• شروع
  • قبلی
  • 45 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8455 / دانلود: 1982
اندازه اندازه اندازه
شرح چهل حدیث از حضرت مهدی (عج)

شرح چهل حدیث از حضرت مهدی (عج)

نویسنده:
فارسی

حديث بيست و هشتم:

(نهى از شك)

«لا تَشُكَنَّ، فَوَدَّ الشَّيْطانُ أَنَّكَ شَكَكْتَ »(51)

هرگز شك به خود راه مده؛ زيرا شيطان دوست دارد كه تو شك كنى.

شرح شيخ كلينى (رحمه الله)، به سند خود از حسن بن نضر، نقل مى كند: هنگامى كه وارد منزل امام عسكرىعليه‌السلام شدم، شخص سياهى را ديدم كه ايستاده است. او به من گفت: «تو حسن بن نضر هستى؟» گفتم: «آرى.» گفت: «داخل شو.» پس داخل خانه شدم و سپس اتاقى را ديدم كه بر درِ آن پرده اى آويزان شده بود. از داخل اتاق ندايى شنيدم كه فرمود:

اى حسن بن نضر! خدا را بر آن چه بر تو منّت گذاشته شكرگزار باش و حمد كن، و هرگز شكّى به خود راه مده؛ زيرا شيطان دوست دارد كه تو شك كنى....

از آن جا كه حسن بن نضر و جماعتى ديگر از شيعيان، در امر وكلا و ديگر امور شك كرده بودند، و در امر امامت و رهبرى جامعه ـ كه از مسائل اعتقادى است ـ شك، موجب فساد دين خواهد شد، امامعليه‌السلام او را از شك و ترديد برحذر مى دارد.

از اين حديث شريف چند نكته استفاده مى شود:

1. از آن جا كه امامعليه‌السلام خبر از باطن حسن بن نضر مى دهد، مى فهميم كه آن حضرت علم غيب مى داند.

2. امامعليه‌السلام اگر چه در غيبت به سر مى برد، به فكر شيعيان خود است و آنان را از حيرت و ضلالت و گرفتارى ها نجات مى دهد.

3. شك در امور اعتقادى، زيان فراوان دارد؛ زيرا منشأ همه ى بى بندوبارى ها، نداشتن يقين و باور دينى است. ما بايد ايمان خود و ديگران را تقويت كنيم و در صورت القاى شبهات، پاسخ گوى آن ها باشيم.

4. يكى از راه هاى نفوذ شيطان، ايجاد شك و ترديد در باورهاى عقيدتى مردم است، و طبق اين حديث، شيطان اين حالت انسان را بسيار دوست دارد.

5. انسان بايد شك و ترديد را از خود و افراد جامعه دور سازد. همان گونه كه امام زمانعليه‌السلام درصدد برآمدند تا شك را از حسن بن نضر و جماعت شيعه برطرف كنند. قرآن كريم، در پانزده مورد، شك را مذمّت، و شك كننده را به تفكّر دعوت كرده است. نتيجه ى تفكّر، زوال شك ورسيدن به يقين است.

حديث بيست و نهم:

(حكم منكرين امام زمانعليه‌السلام )

«لَيْسَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَبَيْنَ أَحَد قِرابَةٌ، وَمَنْ أَنْكَرَني فَلَيْسَ مِنّي، وَسَبيلُهُ سَبيلُ ابْنِ نُوح »(52)

بين خداوند عزّوجلّ و هيچ كس قرابت و خويشاوندى نيست، هر كه مرا انكار كند از من نيست، و راهِ او راه فرزند نوح است.

شرح اين عبارت، بخشى از جواب هاى امام زمانعليه‌السلام به پرسش هاى اسحاق ابن يعقوب است. از جمله ى آن سؤال ها، سؤال از حكم كسانى است كه از اهل بيت و نسل پيامبرند و از فرزندان عموى آن حضرت شمرده مى شوند، ولى منكر امام زمان اند. او مى پرسد: «آيا با وجود اين كه منكران حضرت، از ذرارى پيامبرند، گمراه اند يا نه؟» حضرتعليه‌السلام در جواب اين سؤال به نكته اى اشاره مى كند و مى فرمايد:

ميان خدا و هيچ كس، قرابت و خويشاوندى وجود ندارد كه به جهت آن درباره اش ملاحظه ى خاصى صورت گيرد؛ لذا اگر فردى نافرمانى خدا را كند ـ هر كس كه باشد ـ سرنوشتش دوزخ است.

