٦ - ادوار شيعه
همان گونه كه بيان شد، نخستين دوره حيات شيعه ، زمان حيات پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
است نوبختى مى گويد: ((شيعه ، نخستين فرقه اسلامى است ؛ آنان پيروان علىعليهالسلام
و معتقدان به امامت او بودند كه در زمان پيامبرصلىاللهعليهوآله
و پس از آن وجود داشتند. اولين كسانى كه در اسلام به اسم شيعه ناميده شدند مقداد، سلمان فارسى ، ابوذر و عمار بن ياسر بودند
در كتابهاى معتبر شيعه و سنى احاديثى نقل شده است كه در آنها پيامبرصلىاللهعليهوآله
با صراحت از ((شيعه على )) نام برده اند. براى نمونه ، سيوطى ، دانشمند بزرگ اهل سنت در تفسير آيه شريفه(
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَـٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة
ِ)
(بنيه : ٧) سه حديث از آن حضرت نقل كرده است كه در آنها مصداق آيه مذكور علىعليهالسلام
و شيعه او معرفى شده اند.
شيخ مفيد نيز چند حديث از پيامبرصلىاللهعليهوآله
به اين مضمون كه ((على كه شيعه او رستگار مى باشند))، نقل كرده است
در منابع ديگر نيز اين گونه احاديث نقل شده است
بر اين اساس مفهوم تشيع توسط خود پيامبرصلىاللهعليهوآله
مطرح شد و ايشان بذر شيعه را در حوزه تفكر اسلامى نشاند و آن را پرورش داد.
ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه با وجود پيامبر، همه مسلمانها از ايشان پيروى مى كردند و شيعه او بودند، بنابراين معناى شيعه على چه معنا و مفهومى داشت ؟ در پاسخ بايد گفت : پيامبر با تعريف و تمجيد از شيعه علىعليهالسلام
، در واقع شيعه على را شيعه خود معرفى مى كند. به ديگر سخن ، ايشان درصدد بيان اين مطلب هستند كه هر كس از من پيروى كند؛ بايد از على پيروى كند، چه در اين زمان چه پس از من شاهد اين مطلب ، آن است كه پيامبرصلىاللهعليهوآله
در برخى احاديث پس از تمجيد از شيعه خود، خطاب به علىعليهالسلام
مى فرمايند: ((امام شيعه من تو هستى )).
در احاديث ديگر، پيامبرصلىاللهعليهوآله
، علىعليهالسلام
را خطاب قرار مى كنند و از عبارت ((شيعتنا)) يعنى شيعه پيامبر و علىعليهالسلام
استفاده مى كنند.
در حديث ديگر پيامبر تعبير ((شيعتى و شيعة اهل بيتى )) را به كار مى برند
اصولا پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
از همان ابتداى تبليغ عمومى خويش تا پايان عمر بارها علىعليهالسلام
را به عنوان جانشين خويش و امام مسلمانان پس از خود معرفى فرمودند.
براى مثال ، در آغاز بعثت پس از نزول آيه(
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
)
(شعراء: ٢١٤) صريحا على بن ابى طالب را وصى و وارث خويش خواندند.
در اين رويداد، پيامبرصلىاللهعليهوآله
نخستين سنگ بناى تشيع را پايه ريزى كردند و پس از آن همواره و در هر مناسبتى به تكميل اين بنا مى پرداختند تا اينكه اندكى قبل از وفاتشان در واقعه غدير خم در برابر انبوهى از مسلمانان از حج برگشته ماءموريت خويش را در اين زمينه به كمال رساندند و فرمودند: ((من كنت مولاه فهذا (على ) مولاه )). اين واقعه را صدها صحابى پيامبر و تابعين آنها نقل كرده اند كه در كتابهاى حديثى شيعه و سنى نقل شده است
مرحله دوم حيات شيعه ، پس از وفات پيامبرصلىاللهعليهوآله
آغاز مى شود. هنگامى كه علىعليهالسلام
و بنى هاشم و گروهى از بزرگان اصحاب مشغول مراسم خاك سپارى پيامبرصلىاللهعليهوآله
بودند، گروهى از مهاجرين و انصار در سقيفه بنى ساعده جمع شدند و به نزاع بر سر خلافت پيامبر پرداختند، انصار كسى را معرفى مى كرد و مهاجرين فرد ديگرى را، تا اينكه بدون مشورت با امت اسلامى و بزرگان اصحاب پيامبر كه در راءس آنها امام علىعليهالسلام
قرار داشت ، بر خلافت ابوبكر توافق كردند. علىعليهالسلام
پس از انجام مراسم تدفين درصدد پس گرفتن حق خويش برآمد. مسعودى نقل مى كند كه پس از وفات پيامبرصلىاللهعليهوآله
و حادثه سقيفه ، علىعليهالسلام
و ((شيعه او)) گرد هم جمع شدند.
