روح و جان من کجاست؟
با دقّت نگاه به تابلوی مسجد میکنم، میبینم روی آن نوشته است: «مسجد الاجابة». تعجّب میکنم، آیا این نوشته درست است یا آنچه من شنیدهام. باید پرس و جو کنم.
داخل مسجد میشوم، جوانی را که چفیه قرمز بر سر دارد میبینم، جلو میروم از او میپرسم:
ــ اسم این مسجد چیست؟
ــ اینجا «مسجد الإجابة» است.
ــ چرا این مسجد را به این نام میخوانند؟
ــ در تاریخ آمده یک روز پیامبر سه حاجت مهم داشت و برای دعا کردن به اینجا آمد و دعای او مستجاب شد. برای همین این مسجد را به این نام خواندهاند.
ــ در زمان پیامبر اینجا مسجد بود؟
ــ خیر. اینجا زمینی خارج از شهر بود، بعدا مسلمانان در اینجا مسجدی بنا کردند.
معلوم شد که اینجا بیابان بوده است، سوال مهمّی در ذهنم نقش میبندد، مگر پیامبر بارها نگفتهاند که برای دعا کردن به مسجد بروید، پس چرا خودش برای دعا کردن به مسجد نرفته است؟ مگر او نگفته بود که بین منبر و خانه من، باغی از باغهای بهشت است، چرا او آنجا را رها کرد و برای دعا کردن به بیابان آمده است؟
باید بیشتر تحقیق کنم، باید سوال کنم.
آیا میدانی مباهله به چه معنا میباشد؟
دو نفر که بر سر موضوعی اختلاف دارند و به نتیجهای نمیرسند، آنها تصمیم میگیرند که در حقّ یکدیگر نفرین کنند و از خدا بخواهند هر یک از آنان که دروغگوست، با عذاب خدا از بین برود، در زبان عربی به این کار، مباهله میگویند.
اینجا مسجد «مباهله» است، پیامبر در سال نهم هجری در اینجا با مسیحیان قرار مباهله گذاشتند، مباهله باید در بیرون از شهر واقع شود، زیرا قرار است بر کسی که دروغ میگوید، عذاب نازل شود، برای همین باید مباهله در بیرون از شهر انجام گیرد تا به مردم آسیب نرسد، بعدا مسلمانان در این مکان مسجدی ساختند تا یادآور جریان مباهله پیامبر با مسیحیان باشد.
چرا این وهّابیها نام این مسجد را تغییر دادهاند؟ آیا آنها میخواهند کاری کنند که این واقعه از یادها برود؟
آنانیکه نام این مسجد را تغییر دادند باید بدانند که مباهله در یک مسجد خلاصه نمیشود، مباهله، یک حقیقت جاوید است، مباهله، سند محکم حقانیّت شیعه است!
بیجهت نیست که وقتی به کلمات امام علیعليهالسلام
مراجعه میکنیم میبینیم آن حضرت در ده مورد برای دفاع از حق خود به واقعه مباهله اشاره کرده است، امام رضاعليهالسلام
نیز وقتی با مأمون عبّاسی سخن میگفت، سه بار به واقعه مباهله اشاره کرده است.
من باید مباهله را بهتر و بیشتر بشناسم، باید به تاریخ سفر کنم، به سال نهم هجری بروم...
بیشتر قبیلههای عرب مسلمان شدهاند، شهر مکّه هم فتح شده است، اکنون پیامبر دستور میدهد تا نامهای به مسیحیان منطقه نجران نوشته شود. نجران، منطقهای خوش آب و هواست که در جنوب غربی مدینه در نزدیکی «یمن» واقع شده است. در آنجا مسیحیان زندگی میکنند. در این نامه پیامبر آنان را به اسلام دعوت میکند.
وقتی نامه پیامبر به دست مسیحیان میرسد، بزرگان آنان دور هم جمع میشوند تا درباره این نامه با هم مشورت کنند. سرانجام تصمیم میگیرند تا چهل نفر را به مدینه بفرستند تا آنها با پیامبر دیدار کنند.
مسیحیان در مدینه به مسجد پیامبر رفتند، هدیههایی را تقدیم پیامبر نمودند، پیامبر به آنان سه روز فرصت داد تا به راحتی بتوانند درباره دین اسلام تحقیق کنند و با آیین اسلام آشنا شوند. آنان نشانههای آخرین پیامبر خدا را در کتاب انجیل خوانده بودند و اگر به ندای فطرت خود گوش میدادند میتوانستند حقّانیت پیامبر را تشخیص دهند.
در این مدّت آنان در مسجد پیامبر ناقوس زدند و به انجام مراسم خود پرداختند. بعد از سه روز پیامبر آنان را به حضور طلبید تا سخن آنان را بشنود. اسقف که بزرگ مسیحیان بود رو به پیامبر کرد و گفت:
ــ ای محمّد! موسیعليهالسلام
پیامبر خدا بود، نام پدر او چه بود؟
ــ عمران.