يكى از موارد نافرمانى خدا، انكار امامت امام زمان يا انكار وجود اوست. آن كه اين نظر را داشته باشد، راهى را كه مى پيمايد، راه فرزند نوح است. او به هر جا پناه برد، نجات نيابد؛ همان گونه كه كوه بلند، فرزند حضرت نوح را نجات نداد.

اين حديث را روايتى كه شيعه و سنّى در كتب روايى خود آورده اند، تأييد مى كند؛ و آن اين كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

مَثل اهل بيت من، مَثل كشتى نوح است، هر كس سوار بر آن شود، نجات مى يابد و كسى كه از آن تخلّف كند، غرق مى شود.(53)

حديث سى ام:

(آزار دهندگان امام زمانعليه‌السلام )

«قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّيعَةِ وَحُمَقاؤُهُمْ، وَمَنْ دينُهُ جِناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ »(54)

نادانان و كم خردان شيعه و كسانى كه پر و بال پشه از دين دارى آنان برتر و محكم تر است، ما را آزار مى دهند.

شرح اين عبارت، بخشى از توقيعى است كه حضرتعليه‌السلام در جواب نامه ى محمّد بن علىّ بن هلال كرخى فرستاده است. اين توقيع، در ردّ طايفه اى از غاليان است كه به شركت ائمهعليهم‌السلام با خداوند در علم و قدرت او معتقدند!

يكى از وظايف شيعه اين است كه امامان را همان طور كه هستند، بشناسد، نه آنان را در سطح افراد عادى پايين آورد و نه در قدرت و... شريك خداوند يكتا قرار دهد.

در روايات فراوانى، مقام امامان و وظيفه شان به خوبى بيان شده و لازم است با مراجعه به آن ها، تفكّر خويش را درباره ى امامان اصلاح كنيم.

اعمال و رفتار و اعتقاد غاليان، سبب شد كه مخالفان، شيعه را تكفير كنند و گروهى از آنان نيز به نجاست و واجب القتل بودن شيعه فتوا دهند.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در نهج البلاغه در كلامى مى فرمايد:

دو كس در مورد من هلاك مى گردد: يكى آن كس كه در دوستى با من به راه افراط مى رود، ديگرى آن كه در دشمنى با من، سخت به تفريط مى افتد.(55)

حديث سى و يكم:

(نهى از تكلّف و به زحمت انداختن)

«لا تَتَكَلَّفُوا عِلْمَ ما قَدْ كُفيتُمْ »(56)

خود را براى دانستن آن چه از شما نخواسته اند به مشقت نيندازيد.

شرح اين عبارت از جمله مطالبى است كه امام زمانعليه‌السلام در جواب سؤال هاى اسحاق بن يعقوب تذكّر داده اند.

از اين حديث شريف چند نكته استفاده مى شود كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1. همه ى افراد، از نظر عقلى و توان درك و فهم، يك سان نيستند. برخى، مطالب فلسفى و عقلى و استدلالى را به راحتى درك مى كنند و برخى چنين نيستند؛ بنابراين، هر كس بايد اندازه ى فهم خود را بداند و بيش از آن، خود را به زحمت نيندازد؛ زيرا، به طور نمونه، كسى كه توان فهم مطالب عرفانى را ندارد، اگر وارد اين مباحث شود، يقيناً، با مشكل روبه رو خواهد شد و چه بسا به گمراهى افتد.

2. شارع مقدّس اسلام، برخى مطالب را نخواسته آشكار كند. حضرت در اين روايت مى فرمايد:

به همان اندازه كه براى شما روشن شده است، قناعت كنيد و خود را براى فهميدن آن چه از شما مخفى شده است، به زحمت نيندازيد.

