• شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8752 / دانلود: 2949
اندازه اندازه اندازه
الماس هستی

الماس هستی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

بر آفتاب سلامی دوباره کن!

آیا می‌دانی که مستحب است که حضرت علیعليه‌السلام را در روز غدیر زیارت کنی؟

آیا شنیده‌ای که امام هادیعليه‌السلام زیارتی را بیان کرده‌اند تا در روز غدیر، با آن زیارت، حضرت علیعليه‌السلام را (از راه دور یا نزدیک) زیارت کنیم؟

مناسب می‌دانم که در اینجا به ترجمه قسمت‌هایی از آن زیارت بپردازم، امام هادیعليه‌السلام در آن زیارت، به نکات بسیار مهمّی اشاره می‌کنند و این‌گونه می‌خواهند معرفت و شناخت ما را نسبت به حضرت علیعليه‌السلام و روز غدیر، زیاد و زیادتر کنند.

سعی کن در روز غدیر، این زیارت را حتماً بخوانی و این‌گونه محبّت خود را به حضرت علیعليه‌السلام نشان بدهی.

سلام بر تو ای امین خدا! سلام بر تو ای حجّت خدا!

سلام بر تو ای آقای اهلِ ایمان و ای امیرمومنان!

من شهادت می‌دهم که تو جانشین پیامبر هستی و همه دانش پیامبر به تو به ارث رسیده است.

تو اوّلین کسی بودی که به پیامبر ایمان آوردی و خدا ولایت تو را بر مردم واجب نمود و از مردم خواست تا از تو پیروی کنند.

در روز غدیر، پیامبر تو را جانشین خود معرفی کرد و از مردم برای تو بیعت گرفت و مردم با تو بیعت کردند، خدا لعنت کند کسانی را که بعد از رحلت پیامبر، پیمان خود را شکستند و به عهد خود وفا نکردند.

ای امیرمومنان

من شهادت می‌دهم که خدا در قرآن از ولایت تو سخن گفته است و خوبی‌ها و فضائل تو را ذکر نموده است.

آری، کسی که در ولایت تو شک داشته باشد، به پیامبر ایمان نیاورده است، آن کس که پیروِ دشمنان توست، از دین واقعی دور شده است.

در روز غدیر، خدا دین خود را با ولایت تو کامل نمود.

خدا در قرآن ما را به سوی راه خود دعوت کرده است، اکنون شهادت می‌دهم که تو همان «راه خدا» هستی که ما باید فقط آن را بپیماییم.

تو «صراط مستقیم» هستی که همواره از خدا می‌خواهیم تا ما را به سوی آن هدایت کند.

شهادت می‌دهم که خدا، دعایِ پیامبر را در حقّ تو مستجاب کرد، آری، پیامبر دعا می‌کرد تا در فرصتی مناسب، امر ولایت تو را برای همه اعلام کند. وقتی روز غدیر خُمّ فرا رسید، خدا این دعای پیامبر را مستجاب کرد و پیامبر را از فتنه‌های دشمنان حفظ نمود و این آیه را بر او نازل کرد:( یَـأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ... ) ای پیامبر ! آنچه بر تو نازل کرده‌ایم برای مردم بازگو کن!».

بعد از نازل شدن این آیه، پیامبر در میان مردم ایستاد و گفت:( مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ ) هر کس من مولای او هستم این علی، مولای اوست ».

سپس چنین دعا کرد: «خدایا ! هر کس علی را دوست دارد تو او را دوست بدار ویاری کن ، و هر کس با علی دشمنی کند با او دشمن باش و او را ذلیل کن ».

من بار دیگر بر تو سلام می‌کنم، ای امیرمومنان...۱۴۰

این گوشه‌ای بود از «زیارت غدیریّه» که امام هادیعليه‌السلام آن را برای ما بیان کرده‌اند.

جهت خواندن این زیارت به کتاب «مفاتیح الجنان»، باب سوم، فصل چهارم مراجعه کنید، در آن کتاب، این زیارت به این عنوان ذکر شده است: «زیارت امیر المومنینعليه‌السلام در روز غدیر».۱۴۱

در سال ۳۵ هجری، عثمان خلیفه سوم در مدینه کشته شد و مردم با حضرت امیرمومنان علیعليه‌السلام به عنوان خلیفه پیامبر بیعت کردند.

