بداء از نظر شیعه

بداء از نظر شیعه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فایده ای دارد؟ حضرت فرمودند: هر چه را که مقدورتان هست عمل کنید که هر کس برای آنچه آفریده شده در آسانی است.(۱)

نظیر همان در احادیث اهل سنت نیز ذکر شده است؛ مثلا در «صحیح بخاری»، باب قدر، این روایت را نقل می کند که فرمود : «قلم تقدیر مقدر کرده است آنچه را که با آن برخورد می کنی».(۲)

و نیز همان گونه که شیعیان معتقد به محو و اثبات هستند اهل سنت نیز به آن معتقدند؛ شاهد بر این مطلب روایتی است که خود فخر رازی، در «تفسیر کبیر» از ابوالدرداء از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل کرده است که فرمودند: «خداوند متعال در سه ساعت به آخر شب مانده در کتابی که احدی جز او در آن نظر ندارد می نگرد پس آنچه را که بخواهد محو نموده و آنچه را که بخواهد اثبات می نماید».(۳) و کلام فخر رازی را در این باره بیان خواهیم کرد.

همچنین نووی، در «شرح صحیح مسلم»(۴) بیانی دارد که

_______________________________

۱- شرح أصول الکافی (صدرا)، ج۴، ص :۲۸۵ «... و لما قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : جف القلم بما هو کائن،قیل: ففیم العمل؟ فقال: اعملوا و کل میسر لما خلق.له...».وماپاره ای ازاین سنخ روایات رادررساله ای به نام «المختارفی الجبروالاختیار»آورده ایم.

۲- صحیح البخاری، ج ۵، ص :۱۹۵۳ «...فقال النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : یا أَبَا هُرَیْرَهَ جَفَّ الْقَلَمُ بِمَاأنت لاَق...».

۳- التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص :۵۳ «روی أبو الدرداء عن النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : أن الله سبحانه وتعالیفی ثلاث ساعات بقین من اللیل ینظر فی الکتاب الذی لا ینظر فیه أحد غیره، فیمحو مایشاء ویثبت ما یشاء...».

۴- شرح النووی علی مسلم، ج ۱۶، ص ۱۱۴.

می فهماند اهل تسنن مانند شیعه عقیده دارند که دعا و صله رحم ونظایر آن در زیادی رزق و به تأخیر انداختن مرگ و امثال آن مؤثر می باشد. بخاری نیز در صحیح خود روایاتی که دلالت بر گفته ما دارد را ذکر نموده است که بزودی به آنها اشاره خواهیم کرد.

فصل پنجم: اقوال علمای اسلام (شیعه و سنی) در مسئله بداء

اشاره

سزاوار است کلمات تعدادی از علمای شیعه از قدما ومتأخرین درباره مسئله «بداء» را بازگو کنیم، تا معلوم شود نسبتی که بعضی از اهل تسنن به شیعه داده اند و می گویند شیعه به خداوند اسناد جهل می دهد، تهمتی بیش نیست. و چنانچه سابقاً گفتیم راه اطلاع بر عقیده اشخاص این است که خودشان از اعتقاد خویش خبر دهند، و به مجرد حدس و تمسک به لوازم سخن اشخاص، نمی توان اعتقادات آنها را کشف نمود.

شیخ صدوققدس‌سره ، در کتاب «توحید» چنین فرمودند :

«جهال از مردم تصور کرده اند «بداء» در خداوند به معنای ندامت و پشیمانی است، در حالی که او منزه از این قبیل نسبتهای ناروا است. ولی حق آنست که درباره خداوند تبارک و تعالی «بداء» را بپذیریم؛ به این معنی که در مقام ایجاد، چیزی را قبل از چیز دیگر خلق می کند سپس آن شیء مخلوق را معدوم می سازد، ومخلوق دیگری غیر از آن مخلوق را ایجاد می کند؛ و یا اینکه به چیزی امر می فرماید و بعد از آن نهی می کند، یا بالعکس از چیزی نهی می کند و بعد به مثل همان چیز امر می نماید؛ مانند نسخ در شرایع، و تحویل قبله(۱) ، و تغییر عده زنی که شوهرش فوت شده.(۲) و خداوند هیچ گاه بندگانش را به چیزی در زمان خاصی امر نمی کند مگر اینکه می داند در این زمان مصلحت و خیر آنها در آن است. نتیجه آنکه، کسی که اقرار کند خداوند هر چه را بخواهد انجام می دهد؛ آنچه را بخواهد به تأخیر می اندازد و به جای آن هر چه را بخواهد می آفریند؛ آنچه را بخواهد مقدم می کند و آنچه را بخواهد به تأخیر می اندازد؛ و به هر چیزی که بخواهد هرگونه که بخواهد امر می کند؛ اقرار به بداء کرده است. و در مقام تعظیم خداوند چیزی افضل از اقرار به بداء (به این معنا

_____________________________

۱ - منظور تغییر قبله مسلمین از قبله بنی اسرائیل؛ آن گونه که در قرآن کریم می فرماید :( قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضاها... ) ؛ یعنی «نگاه های انتظارآمیز تو را به سوی آسمان (برای تعیین قبله نهایی) می بینیم! اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی، باز می گردانیم».