مثلاً برخى به دنبال اين اند كه بدانند حضرت، الآن، در كجا زندگى مى كنند و...؛ علم اين مطالب بر ما پوشيده است. آن چه براى ما روشن است، اين است كه حضرت، زنده است. وظيفه ى ما، آماده كردن اوضاع براى ظهور ايشان است. ما نبايد خود را براى اطلاع از نحوه ى زندگى حضرت و... به زحمت بيندازيم؛ زيرا، اين امور، نفعى براى ما ندارد؛ لذا علمش نيز در اختيار ما نيست.

3. هم چنين، به طور مثال، اگر كسى لباسش پاك بوده باشد و شك كند كه نجس شده است يا نه، بايد حكم را بر پاكى لباس بگذارد؛ ولى بعضى به اين مقدار اكتفا نمى كنند و خودشان را به زحمت مى اندازند و براى يافتن نجاست احتمالى، همه ى لباس را نگاه مى كنند تا علم حاصل كنند! از ما چنين علمى را نخواسته اند.

حديث سى و دوم:

(توحيد و نفى غلو)

«إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ الَّذي خَلَقَ الاَْجْسامَ وَقَسَّمَ الاَْرْزاقَ، لاَِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْم وَلا حالٌّ في جِسْم، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شيءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ، وَأَمَّا الاَْئِمَّةُ عليهم‌السلام فَإِنَّهُمْ يَسْأَلوُنَ اللّهَ تَعالى فَيَخْلُقُ، وَيَسْأَلوُنَهُ فَيَرْزِقُ، إِيجاباً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَإِعْظاماً لِحَقِّهِمْ »(57)

تنها خداوند متعال است كه اجسام را خلق و روزى ها را تقسيم كرده است؛ زيرا او جسم يا حلول كننده در جسم نيست. چيزى همانند او نيست. او شنوا و داناست؛ امّا ائمّهعليهم‌السلام چيزى را از خدا مى خواهند و خدا نيز براى آنان خلق مى كند. از خدا مى خواهند، خدا هم روزى مى دهد. خدا چنين مى كند، چون بر خود حتم كرده كه خواسته ى آنان را اجابت و منزلت و شأن آن ها را عظيم گرداند.

شرح شيخ طوسى (رحمه الله) دركتاب الغيبة نقل مى كند،جماعتى از شيعيان، در مقام اهل بيتعليهم‌السلام اختلاف كردند.عدّه اى قائل بودند كه خداوند ـ عزّوجل ـ قدرت خلق و رزق را به امامان معصوم واگذار كرده است.در مقابل، عدّه اى براين عقيده بودند كه اين امر،محال است وبر خداوند متعال جايز نيست كه امر خلق و رزق رابه ائمه واگذار كند؛زيرا، تنها خداوند متعال قادر برخلق اجسام است.

شيعيان، در اين امر، به نزاع شديد برخاستند. شخصى كه در آن مجلس حاضر بود، گفت: «چرا نزد ابى جعفر محمّد بن عثمان عمرى (سفير دوم حضرت) نمى رويد و در اين باره از او سؤال نمى كنيد تا حقّ بر شما روشن گردد؟ او تنها راه و واسطه به سوى حضرت صاحب الأمرعليه‌السلام است.» شيعيان، بر اين امر راضى شدند و نامه نوشتند و در آن، مسئله ى مورد نزاع را پرسيدند. حضرت در جواب نامه مرقوم فرمودند:

خالق نبايد جسم، و رازق نبايد روزى خورنده باشد؛ در نتيجه، ما چون جسم داريم و روزى مى خوريم، نه خالق هستيم و نه رازق؛ ولى خداوند، حق ما را بزرگ قرار داده و درخواست ما را اجابت مى كند؛ لذا دعايى كه مى كنيم، برآورده مى شود، نه اين كه ما، خود، جداى از خواست الهى، توان اين را داشته باشيم.

حديث سى و سوم:

(محبت امام زمانعليه‌السلام )

«فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَيَتَجَنَّبُ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهَتِنا وَسَخَطِنا »(58)

پس هر يك از شما بايد كارى كند كه وى را به محبت و دوستى ما نزديك سازد، و از آن چه خوشايند ما نيست و باعث كراهت و خشم ماست دورى گزيند.

شرح اين عبارت بخشى از نامه اى است كه امام زمانعليه‌السلام براى شيخ مفيد (رحمه الله) فرستاده است. حضرت بعد از تأييد ايشان و ذكر سفارش ها و دستورهاى گوناگون به شيعيان، مى فرمايد:

هر فرد از شيعيان بايد كارى را انجام دهد كه به محبت ما اهل بيت نزديك شود، و از كارهايى كه موجب كراهت و ناخرسندى ما مى شود، اجتناب و دورى كند.

روشن است محبّت و كراهت اهل بيتعليهم‌السلام جنبه ى فردى و شخصى ندارد، بلكه به ملاك خدايى است؛ زيرا هر گاه اهل بيتعليهم‌السلام مشاهده كنند كه شيعيان و منتسبان به آنان، كارهايى را انجام مى دهند كه مورد رضايت الهى است، و نيز از كارهايى كه مورد سخط و غضب خداوند است اجتناب مى كنند، خوش حال مى شوند و به آنان مى بالند. در همين نامه ى حضرت، مى بينيم كه چه تعبيرهاى گران قدرى در شأن شيخ مفيد (رحمه الله) آمده است:

به نام خداوند بخشنده و مهربان. امّا بعد (از حمد و ثنا)؛ سلام بر تو اى دوست و دين دار مخلص كه به مقام ما و... يقين استوار دارى! ما يقيناً خداى را كه جز او معبودى نيست، به خاطر وجود تو، شكرگزاريم. از او درخواست درود بر آقا و مولايمان محمد و آل طاهرش را داريم. تو را آگاه مى كنم ـ خداوند توفيقات را براى نصرت و يارى حقّ ادامه دهد، و جزايت را به جهت گفتارِ راست تو از جانب ما، عظيم گرداند ـ كه به ما اذن داده شده كه تو را مشرّف به نامه نگارى كنيم(59) .

بر ماست كه اگر به دنبال جلب محبّت آقا امام زمانعليه‌السلام و دورى از سخط و غضب آن حضرت هستيم، كارى نكنيم كه از ايشان دور شده، از عناياتش محروم گرديم؛ و از طرف ديگر، سعى ما بر اين باشد كه اعمال و رفتارى را انجام دهيم كه هر چه بيش تر ما را به ايشان نزديك مى گرداند.

حديث سى و چهارم:

(هدف بعثت)

«إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً، وَلا أَهْمَلَهُمْ سُدىً، بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ، وَجَعَلَ لَهُمْ أَسْماعاً وَأَبْصاراً وَقُلُوباً وَأَلْباباً، ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمْ النَّبِيّينَ عليهم‌السلام مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَيَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ، وَيُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهَلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَدينِهِمْ، وَأَنْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً ...»(60)

به راستى، خداى متعال مردم را بيهوده نيافريد، و بيكاره رها نساخت؛ بلكه آنان را به قدرت خود آفريد و به آنان گوش و ديده و دل و عقل داد؛ سپس پيامبرانعليهم‌السلام را به سوى آنان بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاد تا مردم را به اطاعت خدا امر كنند و از معصيت او باز دارند و آن چه را از امر خالق و دين خود جاهل اند، بدانها بياموزند، و براى آنان كتابى نازل كرد....

شرح اين مطالب بخشى از جوابى است كه امام زمانعليه‌السلام در جواب نامه ى احمد بن اسحاق مرقوم داشتند.

احمد بن اسحاق مى گويد:

بعضى از شيعيان نزد من آمده، خبر از ادّعاى جعفر بن على دادند. او در نامه اى خود را امامِ بعد از امام حسن عسكرىعليه‌السلام معرّفى و مردم را به سوى خود دعوت مى كند. وى ادّعا مى كند كه تمام علوم، از جمله علم حلال و حرام، نزد اوست.