در واقع، روز غدیر خمّ، روز آغاز خلافت ظاهری آن حضرت هم می‌باشد. در روز ۱۸ ذی‌الحجّه سال ۳۵ هجری، عثمان خلیفه سوم کشته شد و مردم با امیرمؤمنانعليه‌السلام بیعت کردند.۱۴۲

آری، روز هیجدهم ذی‌الحجّه سال دهم، روزی بود که پیامبر علیعليه‌السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرد، امّا مردم بعد از وفات پیامبر ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب نمودند، بعد از ابوبکر، عُمَر روی کار آمد و بعد از او، عثمان خلیفه سوم شد.

از حماسه غدیر ۲۴ سال گذشت و مردم در سال ۳۵ هجری، در روز ۱۸ ذی‌الحجّه بعد از کشته شدن عثمان با حضرت علیعليه‌السلام بیعت نمودند و زمام امور خود را به دست با کفایت آن حضرت سپردند.

از علی آموز اخلاص عمل!

تو رو به من می‌کنی و می‌گویی:

ــ هر وقت به مسجد پیامبر می‌روم، آنجا خیلی شلوغ است، در این چند روز نتوانستم در قسمت «روضه پیامبر» نماز بخوانم.

ــ باید موقع ظهر به آنجا بروی، بعد از نماز ظهر آنجا کمی خلوت می‌شود زیرا بیشتر مردم برای صرف ناهار به محلّ اقامت خود می‌روند.

قرار می‌شود که امروز ظهر به مسجد برویم، بعد از نماز جماعت، دقایقی صبر می‌کنیم، سیل جمعیّت از مسجد خارج می‌شود، حالا فرصت خوبی است که به قسمت «روضه پیامبر» برویم، تو خوب می‌دانی که تا سال هفتم هجری مسجد پیامبر فقط همان محدوده «روضه پیامبر» بوده است، بعداً مسجد توسعه داده شده است.

برایت گفته‌ام که در مسجد پیامبر، هر جا که قالی آن به رنگ سبز است، آنجا همان «روضه پیامبر» است، پیامبر فرموده که بین منبر و خانه من، باغی از باغ‌های بهشت است. ما اکنون وارد باغ بهشتی می‌شویم. خوشحال می‌شوی، می‌توانی جایی برای خواندن نماز پیدا کنی. تو مشغول خواندن نماز می‌شوی و من به فکر فرو می‌روم، به راستی من کجا آمده‌ام، اینجایی که نشسته‌ام، چه خاطره‌ای دارد؟ دوست دارم به تاریخ سفر کنم، به قبل از سال هفتم هجری...۱۴۳

چند نفر وارد مسجد می‌شوند، آنان در جستجوی پیامبر هستند، همه با تعجّب به آنان نگاه می‌کنند، آخر این یهودیان چرا به مسجد آمده‌اند؟ معلوم می‌شود که این چند نفر از یهودیان «بنی‌قریظه» هستند که به تازگی مسلمان شده‌اند، آنان می‌خواهد با پیامبر دیدار داشته باشند.

من وقتی می‌فهمم که آنان از دین یهود دست برداشته و اسلام را انتخاب کرده‌اند، بسیار خوشحال می‌شوم، نزد یکی از آنان می‌روم و نام او را می‌پرسم. او خود را «عبداللّه‌بن‌سلام» معرّفی می‌کند. او به من می‌گوید از وقتی که مسلمان شده است همه اقوام و فامیلش او را طرد کرده‌اند و با ذلّت و خواری با او برخورد می‌کنند.۱۴۴

یکی از مسلمانان به عبداللّه‌بن‌سلام می‌گوید که پیامبر به منزل خود رفته است و برای دیدن پیامبر باید به خانه آن حضرت بروید. عبداللّه‌بن‌سلام و دوستانش به سمت در مسجد می‌روند تا خارج شوند، من نیز همراه آنان می‌روم.۱۴۵

اینجا خانه پیامبر است. عبداللّه‌بن‌سلام و دوستانش با کمال ادب و احترام نزد پیامبر نشسته‌اند، پیامبر لبخندی بر لب دارد و از آنان به گرمی پذیرایی می‌کند.