۲ - در ابتدا، زنی که شوهرش فوت شده بود عده وفاتش یک سال بود، سپس آن را نسخ فرموده، چهار ماه و ده روز قرار داد؛ چنانچه در سوره بقره آیه ۲۳۴ فرماید:( وَ الَّذینَیُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَهَ أَشْهُر وَ عَشْراً ) ؛ «و کسانی که ازشما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عدّه نگه دارند)».

که خلق و امر، تقدیم و تاخیر، اثبات آنچه نبوده و محو آنچه بوده، به دست اوست) نیست. و «بداء» به این معنی، رد بر عقیده یهود است که قائل اند به اینکه خداوند بعد از خلق این عالم از فعالیت دست کشیده و به گوشه ای منزوی شده. و ما در جواب اینها می گوییم خداوند هر روز بلکه هر آن در فعالیت است، زنده می کند ومی میراند، و هر فعلی که بخواهد انجام می دهد.پس «بداء» به معنای ندامت از امری نیست، بلکه به معنای ظهور و آشکار شدن می باشد. همانطور که عرب وقتی می گوید: «بدا لی شخص فی طریقی» یعنی آن شخص در راه بر من ظاهر شد. و خداوند که می فرماید :( وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ ) (۱) ؛ یعنی (و از سوی خدا برای آنها اموری ظاهر می شود که هرگز گمان نمی کردند). بنابراین هرگاه برای خداوند ظاهر باشد که عبدی نسبت به ارحام، صله انجام می دهد طول عمر عنایت می کند، وهرگاه ظاهر شود که قطع رحم انجام می دهد از عمرش کم می کند، و همینطور اگر عبدی مرتکب زنا شود از رزق و عمرش می کاهد، و اگر از زنا خودداری کند به رزق و عمرش می افزاید. و از همین

_____________________________________

۱- سوره زمر (۳۹)، آیه ۴۷.

باب است فرمایش امام صادقعليه‌السلام که درباره مرگ اسماعیل فرمود: «برای خداوند هیچ بدائی همانند بدائی که در مورد فرزندم اسماعیل حاصل شد ظاهر نگشت؛ زیرا او را قبل از من میراند تا مردم بدانند او امام بعد از من نیست».(۱) ،(۲)

شیخ صدوققدس‌سره ، در کتاب «اعتقادات الامامیه» می نویسد :

«یهود می گویند خداوند از فعالیت فارغ شده است وآنچه را که باید انجام دهد داده است. ولی ما می گوییم این حرف صحیح نیست بلکه خداوند هر روز در فعالیت جدیدی است، و هیچ فعلی از افعال، حضرتش را از فعل دیگر منع نمی کند؛ اوست که زنده می کند ومی میراند؛ اوست که می آفریند و روزی می دهد؛ و اوست که هر چه را بخواهد انجام می دهد. آری، ما قائلیم که خداوند تبارک و تعالی آنچه را که بخواهد محو کرده و آنچه را بخواهد اثبات می کند، و «أم الکتاب» نزد اوست. و البته محو در جایی صادق است که شیء موجود شده باشد تا قابلیت محو را داشته باشد؛ و اثبات در جایی است که شیء معدوم باشد. اما بدائی که یهود به آن قائل هستند و «بداء» را به معنای معهود گرفته اند

_____________________________________

۱- بحار الانوار، ج ۴، ص ۱۰۸، روایت ۲۶، باب ۳.

۲- التوحید (للصدوق)، ص ۳۳۵.

و نسبت به فرقه امامیه داده اند و در این رأی فاسد، جماعتی از مخالفین که دارای آرای مختلفی هستند از ایشان متابعت کرده اند صحیح نبوده و نیست. امام صادقعليه‌السلام فرمودند: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود مگر اینکه از او اقرار گرفت به عبودیت که او را معبود بداند، و انداد و اضداد را از او سلب کند؛ و اینکه او آنچه را بخواهد مقدم و آنچه را بخواهد موخر می کند».(۱) نسخ شرایع و احکام گذشته به واسطه

شریعت رسول مکرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز از همین قبیل است؛ همان گونه که نسخ کتب آسمانی با قرآن نیز از همین باب می باشد. امام صادقعليه‌السلام فرمودند: «هر کس گمان کند که امروز در مورد شیئی برای خدا امری ظاهر شد که روز قبل آن را نمی دانست، از او برائت بجویید».(۲) و نیز فرمودند: « کسی که «بداء» را در خداوند به معنای ندامت تفسیر کند ما او را نسبت به خداوند کافر می دانیم».(۳)

واما فرمایش امام صادقعليه‌السلام درباره اسماعیل که فرمودند : «برای خداوند هیچ بدائی همانند بدائی که در مورد فرزندم اسماعیل حاصل شد ظاهر نگشت». معنایش این

________________________________

۱- کافی، ج ،۱ ص ۱۱۴، باب البداء، ح ۳؛ بحارالانوار، ج ۴، ص ۱۰۸، روایت ۲۴، باب ۳.