ــ پدرِ یوسفعليهالسلام
که بود؟
ــ یعقوبعليهالسلام
.
ــ پدر تو کیست؟
ــ عبد اللّه.
ــ پدر عیسیعليهالسلام
کیست؟
پیامبر در جواب سکوت کرد. اینجا بود که جبرئیل نازل شد و آیه ۵۹ سوره آل عمران را بر پیامبر نازل کرد.
پیامبر رو به اسقف کرد و آیه قرآن را برای آنان خواند:(
إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّه کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ...
)
:
عیسیعليهالسلام
مانند آدمعليهالسلام
است که خدا او را از خاک آفرید».
آری، خدا عیسیعليهالسلام
را بدون آنکه پدر داشته باشد آفرید، امّا این دلیل نمیشود که مسیحیان بگویند عیسیعليهالسلام
، خداست، زیرا آدم هم بدون پدر آفریده شده است، آدم و عیسیعليهالسلام
هر دو آفریده خداوند هستند.
اسقف رو به پیامبر کرد و گفت: «تو میگویی عیسی از خاک آفریده شده است. چنین چیزی هرگز در کتب آسمانی نیامده است».
سپس با صدای بلند گفت: «عیسی همان خداست».
پیامبر در جواب او سکوت کرد، او منتظر وحی خدا بود، بعد از لحظاتی جبرئیل نازل شد و آیه مباهله رابرای پیامبر آورد. پیامبر آن آیه را برای مسیحیان خواند:(
...فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّه عَلَی الْکَـذِبِینَ
).
به آنان بگو بیایید با یکدیگر مباهله کنیم، ما پسران، زنان و نفْسهای خود را میآوریم، شما هم پسران، زنان و اَنْفس خود را بیاورید و آنگاه مباهله کنیم و بگوییم که لعنت خدا بر کسی باشد که دروغ میگوید».
اسقف وقتی این آیه را شنید گفت:
ــ سخن تو از روی انصاف است. ما با تو مباهله میکنیم تا هر کس که دین او باطل است، عذاب بر او نازل شود. ای محمّد! وعده ما کی؟
ــ فردا، صبح زود.
شب مسیحیان دور هم جمع شدهاند و درباره فردا با یکدیگر سخن میگویند، یکی از آنان رو به بقیّه میکند و میگوید:
ــ اگر فردا محمّد با یاران و لشکریانش آمد، بدانید که او بر باطل است و پیامبر خدا نیست.
ــ چطور مگر؟
ــ اگر او همه یارانش را با خود بیاورد، در واقع اینگونه میخواهد ما را بترساند و مانند پادشاهان عمل کند، ما در این صورت با او مباهله خواهیم کرد. فقط در یک صورت ما نباید با او مباهله کنیم.
ــ در چه صورتی؟
ــ اگر محمّد با خاندان خودش برای مباهله بیاید.
ــ برای چه؟
ــ کسی که خانواده خود را برای مباهله میآورد، به حقّانیت خود یقین دارد و او همان پیامبری است که در انجیل به آمدن او وعده داده شده است. ما باید از نفرین او بترسیم.
ــ آری، اگر محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
پیامبر خدا باشد، نفرین او اثر میکند و عذاب بر ما نازل خواهد شد.
ــ درست است، ما داستان مباهله پیامبران را شنیدهایم، همه میدانیم اگر پیامبری برای مباهله دست به سوی آسمان گیرد، خدا دعای او را مستجاب میکند و دشمن او نابود خواهد شد.
نزدیک طلوع آفتاب است، همه منتظر هستند ببینند پیامبر چه کسانی را همراه خود برای مباهله خواهد برد، خدا به پیامبر دستور داده پسران، زنان و نفْسهای خود را برای مباهله با مسیحیان ببرد.
همه نگاه میکنند، پیامبر به سوی خانه علیعليهالسلام
میرود، وارد خانه میشود، بعد از لحظاتی، پیامبر از در خانه بیرون میآید در حالی که دست حسنعليهالسلام
را در دست گرفته و حسینعليهالسلام
را در آغوش خود گرفته است، بعد از آن فاطمه و علیعليهالسلام
میآیند. پنج تن به سوی وعدهگاه حرکت میکنند.
مردم هم همراه آنان میآیند، وقتی پیامبر به آنجا میرسد با عبای سیاه خود، سایبانی درست میکند.
اکنون پیامبر آنجا زیر آن سایهبان مینشیند، حسنعليهالسلام
را طرف راست خود، حسینعليهالسلام
را سمت چپ خود مینشاند، از علیعليهالسلام
میخواهد جلو او بنشیند و فاطمهعليهاالسلام
هم پشت سر پدر مینشیند. اکنون پیامبر آیه تطهیر را میخواند.
آیا تو میدانی آیه تطهیر کدام است؟
این آیه تطهیر است:(
إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا
)
: خداوند اراده کرده که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید و آنان را پاکیزه گرداند ».
دوست خوبم! من باید درباره این آیه برای تو سخن بگویم، اندکی صبر کن تا ماجرای مباهله را تمام کنم، سپس درباره آیه تطهیر برایت بیان خواهم کرد.
سپس پیامبر رو به علی، فاطمه، حسن و حسینعليهالسلام
میکند و میگوید: «عزیزانم! هر وقت من بر این مسیحیان نفرین کردم، شما آمین بگویید».
پیامبر دو دست خود را بالای سرش میبرد در حالیکه انگشتان دست خود را به یکدیگر گره زده است.
او آماده است تا مراسم مباهله را آغاز کند. مسیحیان همه به اینجا آمدهاند، آنها این منظره را نگاه میکنند، بزرگان آنها جلو میآیند و میگویند:
ــ ای محمّد! اینان چه کسانی هستند که همراه خود به برای مباهله آوردهای؟
ــ امروز بهترین بندگان خدا را به اینجا آوردهام، خدا هیچکس را به اندازه اینان دوست ندارد.
ــ ای محمّد! چرا یاران خود را نیاوردی؟ چرا لشکر خود را نیاوردی؟ چرا زن و یک مرد و دو بچّه را آوردهای؟
ــ خدا به من چنین دستور داده است. من با این چهار نفر با شما مباهله میکنم. اینان اهل و خاندان من هستند.
اکنون همه میفهمند که اهل پیامبر چه کسانی هستند.
رنگ از چهره مسیحیان میپرد، یکی از آنان میگوید: «به خدا قسم اگر امروز محمّد بر ما نفرین کند، همه ما نابود خواهیم شد».
آنان نزد پیامبر میآیند و روی زمین مینشینند و چنین میگویند: «ای محمد! ما از مباهله کردن پشیمان شدهایم، ما میخواهیم با تو پیمان صلح ببندیم».
پیامبر سخن آنان را قبول میکند و تصمیم بر آن میشود که پیماننامه صلح نوشته میشود، قرار میشود آنان بر دین خود باقی بمانند ولی حکومت پیامبر خود را بپذیرند و سالیانه دو هزار حُلّه (که نوعی پارچه بسیار قیمتی است) پرداخت کنند.
اکنون پیامبر به سوی مسجد میرود، وارد مسجد میشود، جبرئیل بر او نازل میشود و به او چنین میگوید: «ای محمّد! خدا به تو سلام میرساند و میگوید: موسی از من خواست تا بر قارون عذاب نازل کنم و من این کار را کردم، به عزّت و جلالم سوگند، اگر امروز با علی، فاطمه، حسن و حسین بر مسیحیان نفرین میکردی، عذاب سختی را بر آنان نازل میکردم».
پیامبر دستان خود را به سوی آسمان میگیرد و سه مرتبه شکر خدا را به جا میآورد و سپس به سجده میرود.
روز مباهله، مانند آفتابی است که در روز بیست و چهارم ذیالحجّه طلوع کرد و برای همیشه روشنیبخش حقّ و حقیقت است.
درست است که آنروز مباهلهای انجام نشد، امّا یک اعتقاد بلند به یادگار ماند که صاحبان آن اهلبیت پیامبر بودند.
بیا یک بار دیگر ترجمه آیه مباهله را با هم بخوانیم: «به آنان بگو بیایید با یکدیگر مباهله کنیم، ما پسران، زنان و نفْسهای خود را میآوریم، شما هم پسران و زنان و نفْسهای خود را بیاورید و آنگاه مباهله کنیم و بگوییم که لعنت خدا بر کسی باشد که دروغ میگوید».
خدا از پیامبر خواست تا سه گروه را همراه خود ببرد:
اول: گروه پسران.
دوم: گروه زنان.
سوم: گروه اَنْفُس (نفْسها)
این یک حقیقت قطعی است که پیامبر آنروز فقط علی، فاطمه، حسن و حسینعليهالسلام
را برای مباهله برد. در کتب اهلسنّت این مطلب بارها و بارها ذکر شده است و آنها نمیتوانند این حقیقت را انکار کنند.
پیامبر باید این مباهله را انجام دهد، یعنی خدا از پیامبر میخواهد تا با مسیحیان اینگونه سخن گوید و آنان را به مباهله دعوت کند، پیامبر به آنان میگوید بیایید اینگونه مباهله کنیم، هر کدام از ما این سه گروه را همراه خود بیاوریم و مباهله کنیم.
پس معلوم میشود که پیامبر جزء این سه گروه نیست، زیرا خود پیامبر کسی است که قرار است مباهله را انجام دهد، پیامبر باید «پسران»، «زنان» و «نفوس» را همراه خود به مباهله ببرد، پس این سه گروه غیر از پیامبر میباشند.
اکنون باید آیه را با این ۳ گروه تطبیق دهیم: