عطر عرق آن حضرت پی می برد که ایشان از آنجا گذشته است. و به هر سنگ و درختی می گذشت بر آن حضرت سجده می کردند.
۱۳ - پیامبرصلىاللهعليهوآله
فرمود: ما گروه پیامبران دیده هایمان می خوابد ولی دلهایمان نمی خوابد، و از پشت سر می بینیم چنان که از پیش رو می بینیم.
۱۴ - یکی از معجزات پیامبرصلىاللهعليهوآله
که اخبار متواتر بر آن دلالت دارد و کافر و مؤمن به آن اعتراف نموده اند مهر نبوت است که بر موهای متراکم میان دو کتف آن حضرت نمایان بود.
۱۵ - رسول خداصلىاللهعليهوآله
سایه اش بر زمین نمی افتاد (سایه نداشت)
۱۶ - نوفلی گوید: در نزد حضرت امام هادیعليهالسلام
از صدا و آهنگ خوش گفتگو کردم، فرمود: امام سجادعليهالسلام
قرآن تلاوت می کرد و گاهی مردم از صدای زیبای او بیهوش می شدند، و اگر امام اندکی از صدای زیبای خود را ظاهر کند مردم طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند. گفتم: آیا پیامبرصلىاللهعليهوآله
با مردم نماز نمی خواند و صدای خود را به تلاوت قرآن بلند نمی ساخت [پس چرا مردم بیهوش نمی شدند]؟ فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآله
به اندازه طاقت مردمی که پشت سر او بودند صدای خود را آشکار می ساخت.
مؤلف: این اخبار به سندهای بسیار دیگری نیز روایت شده است.
۱۷ - امام حسن مجتبیعليهالسلام
فرمود: از دایی خود هند بن ابی هاله که از وصف کنندگان رسول خداصلىاللهعليهوآله
بود خواستم و دوست داشتم که مقداری از اوصاف آن حضرت را برایم بیان کند تا بدان در آویزم و به سهم خود از آن پیروی نمایم، گفت:
رسول خداصلىاللهعليهوآله
در دل و دیده هر کس موقّر و با عظمت می نمود، روی نکویش چون ماه شب چهارده می درخشید، از میان قامت، بلندتر و از دراز قامت، کوتاه تر بود. سری نسبتا بزرگ و موهایی نه پیچیده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موی سرش ژولیده می شد فرق باز می کرد و هر گاه آن را بلند می نمود از نرمه گوش تجاوز نمی کرد. چهره ای درخشان، پیشانی بلند، ابروانی بلند و کشیده و پر پشت و ناپیوسته داشت. میان ابروانش رگی بود که به هنگام خشم برجسته می شد. هاله ای از نور بر چهره اش پرتو افکنده بود به طوری که اگر کسی دقت نمی کرد می پنداشت که میان بینی اش برآمدگی دارد.
محاسنش کوتاه و پر پشت، گونه هایش صاف، دهانش اندکی بزرگ، میان دندانهایش باز و شیرین دهان بود، از سینه تا نافش خطی باریک از مو کشیده شده بود، گردنش گویی گردن نگارینی است از نقره سپید و درخشان. اندامهایش متناسب بود. تنومند و عضله هایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و درشت استخوان بود. پهن سینه و سفید پوست بود و برآمدگی های دو طرف سینه و شکم او مو نداشت.
ساقهای دست و شانه ها و بالای سینه اش پر مو بود. مچها بزرگ، کف دستها پهن و کف دستها و پاهایش کلفت و پرگوشت بود. اندامهایش میانه و به اندازه بود، استخوانهای دست و پایش کشیده، گودی کف پاها بیشتر از معمول و پاشنه های پایش صاف و نرم بود به طوری که آب از آن می چکید. استوار قدم بر می داشت و آرام و با وقار راه می رفت و گامهای بلند بر می داشت. چنان راه می رفت که گویی از سرازیری فرود می آید. چون به کسی رو می کرد با تمام بدن رو می کرد. دیدگانش را فرو می افکند. به زمین بیش از آسمان نگاه می کرد. به کسی خیره نمی شد، بلکه کوتاه نظر می کرد. با هر کس روبرو می شد در سلام کردن بر او پیشی می گرفت.
امام حسن مجتبیعليهالسلام
فرمود: گفتم از سخن گفتنش برایم بگو. گفت:
آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. پیوسته خموش بود و جز به هنگام نیاز سخن نمی گفت. لب به سخن می گشود و آن را به نحوی بلیغ به پایان می برد. سخنان کوتاه و جامع می گفت و کم و زیاد در جملات او نبود. خویی نرم داشت. نه خشن بود، نه خوار و زیر دست.
هر نعمتی در نظرش بزرگ می نمود گر چه اندک باشد و هرگز نعمتی را مذمّت نمی کرد؛ آری از هیچ طعامی بد نمی گفت و تعریف هم نمی کرد.
دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمی آورد ولی هنگامی که پای حق در میان بود از شدت خشم کسی او را نمی شناخت و چیزی مانع او نبود تا آنکه حق را بازستاند. با تمام دست اشاره می کرد [نه با انگشت]و به هنگام تعجب دست را پشت و رو می کرد. زمانی که سخن می گفت دستها را به هم می چسباند و شست دست چپ را به کف دست راست می زد. چون خشم می گرفت روی خود را بر می گرداند و چشم را فرو می خواباند. بیشتر خنده اش تبسّم بود و چون می خندید دندانهایش مانند دانه های تگرگ نمایان می شد.
امام مجتبیعليهالسلام
فرمود: مدتی این مطالب را از حسینعليهالسلام
پنهان کردم سپس برای او بازگفتم، دیدم او پیش از من از آنها آگاه بوده است! در این باره از او پرسیدم، دیدم او از پدر بزرگوارش از وضع داخلی و خارجی پیامبرصلىاللهعليهوآله
و از چگونگی مجلس و شکل و شمایل آن حضرت پرسیده بود و همه را باز گفت و چیزی را فرو نگذاشت.
وضع داخلی آن حضرت
امام حسینعليهالسلام
فرمود: از پدرم از وضع داخلی رسول خداصلىاللهعليهوآله
پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود و چون به منزل می رفت اوقات خویش را سه قسمت می کرد: قسمتی برای عبادت خداوند، قسمتی برای خانواده و قسمتی برای خود. اما قسمت خودش را باز میان خود و مردم قسمت می کرد و پس از فراغت از کار خواص به کارهای عموم می پرداخت و چیزی از آن وقت را برای خود باقی نمی نهاد. و از جمله روش آن حضرت در رابطه با امّت این بود که اهل فضل را به عنایت خود ویژه می داشت، و هر کس را به مقدار فضیلتی که در دین داشت احترام می کرد. برخی یک حاجت، برخی دو حاجت و برخی چندین حاجت داشتند و حضرت به رسیدگی آنها می پرداخت و آنان را سر گرم اصلاح کار خودشان و مردم می کرد، از کار و بارشان می پرسید و آنچه را لازم بود به آنان خبر می داد و می فرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانی را که به من دسترسی ندارند به من برسانید، زیرا هر که حاجت کسانی را که دسترسی به سلطان ندارند به گوش سلطان برساند خداوند قدمهای او را در روز قیامت ثابت و استوار سازد.» در مجلس آن حضرت جز این گونه مطالب گفته نمی شد و از کسی غیر آن را نمی پذیرفت. آنان برای درک فیض و طلب علم خدمت حضرتش شرفیاب می شدند و بی آنکه چیزی فرا گیرند پراکنده نمی شدند، و چون از آن مجلس بازمی گشتند خود رهنمایانی بودند.
وضع خارج از منزل پیامبرصلىاللهعليهوآله
و از پدرم امیر مؤمنانعليهالسلام
از وضع رسول خداصلىاللهعليهوآله
در خارج از منزل پرسیدم که چگونه رفتار می کرد؟ فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآله
زبان خود را از سخنان غیر لازم باز می داشت. با مردم انس می گرفت و آنان را از خود رمیده نمی ساخت.
بزرگ هر قومی را گرامی می داشت و او را بر آنان می گماشت. از مردم می پرهیخت و خود را از آنان می پایید بدون آنکه از آنان روی گرداند یا با آنان بد خلقی کند. از یاران خود سراغ می گرفت و از مردم از آنچه در میان آنان می گذشت پرسش می نمود. هر کار نیکی را تحسین و تقویت می کرد و هر کار زشتی را تقبیح می کرد و خوار می شمرد. در کارها میانه رو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمی شد مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. در باره حق نه کوتاهی داشت و نه از آن تجاوز می کرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند، و برترین آنان در نظر او کسانی بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتر بودند، و بزرگترین آنان کسانی بودند که با برادران دینی خود بهتر همدردی و همکاری داشته باشند.