عبداللّه‌بن‌سلام با تاریخ پیامبران به خوبی آشناست و می‌داند خداوند برای پیامبران، وصی و جانشین قرار داده است، جانشین موسیعليه‌السلام ، یوشع بود.

عبداللّه‌بن‌سلام رو به پیامبر می‌کند و می‌گوید: ای پیامبر خدا! برای ما جانشین خود را معرّفی کن!

در این هنگام جبرئیل بر پیامبر نازل می‌شود و آیه‌ای را بر او نازل می‌کند. پیامبر رو به آنان می‌کند و می‌گوید : «همین الآن ، جبرئیل نزد من آمد و این آیه را بر من نازل کرد:( إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّه وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ ؛ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَهُمْ رَ اکِعُونَ ) ، بدانید که فقط خدا و پیامبر و کسانی که در رکوع نماز صدقه می‌دهند ، بر شما ولایت دارند».۱۴۶

همه به فکر فرو می‌روند ، به راستی منظور خدا از کسی‌که در رکوع صدقه می‌دهد کیست ؟ او کیست که مانند خدا و رسول خدا بر همه ولایت دارد ؟

من هیچ‌کس را نمی‌شناسم که در رکوع ، صدقه داده باشد

پیامبر رو به یارانش می‌کند و می‌گوید : «برخیزید ! برخیزید ! باید به مسجد برویم و کسی را که این آیه درباره او نازل شده است، پیدا کنیم»

همه به سوی مسجد می‌روند، مسجد پر از جمعیّت است و عدّه‌ای مشغول نماز هستند.

چگونه بفهمیم چه کسی در میان این همه جمعیّت ، صدقه داده است ؟

خوب است که ما به دنبال یک فقیر بگردیم و از او سوال کنیم ، این طوری بهتر می‌توانیم گمشده خود را پیدا کنیم

یک مرد عرب می‌خواهد از درِ مسجد بیرون برود ، نگاه کن ، چهره او زرد است ، حتما خیلی گرسنه است

نزد فقیر می‌رویم ، این فقیر چقدر خوشحال است ! مثل این‌که تمام دنیا را به او داده‌اند

پیامبر به او نگاهی می‌کند و می‌پرسد : «ای مرد عرب ! از کجا می‌آیی ؟ چرا این‌قدر خوشحالی ؟»

مرد عرب با دست ، گوشه مسجد را نشان می‌دهد و می‌گوید : «از پیش آن جوان می‌آیم ، او به من این انگشتر قیمتی را داد»

صدای اللّه اکبرِ پیامبر در مسجد طنین می‌اندازد همه از این فقیر می‌خواهند تا بیشتر توضیح دهد

مرد عرب می‌گوید : «ساعتی قبل ، وارد مسجد شدم و از مردم درخواست کمک کردم ، امّا هیچ‌کس به من کمک نکرد ، من در مسجد دور می‌زدم و طلب کمک می‌کردم ، در این میان ، نگاهم به جوانی افتاد که در رکوع بود ، او با دست اشاره کرد تا من به سوی او بروم ، من هم پیش او رفتم و او انگشتر خود را به من داد»

همه مردم ، اللّه اکبر می‌گویند و به سوی آن جوان می‌روند آن جوان ، هنوز در حال خواندن نماز است پیامبر تا او را می‌بیند اشک در چشمانش حلقه می‌زند !

به راستی این کیست که دیدنش این‌گونه اشک شوق بر چشمان پیامبر جاری کرده است ؟

او علیعليه‌السلام است که به حکم قرآن ، از امروز بر همه مسلمانان ، ولایت دارد۱۴۷

پیابر رو به مردم می‌کند و می‌گوید: «علی بعد از من ولیّ و امام شماست».۱۴۸

این خبر در شهر می‌پیچد که خدا آیه‌ای را درباره علیعليه‌السلام نازل کرده است ، آن‌هایی محبّت علیعليه‌السلام در سینه دارند خوشحال می‌شوند ، به راستی چه آقا و مولایی بهتر از علیعليه‌السلام !

اکنون حسّان بن ثابت جلو می‌آید و در وصف علیعليه‌السلام این شعر را می‌سراید: «أَبَا حَسَنٍ تَفدِیکَ نَفسِی وَ مُهجَتِی...ای علی! ای جان من و همه مسلمانان فدای تو...تو آن کسی هستی که در حال رکوع صدقه دادی و انگشتر خود را به فقیر دادی و خدا هم ولایت و رهبری تو را در قرآن نازل کرد».۱۴۹

آفرین بر تو ای حسان! این شعر تو هرگز از یاد و خاطره‌ها فراموش نخواهد شد.

در میان مردم گروهی هستند که کینه علیعليه‌السلام را به سینه دارند ، این خبر آن‌ها را بسیار ناراحت می‌کند

برای همین جلسه‌ای تشکیل می‌دهند و با یکدیگر درباره این موضوع گفتگو می‌کنند

آیا می‌خواهی سخن آن‌ها را بشنوی ؟

گوش کن : «ما هرگز ولایت علی را نمی‌پذیریم ، آخر چگونه می‌شود یک جوان بر ما که پنجاه سال از او بزرگ‌تر هستیم حکومت کند ؟ علی خیلی جوان است ، او برای رهبری شایسته نیست»

معلوم می‌شود که هنوز این مردم به سنّت‌های جاهلیّت ایمان دارند

عرب‌ها که همیشه رهبران خود را با ریش‌های سفید دیده‌اند نمی‌توانند رهبریِ یک جوان را قبول کنند درست است که او همه خوبی‌ها و کمال‌ها را دارد ، امّا برای این مردم هیچ چیز مانند یک مشت ریشِ سفید نمی‌شود ، برای آن‌ها ارزش ریشِ سفید از همه فضایل برتر است !!

البته بعضی از این مردم ، فکر می‌کنند که خلیفه باید خیلی جدّی باشد و همیشه اخمو باشد تا همه از او بترسند ، امّا علیعليه‌السلام همیشه لبخند به لب دارد و برای همین به درد خلافت نمی‌خورد۱۵۰

آنان در گوشه‌ای از مسجد، دور هم جمع می‌شوند، یکی از آنان می‌گوید:

ــ به نظر شما چه باید بکنیم؟

ــ اگر ما ولایت علیعليه‌السلام را نپذیریم به قرآن کفر ورزیده‌ایم، اگر هم به این آیه ایمان بیاوریم، باید این ذلّت و خواری را تحمّل کنیم و ولایت علیعليه‌السلام را قبول کنیم.

ــ ما می‌دانیم که محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم راست می‌گوید و این آیه از طرف خدا نازل شده است، ما ولایت محمّد را پذیرفته ایم، امّا هرگز از علیعليه‌السلام پیروی نمی‌کنیم.

بار دیگر جبرئیل بر پیامبر نازل می‌شود و این آیه را برای او می‌خواند:( یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّه ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ أَکْثَرُهُمُ الْکَـفِرُونَ ) : آنان نعمت خدا را می‌شناسند، امّا باز آن را انکار می‌کنند و بیشترشان کافر هستند».۱۵۱

آری، ولایت علیعليه‌السلام یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌هایی است که خداوند به این مردم عنایت کرده است، افسوس که این مردم به فکر سنّت‌های روزگار جاهلیّت هستند و این‌گونه خود را از این نعمت آسمانی بی‌بهره می‌کنند.

عمربن‌خطّاب دوستان خود را دور خود جمع می‌کند، آن‌ها نقشه‌ای در سر دارند، آن‌ها می‌خواهند به مسجد بروند و در حال رکوع به فقرا صدقه بدهند تا خداوند آیه‌ای را هم درباره آن‌ها نازل کند !