۲- کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۷۰.

۳- مصدر دیگری برای این روایت نیافتیم.

است که «او را قبل از من میراند، تا خلق بدانند او امام بعد از من نیست»(۱) .(۲)

شیخ طوسیقدس‌سره ، در کتاب «عده الاصول» می نویسد :

«حقیقت بداء در لغت به معنای ظهور است؛ به همین جهت گفته می شود «بدا لنا سور المدینه» و «بدا لنا وجه الرای»، و مراد، ظهور دیوار شهر، و ظهور رأی جدید است. همان گونه که خداوند در قرآن فرموده:( وَبَدَا لَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا... ) (۳) ؛ یعنی ظاهر شد از برای ایشان اعمال زشتی را که مرتکب شده بودند. البته گاهی اوقات «بداء» را در مورد علم به شیئی که قبلا معلوم نبوده استعمال می کنند. و گاهی هم در ظن استعمال می گردد. اما اگر فعل «بداء» را به خداوند اسناد دهیم، دو معنی می توان از آن فهمید که یکی از آن دو درباره او جایز ودیگری مردود است. اما معنایی که اسنادش به او جایز است مصداق روشنش در نسخ است؛ و در این صورت نسبت «بداء» به خداوند با نوعی توسع(۴) و مَجاز همراه

__________________________________

۱- التوحید، ص ۳۳۶، باب البداء، ح ۱۰.

۲- اعتقادات الإمامیه (للصدوق)، ص۴۰.

۳- سوره جاثیه (۴۵)، آیه ۳۳.

۴- شاید مراد مرحوم شیخ طوسی از توسع و مجاز همان فرمایش متأخرین باشد که نسخ را تمام شدن حکم میدانند. و به عبارت دیگر نسخ را از قبیل دفع حکم می شمارند نه رفع آن؛ آن گونه که مرحوم محقق خراسانی در کفایه فرموده است.مترجم

است. بنابراین آنچه را که در روایات ائمهعليهم‌السلام درباره اسناد «بداء» به خداوند وارد شده است(۱) ، باید بر همین معنایی که درباره او جایز است حمل کنیم.

و اما معنایی که اسنادش به او جایز نیست، عبارت است از علم به شیء بعد از آن که به آن علم نداشته است. و وجه اطلاق «بداء» به معنایی که مساوق با نسخ است؛ به اعتبار تشابهی است که بین این دو معنا وجود دارد، و آن این است که وقتی نسبت به حکمی از احکام نسخ عارض شد، چیزی برای مکلفین ظاهر می شود که ظاهر نبوده، و علمی برای آنان حاصل می شود که قبلا حاصل نبوده است؛ و اطلاق «بداء» به آن از این جهت است.

مرحوم سید مرتضیقدس‌سره وجه دیگری بیان نموده و آن اینست که :

«ممکن است «بداء» را بر معنای حقیقی آن حمل کنیم و بگوییم معنای «بدا له تعالی» یعنی ظاهر شد برای او امری که ظاهر نبود، و نیز ظاهر شد برای او نهی که ظاهر نبود؛ زیرا قبل از امر و نهی، وجود این دو ظاهر نیست تا درک شوند؛ و خداوند قبل از امر ونهی، تنها می داند که

___________________________________

۱ - مراجعه شود به کتاب أصول الکافی، ج ۱، ص ۱۴۶، باب البداء.

در آینده امر و نهی خواهد کرد؛ ولی علم به اینکه او امر کننده یا نهی کننده شده است حاصل نمی شود مگر بعد از وجود امر و نهی. و این معنا همانند یکی از دو وجهی است که در آیه شریفه( وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَالصَّابِرِینَ ) (۱) ؛ (به یقین ما همه شما را می آزماییم تا بدانیم مجاهدان واقعی وصابران از میان شما کیانند)، ذکر گردیده است؛ و آن اینکه مراد از این آیه اینست که هر آینه ما شما را امتحان می کنیم تا علم فعلی پیدا کنیم به اینکه جهاد شما موجود است، و گرنه قبل از وجود جهاد علم به وجود آن معنی ندارد، و تعلق علم بعد از حصول جهاد می باشد. ودر «بداء» نیز همین معنی موجود است».(۲) و این توجیه بسیار خوبی است».(۳)

مرحوم سید الحکما، میر دامادقدس‌سره ، در کتاب «قبسات» آورده اند :

«در روایات صحیحی بطور متواتر از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است که فرموده اند: «قلم ها خشکید، و طومارها پیچیده شد».(۴) (یعنی قلم تقدیر ثابت کرده است آنچه را

__________________________________

۱- سوره محمد (۴۷)، آیه ۳۱.