احمد ابن اسحاق اين مطالب را در نامه اى مى نويسد و براى حضرت مى فرستد. حضرتعليه‌السلام در جواب، مطالبى را تذكّر دادند كه از آن جمله اشاره به هدف دار بودن خلقت انسان و بعثت انبياست، تا مردم بدانند، كه هر كس حقّ ادعاى امامت و رهبرى خلق براى رساندن آن ها به اهدافشان را ندارد؛ هم چنين مردم به اين نكته پى ببرند كه همواره در معرض امتحان الهى اند و از همه ى گفتار و كردار و پندارشان بازخواست مى شوند. اين گونه نيست كه انسان به حال خود رها شده باشد تا مانند حيوانات ديگر زندگى كند و بعد از مدّتى خود را نابود شده بپندارد، بلكه براى انسان ها ابزار فهم (گوش، چشم، دل و عقل) قرار داده است، تا با مدد و يارى انبيا، حقايق عالم را درك كنند و بفهمند كه چگونه بايد زندگى كنند و در اين دنيا، براى رسيدن به سعادت، چه راهى را بايد بپيمايند.

منظور حضرت در اين قسمت از نامه اين است كه انسان به تنهايى نمى تواند راه خويش را بشناسد، لذا خداوند، انبيايى را فرستاد تا دست آدميان را بگيرند و آنان را به سعادت ابدى برسانند و از شقاوت جاويد برهانند. خداوند متعال نيز در قرآن كريم به اين هدف اشاره كرده است:

( هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الاُْمِّيّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَكّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلال مُبين ) (61) ؛ اوست خدايى كه ميان عرب امّى ـ كه خواندن و نوشتن هم نمى دانستند ـ پيامبرى بزرگوار از خودشان برانگيخت، تا بر آنان آيات وحى خدا را تلاوت كند و آن ها را ـ از لوث جهل و اخلاق زشت ـ پاك سازد و به آنان كتاب آسمانى و حكمت الهى بياموزد، كه پيش از اين همه در گرداب جهالت و گمراهى بودند.

اوضاع امروز جهان اين نكته را به خوبى آشكار كرده است. چه افراد مظلومى كه به بهانه هاى واهى، خونشان ريخته مى شود و چه اموالى كه به هوسى غارت مى گردد و... !

حديث سى و پنجم:

(كيفيت درخواست حاجت)

«مَنْ كانَتْ لَهُ إِلَى اللّهِ حاجَةٌ فَلْيَغْتَسِلْ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّيْلِ وَيَأْتي مُصَلاّهُ »(62)

هر كس حاجت و خواسته اى از پيشگاه خداوند متعال دارد، بعد از نيمه شب جمعه غسل كند و براى مناجات با خداوند در جايگاه نمازش قرار گيرد.

شرح ابوعبداللّه حسين بن محمد بزروفى مى گويد: از ناحيه ى مقدسه ى امام زمانعليه‌السلام توقيعى صادر شد كه در آن نوشته بود:

هر كس خواسته اى از خداوند دارد، بايد شب جمعه، بعد از نيمه شب غسل كند، آن گاه به جايگاه نمازش آيد و دو ركعت نماز بخواند، به «اياك نعبد و اياك نستعين» كه رسيد، صد بار آن را تكرار كند؛ سپس حمد را تمام كرده، بعد از آن يك مرتبه سوره ى توحيد بخواند؛ آن گاه ركوع و سجده به جاى آورد و در هر كدام هفت بار تسبيح بگويد. ركعت دوم را نيز همانند ركعت اول به جاى آورد. در پايان نماز دعايى را بخواند كه كفعمى در ابتداى باب 36 از المصباح آورده است. بعد از دعا به سجده برود و نزد خداوند تضرّع كند، آن گاه حاجت خود را از خداوند بخواهد. هر كس از مرد و زن چنين كند، و دعا را از روى اخلاص بخواند، درهاى اجابت به روى او باز مى شود و حاجت او هر چه باشد برآورده مى گردد، مگر آن كه آن حاجت قطع رحمى باشد.

از اين حديث چند نكته استفاده مى شود:

1. نبايد بدون مقدمه به سراغ درخواست حاجت از خداوند متعال رفت؛ زيرا ممكن است موانعى در انسان وجود داشته باشد كه نگذارد دعاى انسان به هدف اجابت برسد، يكى از اين موانع، گناه است.