اينان همان گروهى هستند كه در زمان پيامبرصلىاللهعليهوآله
((شيعه على )) خوانده مى شدند و در راءس آنها مقداد، سلمان فارسى ، ابوذر و عمار بن ياسر بودند. اما وحشت و غوغايى كه پس از بيعت با ابوبكر در ميان مسلمانان ايجاد شد، مانع از حمايت آنها از علىعليهالسلام
گرديد و او دريافت كه اگر حق خويش را طلب كند، جنگ و خونريزى در ميان مسلمانها باعث نابودى اسلام و بازگشت مردم به جاهليت خواهد شد. از اين رو او و شيعيانش از مطالبه حق خلافت چشم پوشى كردند، اما شيعه علىعليهالسلام
كه توصيه هاى پيامبرصلىاللهعليهوآله
درباره پيروى از علىعليهالسلام
را به خاطر داشتند، در همه حوادث به او چشم دوخته بودند و گاه در موارد ضرورت به پيروى از او با حاكمان وقت همكارى مى كردند. و گاه در سكوت و عزلت در انتظار فرصت مناسب بودند. در اين دوره تشيع نسبت به دوره قبل فعليت بيشترى يافت زيرا در مرحله اول ، شيعه تنها به امامت علىعليهالسلام
پس از پيامبرصلىاللهعليهوآله
اعتقاد داشتند اما پس از رحلت پيامبرصلىاللهعليهوآله
، علىعليهالسلام
امام و پيشواى شيعيان بود و آنها با اشاره حضرتش در امور سياسى و اجتماعى و جنگها مشاركت مى كردند، گذشته از اينكه در تفسير و عقايد و احكام فقهى از او پيروى مى كردند و بهره مند مى شدند.
دوره سوم ، پس از قتل عثمان و به خلافت رسيدن امام علىعليهالسلام
آغاز مى شود. در اين دوره امامت علىعليهالسلام
ظهور و بروز بيشترى يافت و بعد ولايت سياسى امام نيز تحقق يافت و در نتيجه شيعه نيز در حاكميت سياسى نقش بيشترى يافت
پس از شهادت امام علىعليهالسلام
و صلح امام حسنعليهالسلام
دوره حيات شيعه در عصر امويان فرا مى رسد كه سخت ترين مرحله براى شيعيان بود. در اين دوره خطيبان به دستور بنى اميه به امام اول شيعيان دشنام مى دهند و شيعيان بيشترين آزار و شكنجه و قتل و غارت متحمل گشتند. در همين دوره است كه قيام حسين بن علىعليهالسلام
در سال ٦١ هجرى بر عليه يزيد بن معاويه رخ مى دهد و فرزند دختر پيامبرصلىاللهعليهوآله
همراه تعدادى از شيعيان خاص خويش به شهادت مى رسند. پس از شهادت حسينعليهالسلام
قيامهايى به خونخواهى او و يارانش رخ داد كه از همه مهمتر قيام توابين در سال ٦٤ و قيام مختار در سال ٦٦ بود. مختار با جلب حمايت محمد حنفیه ، فرزند امام علىعليهالسلام
، شيعه را گرد خويش جمع كرد و آنان را براى گرفتن انتقام خون حسينعليهالسلام
و يارانش سازماندهى كرد. او قاتلان اهل بيتعليهالسلام
و شيعيان آنان در كربلا را يكى پس از ديگرى از دم تيغ گذراند و سر ابن زياد را براى امام سجادعليهالسلام
فرستاد. نقل شده است كه او پس از جلب حمايت محمد حنفیه او را امام مهدى معرفى كرد.
و به اين ترتيب نخستين انشعاب در شيعه پديد آمد.
به پيروان مختار كيسانيه مى گويند، چون اسم اصلى مختار كيسان بود. مهمترين اعتقاد كيسانيه اين بود كه پس از امام علىعليهالسلام
يا پس از امام حسن و امام حسينعليهالسلام
، به امامت محمد حنفیه معتقد بودند و او را مهدى موعود مى دانستند. كيسانيه خود به فرقه هاى فرعى تر منشعب شدند.
يكى ديگر از قيامهايى كه به پيدايش فرقه اى ديگر در ميان شيعه انجاميد، قيام زيد فرزند امام سجادعليهالسلام
است كه بر ضد بنى اميه صورت گرفت او بر عليه هشام بن عبدالملك حاكم اموى قيام كرد و سرانجام به شهادت رسيد. آن دسته از پيروان زيد كه او را به امامت قبول داشتند و عقايد خاصى داشتند، به زيديه مشهور شدند، كه در بحث از زيديه در اين باره بحث خواهيم كرد.
سومين انشعاب ، در زمان امام صادقعليهالسلام
رخ داد؛ گروهى از پيروان امام صادقعليهالسلام
اسماعيل فرزند ارشد ايشان و برادر امام موسى كاظمعليهالسلام
را به عنوان امام هفتم پذيرفتند و به تدريج عقايد خاصى را مطرح كردند كه به اسماعيليه معروف شدند. در ادامه ، اين فرقه مورد بحث قرار خواهد گرفت
اما اكثريت شيعه سلسله امامان را تا آخرين امام معصوم يعنى امام دوازدهم ، مهدى موعود (عج ) پذيرفتند اينان شيعه اثنى عشريه يا اماميه ناميده مى شدند.
در اواخر حكومت امويان و اوايل حكومت عباسيان كه بخشى از زمان امامت امام باقرعليهالسلام
و امام صادقعليهالسلام
، را شامل مى شود، به دليل ضعف اين دو حكومت ، فشار بر امامان و شيعيان آنها كمتر شد و در همين فرصت اندك بود كه آن دو بزرگوار، معارف و احكام شيعه را كه در واقع ريشه در تعليمات قرآن و سنت نبوى داشت ترويج و تبليغ كردند. پس از قدرت يافتن عباسيان فشار بر شيعه از سر گرفته شد، گرچه در زمان برخى از حاكمان عباسى چون امين و ماءمون شيعه از آزادى بيشترى برخوردار بودند. اندكى پس از غيبت كبرى ، يعنى از اوايل قرن چهارم ، تا اواخر قرن پنجم كه خاندان آل بويه (خاندان آل بويه ) در دستگاه عباسى نفوذ كردند و از مناصب مهم حكومتى بهره مند شدند، شيعه در بيان عقايد و آراى خويش آزادى عمل داشت
آل بويه خود يكى از خاندان فرهيخته شيعه بودند و دانشمندان فراوانى را به جامعه اسلامى عرضه كردند. بسيارى از متكلمان و فقيهان شيعه در همين زمان پديد آمدند كه از جمله آنها مى توان از شيخ صدوق و شيخ مفيد و سيد مرتضى و شيخ طوسى نام برد. حكومت حمدانيان در قرن چهارم در سوريه و حكومت فاطميين در قرنهاى چهارم تا ششم در مصر، كه هر دو شيعى مذهب بودند باعث گرديد تا مذهب تشيع در اين مناطق گسترش بسيارى يابد. اما با روى كار آمدن حكومت ايوبيان در قرن ششم و تسلط آنان بر مصر سخت گيرى و كشتار شيعيان و نابود كردن آثار و كتب آنان بار ديگر آغاز شد. پس از سقوط حكومت عباسى و روى كار آمدن حكومت مغول ، بويژه در دوره حكومت سلطان محمد خدابنده ، مذهب شيعه رواج يافت بزرگانى چون محقق حلى ، علامه حلى و خواجه نصير الدين طوسى در همين زمان مى زيسته اند.
پس از اينكه حكومت مغول منقرض شد در ايران حكومت ملوك الطوايفى برقرار گرديد و هر منطقه توسط يك طايفه و گروه اداره مى شد، تا اينكه شاه اسماعيل صفوى با برانداختن حكومت طوايف ، بر سرتاسر ايران و حتى بخشى از عراق چيره گشت
شاه اسماعيل و ديگر حاكمان صفوى مذهب شيعه داشتند و مهمترين و قدرتمندترين حكومت شيعى در عصر غيبت توسط آنان ايجاد شد. شاه اسماعيل مذهب رسمى را شيعه اعلام كرد و در ترويج آن كوششهاى بسيار نمود. دانشمندان بزرگى چون شيخ بهايى ، ميرداماد، ملاصدرا، فيض كاشانى و علامه مجلسى در همين زمان مى زيسته اند. اما در همين زمان دولت عثمانى بر ديگر سرزمينهاى اسلامى تسلط داشت و همان سيره امويان نسبت به شيعه را از سر گرفت عثمانيها هزاران نفر از اهالى تركيه و سوريه را به جرم شيعه بودن از دم تيغ گذراندند و فقيهانى چون شهيد ثانى را به شهادت رساندند و همان كار ايوبيان در مصر را در مناطق ديگر شيعه نشين تكرار كردند. بدين سان مذهب شيعه كه زمانى در سوريه و مصر و بخشى از تركيه رواج عام داشت ، از آن مناطق رخت بربست و بسيارى از شيعيان تركيه و سوريه از ترس حكومت عثمانى به مناطق كوهستانى هجرت كردند كه هم اينك نيز با عنوان علويان در آن مناطق زندگى مى كنند
____________________