۲- در مصنفات شریف مرتضی این قول یافت نشد؛ و احتمال دارد مرحوم شیخ آن را شفاهااز ایشان شنیده باشد.

۳- العده فی أصول الفقه، ج۲، ص۴۹۵.

۴- فتح الباری، ج ۱۱، ص :۹۲ «جفت الأقلام و طویت الصحف...».

که باید واقع شود). و نیز پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اول چیزی که خداوند خلق کرد قلم بود سپس به قلم خطاب کرد بنویس؛ عرض کرد: چه بنویسم؟ فرمود: (بنویس) قدر چیزی است که موجود شد و موجود می شود وموجود خواهد بود الی الابد».(۱) در روایت دیگر از آن حضرت است که فرمود: «هیچ موجودی نیست که تا روز قیامت تحقق یابد مگر اینکه تحقق یافته است (و قلم تقدیر آن را ثبت کرده است)».(۲) ودر روایت دیگر فرمود :

«آنچه را که باید موجود شود قلم تقدیر ثابت کرده است».(۳) در روایت دیگر سائل عرض کرد: پس چرا باید اعمال را انجام دهیم؟ (با اینکه مقدرات از ازل مرقوم شده) حضرت فرمودند: عمل کنید زیرا هر کس برای هرچه آفریده شده آمادگی دارد».(۴) و نیز فرمودند: «احدی از شما نیست مگر اینکه جایگاهش که در آتش است یا در بهشت معلوم است. عرض کردند: پس آیا اعتماد به این برنامه از پیش تعیین شده نکرده وعمل را رها نکنیم؟ فرمود: بجای آورید آنچه را که مقدور شماست زیرا هر

________________________________

۱- سنن الترمذی، ج ۴، ص :۴۵۷ «اِنَّ أَوَّلَ ما خَلَقَ الله الْقَلَمَ فقال اکْتُبْ...».

۲- مسند احمد بن حنبل، ج ۳، ص :۶۸ «ما من نَسَمَه کَائِنَه الی یَوْمِ الْقِیَامَهِ الا وَهِیَ کَائِنَه».

۳- همان، ج ۱، ص :۳۰۷ «... قد جَفَّ الْقَلَمُ بِمَا هو کَائِنٌ...».

۴- همان، ج ۱، ص :۵ «قلت: فَفِیمَ الْعَمَلُ یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قال: کُلٌ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ له».

کس برای هر چه خلق شده آمادگی دارد. چون کسی که از اهل سعادت است خداوند اعمال اهل سعادت را برای او آسان فرموده، و کسی که از اهل شقاوت است اعمال اشقیا برای او میسور است. سپس این آیات شریفه را تلاوت فرمود:( فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی * وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَی * وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی ) (۱) ،(۲) و در روایت دیگری از آن حضرت می پرسند: «یا رسول الله، آیا امر ما پایان یافته یا اینکه در حال ایجاد است؟ حضرت در پاسخ فرمودند : امری است که پایان یافته».(۳)

فخر رازی، در «تفسیر کبیر»(۴) می نویسد: «اگر کسی

در مقام اشکال بگوید، مگر شما معتقد نیستید که قلم تقدیر تمام مقدرات را ثابت کرده است و امر جدیدی نخواهد بود؛ پس با این اعتقاد؛ چگونه قائل به محو واثبات هستید؟ (زیرا شیء که ثابت شد و بنا شد إلی الأبد باقی بماند قابلیت از برای محو و اثبات ندارد، و اگر قابل این معنا باشد پس معنی ندارد بگوییم قلم تقدیر آن

____________________________________

۱- سوره لیل (۹۲)، آیه ۵ - ۱۰.

۲- صحیح البخاری، ج ۴، ص :۱۸۹۱ «...قال اعْمَلُوا فَکُلٌ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ له ...».

۳- مسند احمد بن حنبل، ج ۴، ص :۶۷ «...قال : لا، بل فی أمر قد فرغ منه. ...».

۴- التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۵۲.