آن‌ها با خود فکر می‌کنند که اگر آیه‌ای درباره آن‌ها نازل شود چقدر خوب می‌شود ، آن وقت ، آن‌ها هم بر مردم ولایت خواهند داشت

پول‌های خود را روی هم می‌ریزند ، این یک سرمایه گذاری مشترک است ، هرکس باید سهم خود را بدهد با این پول می‌توان چهل انگشتر قیمتی خرید

خبر می‌رسد که در مسجد بازار صدقه دادن ، خیلی داغ شده است ! چند نفر کنار در مسجد ایستاده‌اند ، یکی از آن‌ها هم در داخل مسجد مشغول نماز است ، وقتی یک فقیر وارد مسجد می‌شود ، دور او حلقه می‌زنند و از او می‌خواهند تا نزد عمربن‌خطّاب برود که نماز می‌خواند و یک انگشتر قیمتی بگیرد

فقیر هم که از ماجرا، بی‌خبر است خوشحال می‌شود و به آن طرف می‌رود با نزدیک شدن فقیر ، یکی به آن نمازگزار علامت می‌دهد و او به رکوع می‌رود و در رکوع به آن فقیر انگشتری قیمتی داده می‌شود !

چهل فقیر، صاحب انگشتر شدند، امّا آیه‌ای نازل نمی‌شود.۱۵۲

انگشترهایی که این گروه از دست دادند، خیلی قیمتی‌تر از انگشتر علیعليه‌السلام بودند ، امّا انگشتر علیعليه‌السلام چیزی داشت که همه این چهل انگشتر نداشت و آن اخلاص صاحبِ انگشتر بود !

مهم این است که تو کاری را با اخلاص انجام دهی، این اخلاص است که به یک کار ارزش می‌دهد.

روح و جان من کجاست؟

با دقّت نگاه به تابلوی مسجد می‌کنم، می‌بینم روی آن نوشته است: «مسجد الاجابة». تعجّب می‌کنم، آیا این نوشته درست است یا آنچه من شنیده‌ام. باید پرس و جو کنم.

داخل مسجد می‌شوم، جوانی را که چفیه قرمز بر سر دارد می‌بینم، جلو می‌روم از او می‌پرسم:

ــ اسم این مسجد چیست؟

ــ اینجا «مسجد الإجابة» است.

ــ چرا این مسجد را به این نام می‌خوانند؟

ــ در تاریخ آمده یک روز پیامبر سه حاجت مهم داشت و برای دعا کردن به اینجا آمد و دعای او مستجاب شد. برای همین این مسجد را به این نام خوانده‌اند.

ــ در زمان پیامبر اینجا مسجد بود؟

ــ خیر. اینجا زمینی خارج از شهر بود، بعدا مسلمانان در اینجا مسجدی بنا کردند.

معلوم شد که اینجا بیابان بوده است، سوال مهمّی در ذهنم نقش می‌بندد، مگر پیامبر بارها نگفته‌اند که برای دعا کردن به مسجد بروید، پس چرا خودش برای دعا کردن به مسجد نرفته است؟ مگر او نگفته بود که بین منبر و خانه من، باغی از باغ‌های بهشت است، چرا او آنجا را رها کرد و برای دعا کردن به بیابان آمده است؟

باید بیشتر تحقیق کنم، باید سوال کنم.

آیا می‌دانی مباهله به چه معنا می‌باشد؟

دو نفر که بر سر موضوعی اختلاف دارند و به نتیجه‌ای نمی‌رسند، آن‌ها تصمیم می‌گیرند که در حقّ یکدیگر نفرین کنند و از خدا بخواهند هر یک از آنان که دروغگوست، با عذاب خدا از بین برود، در زبان عربی به این کار، مباهله می‌گویند.۱۵۳

اینجا مسجد «مباهله» است، پیامبر در سال نهم هجری در اینجا با مسیحیان قرار مباهله گذاشتند، مباهله باید در بیرون از شهر واقع شود، زیرا قرار است بر کسی که دروغ می‌گوید، عذاب نازل شود، برای همین باید مباهله در بیرون از شهر انجام گیرد تا به مردم آسیب نرسد، بعدا مسلمانان در این مکان مسجدی ساختند تا یادآور جریان مباهله پیامبر با مسیحیان باشد.

چرا این وهّابی‌ها نام این مسجد را تغییر داده‌اند؟ آیا آن‌ها می‌خواهند کاری کنند که این واقعه از یادها برود؟

آنانی‌که نام این مسجد را تغییر دادند باید بدانند که مباهله در یک مسجد خلاصه نمی‌شود، مباهله، یک حقیقت جاوید است، مباهله، سند محکم حقانیّت شیعه است!

