چه کسی هوس دیدار خدا را دارد؟
نمیدانم نام مرا شنیدهای یا نه؟ آن روزها رسم بود هر کس که مشهد میآمد سر قبر من هم میآمد، امّا این روزها کمتر کسی هست که مرا یاد کند. نمیدانم روزگار با شما چه کرد؟ شما خیلی عوض شدهاید.
من اباصَلت هَروی هستم، همان کسی که مدّتی خادم امامرضاعليهالسلام
بودم، خودم خوب میدانم که خدا به هر کسی این افتخار را نمیدهد.
نگو که امامرضاعليهالسلام
خادمان زیادی دارد، بین من و آنها فرق زیادی وجود دارد، آنها خادم حرم امام هستند و من خادم خود امام!
زمانی که امام به خراسان آمد این من بودم که در خانه آن حضرت خدمتگزار او بودم، من همیشه خدا را به خاطر این نعمت بزرگی که به من داد، شکرگزار هستم.
نمیدانم آیا دوست داری در مورد من بیشتر بدانی یا نه؟ من اوّل سنّیمذهب بودم، در شهر هرات افغانستان به دنیا آمدم و در طلب حدیث به شهرهای مختلف سفر کردم، من استادان زیادی را دیدم، در جستجوی حقیقت به بصره، کوفه، مکّه، مدینه و یمن سفر کردم و سپس در نیشابور سکونت کردم. من کم کم به عنوان یکی از علمای حدیث مطرح شدم و شاگردانی داشتم.
سالها گذشت تا اینکه خبردار شدم مأمون امامرضاعليهالسلام
را به خراسان دعوت کرده است، منتظر شدم تا آن حضرت به نیشابور رسید، به حضورش رفتم، نمیدانم چه شد که بعد از آن دیدار شیفته او شدم و شیعه شدم. من دیگر نتوانستم از او جدا شوم. همراه او شدم و اینگونه بود که توفیق خادمی آن حضرت را پیدا کردم.
علمای اهل سنّت وقتی دیدند من اینگونه شیفته مذهب تشیّع شدم، در مورد من سخنانی گفتند، بعضی از آنان که باانصاف بودند در مورد من چنین گفتهاند: «اباصَلت هَروی، آدم خوبی است. فقط تنها عیبی که دارد این است که خاندان پیامبر را دوست دارد و این عشق به آنان را دینِ خود میداند».
امّا گروه دیگر مرا دروغگو خواندند، حرفهای خیلی زننده در مورد من زدند. آخر مگر جرم من چه بود؟ من عاشق حقیقت شده بودم!
اوّل نمیخواستم حرف آنها را بگویم، امّا بعداً فکر کردم تو باید از بیانصافی دشمنان امامرضاعليهالسلام
باخبر باشی. تو باید بدانی که وقتی من خادم امامرضاعليهالسلام
شدم، نه تنها مردم به من احترام نگذاشتند، بلکه چه سخنان ناروایی در مورد من گفتند.
گوش کن! یکی از دانشمندان اهل سنّت در مورد من چنین میگوید: «اباصلت هَروی از مسیر حق منحرف شده است. او دروغگو است و مدّتی به نجاست آغشته بوده است!».
میدانم خیلی تعجّب کردهای! این جُرم کسی است که فضایل و زیباییهای اهلبیتعليهالسلام
را نقل کند.
امّا من که هرگز از آرمان خود کوتاه نیامدم، وقتی که حقیقت را فهمیدم آن را برای مردم بیان میکردم، به آنها میگفتم کسانی که حقّ حضرت علیعليهالسلام
را غصب کردهاند و به عنوان خلیفه اوّل و دوم و سوم، رهبری جامعه اسلامی را به عهده گرفتند، چه کسانی بودهاند، من حقیقت را میگفتم، از عشق به علیعليهالسلام
و فرزندان او دم میزدم و طبیعی است که با من اینگونه برخورد کنند.
علمای بزرگوار شیعه در مورد صداقت و درستی من سخنان زیادی گفتهاند و به این نکته تصریح کردهاند که من در دفاع از مکتب تشیّع بسیار تلاش کردهام.
دیگر بس است، نمیخواستم اینقدر در مورد خودم برای تو سخن بگویم، امّا باور داشتم که تو دوست داری با من دوست باشی، میدانم این بار که به مشهد بیایی حتماً سر قبر من خواهی آمد.
آن روز که به مزار من بیایی، برایت سخنها خواهم گفت. من یادگاریهای زیادی از امامرضاعليهالسلام
برای تو دارم، سخنان گهرباری که هر کدام از آنها دریایی از معرفت است.
سلام بر تو ای اباصلت! سلام بر تو ای خادم امامرضاعليهالسلام
!
مرا ببخش که اینقدر دیر با تو آشنا شدم. دیدی، این دفعه که به مشهد آمدم، به سر قبر تو آمدم. آمدم تا به تو ثابت کنم که احترام به تو، احترام به امامرضاعليهالسلام
میباشد.
من باور دارم که هیچ خادمی مقامش به مقام تو نمیرسد، آری! در زمانی که مردم به خادمِ امامرضاعليهالسلام
احترام میگذارند، خادم بودن هنر نیست!! هنر این است که انسان مانند تو خادم باشد، همه عزّت و آقایی خودش را زیر پا بنهد، به جرم خادم بودن به زندان هم برود، این ارزش است.
اکنون از تو میخواهم تا برایم سخن بگویی! خودت گفتی که اگر من اینجا بیایم، لب به سخن خواهی گشود. من منتظر شنیدن سخنان تو هستم.
خوش آمدی آقای نویسنده! امروز میخواهم برای تو خاطرهای نقل کنم، خاطرهای زیبا از امامرضاعليهالسلام
یادت هست برایت گفتم که من اهل حدیث بودم و استادان زیادی دیده بودم، من عادت داشتم هر چه را که شنیده بودم به امامرضاعليهالسلام
بگویم تا از درستی و نادرستی آن باخبر شوم، من از وقتی امامرضاعليهالسلام
را شناختم، فقط به چیزهایی باور پیدا میکردم که امامم آن را تأیید میکرد.
یک روز که خدمت امام بودم به آن حضرت گفتم:
آقای من! حدیثی را شنیدهام و دوست دارم شما نظر خود را در مورد آن بفرمایید.
ای اباصلت! حدیث خودت را بگو!
مولای من! شنیدهام وقتی روز قیامت فرا برسد، افراد با ایمان وارد بهشت میشوند، آنها وقتی در منزل و جایگاه خود قرار میگیرند، خدای خود را زیارت میکنند. آیا چنین سخنی درست است؟ آیا مومنان در بهشت خدا را میبینند؟ آیا میتوان خدا را در بهشت با چشم دید؟
ای اباصلت! خداوند پیامبرش، محمّد(ص) را بر همه فرشتگان و بر همه بندگان خود برتری داده است و اطاعت از محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
را اطاعت از خودش معرّفی کرده است. همچنین او دیدار محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
را به منزله دیدار خودش قرار داده است. آیا این سخن را شنیدهای که پیامبر فرمود: «هر کس مرا زیارت کند، همانند این است که خدا را زیارت کرده است». در بهشت، مومنان در جای خود هستند، آنها بعضی وقتها اجازه دارند تا به جایگاه پیامبر نگاه کنند و آن حضرت را ببینند. این دیدار پیامبر برای م مومنان ، همانند دیدار خداوند است».
وقتی این سخن را میشنوم به فکر فرو میروم، آری! خدا جسم نیست تا بتوان او را دید، امّا خدا، دیدار پیامبر را همانند دیدار خودش قرار داده است تا هر کس که میخواهد خدا را ببیند، پیامبر را ببیند. آری! پیامبر، بنده خداست، او بندگی خدا را به جایی رسانده است که از همه فرشتگان و پیامبران سبقت گرفته است، مقام او از همه بالاتر و والاتر است، برای همین است هر کس او را ببیند، همانند این است که خدا را دیده است.
جواب امام برای من خیلی جالب بود، فرصت را غنیمت شمردم و سوال دیگری پرسیدم:
آقای من! در حدیث دیگری شنیدهام که ثواب لا إله إلاّ اللّه این است که انسان میتواند به چهره خدا نگاه کند. نظر شما در مورد این حدیث چیست؟
ای اباصلت! بدان که خدا چهره و صورت ندارد، هر کس بگوید که خدا مانند انسانها چهره و صورت دارد، کافر شده است.
پس منظور از این حدیث چیست؟
خدا پیامبران و نمایندگان خود را به عنوان چهره خود (وجه اللّه) معرّفی کرده است. یعنی هر کس دین خدا و معرفت و شناخت او را میخواهد، باید نزد پیامبران و نمایندگان خدا برود، فقط آنها هستند که میتوانند معرفت و شناخت واقعی را برای مردم بیان کنند. آنانی که لا إله إلاّ اللّه بگویند در روز قیامت میتوانند با پیامبران و نمایندگان خدا همراه باشند و آنان را ببینند و این ثواب بزرگی برای اهل ایمان است. هیچ چشمی نه در دنیا و نه در آخرت نمیتواند خدا را ببیند، با این حال، خدا دوستان خود را به عنوان «چهره خود» معرّفی کرده است.
بار دیگر به این جواب امام فکر میکنم، اکنون میفهمم که «وجه اللّه: چهره خدا»، لقبی است که خدا به دوستان خوب خود داده است. شاید سوال کنی چرا این لقب را خدا برای آنها انتخاب کرده است. چه رمز و رازی در آن نهفته است؟
وقتی تو به دیدار بزرگی میروی، با کمال احترام روبروی چهره آن شخص میایستی و سلام میکنی، تو هیچ وقت نمیروی به چهره او پشت کنی و سلام بنمایی. اکنون خدا حضرت علیعليهالسلام
را چهره خود معرّفی کرده است، خدا میخواهد به بندگان خود بگوید که اگر با خدا کاری دارند باید ولایت علیعليهالسلام
را قبول داشته باشند و به او عشق بورزند، نمیشود کسی بغض علیعليهالسلام
را به دل داشته باشد و دم از عشق به خدا بزند؟ خدا این را قبول ندارد، خدا میخواهد به همه مردم بگوید اگر میخواهند به او نزدیک شوند باید علیعليهالسلام
و فرزندان او را دوست بدارند.
هر کس که لا إله إلاّ اللّه را بگوید، در روز قیامت میتواند پیامبران و امامان معصومعليهالسلام
را ببیند، تو اگر اعتقاد به خدای یگانه داشته باشی روز قیامت میتوانی پیامبر و حضرت علی و امام حسن و امام حسین و دیگر امامانعليهالسلام
را ببینی، معلوم است که وقتی تو بتوانی آنها را ببینی حتماً میتوانی از شفاعت آنها بهرهمند شوی، امّا هستند کسانی که روز قیامت هرگز نمیتوانند پیامبر را ببینند. تو فکر میکنی آنها چه کسانی باشند. خود پیامبر فرمود: «هر کس دشمنی خاندان مرا به دل داشته باشد، روز قیامت مرا نخواهد دید».
خلاصه آن که پاداش اعتقاد به خدای یگانه این است که تو به چهره خدا نگاه میکنی و منظور از چهره خدا، پیامبر و حضرت علیعليهالسلام
و یازده فرزندان پاک او هستند.