را إلی الأبد تثبیت کرده). در جواب می گوییم مسئله محو واثبات نیز از جمله اموری است که قلم تقدیر آن را مقدر کرده، بنابراین آنچه را که در علم باری تعالی گذشته که باید محو شود قلم تقدیر محو آن را مقدر نموده و آنچه را باید ثابت باشد إلی الأبد اثبات کرده است». سپس می گوید: «عرب به اصل شیء «أمّ» می گوید. نظیر أم الراس (دماغ و مغز)، و أم القری (مکه)، و نیز به هر شهری نسبت به حوالی و دهات اطراف آن أم القری اطلاق می شود. و از همین قبیل است «أم الکتاب»، زیرا اصل سایر کتاب ها است. البته درباره أم الکتاب دو قول نقل شده :

یکی آنکه مراد لوح محفوظ است که همه حوادث عالم بالا وپایین در آن ثبت است؛ همانگونه که از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل است که فرمودند: زمانی بود خداوند موجود بود و هیچ شیئی وجود نداشت، آنگاه لوح محفوظ را خلق کرد و احوال همه مخلوقات تا روز قیامت را در آن ثبت کرد. بر این اساس نزد خداوند دو کتاب وجود دارد: اول، کتابی است که ملائکه اعمال خلق را در آن ثبت می کنند و آن همان کتاب محو و اثبات است. دوم، کتاب لوح محفوظ است که جمیع احوال و وقایع عالم بالا و پایین در آن ثبت است، و آن قابل تغییر و تحول نیست. ابو الدرداء از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت کرده که فرمودند: «خداوند تبارک و تعالی سه ساعت به آخر شب مانده در کتابی که غیر از او کسی دیگر در او نظر ندارد نظر می کند پس آنچه را که بخواهد محو می کند و آنچه را که بخواهد ثابت می کند».(۱) و حضرات حکما و فلاسفه در شرح حقیقت این دو کتاب (کتاب محو و اثبات، و کتاب لوح محفوظ) کلمات واسرار پیچیده و مشکلی بیان کرده اند.

و اما قول دوم درباره أم الکتاب، گفته اند مراد، علم باری تعالی است به جمیع معلومات چه موجود باشند چه معدوم؛وهرچنداین معلومات تغییرمی کنند،ولی علم خدا به آنهابدون تغییرباقی می ماند».(پایان سخن فخر رازی).

من می گویم پس لوح محفوظ کتابی است که تمام وقایع و حوادثی که در عالم کون باید حاصل شود از ابتدا تا انتها در آن ثبت است. و همان کتاب الله مبینی است که هیچ تر و خشکی از عوالم هستی نیست مگر آنکه در آن کتاب است، و آن همان «دهر» است. و غیر از آفریدگار آن، که جاعل و مبدع و سازنده آن می باشد، و آن خداوند سبحان است، احدی بر آن احاطه ندارد. وچه نیکو گفته

________________________________

۱- مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص :۱۵۴ «ینزل الله تبارک وتعالی فی آخر ثلاث ساعات بقینمن اللیل...».

است امام ایشان غزالی، در کتاب «احیاء العلوم» که: «تمام عالم که عبارت است از نظام وجود، همه تصنیف خداوند تبارک و تعالی است».(۱) و به راستی چه کلام دلنشین وشیرینی است. آری، نظام مکتوب برای عالم وجود، همان کتاب مبین خداوند است که تمام آنچه در وسع و قابلیت موجودات امکانی می باشد، و آنچه استحقاق ماهیات، و استعداد مواد، تحمل آن را دارد را فروگذار نکرده؛ و هیچ کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه آن را بر شمرده است. و خداوند تبارک و تعالی مصنف این کتاب کبیر و جاعل ومبدع و مخترع آن می باشد.

سپس این امام مشکک (فخر رازی) طریق طغیان وسرکشی را پیش گرفته و گفته است: «رافضی ها (شیعیان)، می گویند «بداء» بر خداوند جایز است، و«بداء» عبارت است از اینکه شخص معتقد به چیزی باشد و بعداً معلوم شود واقع غیر از معتقد او بوده است. و برای اثبات مرام خود به این آیه شریفه تمسک کرده اند :( یَمْحُوا اللهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ ) ؛ حال آنکه این اعتقاد باطل است زیرا علم خداوند از لوازم ذات اوست، و آنچه اینچنین باشد ورود تغییر و تبدیل در آن محال است».(۲)

__________________________________

۱- احیاء علوم الدین، ج ۴، ص :۳۲۲ «و کل العالم تصنیف الله تعالی...».

۲- التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۵۳.

ما به او می گوییم ای کسی که خود را امام اصحاب خویش میدانی ودر بین قوم خود سمت علامه را داری، در طی این همه مطالعات و تتبعات هنوز نفهمیده ای که مسئله «بداء» مختص به شیعه وروایات ائمه شیعه نیست؟! و بلکه مکرراً در احادیثی که از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده این مسئله وارد شده است، و «صحیح بخاری» و«صحیح مسلم»، وسایر صحاح و اصول حدیثی شما در نقل این روایات واثبات آن اتفاق دارند. و علاوه بر اینها، معنای «بداء» نزد شیعیان آنگونه که شما معنی نموده اید که به معنای پشیمانی وظهور خلاف در اعتقاد سابق باشد نیست، بلکه به این معنی است که ثابت کنیم تمام تغییرات و تبدیلاتی که در مراحل ایجاد واحکام تکوینی، وجود دارد همه و همه مستند به باری تعالی می باشد. و این تبدیل نه در مرحله قضاء است و نه در دهر(۱) ، بلکه در ظرف زمان و بعضی از مراحل قدر است؛

_________________________________

۱ - فرق بین دهر و زمان: برای وجود هر موجودی وعاء و ظرفی است. برای موجوداتسیاله،مانند حرکت اتصال و انفصال که زمان ظرف می باشد. و اما از برای مجردات وثابتات که آنها هم مرتبه ای از وجود می باشند، دهر را وعاء و ظرف آنها معین کرده اند.و اما فرق بین دهر و زمان چنانچه مرحوم حاجی فرموده است این است که: دهر علت مبقیه است برای زمان و نسبت آن به زمان مانند نسبت روح است به جسم. البته دهرمانند موجودات دهری بسیط و خالی از کم و اتصال می باشد. حکما دهر را به دو قسم نموده اند: ۱. دهر ایمن ۲. دهر ایسر، و هر کدام از این دو بر دو قسم می باشند: اعلی واسفل؛پس مجموع اقسام دهر چهار است. اول، دهر ایمن اعلی که آن وعاء و ظرف است برای عقول کلیه طولیه؛ دوم، دهر ایمن اسفل که آن وعاء است از برای نفوس کلیه فلکیه؛ سوم،دهر ایسر اعلی که آن وعاء است از برای مثل نوریه که به آن ارباب الانوار یا مُثُل افلاطونیه گویند. چهارم دهر ایسر اسفل که آن وعاء است از برای تبایع کلیه. البته عقول طولیه وعقول عرضیه (مُثُل افلاطونی) هر دو در عالم جبروت می باشند.

بدون اینکه هیچ گونه تغییر و تبدیل یا سبق و لحوقی نسبت به ذات باری (جل سلطانه) که موجد و مکوّن است لازم بیاید. و این عقیده موجب ابطال قول یهود است که معتقدند خداوند از ایجاد و خلق فارغ شده، وآنچه را که باید واقع شود و خلق کند ایجاد نموده است».(۱)

مرحوم فیض کاشانیقدس‌سره در کتاب «وافی» در باب «بداء» فرموده :

«اگر کسی بگوید چگونه ممکن است «بداء» را به خداوند نسبت دهیم با اینکه علم باری تعالی به تمام اشیاء - از ازل تا ابد - محیط است، و نمی توانیم علم او را محل عروض تغییرات و سوانح بدانیم؟ در جواب می گوییم: قوای فلکی، در آن واحد به جمیع اموری که در آینده واقع خواهد شد احاطه ندارند، زیرا حوادث بی شمار و غیر متناهی است به همین جهت تفاصیل حادثه ها یکجا در آنها نقش نمی بندد. بلکه اموری که در معرض وقوع و حدوث هستند - همراه اسباب و علل

__________________________________

۱- القبسات، ص ۱۲۵ - ۱۲۷.

آن به تدریج و به نحو مستمر وهمیشگی، در آنها منتقش می شود. و چون هر چه در عالم کون و فساد واقع می شود لازمه حرکات افلاک که در تحت تسخیر باری تعالی می باشد بوده و از نتایج با برکات آنها می باشد، بنابراین افلاک علم دارند به اینکه هر وقت اینطور شد، آن طور خواهد گردید؛ پس هر وقت علم به سبب حدوث امری در این عالم برای آنها حاصل شد، حکم می کنند به وقوع آن امر در عالم، وآن حکم در آنها نقش می بندد.

ولی گاه می شود سببی که موجب وقوع حادثه ای بر خلاف آنچه سایر اسباب اقتضا دارند، می باشد به تأخیر می افتد، و قوای فلکی از این سبب بی اطلاع می مانند، چراکه علم به سبب آن ندارند؛ سپس وقتی زمان وقوع آن رسید و از آن اطلاع پیدا کردند، حکم اول را که به مقتضای سایر اسباب داده بودند محو کرده وحکم دیگری را به جای آن ثبت می کنند». آنگاه مرحوم فیض برای مدعای خود مثالی را ذکر فرموده(۱) و بعد گفته

_______ ___________________________

۱ - مثلا وقتی علم پیدا کند که زید، به فلان مرض، در فلان شب، و به واسطه اسبابی که اقتضای آن را دارد، خواهد مرد؛ ولی علم به صدقه ای که زید پیش از آن وقت خواهد دادپیدا نکند (چرا که هنوز علم به اسباب آن صدقه دادن پیدا نکرده)، حکم به مرگ زیدمی دهد. سپس اگر علم به اسباب و صدقه زید پیدا کند، و مرگ زید بخاطر اسباب سابقمشروط به این باشد که صدقه ندهد، حکم تغییر کرده و حکم به عدم مرگ او می کند.

است: «اما اینکه این تغییر و تبدیل در حوادث را به خداوند نسبت می دهیم به ملاحظه این است که هر حادثه ای که در این عالم ملکوتی واقع می شود به اراده حضرت سبحان می باشد، و تمام افعال افلاک عیناً فعل الله می باشند، چرا که آنها از اوامر پروردگاری سرپیچی نکرده و آنچه را که به آن مأمورند انجام می دهند. زیرا انگیزه ای بر انجام فعل جز اراده الهی ندارند و در حقیقت اراده آنها در جنب اراده الله، فانی و مستهلک می باشد. ومثل آنها مثل حواس ظاهری است نسبت به انسان، که هر وقت انسان بخواهد امر محسوسی را درک کند حواس تابع اراده او واقع می شوند. بنابراین صحیح است بگوییم هر مکتوبی که بر صفحه الواح و صحف فلکی (ملکوتی) نوشته می شود مکتوب الله است، به ملاحظه اینکه این مکتوب مسبوق است به حکمی که سابقا در لوح محفوظ به قلم او ثبت شده است؛ پس به این اعتبار می توان امثال این امور را به خدا نسبت داد، اگر چه اسناداین امور مقتضی تغییر و حدوث است و ذات مقدسش منزه از این صفات امکانی می باشد، و هر چه که در این عالم حادث شده یا می شود، از حیطه تصرف او خارج نبوده و از علم او مخفی نیست. (پس در حقیقت اسناد «بداء» اولا و بالذات به قوای فلکیه بوده، وثانیا به ملاحظه اینکه فعل آنها فعل الله است به خداوند مستند می نماییم)».(۱)

مرحوم محقق اصفهانیقدس‌سره ، در حاشیه بر «کفایه» مرحوم آخوند، در بیان عوالم و ترتیب آنها از حیث نزول و صعود بیانی دارد که خلاصه آن چنین است :

«مرتبه اول از عوالم، «عالم طبیعت» است که مظهر «عالم مثال» می باشد؛ و عالم مثال عالمی است که صور حوادثی که در عالم طبیعت واقع می شود به تفصیل در آن نقش می بندد؛ همانند صورت های خیالی که در قوه متخیله تصور می کنیم. این عالم مثال را عالم محو و اثبات نیز می نامند، زیرا صورت هایی که در آن ایجاد می شود قابل تغییر و تبدیل می باشد؛ به خلاف عالم سوم که فوق این عالم واقع شده و آن «عالم لوح محفوظ» است و در آن صورت های معانی دقیق به طور تفصیل بدون اینکه تغییر وتبدیلی در آن راه یابد وجود دارد. و به همین جهت که جزئیت وتصرم و تبدل در آن راه ندارد، به عالم لوح محفوظ نامیده شده است. و فوق این عالم، عالم چهارم یعنی «عالم عقل کلی» واقع شده است، و مقام ومنزلت آن برابر با مقام عقل اول است، و در آن صور عقلی به نحو اجمال موجودند». سپس فرموده است: «از

__________________________________

۱- الوافی، ج۱، ص ۵۰۷.

آنجا که عالم طبیعت مظهر عالم مثال، و وجود ظلی آن می باشد، اگر نفسی از نفوس قدسی، خود را به عالم مثال متصل نماید و در آنجا مقتضی موت زید را مشاهده کند، خبر می دهد که زید خواهد مرد؛ در حالیکه از مقتضی حیات زید که بعدا ایجاد می شود اطلاع پیدا نکرده است، چون مقتضیات در عالم مثال، فعلی نبوده و امور جزء به جزء و به صورت تدریجی ثابت می شود و فعلیت می یابد. به خلاف وقتی که به عالم لوح محفوظ متصل شود، چرا که لوح محفوظ در عالم صور عقلی است و در عوالم عقلی تدریج و تجدد راه نداشته و عین فعلیت می باشند؛ بنابراین بر عین واقع اطلاع پیدا می کند». سپس در بیان مراد از اسناد «بداء» به خداوند فرموده است : «اشیائی که در خارج موجودند چه در عالم جبروت (مانند عقول کلیه طولیه و عرضیه) و چه در عالم ملکوت (نفوس کلیه و مثل نوریه) و چه در عالم ناسوت (که عبارتست از عالم شهود مانند سماء و سمائی)، از مراتب علم باری تعالی هستند بالعرض؛ زیرا حقیقت علم، همان حضور است و هیچ حضوری قوی تر از حضور معلول نزد علت نیست. بنابراین ممکن است این طور گفته شود که: مقتضی موت زید زمانی که در خارج محقق شود در هر عالمی از عوالم باشد مقتضای آن (موت) هم به تناسب همان عالم محقق می شود، و از آن تعبیر به علم ومعلوم اول می کنیم، سپس اگر مقتضی حیات موجود شد و از مقتضی موت ممانعت نمود، قهراً موت هم مبدل به حیات می شود و از آن تعبیر به علم و معلوم ثانی می نماییم، که بر خلاف علم اول است. پس ظاهر شد در مرتبه ای از مراتب علم باری تعالی آنچه در اول خلاف آن در همین مرتبه ظاهر شده بود».(۱)

بزودی برای شما کلامی لطیف از سید جلیل القدر میرزا رفیعا، که در حاشیه خود بر کافی نوشته اند و آن را فاضل مدقق محمد رفیع بن مؤمن گیلانی در شرح خود بر اصول کافی(۲) آورده است،نقل خواهیم کرد.

اکنون بسیار مناسب است که کلمات علمای امامیه (قدّس الله أسرارهم) راجع به مسئله «بداء» را در مقابل گفتار علمای اهل سنت قرار دهیم :

نووی، در «شرح صحیح مسلم»، در باب صله رحم، در شرح این حدیث منقول از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «کسی که دوست دارد روزی اش گسترش یافته و مرگش به تأخیر بیفتد، پس صله رحم کند»، چنین می گوید :

«اما در اینکه مرگ به تأخیر بیفتد، اشکال مشهوری

_______________________________

۱- نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، ج۲، ص۴۸۷ و ۴۸۸.

۲- الذریعه الی حافظ الشریعه (شرح أصول الکافی جیلانی)، ج۱، ص۴۵۲.

است و آن اینکه آجال و ارزاق مقدر شده اند، نه زیاد می شوند و نه کم می گردند؛ چراکه خداوند می فرماید :( فَاِذا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ ) (۱) برای هر قوم و جمعیّتی، زمان و اجل (معیّنی) است؛ وهنگامی که اجل آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می کنند، و نه بر آن پیشی می گیرند؛ پس این حدیث شریف معنایش با این آیه منافات دارد. در پاسخ به این اشکال علما جواب هایی داده اند، که به چند مورد از آنها اشاره می کنیم :

اول: مراد از زیادی عمر ازدیاد در کیفیت عمر است، به این معنی که خداوند تبارک و تعالی به واسطه صله رحم، عمر با برکتی به شخص عنایت می کند که در سایه آن موفق به طاعات، و انجام اموری که در آخرت برای او نافع است می شود، و عمرش به واسطه آن از ضایع شدن مصون می ماند، بنابراین تهافتی بین حدیث مذکور و آیه شریفه نخواهد بود.

دوم: این زیادی در عمر، نسبت به آن چیزی است که برای ملائکه و در لوح محفوظ ظاهر شده است؛ مثلا برای آنها ظاهر شده که عمر فلان شخص مثلا شصت سال است مگر آنکه صله رحم کند، که اگر چنین کند چهل سال به عمر او افزوده می شود؛ ولی خداوند از آنچه

_______________________________________

۱- سوره اعراف (۷)، آیه ۳۴.

در این مورد اتفاق خواهد افتاد با خبر است. ومعنای آیه شریفه که می فرماید:( یَمْحُوا اللهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ) (۱) ؛

(خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد ثابت نگه می دارد)، همین است. پس نسبت به علم خداوند و آنچه مقدر کرده افزایشی حاصل نشده و بلکه محال است چنین اتفاقی بیفتد؛ ولی نسبت به آنچه برای مخلوقین ظاهر می شود چنین افزایشی متصور است.

سوم: مراد از طول عمر نام نیکی است که از خود باقی گذارد، چنین شخصی گویا نمرده است. این معنایی است که قاضی حکایت کرده،ومعنی ضعیف و باطلی است».(۲)

و نووی، در باب «الاجال و الارزاق و غیرها، لا تزید و لا تنقص عما سبق به القدر»، از مازری، نقل کرده که گفته است :

«به ادله قطعی ثابت شده است که خداوند تبارک وتعالی به آجال و ارزاق و غیر آنها عالم است، و حقیقت علم معرفت معلوم است آنچنان که هست؛ پس اگر خداوند دانست که زید در سال پانصد می میرد، محال است که زید قبل یا بعد آن سال بمیرد؛ زیرا اگر چنین شود علم باری منقلب به جهل خواهد شد. پس باید بگوییم آجالی را که خداوند عالم به آن است محال است

_____________________________________

۱- سوره رعد (۱۳)، آیه ۳۹.

۲- شرح النووی علی صحیح مسلم، ج ۱۶، ص ۱۱۴.