بی‌جهت نیست که وقتی به کلمات امام علیعليه‌السلام مراجعه می‌کنیم می‌بینیم آن حضرت در ده مورد برای دفاع از حق خود به واقعه مباهله اشاره کرده است، امام رضاعليه‌السلام نیز وقتی با مأمون عبّاسی سخن می‌گفت، سه بار به واقعه مباهله اشاره کرده است.

من باید مباهله را بهتر و بیشتر بشناسم، باید به تاریخ سفر کنم، به سال نهم هجری بروم...۱۵۴

بیشتر قبیله‌های عرب مسلمان شده‌اند، شهر مکّه هم فتح شده است، اکنون پیامبر دستور می‌دهد تا نامه‌ای به مسیحیان منطقه نجران نوشته شود. نجران، منطقه‌ای خوش آب و هواست که در جنوب غربی مدینه در نزدیکی «یمن» واقع شده است. در آنجا مسیحیان زندگی می‌کنند. در این نامه پیامبر آنان را به اسلام دعوت می‌کند.

وقتی نامه پیامبر به دست مسیحیان می‌رسد، بزرگان آنان دور هم جمع می‌شوند تا درباره این نامه با هم مشورت کنند. سرانجام تصمیم می‌گیرند تا چهل نفر را به مدینه بفرستند تا آن‌ها با پیامبر دیدار کنند.

مسیحیان در مدینه به مسجد پیامبر رفتند، هدیه‌هایی را تقدیم پیامبر نمودند، پیامبر به آنان سه روز فرصت داد تا به راحتی بتوانند درباره دین اسلام تحقیق کنند و با آیین اسلام آشنا شوند. آنان نشانه‌های آخرین پیامبر خدا را در کتاب انجیل خوانده بودند و اگر به ندای فطرت خود گوش می‌دادند می‌توانستند حقّانیت پیامبر را تشخیص دهند.

در این مدّت آنان در مسجد پیامبر ناقوس زدند و به انجام مراسم خود پرداختند. بعد از سه روز پیامبر آنان را به حضور طلبید تا سخن آنان را بشنود. اسقف که بزرگ مسیحیان بود رو به پیامبر کرد و گفت:

ــ ای محمّد! موسیعليه‌السلام پیامبر خدا بود، نام پدر او چه بود؟

ــ عمران.

ــ پدرِ یوسفعليه‌السلام که بود؟

ــ یعقوبعليه‌السلام .

ــ پدر تو کیست؟

ــ عبد اللّه.

ــ پدر عیسیعليه‌السلام کیست؟

پیامبر در جواب سکوت کرد. اینجا بود که جبرئیل نازل شد و آیه ۵۹ سوره آل عمران را بر پیامبر نازل کرد.

پیامبر رو به اسقف کرد و آیه قرآن را برای آنان خواند:( إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّه کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ... ) : عیسیعليه‌السلام مانند آدمعليه‌السلام است که خدا او را از خاک آفرید».

آری، خدا عیسیعليه‌السلام را بدون آن‌که پدر داشته باشد آفرید، امّا این دلیل نمی‌شود که مسیحیان بگویند عیسیعليه‌السلام ، خداست، زیرا آدم هم بدون پدر آفریده شده است، آدم و عیسیعليه‌السلام هر دو آفریده خداوند هستند.

اسقف رو به پیامبر کرد و گفت: «تو می‌گویی عیسی از خاک آفریده شده است. چنین چیزی هرگز در کتب آسمانی نیامده است».

سپس با صدای بلند گفت: «عیسی همان خداست».۱۵۵

پیامبر در جواب او سکوت کرد، او منتظر وحی خدا بود، بعد از لحظاتی جبرئیل نازل شد و آیه مباهله رابرای پیامبر آورد. پیامبر آن آیه را برای مسیحیان خواند:( ...فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّه عَلَی الْکَـذِبِینَ ). به آنان بگو بیایید با یکدیگر مباهله کنیم، ما پسران، زنان و نفْس‌های خود را می‌آوریم، شما هم پسران، زنان و اَنْفس خود را بیاورید و آنگاه مباهله کنیم و بگوییم که لعنت خدا بر کسی باشد که دروغ می‌گوید».

