خدایی که هرگز عصبانی نمیشود !
به نظر تو آیا خدا هم به خشم میآید و عصبانی میشود؟ آیا این سخن درست است: «از خشم خدا بترس»؟
خوب، معلوم است که خدا به خشم میآید، مگر قرآن را نخواندهای؟ آنجا که خدا میگوید:(
فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَـهُمْ أَجْمَعِینَ
)
.
ترجمه این آیه چه میشود؟
آیا جریان فرعون را شنیدهای؟ فرعون ادّعای خدایی میکرد و مردم مصر هم سخن او را قبول کرده بودند و او را عبادت کردند.
آری! شنیدهام که خدا پیامبرش موسیعليهالسلام
را برای هدایت فرعون فرستاد، امّا فرعون و قوم او از عقیده باطل خود دست برنداشتند.
فرعون بیگناهان زیادی را به قتل رساند، تا اینکه سرانجام یک شب، موسیعليهالسلام
به دستور خدا قوم بنیاسرائیل را به سوی فلسطین حرکت داد. آن شب موسیعليهالسلام
و یارانش از رود نیل عبور کردند و وقتی فرعون و یارانش به دنبال آنها وارد رود نیل شدند، عذاب خدا فرا رسید و همه غرق شدند. اکنون خدا در این آیه میگوید: «وقتی فرعون و قوم او مرا به خشم درآوردند، من از آنان انتقام گرفتم و آنها را غرق کردم».
یعنی خدا از فرعون و قوم او به خشم آمده بود؟ آیا من میتوانم بگویم از خشم خدا بترس!
امروز مهمان امامصادقعليهالسلام
هستم، این آیه قرآن را برای آن حضرت میخوانم و از او میخواهم تا آن را برایم توضیح بدهد. او نگاهی به من میکند و چنین میگوید:
خدا هرگز مانند ما انسانها به خشم نمیآید، اگر خدا به خشم بیاید در او حالتی ایجاد شده است، اگر او عصبانی شود در او تغییری ایجاد میشود. خوب فکر کن! آیا ممکن است در خدا تغییری پیش بیاید؟
هرگز!
خدا هرگز دچار دگرگونی نمیشود، زیرا او جسم نیست که تغییری در او انجام گیرد.
اگر تو بگویی که خدا عصبانی و خشمناک میشود، باید قبول کنی که یک روزی هم خدا نابود خواهد شد، زیرا اگر بگویی خدا خشمناک میشود، معنای آن این چنین است که در ذات و حقیقت خدا تغییری ایجاد شده است و اگر در خدا تغییری ایجاد شود، از نابودی در امان نخواهد بود.
باور ما این است که در حقیقت خدا هیچ تغییری راه ندارد، او هرگز از حالی به حال دیگر نمیشود، برای همین است که او پایانی ندارد و همیشگی است!
خدای یگانه از این خشم و غضب، بالاتر و والاتر است! فکر میکنم اکنون دیگر دانستی که خدا هرگز خوشحال هم نمیشود، این صفتها، از آفریدههاست و خدا بالاتر از همه این صفتها میباشد.
اکنون فهمیدم که خدا نه خوشحال میشود و نه عصبانی. او یگانهای است که این صفات در حقیقتش راه ندارد و این معنای توحید واقعی است.
امّا یک سوالی در ذهن من باقی است، اگر خدا خوشحال و عصبانی نمیشود، پس چرا در این آیه قرآن، از خشم خدا سخن به میان آمده است؟ چرا در جاهای دیگر قرآن از خوشحالی و رضایت خدا مطالبی بیان شده است؟
کاش امامصادقعليهالسلام
جواب این سوال مرا هم میدادند!
خدا هرگز مانند ما انسانها خوشحال و یا عصبانی نمیشود، امّا او برای خود دوستانی انتخاب کرده است، پیامبران، دوستان خدا هستند، خداوند خوشحالیِ دوستان خود را، خوشحالی خود قرار داد و خشم آنها را خشم خود معرّفی کرد.
آیا این سخن خدا را شنیدهای: «هر کس به یکی از دوستان من اهانت کند به جنگ من آمده است»؟
آیا این سخن خدا را شنیدهای: «هر کس از پیامبر اطاعت کند از من اطاعت کرده است»؟
خدا اطاعت از پیامبران را همانند اطاعت از خود، خوشحالی پیامبران را همانند خوشحالی خود و غضب پیامبران را غضب خود قرار داده است.
دوست خوب من! آن شب که فرعون با لشکر خود به دنبال موسیعليهالسلام
حرکت کرد تا او و یارانش را دستگیر کند، موسیعليهالسلام
از این حرکت فرعون به خشم آمد، خدا این خشم موسیعليهالسلام
را همانند خشم خودش قرار داد، زیرا خدا (به موسیعليهالسلام
که نماینده او در روی زمین بود) خیلی علاقه داشت.
و اکنون تو در چه زمانی هستی؟ لحظهای فکر کن! چه کسی نماینده خدا و حجّت خدا بر روی زمین است؟
بدان که خدا امام زمانعليهالسلام
را خیلی دوست دارد، اگر تو کاری کردی که امام زمانعليهالسلام
خود را خشنود کنی، در واقع خدا را خشنود نمودهای.
تو هر کار خوبی بکنی، بدان که هرگز خدا خوشحال نمیشود، آری! خدا از هیچچیز خوشحال نمیشود، خدا، خداست! امّا امامزمانعليهالسلام
از همه کارهای تو باخبر است، او حجّت خداست، نماینده خداست، خلیفه خدا در آسمانها و زمین است، هیچ فرشتهای بالاتر از او نیست، جبرئیل با آن همه مقام، خدمتگزار اوست. وقتی تو کار خوبی انجام میدهی، قلب امامزمانعليهالسلام
را خوشحال میکنی و لبخندی بر لبهای او مینشانی.
خدا میبیند که تو دوستِ او و نماینده او را خوشحال کردی، پس دستور میدهد تا ثواب زیادی برای تو نوشته شود و رحمت بر تو نازل شود، اکنون دیگر خدا گناهان تو را میبخشد.
اگر خدای ناکرده، من کاری کنم که دل امامزمانعليهالسلام
بشکند، معصیتی بکنم، امام مهربان به خشم میآید، وقتی او به خشم میآید، خدا هم رحمت خود را از من میگیرد، اگر گناه من خیلی بزرگ باشد، عذاب را برای من مینویسد و این عذاب نتیجه عملی است که من انجام دادهام.
اگر کسی همه گناهان دنیا را انجام بدهد، خدا از دست او عصبانی نمیشود، زیرا خدا هرگز عصبانی نمیشود. خدا از دست شمر که امام حسینعليهالسلام
را هم به قتل رساند، عصبانی نشد، آری! خدا برای شمر سختترین عذابها را قرار داده است، شمر در روز قیامت در آتش جهنّم خواهد سوخت. این سزای اوست که باید برای همیشه در عذاب خدا گرفتار باشد.
اگر بخواهم سادهتر از این برایت بگویم، باید چنین بنویسم: هر جا که شنیدی گفتند خدا از کسی راضی و خوشحال است، بدان که منظور این است که خدا ثواب و رحمت خود را به آن شخص داده است. هر وقت شنیدی که گفتند خدا از دست کسی عصبانی است، یعنی خدا آن شخص را به عذاب خود گرفتار کرده است.
به راستی اگر ما با سخنان اهلبیتعليهالسلام
آشنا باشیم، چقدر قرآن را بهتر میفهمیم!
آیا خدا روح دارد؟
ما از کجا آمدهایم؟ آغاز ما چه بود؟
روح ما از روح خداست. ما از روح خدا آفریده شدهایم. خدا در قرآن میگوید:(
وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی
)
: «وقتی آدم را خلق کردم، از روحِ خودم در او دمیدم»
تن تو نابود میشود، امّا روح تو مروارید این تن است. این مروارید پارهای از روح خداست!
یعنی خدا روح دارد و او روح خود را در ما دمیده است؟
این ترجمه آیهای از قرآن است: «از روح خود در آدم دمیدم». این سخن خداست.
آخر من چگونه باور کنم که خدا روح دارد؟
این حرف چه اشکالی دارد؟
من سخنی از حضرت علیعليهالسلام
شنیدهام که فرمود: «خدا یکی است، خدا از اجزای مختلفی تشکیل نشده است. وقتی به خودت نگاه میکنی، میبینی که تو از سر و دست و پا تشکیل شدهای، امّا خدا هیچ اجزایی ندارد، خدا جسم ندارد، خدا یکی است، یعنی حقیقت او، یکی است.
حق با شماست. حقیقت خدا یگانه است، او اجزای مختلفی ندارد، این انسان است که جسم دارد و روح، امّا خدا یگانه است، او نه جسم دارد نه روح.
آری! اگر خدا روح میداشت به روح خود نیاز میداشت، خدا بینیاز به همه چیز است. اگر بگویی خدا روح دارد، او را نیازمند فرض کردهای و هرگز این چنین نیست.
پس چرا خدا در قرآن میگوید: «من در آدم از روح خود دمیدم»؟ باید صبر کنیم تا نزد امامصادقعليهالسلام
برویم و او این معمّا را برای ما حل کند.
آقای من! مرا که میشناسی؟ محمّدبنمسلم هستم. از راه دوری به اینجا آمدهام تا سوال را از شما بپرسم.
سوال خود را بپرس که جواب خواهی شنید.
در قرآن خواندهام که «روح خدا» در ما دمیده شده است. مگر خدا روح دارد؟
خدا اول، جسم آدم را از گِل آفرید، بعد از آن «روح آدم» را خلق نمود، خدا این «روح» را بر همه مخلوقات خود برتری داد، در واقع روح انسان بود که سرآمد همه آفرینش شد. خدا این روح را در جسم آدم قرار داد.
یعنی این روح، قبل از خلقت آدم وجود نداشت. یعنی هزاران سال، خدا بود و این روح نبود، پس این روح، روح خدا نیست. این روح آدم است. اگر این روح، روح خدا بود، باید همیشه باشد، در حالی که این روح را خدا بعداً آفرید.
بله. همین طور است. خدا هرگز روح ندارد. او روحی را برای آدم خلق کرد و بعداً در جسم آدم قرار داد.
آقای من! اگر این طور است پس چرا در قرآن آمده است که من از روح خود در آدم دمیدم؟ چرا خدا در قرآن میگوید: «و از روحم در آدم دمیدم».
من مثالی برای تو میزنم. آیا میدانی خدا در قرآن، از کعبه چگونه یاد میکند؟ او به ابراهیم میگوید: «خانهام را برای طواف کنندگان آماده کن». معنای «خانه خدا» چیست؟ یعنی خانهای که خدا آن را به عنوان خانه خود انتخاب کرده است. همین طور خدا وقتی «روح آدم» را خلق کرد، این روح را انتخاب کرد، زیرا این روح خیلی باشکوه بود، برای همین خدا از آن اینگونه تعبیر کرد.
اکنون من میفهمم که معنای «روح خدا» چیست، زیرا من در مثالی که امام برای من زد، فکر کردم، خیلی چیزها را میتوان به خدا نسبت داد، مثل خانه خدا، دوست خدا. معلوم است که خانه خدا، غیر از خداست، خانه خدا را حضرت ابراهیم به دستور خدا ساخته است، خانه خدا ربطی به حقیقت و ذات خدا ندارد. حالا معنای «روح خدا» را بهتر میفهمم: روحی که خدا آن را آفریده است، روحی که خدا آن را خیلی دوست میدارد، روحی که گلِ سرسبد جهان هستی است. این روح آفریده خداوند است، هزاران هزار سال خدا بود و این روح نبود، خدا بود و هیچچیز نبود.
معنای توحید واقعی را الآن میفهمم که چقدر در اشتباه بودهام که خود را از روح خدا و ذات او میدانستم!
آری! بعضیها عقیده دارند: «خدا، روح دارد و این روح همیشه با خدا بوده است و بعداً خدا این روح را در جسم آدم دمیده است، برای همین همه ما از ذات خدا هستیم». امّا متوجّه باش که این عقیده باطلی است، خدا هرگز روح ندارد.
به راستی که چقدر سخنان امامصادقعليهالسلام
گرهگشا است، کاش ما این امام را بهتر میشناختیم! کاش با سخنان او بیشتر آشنا میشدیم! ای کاش...