2. فقط استغفار براى استجابت دعا و مغفرت كافى نيست، بلكه اقرار به توحيد و مراتب آن و تسبيح و ذكر خدا نيز، از جمله عوامل مؤثر در اين زمينه است.

3. زمان و مكان نيز در تسريع استجابت دعا مؤثّر است؛ لذا حضرتعليه‌السلام دستور مى دهد كه شخص حاجتمند، در شب جمعه، كه بهترين شب ها در طول هفته است، آن هم در نيمه ى شب، كه بهترين اوقات در شبانه روز است، در جايگاه دائمى نماز، كه بهترين مكان مؤمن است، قرار گيرد و حاجات خود را بعد از نماز بخواهد.

حديث سى و ششم:

(عاقبت به خيرى)

«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ، وَمِنَ الضَّلالَةِ بَعْدَ الْهُدى، وَمِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَمُرْدِياتِ الْفِتَنِ »(63)

از نابينايى پس از بينايى، و از گمراهى پس از هدايت، و از رفتار هلاكت بار و فتنه هاى نابود كننده، به خدا پناه مى برم.

شرح اين عبارت، بخشى از توقيعى است كه امام زمانعليه‌السلام به نايب نخست و دوم خود، عثمان بن سعيد عمرى و فرزندش محمّد فرستاده است. حضرتعليه‌السلام بعد از سفارش به امورى در امر غيبت و تثبيت قلوب شيعيان در اين امر مهم، از چند چيز به خدا پناه مى برد كه هر كدام از آن ها براى ما درسى عظيم است:

1. حضرتعليه‌السلام از ضلالت بعد از هدايت به خدا پناه مى برد؛ زيرا اگر كسى هدايت شود و حقّ و حقيقت را درك كند، ولى پس از مدّتى دست از آن بردارد، حجّت بر او تمام شده و قطعاً، خسارتى جبران ناپذير را متحمل مى شود. چنين كسى سعادت پايدار را پس از شناخت و معرفت، ترك كرده و عذاب جاويد را بر جان خود خريده است.

2. هم چنين، حضرت از اعمال سيئه اى كه انسان را به هلاكت و نيستى مى رساند، به خدا پناه مى برد؛ زيرا انسان هميشه در خطر از دست دادن ايمان خويش است. هوا و هوس ها و وسوسه هاى شيطان، انسان را تا دَم مرگ رها نمى كنند. از اين بخش، اهمّيت و دشوارى ايمان را مى توان فهميد.

3. آن حضرت، به خداوند متعال، از فتنه هاى خطرناك و مهلك كه انسان را از اوج عزّت به ذلّت مى كشانند، به خداوند پناه مى برد. طبق نصّ صريح قرآن، انسان در معرض امتحان هاى دايمى است. خداوند متعال مى فرمايد:

( أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لايُفْتَنُونَ *وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ...) (64) ؛ آيا مردم چنين پنداشتند كه به صِرف اين كه گفتند ما ايمان به خدا آورده ايم رهايشان كنند و بر اين ادعا هيچ امتحانشان نكنند؟ ما امّت هايى را پيش از اينان امتحان نموديم.

اين امتحان ها گوناگون اند و شدّت و ضعف دارند. گاهى مربوط به بدن و مال و گاهى مربوط به دين است و... در همه ى اين ابتلائات، چه كوچك و چه بزرگ، بايد به خدا توكّل كرد و با سرافرازى بيرون آمدن را از او خواست.

حديث سى و هفتم:

(پيروزى حق بر باطل)

«أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَلْحَقِّ إِلاّ إِتْماماً، وَلِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقاً »(65)

اراده ى حتمى خداوند بر اين قرار گرفته است كه ـ دير يا زود ـ پايان حق، پيروزى، و پايان باطل، نابودى باشد.

شرح اين عبارت، قسمتى از جوابى است كه حضرتعليه‌السلام به نامه ى احمد بن اسحاق اشعرى قمّى داده اند. حضرت، در اين نامه، بعد از ردّ ادعاى جعفر (عموى خود)، خودش را وصىّ و امام بعد از پدرش امام حسن عسكرىعليه‌السلام معرفى مى كند؛ آن گاه به اين نكته اشاره مى كند كه سنّت الهى به اين تعلّق گرفته است كه حقّ و حقيقت را يارى كند و به جايگاه رفيع خود برساند، هر چند در طول تاريخ با آن مبارزه شود؛ از طرف ديگر، سنّت الهى به اين تعلّق گرفته است كه باطل ـ هر چند مدّتى جولان دهد و حاكم باشد ـ نابود گردد و جز اسمى از آن باقى نماند. سرنوشت فرعون ها و... اين نكته را به خوبى نشان داده است؛ لذا بر ماست كه هميشه، دنباله رو حقّ و حقيقت باشيم و از تلخى ها و دشوارى ها در اين مسير نهراسيم، و هيچ گاه دل به ظاهر فريبنده ى باطل نبنديم؛ زيرا، نور حق بالاخره به ثمر مى نشيند و باطل را نابود مى كند.

حديث سى و هشتم:

(عمل به سنّت، مبناى مودّت)

«إِجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ، فَقَدْ نَصَحْتُ لَكُمْ، وَاللّهُ شاهِدٌ عَلَيَّ وَعَلَيْكُمْ »(66)

هدف و قصد خويش را نسبت به محبّت و دوستى ما ـ اهل بيت عصمت و طهارت ـ بر مبناى عمل به سنّت و اجراى احكام الهى قرار دهيد؛ پس همانا كه موعظه ها و سفارش هاى لازم را نمودم، و خداوند متعال نسبت به همه ى ما و شما گواه است.

شرح بين ابن ابى غانم قزوينى با جماعتى از شيعيان در مورد جانشينى امام حسن عسكرىعليه‌السلام اختلاف شد، ابن ابى غانم معتقد بود كه ايشان رحلت نمود، در حالى كه جانشينى براى خود معرفى نكرد، ولى جماعت شيعيان با او به مخالفت پرداختند و معتقد بودند كه امام حسن عسكرىعليه‌السلام براى خود جانشينى را تعيين نموده است؛ لذا نامه اى به امام زمانعليه‌السلام نوشتند و اين موضوع را براى حضرت بازگو كردند. حضرتعليه‌السلام در جواب نامه، به خطّ خود، مطالبى مرقوم داشتند كه از آن جمله، حديث فوق است.

حضرت در آن نامه ابتدا به تقوا و پرهيزكارى امر مى كند و سپس مى فرمايد:

تسليم ما باشيد و هر چه را نمى دانيد به ما باز گردانيد، بر ما است كه حقيقت را بيان كنيم... به راست و چپ منحرف نشويد و محبّت و دوستى خود را نسبت به ما با اطاعت از دستورهاى ما، كه همان شريعت محمّدى است، ثابت عملى سازيد.

از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه ادعاى محبت كافى نيست و محبّ حقيقى كسى است كه به دستورهاى محبوب خود عمل مى كند.

امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد:

مذاهب شما را دور نكند؛ به خدا سوگند، شيعيان ما كسانى هستند كه خدا را اطاعت مى كنند.(67)

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

شيعيان ما اهل ورع و كوشش، اهل وفا و امانت دارى، اهل زهد و عبادت و اصحاب پنجاه و يك ركعت در شبانه روزند؛ شب ها بيدارند و روزها روزه دارند؛ زكات اموال خود را مى پردازند؛ حجّ خانه ى خدا را به جا مى آورند و از هر كار حرامى اجتناب مى كنند.(68)

هم چنين امام صادقعليه‌السلام در جايى ديگر مى فرمايد:

كسى كه به زبان بگويد شيعه ام، ولى در عمل و آثار با ما مخالفت كند، از شيعيان ما نيست. شيعيان ما كسانى هستند كه با زبان و قلب با ما موافق اند و آثار ما را متابعت و به اعمال ما عمل مى كنند.(69)

حديث سى و نهم:

(حكم وقف)

«وَأَمّا ما سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ أَمْرِ الْوَقْفِ عَلى ناحِيَتِنا وَما يَجْعَلُ لَنا ثُمَّ يَحْتاجُ إِلَيْهِ صاحِبُهُ، فَكُلُّ ما لَمْ يُسَلَّمْ فَصاحِبُهُ فيهِ بِالْخِيارِ، وَكُلُّ ما سُلِّمَ فَلا خِيارَ فيهِ لِصاحِبِهِ، إِحْتاجَ إِلَيْهِ صاحِبُهُ أَوْ لَمْ يَحْتَجْ »(70)

از ما درباره ى اين كه فردى چيزى را براى ما وقف كرده، ولى خودش به آن محتاج شده است، پرسيده اى. حكم چنين فردى، اين است كه در آن چه براى ما وقف كرده، ولى تسليم ما نكرده، مختار است و مى تواند وقف را به هم بزند؛ ولى آن چه را، به خاطر تسليم، وقفش مسلّم شده است، ديگر نمى تواند برگرداند، خواه به آن احتياج داشته يا نداشته باشد.

شرح اين عبارت، قسمتى از توقيعى است كه امام زمانعليه‌السلام در جواب سؤال هاى ابوالحسين محمّد بن جعفر اسدى مرقوم داشته اند.

حكم وقف با معاملات ديگر تفاوت دارد. اگر كسى چيزى را بفروشد و پولش را از مشترى بگيرد، ولى پشيمان شود و از معامله صرف نظر كند، مى تواند پول را پس دهد و معامله را به هم بزند؛ امّا وقف اين گونه نيست. وقتى چيزى وقف شد، اگر واقف، آن را به موقوف عليه (كسانى كه آن چيز براى آنان وقف شده) تسليم نكرده باشد، مى تواند وقف را بر هم بزند و به دارايى هاى خودش بازگرداند؛ ولى اگر مال موقوف را در اختيار موقوف عليه قرار داد، آن وقف حتميّت پيدا مى كند و واقف نمى تواند به هيچ عنوان آن را به اموال خود بازگرداند.

در اين حكم، فرق نمى كند كه موقوف عليه چه كسى باشد، امام معصوم باشد يا فرد عادى؛ نيز تفاوتى ندارد كه مال موقوف چه مقدار باشد، كم يا زياد.

حديث چهلم:

(حسن عاقبت)

«وَالْعاقِبَةُ بِجَميلِ صُنْعِ اللّهِ سُبْحانَهُ تَكُونُ حَميدَةً لَهُمْ مَا اجْتَنَبُوا الْمَنْهِيَّ عَنْهُ مِنَ الذُّنُوبِ »(71)

با ساخت نيكوى خداوند، فرجام كار، مادامى كه شيعيان از گناهان دورى گزينند، پسنديده و نيكو خواهد بود.

شرح اين حديث، بخشى از نامه اى است كه امام زمانعليه‌السلام براى شيخ مفيد (رحمه الله) مرقوم داشته اند. حضرتعليه‌السلام به نكته اى مهم اشاره كرده اند كه اگر شيعيان ما، عاقبت به خيرى را مى خواهند، سببش لطف و توجّه خاصّ خداوند است؛ پس بايد از گناهانى كه خداوند متعال از آن ها منع كرده است، اجتناب كنند؛ زيرا هر عملى، اثر مخصوص خود را دارد و نَفْس ما، مطابق كارها، سخنان و حتّى افكارى كه داريم، ساخته مى شود. آن كس كه از انجام دادن گناه باكى ندارد ـ حال آن گناه كم باشد يا زياد، كوچك باشد يا بزرگ ـ بداند كه حقيقت خود را تيره و تار كرده، شايستگى ورود به جايگاه نور و پاكى را ندارد. يك گناه، آتشى است كه در خرمنى مى افتد. انسان سال ها تلاش مى كند و ثواب ها براى خويش فراهم مى آورد، ولى با يك گناه، حاصل عمرى را به هدر مى دهد؛ از اين رو، حضرت، در اين حديث، خطر گناه را گوشزد كرده است.