اسقف وقتی این آیه را شنید گفت:

ــ سخن تو از روی انصاف است. ما با تو مباهله می‌کنیم تا هر کس که دین او باطل است، عذاب بر او نازل شود. ای محمّد! وعده ما کی؟

ــ فردا، صبح زود.۱۵۶

شب مسیحیان دور هم جمع شده‌اند و درباره فردا با یکدیگر سخن می‌گویند، یکی از آنان رو به بقیّه می‌کند و می‌گوید:

ــ اگر فردا محمّد با یاران و لشکریانش آمد، بدانید که او بر باطل است و پیامبر خدا نیست.

ــ چطور مگر؟

ــ اگر او همه یارانش را با خود بیاورد، در واقع این‌گونه می‌خواهد ما را بترساند و مانند پادشاهان عمل کند، ما در این صورت با او مباهله خواهیم کرد. فقط در یک صورت ما نباید با او مباهله کنیم.

ــ در چه صورتی؟

ــ اگر محمّد با خاندان خودش برای مباهله بیاید.

ــ برای چه؟

ــ کسی که خانواده خود را برای مباهله می‌آورد، به حقّانیت خود یقین دارد و او همان پیامبری است که در انجیل به آمدن او وعده داده شده است. ما باید از نفرین او بترسیم.

ــ آری، اگر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیامبر خدا باشد، نفرین او اثر می‌کند و عذاب بر ما نازل خواهد شد.

ــ درست است، ما داستان مباهله پیامبران را شنیده‌ایم، همه می‌دانیم اگر پیامبری برای مباهله دست به سوی آسمان گیرد، خدا دعای او را مستجاب می‌کند و دشمن او نابود خواهد شد.۱۵۷

نزدیک طلوع آفتاب است، همه منتظر هستند ببینند پیامبر چه کسانی را همراه خود برای مباهله خواهد برد، خدا به پیامبر دستور داده پسران، زنان و نفْس‌های خود را برای مباهله با مسیحیان ببرد.

همه نگاه می‌کنند، پیامبر به سوی خانه علیعليه‌السلام می‌رود، وارد خانه می‌شود، بعد از لحظاتی، پیامبر از در خانه بیرون می‌آید در حالی که دست حسنعليه‌السلام را در دست گرفته و حسینعليه‌السلام را در آغوش خود گرفته است، بعد از آن فاطمه و علیعليه‌السلام می‌آیند. پنج تن به سوی وعده‌گاه حرکت می‌کنند.

مردم هم همراه آنان می‌آیند، وقتی پیامبر به آنجا می‌رسد با عبای سیاه خود، سایبانی درست می‌کند.

اکنون پیامبر آنجا زیر آن سایه‌بان می‌نشیند، حسنعليه‌السلام را طرف راست خود، حسینعليه‌السلام را سمت چپ خود می‌نشاند، از علیعليه‌السلام می‌خواهد جلو او بنشیند و فاطمهعليها‌السلام هم پشت سر پدر می‌نشیند. اکنون پیامبر آیه تطهیر را می‌خواند.۱۵۸

آیا تو می‌دانی آیه تطهیر کدام است؟

این آیه تطهیر است:( إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ) : خداوند اراده کرده که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید و آنان را پاکیزه گرداند ».

دوست خوبم! من باید درباره این آیه برای تو سخن بگویم، اندکی صبر کن تا ماجرای مباهله را تمام کنم، سپس درباره آیه تطهیر برایت بیان خواهم کرد.

سپس پیامبر رو به علی، فاطمه، حسن و حسینعليه‌السلام می‌کند و می‌گوید: «عزیزانم! هر وقت من بر این مسیحیان نفرین کردم، شما آمین بگویید».۱۵۹

پیامبر دو دست خود را بالای سرش می‌برد در حالیکه انگشتان دست خود را به یکدیگر گره زده است.۱۶۰

او آماده است تا مراسم مباهله را آغاز کند. مسیحیان همه به اینجا آمده‌اند، آن‌ها این منظره را نگاه می‌کنند، بزرگان آنها جلو می‌آیند و می‌گویند:

ــ ای محمّد! اینان چه کسانی هستند که همراه خود به برای مباهله آورده‌ای؟

ــ امروز بهترین بندگان خدا را به اینجا آورده‌ام، خدا هیچ‌کس را به اندازه اینان دوست ندارد.

ــ ای محمّد! چرا یاران خود را نیاوردی؟ چرا لشکر خود را نیاوردی؟ چرا زن و یک مرد و دو بچّه را آورده‌ای؟

ــ خدا به من چنین دستور داده است. من با این چهار نفر با شما مباهله می‌کنم. اینان اهل و خاندان من هستند.

اکنون همه می‌فهمند که اهل پیامبر چه کسانی هستند.۱۶۱

رنگ از چهره مسیحیان می‌پرد، یکی از آنان می‌گوید: «به خدا قسم اگر امروز محمّد بر ما نفرین کند، همه ما نابود خواهیم شد».

آنان نزد پیامبر می‌آیند و روی زمین می‌نشینند و چنین می‌گویند: «ای محمد! ما از مباهله کردن پشیمان شده‌ایم، ما می‌خواهیم با تو پیمان صلح ببندیم».

پیامبر سخن آنان را قبول می‌کند و تصمیم بر آن می‌شود که پیمان‌نامه صلح نوشته می‌شود، قرار می‌شود آنان بر دین خود باقی بمانند ولی حکومت پیامبر خود را بپذیرند و سالیانه دو هزار حُلّه (که نوعی پارچه بسیار قیمتی است) پرداخت کنند.۱۶۲

اکنون پیامبر به سوی مسجد می‌رود، وارد مسجد می‌شود، جبرئیل بر او نازل می‌شود و به او چنین می‌گوید: «ای محمّد! خدا به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: موسی از من خواست تا بر قارون عذاب نازل کنم و من این کار را کردم، به عزّت و جلالم سوگند، اگر امروز با علی، فاطمه، حسن و حسین بر مسیحیان نفرین می‌کردی، عذاب سختی را بر آنان نازل می‌کردم».

پیامبر دستان خود را به سوی آسمان می‌گیرد و سه مرتبه شکر خدا را به جا می‌آورد و سپس به سجده می‌رود.۱۶۳

روز مباهله، مانند آفتابی است که در روز بیست و چهارم ذی‌الحجّه طلوع کرد و برای همیشه روشنی‌بخش حقّ و حقیقت است.

درست است که آن‌روز مباهله‌ای انجام نشد، امّا یک اعتقاد بلند به یادگار ماند که صاحبان آن اهل‌بیت پیامبر بودند.

بیا یک بار دیگر ترجمه آیه مباهله را با هم بخوانیم: «به آنان بگو بیایید با یکدیگر مباهله کنیم، ما پسران، زنان و نفْس‌های خود را می‌آوریم، شما هم پسران و زنان و نفْس‌های خود را بیاورید و آنگاه مباهله کنیم و بگوییم که لعنت خدا بر کسی باشد که دروغ می‌گوید».

خدا از پیامبر خواست تا سه گروه را همراه خود ببرد:

اول: گروه پسران.

دوم: گروه زنان.

سوم: گروه اَنْفُس (نفْس‌ها)

این یک حقیقت قطعی است که پیامبر آن‌روز فقط علی، فاطمه، حسن و حسینعليه‌السلام را برای مباهله برد. در کتب اهل‌سنّت این مطلب بارها و بارها ذکر شده است و آن‌ها نمی‌توانند این حقیقت را انکار کنند.

پیامبر باید این مباهله را انجام دهد، یعنی خدا از پیامبر می‌خواهد تا با مسیحیان این‌گونه سخن گوید و آنان را به مباهله دعوت کند، پیامبر به آنان می‌گوید بیایید این‌گونه مباهله کنیم، هر کدام از ما این سه گروه را همراه خود بیاوریم و مباهله کنیم.

پس معلوم می‌شود که پیامبر جزء این سه گروه نیست، زیرا خود پیامبر کسی است که قرار است مباهله را انجام دهد، پیامبر باید «پسران»، «زنان» و «نفوس» را همراه خود به مباهله ببرد، پس این سه گروه غیر از پیامبر می‌باشند.

اکنون باید آیه را با این ۳ گروه تطبیق دهیم: